میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه حسن» در این صفحه: 2
  1. -
    فاطمه حسن گفته:
    مدت عضویت: 819 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد بزرگوار، همسر عزیزشان و دوستان هم فرکانسی؛

    امروز در نود و نهمین روز ورودم به سایت استاد عباسمنش در حال نوشتن اولین کامنت هستم، نمیدونستم باید از کجا و کی شروع کنم ولی امروز که این فایل رو دیدم گفتم دختر امروز، روزشه… بسم الله….

    با اینکه مدت زمان زیادی نیست که با سایت و دوستان آشنا شده ام، اما انقدر اتفاقات شگفت انگیزی برایم رقم خورده که دوست دارم در این فایل به شما استاد عزیز و دیگر دوستان نیز بگویم.

    من توسط یکی از همکاران عزیزم (البته در شغل قبلی ام) به سایت استاد هدایت شدم که ایشان همانند فانوسی مسیر من را برای رسیدن به خواسته هایم روشن کردند. داستان من، شغلم بود. من به مدت حدود 9 سال در شرکتی خصوصی مشغول به کار بودم، با اینکه اکثر افراد برای من احترام خاصی قائل بودن، اما سرپرست منابع انسانی متاسفانه خیلی از درک و شعور بالایی برخوردار نبود ساختمان شرکت ما 5 طبقه بود که من در 4 طبقه درطی این سالها جابه جا شده بودم، در واقع هر زمان که دنبال آچارفرانسه بودن به سراغ من می اومدن و میگفتن ” بر اساس تصمیم سازمان ما میخواهیم شما را جابه جا کنیم” جابه جا کردن همانا و کلی کار اضافه شدن همانا…. همه توی کارمن رو آدم صبور و ساکتی میشناختند، آدمی که با همه خوبه، برای همه ارزش قائله، به همه احترام میزاره و همیشه لبخند روی لبانش هست تحت هر شرایطی… من تا مدت ها نمیتونستم درخواست حقوق بیشتری کنم، شرایط برای من نادلخواه شده بود ولی تحمل میکردم. باورهایی که باعث شده بود اون شرایط رو تحمل کنم، ترس ازدست کار دادن و پیدا نکردن کار دیگه ای، ترس بی پول شدن و… بود .( ولی مهمترین پولش بود) چون شرکت ما ازلحاظ حقوقی مبلغ مناسب تری رو نسبت به جاهای دیگه پرداخت میکرد ( البته این باور اشتباه من بود، چون جاهای بهتر با حقوق بالاترم بود – من نمی دیدم) موضوع به جایی رسید که من دیدم همه افراد تازه ورود با همون پوزیشن شغلی خودم همسان با من حقوق میگرفتن… دیگه کم کم برای من سوال شده بود، چرا انقدر که میگن من مورد اطمینان و اعتمادشون هستم چرا حقوق من رو بیشتر نمیکنند، حداقل یک پاداش بدن که ما تو و کارتو دیدیم، چرا فقط کار اضافه میشه؟!!

    درجابه جایی یک مونده به آخر از طبقه 3 به طبقه 4 حس کردم زمان حرف زدنم فرا رسیده و بعد از 8 سال دیگه باید حرف بزنم، حق گرفتنی ست نه دادنی….. رفتم و حرفهام رو قبل از جابه جایی گفتم( از بابت حقوق، کار زیاد و …)، اما بازهم هیچ ترتیب اثری داده نشد، صحبتی که منو خیلی ناراحت کرد و بهم برخورد این بود ” شما یک اپراتور ساده یی ” و همانند شما خیلی زیادهست. واقعا قلبم به درد اومد (اون خانم رو به خدا واگذارکردم و خودمو رها) با تمام زحمات و تلاشی که کرده بودم بعد ازمدت 8 سال کار کردن بهت اینو بگن به همین راحتی، خیلی برام سخت بود! من توی این مدت حتی به فکر تغییر شغل نبودم ولی این واسه من یک تلنگر شد، توی عصبانیت تصمیم گرفتم به چندجا رزومه بدم و برم خودم رو محک بزنم. فقط میخواستم برم به هر قیمتی …..اما نشد….. ولی از ذهنم خارج نشد.

    مجدد زمان گذشت و سال گذشته دوباره گفتن میخواهیم شما رو به طبقه 5 شرکت که همه مدیران ارشد هستن جابه جا کنیم. دوباره همون تعریف های همیشگی و ….. من اون لحظه از صمیم قلب از خدا خواستم با حالت تضرع از خدای مهربون خواستم بهم نشون بده کجای کارم ایراد داره ، بهم بگو چرا دوباره باید جابه جا بشم…. خواهش برای ارسال نشونه ها….. دوباره صبوری کردم ولی این بار با آگاهی…… سال جدید شد ( 1402) من به طبقه 5 رفتم و این جاست هدایت خداوندی که من رو به شما رسوند، به یکی ازشاگردان شما ( همکار و رفیق عزیزم که اول بهتون گفتم)، قبلا ما با هم خیلی صحبت میکردیم اما هیچ وقت رابطمون اینجوری نبود هر لحظه که میگذشت رابطه ما بهتر میشد تا جایی رسید که من رو با شما آشنا کرد.

