- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام بر استاد عزیز و خردمند و تمامی کسانی که در وبسایت حضور دارن امید که حال دلتون خوب باشه، استاد برای اولین بار کامنت مینویسم چون به سمتش هدایت شدم و حس کردم که وقتشه بنویسمش…
من سینا هستم 17 سالمه از تابستون سال 1401 تیر ماه من شروع به کار توی حوضه خودم کردم در ایران با یک تیم بزرگ من خیلی ادم مهربون و انعطاف پذیری هستم و اوایل کار خیلی همه چی خوب بود کارفرمام یه خانم 30 ساله بود و سعی کرد تا توی کار بیشتر صمیمی باشیم و کنار هم کل تیم ولی به مرور فشار روانیش خیلی رومون زیاد شد و مارو فراموش کرد حتی به عنوان کارفرما خودشم فراموش کرد و وقتی یک چیز تکون میخورد سر ما خالی میکرد… ساعت ها ما همیشه منتظرش بودیم بیاد برای جلسات ولی دیر تر میومد 1 ساعت 2 ساعت توی خیابون منتظر میموندیم.. و وقتی ما یکبار دیر کردیم تحقیر ها شروع شد.. شکستن قلب ها شروع شد و این باور رو برای همه به مرور ایجاد میکرد که من فقط میتونم شمارو موفق و بین المللی کنم و شما هیچ استعدادی ندارید هیچی نیستید هیچی نمیشید… من خیلی تحمل کردم و این برای من که 17 سالم بود در اون زمان خیلی سخت بود چون بخاطر ورشکستگی کار پدرم بیشتر از علاقه ولی برای پول مجبور به تحمل کردن شدم.. ولی ب مرور از ماشین بیرونم میکرد سذم جیغ و داد میزد دستشو بالا میبرد و تهدید میکرد و از قدرتش استفاده میکرد اونم بخاطر یک ریلز اینستاگرام که بخش هایی که خوب نمیشد میوفتاد گردن ما با اینکه ما وظیفمونو کامل انجام دادیم و من خیلی خیلی بیشتر از خودم مایه گذاشتم که ناراحت نشه و قلبش نشکنه شبا بیدار میموندم کارهارو انجام میدادم و بقیه اعضای تیم میخوابیدن بخاطر فشار تنهایی کار تو ماخای آبان و اذر من 6 کیلو کم کردم چون امتحانم داشتم و همه چی سخت تر سد چون یکی از اعضای تیم رفت عمل کرد و بارشو انداخت رو دوش من من موندم و چندین هزار کار و فشار روانی و خیلی چیزهای دیگه… فشار خانواده حرف هایی که میزد کارفرمام اینکه غذا هم نمیتونستم بخورم بیشتر بیرون خونه بود و حقوقی که همش هزینه اسنپ های یهویی برای جلسات فوری بود.. در ماه دی یک روز من رفتم دکتر و بعدشم بعد اون همه فشار کاری رفتم استخر و یک روز چون کارفرمام گفت من بیرونم پیش هم نبودیم و استراحت کردم… و پرسیدم که کاری هست یا نه از اعضای تیم و فرداش ظبط داشتیم.. ما رفتیم ظبط و لوکیشنی که یکی از بچه ها زده بود مارو برد جای اشتباه و ساعت 10 صبح بود و کارفرما قهر کرد گفت من دیگه نمیام و دوباره جیغ زد همه دارن پول در میارن و شما چیکار میکنید.. و خب رفتیم یک کافه نشستیم شروع کرد تحقیر من برای پیدا نکردن جای درست کافه با اینکه من اصلا این کار به عهدم نبود و به عهده اعضای دیگه بود و اون اصلا حرفی نزد.. و اون روز از بدترین نقط ضعفم منو زد و قلبم کاملا پودر شد چون 100 گذاشته بودم براش… و من حمله پنیک بهم دست داد و برای 15 دقیقه نمیتونستم حتی درست نفس بکشم و منو داخل کافه غریب ول کردن و رفتن…. همونجا با اشکهایم و اخراجم کرد هیچ وقت نمیپذیرفتم که اخراج شم چون فکر میکردم کار دیگه ای نیست و اینا بهترینن ولی بهترینی در کار نبود… و اون روز تا شب مجبور شدم ی کاری رو بهشون تحویل بدم و با قلب شکسته در همون کافه انجام دادم… روحیم صفر بود چون بهش اعتماد داشتم و میگفتم میگذره به مرور بهتر میشه اروم تر رفتار میکنه و اعضا بیشتر میشن کارا تقسیم میشه.. ما سه روز بعد ظبط داشتیم بیرون شهر من منو نبرد و طردم کرد گفت حق نداری بیای و حرفای دیگه من یه روز تمام داخل اتاقم گریه کردم جون دیگه توان ادامه دادن نداشتم این کار برای بار 7 8 تکرار شده بود و آخرین بار ضربه عاطفی بدی خوردم و گذشتمو تکرار کرد.. بعد از اون یک تصمیمی گرفتم دیگه اون ادم سابق نبودم باور آوردم که تنهایی میتونم چون دوبار داخل همون تیم بهم پیشنهاد کار دادن.. و از اونجا بود که دیگه اهمیت ندادم و خودم دوباره الویت خودم شدم و وقتی برگشتن پیام داد که بیا دوباره اوکی بشیم و من گفتم خیلی محترمانه و محکم که برای فسخ قرار داد اقدام کنیم همینطوری که خودشون گفته بودن و از کار امدم بیرون و روی پاهای خودم وایسادم.. و الان دارم روی رشد خودم کار میکنم پله پله جوونه درونمو رشد میدم و آگاه تر نسبت به قبل برای تفکیک تحمل ها و صبر ها و خیلی از لحاظ آگاهی لول اپ کردم و همیشه صدای شما کنارمه و بیشتر یک لایف استایل سلامتی و بیزینس و یادگیری دارم…
خداروشکر میکنم بابت همه ی این چیزایی که بهم داد و فقط میخوام یک چیزی بگن در آخر
هیچ وقت هیچ وقت حتی وقتی که با بهترین ها کار میکنید خودتونو فراموش نکنید نذارید درونتون گم بشه و هیچ وقت نترسید خدا همیشه هدایت میکنه مارو به کسایی که ایمان دارن بهش راه رو نشون میده..
الهی شکر
دوست دار شما سینا دلتان شاد و خرم