میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نگین» در این صفحه: 4
  1. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    سلام استاد

    چه همزمانی جالبی هدایت من به این فایل شما که قبلا گوش داده بودم با پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    و تضادی که این روزها باهاش درگیر بودم

    خدایاااا شکرت

    تو این فایل به داستان 6 ماه اول زندگی مایک عزیز اشاره کردید و دقیقا تو پروژه مهاجرت به مدار بالاتر امروز هم به همبن داستان اشاره کوچیکی کردید

    من خودمم نمیدونم چطور شد بعد مدتها این فایل رو گوش دادم اونم زمانی که تحت فشار شدید مالی بودم بخاطر تحمل کردن یک سری شرایط که میتونستم تغییرش بدم

    فکر میکنم دیشب از کامنت یکی از دوستان هدایت شدم به این فایل

    و

    چه قشنگ زدید به هدف

    گفتید چه شرایطی رو داری تحمل میکنی و فکر میکنی صبره

    فرق صبر و تحمل رو فکر میکردم میدونم دیگه

    ولی وقتی در مقام عمل قرار گرفتم و این فایل رو گوش دادم فهمیدم از شنیدن تا عمل کردن و باور داشتن فاصله از زمین تا آسمون ه

    و

    داستان چی بود ؟؟؟

    من ملکی تجاری داشتم که به شخصی اجاره داده بودم

    این شخص خب از همون قشر بظاهر مومن بود که مثل گذشته ی ماها فکر میکرد اگر بره زیارت اربعین و خدمت کنه و… ائمه بهش رحم میکنن و توی کارش کمکش میکنن

    حتی اگه تو باورهاش ناامیدی باشه

    حتی اگه ورودی های منفی داشته باشه و تحت شرایط بازار ، کم بیاره و نا امید بشه و…

    یک سالی بود که خوب پیش میرفت و مشکلی نبود

    تا اینکه سر سانحه سقوط هواپیمای آقای رئیسی ایشون گفتن حساب‌های ما مسدود شده و مشگل گمرکی پیش اومده و…

    و از اون زمان تا الان که حدود 5 شیش ماه میگذره همینطور ایشون نتونستن اجاره هاشون و پرداخت کنن

    و من هم به خیال خودم صبر میکردم

    صبر

    یعنی فکر میکردم صبر میکنم

    چرا؟

    چون مستاجر قبلی خیلی اذیت کرده بود و این در مقابل اون قبلیه خیلی شاه بود بنظرم و میگفتم بی انصافیه بخوام بهش فشار بیارم تا اینکه

    حدود 4 ماه اجاره هاش معوق شد

    و من تحت فشار مالی شدید قرار گرفتم

    طوریکه برای 50 هزار تومن هم موندم

    و همزمان هم میخواستم برای پسرم لپ تاپ بخرم و با نوسانات شدید نرخ دلار مواجه شدم که هر روز یک میلیون تومن قیمت لپ تاپی که ما می‌خواستیم بالا میرفت

    و من همچنان تحمل میکردم

    و فکر میکردم صبر میکنم

    بالاخره امروز تحت فشار شدید بودم که مجبور شدم از مادرم یه مقدار کمی قرض کنم و این برام خیلی سنگین بود

    همزمان این فایل رو که دیشب قبل از خواب بهش هدایت شده بودم و آماده ی پخش گذاشته بودم رو پلی کردم که گوش کنم

    اولش گفتم ای بابااا این داستان گریه های 6 ماهه ی پسر استاد رو که من قبلا شنیدم و میدونم

    ولی وقتی نکته طلایی شو شنیدم و اون فرق صبر با تحمل بود میخکوب شدم

    صبر از ایمان میومد

    خب

    آیا من صبر داشتم میکردم؟

    یعنی ایمان داشتم که مستاجرم شرایطش خوب میشه و اجاره ها رو پرداخت میکنه؟

    نه

    من چه اطلاعی از فرکانس و ایمان و باورهای این شخص داشتم؟؟؟

    من فقط میترسیدم توی این بازار همه کاسب ها کارشون به مشکل برخورده باشه و مستاجر بعدی که بیاد بدتر از این باشه

    میگفتم لااقل این و دیگه یه شناختی تو این یک سال و نیم روش پیدا کردم ، فرد جدید معلوم نیست کی باشه ، چطور آدمی باشه، بنگاهی سرم کلاه نزاره بخواد یعالمه کمیسیون بگیره و … و…

    باور کمبود

    کمبود انسان متعهد و پولساز که از پس اجاره بربیاد

    بدبینی به انسانها

    همون باوری که فکر میکردم درست شده

    همون که همه عمرم فکر میکردم درسته من انسان خوش قول و خوش حساب و امنی برای همه هستم

    ولی تخم من و امثال من رو ملخ خورده

    دیگه مثل من پیدا نمیشه

    خدایا من و ببخش که فکر کردم تو فقط تونستی یه دونه آدم خوش قول و متعهد و امانت دار مثل من خلق کنی و اگرم باشه تو این شهر نیست

    تو این شهر کاسبی خرابه پول نیست ، مردم ندارن اجاره هاشون و بدن و…

    تحمل میکردم از ترس

    و بی ایمانی

    و توجه به ناخواسته ها

    بجای اینکه بشینم کد خواسته مو بنویسم که:

    من مستاجری خوش قول، خوش حساب، بی دردسر ، با شخصیت ، آبرودار ، پولساز ، قدردان ، و با ایمان میخوام که با میل و رغبت و اشتیاق فراوان و با صداقت محض بیاد و براحتی قراداد اجاره رو با کمترین هزینه مالی و زمانی انجام بدیم و انقدر به خودش مطمئن باشه که هرچه تضمین سفت و سخت ازش بخوام مثل خودم با کمال میل قبول کنه و از همون روز اول بقدری عالی باشه که باعث بشه من هر ثانیه شکرگزار خدایی باشم که با این تضاد بهم فهموند تو لایق رفتن به یک مدار بالاتر شدی و دیگه الان وقتشه که یک مستاجر عالی نصیبت بشه و بی دغدغه سال‌های سال بمونه ، اون آقای x مناسب مدار اون زمان تو بود ، که در حد خودش هم خیلی بهتر از خانم y بود ،

    ولی تو رشد کردی عزیزم

    و الان لایق همکاری با آقا یا خانم z هستی

    پس مقاومت نکن و اجازه بده آقای x هم مثل خانم y از مدارت خارج بشه و بهترش بیاد

    استاد من فراموش کرده بودم که دقیقا همین تضاد رو اردیبهشت ماه با مستاجر اون یکی واحدم داشتم

    اون واحد اجاره ش خیلی کمتر بود ، 1،500،000 تومن

    و خانمی که گالری نقاشی داشت دختر مهربونی بود اما بی نهایت همیشه احساس قربانی شدن داشت و مدام بابت کوچکترین شرایط ناخواسته غر می‌زد و شکایت می‌کرد و وقتی بهش گفتم میخوام اجاره رو زیاد کنم گفت من نمیتونم و تخلیه میکنم

    اولش همین افکار شرک آلود اومد که اگه این بره دیگه کسی این واحد رو که توی زیرزمین ه اجاره نمیکنه و….

    ولی باورتون نمیشه استاد

    همون موقع مدام آموزه های شما رو تو ذهنم مرور میکردم و میگفتم : جهان رو به رشده ، قراره این بره و یه فرد بهتر بیاد و درآمد تو رو بیشتر کنه

    دقیقا همین هم شد استاد

    یک پسر خیلی جوان اومد و برای کار ادمینی و… اون واحد رو که قبلش 1،500 اجاره داده بودم ، 3،500 اجاره کرد و حتی تمام دیوارهای واحدم رو که یه قسمتش نم زده بود نقاشی کرد به هزینه خودش و انقدرررر پسر مودب و متعهدی هست که حتی یک روز هم اجاره ش عقب نمیفته

    هر تعهد و تضمینی هم که من گفتم همون موقع انعقاد قرارداد انجام داد و

    من نمیدونم هر بار که اسم ایشون میاد چطور از خدا تشکر کنم بخاطر فرستادن چنین فرد متعهد و بی آزار و بی دردسری

    باورتون نمیشه استاد

    همون واحدی که اون دخترک نقاش مدام بابت کثیفی راه پله و خاموشی برق سالن و … زنگ میزد و گلایه می‌کرد و … این آقا حتی یکبار هم نشده که کوچکترین اعتراض یا گلایه ای بکنه و چقدررر من ازش راضی ام

    حالا ، باز هم قراره گشایش جدیدی حاصل بشه

    قراره درهای بزرگتری از نعمت به روم باز بشه

    و قراره یک پله صعود کنم

    چرا باید مقاومت کنم و خودم سر راه نعمت های خدا بشم ؟؟

    حالا که باران رحمت الهی داره میباره چرا من برم تو غار بی ایمانی و خودم رو محروم کنم از رحمت حق ؟؟

    میخوام همین الان با اینکه صبح نیست ، و همیشه فکر میکردم باید کد خواسته ها یا تمرین ستاره قطبی رو صبح بعد از بیدار شدن انجام بدی ، بنویسم من‌چطور مستاجری میخوام و

    منتظر معجزات پروردگاری باشم که سریع الاجابه و در لحظه پاسخ میده

    راستی فرداشب لیله الرغائب هست

    چقدر خوب میشد استاد در مورد چنین زمانهایی هم یک فایل تهیه کنن تا نظر ایشون رو بدونیم

    درسته که قبلا گفته بودن در مورد شب قدر و… که این نیست که فقط تو یک شبهای خاص یا در مکان‌های خاص مثل حرم ائمه یا زیر قبه امام حسین یا… دعاها اجابت میشه

    چون خداوند همیشه قریب و درحال اجابت کردن دعاهاست

    ولی خب شاید یه رازی در سری اعداد مثل عدد 7 که 7 آسمان و 7 روز هفته و 7 روز خلق دنیا و … از این عدد استفاده شده باشه

    هر چند اینم میدونم که قرار نیست ما همه اسرار الهی رو درک کنیم

    به همون میزان که درک کردیم عمل کنیم کلی پیشرفت میکنیم

    مثلا من که فکر میکردم فرق صبر و تحمل رو فهمیدم ، اگه تو همین تضاد زیادی تحمل نمیکردم و دلسوزی بیجا برای کسی که در جای درستش قرار داره نمیکردم ، الان خودم تحت فشار مالی و روحی نبودم .

    درپناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    سلام

    به فهیمه عزیزم که جقدر اسمتون برازنده تون هست

    چقدر با فهم و کمالات و چقدر عالی و با جزئیات نوشتید

    واقعا لایق ستاره طلایی هستید

    و اینکه جزو کامنتهای برتر این فایل بشه کامنت شما

    ولی ما که برای برتر شدن نمینویسیم

    همین که کامنت شما نور امیدی تو قلب من زنده کرد و اشک شوق ریختم و از خدای خودم از ته ته قلبم سپاسگزاری کردم خودش برترین پاداشه

    نمیدونید چقدر نکته تو کلامتون بود چقدر عاااالی داستان تسلیم شدن تون رو توضیح دادید اونم زمانی که با این آگاهی ها آشنا نبودید

    احسنت

    دست مریزاد

    باریکلا

    گل کاشتی

    خیلی حالم خوب شد

    خوب بودم بهتر شدم

    خدایا شکرت

    دلم نیومد ازت تشکر نکنم و ننویسم نگم که چه کردی با دل من

    با ایمان من

    با عشق و اعتماد من به خدا

    بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم ولی واقعا امروز هدایت شدم به این فایل و این کامنت فوق‌العاده

    ازت بینهایت ممنونم دوست خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    فهیمه عزیزم

    انقدر از کامنت ساده و کوتاه پن تعریف کردی که خودم کنجکاو شدم ببینم چی نوشته بودم که انقدر تاثیرگذار بود و اینهمه دل تو دوست خوبم رو شاد کرد

    خدای من

    منم مثل استاد عاشق تنهایی م و همیشه میگم من دوستان زیادی ندارم

    اما امروز تو به من فهموندی که خدا به حای اون دوستای درب و داغون حقیقی چقدر دوستای عالی مجازی فوق العاده ای نصیبم کرده

