میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 21
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خداوند برای ما جز آسانی چیزی نمیخواهد
عجب خدای بینظیری
عجب محبوبی
.
خداوند برای ما جز زیبایی چیزی نمیخواهد
.
باورها سخت و پیچیده نیستن
باورهاا ساده و اسان هستن
کافیه باور کنی همین جملات ساده
منطقی کن تا باورت بشه
اگه چیزی اسان پیش نمیره این غیر طبیعیه
اگه چیزی رنج اوره این غیر طبیعیه
.
استاد من با باور اسانی امور خیلی کارها رو کردم
مسیر پولسازی باید اسان و لذتبخش باشه
و داره برام همینطور پیش میره، خدارو صدهزار مرتبه شکر
مسیر عشق ورزیدن و لذت بردن اززندگی داره برام اسان پیش میره خداروشکر
تااندازه ای که روی خودم کار کردم
هنوز راه دارم
هنوز باید نمود پررنگ تری از صدق بالحسنی باشم تا فسنیسره للیسری بشم
.
چقدر این بهشت زیباست
گوشم به کلامتون و چشام محو تماشای این همه زیبایی هست
چقدر ترکیب دریاچه و درختان و آسمان و ابرهای سفیدش و اون کلبه عشق بی نظیره
چقدر اینجااا رو باید فقژ ساعتها به تماشا نشست و لذت برد
خداایا سپاس که من را هربار از زیبایی به زیبایی دیگری میبری
خدایا شکرت که میتونم این سبک زندگی رو ببینم و خواستن برام شکل بگیره
خواست برام اسان بشه
.
مریم جانم چه حرکت زیبایی بود اون لحظه اول فیلم ترکیب موسیقی و منظره و بعد از چند لحظه اومدن استاد از پشت کلبه عشق
تحسین کردم و لذت بردم
عالی
عالی
خداوند پاداش انسانهای صبورش را اینگونه میدهد
و چه خدای عادلی
عاشقتم که قوانین به این ثبات داری
.
استاد جان درباره موضوع فایل
نکته جالبی که من از بچگی داشتم نمیدونم ریشه اش چیه
اما وقتی کسی میرفت دکتر و مثلا دکتر میگفت تو باید عمل کنی
من در همون عالم کودکی میگفتم حالا ی دکتری اینو گفته بروو چارتا دکتره دیگه شاید لازم نباشه اصلاا
و این تفکر اونقدر درمن قوی هست که تا همین امروز روی خیلی چیزای دیگه بسطش دادم
وقتی میگن فلانی گفته فلان، پس دیگه همینه
میگم خوب که چی؟
اگه قراره به گفتنه، منم میگم بهمان و همینه
.
یعنی زیر بار حرف و برنامه های سخت و نادرست نمیرم چون فلانی سوادش رو داره
وقتیی احساسم نمیپذیره و فک میکنم چیزی نادرسته و با درونم جور نیست، بی شک باید کنار گذاشته بشه
.
تجربه من دراینباره بیشتر تحمل شرایط مالی نامناسب بود که با هرروز کار کردن مداوم روی خودم دونه دونه باورهای نادرست روکشیدم بیرون البته تا اونجایی که اگاهی امروزم بکشه
اما همین هم باعث براه افتادن جریانی از برکت و ثروت و پول و اسانی درزندگیم شده
و برای بیشتر و بهترشدن همچنان باید ادامه بدم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
که شدی اراده من در مسیر تغییر
شدی راهنما و هدایتگرم
شدی خانواده ای آگاهی بخش
الهی شکرت
بنام الله یکتا️
بنام الله هادی ️که اگر تحمل نکنیم هدایت می شویم
بنام الله عادل ️با قوانین بدون تغییرش
بنام الله مهربان من
بنام الله خوب که استاد عباسمنش را آفرید تا هادی من باشد
استاد عزیزم سلام و ادب دارم به شما ،به خانم شایسته عزیز همشهری خوب و عالی من (همین نشونه برای من کافیه که من هم یک کرمونی هستم که میتونم در فلوریدا باشم)
سلام به هوای بارونی فلوریدا سلام به بغض عاشقانه خودم بخاطر این همه نعمت بی نظیر و تمام ناشدنی در پارادایس و در ملک الله یکتا در کرمان عزیزم
امروز که از خواب که بیدار شدم طبق معمول
1-ستاره قطبی
2-شکر گزاری
3-آماده کردن نوت موبایل برای ثبت نشانه ها
و…همه را اماده کردم تا بودن را در قالب بنده خوب الله یک روز دیگر تجربه کنم
برای اینکه امروز صبح در فایل عزیز ایمانی که عمل نیاورد…فهمیدم خدای من همان خدای محمد(ص) هم هستدر ادامه جلسه چهارم حل مسائل با هدایت عجیب (کتاب موهبت کامل نبودن )همزمان داشتم جزوه می نوشتم که البته تا امروز به 200 صفحه نوشتن رسیده ام
️️️️️
تحمل
تفاوت صبر با تحمل
الله اکبر
من هم از این دست موارد داشته ام
آنجا که سالها با ادمی زندگی می کردم ولی ترس از خیلی چیزها نمی گذاشت از بندش رها بشوم
تصمیم به تغییر گرفتم وتصمیم گرفتم رها بشوم و ترسم را کشتم و از آن انسان عزیز که آمده بودم هزاران درس در قالب تصادهای متفاوت به من بدهد و برود ،گذشتم و رها شدم و از همان لحظه هدایت الله در زندگی من رخ دادو هدایت شدم به بهترین فرشته الله در زمین و سالهاست با آرامش در بهترین حالت ممکن در مسیرالله هستم
من براش شاگرد خوبیم واونهم استاد خوبه من(الله عزیزم)دذ هدایت من کم نگذاشته
الهی شکرت
بماند به یادگار
احسان ریانی -کرمان
1402/05/03
إِلٰهِى إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ، وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ
معبودم، آنکه به تو راه جوید راهش روشن است و آنکه به تو پناه جوید در پناه توست
› ســـلام به اســتاد عزیزم که لایق تحسین هستین ، ســـلام به این همه زیبایـی ، ســلام به اون ابرهای زیبا ، ســـلام به پرادایس زیبا که هروقت بیانرژی میشم عکس هاشو نگاه میکنم و کیف میکنم
› همزمانی با اتفاقاتی که چند وقتی هست داره برام میوفته و جز ناخواسته هامه و امروز فشارها در اوج خودش بود ، ذهنــم بلنــد بلنــد صحبت کرد و گفت : شرایط دیگه تبدیل به تحمل شده و باید تغییر بدی ، حواست هست جهان داره بهت تو گوشی میزنه تا بیدار بشی ؟! حواست هست که در پاسخ درخواست خودت ، خداوند داره با برخورد به تضاد بیدارت میکنه و میخواد مسیرت رو تغییر بدی ؟!
و این صحبت های هدایتی که در ذهنم مرور شد در آخر بهم گفت خب حالا برو سری بزن به سایت ، و دیدم بلـــه دقیقا همزمانی اتفاق افتاده و اسم فایل هم تحمل نکردن شرایط هست
› به خودم افتخار کردم که تو شرایط سخت و نادلخواه ذهنم بدون سختی کنترل شد و چه حرف های دستی بهم یادآوری کرد
› اما از این موضوع الانم میخوام گذر کنم و از تجربه های قبلی تحمل نکردنم براتون بگم
به امید خدا برای تغییر این شرایط الآنم قدم برمیدارم و نتایجش رو بعداً براتون زیر همین فایل میگم براتون
› حدود 2 ماهه که خداوند به ما یه دوقلو همسان داده ، غذای قالب بچه ها شیر خشک هست از همون روزهای اول وقتی شیر میخوردن در حین خواب مثل مار به خودشون میپیچدند و تمام خوابشون رو به گند میکشید
› من چند باری در مسیر حل این موضوع با دوستان با تجربه صحبت کردم و گفتن که طبیعیه بچه نفخ داره
به چند دکتر دیگه هم موضوع رو مطرح کردم و گفتن این طبیعیه همه بچه ها نفخ رو دارن و باید بهشون دارو و آبجوش نبات و اینجور چیزا بدی
› اما ذهنم هی میگفت چرت میگن ، تو قانون سلامتی استاد میگفت هر دردی طبیعی نیست پس از اذیت شدن بچه طبیعی نیست این یه راهی داره
› خلاصه چند هفته ای در پی حل این موضوع بودم و به همسرم میگفتم همینطور که خدا با احساس به قلب تو الهام میکنه که به چه شکلی به بچه ات رسیدگی کنی ، پس طبیعی نیست که این شرایط رو داشته باشه و مطمئن هستم که خداوند هدایت مون میکنه جهت حل این موضوع
› چند روز بعد یکی از دوستان همسرم حال بچه ها رو پرسید و همسرم موضوع نفخ رو بهش گفت ، دوستش گفت من همچین مشکلی داشتم با بچه هام و با تعویض شیر خشک شون این مشکل حل شد
› وااای خدااا هدایتت رسید و ما انجام دادیم ، این بچه ها چنان آرامشی پیدا کردند چنان خواب راحتی دارن که هر کسی میبینه باورشون نمیشه بچه های ما آنقدر آروم هستن و الان لذت میبرم وقتی خوابند و من نگاهشون میکنم
› آره همین که بدونیم شرایط سخت و نادلخواه طبیعی نیست و حتماً راه چاره ای داره خداوند ما رو هدایت میکنه
( همین کلمه طبیعی رو در جای درست استفاده کردن مهمه ، این که بدونیم در قوانین جهان شرایط خوب و لذت بخش طبیعی هست که باشه نه شرایط سخت
به نظرم یک کلید هست که همیشه همراهمونه و میتونیم باهاش شرایط دلخواه مون رو محقق کنیم)
› سپاس بی نهایت از خدای یکتا مهربان از بابت آگاهی و دانستن
و ســپاس از استاد عزیز که با تعهد و عمل به آگاهی ها بهترین درس ها رو به ما میده و الگوی بینظیری هست برامون
عاشق همتون که دور هم جمع شدیم و لذت میبریم از حضور در کنار همدیگه ️
درود به استاد عزیزم
چقدر بعد از دیدن این پست قلبم آروم گرفت
این پست دقیقا در راستای تفکرات این چند روزم بود
و مهر تاییدی بود بر حرفهای قلبم
خدایا شکرت
قبلا که مشاوره میرفتم یکسره میگفت تسلیم شو،بپذیر ،مدارا کن
و از همه بدتر میگفتن جهت مصلحت دنیا باید تا ماتحت خرم بوسید
چقدر این حرفو از مشاورها و به اصطلاح نصیحت کننده های عاقل شنیدم
همیشه با روحیم در تضاد بود
اما باورم بر اینه خداوند همیشه هزاران راه حل داره و نیاز به تحمل رنج ،خفت ،خاری و ماتحت خر بوسیدن نیست.
فقط من نباید تسلیم شم .
خدایا شکرت برای این پست زیبای ااستادم.
سلام به دوستان عزیز و مهربانم
سپاس بیکران به خداوند بزرگ و عشق زندگی.
بازهم پارادایس زیبا
حیوانات، گیاهان و آب بیحساب، باران زیبای رحمت الهی،آسمان آبی و ابری و زمین سبز.
نقاشی زیبای پارادایس را که میبینی، قدرت و عشق خداوند را با هم و در هم میبینی. با همین تابلوی زیبا، همه چیز زندگی این جهان، نعمت و نعمت و زیبایی بر چشمان انسان تکرار و تکرار و توجیه میشود. خدایا سپاس به خاطر این تابلوی زیبا.
تحمل کردن….آنچه میخواستم راجع به سابقه ی تحمل کردن در بین مردم و کشورمان بنویسم، سید علی خوشدل عزیز به زیبایی در کامنتش بیان کرده خدا شادی و تندرستی نصیبش کند.
زیاد سرتان را درد نمی آورم. من 20 سال شغلم را تحمل کردم. در مجاورت مواد شیمیایی و گرمای بسیار زیاد و درگیریهای کلامی و عصبی فراوان( ما کنترل کننده و ناظرفرایند تولید محصول کارخانه مان بودیم) خیلی از روزهای این سالها جهنم را به چشم دیدم…من آن زندگی را نمیخواستم، ولی بهش معتاد شده بودم و فقط به خوبیهای فکر میکردم که منشأ آن در محیط اطرافم، فقط و فقط خودم بودم.
سالها گذشت و تحمل کردم تا اینکه بازنشسته شدم.
من بنده شاکر خدا هستم و هرگز کفران نعمتهای بی بدیلش را نخواهم کرد. اگر هم اینجا چیزی نوشتم، به خاطر اینست که به درد کسی بخورد، وگرنه ….
از سالهای آخر خدمتم دوبینی و مشکلات دیگری برایم حاصل شد و ….
چه همزمانی عجیبی!الان جلوی داروخانه ویژه نشسته ام تا داروهایم را بگیرم و تزریق کنم…تزریقی که 6 ساعت طول میکشد و علایم بیماری مرا برای 6 ماه بیمه خواهد کرد. انشالله به مداری برسم که این دارو را هم برای ابد کنار بگذارم.
شاکر خداوند مهربان هستم و همه ی شما را دوست دارم. تحمل با صبر فرق دارد، این را با جانم حس کردم و فهمیدم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
به به خدای من! چه بَنری چه عکسی… هوش از سرم رفت!
سلااااااااام به استاد عشق و زیبایی، استاد توحید و بندگی و مریم جانِ عشق
واقعا خدا رو هزار بار شکر برای این همه زیبایی، اصلا دفه اول که فایلو نگاه میکردم نمیدونستم حرفای استادو گوش بدم یا مدح اون مناظر بدیعو بگم… کلی اسکرین شات گرفتم:) این حجم از زیبایی خیلی ذوق داره واقعا..اصن یه وضی:)))
و یکی از شکرگزای های هر روزه ی من همینه که به لطف و هدایت خدا منم تو یه شهر و محله ی به غایت زیبا زندگی میکنم که از دیدن و تماشا کردن و حظ بردن از آسمونش سیر نمیشم. ما هم دقیقا همین امروز یه همچین بارون سیل آسایی داشتیم و بعدش یه آسمون خوشگل، یه شهر خوشگل تر، یه هوای عالی و لطیف و خوشبو و یه عالمه شکر خدا
اما سوال و جواب فایل:
جاهایی که من شرایط رو پذیرفتم و تحمل کردم
اول که فکر میکردم چیز خاصی یادم نمیومد، الان که میخوام بنویسم نمیدونم کدومو اول بنویسم LOL
– اول مورد اخیر رو بگم که یه جورایی داغ و تازه ست، در مورد همین کارم که داستانش رو خیلی وقتا تو خیلی از کامنتا گفتم.
من اول قرار بود با یه شرکت دیگه کار کنم که اون یه دفه به هم خورد، اینجا من باورام و فرکانسم و ایمان و توکلم رو حفظ کردم و با حال خوب و توکل و اطمینان دنبال کار گشتم و خیلی زود یه کار دیگه پیدا کردم.
اما بعد تو اون کار ، شرایط خیلی اونجوری که میخواستم اتفاق نیفتاد، خیلی موارد بود که باید راجع بهشون به توافق میرسیدیم که اکثرا مطابق میل من نمیشد و خب من خیلی مهم هاشو کوتاه نیومدم، ولی بقیه رو اول به عنوان حالا ببینیم چی میشه و آزمایشی و اینا و بعدم دیگه کلا قبول کردم، و با اینکه نه باب میلم بود نه درست بود قبول کردم و بعد هم تحمل کردم و نتیجه شد اینکه اصلا احساس خوبی نداشتم سرکار و هی این ناهماهنگی ها و ناخواسته ها بیشتر میشد. حالا این وسط سعیم هم این بود که توجه به ناخواسته نکنم و فقط با حال خوب فرکانسم رو تغییر بدم تا به خواسته ها هدایت بشم.
همینجاست که خیلی مرز باریکیه بین تحمل و صبر و اعراض و حرکت و خلاصه اینکه همه چیو با هم قاطی نکنی و قیمه ها رو نریزی تو ماستا.
منم با گوش دادن به فایلای بهشتی و نجات بخش استاد و سعی در توجه به نکات مثبت محل کارم و اینا سعی میکردم توجهم به ناخواسته نباشه، از اونور هم دست رو دست نذاشتم و شروع کردم جاهای دیگه برای کار اپلای کردن، چون درواقع دلیل اون قبول کردن و تحمل باور کمبود بود که حالا ازینجا برم مگه به این راحتی بلافاصله کار دیگه یا کار بهتر پیدا میکنم، و کلا اینکه پذیرفته بودم که خب همینه دیگه، و بهتره هرجوری هست اینجا بمونم، همینجا تکاملم رو طی کنم با سابقه بشم تو این شرکت (قشنگ ذهنم میخواست گولم بزنه) و البته اینم بگم گاهی واقعا سخته تشخیص کار و راه درست، اما با اون قانونی که استاد میگه، که از حالمون و احساسمون بفهمیم کار درست رو داریم میکنیم یا نه، این بهترین راه تشخیصه.
که بقیه داستان هم تو کامنت فایل قلبی که به سوی خدا باز میشود گفتم که چه مصاحبه کاری خوبی داشتم و الانم قرارداد کاریم رو امضا کردم و انشالا از اول ماه آگست میرم اون شرکت جدید.
-یه مورد قدیمی تر و مزمن هم بخوام بگم سردرده، که من از خیلی قبل پذیرفتم که فقط با قرص خوب میشم و چون اینو باور دارم واقعا فقط با قرص خوب میشم، مطمئنم حتی اگه یه قرص تو خالی بهم بدن بگن این ژلوفنه و من باور کنم و اونو بخورم خوب میشم، جدیدا دارم تمرین میکنم تو این مورد، البته که کلا سردردام خیلی خیلی کم شدن خدارو شکر ولی بازم هر از گاهی بالاخره سردرد میگیرم و جالبه گاهی که حواسم نیست و مشغول میشم، قبل از اینکه قرص بخورم خودش خوب میشه، اما مادامیکه حواسم بهش هست، بدون قرص اصلا نمیشه.
فعلا همین، چیز دیگه ای به ذهنم نمیاد بنویسم. ولی دوس داشتم حتما کامنت بذارم، رو فایل قبلی هم نتونستم بنویسم، دلم تنگ شده بود برای اینجا نوشتن.
خدایا هدایت خودت رو از ما دریغ نکن
ما رو به خودمون وا نگذار
سلام خدمت همه بندگان هدایت شده که موهبت حضور در این سایت نصیبشون شده
عرض احترام و تشکر خدمت استاد عباسمنش عزیز بخاطر بی نظیر ترین و بهترین سایت و مجموعه دنیا که محفلی برای انسانهای شرح صدر شده ایجاد کردید که پاسخ و راه هدایتشون رو از این سایت و آموزه های شما استاد گرامی پیدا کنن
میخوام از یه معجزه ی هدایتی که از طریق دیدن فایل ها و در مسیر آموزه های این سایت قرار گرفتن برام امروز اتفاق افتاد براتون بنویسم که شاید 100 درصد به موضوع این فایل که زیرش مینویسم مربوط نباشه و بیشتر در مورد قرار گرفتن در مدار و فرکانس این سایت و استاد عزیز هست
مدت زیادی نیس که با استاد عزیز آشنا شدم تقریبا از اوایل امسال ولی قبلا با قوانین یه سری آشنایی هایی داشتم از طریق اساتید و منابع دیگه ولی به صورتی که این سایت جذبه و شدت اثر گزاری داشته برام تا حالا نبوده، به طوری که از وقتی با این سایت و آموزههای های بی نظیر استاد آشنا شدم به طور معجزه آسایی شرایط برای ادامه و میشه گفت استارت کار کردن روی خودم و باورهام برام فراهم شده به طوری که قبلا شرایط کاریم از لحاظ زمانی و حضور فیزیکی به طوری بود که فرصت اصلا نداشتم فایل ها رو بیشتر و چندباره گوش بدم و فشار کاریم اونقد بود واقعا ظرفیتی تو ذهنم نمیموند که فایلهایی رو که گوش میدم رو عمل کنم و تمرین کنم تا زمانی که حدودا یه ماه پیش اتفاقات به صورت واقعا غیر قابل باور و معجزه آسا تو کاری که هستم عوض شد و 360 درجه شرایط کاریم عوض شد که واقعا تو شرایط عادی غیر قابل باور هست که الان کارم کلا دور کاری شده و اینطوری بگم نهایت ساعتی یکبار در حد چند دقیقه تماس یا پیام تلفنی جواب میدم با همون درآمد قبلی و حتی بیشتر داخل همون شرکت و همون عنوان شغلی که باور نکردنی هست هنوز هم برا خودم و این نتیجه چیزی نیست جز قرار گرفتن در مدار فرکانسی همچین استاد و مجموعه ای که واقعا قبل این اتفاق من وقت و آزادی ذهنی برای کار کردن رو خودم استفاده از فایلها رو ندارم ولی فقط به حرف های استاد فکر میکردم که کافیه که بخوای و خدا مسیر رو برات فراهم میکنه
الان با توجه به شرایط معجزه آسایی که پیش اومده هر روز بیشتر و بیشتر به فایلها گوش میدم روشون تدبر میکنم و رو اجراشون کار میکنم
موردی هم که امروز برام اتفاق افتاد واقعا اثرات ماورایی قرار گرفتن تو همچین مدار فرکانسی رو برام عیان و آشکارتر کرد این که بعد از چندین سال سیگار کشیدن شاید حدود 13 سال چند روزی بود فکر ترک سیگار بودم ولی واقعا راهی به ذهنم نمیرسید که امروز صبح بعد از نگاه کردن به چند فایل استاد از جمله همین فایل و قسمتی از دوره عزت نفس یکباره تصمیم گرفتم سیگار رو کنار بزارم اولش با قدرت بود این تصمیم ولی ساعت ها که میگذشت وسوسه سیگار کشیدن داشت شدت میگرفت که بدجور داشت اذیت میکرد یک لحظه این حرف استاد که میگن تو فقط بخواه خدا مسیر رو نشون میده به ذهنم رسید و از خدا خواستم یه مسیر راحتی بهم نشون بده چند دقیقه ای طول نکشید که بر حسب اتفاق داخل تلگرام اسم استاد عباسمنش رو سرچ کردم که ببینم داخل تلگرام هم کانالی دارن یا نه که یک کانالی آورد که کلیپهای انگیزشی داخلش بود و داخلش یکی از کلیپهای کوتاه استاد بود یه صوت دقیقه ای استاد رو روی یه تصویری گذاشته بودن که اونم اتفاقا در مورد هدایت بود اونو نگاه کردم و بعد دیدم دقیقا پیام بعدی کانال یه 6 تا فایل تصویری بود در مورد ترک آسان سیگار به روش آلن کار واقعا یه لحظه بهت زدم و مطمئن از این که این هدایتی بود که از خدا خواستم و جمع شش تا فایل 4 ساعت بود که نشستم نگاه کردم حالا توضیحش بماند که چقدر خوب بود و چقدر ذهنم راحت و مطمئن شد از ترک سیگار ولی بعد اتمام فایلها واقعا نشسته بودم و به این معجزه ای که رخ داد داشتم گریه میکردم
هر روز که بودن تو این سایت و مجموعه میگذره واقعا برا خود من ایمان و باورم چندین و چند برابر میشه که اینطوری مسیرها داره باز میشه و راه ها نشون داده میشه برام
مطمئنم انشالله به لطف آموزه های توحیدی استاد تو این سایت و عمل به اون ها و باورشون خدا هر روز بیشتر و بیشتر هدایتم میکنه و از نتیجه هام براتون مینویسم
بنام خالق هم زمانیها
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم
درود فراوان به دوستهای خوبم
دلم تنگ میشه واسه کامنت گذاشتن،بخدا انقدر این سایت پر برکت و توحیدیِ که همین کامنت گذاشتن رو هم باید هدایت بشی.
خدای من چقدر احساس خوبی داره این فایل،
خالقم سپاسگزارم به خاطر این ابرهای زیبا، استاد وقتی شما شروع به صحبت میکنید و راه میری من احساس میکنم از کوچیکترین ذره که
توی پردایس هست تا بزرگترینشون مثل ابرها از اون بالا و درختها از این پایین ، تماما دارن گوش میدن و لذت میبرن از فرکانس و ارتعاشهای صحبتهای شما و این حس از همشون دقیقا به ادم منتقل میشه، مثل اون لک لک سفید که با ورود شما اونم اروم از اون دور دقیقا پشت ابشار وسط دریاچه نشست رو یه شاخه که از این فضای فوق العاده لذت ببره.
خدای من این بهشت چقدر زیباست، مشخصه خدواند با استفاده از هم زمانی یه کارگردانی شده با مهارت بی نهایت فوق العاده که حالا وقتشه برونیِ زیبا شما برو تو صحنه مرمری شیطون حالا شما
و همون لحظه خانم شایسته شما دوربینو بچرخون که کلبه زیبا هم وسط آب خودشو نمایان کنه، حتی تکون خوردن برگها و چمنها و رقص اون علفهای بلندو نازک زرد رنگ که نهایت با یه سمفونی زیبا مثل صدای بارون و ارتعاش باد با رقص زیبای روی سطح دریاچه به پایان میرسه.
خدایا بی نهایت شکر که انقدر جهان زیباست.
عاشق قانون همزمانییم ،بچه ها من نزدیک به دوسال میشه ثروت 1 رو دارم و یک سال میشه به طور جدی کار میکنم و به نتایج مالی عالی هم دارم میرسم به لطف خدا.
جالبش اینجاست که تمرکزی نزدیک به 5 ماه فقط رو فایل سوم وقت گذاشتم یعنی (باورها و مدارها، که خیلی توی کنترل ذهن بهم کمک کرد )و خیلی خیلی موفق شدم و جالبتر اینه که الان متوجه شدم دقیقا چند موردی که توی زندگیم داشتم تحملشون میکردم و خیلی بهم اسیب رسونده بودن رو حل کردم یکم سخت بود ولی تونستم
و قطعا میدونم مهاجرت خیلی بهم کمک کرد،حالا مهاجرت از یه شهر به یه شهر دیگه هم میتونه باشه.
یک نمونه بعنوان مثال، خورده ذهنی های که منو بشدت تحت کنترل خودش قرار داده بود،مثلا ادمهای که اصلا از نظر مکانی به من نزدیک نبودن ولی گفتگوهای منفی ذهنی همیشه همراهم بود و تعدادشون هر چند ماه یکبار زیادتر هم میشد،
یک روز به خداوند گفتم خدایا من میخوام جهاد اکبر کنم تو این مساله و میدونم کمکم میکنی، خدایا عاشقتم یه نیروی زیادی در وجودم فعال بشه باهم حلش کنیم.
و همون فرداش با یکی مکالمه داشتم که باعث شد بینهایت ناراحت بشم، یه کم زمان برد اروم بشم ولی بعدش گفتم ،خب اینا جواب ارتعاشها ی قبل منه و منم تازه شروع کردم که به ادمهای منفی و سطح پایین زندگیم توجه نکنم و باید صبور باشم که فرکانسهای من به یه حدی برسه و قوی بشه که سطح خودم بره بالاتر و ازاون ادمها فرکانسی فاصله بگیرم و فیزیکی هم قطعا میشه،
که خیلی جالب بود به محض اینکه من این تمرینو گذاشتم تقریبا یکی دوروز درمون همین اتفاق با ادمهای مختلف تکرار میشد،چون تقریبا بازیو متوجه شده بودم میگفتم بهار ،جهان میخواد توی این مساله تورو قوی کنه پس خیلی قوی ادامه بده،
یادمه قبلا 2سال خیلی تلاش کردم ولی ریشه کن نشد ،ولی با فایل سوم ثروت 1 تونستم،
با ذهنیت اینکه(( گفتم، بهار تا این فایلو به بهترین شکل ممکن بهش عمل نکنی نباید بری فایل بعدی(تمام)
تعهد دادم و رو تعهدم موندم
تا 5 ماه ادامه دادم و الان احساس میکنم پاداش خداوندم ارامشی هست که تجربش فوق العادست،
اصلا شوخی نیست خورده ذهنی از دیگران نداشته باشی حتی از نزدیکترین فرد توی زندگی ادم و همیشه میگفتم استادم اگه تونسته منم میتونم ذهنمو تربیت کنم که انتخاب با من باشه،
نتیجه این ادامه دادن این شد که من از بند دیگرانی که خودشونم حتی نمیدونستن رها شدم، از هیچ ادمی هیچ توقعی ندارم، و گلچین میکنم ادمهارو ، به قول استادم بی حرمتیو تحمل نمیکنم،
خودمو از طرف مقابل میگیرم و دور میشم،و یه جایگزین انتخاب میکنم مثلا رو یه هدف مثل گیتار زدن ، و یاد گیری زبان تمرکز میکنم ،متوجه شدم تعداد کمی از ادمها هستن که بعدش پشیمون نمیشم که بهشون محبت کردم،
متوجه شدم کسی که سطحش پایینِ توقع بیجاست که ازش ناراحت بشی فقط باید بی توجه بشی
حتی ذهنی، و چقدر جادوی عزت نفس و اعتماد بنفس ادم میره بالا،احساس لیاقت احساس ارزشمندی ادم میره بالا ،کلا میشی یه ادم دیگه و چون تو تغییر کردی کم کم جهانت هم تغییر میکنه، و ادمهای جدید با سطح بالا وارد زندگیت میشن.
باور کردنی نیست حتی تو مدل راه رفتن و طرز صحبت کردن ادم هم تاثیر مثبت میزاره و الان ادا بازی نیست که بگم بقیه واسم مهم نیستن ،شد جزء شخصییتم و خدارو شکر خیلی زیباست ،ارامشش عالیه فوق العادست،خودم باورم نمیشه که انقدر باعث شد با درونم تو صلح باشم.
حتی ادمهای که قبلا ازشون ناراحت میشدی و مجبور میشی ببینشون ،خودشون سعی میکنن مراعات کنن چون تو دیگه قدرتی بهشون نمیدی.
این ادامه دادن توی هر موضوعی واسه سنجش خودمونه که یاد میگیریم واسه رسیدن به یک هدف چقدر باید صبر کنیم،چند سال باید زمان بزاریم و البته با حرکت تو مسیر درست و کارهای درست انجام دادنه،
با همین ادامه دادن هدایت میشی به مدارهای بالاتر که گاهی هم داری میبینی مسیر چقدر پر پیچو خم و مشکل شد و طوفانی، ولی در نهایت میرسی به یک ساحل ارام.
من یاد گرفتم یک موضوع رو انتخاب کن جهاد اکبر بزار و ادامه بده به مسیر درست و نهایت برنده توئی، چون نیروهای الهی بهمون قطعا کمک میکنن.
استاد جانم و خانم شایسته عزیزم شما بهترینید بی نهایت خداوندمو سپاسگزارم به خاطر صحبتهای الهی شما
به شرط عمل کردن ما
عاشقتونم
همگی در پناه الله مهربانم.
درود بر بهاره عزیز
سپاس گذارم از کامنت خوبتون چقدر مفید وکارایی برای من داره
چه جمله طلایی کفتی دختر
بخدا انقدر این سایت پر برکت و توحیدیِ که همین کامنت گذاشتن رو هم باید هدایت بشی.
واقعا وقتی عمقی داشتم به این حرف شما یک ساعت فکر میکردم دیدم قطعا همینه چقدر خوب وعالی روی خودت و باورهات کار میکنی
تبریک میگم بهت قلم فوق العاده ای داری
برات آرزوی سلامتی وخوشبختی وثروت رادارم انشاالله
سلام
امیدوارم عالی باشید.
چه منظره عالی و چه باران دل نشینی اونم توی تابستان.
اتفاقا امروز در جایی که من زندگی می کنم هم هوا بارانی شد و به شکل نم نم
انقدر بارونای این شهر را دوست دارم وقتی توی خیابون هستی و بارون میشه انقدر بارونها پودری هست که خیس نمی شی و لذت می بری و امروز که اوایل تابستانه این بارون برکتی عظیم بود.
و حسم گفت امروز به جای عصر همین الان صبح بزن بیرون
انقددددددر لذت بخش بود انقدر با رب حرف زدم و عشق بازی کردم که تازه شدم.
الهی صد هزار مرتبه شکرت برای نعمت های آشکار و نهانت. خودت ما رو هدایت کن.
در مورد صبر یا تحمل:
اولین بار معنی و تفاوتش را توی دوره 12 قدم فهمیدم و بسیااااار برام جرقه بود که چرا ما همیشه این دو تا رو از دوران مدرسه همیشه مترادف و با هم به کارش می بردیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و خیلی توی ذهنم نشست
که صبر یعنی تو حال دلت خوبه و نگرانی باهاش نیست و داری لذت می بری و می دونی که قراره اتفاقات عالی بیوفته ولی تحمل یعنی ترس و
بی قراری و توجیح و ادامه دادن با حال بد و رفتن توی نقش قربانی و اجبار
یادمه :
یه دوره ای که به دلیل تنها کسی که مجبوره بپذیره و قبول کنه مسِیولیت کارهای پدر بزرگم را بعد از فوت ماربزرگم
با این توجیح که:
مدام از طرف خاله و دایی ها چون هیچ کدومشون ایران زندگی نمی کردند که شما ها کل دوران کودکیتون کنار مادر و پدر بزرگ بودید حالا جبران کنید و جالب تر از کل نوه ها فقط من می بایست می پذیرفتم
چون باز من تنها نوه پایتخت نشین بودم اون دوران
و خودم کاملا پذیرفته بودم .حالا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چون تمام خاطرات کودکی میومد جلوم و فکر می کردم راهی نیست و نمی تونم ((نه)) بگم
و چندین سال در اتوبان ها در تردد بودم و با پرستارها سر و کله می زدم
در اصل مقصر تماماااا خودم بودم به خاطر تمام نا آگاهی هام
و با این کار داشتم تایید و تحسین می گرفتم که من خیلی توی کارم واردم و مو رو از ماست می کشیدم بیرون
وااای وقتی یادش میوفتم الان اصلاااا ناراحت نمیشم اقتضای اون دوران و اون باورها همین بوده
و باعث شد که من به تضاد بخورم و از درون به تنگ بیام و درخواست بدم
و چه قدر عالی ورق زندگیم برگشت و الان توی بهشتم و وقتی دارم روی خودم کار می کنم تمام اینها میشه اون سایه ها و درون آشفته و باورهای مخرب و ترمزهای پوسیده ی من که یکی یکی پیداشون می کنم
الان به راحتی (( نه )) میگم
یعنی اول درونم یه استاپ بهم میده و یه تایم می خرم و میرم یه دور می زنم با خودم خلوت میکنم و فکر می کنم و سوال می کنم و صبر می کنم و با آرامش جواب میدم.
حتمااا خیلی جاها در گذشته تحمل کردم ولی یادم نمی یاد و دوست هم ندارم بهشون فکر کنم
به اندازه کافی زیر و رو کردم درونم را و آرامش دارم ولی یادمه من از اون آدمایی بودم بسییییار لجباز و سریع عصبانی می شدم در خونه و همیشه شاکی و منتقد
خدا روشکر که تغییر دادم اون شخصیت را و همیشه اون موقع ها هم از خودم می پرسیدم چرا من انقدر لجباز شده ام ؟ قبلا اینجوری نبودم ؟؟؟؟ ولی باور کرده بودم به خاطر شرایط و اطرافیانه و کاریش نمیشه کرد
این در شخصیتم شکل گرفته
امااااا الان می بینم نه
هر چیزی راه حل داره و این تغییر شخصیت هم یکی از آرزوهای من بود در اون دوران و
الان شد و مدام در حال رشد و بهبوده…..
چقدر حرفای شما به دل میشینه استاد نازنینم
از رب جهان تنها قدرت مطلق جهان ممنونم که پیش بهترین دستانش هدایتم می کنه .
بنام خدای یکتا
سلام ب استاد یکتاپرست و موحدم و مریم بانوی عزیز و همه ی دوستان عضو در سایت
امیدوارم ک تووی این سایت و در مسیر توحید و دریافت آگاهی های توحیدی پایدار و مستدام باشیم
چقدر زیبایی تووی دنیا بوده و هست و خواهد بود ک ماها ندیدیم و وجود داره
زیبایی هایی ک خدا واسه ما آفریده ک ازشون لذت ببریم از جمله این ملک زیبا و باصفای استاد همون پارادایس خودمون ک کلی تووش انرژی مثبت و حال خوب وجود داره ،
من همیشه وقتی فایلهای استاد ک تووی پارادایس ضبط میشه رو میبینم اولا ک کلی ب فراوانی و زیبایی های خلقت توجه میکنم و ایمانم قوی تر از قبل میشه
دوما یه الگو و اهرم خیلی قدرتمند و رو ب مثبت تکونم میده و هی بهم میگه آهای سعید حواست هست ک داری چی میبینی؟ و کی رو اونجا تووی ایالت فلوریدای آمریکا و تووی این جنگل و طبیعت خوشگل خدا میبینی ؟
ودر جواب خودم میگم بله ایشون همون کسی هستش ک ب قول و گفته خودش تووی ی اتاق 9 متری سیمانی مستاجر بوده ک تازه حمام و دستشویی ش با بقیه ی مستاجرا مشترک بوده با کلی مشکلات و دردسرهای کوچیک و بزرگ ، شهر غریب بدون وسایل سرمایشی با اون هوای گرم و شرجی بندرعباس و کلی مسائل دیگه الی ماشاالله….ک خود استاد همیشه واسه ما میگه ک من کجا بودم و الان کجام با یه تاکسی دنده آرژانتینی درب داغون،
بعد ب خودم میگم این بهترین الگو هستش این خوده خوده نتیجه هستش ک میشه دقیقا از روش کپی کرد ک بابا ای ذهنی ک کلی باور های الکی از بچگی بهت تلقین شده : میشه از زیر صفر ب بهترینها رسید میشه از ی اتاق سیمانی ب بهترین واحدهای مسکونی آمریکا و جاهای دیگه رسید میشه ب ی تیکه از بهشت (پرادایس) رسید که واسه ضبط کردن یه فایل اگه بخوای همه جاهاش رو بچرخی کلی باید فیلم بگیری و شاید هنوزم تموم نشه و این یعنی ب قول استاد قدرت کنترل ذهن و پرورش باورهای مناسب ،این یعنی طی کردن تکامل و ب دست آوردن هرآنچه میخوای این یعنی همه ی اون آموزش هایی که استاد باکلی ذوق و شوق برای ما تووی سایت و محصولاتش میگه.
خداروبینهایت سپاسگزارم بابت اینکه با این مسیر پر عشق و پر برکت و الهی آشنا شدم و دارم ازش لذت بینهایت میبرم
خدا رو شکر میکنم ک با این استاد عزیز ک یکی از دستان پر مهر خداست آشنا شدم
خدایا شکرت
خدایا بینهایت شکرت
نمیدونم چجوری دیگه باید شکرت رو بجا بیارم
ولی الان خیلی آرومم و حالم خوبه و دلم نمیخواد با هیچی این آرامشم رو عوض کنم
راستی که با آرامش میشه همه چی بدست آورد
راستی که پول و مادیات کوچکترین نتیجه ی آرامش و حال خوب داشتنه رفقا.
واما میخوام از یکی از تجربه هام در مورد بحث تحمل بگم واستون:
تا 40 روز پیش تووی یه خونه دو خوایه مستاجر بودم ک صاحب خونه خیلی خوبی داشتم و با هم طی 3 سال خیلی رفیق شده بودیم و انصافا هم مرد خوبی بود و همه جوره هوای منو داشت ،خدا بهش برکت بده ،
ولی این بنده خدا با اینکه آدم خوبی بود معمولا وقتی آخر شبا با زن و بچه ش از بیرون بر میگشتن خونه و میخواست ماشینش رو بزاره تووی پارکینگ اکثر مواقع ساعت از نیمه شب گذشته بود و ما یا خواب بودیم یا دیگه در تدارک خواب بودیم ک یهو انگار یکی با پتک میزد ب درب پارکینگ و من و زن و بچم میپریدم بالا از خواب و خواب زده میشدیم حالا چیشده آقای صاحب خونه تشریفش رو آوردن و اصلا ب هیچ وجه ملاحضه اینکه بابا این بنده ی خدا مستاجر هم آدمه وشاید خواب باشه، یه کم رعایت کنم و کمتر سرو صدا کنم ولی دریغ .
خانمم هم بارها بهم گفته بود ک سعید چرا بهش تذکر نمیدی
چرا بهش نمیگی یه کم کمتر صدا کنین وقتی میآید خونه ولی من میگفتم ن ولش کن صاحب خونه ست ، شاید ناراحت بشه ، شاید عذرمون رو بخواد اون وقت باید بریم ب فکر ی جا باشیم ،شایدجای دیگه اجاره ش خیلی گرونتر از اینجا باشه و از کجا بیارم ؟، شاید آدم اینجوری ب این خوبی گیرمون نیاد شاید شاید شاید و کلی شاید دیگه من واسه خودم تراشیده بودم الکی،
خلاصه کلی دلیل و برهان میآوردم ک این تذکر رو ندم و تحمل میکردیم و کلی خودمون رو اذیت میکردم
ولی دیگه این آخریا کلی از این رفتار خسته شده بودم و ب خانمم گفتم ما باید از این خونه بریم ،باید دنبال جا بگردیم
والحمدالله خدا بعد چند وقت گشتن و جستجو یه خونه ی3خوابه ی خوب با کلی امکانات بهتر و نوسازتر واسمون جور کرد و پول رهنی هم ک باید بیشتر میدادیم هم جور شد و الان 40 روز هستش ک دیگه از اون سردرد و از خواب پریدنهای نصفه شب نجات پیدا کردیم .
الان میفهمم ک استاد واقعا درست میگه ک تحمل کردن ناخواسته ها کار اشتباهیه و باید دنبال راه چاره اش بود و من الان میفهمم ک باید از دوسال پیش واسه این مشکلم ی فکر چاره ای میکردم ،
ولی خب حالاهم خدا روشکر یه آگاهی بسیار ارزشمند با دیدن و شنیدن این فایل بسیار عالی دریافت کردم.
امیدوارم ک هممون بتونیم ب تمام این آموزه ها و گفته های ارزشمند استاد عزیزمون عمل کنیم ک واقعا درست میگن ک ایمان بدون عمل حرف مفت است .
در پناه الله یکتا شاد پیروز سربلند و سالم و ثروتمند و سعادتمند در نیا و آخرت باشید .