- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام ودرودبر استاد عزیز وتمامی همفرکانسیهای دوست داشتنی استاد من قبلا این فایل را دیده بودم ولی الان که بعد از مدتها دوباره روی سایت اومد یادآوری شد برام ومنا برد به گذشته ای که به لطف الله فرسنگها با حال وهوای الانم متفاوت بود
من از بچگی یاد گرفته بودم که آدم خوب یعنی کسی که صبوره البته به اشتباه یعنی عملا تحمل وصبوری را اشتباه فهمیده بودم وشنیدن این جمله که سهیلا دختر بسیار صبور ومهربانیه واین شده بود یک باور بنیادین وشاید یک امتیاز اما غلط
واین روند در زمان بعد از ازدواج هزاران برابر بیشتر وبیشتر شد وتحمل خیلی از مسایل به خیال اینکه من آدمی صبورم وبه من امتیاز داده خواهد شد خصوصا در دنیای بعد از مرگ
غافل از اینکه احساس ترس از دست دادن شرک داشتن که ریشه اش همون ترسه وبی ایمانی خلاصه خیلی ضربه خوردم از همه لحاظ ورسیدم به مرحله ای که فشارها باعث شد از لحاظ جسمانی خودش را نشان بده واضطراب شدید اومد سراغم طوری که هر جا میرفتم آرام وقرار نداشتم وزود میخواستم برگردم خونه ووقتی توی خونه بودم باز هم اضطراب وحال بد اما همیشه ارتباطم با خدا قوی بود واستاد من توی کامنتهام معمولا اینا گفتم که وقتی به کل زندگیم وقتی توجه میکنم میبینم جاهایی به خواسته هام رسیدم که خدا رامانند یک دوست که وجود خارجی مثل خودمون داره دیدمش وباهاش حرف میزدم انگار بامن راه میرفت یا در کنارم نشته بود
من از خدا هدایت خواستم یعنی همیشه میخواستم ومیدونستم که بهم خیلی نزدیکه
واز روزی که کلا با این مجموعه آشنا شدم هر روز آگاهیهام بیشتر وبیشتر شد تازه فهمیدم توکل یعنی چه درسته گاهی اوقات میگم وای خدای من چرا اینقدر آدمها وشرایط را تحمل میکردم چقدر خودم را کوچک میدیدم در صورتی که از همه لحاظ عالی بودم وچقدر اجازه میدادم به دیگران که خودشون هیچی نبودن ولی باعث اذیت من میشدن اما گله ای هیچکدامشان ندارم چون در مکتب شما یاد گرفتم که هر چه برام پیش اومد مقصر خودم بودم وبس
وهرگز بعد از این آگاهیها یاد گرفتم که هرگز خودم را سرزنش نکنم چون واقعا نمیدونستم این مسایل را
واما الان چقدر پخته شدم چقدر همه چی عالیه چون خودم را دوست دارم خودم را لایق بهترینها میدونم شرایط یا آدمها را تحمل نمیکنم وجهان انسانهایی که با من همفرکانس نبودن را به راحتی مثل آب خوردن کنار میزاره اطرافیانم به شدت دوستم دارن ومن هم بهشون عشق میدم وخداوند هدایتم میکنه چون قلبم را باز گذاشتم برای دریافت هدایتهاش چون میدونم عاشق منه ودوست داره بهم خوش بگذره