- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید
سلام خداقوت
این فایل منو خیلی درگیر کرد و افکارم را به چالش انداخت و هی بهش فکر میکردم
و دوتا تحمل جالب برام روشن شد
یکی اینکه از وقتی به سن قاعدگی رسیده بودم تا قبل دوره سلامتی درگیر نا منظم بودن این دوره بودم و چقدر این دکتر و اون دکتر میرفتم و چقدر آزمایش های مختلف ازم میگرفتند و هیچی به هیچی و به جایی رسیده بود که من بگم خب همینه که هست درصورتی که برام احساس بدی داشت تا وقتی که دوره سلامتی را شروع کردم و دیگه خبری از اون نا نظمی و اذیت ها و درد ها نبود
خدایا شکرت
و مورد بعدی اینکه من از وقتی ازدواج کردم وقتی با مامانم حرف به حرف میشد و از بی احساسی همسرم تو رابطه زناشویی حرف میزدم همش مامانم میگفت از یه سنی خوب میشه فکر کنید همسرم 10سال از من بزرگتر قرار بود از چه سنی خوب میشه و منم هی تحمل و دنبال اینکه این شرایط را تغییر بدم
و 12سال گذشت و گذشت وگذشت و…..
بله استاد ما گاهی الکی الکی فقط زندگی میکنیم و تحمل میکنیم و دنبال یه معجزه یهویی هستیم
و چون یه بله گفتیم انگار باید به تمام ناخواسته ها هم بگیم بله
چقدر خوبه این فایل هاتون کاش نترس تر از الانم بشم و یک تصمیم جدی بگیرم
وقتی ابن کامنت را مینویسم که در راه برگشت از قم هستم و پراز احساس خوب از این سفر دو نفری با خدا جونم
به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید
سلام خدمت تمام دوستان و استاد عزیزم
سریع میرم سر اصل مطلب چون خیلی برام سخت بود و هست جواب دادن به این سوال
انقدر سخت بود و هست که به خودم گفتم عارفه جواب بده ولی تو دفترت چون این موضوع خیلی شخصیه و سخته نوشتنش و بعد رفتم طبق برنامه ام جلسه اول عشق ومودت را برای بار چندم از سر بگیرم و گوش بدم
و اونجا به ابن صحبت استاد رسیدم هیچ اقدامی نمیخواد انجام بدید رو خودتون کار کنید و جهان خود به خود همه چیز را درست میکنه
حالا قشنگ ذهنم شد برزخ که من الان باید صبوری پیشه بگیرم یا اقدام کنم
من از ناخواسته ای که کاملا برام واضح شده و دنبال خواسته ای بهتر هستم و سعی کردم احساس خودم را خوب نگه دارم
آیا الان در مرحله صبوری و روی خود کار کردن باید باشم و دنبال این باشم جهان خود به خود همه چیز را برای من به آسانترین شکل انجام میده یا باید تحمل شرایط نادلخواه را نداشته باشم و اقدامی بکنم؟
واقعا جواب به سوال این فایل برام سختر از سخت شد
اونم دقیقا تو برحله از زمانی که قشنگ قفل شدن این موضوع را دارم میبینم و هیچ توانایی تو تغییرش ندارم و شش دنگ سپردم به خودش که ایمانم را از دست ندم
نمیدونم والا فعلا کامل تو هنگ هستم و تشخیص اصل از فرع برام بس دشوار شده
سلام محمد عزیز
هر بار کامنت هات را میخونم کیف میکنم از اینکه خواستی و اقدام کردی به تغییر
دقیقا وقتی کامنتت را خوندم یاد خودم افتادم که شده بود با دوتا بچه دوقلو از کاشان (چون اون موقع کاشان زندگی میکردم) زودتر میومد خونه مامان که مهمونی داشت که وایسم کمک کنم و نشون بدم من خیلی فعالم
و چون مامانم هم کلا خیلی اهل مقایسه بچه هاش باهم بود من کلا شرطی شده بودم
و بی احترامی هایی که خانواده همسرم بهم میکردند و هربار فاصله میگرفتم بعد هی میگفتم آخر که جی خانواده همسرم هستند بابد برم و بیام و هی تحمل بی احترامی های بدترشون
عارفه واقعا چرا تو انقدر خودت را کوچیک میدیدی
امروز با عرفان پسرم سر دوست و رفیق داشتن شد
داشتم بهش میگفتم مامان تنها باشی بهتر از اینه رفیق بد داشته باشی
منم خودت یک عمر فقط برلی اینکه احساس بودن بکنم تن به هر رابطه ای میدادم تا وجود خودم را ثابت کنم ولی هر بار احساس بدتری به خودم تقدیم میکردم و الان تنهام ولی حالم بهتره
گفت آخه مامان من هیچ دوستی ندارم گفتم بخواه تا اتفاق بیفته
و بعد گفتم عرفان مامان یک سری چیز ها با حرف گفتن فایده نداره منم دنیا حسابی چرخوندم تا گوشم به حساب بیاد
ولی هیچ وقت خودت را کم نبین تا بهترین ها نسیبت بشه
محمد عزیز گاهی به خودم میگم عارفه کجا و تو چه دنیایی داشتی زندگی میکردی
خوبه دوام آوردی خوبه له این ریسمانه هر چند نازک شده بود ولی وصل بودی
خیلی لذت بردم از کامنتت بهترین هارا براتون آرزو دارم
سلام سید عظیم عزیز
انشاالله تک تک ما هم مثل امام حسین از پیله خودمون در بیام و به اون شکوه جلا برسیم و پرواز کنیم
ممنون از تبریکتون
تازه وقتی استاد این فایل را گذاشتند متوجه میشیم چقدر زندگیمون را باری به هر جهت جلو بردیم
معلم خوب نداشتیم میگفتیم همینه که هست
جایی حقمون نا حق میشد میگفتیم همینه که هست
زندگی سخت بود و بی پولی و…. اذیتمون میکرد میگفتیم همینه که هست
ولی حالا میگیم میخوای پس بسازش و ایمان داشته که رقم میخوره
من وقتی میبینم از وقتی با خدا رفیق شدم درونم رنگ و لعاب بهتری میگیره چرا این رفیق را ول کنم
من قبلا داشتم متوجه تیره شدن قلبم میشدم
ولی اون ریسمان نازکی که هنوز بهش وصل بودم به کمکم اومد الحمد لله
منم برات بهترین هارا آرزو دارم
درسته نمیدونم چندساله هستید و اهل کجایید ولی میدونم هممون تیکه ای از خدا هستیم و به هم وصلیم وخوشحالم تو این خانواده بزرگ هستم
سلام سید جان
خداقوت
امید وارم هر روزتون پر از آگاهی بوده باشه
قسمت اول صحبت تون را متوجه نشده
فرمودید هرکی با من باشه افسرده میشه؟؟
اینجا را نفهمیدم منظورتون چیه
جالبه یه نکته ی دیگه که درمورد تحمل الان متوجه شدم این بود که من از بچگی به ماشین و اتوبوس سوار شدن بد بودم و حالم بد میشد و این اواخر قرص زد تهوع مصرف میکردم تا تو مسیر طولانی دوام بیارم
ولی باز به لطف قانون سلامتی این مورد نا پدید شده و من چند روز پیش رفتم قم با اتوبوس و انگار نه انگار شاداب و سرو حال بودم
خدایا شکرت