- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
درود بی پایان استاد عزیز
چقدر این فایل عالی بود هم از لحاظ اگاهی هایی که داشت و هم از لحاظ فضای عالی و زیبایی که در این فایل بود، چقدر من انرژی مثبت گرفتم از این فضا و بارون اخر فایل هم که تیر خلاص بود! خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت این همه زیبایی و نعمت
در مورد تحمل و صبر بله من هم تحمل کردم اونم به بدترین شکل، 10 سال از عمرم در زندگی تلف شد که به امید واهی درست شدن ،شرایط رو تحمل میکردم ،رسما متاهل بودم ولی در واقعیت با یه بچه تنها زندگی میکردم و منتظر مردی بودم که شاید از اشتباهی که کرده پشیمون بشه و زندگیمون از سر گرفته بشه ! ترس از حرف مردم، از بد بودن طلاق در خانواده، از عدم حمایت خانواده ،داشتن باور اشتباه جنگیدن برای پس گرفتن زندگی ،همه باعث شد در شهر غریب تنها شرایط خیلی سخت رو 10سال تحمل کنم و هرروز اعصاب خوردی و دعوا و جنگ اعصاب که شاید اتفاق خوبی بیفتد که نیفتاد و اوضاع بدتر شد و بلاخره بعد از 10 سال اتفاقی که قبلا باید میفتاد افتاد و من از اون زندگی خارج شدم دست خالی با روحیه داغون و 10سال عمر تلف شده ! تجربه خیلی بدی بود ولی به خودم قول دادم دیگه هیچ شرایط بدی رو تحمل نکنم !! و همین هم اتفاق افتاد
دوسال پیش من در شرکتی مشغول به کار شدم که 25 تا کارمند داشت، یکی دوماه اول اوضاع شرکت روبراه بود بچه ها با شورو شوق سر کار میومدن، کم کم اذیتهای مدیر به بهانه های مختلف شروع شد وبه هر نحوی همکارارو زبانی تحقیر میکرد و جالب بود تحمل میکردن چون میگفتن به حقوقش نیاز داریم، ولی چون این شرایط برای من قابل تحمل نبود و به شدت به اینکه روزی رسان خداست نه مدیر و به توانایی های خودم باور داشتم ، و به خودم قول داده بودم شرایط بد رو تحمل نکنم خیلی محترمانه یک ماه قبل از اتمام قرارداد درخواست قطع همکاری رو دادم، و جالب اینکه مدیریت قبول نمیکرد چون از نظر ایشون من یکی از بهترین کارمندا بودم و پتانسیل مدیریت یکی از شعبه های شرکت رو داشتم ولی اینکه میدیدم چطور بقیه همکاران رو تحقیر میکرد و لذت میبرد روح و روان من رو اذیت میکرد، من با شرکت خیلی محترمانه قطع همکاری کردم، ولی بقیه دوستان که موندن و تحمل کردن شاید اوضاع بهتر بشه به بدترین شکل از شرکت اومدن بیرون،با دعوا حتی برخورد فیزیکی، شکایت و عدم تسویه حساب که هنوزم که هنوزه درگیره شکایت اداره کار هستن و نتونستن حق وحقوقشون رو بگیرن، و بعد از بیرون اومدن از اون شرکت به خاطر اینکه طی فعالیتم دایره روابطم گسترده شده بود پیشنهاد کاری زیادی بهم شد حتی خارج از شهری که هستم ،
تحمل کردن واقعا باعث فرسایش و نابودی میشه ولی صبر کردن یه جور انتظار کشیدن برای به نتیجه رسیدن و این هیچ وقت بد نیست