- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام استاد جان عزیزم و مریم جان بزرگوارم
من جدیدا شروع کردم به کامنت گذاشتن و هرروز فایلهای سایت رو میبینم اگر فایل جدید بذارید اونپ میبینم وگرنه میرم ادامه فایلهای سریال زندگی در بهشت رو میبینم و از دیدن این مسیر تکاملی که طی کردید تا به این پارادایس زیبا ،این اندام زیبا و این ارامشی که سرتاسر زندگی دارید لذت میبرم و میبینم که هیچ چیزی یکشبه به دست نیمده و پشتش سالها روی باورها کار کردن و البته تلاش فیزیکی هست که در کنارش تلاش متافیزیکی همه چی رو راحتتر جلو برده.
استاد گفتید در کجای زندگی چه چیز زجر آوری رو تحمل کردید
برام سخته بیان کردنش ولی من به چشم نقطه عطف زندگیم بهش نگاه میکنم چون از اون موقع زندگی من تغییر کرد و یه شخصیت قوی و خود ساخته رو ساختم
من 5سال پیش متوجه شدم که همسرم در طول ده سالی که باهم زندگی کرده بودیم مدام به من خیانت میکرده و با زنهای مختلف بوده و رابطه جنسی میگرفته و هربار با یک دروغ و کلک من رو توجیح میکرد که توهم برم داشته و من شکاکم.من هم باورم شده بود که من واقعا مشکل دارم مدام من روتحقیر میکرد من رومقصر بحثها میدونست و اوهمیشه قیافه حق بجانب میگرفت،من هم به این تحقیر کردنش عادت کرده بودم و فکر میکردم که من لیاقتم اینه که حرف زور بشنوم و مدام سرم داد بزنه و منم باید سکوت کنم.وقتی دستش برام روشد باز هم از بی عزت نفسی از بی اعتماد بنفسی التماسش کردم که دوباره میسازیم زندگیمون رو ولی اون همیشه ازم طلبکار بود که از دست من خسته شده.
استاد به هر زوری بود زندگیمون برگشت ولی به چه قیمتی،به قیمت بی ارزش شدن من به قیمت کوچک کردن خودم،
من اون موقع میترسیدم یه دختر ضعیف 30ساله با دوتا بچه کوچک که همه زندگیش رو در دست یک مرد میدونست و گمان میکرد اگر اون مرد نباشه زندگی براش تموم شده است.
خسته شده بودم از زندگی از همه چیز خسته شده بودم از همه بریده بودم هیچکسی به کمکم نیمد و تنهام گذاشتن خیلی روزهای سختی بود ،
من موندم یک قلب شکسته و یک درد غیر قابل تحمل،
نیاز داشتم به یک همدمی که محرم حرفهام باشه و سنگ صبورم باشه ،راهنما و مشاور من باشه ،و بهم کمک کنه تا به ارامش برسم
یادمه با خدا قهر کردم من دختر خیلی مذهبی بودم ولی مشرک ،مشرکی که از خدا کمک میخواست ولی از بقیه هم کمک میخواست درددل میکرد قضاوت میکرد غیبت میکرد
گفتم خدا تو کمکم نکردی تو من رو انداختی تویه اتفاق تلخ مگه من مهم بودم برات و تو منو دوست نداری و…
همون روزها خدا من رو اورد تو مسیر مثبت اندیشی و با قانون جذب اشنا شدم مسیری که من روتغییر داد و من رو به آگاهی رسوند آگاهی که فهمیدم این من بودم مسبب این اتفاقات ،وقتی تو خودت برای خودت احترام قایل نیستی ارزش قائل نیستی خودتو دوست نداری اون محبتی که به همسرت داری یه ذرش رو به خودت نداری خودتو له میکنی فدا میکنی تا یکی دیگه ازت راضی باشه،وقتی وابسته ای و شریک واسه خدا قرار دادی ،چه انتظار دیگه ای داری ؟اگر غیر از این بود جای تعجب داشت!!!
خلاصه استاد شخصیتم از نو ساخته شد باورهام از نو ساخته شد،ذهنیتم مثبت شد زیبابین شد ،شدم اهل شکرگذاری و تمرین انجام دادن،مراقبه انجام دادن و روی هدفهای خودم تمرکز کردن
((((من زندگیم رو مدیون خدام هستم ))))
تو این 5سال کلی پیشرفت داشتم که بهم میگن چقدر تغییر کردی ،خودم باورم نمیشه که چه ادم ضعیفی بودم و الان اصلا قابل مقایسه نیستم با قبل.
توی این سالها فرکانسم بالا اومده خیلی هنوز باید کار کنم روی خودم ولی خیلی هم رشد کردم و هیچ چیزی نمیتونه من رو از پا دربیاره چون این قدرت خداست که در روح و جسم منه
همسرم همون ادم سابقه با ذهنیت و باورهای منفی و یک انسان ناشکر
استاد من متوجه شدم که باز رفته سراغ رابطه های…
الان به روی خودم نیاوردم که موضوع رو فهمیدم و
ولی من اون زن ضعیف نیستم که خودمو ببازم یا مثل قبل به فکر خودکشی بیفتم
هیچ وابستگی عاطفی ندارم بهش تنها وابستگی مالیه که من رو ازار میده
بدنبال کار هستم تا از این وابستگی دربیام و از عهده زندگیم بربیام و تصمیم بگیرم که بمونم یا برم.
زهره ی الان قرار نیست دیگه تحمل کنه این نادیده گرفتن شدنها رو این سواستفاده شدن ها .
من پیشرفتم رومدیون همسرمم او اگر با من این رفتار رونمیکرد من هم هیچموقع تغییر نمیکردم روی پای خودم وای نمی ایستادم و قوی نمیشدم،او بهم یاد داد که باید قدر خودمو بدونم و برای خودم ارزش قایل باشم
الان دنبال به درامد رسیدنم با مهارتی که در کارم پیدا کردم و ایمان دارم که خدا من روهدایت میکنه بسمت عالیترینها و بهترینها
همونطور که من رو به سمت شما و استاد عرشیانفر هدایت کرد
خدا هزاران ساله که خدایی کرده و کارش رو بلده.
خدایا شکرت