میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «یکتا سعادت» در این صفحه: 1
  1. -
    یکتا سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1598 روز

    سلام به استاد جان و خانم شایسته مهربون و دوستان عزیز

    استاد جان من دو تا فرزند دارم یه دختر و یه پسر

    دخترم فرزند بزرگه

    وقتی دخترم 5 سالش شد ما دوست داشتیم فرزند دوم داشته باشیم

    و خود من خیلی بیشتر لز همسرم دوست داشتم فرزند دوم داشته باشم ک فاصله سنی شون زیاد نباشه

    و من رفتن دکتر یه پرونده باز کردم به دکتر توضیح دادم ک میخوام بچه دوم داشته باشم اگه ازمایشی دارویی یا حالا هر چیز دیگه که لازم بخورم یا انجام بدم انجام بدم و دکتر بهم گفت باشه و من پرونده رو تشکیل دادم و دارو برام نوشت من برگشتم خونه

    یه سال زمان برد من باردار نشدم

    دوسال زمان برد همین طور که گذشت 4 سال گذشت

    و من رفتم به دکتر گفتم چرا من بارادر نمیشم

    من که کلی ازمایش دادم همه جا هم بهم گفتن سالمم

    دلیلش چیه دکترم گفت طبیعی خیلی ها بد 20 سال

    باردار میشن من این حرف دکتر اصلا قبول نکردم

    از جام بلند شدن درو باز کردم بهم گفت شاید همسرت مشکل داره اونم باید بره پیش پزشک آزمایش بده

    و ادرس یه پزشک داد

    اومدم به همسرم گفتم خیلی زیاد مقاومت کرد

    گفت من برای چی برم پیش پزشک بد چند هفته با همسرم صحبت کردم گفتم اگه میشه یبار برو بزار خیالمون راحت باشه

    فرداش وقت گرفتم برای همسرم رفت و دکترم کلی آزمایش نوشته بود همسرم هموشو انجام داد

    و همسرمم سالم بود

    من چند ماه دکتر نرفتم کلی گریه میکردم میگفتم خدایا ازت می خوام تو کمکمون کنی ما تمام راه ها رو رفتیم خودت دستمونو بگیر

    چند روز بد رفتم پیش دو ستانم اونام دوست داشتن

    بچه دون داشته باشن و سنشون از من خیلی بیشتر بود

    گفتن بخاطر تعیین جنسیت بریم دکار بچه مون پسر بشه

    من خیلی زیاد مقاومت داشتم گفتم من نمیام من سپردم بخدا یه فرزند سالم از خدا میخوام و جنسیتش

    اصلا مهم نیست

    استاد یه روز که نماز میخوندم بخدا گفتم من دیگه هیچ کاری نمیکنم من بچه دوم از خودت میخوام

    خودت یه کاری بکن چون من اون موقع با افراد خیلی مذهبی میگشتم اونام بهم گفتن چله زیارت عاشورا بردار

    استاد من نماز شب میخوندم چله زیارت عاشورا همه کار کردم ولی خبری نبود

    یه روز خیلی عصبی بودم بخدا گفتم اصلا نمی خوام

    فرزند دوم خسته شدم دیگه هیچی نمیخونم انجام نمیدم دادی ک دادی ندادیم ک هیچ و من یه سر گیجه شدید گرفتم خوابم برد

    تو خواب دیدم تو یه صحرا هستم همسرم اومد با یه لباس خیلی تمیز و یه بچه بغلشه بهم گفت این بچه ماست این هدیه خداست و من گفتن بهت بگم ما صاخب فرزند میشیم بزودی واونم پسر و من هیچ سختی نمیکشم و پسرم خیلی سالم بدنیا میاد یه سفری قرار برم برم بر گردم باردار میشم

    و همسرم تو خواب بچه رو گذاشت بغلم و من بیدار شدم

    ب همسرم گفتم من یه همچین خوابی دیدم خوابم تعریف کردم

    وقتی بلند شدم منشی خانوم دکترم تماس گرفت گفت فردا بیا خانم دکتر با شما کار داره

    فرداش رفتم گفت چی شد ازمایش همسرمو نشون دادم گفت سالمه و بهم یه دارو داد گفت یک ماه دیگه

    بیا میشم دوباره

    استاد دو هفته بد من و همسرم و دخترم یه سفره عالی داشتیم فوق‌العاده بود

    من 24 آذر ماه برگشتم

    و 24اسفند ماه دوستم تماس گرفت بهم گفت دیشب خواب دیده من بار دار هستم و بهم اسرار میکرد ک برم آزمایش بدم و من رفتم ازمایش دادم دیدم مثبت بود

    و من 9 ماه یه بار داری خیلی خیلی راحت داشتم که انگار ن انگار بار دار هستم و در یکی از عالی ترین بیمارستان تهران پسرم بدنیا اومد

    من یادمه دلمو سپردم بخدا و از اون کمک خواستم

    و دوستانم اسرار داشتن برم دکتر و فرزندم پسر بشه

    بخدا گفتم میسپارم بخودت من دوس دارم فرزند دومم پسر باشه ولی میخوام خودت بهم بدی

    و همین طور شد پسرم بدنیا اومد و الان 6 سالشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: