- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام و خدا قوت به استادم و مریم جون
واقعا ازتون ممنونم بابت این ویدیو بی نظیر
استاد من توی دوران نوجوانی که داداشم به دنیا اومد خیلی شلوغ بود یا نا آرام بود . اصلا پیش من نمیموند خیلی اذیت میشدم قشنگ یادمه چون اولین بچه بود که بعد من توی اون خونه به دنیا میومد و من خیلی دوست داشتم خوب باشیم با هم .
من ناخودآگاه بدون اینکه قانون توجه رو ببینم ازش خیلی عالی استفاده کردم توی این مورد . با اینکه من داداشم رو دیده بودم چقدر ناآرام و شلوغ بود هیچ وقت باور نکردم همه ی بچه ها میتونن شلوغ باشن یا اینکه میگن پسر بچه ها همیشه شلوغ هستن عادیه . بچه شلوغی نکنه حتما یه مشکلی داره و … از این جور حرفا . من اصلا باور نکردم و جالب اینکه هروقت بچه آرام و مهربون میدیدم دلم میرفت بغلش میکردم قربون صدقش میرفتم با این ذهنیت که اگه میگن بچه ناآرام و شلوغ نرماله پس این بچه چرا اینقدر ملوسه .
هی بیشتر و بیشتر از این بچه ها میدیدم دلم میرفت همش تعریف میکردم و تحسین میکردم یعنی به قول شما قشنگ واضح کرده بودم که چی میخوام . جالب تر اینکه من خودم توی دوران حاملگیم به شدت آرام شده بودم منی که کارم پر از تنش و درگیری و بحث و … بود به طور عجیب که خودم هم باورم نمیشد آرام شده بودم حتی یادمه یه بار با همسرم داشتیم خونه رو تمیز میکردیم دست همسرم خورد به شمعدونی و شکست . یه جوری نگاه کرد که انگار قراره من عصبی بشم
منم در کمال خونسردی بهش نگاه کردم گفتم فدای سرت خودم شوک بودم از رفتارهای خودم . ( حتی گاهی به زور میخواستم ببینم میتونم عصبی بشم یا حرص بخورم دیدم نمیشه )
و به شدت هم دلم میخواست دختر داشته باشم دلم قنچ میرفت یعنی .
الان یه دختر خیلی شیرین و ناز و اروم دارم که اصلا گریه نمیکنه هرچی بخواد ازم یه جوری بهم میفهمونه چی میخواد . توی 5 ماهگی که دیگه شیرخشک میخورد خودش بیدار میشد یا هی تکون میخورد میفهمیدم گرسنه هست یا خیلی وقت ها شده پستونکش رو میذارم بالا سرش میذاره دهنش دوباره میخوابه .
یعنی خداروهزاران بار شکر خیلی بچه ارومی هست و یه حرکات ناز و خواستنی داره که من فقط توی تبلیغات فیلم ها این حرکات رو از بچه ها دیده بودم و دلم میرفت .
استاد آنقدر عجیبه این اتفاق برای من همش میگم خدایا واقعا شکرت و گاها تعجب میکنم و دلم میره که چه خوب شد که اون موقع بدون اینکه قانون رو بدونم ازش استفاده عالی کردم .
و واقعا ازتون تشکر میکنم که این ویدیو باعث شد این نعمت بزرگ الهی و لطف خداوند رو دوباره شکر کنم و حالم بهتر و بهتر بشه .
عاشقتونم استاد . به قول خودتون در پناه الله یکتا باشید