میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نجیبه آهنگر» در این صفحه: 1
  1. -
    نجیبه آهنگر گفته:
    مدت عضویت: 1058 روز

    سلام وصدسلام به شما استادعزیز ومریم جون وهمه دوستان عزیزم

    وای خدا شکرت بخاطر اینکه منو هدایت کردی به این فایل منو هدایت کردی به دوره کشف قوانین،

    خداجونم مرسی که هروقت ازت کمک خواستم جوری راهنماییم میکنی که حتما حداقل یه قدم به خواسته ام نزدیکتر میشم

    استاد عزیز ،من اول که فایلو گوش کردم گفتم اصلا من چیزی یادم نمیاد که اینجور تحمل کرده باشم.وقتی فقط یه ذره فکر کردم دیدم اوووووو من کل زندگیم داشتم یه سری چیزها رو تحمل میکردم حالا دو9موردشو اینجا عنوان میکنم

    1.اون موقع که نوجوون بودم مادرم یه جوری بارمون آورده بود که همه کارهای خونه رو ماخواهرا بین خودمون تقسیم میکردیم من مسئول آشپزخونه وپخت وپز بودم همیشه هم خونمون پرازمهمون بود وماباید همه جوره سنگ تموم میذاشتیم تامهمونا راضی باشن ودست به سیاه وسفید نزنن. خلاصه طوری بود که مهمونا کلی حال میکردن وکلا خونمون مثل کاروانسرا شده بود این میرفت ،اون میومد وماهم که مدام مشغول کارکردن بودیم اینا زیاد مشکل نبود ،بااینکه خیلی زیادی شده بود واذیت میشدیم، مشکل از جایی شروع میشد که هروقت جایی دعوت میشدیم باید زودتر میرفتیم وبه صاحبخونه کمک میکردیم وپذیرایی وشستن ظرفها و… بازم باما بود،چرا؟ چون به گفته مادرم ماتعدادمون زیاد بود واون خجالت میکشید که خونه کسی بره وبچه هاش ردیف بشینن وصاحبخونه ازشون پذیرایی کنه. خلاصه این وضعیتو سالها داشتیم تااینکه بزرگ شدیم ودانشگاه قبول شدم وروم یه حساب دیگه باز کردند( فامیلا) اما بازم مامانم همون اعتقادرو داشت اینجابود که دیگه تحمل نکردم گفتم مامان بسه دیگه تاکی میخوای مارو خرد کنی،تاکی ماباید هم توخونه کلفتی کنیم هم وقتی یه جایی میریم؟ یادیگه هیچ جایی نمیاییم یا بیاییم دست به هیچ کاری نمیزنیم .

    مامانم چون بانیومدن ما به مهمانی هم مشکل داشت ویه داستان دیگه درست میکرد به زور قبول کرد اما مشخص بود که اصلا راضی نیست البته اینو بگم برای ماهم خیلی سخت بود که بریم جایی وهیچ کاری نکنیم امابالاخره تونستیم .وقتی ازفعل جمع استفاده میکنم بخاطر اینه که من بزرگتر بودم و4تاخواهر کوچکتر ازمنم دقیقا همین حال رو داشتند اما ازوقتی که تونستم اینکارو بکنم اعتمادبه نفسم به جرات میتونم بگم نسبت به قبل70 ،80درصد بالا رفت اصلا تااونموقع چیزی بنام اعتماد به نفس نداشتم خیلی خجالتی بودم،اجازه میدادم هرکسی به من زور بگه،فکرمیکردم اینکه توجواب دیگران رو ندی یه جور اخلاق خوبیه یعنی اگه میخوای بقیه تورو خوب بدونن باید به حرفشون گوش کنی وراضیشون نگه داری که البته این موضوع تا چندوقت پیش هم ادامه داشت ولی کمرنگتر وبصورت ترمز مخفی بود که با دوره کشف قوانین هرروز دارم بیشتر وبیشتر اونارو کشف میکنم وباورهامو تغییر میدم

    2. یه مورد دیگه از تحمل کردنم مربوط میشه به زندگی بعدازازدواجم من طبق گفته های بازم مادرم که همیشه توگوشمون میخوند که قانع باشید واز شوهرتون چیزی نخواهید واذیتش نکنید وکاری نکنید که شرمنده بشه وکلی حرفهای دیگه که تبدیل به باور شده بود برام ،ویسری اعتقادات مذهبی که همه اینارو ثابت میکرد وبیشترم دامن میزد کلا توزندگیم خیلی قانع بودم وهمه جوره باشوهرم راه میومدم بابیکاریهاش ساختم ویه جوری مدیریت میکردم که همون مقدار کم درآمد زندگی رو پیش میبردم وحتی جوری بود که توخانواده زبانزد بودم که ببین چه مدیریتی داره باوجوداینکه شوهرش اکثرا بیکاره ولی هیچوقت ازکسی تقاضا نداره وجالب اینه که حتی به بقیه هم پول قرض میده ومنم ذوق میکردم بابت این قضیه واینم یه ترمز جدید که الان فهمیدم که یه جورایی این تحمل کردنو اینجوری زندگی کردنو دوست دارم چون الگو شدم برای بقیه وبازم حرف مردم برام مهم بود واااای خداجونم چه آگاهیهایی امروز دارم میگیرم مرسی مرسی

    خلاصه این قضیه تواین 20سال زندگی مشترک ادامه داشت دوسه بار مشغول به کار شدم درجاهای مختلف تابتونم زندگیمو تغییر بدم فکر میکردم باتلاش کردن میتونم،اما توهرکدوم بعداز مدتی خسته میشدم وناامید میشدم ودقیقا اون تایمی که من مشغول بکار میشدم شوهرم بیکار میشد ودرآمدم بازم صرف هزینه های روزمره میشدوبه این نتیجه رسیده بودم که حالا که من ایقدر تلاشم میکنم بازم همونه که هست لابد تقدیرم همینه ودیگه نمیشه کاریش کرد ومن باید بسوزم وبسازم اماته دلم میخواستم به آرزوهام برسم وحدود 3،4ساله که جسته گریخته تواینستا پیجای انگیزشی رو میدیدم دنبالشون کردم خیلی نسبت به قبل فکرم بهتر شد که الان میدونم باید این راه تکاملی رو طی میکردم وهمونموقع بعضی از فایلهای استاد رو توی اینستا دنبال میکردم تااینکه شهریور پارسالباخرید دوره قانون سلامتی وانجام موبه موی این دوره ونتیجه عالی که گرفتم تصمیم گرفتم 12قدمو تهیه کنم تادوره چهارمشو گرفتم دیدم باز استپ دارم راهنمایی شدم به دوره حل مسائل بعدشم دوره بی نظیر کشف قوانین زندگی که به نظرم دوره فوق العاده ایه من تواین دوره بااینکه هنوز اوایل دوره هستم ولی نتایج خیلی بزرگی گرفتم والان که چندماهیه بااستاد هستم میفهمم که باید چه تغییرات اساسی بدم تاباورهای سمیمو درست کنم وثروت واردزندگیم بشه حالا فهمیدم هرچی که هست ذهنه وباور،ربطی به یه شغل خاص یاتلاش فیزیکی خاص نداره اینبار عزممو جمع کردم و گفتم که دیگه تحمل جایز نیست وشروع کردم به انجام تمرینات دوره ونتایجی که گرفتم نشون میده که من مسیردرست رو انتخاب کردم وبزودی نتایج بهتروعالیتری میگیرم اصلا همینکه من اکثر اوقات حال خوب دارم واز کوچکترین چیزها شکرگزاری میکنم وحسم عالیه خودش بهترین نتیجه هست هرروز دارم میبینم که پیشرفت میکنمهم توارتباط گرفتن بامشتری هم باهمکا رانم وانقدر پرانرژی وپرنشاط هستم که همکارام وحتی غریبه ها وقتی باهام برخورد میکنن میگن ماازت انرژی میگیریم چقدر انرژیت مثبته،من همه اینارو نشونه میدونم که دارم مسیر درست رو طی میکنم ولذت میبرم از لحظات زندگیم

    استاد بی نهایت از شما سپاسگزارم بخاطر این آگاهیهای بی نظیری که به ما دادین وخوشحالم که دوستان خیلی خوبی تواین سایت هستند که کامنتهاشون یه کلاس درس جداگانه هست واز مریم جونم ممنونم که تواین دوره انقدر موشکافانه تمریناتو توضیح دادند وباعث شدند که مطالب استاد عمیقتر توذهنمون جابگیرن

    فعلا ساعت استراحتم تموم شده وباید برگردم به کارم. خوشحالم که امروز این فرصت بهم دست داد تابتونم برای این فایل یه کامنت بذارم

    مراقب خوبیهاتون باشین همه شمارو به الله یکتا میسپارم .

    درپناه الله یکتا شاد،پیروز،قدرتمند،ثروتمند وسالم باشید

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: