- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خدای مهربانم
سلام بر استاد مکتب توحیدیم
سلام بر پارادایس زیبا جذاب با اون آسمون پر از ابر جذاب که نوید بارون میده
و اون دستان مهربانی که پشت صحنه ،دوربین بدست استادمون رو به شایستگی همراهی میکنه
خیلی دوستت دارم مریم بانو جان
آقا من می خوام امروز جزو شاگرد اولای کلاس باشم مثه سیدعلی خوشدل ،سعیده جان ،مقدم و خیلیهای دیگه که نفر اولای کامنت گذار هستن خدارو چه دیدی شاید منتخب هم شدم….
خداروشکر میکنم در این مکتب نشستم و حضور دارم در این مدار و فرکانس
و خداروشکر گوشم محرم شده برای دریافت سخنان قلبم
قلبم گشوده شده برای این آگاهیهای ناب
و این سلسله فایلهای الگوها چه کرده با من اخه!!!!!
استاد جان بینظیری و البته ایده های ناب مریم بانو جانم…
چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
من در این عمر 42ساله که خداوند فرصت زندگی داده در مقطع هایی از زندگیم به وفور این شرایط نادلخواه را تجربه کردم ولی امروز می خوام داستانم رو طبق هدایت الله و همزمانی اتفاق امروزم بیان کنم.
امروز صبح وقتی رفتم بانک در صف انتظار نوبتم نگاهم به خانمی جذاب با سنی تقریبا 60سالهگره خورد که زود شناختم صاحب سالن زیبایی بود که چند سال پیش کار میکردم و آن مدیر انقدر زیبا ست و اقامت اروپا داره و بیشتر اوقات ایران نیستن ،،،
نظرمو جلب کرد که سریع رفتم سمتش و عرض ادب کردم و اونم بسیار منو تحویل گرفت …
ازم پرسید کجا مشغولی و راضی هستی !؟و از این حرفها و بعد گفتن که نمیدونم چرا بچه ها مکانشونو بعد از مدتی ترک میکنن و عوض میکنن محل کارشونو ؟!خودتو چرا رفتی باید بمونید قدیمی بشین و چند نفر رو مثال زدن که سالیان سال هست که اونجاموندن و هنوزم کار میکنن (و من اتفاقی اون افراد رو هم چند بار جاهای مختلف دیده بودم و به من گفته بودن که افرین چقدر خوشحال شدیم که شنیدیم شما در اون سالن معروف تونستین وارد کار بشین و خودشون با تحسینشون به من اعلام کردند که ای کاش ما هم جرعت و جسارت اینو داشتیم که دنبال شرایط بهتر و کسب تجربه های عالیتر باشیم)
من که دلایل خودمو داشتم برای ترک اون سالن با لبخندی بهشون گفتم مهوش خانوم جهان همینه ازذرات ریز اتم و مولکول گرفته تا اجزا کهکشان و بدن ما همگی در حال حرکت و جابجا شدن هستن برای وضعیت بهتر و برای کسب تجارب که برایشان خلق شده ایم و این کاملا منطقی هست که آدمها برای تکاملشون دل به دریا بزنن و تغییر نترسن…
ایشون هم نظرشونو گفتن و بعد از گپی کوتاه سخت همدیگرو بغل کردیم و از هم جدا شدیم
من صب وقتی دیدم این فایل روی سایت قرار گرفته شده با همسرم سر میز صبحانه فایل را گوش دادم و گفتم میرم بانک میام کامنتی جانانه میزارم مثه شاگرد اولا و همسرم با نگاهی که باشه بابا کامنتتو بزار شاگرررد اول خداحافظی کرد و رفت
وقتی برگشتم از بانک خونه گفتم خوب کدوم شرایط نادلخواهمو بنویسم که با تحمل نکردن و نپذیرفتنش درهایی برام باز شد گفتم اهان سهیلا خانوم (شاگررررد اول تو خوبی)
بیا همین دیدار با مهوش خانوم و شرایط کار قبلیتو بنویس
من از سال 95 تا99 در سالن این خانوم به عنوان عروس کار استایل مو کار میکردم ولی از شرایطم راضی نبودم چطوررررر ؟؟با این که سالن ما بسیار شیک و با قدمت کاری 30ساله بود ولی خیلی سالنهای برند و معروفی بهتر از ما در تهرانپارس بود که اولا دوست داشتم در سالنی با سطح کاری بالا کار کنم که مهارتم با رقابت سالم هر روز بهتر شود و نیز مدیران و کارکنانی داشته باشد که به روز و تمرکز در ایده ها و راههای جدید برای ارتقا کار داشته باشند که ما به علت اینکه مدیرمان بیشتر خارج از کشور بود و برایش این مساعل مهم نبود هیچوقت نه اقدامی میکرد ونه استقبال میکرد از ایده های بچه ها و من همیشه احساس میکردم در جا میزنم ،اینجا جای من نیست
می تونم خیلی بهتر و ایده ال تر نتیجه بگیرم
و من این شرایط را تقریبا 5سال تحمل کردم با اینکه نادلخواه بود ولی باوری که در من شکل گرفته بود که باید اول هر کاری خاک خوری کنی اگه جابه جا بشی ضرر میکنی راهت نمیدن و اذیت میشی پشیمون میشی جای دیگه هم خبری نیس و دیگه از این فرصتهایی پیش نمیادو …
و
من پذیرفته بودم که باید تحمل کنم دیگه شرایط کار همینه قسمت من این سالن بوده خداروشکر از خیلی جاها بهتره اصلا کار کجا بود مردم تو زیرزمین کار میکنن و……
در حالی که باید این باور را جایگزین میکردم که بی نهایت راه جدید شرایط جدید ایده های جدید وجود داره و هر روز جهان رو به تکامل هست نیروهایی با باورهای جدید فکر های جدید بیزینس هایی متولد میشن باور فراوانی، باور لیاقت که من لایق بهترین مهارت و بهترین شرایط کاری هستم و اینکه من خودم خالق شرایط بهتر هستم و توحیدی عمل کنم و ایمانم را به جهان نشان بدم ..
و راهکارهایی که من هدایت شدم برای کارم این بود که به قول استاد در فایل هدایت الهی در دبی این شهود را دریافت کرد که برای مهاجرت باید کارهای ایران را جمع کند تا راه برای هدایت باز شود منم با شیوع کوید از کارم بیرون آمدم و از خداوند هدایت خواستم تا در راه درست وارد کار جدید شوم و از همانجایی که بودم شروع کردم به کار کردن روی پیجم و کار گردشی در سالنهای دوستام و به طور معجزه واری خرداد سال1401 در یکی از سالنهای برند و مطرح شرق تهران مشغول به کار شدم
و این کارم درهایی برای پیشرفت در زمینه مهارتی و کاری و ارتباطی برویم باز کرد و بالاترین درآمد را تجربه کردم
و اما باریک اله گفتم به خودم که چقدر در این مکتب در این مدت کمتر از یکساله که آموختم
اول اینکه اگر سهیلای سابق بودم شاید امروز در بانک اصلا خودم را به اون راه میزدم که من ایشون رو ندیدم ولی با اعتماد به نفس عرض ادب کردم و جلو رفتم
دوم اینکه استدلالی که درباره گردش اجزا هستی برای تکامل و کسب تجربه به فکرم اومد
سوم اینکه وقتی امروز ساعت 4صبح به قول سعیده در غار حرای خودم به صلات بر خاستم اعتبار هر آنچه خلق کردم را به خدای فرمانروای جانم دادم
و در پایان خداوند را سپاسگزارم برای بودنم در این عصر و در این جمع و در این اگاهیها
الهی !
حجاب ها از راه بردار و ما را به ما وامگذار!
به امید رحمتت یا عزیز یا غفار!