میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم رنجبر» در این صفحه: 1
  1. -
    مریم رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    به نام یگانه خالق هستی خدایی که وجودم را سرشار از طبع زیبای آفرینش کرد ومن را منتخب موجوداتش خلق کرد وهمانگونه که هدایتم میکند حامی وروشن کننده ی راهم است…

    خدایی که به برکت لطف ورحمانیتش هرلحظه اززندگیم را غرق در عشق بی پایانش کرده .وسکوت تمام سالهایم را باهم نواشدن یامردی خدایی درهم شکست وراه گریز از وحشت وترس از شرک وبی ایمانی رانشانم داد،،،

    خدایا بارالها تنها تورا میپرستم وتنهاازتو یاری می‌جویم ای مهربانترین مهربانان ای زیباترین زیبایان ………

    سلام به محبوب‌ترین استاد زندگیم،به همسر نازنینش ودوستان خوب همسیردراین سایت پرازبرکت واگاهی……

    استاد جان چه زیبا امروز اینهمه هماهنگی برایم خدارقم زد،،

    خدایی که هرچه از رحمانیتش بگویم باز نتوانم گفت …

    چون بینهایت است……

    امروزصبح که بیدارشدم خواستم برم باشگاه ولی خوب نشد به دلایلی ..همون لحظه باخودم گفتم خدا حتما برنامه ی بهتری امروز برام داره ….

    آمدم شروع کنم به تمرین سپاسگذاری وتمرین ستاره قطبی ..

    که تازه داشتم می‌نوشتم که یه حسی بهم گفت بیاقران بخون.

    کتابوبازکردم شروع کردم از سوره بقره خوندن ..

    داشتم برای خودم معنیش رو میخوندم که رسیدم به کلمه صلاه ..وزدم‌تو گوگل تا ریشه ی صلاه رو‌پیداکنم..

    که دیدم اون قسمت عقل کل توگوگل آمد بالا ورفتم کامنتهای بچها رو خوندم …

    واقعا نمیتونم بگم که چقدر احساسم دریه لحظه چنان تغییر کرد که حد نداشت ،

    همینطور کامنتهای بچها رو درمورد ریشه ی صلاه میخوندم واشک می ریختم..وباخودم گفتم خدایا چطور شد یهو سرازاین موضوع درآوردم .که اینطور بهم بگی مریم جان هرکسی که به سعادت رسید من انتخابش نکردم این به دورازعدل خداست این خودشون بودن که من رو انتخاب کردن …محمد ،موسی،ابراهیم وعیسی وهرکسی……

    واین که عبادت واقعی دراحساسی هست که تواون لحظه به من داری .،میتونه اون عبادت اون نماز درهمون ورزشی باشه که انجام میدی ومن واقعا وقتی ورزش میکنم تمرینهارو انجام‌میدم .بارها شده اشک همینجورازچشمام سرازیر میشه چون واقعا احساس بسیار بسیار خوبی اون لحظه دارم وبیشتر به خداحس نزدیکی وسپاسگذاری دارم…..

    وهیچ کس جزخدا نمی‌دونست من چقدر به این ورزش توزندگی نیازداشتم .

    چون ورزش ذهن من رابازکرد .وباعث شد روحم آرام بشه جسمم سلامت بشه وحال وروزم هرروز بهتر و بهتر بشه ..

    چراکه برای ورود به این مسیر نیاز بود قبلش من اول به یه ثباتی درروحم وجسمم برسم وذهنم این آمادگی رو‌پیداکنه که خداوند بهترین گزینه را برای من سرراهم قرار داد…

    اینو گفتم که به اینجا برسم امروز روزیه برای من برای یک بازگشایی ازیک سری باورهای نامناسب که سالهاست درخفا وشرک گریبانم رو‌گرفته ..

    واین فایل که انگاراستاد مخاطبش من هستم رو نشانه قرارداده ومیگه آره باتوهستم گوش کن …..

    که اینم برمیگرده به چندروز پیش که گفتم خدایا

    واضح و روشن بهم بگو من چیکارکنم .چه مسیری چه کاری انجام بدم تاهمه چیز بهتر بشه…

    وازاین واضح تر ندیدم واقعا …..

    خداواضح وروشن بامن حرف میزنه ومن باید سپاسگذارخداباشم که اینطورواضح من رو هدایت می‌کنه …

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت…..

    وسوال بسیار عالی استاد عزیزم……

    چه جاهایی درزندگی خود،شرایط نادلخواه را پذیرفتیدوتحمل کردید؟

    واقعا این سوال وجوابش برای من یک عالمه حماقت رو یادم میاره که سالهاست دارم تحمل میکنم ….

    چه اون زمانی که درکنارپدرومادرم بودم ودرشرایط نامناسب داشتم زندگی میکردم ،

    ونمیدونم چرا از همون بچگی یادگرفته بودم شرایط سخت وبد رو تحمل کنم ..

    واقعا از همون سن کم توبچگی اینطوربودم چون خیلی خاطرات ناجالبی دارم….

    این درصورتیه که مادرم اینطور نبود .ووقتی دید خیلی داره براش همه چی سخت میشه ماررا رهاکرد ورفت،پدرمم مارو گذاشت و رفت البته خیلی بچه نبودیم ولی واقعا برامون سخت بود،

    توهمون روزها با شرایط نامناسب تن به ازدواج دادم شاید راهی برای دورشدن ازاون زندگی پیدا کنم ..

    وبه‌ خودم میگفتم من مثل پدرومادرم زندگی نمیکنم..

    من تغیرش میدم ..

    ولی سالها گذشت اززندگی مشترکمون ووقتی به خودم نگاه میکردم .میگفتم خدایا پس چرا زندگیم بدترازپدرومادرم شده چرا ؟

    والعان دقیقا بیست ساله ویه کم بیشترکه واقعا دارم تحمل میکنم ..

    خیلی چیزها رو……

    حالا چراتحمل میکنم؟

    واقعیتش اوایل به قول بزرگ‌ترهای فامیل همسرم به چهل برسه سنش خوب میشه ..

    این که نشد هیچی بدترم شد…

    بعدشم وجودبچهام هست …

    ودلیل بعدی نداشتن تمکن مالی هست…..

    ودلیل بعدی دیگش پسرم هست که می‌دونم دوست داره نه پیش من باشه نه پدرش چون کاملا مستقله بااین سن کمش…

    ونمیخوام که تنها باشه وحالا بااین شرایطی که تواجتماع هست ….

    ولی دخترم بامن همراهه….

    سالهاست دارم تحمل میکنم که درست میشه درست میشه …

    اما چی قراره برام درست بشه ..

    چقدر این سوال مناسبه منه چراتابحال ازخودم نپرسیدم ..

    که چیودارم توزندگی تحمل میکنم؟وچرادارم تحمل میکنم؟……

    استاد میگه تحمل باصبر یکی نیست…

    چون صبرتوش امید،تکامل،ایمانه…

    ولی تحمل یعنی تسلیم شدن در مقابل بدبختی..

    یعنی راه حل وجودنداره..

    تحمل یعنی اینکه من نمیتونم بهترازاین عمل کنم..

    تحمل یعنی همینی که هست،،،،

    چون من بخاطر باورهای اشتباه دارم تحمل میکنم…

    باید به خودم بگم….

    من هیچو تحمل نمیکنم..

    من هیچ بی‌احترامی رو تحمل نمیکنم…

    من هیچ کمبودی رو‌تحمل نمیکنم…

    من هیچ رفتارنامناسب رو تحمل نمیکنم…..

    ومن تغییرمیدم خودم رو تاشرایط اونجوری باشه که من می‌خوام..

    ومن هیچ چیزی رو تحمل نمیکنم که جالب نیست…..

    تحمل نمیکنم چون راه داره واگرراهشو بدونم،

    وهمینکه باورداشته باشم راهی هست …

    خداهدایتم می‌کنه…..

    سوال بعدی….

    چه باورهایی باعث شدتااون شرایط نادلخواه را تحمل کنی؟

    یکی از باورهای اشتباه من تواین زندگی واین روابط من و همسرم این بود..

    من مسولیت تغییر همسرم رادارم .چرا چون اطرافیانم بهم میگفتن یه زن خوب زنیه که همسرش راتغییربده درستش کنه .وخدامیدونه من چقدر سرهمین موضوع حرف شنیدم تحقیر شدم که عرضه ندارم همسرم رو تغییر بدم .مشکل ازمنه که این اینطوریه ..

    البته بدم‌نمیگفتن چون بعد که متوجه قوانین شدم متوجه شدم منم کلی باوراشتباه درمورد روابط مشترک ویادرمورد مردها دارم ..

    ولی چون بقیه هم که این قانون رو نمی‌دونستن فقط میدونستن که زن کلا ساخته شده این جهان رو به بهشت تبدیل کنه ..

    آخه یکی نبود بگه اون پیامبرهاشم نتونستن این کارو‌بکنن من چطور بتونم ..

    خداهم نمیتونه کسی رو که نمیخواد به راه راست هدایت بشه به زور هدایت کنه من چطور میتونم این کارو بکنم …

    ومورد بعدی این بود که خیلی ترس داشتم والبته هنوزم دارم ولی خیلی کمتر شده ..

    که حرف مردم هست …..

    واینکه بچهام نخوان منو ومنو به خاطر کاری که کردم دیگه به چشم مادر نخوان واقعا برام سخته ..

    ومورد بعدی اینه که ازرفتن به محیطی که قراره برم اصلا اقدام کنم بااون شرایط نامناسب واونهمه مشکلات که مردم دارن واقعا هم بدم‌میاد وهم میترسم …..

    ولی باید به خودم بگم …

    نه حتما یه راهی هست وحتما درها بازخواهد شد ومن به راهش هدایت میشم…

    چون وقتی توذهنم پذیرفتم که راهی نیست مجبورم این مسیرو ادامه بدم …

    استاد میگه همیشه ازخودت بپرس .

    چی رو دارم تحمل میکنم ؟چرادارم‌تحملش میکنم؟

    چه فکری رو عوض کنم ،که منو خداوندهدایت کنه به راه درست ؟

    چه چیزی رو باید تغییر بدم که خداوند منو هدایت کنه….

    چون وقتی دارم این روابط ناسالم این بی‌احترامی واین شرایط سمی رو تحمل میکنم .من هدایت نمیشم چراچون پذیرفتم راهی نیست همینی که هست وهدایتی نیست…..

    ولی وقتی نپذیرم وبگم …

    آقا این بیماری طبیعی نیست ..

    این فقر طبیعی نیست..

    این روابط ناسالم طبیعی نیست….

    واین مشکلات طبیعی نیست….

    من تحمل نمیکنم چیزی رو .من میگردم راهش رو پیدا میکنم.من مسأله راحلش میکنم .وخداوند من رو هدایت می‌کنه.

    وقدم اولش اینه بپذیرم که راه حل وجود داره .

    وقدم اولش اینه که تحمل نکنم……

    قدم اولش اینه که ناامید نشم ازدرگاه خداوند.

    قرار نیست ما چیزی رو تحمل کنیم،قرارنیست،که ماایمانمون رو به خداوند ازدست بدیم ،

    قرار نیست که بپذیریم یک سری شرایط رو …

    همه چیز راه داره ،به شرطی که ماباورکنیم راه داره ،به شرطی که تحمل نکنیم….

    به شرطی که بپذیری هیچ راهی نیست برات،واونوقت راهها پیدا میشه برات….

    واگر بتونیم ذهنیت خودمون رو تغییر بدیم همه چیز تغییر می‌کنه همه چیز……

    وسوال بعدی…..

    چه باورهایی رو‌اگرتغییر می‌دادید باعث میشد آن شرایط نادلخواه رانپذیرید،وتحمل نکتید؟

    واقعا اون روزها هیچ ایده ای نداشتم برای اینکه چطور میشه ازطریق ذهن وتغییر باورها زندگی خودم رو تغییر بدم….

    چون اگر گذرازاین همین اتفاقات نادلخواه نبود من اینقدر خودم رو مجبور نمی‌کردم یه تغییری به خودم بدم …

    نمی‌دونستم که واقعا تغییر باید ازخودم شروع بشه فقط یه حسی بوددرمن که باید این اخلاقم این رفتارم تغییر کنه تا بهتربشم..

    ویعدکه متوجه این کنترل ذهن شدم دیدم چقدر کمکم کرد تامن بهترازقبل ذهنم ازاون زمزمه هایی که سالها در ذهنم بود ومنو بیمارکرده بود نجات پیداکنم….

    ولی اگه میدونستم همون اوایل من این ذهنیت رو‌درخودم قوی کنم که آقا شرایط پدرومادرم هیچ ربطی به من نداره.

    وهیچ کس تاثیری توی روابط ما وخوبترشدن ویابدترشدن مابازنداره ..

    این منم که با باورهام زندگیم رو خلق میکنم..

    وقتی عزت نفسم بالا باشه خودم رالایق یک روابط خوب زندگی سالم وثروت ونعمت وسلامتی ببینم قطعا همه رو خواهم داشت وخداوند من رادرمسیر این خواسته هام قرار میده …

    واین که باورداشته باشم من نمیتونم همسرم را تغییر بدم .درسته باهم زندگی میکنیم ولی مادوروح مجزا هستیم با باورهای مجزا..

    اگر اون احساس لیاقت رو‌درخودم بیشتر میکردم .وخودم را متحمل هر شرایطی نمی‌کردم وحتی یک دونه ازاین سوالها رو‌ازخودم می‌پرسیدم ..

    قطعا شرایط برای من تغییر میکرد .

    افرادمناسبتر وشرایط بهتری داشتم ..

    ومیدونم هنوز هم دارم .وباید همین امروز بازهم این سوالات رو‌ازخودم بپرسم .ترسها رو بریزم دور ..

    وباورداشته باشم راهی هست وباورهم‌دارم ..

    ومیدونم خداهدایتم می‌کنه …

    وهمین فایل خودش یه هدایته ازاین واضح تر ..

    من اگر خودم برای خودم کاری نکنم وتوهمین دنیا نتونم خوب زندگی کنم قطعا بعد از مرگ واخرت هم چیزی بهتردرانتظارمن نیست.بلکه بهشت وجهنم قسمتیش درهمین جهانه ….

    سوال بعدی …

    وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و همین که هست را نپذیرفتند ،به چه راهکاریهایی هدایت شدید،وچه درهایی،برای شما بازشد؟

    البته که من هنوز در همان شرایط هستم .

    ولی همینکه متوجه شدم همه چیز با تغییر افکارم شروع میشه .

    واین که با کنترل ذهنم میتونم افکارمناسبی رو جای افکارنامناسب قرار بدم وحال خودم رو‌درهرلحظه با همین باورهای مناسب .و

    توجه به زیبایهای اطرافم وتوجه به نکات مثبت اطرافیانم بهتر کنم ..

    کلی حالم رو بهتر کرد .والعان یکساله حتی یک بحث کوچک با همسرم نکردیم .

    آرامش واحساسی سپاسگذاری درونی دارم.

    یک سری از باورهایی که ترمزکمتری درانها داشتم خیلی بهتر روند شخصیتی من رو بهبود داد وباعث بهتر شدن اوضاعم شد …

    ازوقتی متوجه شدم تاثیر من درزندگی بقیه وتاثیر بقیه درزندگی من صفر هست ..

    کلی اتفاقات خوب رو‌تجربه کردم ..

    ووقتی فهمیدم قوانین چیه وسعی کردم هرروز خودم رو بهبود بدم خیلی آرامش دارم .

    صبورتر شدم ،خوش خلق ترشدم ‌

    توکلم به خدابیشترشده ،ایمانم به غیب بیشترشده …

    اینکه یکی هست که همه کارهام رو برام انجام میده جای نگرانی نیست …

    وهمینکه ازش هدایت می‌خوام العان اینجا هستم این فایل وگوش کردم وقرار کلی تصمیمات خوب برای خودم بگیرم .متعهد تر باشم وشدم خداروشکر..

    واین که ترسهام خیلی کم شده ..

    وشجاع ترشدم ..

    وایمان دارم وباوردارم که بهترازاینم میشه ….

    اینا همش کلی موفقیت وهدیه ایست ازطرف خداوند به من به خاطر همین اندازه که تونستم ذهنم رو کنترل کنم..

    ولی من سقف آرزوهام رو بلندتر کردم ومیخوام توراه راست مسیر درست باهدایت الله پیش برم …

    وسوال آخر….

    ودرنهایت به چه شکل مسله ای که سالها انراتحمل میکردی حل شد؟.

    شاید مسأله من هنوز حل نشده …

    ولی راه حلش رو‌پیداکردم ..تماما دروجود خودم هست .

    ومن باتمام وجودم پذیرفتم عدالت خدا حق است ‌.

    وهرکسی که دراین دنیا وجود داره در شرایط درست خودش هست درجای درست خودش هست ..

    ومن هم همینطورم..

    چون شرایط العان من جواب همان فرکانسها واحساست خودم هست ..

    چون به قول استاد ..

    این جهان اینه ی وجودی خودمون هست..

    هرآنچه که به این جهان بفرستیم .انعکاس همان رو‌دریافت میکنیم…

    اما راه حل این مسأله هم مشخصه ..

    کنترل ورودیهای ذهنم .

    وتغییر باورهام …

    وایمان به غیب داشتن ….

    واین که خداوند تنها منبع تمام خوبیهاست ….

    ومن هرروز باید متعهدانه تاروزی که زنده هستم تواین مسیر باشم ..

    حتی اگر به هرآنچه هم که خواستم‌ورسیدم بازهم بخوام تابهترازاین باشم وبهترازاین بشه همه چی..

    خدایا ازت می‌خوام مارو به راه راست هدایت کنی راه کسانی که به آنها نعمت داده ی نه راه گمراهان وغضب شده گان …

    استاد عزیزم سپاسگذارم ازشما به خاطر این فایل بسیار ارزشمند وقابل تامل …

    وخداوند رو شاکرم که هر لحظه هادی وحامی من درمسیر درست هست …

    خدایا خیلی دوستت دارم وازت سپاسگذارم…..

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: