- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
ب نام یگانه معبودم
با نام ویاد توآغاز میکنم ای فرمانروای کل کیهان
سلام سلامی ب گرمی نفسهای حق استادم سلامی ب پاکی قلبهایی ک ایمان وتوحید حرف اول رو میزنند
استادعزیزم بخدا ک عاشقتم عاشقتم استاد بی نظیرم اخه من کجای دنیا تو چه کتاب های میتونم حرفاهای از جنس حرفهای شما پیدا کنم کجا این دُر وگوهرهارومیتونم بشنوم سپاسگذارم استاد توحیدیم بابت این فایل پر از اگاهی وروشنی راه
منم عاشق این همزمانی های خداوند هستم من هم چند وقتی هست ک درگیر یک مشکل قدیمی هستم ک خیلی تحملش کردم ولی مدتی هست ک دیگه زیر چک ولگد ها حسابی له شدم ونمیخوام نقش قربانی روبیشتر از این بازی کنم وداستانم رو همزمان با جواب دادن سوالات براتون توضیح میدم واینکه این فایل چقدرچقدرررر ب موقع بود ومن اماده شنیدنش بودم
من از اول ازدواجم در گیر آزادی بودم وهیچ گونه آزادی نداشتم وخیلی از این بابت اذیت میشدم این محدودیت خیلی زیاد بودچون نمیخوام تمرکز کنم بهش وارد جزعیاتش نمیشم تا این حد بدونید ک ب قلبم فشار می اومد انگار ک مچاله شده واز اون جایی ک من بزرگترین خواستم ازادی هست داشتم آب میشدم ومیگفتم خوب چه میشه کرد همینه ک هست همسرم اجازه نمیده دیگه چون مادرم رو دیده بودم توی سراسر زندگیش فقط مسائل زندگیش رو تحمل کرده بودوزجر میکشید،دربرابرمشکلات تسلیم بود ومن هم یاد گرفته بودم ک چاره ای جز تحمل کردن ندارم ،اصلا من فکر میکردم فقر توزندگی طبیعیه روابط نامناسب روند طبیعیه ، کاملا باورهام مخالف حرفهای استاد وجهانم بود بخاطر همین پذیرفته بودم وخوب توی یک گودالی گیر کرده بودم وزندگیم اصلا اونی نبود ک میخواستم خانوادام تورابطشون ازادی داشتن اما من نه ،بخاطر همین خواهرم همش میگفت لطیفه یه کاری بازندگیت بکن تا کی تواینقدر محدود هستی مگه قراره ادم چند سال زندگی کنه جواب من قبل از اشنایی بااستاد این بود ک چیکار کنم همسرم اجازه نمیده ازادیم رو گرفته نمیتونم کاری کنم
الان ک دارم این متن رو مینویسم از این همه ضعیف بودن خودم حالم بد میشه این حد از ترس این حد از ناامیدی وقدرت رو از خداوند گرفتن و ب دست دیگری دادن خدای من من چقدرررر مشرک بودم
خلاصه بعد اشناشدن با قوانین جواب من ب خواهرم این بود ک درست میشه همه چیز درست میشه اما هیچ اقدامی هم نمیکردم ودنبال راه حل نبودم وطبیعتا هیچ چیز هم تغییر نمیکردومنم این توهم رو داشتم ک خود ب خود شرایط درست میشه خوب هیچ چیز درست نشد ک بد تر شد وانگار من ب این وضعیت عادت کرده بودم این زمان واین تجربه واین ترس برای من پانزده سال اب خورد بله من پانزده سال هست ک میتونستم بهترین تجربه ها رو داشته باشم اما با قدرت دادن ب همسرم و قدرت رواز خداوند گرفتن از اینکه نکنه بحث ودعوایی پیش بیاد من تحمل کردم ترسهام داشتن منو توخودشون غرق کردن تا اینکه یه تضادی ب تازگی سر راهم قرار گرفت اینقدر این تضاد برام درد داشت اینقدر برام سنگین بود ک دیگه نخواستم نقش قربانی رو بازی کنم البته این تصمیم هم برمیگرده ب این مدتی ک روی خودم کار کرده بودم وخودم رو ارزشمند میدونستم ربط داشت واومدم با حال خوب تو زندگییم برای اولین بار خواسته هام روب همسرم اعلام کردم وب همسرم گفتم ک اگه قرار ب ادامه رابطه هست باید خیلی چیزها در روابطمون عوض بشه و اقداماتی کوچولو کوچولو هم شروع کردم ب انجام دادن خوب اینها حق طبیعی هر انسانی هست ک من از خودم محروم کرده بودم وخودم رو زندانی افکار نامناسب خودم کرده بودم حالا من ب یک باشگاه ورزشی نزدیک ب خونمون ثبت نام کردم این در حالی هست ک سالها من ب امسرم اصرار میکردم وایشون هربار مخالفت میکردن و قدم بعدی با بچه هام ب استخر وسط شهر میرم این بار قدرت رو ب خدای وهابم دادم وخدای سریع الجوابم همیشه هدایتم میکنه ب مسیر درست ودستم رومیگیره واینجا ب خدا گفتم خدایا قدرت دست تو هست توصاحب وفرمانروای من هستی من از تو آزادیم رو میخوام فقط از خودت ای معبودم ،ومیخوام بقیه مسیر روبا صبر کردن صبر ب معنی ک روند تکاملی مسئلم طی بشه ادامه بدم وتکامل رو ب درستی طی کنم وب نتایج بزرگتری برسم ،حالاتواین روند من چند روزی بود همش از خودم میپرسیدم باورهای غلط من در مورد آزادیم چی میتونه باشه ،وقتی خدا هدایتم کرد ب جواب سوالم یعنی داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم ک من چه باگ هایی رو پیدا کردم توذهنم ،نزدیک 16 یا17سال پیش خواهرم بهم گفته بود ک تومجله ای خونده بوده ک یک خانمی ک پوشش مناسبی نداشته توی بازار مورد اذیت جنسی یه اقایی قرارگرفته ودرادامه قاضی مرد خطاکار رو بخشیده وگفته ک این خانم ظاهر نامناسبی داشته واین فرد نیاز خودش رو برطرف کرده وهمچنین یادم اومد خودم تومجله ای خوندم ک یک مسافر کش خانم های تنهای ک سوار ماشین بودن رو ب بهانه مسیر فرعی میبرد ومورد ازارواذیت جنسی قرار میداده وبدون هیچ گونه لباسی این خانم رو توبیابون رها میکرده ومیرفته ،من این موضولات رو سالها بود ک شنیده بودم وفراموش کرده بودم اما الان ب یکباره ب ذهنم اومده بود ومن فهمیدم ک وقتی مجرد بودم اینقدر تحت تاثیر این دو داستان توهمی قرارگرفته بودم ک باورهای نامناسبی توذهنم ایجاد شده بودواین باورها من رو هدایت کردب فردی ک مشابه افکار من رو داره واین محدودیت ها شکل گرفت حالا این باورهای مخرب چی بودن :
امنیت درجامعه وجود نداره ووقتی توآزاد هستی ممکنه امنیتت ب خطر بیافته ومورد ازار واذیت افرادنامناسب قرار بگیری
همه ی مردها ادم های عوضی ونامناسبی هستن وب هیچ مردی نمیشه اطمینان کرد
این دوتا باور اینقدر مخرب هستن ک میتونه آزادی رو ازم بگیره هر چند من باز دارم ذهنم رو شخم میزنم تا باورهای مخرب بیشتری رو پیدا کنم وباورهای مناسبی ک جایگزین این باورهای مخرب کردم:
من درطول عمرم حتی یکبار ندیدم برای خانمی توی محیط بیرون از منزل اتفاق بدی بیافته واین داستانهای مجله ها هم همش ساختگی هستن هدف نویسنده از این داستانها این بوده ک تعدادمخاطب های مجله بالابره وداستانش کششی داشته باشه وادم ها از همچین داستان هایی ک خیال پردازی هستن استقبال میکنن وگرنه در واقعیت هیچ وقت این اتفاق نیافتاده مثالش خواهر خودم ایشون ادم بسیار فعالی در جامعه هستند گاها پیش میاد تا پاسی از شب هم بیرون هستن اما حتی یکبار هم چیزی شبیه ب این موضوع براش ب وجود نیامده
ودرموردمردها ادم های نامناسبی هستند باید بگم واقعا بی انصافی مطلق هست اگه اقایون رو اینجور قضاوت کنم همین همسر خودم ب شدت ادم باحیا واهل خانواده هست ودر چهار چوب اخلاقی خودش همیشه رفتار کرده وحتی یکبار من چیزی خلاف ارف جامعه از ایشون ندیدم ،واین باورها رو هروقت سوار تاکسی میشم ب خودم یاداوری میکنم ومیگم ببین لطیفه این اقا چقدر ادم محترم وبا شخصیتی هست الان دیدی همه ی مردها ادم های فوق العاده با اخلاقی هستن واینجوری باور سازی میکنم وکم کم مسئله ای ک سالها اون رو تحمل کردم رو باصبر کردن( صبری ک روند تکامل مسئلم طی بشه ) حل میکنم
در پناه خداوند شاد سالم ثروتمند وسعادتمند باشید
حالا این م