    اواخر سال گذشته من مصاحبه با یکی از شرکتها انجام داده بودم ولی نتیجه ای بهم اعلام نشد، منم رها کرده بودم چون دیگه از وقتی به طبقه 5 هدایت شده بودم و آشنایی با شما و سایت ی حس قلبی بهم میگفت آروم باش همه چیز داره خوب پیش میره …. اون مرحله که انگار همه چیز رو رها میکنی همه چیز، همه کس به سراغت میان برای من در حال اتفاق افتادن بود، دیگه خیلی دنبال رفتن نبودم. از شرایطم راضی بودم چون وقتی رها کرده بودم، حقوقم رو هم افزایش داده بودن، کارم رو هم کمتر کرده بودن…. (خیلی عجیبه و جالب ….) حدود سه ماه در طبقه 5 بودم و غرق در لذت تغییر … ( فایل های استاد رو از وقتی می اومدم خونه تا نیمه های شب گوش میدادم، توی خواب میدیدم، همسرم میگفت چقدر توی خواب حرف میزنی :) کلا به شدت پیگیر بودم و هستم )

    تا اینکه از شرکتی که رفته بودم مصاحبه دوباره باهام تماس گرفتن و گفتن ما شما رو میخواهیم و قراردادتون و پیشنهاد حقوق رو میفرستیم اگه موافق بودی به ما اعلام کن… من همچنان در بُهت و حیران…. ( خدای من چه اتفاقی داره میوفته) فایل قرارداد رو که برام ایمیل کردن بودن رو باز کردم ، شاید بیشتر از 5 بار از بالا تا پایین براندازش کردم، باورم نمیشد همچنین حقوقی رو به من پیشنهاد داده بودن، امکانات رفاهی ، تفریحی عالی و حتی بیشتر از کار سابقم…. گفتم خدای من دارم به چه مسیری هدایت میشم ؟؟؟؟؟ الان که از شرایط راضی هستم میگی برو…. مگه میشه ….. شاید باورتون نشه ولی قلبم میگفت برو….. استاد عزیز، هر روز که نشانه ها در سایت دریافت میکردم من رو بیشتر به سمت تغییر هُل میداد….. وقتی من شروع به تغییر باورهام کرده بودم از همه لحاظ ( باور به فراوانی، باور به ثروت و…) شرایط بیرونی هم داشت به طرز معجزه آسایی تغییر میکرد…. در عرض کمتر از چند روز من به کار جدید، شغل عالی، انسانهای عالی تر، شرایط بهتر هدایت شدم و سلام کردم.

    باورتون نمیشه چه ثروتی (مادی، معنوی)، چه هدایای باارزش و نفیسی از سوی دوستان، همکاران، آشنایان به سمت من سرازیر میشد…

    میتونم بگم اولین بار بود که با جرات تصمیم گرفتم به قول استاد که میگفتن آدم ها سه دسته اند : من جزء دسته ای بودم که “وقتی شرایطم خوب شده بود دست به تغییر زدم”. و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در آرامش کامل روحی این تصمیم رو گرفتم (حس خوب= اتفاقات خوب) من به صورت عملی واقعا حرفهای استاد را با گوش جان پذیرفتم.(الخیر فی ماوقع) توکل در عمل با تمام وجود…

    به شرکت اعلام کردم ، استعفا دادم و تماااام ….

    هیچکس باور نمیکرد، میگفتن تو که الان شرایطت عالیه چرا اینکارو میخوای بکنی، منم میگفتم خدا گفته باید برم….. این حرفم برای بعضیا خنده دار می اومد برای بعضی ها جالب…. و من این کار را کردم (ایمان دارم حس خوب = با اتفاقات خوب) الان که دارم این مطالب رو می نویسم حدود 10 روزه که در کار جدیدم مشغول به کار هستم ….

    نمیدونم حس و حالی که الان دارم رو چه جوری بهتون بگم از هدایتی که از جانب الله شدم ، درهایی که خداوند به روی من بازکرده، شرایط عالی، جایگاه عالی، کار عالی ، حس عالی ….. خدای مهربون رو شاکر و سپاسگزارم که داره منو با خودش به جاهای زیباتری هدایت میکنه و می بره. از استاد عزیزم، دوستان همراه عزیزم و همه کسانی که دستی از جانب خداوند برای من شدن سپاسگزارم. دوستان عزیزم، نکته قابل توجه این روزهایم که با تمرین دوره کشف قوانین دارم بدست میارم اینه که با کشف قوانین زندگی، خواسته هایم در حال خلق شدن هستن (هر روز)

    و کلام آخر ؛ دوستان عزیزم، کسانی که در حال خوندن این متن هستید با تمام وجود به خدا اعتماد کنید، من اعتماد کردم و نتیجه دیدم.

    در پناه خدای حنان، سلامت، شاد و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    فاطمه حسن گفته:
    مدت عضویت: 819 روز

    مرضیه جان،

    سپاس به خاطر وجود نازنین شما و پروانه عزیزم به دلیل هدایت من به سایت استاد عباسمنش عزیز…..

    امیدوارم در کنار هم در مسیر الهی که خدواند به قلبمون الهام میکنه پیش بریم و هر لحظه حضور خداوند رو در کنارمون احساس کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: