- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام عرض ادب احترام خدمت جناب آقای عباس منش و سرکار خانم شایسته عزیز و تمامی اعضای این خانواده توحیدی
استاد عزیزم تمامی مطالبی که شما در موردش طی این سال ها صحبت میکنین شاخه به شاخه نیاز داره به یه تکامل
مثلا من خودم اوایل درک نمیکردم صبر یعنی چی تحمل یعنی چی و…
کم کم به لطف الله موضوع شرک رو بهتر درک کردم و الان بهتر میفهمم که صبر چیه و تحمل چیه صبر از کجا میاد و تحمل از کجا میاد
همه چیز خلاصه میشه توی نگاه خود آدم …
همه چیز خلاصه میشه به این جمله که حسین روی کی و روی چی داری حساب باز میکنی همه چیز نگاه خودمونه …
من به شخصا بسیار زیاد خیلی زیاداااا رشد کردم و هیچ چیزی رو تحمل نمیکنم یعنی اگر بخام یه چیزی رو که برام ناجالبه تحمل کنم دارم به اون موضوع باج میدم و این عین شرکه پس چیزی که ناجالب باشه رو تحمل نمیکنم
مثال میزنم :
من با یکی از دختر های فوق العاده سایت آشنا شدم و یه رابطه زیبا برقرار کردیم اما هربار برای دیدن هم باید یه مسافت طولانی رو مسافرت میکردیم و از کارمون میزدیم و کلی هم خرج اضافه و واسه ایشون مقدور نبود بیان پیش من واسه منم مقدور نبود برم پیش ایشون بعد دیدم که من توی رابطه های قبلیم هم همین اتفاق افتاده برام که از هم خیلی دور بودیم بعد دیدم این یه الگوی تکرار شونده هست برای من و من دوسش ندارم این الگو رو دوست ندارم بعد با وجودی که یه رابطه فوق العاده بود من رابطه رو تموم کردم و گفتم نه من باج نمیدم به این موضوع توی ذهنم من باید جایی که هستم رابطه داشته باشم و به راحتی همو ملاقات کنیم و لذت ببریم آمدم سنجیدم دیدم که اصلا اگه من بخام برای دیدن فرد مورد علاقم سفر کنم هربار و سختی بکشم (چون انصافا سختم بود ماهی یک بار دوماهی یک بار بخای سفر کنی )گفتم نه این احساس لیاقت داخلش نیست این احساس ارزشمندی داخلش نیست این داره به سختی اتفاق میافته پس از راه درستش نیست حالا این حداقل چیزی بود که من حس میکردم و به ندای قلبممم عمل کردم ….
در مورد صبر درک من این هست که من مثلا یه گیاه کاشتم و باید صبر کنم تا رشد کنه و میوه بده
و میشه جدا کرد این دو موضوع رو از هم میشه به راحتی فهمید …انشالله که خداوند بپذیره سعی و تلاش همه مارو انشالله همه ما مورد لطف رب العالمین قرار بگیریم و در مسیر درست حرکت کنیم هر لحظه ورودی هامون رو کنترل کنیم و در هر لحظه کانون توجه و تمرکز مون رو جهت دهی کنیم به سمتی که احساس خوبی داشته باشیم چرا:
چون قانون این هست که احساس خوب مساوی اتفاقات خوب
سپاس گذارم