میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه» در این صفحه: 1
  1. -
    فهیمه گفته:
    مدت عضویت: 1215 روز

    سلام فهیمه جان

    تجربه شما چقدر شبیه تجربه منه

    دقیقا منم مثل شما دوستی داشتم که از دوران دبیرستان دوست صمیمی بودیم و اکثرا هفته ای دو سه بار تو خونه های همدیگه بودیم و همه وقتی دوستی ما رو میدیدن میگفتن شما کاملا اخلاق هاتون مخالف همدیگه ست چطور شده که سالهاست با هم دوستین چون ایشون یه دختر پر حرف و سر زبوندار و زود عصبانی میشد حتی به من … ولی من ساکت و کم حرف و ملایم هستم … بعضی وقتا تو جمع دوستان تحقیرم میکرد میگفت این لاله حرف بلد نیست که بزنه من جای این حرف میزنم همیشه منم شدیدا ناراحت میشدم و چیزی نمی گفتم بهش فقط میخندیدم اصلا نمی‌تونستم ازش جدا بشم همیشه فکر میکردم واقعا باید پیشم باشه چون اون بهتر می‌تونه با دیگران حرف بزنه رابطه برقرار کنه …هر چند که از خیلی کاراش که بیرون میرفتیم معذب بودم چون بعضی وقتا مثلاً اتفاق می‌افتاد که پسری حرفی متلکی تو خیابون میزد دوستم شدیدا برخورد می‌کرد و دعواهای خیابونی راه مینداخت که من از خجالت آب میشدم ولی بازم با این حال من به دوستیم ادامه میدادم تا اینکه من ازدواج کردم و بقدری با همسرم مشغول مهمونی و تفریح شدم که ارتباط من با ایشون کاملا کم و کمتر شد تا جایی که ما دو سه سال همدیگه رو ندیدیم بعد از سه سال با گلایه و ناراحتی که تو بی وفا هستی و از این حرفا من دوباره دوستیمو شروع کردم با ایشون و اینم بگم که مجرد بودهنوز…رفته رفته بعد از یه مدت رفت و آمد به خونه مون شروع شد با همسرم خیلی صمیمی شد و منم چون صاحب دو فرزند دوقلو شده بودم بخاطر اونا بیشتر اوقات خونه ما بود …و بازم تحقیرهاش شروع شد پیش همسرم که این زبون نداشت و از هیچی زیاد سر در نمیاره و من نباشم هیچ کاری نمیتونه بکنه و خیلی حرفای دیگه … اکثرا باعث میشد من با همسرم اختلاف پیدا میکردم ولی بازم من به دوستیم ادامه میدادم…اگه یه وقت همسرم چیزی میگفت بهش مثلاً بهش میگفت ازدواج بکن تنها نمون (چون تنها زندگی میکرد ) من شدیداً با همسرم برخورد میکردم که چرا بهش این حرف رو زدی تو حق نداری از این حرفا بگی بهش … چون برا هر حرفی زود ناراحت میشد و قهر میکرد … کلا زود زود قهر میکرد من زنگ میزدم از دلش در میاوردم…به بچه هام همیشه میسپردم مواظب باشید از رفتارتون یه وقت بی احترامی نکنیدا یه وقت اینو و اونو نگیدا دوستم ناراحت میشه… تقریباً میتونم بگم خودمو و همسرمو بچه هامو قربانی ایشون کرده بودم …تا اینکه با استاد عباس منش آشنا شدم …البته ایشون رو تو پیج های اینیستاگرام دیده بودم هنوز تو سایت وارد نشده بودم و تو پیج های آگاهی استاد های دیگه بودم تا اینکه وارد سایت استاد شدم ولی هنوز بازم شل بودم شاید ماهی یه بار میومدم سایت یه کانال تلگرام بود که فایل های صوتی استاد رو میزاشتن من از اونجا گوش میدادم

    وقتی رفته رفته به خدا نزدیک شدم که بماند که چقدر شرک داشتمو و هنوز اول راهم…

    یه روز فهمیدم که این دوستم کلا افسار زندگی منو تو دستش گرفته هر چی میگه من بدون چون و چرا قبول میکنم …بیدار شدم فهمیدم که بیشتر اختلاف من و همسرم ایشون باعث میشه حتی باعث شده بود همیشه سر بچه هام داد بزنم ایراد بگیرم ازشون … هر روز از خدا میخواستم یه راهی بهم نشون بده که من دوستیمو باهاش بهم بزنم دیگه فهمیده بودم که ما هم فرکانس نیستیم…باید از زندگیم بره… خیلی اتفاقی سر یه مسئله ای بازم شروع کرد به گله و تحقیر کردن من … منم خیلی راحت و معجزه وار ازش خداحافظی کردمو هیچ وقت بهش زنگ نزدمو و سراغی ازش نگرفتم الان پنج ماهه که دوستیمو بهم زدم و میبینم که چقدر در آرامش هستم بچه هام و همسرم خوشحالن که من دیگه بخاطر دوستم باهاشون دعوا نمیکنم…و الآنم دو ماهه شروع کردم به گوش دادن به فایل های رایگان استاد و کامنت خوندن دوستان عزیز ، امیدوارم بزودی بتونم محصولات استاد رو تهیه کنم و با جدیت رو خودم کار کنم

    سپاسگزارم از استاد عباس منش عزیز که خدا رو بهم شناسوند منی که شدیداً مشرک هستم و خیلی باید رو خودم کار کنم

    و متشکرم از شما دوست عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: