- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
درود بر استاد عزیزم …درود بر خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسم…
تا یادم میاد همه ی زندگیمو تا چندسال پیش تحمل کردم…
الانم بعضی وقتها توی رابطه یا توی مسائل خونواده بازهم تحمل میکنم…
بعد اینکه عروسی کردم بمدت 5سال توی خونه ای زندگی کردم شبیه استاد که 5 خانوار بودیم و دستشویی وآشپزخانه مشترک داشتیم…
خیلی سخت بود وشبانه روز به هردری میزدم تا خودم ازاون وضعیت نجات بدم ولی نه شغل درست و حسابی داشتم نه درآمدی نه اینکه بدونم خودم خالق زندگیم هستم..هیچی بلدنبودم…
تصویر ذهنی یا طرح ونقشه ای نداشتم ولی بدلیل نیاز شدیدم به یک خونه ی مستقل تمام وقت کارمیکردم و همیشه اهل نوشتن بودم و اون زمان بدون اطلاع ازقانون اکثر شبا خودم نقشه ی خونه ای که دوست داشتم داشته باشم که ن ولی نقشه ی یک خونه که فقط جداباشه خودمو زن وتنها پسرم اونجا زندگی کنیم که همسرم راحت باشه وکسی به بازی کردن پسرم گیر نده رو میکشیدم…
که خب اینارو همش تحمل کردم و هرروزش چند سال برام طول میکشید شب بشه تا بعد 5 سال یک خونه نیمه کاره خریدم و درستش کردم رفتم اونجا که هنوزم دارمش واین فراتر از رویاهام بود..من یک چهار دیواری جدا میخواستم ازخدا ولی یک خونه بهم داد به متراژ370متر به 220متر ساخت…
بی پولی رو تحمل میکردم چون از پس هزینه های زندگیم برنمیومدم بدلیل اینکه بخاطر نیازم به یک خونه تموم پولم خرج شد وحتی بدهکارم شدم…
ولی به هردری میزدم که پول دربیارم…شرایط سختی رو تحمل کردم ولی خدایی زمان زیادی توش نموندم…همون 5 سال اولو تحمل کردم بعد که جدا زندگی میکردم دیگه هرشرایطی برام قابل تحمل نبود زود اون شرایط رو عوضش میکردم و عطاشو به لقاش میبخشیدم و هیچوقت هم بد نمیشد برام…توی همون خونه مغازه داشتم چون خونه ای که خریدم هم سمت ساخت هم حیاط کوچه 8متری بر اصلی داشت…
مغازه زده بودم ویک شرکت مواد اولیه فرش دستبافت بهم میداد میفروختم…خیلی سخت بود که بفروشم فقط حقوق بگیرم و اونم تازه مدیر عامل شرکت و انباردار هزار جور نقشه میکشیدن که همون حقوقم بخورن تاحدی که امضای منم جلع کردن که فاکتور اضافی بزنن توحسابم…
اون شرایط رو تحمل نکردم ولی دوسال طول کشید از شروع و تسویه کردن با اون شرکت…
وبعد خودم همون مواد اولیه فرش دستباف رو آوردم که خب نقشه فرش هم آوردم که دستگاه زیراکس تازه اومده بود توایران سال 78تا80 بود…
این هم برا خوب شد ودرآمد خوبی داشتم ولی بعد 10سال که دیگه آخراش داشتم این شغل رو تحمل میکردم بخاطر اینکه عرف بازار فرش و مواد اولیه اون نسیه بود و من تحمل نداشتم که هرروز بحث کنم برا مطالبه حسابام وبعد 6ماه تحقیق درمورد کار قارچ یک شب درمغازه رو بستم و ازفردا جنساشو پس دادم ودیگه حتی یک گرم ازاونا رو نفروختم که کار بجایی کردم البته با کمک خداوند و وارد کارقارچ شدم…
4سال تو قارچ و بعد ورشکستگی مالی و بعد شدم دلال قارچ که هرلحظه با تموم این شرایط رو به پیشرفت بودم واز هیچکدومش پشیمون نیستم که چرا گذاشتمش کنار..چون اصلا تحمل موندن دراز مدت توی یک کارم ندارم…
اوائل خرید وفروش قارچ عالی بود اینقد که پسرعمم کانادا استان کبک زندگی میکنه وقتی اومد ایران و اومد پیشم سیستم روشن بود حسابدارم بهش گفته بود اینجا چقد درآمد داریم و درآمد منو که دیده بود میگفت مگه میشه توی یک کوره ده اینقد درآمد داشت وباورش نمیشد ولی بعد 7سال بشدت برام غیر قابل تحمل شد و 3 سال آخر رو تحمل کردم که خدا بهم کمک کنه من از اینکار نجات پیداکنم…دلیلش بازار آشفته و بی برنامه تولید قارچ توایرانه که بیشتر از حجم بازار تولید میشه..صادرات نداره و چون قابل نگهداری نیست و همه ی تولید کنندگان مجبورن فقط بارشون رو رد کنن که رو دستشون نمونه عرف بازارش نسیه و بدون مدرک ک قراداد هست که همیشه پولهای زیادی خورده شده یا خیلیا کارو ازدست دادن…البته شاید نیاز به تغییر باور هم باشه ولی واقعیت بازار قارچ همینه من دیدم وپذیرفتم که آینده ای برامن نداره و یک دلیل اصلی اینکه همه درگیرن باهاش تعطیلات یک روز در میون ایرانه…
بهر حال درست یا اشتباه من ازش خارج شدم و نتونستم تحملش کنم و دوست دارم آرامش داشته باشم تا بتونم هم راحت تر پول دربیارم هم راحت تر زندگی کنم…با کسی توی رابطه بودم و اونم خیلی دوست داشت بامن باشه ولی هم رابطه بامنو میخواست هم شدید مذهبی بود و عقایدش بهش اجازه نمیداد بتونه باهام راحت باشه و من اینجاهم یک دوسه سالی تحمل کردم که یک کم تغییر کنه و منم اصلا سعی نکردم تغییرش بدم فقط خواسته هامو میگفتم و میخواستم باهاش باشم چون واقعا دوسش داشتم ولی دیدم این رابطه آخر خوبی نداره ازش خارج شدم تابعد 10 سال که شده بود عین خودم باز خودش اومد و هنوزم هست …
یک تامین کننده داشتم که هنوز هرروز پول میخواست ازم و خودشم میدونست ومنم میگفتم بارت داره نسیه میره ولی بازهم بهربهانه ای از من پول میکشید..ومنم میترسیدم که اینو ازدست بدم چون هم بارش خوب بود هم هرروز مقدار زیادی بارداشت و سودآورم بود ولی من بعد چندسالی تحمل کردن که هرروز نق میزد سرقیمت و باقی موارد دیگ طاقت نیاوردم و یک روز بارش هم توی سردخونه من بود بهش گفتم آقا من دیگ همین باری هم که اینجاست نمیفروشم خودت بیاببر بفروش و همون بار هم پس دادم وحسابشم تسویه کردم و دیگه هم باهاش کارنکردم…یعنی یک مدتی بخاطر اینکه فکر میکنم طرف عوض میشه یا حالا بهتر میشه یا حالا بهش نیازدارم یا میتونه بهم کمک کنه که همش از روی ترس و نداشتن ایمان بخداونده تحمل کردم ولی یکجایی که دیگه بریدم ونتونستم تحمل کنم تمومش کردم….
با کار کردن با دوره ها و فایل های دانلودی خیلی موارد دیگری هم هست که تحمل نکردم و بهم زدم حالا یا رابطه عاطفی بوده یا مالی واینم میدونم که بخاطر تغییر فرکانس های من بوده که دیگه نیازی نمیبینم برای دریافت چیزی محتاج آدمها باشم چون خدواند هست وهمیشه کنارمه…
این چندوقت آرومم چون توی سایت از استاد شنیدم که خرید و فروش چکی کار درستی نیست.بخاطر عدم اطمینان به قدرت خداوند بوده که من نسیه میفروختم واین همیشه باعث آشفتگی من بود الان بعد دوسه ماه هیچ حسابی نسیه ندارم و همین باعث آرامشم شده..روزانه چندساعت تو این سایت الهی هستم و لذت میبرم از هرچی که اینجاس …از تموم فایل ها و کامنتای دوستان و سریال زندگی دربهشت و سفر به دور آمریکا که واقعا لذت بخش هست و میدونم چون تمرکز روی زیبایی ها هست منم هر لحظه به اون زیبایی ها هدایت میشم..خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر وجود استاد عزیزم بخاطر وجودخانم شایسته ی عزیز و شما دوستان هم فرکانسم….
عاشقتونم