    خدای من

    این روزا نمیدونم چرا بعد از ماه‌ها خشکی چشم هام که هیچ اشکی نمیریختم نه از خوندن کامنتها نه از سر شوق و فکر میکردم چقدر سنگدل شدم من، حتی تو مراسم محرم هم میرم برا اباعبدالله هم یه قطره اشک نمیریزم ، دو سه روزه چنان خدا رو تو تک تک نفسهام و کنار خودم حس میکنم که بی اختیار اشک میریزم اما جنس این اشکها فرق داره

    انقدر هدایت‌ها داره از در و دیوار میاد که دیوونه کننده ست. هدایت شدم به گفتگو بادوستان قسمت 54 آریای کرد زبان دوست داشتنی و کامنت زیباش که در تکمیل مصاحبه ش با استاد بسیار زیبا نوشته بود و خدا میدونه خدا چه هدایت‌های زیباتری برام کنار گذاشته

    این دوسه روز ورد زبونم این شده

    خدایا داری با من چیکار میکنی؟؟

    دیدی یه مسابقه ی مهمی رو یکی میبره از در و دیوار روش برف شادی و کاغذهای‌ برلق و طلایی رنگ روش انقدر میریزن که خود اون برنده دیده نمیشه زیر اونهمه باران جوایز شگفت انگیز ؟؟؟

    من این حس و دارم که خدا از در و دیوار برام هدایت‌های دیوانه کننده میفرسته

    اونم تو چه شرایطی؟

    تو اوج فشار ، تو اوج سختی، چرا؟

    چون بهش،تعهد دادم خدایا من نمیخوام بقیمت بدبخت شدن یه بنده ت من به خواسته هام برسم، خودت دستم و بگیر

    قابل توضیح نیست واقعا چه اتفاقاتی افتاد برام ولی این لحظه لحظه حس کردن خدا خواب رو از من گرفته

    من که سر به سنگ میزاشتم میخوابیدم این روزا فقط دارم اشک میریزم

    چشمه اشکم خشک نمیشه

    چشام پف کرده و دلم میخواد یکم بخوابم ولی باز از ذوق آگاهی ها و هدایت‌های جدید خوابم نمیبره

    فهیمه ی قشنگم خدا میدونه واقعا داستان عروسی ت که نوشتی چه کرد با روح و روان من

    چه ایمانی به من داد

    تو کامنت قبلی هم میخواستم بنویسم هی یادم رفت که بگم چه قلم رسایی داری

    من به غلط املایی و انشای کلمات و کلا به زبان فارسی تعصب خاصی دارم ، جایی غلط املایی می بینم یا جمله بندی ناقص ه ، ناراحت میشم

    کلی

    شما واقعا انگار یه داستان کوتاه شنیدنی نوشتی که آدم دلش می‌خواست یه رمان بلند باشه و تموم نشه

    من عاشق فیلم‌ها و داستان‌های واقعی هستم اونم از زبان بچه های این سایت گرانبها که از جون و دل و صادقانه می‌نویسن و چه زیبا بر دل می نشینه

    واقعا استعداد خارق‌العاده ای در نوشتن داری

    مرحبا

    حتی میتونی تو کانال هایی که توی ایتا یا تلگرام داستان های آموزنده و واقعی می‌نویسن منتشر کنی و تکامل ت رو طی کنی

    امیدوارم من اولین خواننده ی رمان قشنگ زندگی تو باشم عزیزم

    نمیدونی تو چه شرایطی کامنت تو نور امید رو تو قلب من روشن کرد

    واقعا نمیتونم بگم چه کردی با دل من

    امیدوارم خدا چراغ دلت و روشن کنه

    میبوسمت

    خوشبخت و سعادتمند باشی در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    مژگان عزیز، زیبا و دوست داشتنی

    سلام

    کاملا مشخصه چه انسان با کمالاتی هستی عزیزم

    تراژدی زندگی شما داستان تکراری و کپی برابر اصل صدهاهزار زن ایرانی ه که از این باور مخرب سرچشمه گرفته که زن خوب زنی هست که با وجودیکه خیلی برتری ها نسبت به همسرش داره و بقول معروف سَر ه از همسر و خانواده ی همسرس ، تیکه تیکه از وجود با ارزش خودش بکَنه و زندگیش و با چنگ و دندون حفظ کنه و بچه هاش و به سر و سامون برسونه و انقدر نجیب باشه که صداش رو هم کسی نشنوه

    و بسیار کم توقع و کم خرج باشه

    هیچوقت فکر نکردیم این خصلتها مختص چه انسانی هست؟

    خب معلومه

    یک انسانی که خودش پشیزی ارزش نداره

    من یه واقعیتی رو چند سال پیش متوجه شدم که نمیخوام زیاد بازش کنم چون بسیار زجر آور و ناراحت کننده هست در مورد عروسک‌های جنسی لولیتا

    که یک پزشک جراح دختران نوانخانه های اروپا رو در منزل خودش با جراحی به عروسک‌های جنسی تبدیل می‌کرد و میفروخت

    جزئیاتش رو نمیگم چون ….

    دیگه بیشتر نمیخوام ورود کنم بهش

    میخوام بگم ما زنهای فداکار ایرانی شدیم نمونه واقعی همون عروسک‌ها که هیچی برای خودمون نمیخوایم و همه باید از ما استفاده کنن و به به و چهچه کنن که به به عجب زنی

    و خودمون از درون فرو باشیم

    و ثمره ش افسردگی و دلخوری و نارضایتی از خدا باشه

    اگه شکری هم هست فقط لق لقه ی زبان اونم واقعیت اون شکر های زبانی منت گذاشتن سر خدا هست که ببین من چه بنده ی خوب و ایثارگری هستم

    از خودم گذشتم تا بنده های دیگه ت شاد و خوش باشن

    درصورتیکه همون خدا میگه عزیزم من هستم

    اون فرزند تو ، همسر تو ، خانواده تو ، هم من رو دارن

    تو برای اونا نمیخواد خدایی کنی

    دست از خدایی کردن برای اونا بردار و بزار من وظیفه م رو انجام بدم

    چرا فکر میکنی بهتر از مم میتونی براشون خدایی کنی؟

    مژگان عزیزم ، آیا فکر میکنی اگه بچه هات به ثمر رسیدن کار تو بوده؟

    اگر تو نبودی اونا باز به اینجا نمیرسیدن؟

    چرا

    اونا با فرکانس های خودشون به اینجاها رسیدن

    حتی اگه تو هم نبودی میرسیدن

    ولی الان بقیمت نابود کردن خودت ، روح و روانت و شخصیتت و جسمت رسیدن

    یک نفر ، یک انسان با ارزش این وسط نااااابود شده تا اونها به اینجا برسن

    در صورتیکه اگه تو مثل مادر موسی به خدا می‌سپردی باز به همینجا و بلکه بهتر از اینجا میرسیدن

    چون احساس عذاب وجدانی که الان دارن که مادر ما بخاطر ما اینهمه زجر و تحمل کرد و نفرت و کینه ای که از پدرشون بخاطر دیدن بدرفتاری های ایشون با شما تو دلشون مونده ، رو دیگه نداشتن یا کمتر داشتن

    میدونی؟؟

    وقتی یه پدر و مادری از هم جدا میشن ، تنها غصه ی اون بچه ها فقط اینه که پدر و مادر ما از هم جدا شدن

    ولی وقتی به زور همدیگه رو تحمل میکنن بخاطر حرف مردم ، بخاطر شرک و بی ایمانی به خدا که اگه طلاق بگیریم روزی من دست همسرم ه و قطع میشه و… بچه ها هر روز شاهد این بی حرمتی ها و تنش ها هستن و روح و روانشون بخاطر حرف مردم و ترس از بی پولی و… نابود میشه

    ما اگه ببینیم بچه هامون یا خودمون وسط آتیش هستیم عاقلانه ترین کار اینه که خودمون و نجات بدیم

    نه اینکه وایسیم تحمل کنیم نکنه بیرون از آتیش از گشنگی بمیریم یا مردم چی میگن و…

    اون باور مخرب چادرسفید و کفن سفید چه بلاها که سر ما زن های ایرانی نیاورده

    بریزیم دور انشالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: