میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناعمه احمدی» در این صفحه: 2
  1. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    سلام ب عزیزان، استاد و دوستانم

    تحمل کردن

    من حدود 3 و نیم سال کار اداری ام را اون فضارو داشتم تحمل میکردم، حرف ها و دورهمی های منفی همکاران ام رو، اینکه زمانت دست خودت نیست و مثل برده ساعاتی رو در بند هستی،اینکه ب خدا میگفتم من میخوام از پتانسیل هام برای خودم استفاده کنم منو ببر از اینجا، و روزی ک برای اولین بار بعداز 3 سال همکاری بطور غیرقابل باور بی احترامی از رئیسم دیدم، بعد از اون مکالمه یک ساعتی عجیب حالم بد بود و بعدش گفتم خدارو شکر خدایا مرسی ک بهم راهو نشون دادی و ده روز بعدش من استعفا دادم و الان ک دارم برای خودم کار میکنم، یادم اومد من آرزوم بود ک برای خودم کاری داشته باشم، پله پله شروع کنم و دست در دست پروردگارم برم جلو، و اون آزادی زمانی ک عاشقش بودم رو دارم. اون روزها یاد جملات استاد می افتادم تحمل کردن واژه خط قرمز منه، من نمیتونم چیزی رو تحمل کنم، مگر ما چقدر زنده ایم ک بخواییم کسی و یا شرایطی رو تحمل کنیم و گفتم بمیرد آن خدایی ک در ذهنت ساختی و نتونه رزق تو رو بده. تو باید آنجایی باشی ک دلت باشد کاری ک با ذوق از خواب بیدار شوی برای انجامش نه با فحش ک چرا باید بروم چرا من الان باید اینجا باشم.

    مورد بعدی، همین امروز پیامی از سمت بهترین و تنها دوست صمیمی ام از دوران مدرسه دریافت کردم ک بعد از رد پیشنهاد بیرون رفتنش و عوض شدی و تحویل نمی گیری هایش.  گفتم انشالله در آینده همو می بینیم ب من گفت دیگه این اتفاق نمی افته. ناراحت نشدم تشکری کردم و اسمش را از لیست مخاطبینم پاک کردم. بیاد میارم خاطرات خوش و دوستی هایمان را، با یادی خوش او را ب خاطره ها پیوند میزنم و به قول خانم شایسته اشکالی نداره من جا باز میکنم برای افراد هم فرکانس خودم. اخلاقیات خاصی داشت ک نمی پسندیدم و من تحملشان میکردم با این دید ک اون بهترین دوست صمیمی ات هست تو ک دیگه دوستی بجز اون نداری، او خودش رو از همه بالاتر میدونست و از هر شخصی ک از جلومون رد میشد ایرادی میگرفت از من نه ولی از هر فردی یک نکته منفی بیان میکرد و منی ک حالا از هر شی و هر شخصی نکات مثبت و زیبایی اش از فیلتر ذهنم رد میشد، دیگر نمیتوانستم آن شخصیت انتقادی و سرزنشگر را تحملش کنم.

    در دوستی هایم همیشه احترام گذاشتن و طرز صحبت درست اولویت بوده و به همین خاطر با دوستی دیگر قطع رابطه کردم چند روز پیش، قبلا ک اعتماد بنفس کافی نداشتم نمیتونستم کات کنم باوجود اینکه گاهی مرا هم مسخره میکرد و من تحمل میکردم و گوشم را به نشنیدن میزدم ولی گفتم مگر تو چیزی ب من اضافه میکنی ک من بخواهم با تو وقت بگذرانم.

    عاشق تنهایی خودم هستم ب خودم گفتم تنهایی ات رو دوست داری یا دوست داری با اونا وقت بگذرونی دیدم من واقعا نه دلم نه پام یاری میکنه دیگه باهاشون معاشرت کنم. و ب قول استاد دوستای خوبی بودن ولی هیچی ب من اضافه نمیکردن و من در جمع هایشان خودم رو اضافی میدونستم و اخرین بار احساس خفگی کردم و دوست داشتم سریعا تمام بشه.

    باورهایی ک باعث میشد تحمل کنم، شرک هایم بود، ترس هایم بود. عاشق خودم و خدایم نبودم و ترس از تنهایی داشتم، باور نداشتم رزق مرا میرساند و نگران بودم، فکر میکردم فقط رئیس است ک ب من رزق میدهد نگو این رئیس بنده خود پروردگارم هست حتی اگر خدا هم نخواد اون رئیس نمیتونه ب من رزق بده. عزت نفس نداشتم و میخواستم از سمت بندگان خدا مورد تایید قرار بگیرم.

    باید جایشان را ب شجاعت و ایمان و عزت نفس میدادم تا حرکت کنم و قطع کنم آن ریشه های عمیق مخرب رو.و بعد ببینم جایزه شجاعتم رو ک اولینس همون روز میشد آرامش محض داشتن، یک حس رهایی و پرواز. حسی ک میگه آخیشششش آزاد شدم آزاد ننه :)))) اون نفس عمیقی ک از ته دلم بعد از آخرین روز کاری ام رو کشیدم هرگز و هرگز فراموش نمیکنم و از خداوند عزیزم شاکرم ک خودش مرا هل داد، خودش قوت و نیرو شد در پاهایم، امید شد در قلبم.

    سپاسگزارم استاد عزیز بابت تهیه این فایل هدیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    سلام زهرا جانم

    سپاسگزارم عزیزم ک محبت کردی و ب کامنتم پاسخ دادی

    ب یاد آوردم اون روزهارو آه حس عجیبی داره، وقتی میبینی چه آرزوهایی داشتی و بهش رسیدی بیشتر سپاسگزار میشی و افسوس ک من فراموشکارم. یادم نمیاد چه زجری میکشیدم چقدر خودم رو غریب میدونستم در جمع همکارارم. باورت نمیشه اواخر روزهای کاری حدود 3 ماه آخر هر روز جلوی آینه دستشویی شرکت ب خودم میگفتم خدایا تو فقط ب من نشانه بده ک من بزنم بیرون از اینجا.

    و بعد یاد گرفتم باید در صلح باشم با رئیسم و شرکت و همکاران، طوری ک من در جمع های همکاران در باره بدی های رئیسمون شرکت نمیکردم و توی ذهنم خوبی هاش رو میدیدم و ایشون من رو از همه کارمندان بیشتر دوست داشتن.

    میخوام بگم باید با خاطره خوش و دیدن خوبی های محیط اطرفت و انسان هاش مکانی رو ترک کنی. ابتدا باید چشم ات رو نعمت بین کنی، از رفتارهای نامناسب اطرافیان اعراض کنی، باید این مکان بشه جایی ک من از امتحان تقوا، اعراض، دیدن نکات مثبت، در صلح بودن و… سربلند بیرون بیام با این دید نگاه کنید ک من میخوام اینجا بسازم خودم رو و اینجا درسهام رو یاد بگیرم و بعد نشانه ها میاد و شما به راحتی جدا میشوید چون فرکانس شما با اون محیط یکسان نیست.

    نجنگید با چیزی، بلکه ب صلح برسم و آرامش داشته باشم

    بله عزیزم این خودش مهاجرت عه، و خداوند گفته ب شجاعان پاسخ میده و همه دیدیم مهاجرت نبوغ و رشد بیشتر رو بهمراه داره، شاید ب ظاهر ترسناک باشه ولی بعدش درهایی از رزق و پیشرفت بروت باز میشه.

    برای خود من با هر بار استفعا از شرکتی و توکل و ایمان نشان دادنم، هدایت ب شرکتی با شرایط بهتر با همکاران با فرکانس بالاتر ثروتمند تر با اخلاق تر شدم.

    در پناه الله شاد و ثروتمند و موفق باشید دوست خوبم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: