دوره "هم‌جهت با جریان خداوند"، چه مسئله‌ای را حل می‌کند؟

نکته مهم: این فایل یک مقاله است که فقط به صورت نوشتاری است


آگاهی‌های دوره “هم‌جهت با جریان خداوند” چه مسئله‌ای را در طی فرایند اجرای آگاهی‌ها و تمرینات جلسات این دوره حل می‌کنند؟

برای پاسخ به این سؤال، به گونه‌ای که برای دانشجویان استاد عباس منش ملموس‌تر باشد، یکی از ساده‌ترین راه‌ها بیان شباهت های دوره “هم‌جهت با جریان خداوند” و دوره “قانون سلامتی” است. شباهت بین هسته‌ی عملکردی این دو دوره، به‌خوبی نشان می‌دهد که دوره “هم‌جهت با جریان خداوند”، به چه شکل یکی از بنیادی‌ترین مسائل زندگی انسان را از ریشه حل می‌کند.

همان‌طور که می‌دانید، استاد عباس منش در یک سال و نیم اخیر، متمرکز بر تحقیق و پژوهش پیرامون این موضوع بوده‌اند. در این مدت، ایشان هیچ دوره‌ی آموزشی‌ای تولید نکرده‌اند، درحالی‌که طبق دانش، تجربه و مهارت اجرایی‌ای که دارند، قادرند هر هفته یک دوره‌ی جدید ارائه دهند. اما تمام تمرکز ایشان بر یافتن راهکاری اساسی برای حل ریشه‌ای مسئله‌ای بود که باعث شده بسیاری از خواسته‌های ما نصف و نیمه رها شوند و به ثمر نرسند.

اطلاعاتی که تاکنون درباره‌ی محتوای آموزشی دوره «هم جهت با جریان خداوند» ارائه شده—خواه در صفحه‌ی توضیحات دوره، خواه در فایل‌های صوتی و تصویری—واقعاً قادر نیست عمق ارزشی را نشان دهد که این دوره  در زندگی دانشجویان خود ایجاد می کند.


مسئله‌ای که دوره “هم‌جهت با جریان خداوند” بر حل آن متمرکز شده است

دانشجویان استاد عباس منش، به خاطر استفاده از آموزه‌های ایشان، کاملاً به این درک رسیده‌اند که خالق زندگی خود هستند و آنچه اتفاقات زندگی آن‌ها را رقم می‌زند، افکار و فرکانس‌های خودشان است. اما مسئله‌ی اصلی بسیاری از افراد این است که نمی‌دانند برای خلق یک خواسته (از 0 تا 100) دقیقاً چه الگویی را پیش بگیرند که:

🔹 “فرکانس خواسته” را بشناسند و آن را به یک مسیر فکری پایدار و باثبات تبدیل کنند.
🔹 این روند فکری و فرکانسی، تا جایی تقویت و ادامه پیدا کند که مساوی با فرکانس خواسته شود تا طبق قانون، آن خواسته در تجربه‌ی زندگی‌شان ظاهر گردد.

به عبارت ساده‌تر، مسئله‌ی اصلی این است که افراد ارسال فرکانس خواسته را آغاز می‌کنند، ادامه می‌دهند و به مرحله‌ای می‌رسانند که:
✔ نشانه‌های آن خواسته ظاهر می‌شود.
✔ ایده‌های جدیدی درباره‌ی امکان‌پذیر بودن آن خواسته به ذهنشان می‌رسد.
✔ افراد مرتبط با راهکارهای تحقق خواسته‌شان وارد زندگی‌شان می‌شوند.
✔ پیشنهادهای خوبی در آن مسیر دریافت می‌کنند.
✔ نشانه‌های تحقق خواسته، روزبه‌روز پررنگ‌تر می‌شود.

حتی بعضی از افراد، این فرکانس را به مرحله‌ای می‌رسانند که، به قول استاد عباس منش، “بوی آن خواسته را احساس می‌کنند.” اما ناگهان از یک جایی به بعد، متوجه می‌شوند که همه‌چیز در حال تغییر است:

✖ نشانه‌ها کم‌رنگ می‌شوند.
✖ پیشنهادهایی که دریافت کرده بودند، لغو می‌شود.
✖ قراردادهایی که تا مرحله‌ی امضا پیش رفته بود، نهایی نمی‌شود.
✖ اشتیاقشان مدام در حال فروکش کردن است.
✖ ایمانی که به امکان‌پذیر بودن آن خواسته داشتند، در حال ضعیف‌تر شدن است.
✖ جدیت آن‌ها برای پیگیری ایده‌ها و اجرای آن‌ها، کم‌رنگ‌تر شده است.

این الگوی تکرارشونده، بارها و بارها برای افراد زیادی اتفاق افتاده است، اما نمی‌دانند چرا؟!
نمی دانند نقطه خارج شدن آنها به آرامی از این مسیر چه نقطه ای بوده؟!

زیرا وقتی الگوی تحقق یک خواسته را به‌طور آگاهانه ندانیم، تنها زمانی متوجه خروج از مسیر می‌شویم که این نشانه‌ها ظاهر شوند. از آنجا که همیشه یک فاصله‌ی فرکانسی بین توجه ما و ظاهر شدن آن جنس از توجه در قالب تجربه‌ی زندگی وجود دارد، اگر از عملکرد دقیق فرکانس آگاه نباشیم، خیلی دیر متوجه خروج از مسیر می‌شویم.

به همین دلیل الگوی تکراری خیلی از افراد این است که مثل بازی مار و پله، کلی پیشرفت می کنند و به یکباره متوجه می شوند که مار آنها را خورده و دوباره حتی به مرحله ای پایین تر از مرحله قبلی برگردانده است. در نتیجه باید دوباره از صفر و یا حتی زیر صفر مسیر را شروع کنند.

چرا این اتفاق رخ می دهد؟

برای توضیح این الگوی تکرار شونده ناخوشایند، بیایید به مسئله‌ی “حذف چربی‌های اضافه‌ی بدن” برگردیم. چالشی که سال‌ها تمام افراد جهان درگیر آن بوده‌اند، اما دوره “قانون سلامتی” آن را مثل آب خوردن حل کرده است.

همان‌طور که دانشجویان دوره “قانون سلامتی”، تا قبل از اجرای اصول این دوره، به دلیل درک نکردن عملکرد سیستم بدن، دچار چالش‌های تکراری در کاهش وزن و برگشتن به وزن قبلی یا حتی بالاتر می‌شدند، در فرایند خلق خواسته‌ها نیز، افراد زیادی عملکرد فرکانس خواسته و نحوه‌ی تثبیت آن را درک نکرده‌اند. به همین دلیل:

✔ مسیر خواسته‌های آن‌ها نیمه‌کاره رها می‌شود.
✔ برخی در همان قدم‌های اول متوقف می‌شوند.
✔ برخی در اواسط مسیر متوقف می‌شوند.
✔ و برخی حتی در یک‌قدمی موفقیت!

بهتر است موضوع را با مثالی از دوره قانون سلامتی، واضح تر کنیم.


ارتباط این موضوع با دوره “قانون سلامتی”

تا قبل از دوره قانون سلامتی، افراد تصور می‌کردند که می توانند با ورزش‌های سنگین و رژیم‌های سخت، مشکل حذف چربی های اضافه را حل کنند. اما نتیجه چیزی جز تلاش های بی ثمر نبود. یعنی افراد فکر می‌کردند با یک دوره ورزش شدید یا رژیم سخت، مشکل چربی‌های اضافه آنها برای همیشه حل می‌شود. اما آنچه در واقعیت رخ می داد این بود که:

🔸 وزنشان کاهش پیدا می‌کرد، اما چون ورزش شدید و رژیم غذایی سخت، اصولاً غیر قابل ادادمه دادن است، آنها دوباره به وزن قبلی (و حتی بیشتر) برمی‌گشتند.

🔸 از آنجا که آنها حل مسئله چربی های اضافه را از ریشه شروع نکرده بودند و سراغ یک راهکار موقتی مثل رژیم و ورزش سخت رفته اند، بدن آنها در این پروسه محرومیت غذایی، وارد حالت قحطی و کمبود شده بود. در نتیجه پس از اتمام رژیم، ولع شدیدی برای خوردن غذاهای نامناسب پیدا می‌کردند به همین دلیل به وزن قبلی یا حتی بیشتر بر می گشتند.

🔸برخی حتی به خاطر فشار شدید ورزشی، آسیب‌های غیرقابل‌جبرانی به مفاصل و استخوان‌های خود می‌زدند.

دقیقاً همین اتفاق، در پروسه‌ی خلق خواسته‌ها نیز برای افراد رخ می‌دهد و بسیاری از افراد همین مسیر را طی می‌کنند. یعنی:

🔹 افراد به محض رسیدن به وضوح درباره خواسته خود، با انگیزه بالا، کار کردن روی خودشان شروع می‌کنند.

🔹 سعی دارند ذهنشان را کنترل کنند و فقط متمرکز بر خواسته باشند.

🔹 برای خودشان برنامه می چینند و هدف گذاری می کنند.

🔹 به شدت کنترل ذهن می کند و خود را در یک محیط ایزوله نگه می دارد

🔹 مدتی همه چیز خوب پیش می‌رود و نشانه‌ها ظاهر می‌شود.

🔹 پیشنهادها و فرصت‌ها به سمتشان می‌آید و هر بار نشانه ها قوی تر می شود

تا اینجای کار همه چیز خوب پیش می رود و آن‌ها فرکانس خواسته را ارسال می‌کنند و به تناسب آن، سر و کله نتایج در سطح ظاهر شدن نشانه ها، ایده ها و حتی پیشنهادات عالی و … پیدا می شود.

✖ اما چون الگوی “تبدیل این فرکانس به واقعیت زندگی” را به‌طور شفاف نمی‌شناسند، نمی‌دانند چگونه این فرکانس را به یک روند پایدار تبدیل کنند که مدام خود را تقویت کند تا جاییکه از حالت فرکانسی به حالت فیزیکی تغییر شکل دهد. به همین دلیل این روند در جایی از مسیر متوقف می‌شود و خواسته‌های آن‌ها، نیمه‌کاره رها می‌شود.
همان‌طور که در الگوی کاهش وزن، افراد ورزش و رژیم سخت را رها می‌کردند، در اینجا نیز ادامه‌ دادن در این مسیر فرکانسی را رها می کنند. بعد از مدتی، نشانه‌ها محو می‌شوند و مسیرشان ناتمام باقی می‌ماند.


نقش آموزه‌های استاد عباس منش در دوره “هم‌جهت با جریان خداوند” برای حل این مشکل چیست؟

همانطور که در دوره قانون سلامتی، راهکار حذف چربی های اضافه گرسنگی کشیدن و سخت ورزش کردن نیست، آگاهی ها و تمرینات دوره هم جهت با جریان خداوند نیز، ارسال فرکانس خواسته و تقویت آن را با تبدیل کردن به یک عادت فکری، اتوماتیک وار انجام می دهد. یعنی اهرمی از رنج و لذت در ذهن دانشجو درست می کند تا ذهن دانشجو با او در این پروسه همکاری کند و به قولی ذهن و قلب در یک جبهه قرار بگیرند و فرکانس خواسته به‌طور مستمر تقویت می‌شود.

شباهت این روند با دوره قانون سلامتی را اینطور می شود توضیح داد که:

در دوره “قانون سلامتی”، استاد عباس منش به‌جای پیشنهاد تکنیک‌های مختلف ورزشی، دمنوش‌های عجیب‌وغریب، رژیم‌های پیچیده یا کالری‌شماری:

✔ عملکرد سیستم بدن را بر اساس دو هورمون انسولین و گلوکاگون، به ساده‌ترین شکل ممکن توضیح داده‌اند، به‌گونه‌ای که حتی یک کودک ۱۰ ساله نیز قادر به درک اهمیت آن است.
✔ عملکرد سیستم بدن را از بُعد ژنتیک و ساختار سلولی، با مثال‌هایی از سیستم بدن غارنشینان، چنان ساده توضیح داده‌اند که درک آن برای همه آسان است.
✔ منطق هایی که به دانشجو درباره عملکرد سیستم بدن می دهند، یک اهرم رنج و لذت هماهنگ با سیستم بدن ایجاد می کند که برای دانشجو زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی نه تنهامحرومیت از غذاهای خوشمزه به حساب نمی آید بلکه ذهن دانشجوی دوره قانون سلامتی، غذاهای خوشمزه و بدمزه را از اول تعریف می کند.
✔ دانشجویان بدون اجبار به ورزش‌های سخت یا محرومیت غذایی، به‌طور خودکار غذاهای سازگار با بدن خود را انتخاب می‌کنند و از آن‌ها لذت می‌برند. در نتیجه، بدن خودبه‌خود وظیفه‌ی حفظ سلامتی و تناسب اندام را انجام می‌دهد.

به همین دلیل دانشجویانی که دوره “قانون سلامتی” را گذرانده‌اند، حتی آنها که در ادامه راه مدتی لغزش داشته اند، پس از بازگشت به رژیم غذایی ناسالم، متوجه می‌شوند که دیگر از غذاهای ناسالم، حتی آن‌هایی که قبلاً خوشمزه به نظر می‌رسیدند، هیچ لذتی نمی‌برند.

نتیجه این رویکرد که استاد عباس منش آن را از یک علم پیچیده ژنتیکی و بیوشیمی به “ساده‌ترین سبک زندگی” تبدیل کرده این است که:

✔ رسیدن به تناسب‌اندام، به یک مسیر هموار و لذت‌بخش تبدیل شده است.

✔ حذف چربی‌های اضافه، دیگر نه‌تنها شاخ غول شکستن نیست بلکه کاری ساده است.

✔ درمان دیابت نوع ۲، که علم پزشکی آن را غیرقابل درمان می‌دانست، حتی ساده‌تر از درمان سرماخوردگی شد.

چرا؟

چون الگوی رسیدن به سلامتی و تناسب‌اندام، به‌صورت اصولی از صفر تا 100، توسط استاد عباس منش تشریح شده است، به‌گونه‌ای که دانشجو ساختار کامل درباره نقطه شروع، مسیری که باید قدم‌به‌قدم طی شود، و قرار دادن خود در نقطه نتایج پایدار را به‌خوبی می‌داند. درست مثل یک کتابچه راهنمای گام‌به‌گام.

به همین دلیل، وقتی به این فکر می‌کنند که چطور قبلاً فکر می‌کردند می‌شود با یک نوع دمنوش خاص، یا حرکت ورزشی خاص، یا کالری‌شماری و … مشکل حذف چربی‌های اضافه را حل کرد، از این ساده‌لوحی به خنده می‌افتند. به این می‌گویند: آرامش در پرتو آگاهی…


همین الگو، در دوره “هم‌جهت با جریان خداوند” نیز پیاده شده است

در دوره هم‌جهت با جریان خداوند، استاد عباس منش “عملکرد فرکانس خواسته و پایدار ساختن آن” را به ساده‌ترین و کاربردی‌ترین شکل ممکن آموزش داده‌اند.

ایشان به عنوان استادی که قدرت فوق‌العاده‌ای در تشخیص اصل از فرع دارند، یک راهکار اساسی اما ساده در اجرا برای حل چالش اساسی دانشجویان در به ثمر رساندن خواسته هایشان ارائه داده اند که “دوره هم جهت با جریان خداوند” نام دارد.

برای حل ریشه ای این چالش، ایشان دقیقاً مثل قانون سلامتی، به ریشه‌ی مسئله برگشته‌اند و حل آن را از این نقطه شروع کرده اند که :

✅ چگونه و با چه تمریناتی، دانشجو را در ارسال و تقویت فرکانس خواسته توانمند کنیم تا این روند، به بخشی از شخصیت او تبدیل شود؟
✅ چه آگاهی‌ها و تمریناتی کمک می‌کنند که این فرکانس، پایدار بماند و همواره تقویت شود؟
✅ چگونه این روند را به یک الگوی دقیق و قابل تکرار برای هر خواسته‌ای تبدیل کنیم؟

از آنجا که ایشان تخصص فوق‌العاده‌ای در ساده‌سازی مسائل پیچیده و تبدیل آن به یک شیوه ساده زندگی دارند، اولین قدم را از اصلی به نام “مومنتوم” شروع کردند و  در ادامه به مفهوم “سپاسگزاری” می رسد. شاید شما درباره مفهوم مومنتوم شنیده باشید اما تفاوت اساسی دوره هم جهت با جریان خداوند این است که:

🔹 همان‌طور که در “قانون سلامتی”، حتی یک کودک ۱۰ ساله می‌تواند یاد بگیرد که چگونه سبک زندگی خود را با ژنتیک و هورمون‌های بدن هماهنگ کند،
🔹 در این دوره نیز، دانشجو به‌وضوح می‌داند که چگونه “مومنتوم مثبت” درباره‌ی خواسته‌ی خود را در سریع‌ترین زمان ممکن، از مسیر کمترین مقاومت‌های ذهنی آغاز کند و به خودکار ترین شیوه ممکن ادامه دهد و تقویت کند که خواسته خود به خود وارد زندگی اش شود. 

این همان مفهوم “نشستن روی شانه‌های خداوند” و سپردن “چگونگی‌ها” به اوست.

در این دوره، استاد عباس منش:

✔ مفهوم “مومنتوم” را به یک ابزار ساده، کاربردی و لذت‌بخش برای کنترل ذهن و هدایت کانون توجه تبدیل کرده‌اند.
✔ “تکنیک Time Out” را معرفی کرده‌اند که به‌سادگی، مومنتوم منفی را حتی در قوی‌ترین حالت، متوقف می‌کند.

🔹 یعنی برخلاف گذشته که دانشجو به دلیل توجه به ناخواسته‌ها، احساس بدی پیدا می‌کرد و بدتر از آن، از این می ترسید که: چون هنوز نتوانسته احساسش را خوب کند پس اتفاقات بدتر را به زندگی اش جذب کند، اکنون با استفاده از “تکنیک Time Out”، نه‌تنها وارد این دام ذهنی نمی‌شود، بلکه خروج از این چرخه را به یک بازی سرگرم‌کننده تبدیل کرده است. در نتیجه موضوع کنترل ذهن برای دانشجو از شاخ غول شکستن تبدیل به یک بازی سرگرم کننده شده است.

✔ استاد عباس منش، با توضیح مفهوم مومنتوم از طریق آیات قرآن، منطق‌های قوی به ذهن دانشجو ارائه کرده‌اند، به‌گونه‌ای که:
✔ ذهن دانشجو، “حفظ مومنتوم مثبت” را برابر با یک لذت بزرگ و “اجازه‌ دادن به شکل‌گیری مومنتوم منفی” را برابر با یک رنج بزرگ می‌داند و طبق این اهرم، ذهن تمایل دارد که از رنج فرار کند و به سمت لذت حرکت  کند.

 ✔ استاد عباس منش با آگاهی های این دوره- درست مثل قانون سلامتی- یک اهرم رنج و لذت قوی برای حفظ مومنتوم مثبت (نشستن روی شانه های خداوند) در اختیار دانشجویان قرار داده است. آگاهی ها و تمرینات این دوره اهرم رنج و لذتی در ذهن دانشجو ایجاد می کند که دانشجویان را به‌طور خودکار و مستمر در مسیر فرکانس خواسته نگه می‌دارد.


نتیجه‌ی زندگی به شیوه دوره هم جهت با جریان خداوند

✔ کنترل ذهن و ماندن در فرکانس خواسته، به فرآیندی آسان تبدیل شده است.
✔ دانشجویان از همان جلسات اول، نتایج ملموسی در زندگی‌شان مشاهده کرده‌اند که صدها نفر از آن‌ها، تجربه‌ی خود را به اشتراک گذاشته‌اند.
✔ به‌جای یک مسیر نصفه‌ونیمه، دانشجویان خواسته‌هایشان را تا تحقق کامل، ادامه می‌دهند.

این دقیقاً مشابه حل مسئله دیابت نوع ۲ و بسیاری از مسائل سلامت جسمانی در دوره قانون سلامتی است، موضوعاتی که علم پزشکی آنها را غیرقابل درمان می‌دانست. اما استاد عباس منش توانست با فهم صحیح از عملکرد بدن و انتقال این فهم در قالب یک الگوی ساده و قابل اجرا با نام «دوره قانون سلامتی»، آن را مثل آب خوردن حل کند.

حالا در دوره هم‌جهت با جریان خداوند، ایشان بزرگ‌ترین چالش در خلق خواسته ها یعنی “به ثمر رساندن خواسته‌های نیمه‌تمام، آنهم از هموارترین مسیر ممکن” را حل می کند.

همان‌طور که در قانون سلامتی، رسیدن به تناسب‌اندام به ساده‌ترین کار ممکن تبدیل شده است. اینجا هم، ماندن در فرکانس خواسته، تقویت آن تا ظاهر شدن خواسته و به ثمر رسیدن مسیر، نه تنها ممکن بلکه آسان شده است.


مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» و نحوه خرید این دوره 

91 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 4
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    ردپای روز 27 اسفند رو باعشق مینویسم

    تولد دوست داشتنی من

    27 اسفند

    و خوشحالم که این دوره هم جهت با جریان خداوند رو دارم

    اولین سالی که من در روز تولدم احساس تنهایی نداشتم و خودم بودم و ربّ ماچ ماچیم که باهم رفتیم پارک و کلی تجسم کردم

    من دیروز که به آقای نقاش خداگونه گفتم میخوام امروز رو که تولدمه برای خودم باشم و نیام سرکار ،خیلی راحت پذیرفت و گفت ما یه خانواده ایم و هرموقع خواستی نیای یه روز قبلش بهم بگو

    من امروز که بیدار شدم ردپاهای چند روز پیشم رو نوشتم و مکتوب کردم و درس هایی که در این چند روز گرفته بودم رو نوشتم تا یادم باشه که چقدر انسان های خوبی در اطرافم هستند

    و با چه انسان های خداگونه ای دارم کار میکنم و هر روز از صبح تا شب نقاشی میکشیم روی دیوارای شهر تهران

    چی فکر میکردم چی شد

    یه دختر شهرستانی از یه شهر کوچیک مهاجرت کنه تهران و آرزویی که سال ها در دلش داشته ،به حقیقت برسه و الان 15 روز بود من داشتم کار میکردم

    در اصل یه روزش رو نرفتم سرکار 14 روز

    من دارم آرزوهامو زندگی میکنم و خدارو سپاسگزارم از اینکه لذت میبرم این روزهارو که دارم کار میکنم

    خدایاشکرت

    صبح که بیدار شدم با عشق تمرین ستاره قطبیم رو انجام دادم و هدفون بی سیم بلوتوثی که چند روز پیش خریدم رو گذاشتم تو گوشم ،وای خدایا هرباری که میذارم تو گوشم تا فایلارو و یا صدای ضبط شده خودمو بشنوم کلی ذوق میکنم و هربار میگم خدایاشکرت که هدفون دارم

    و میتونم گوش بدم

    من تا ظهر نوشتم رد پاهای روزای قبلم رو

    نمازمو که میخوندم شنیدم گوشیم زنگ خورد ،بعد نماز دیدم آقای نقاش زیر ساز زنگ زده و بهش زنگ زدم دیدم گفت چیکار میکنی ،چه خبر

    تولدت خوش میگذره ؟

    جالب بود دیروز که گفتم تولدمه و میخوام برای خودم باشم و برم تنهایی بگردم ،براش عجیب به نظر میرسید گفت میخوای تنهایی بری بگردی ؟

    گفتم آره میخوام برای خودم باشم و کاری نکنم

    یه جورایی انگار فرکانس ارزشمندی رو به جهان هستی ارسال کرده بودم و اینکه من لیاقت این رو دارم که لذت ببرم و از تنها بودن خودم به شدت لذت میبرم و اینکه در اصل تنها نیستم و با خدا هرلحظه از زندگیم رو سپری میکنم و هر روز دارم یاد میگیرم از ربّ دل انگیزم ،هرثانیه ام لذت بخش تر از روز قبل میشه

    وقتی احوال پرسی کرد گفت ما اینجا داشتیم کار میکردیم گفتم زنگ بزنم حالتو بپرسم ببینم چه میکنی

    رفتی بیرون

    که گفتم نرفتم و بعد از ظهر میرم

    خیلی پسر خوب و مودب و خداگونه ای هست

    از وقتی دیدگاهم رو تغییر دادم و با این نگاه با این نقاش که از روز اول نمیتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم ،صحبت کردم که هر باری که صحبت میکردم میگفتم پاره ای از وجود خداست و قراره ازش درس یاد بگیرم و به صحبت هاش گوش بدم

    همین امروز هم ازش یاد گرفتم ،از همین زنگ زدنش و احوال پرسی کردنش که گفت سرکار نبودی گفتم حالتو بپرسم

    و شب میگم که فردا کجا باید بیای برای نقاشی دیواری

    این رفتار مودبانه اش خیلی خداگونه بود که در اصل این خدابود که داشت از طریق دستی از دستانش با من صحبت میکرد

    خدایا شکرت که انسان های مودب و با احترامی سرراهم قرار دادی

    بعد که نمازمو خوندم و کم کم حاضر شدم تا برم پارک نزدیک محله مون ،یه پارک خیلی خیلی بزرگ که یه دریاچه خاص و قشنگی داره که فکر کنم اندازه دریاچه خونه پارادایس استاد عباس منش بود ،چون امروز که قدم میزدم بزرگیشو حس میکردم که بزرگه

    من ساعت 2 راه افتادم و رفتم ، هوا به قدری عالی بود و آفتابی و درختای ملچ دونه هاشون بزرگ شده بودن و من وقتی نگاه میکردم به قدری حالم فوق العاده بود که گفتم شما کی دراومدین و من خبردار نشدم

    دیروز که جوانه دانه ای نداشتین

    این یعنی اینکه جهان هستی به سرعت درحال تغییره و منم باید خودمو با جهان هستی هماهنگ‌ کنم

    و خداروشکر کردم و رفتم پارک

    قدم میزدم و با خدا صحبت میکردم و لذت میبردم از این هوای زیبا و بهشتی و بهاری که صدای گنجشکا و پرنده ها تو محیط اطراف پیچیده بود و خود خود بهشت بود

    تو راه کلی عکس گرفتم و وقتی رسیدم پارک درختا یه جور خاص شده بودن ،رنگای سبزی که داشتن تو هیچ فصل از سال این رنگ رو نمیشه دید و از وقتی یاد گرفتم به دقت نگاه کنم به همه چیز ،شروع کردم که با لذت این لحظات رو ببینم

    تو راه درختایی که جوانه داشتن و بوسیدم و عشق ورزیدم و لذت بردم

    وقتی رسیدم پارک یه ساختمون عمارت کوشک ورودی پارک داره و من همیشه عکس میگیرم و وقتی به اون پارک میرسم میگم خونه و عمارت منه

    یه خونه جذاب که مثل خونه های مدل کاخ زمان قدیم هست و بالکن بسیار بزرگی داره که از اونجا میتونی همه جای شهر رو ببینی

    وقتی توجهم رو به زیبایی هادادم و قدم برمیداشتم درختایی که جوانه زده بودن و شکوفه داده بودن رو دیدم که پر از شکوفه های سفید و زیبا بود ،کلی عکس گرفتم و رفتم تا برسم به دریاچه

    چقدر زیبا بود

    کل مسیر رو حس میکردم که دارم تو زمین خونه چند ده هکتاری خودم قدم برمیدارم

    جالب بود هر قدمی که برمیداشتم انگار اونجا برای خودم بود هی میگفتم چقدر بزرگه ربّ من

    سپاسگزارم که این خونه و زمین بزرگ رو بهم عطا کردی و ادامه میدادم که خدایی که تونسته به من کار نقاشی بده و تابلومو بفروشه ،همون خدا میتونه خونه چند ده هکتاری و دریاچه دارش رو بهم عطا کنه ،خدایا شکرت

    من به قدری حس خوب داشتم‌که فقط از دیدن این همه زیبایی لذت میبردم

    اولین سالی بود که روز تولدم باخودم در صلح بودم

    به قدری حالم خوب بود و توجهم به زیبایی های خدا بود که بی نهایت لذت بخش بود

    پارک خیلی خلوت بود و دختر و پسرهای عاشق رو میدیدم که باهم اومده بودن

    مثلا دونفرشون تو پارک داشتن غذا میخوردن با یه قاشق مشترک وقتی دیدمشون چشمامو بستم و تمام عشقی که از خدا بهم هدیه شده بود رو تمامش رو به قلبشون ارسال کردم

    و به وضوح میدیدم که عشق به قلبشون منتقل میشه و احساسش میکردم ولبخند به لبم میومد و کلی حالم خوب بود

    اولین باری بود که در روز تولدم با دیدن دختر و پسرهای عاشق از خدا براشون طلب عشق افزون میکردم

    وقتی کنار دریاچه رسیدم دیدم یه پسر مدام دختری که کنارشه رو میبوسه و عشق بازی میکنن

    طیبه قبل اگر این صحنه هارو میدید یا راهش رو عوض میکرد ویا با حسرت نگاهشون میکرد

    اما طیبه امروز با دیدن این صحنه به قدری سرشار از عشق بود که دوباره چشمامو بستم و عشقی که از خدا هدیه گرفته بودم رو بی قید و شرط و بی توقع و خودخواهانه به قلب هاشون ارسال کردم

    خیلی خوشحالم چون حالم فوق العاده عالی بود

    و امروز فقط انسان های عاشق دیدم

    دختر پسرهایی که عاشقانه کنار هم لذت میبردن

    خدایاشکرت

    وقتی تو زمین پارک قدم برمیداشتم و حس میکردم که خونه خودمه فقط میگفتم چقدر بزرگه ،چقدر زیباست ،استاد عباس منش راست میگفت که انقدر بزرگه که باید هر روز به یه قسمتش برم و کشفش کنم

    و چشمامو میبستم و صدای اسبم و مرغ و خروسا و اردکامو میشنیدم

    وقتی نزدیک قسمتی از دریاچه شدم اردک های سفید و کله غازی که بودن نشسته بودن و جلو آفتاب خوابیده بودن

    دریاچه دقیقا همون دریاچه ای بود که تو تجسمم داشتم و پل بزرگ هم داشت کنار دریاچه یه خونه بسیار بسیار زیبا بود که دور تادورش آب دریاچه بود و یه قسمتش عین خونه استاد عباس منش بزرگ بود و قایق هم گذاشته بودن

    خیلی لذت بخش بود

    ماهیای بزرگ و کوچیکی که داشت و مرغ آبی ها و پرنده های دیگه که دیدنشون به شدت حالمو خوب میکرد

    با خودم بادام برده بودم و میخوردم یهویی یه ماهی خیلی بزرگ قرمز رنگ دیدم یکی از بادام ها رو انداختم و دیدم سریع اومد و خورد و وقتی عکس گرفتم ماهی دقیقا قسمت سایه بدن من درقسمت قلبم افتاده بود

    ماهی ماه تولدم

    خیلی لذت بخش بود

    خدایا شکرت

    من با هر قدمی که امروز برداشتم و با خدا صحبت میکردم و تجسم میکردم تک تک لحظه هارو به وضوح دیدم و به قدری واضح بودن که میگفتم ممنونم که عطا کردی و سپاسگزاری میکردم

    ماشینامو میدیدم

    همسر خداگونه و مهربان و عاشقی میدیدم که بسیار بسیار آزادانه به هم عشق میورزیم

    تو سکوت پارک نشستم زیر سایه درخت و دراز کشیدم و یاد فایل زندگی در بهشت استاد عباس منش افتادم که با مریم خانم شایسته رفته بودن با اسکوتر تا یه جایی و درمورد تکامل صحبت میکردن و دراز کشیده بودن روی چمنا

    منم دراز کشیدم و خدا رو شکر کردم و لذت بردم از این هوای زیبا

    وقتی نزدیک 5 شد برگشتم خونه و از روز تولدم که برای خودم بود بی نهایت لذت بردم با خدا کلی کیف کردیم

    و پیاده برگشتم خونه و تا شب کمی خوابم برد و بعد بیدار شدم و باخدا سر نماز صحبت کردم

    امروز یه روز بی نهایت لذت بخش بود

    الان که داشتم‌مینوشتم یهویی از اخباری که برادرم و مادرم گوش میدادن یه جمله اش پر رنگ شد و شنیدم آیه ای از قرآن رو گفت

    23:7 آیه 96 سوره مریم

    سوره مریم

    إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحْمَٰنُ وُدࣰّا(٩6)

    همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خداى رحمان آنها را محبوب مى گرداند

    من امروز این آیه رو تجربه کردم و نشونه اش تماس همکار نقاشی بود که زنگ زد و گفت سر کار جات خالی بود زنگ زدم حالتو بپرسم ..

    خدایا

    یا شکرت

    هر روزی که من دارم با خدا عشق و حال میکنم روز تولدمه و لذت میبرم خدایا شکرت

    بی نهایت سپاسگزارم به خاطر این روز بهشتی و ناب که پر بود از عشق

    میدونم که هر روز کمکم میکنه تا مومنتوم مثبت رو حفظ کنم

    شکرت

    شکرت

    شکرت

    سپاس بی کران مخصوص توست ربّ من

    ربّ ماچ ماچی من

    شکرت

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 26 اسفند رو باعشق مینویسم

    خدایا صدها صدها بی نهایت به توان بی نهابت سپاسگزارم به خاطر هدیه تولدی که برای من دادی و این دوره رو خریدم

    امروز 27 اسفند تولدمه

    و من 27 بهمن که دوره در سایت اومد به قدری واضح نشونه رو دریافت کردم و خریدم دوره رو و الان در یک ماه به وضوح مشخصه که هر روزم فرا بهشتی تر از چیزی شده که فکرشو میکردم

    خدای من شکرت

    تو این یک ماه چی رخ داد برای من:

    _ من که یک سال بود دوست داشتم کار نقاشی دیواری انجام بدم و دیوارای شهر و یا خونه هارو رنگ کنم ،در دومین هفته از خرید این دوره

    در یک روز بهشتی جذاب یعنی 12 اسفند هدایت شدم به همون دیواری که یک سال تمام وقتی از کنارش رد میشدم و تو محله ما بود ،و دوست داشتم من رنگش کنم و حتی دیگه یه چیز نشد بود که تبدیل به ممکن ترین و ساده و طبیعی ترین اتفاق زندگیم شد

    خدایا شکرت

    و من از اون روز تا به امروز 6 تا دیوار رنگ کردم با همکارای نقاش خداگونه ام

    و یکی از لذت بخش ترین قسمت ماجرا این بود که 20 اسفند اولین تابلوی نقاشی من در ابعاد 50 در70 که در اپلیکیشن دیوار گذاشته بودم مشتری اومد و 21 ام به سادگی و راحتی ،بدون اینکه من کار خاصی بکنم واریز شد به حسابم و اسنپ فرستاد تا تابلو رو که نقاشی طبیعت زیبای ارفعده سوادکوه بود رو به دستش برسونه

    که خودشم مشتریم از جردن ،امانیه تهران بود

    وای خدای من تک تک باورهایی که تکرار میکردم رخ داد و من از اون روز مومنتوم مثبت رو سعی میکنم بیشتر ادامه بدم و نتایج بزرگتر رو بیام و بنویسم

    من حتی میگفتم مشتری های من بسیار ثروتمندن و مشتاقن که از من نقاشی هامو بخرن

    تابلوهای من ارزشمندن و حس خوبی به آدم ها میدن و خودشون به سرعت واریز میکنن ،در اصل خداست که به سرعت دستی از دستانش رو به من ارسال میکنه و تابلوهامو ازم میخره

    من الان عمیقا دارم میخندم و مینویسم و لبخند فوق العاده زیبایی به لب دارم و از خدا سپاسگزارم

    و یکی از ناب ترین نتایج این یک ماه من این بود که دوستیم با ربّ ماچ ماچی جذاب دل انگیزم بیشتر و بیشتر شده و حتی در وجود انسان ها خدا رو میبینم و خیلی نتایج معنویم بیشتر بوده

    خدایا شکرت

    یک ماهی که از 5 جلسه دوره هم جهت با جریان خداوند استفاده کردم هدایت هام ریز تر و ریز تر از اون چیزی که فکرشو میکردم شده و خدا به سادگی و هموارترین شکل ممکن داره کارهامو انجام میده و من دارم عشق و حال میکنم و لذت میبرم

    حتی خدا در این یک ما آیه 29 سوره تکویر رو نشونه داد و از روزی که ماه رمضان شروع شده از مسجد محله مون با پروژکتور همین آیه رو به دیوار ساختمونمون تصویرش رو انداختن و پایینش نوشتن که

    اگر خدا بخواهد غیر ممکن ممکن میشود

    چقدر هماهنگی و هم زمانی داره این جمله

    آخه تو این یک ماه، همین دوتا اتفاقی که رخ داد ،دقیقا یکی از غیر ممکن ترین هایی که فکرشو میکردم تبدیل به ممکن ترین شد برای من

    و در منطقه ای از تهران که نزدیک محل زندگیمون هست ،از چند قسمت بنر هایی رو بستن که عکس کعبه هست و نوشته

    و اوست خدای غیر ممکن ها

    اینا یعنی چی؟؟؟

    یعنی خدا این جملات رو در همه جای شهر گذاشته و من هر روزی که میرم سر کار نقاشی دیواری ،میبینمشون و بارها تکرار میکنم که خدا همه کار برای من انجام میده و خدا غیر ممکن رو برای من ممکن میکنه و میخواد باورم قوی و قوی بشه

    یاد جریان سیم‌کارتم افتادم که مسدود شده بود و چون به نام من نبود و صاحب اصلیش فوت کرده بود مسدودش کرده بودن و نمیشد هیچ‌کار دیگه ای انجام داد تا به نام من بشه

    و یه چیز غیر ممکن و نشد بود که به نام من بشه ،و وقتی رها شدم و به خدا سپردم و گفتم نمیخوامش ،خدا به ممکن ترین و ساده و هموار ترین حالت ممکن به نامم زد و سیم کارت برای من شد

    خدایا شکرت

    خیلی اتفاقات ناب در این یکسالی که در سایت استاد عباس منش هستم برای من رخ داده

    اما این یک ماهی که در این دوره بودم و سعی کردم تمرین کنم ،نتایجش فوق العاده بود

    خدایاشکرت

    بهترین هاباشه براتون استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و همکارانتون و اعضای سایت زیبا نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق و زیبایی و ثروت و نعمت در زندگیتون جاری باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام آقای ابراهیم

    سپاسگزارم از شما

    همین الان داشتم رد پای روز 25 اسفندم رو مینوشتم که اومدم سایت و هدایت شدم‌به پاسخ شما

    داشتم به تکامل فکر میکردم

    به اینکه نقاشی دیواری هم جزئی از مسیرم هست تا راهم رو پیدا کنم و علاقه اصلی و خواسته اصلیم رو ببینم چی هست

    و رها باشم و در این جریان نور خدا سعی کنم یاد بگیرم

    و پیام شما برای من یه آرامش عمیق از طرف خدا بود که بازهم با تلکید گفت و اگر خدا بخواهد غیر ممکن ممکن میشود

    این روزا وقتی این جگله رو از ساختمونی که با پروژکتور انداختن رو دیوارش میخونم بلافاصله میگم خدا همیشه میخواد طیبه

    تو باید با خدا هم جهت و هم جریان بشی

    تو باید باورهاتو به صورت مستمر و با حفظ مومنتوم مثبت پیش ببری تا هرچی که یه روز با باورهای محدود خودت فکر میکردی نشده ،به ممکن ترین حالتش رخ بده

    اما اینم یادت باشه که در زمان مناسب. ،در مکان مناسب رخ میده طبق باورهایی که میسازی طیبه

    و این صحبت شما یادآوری خیلی خیلی عالی بود تا به خودم بگم‌تو میتونی و ادامه بدهمهم لذت بردن از همین لحظه ای هست که تو با خدا داری و همه چی داری و هیچ فاصله ای بین تو و خواسته هات نیست

    خدایا شکرت

    سپاسگزارم‌آقای ابراهیم که برای من نوشتین

    نور خدا به شکل شادی و سلامت وآرامش و عشق و ثروت و بهترین ها در زندگیتون جاری بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام زکیه جان

    چقدر این جملاتت برام آشنا بود

    من اومدم سایت و پاسخ آقای ابراهیم رو برای رد پای خودم رو بخونم ،نمیدونم چی شد هدایت شدم به کامنت شما و عکستونو که دیدم گفتم بذار ببینم زکیه جان چی نوشتن

    و یاد تک تک حرفایی که برای ردپام نوشته بدین افتادم اینکه گفتین خواهر زاده تون اومده و براتون تو حیاط هدیه داده

    اینکه جریان خواهرزاده تون رو برام نوشتین و چند روز قبل تر ،برای من نشونه بود

    و الان که دوباره اومدم ردپای شمارو بخونم حتی قبل خوندن یاد ردپای شما و خواهرزاده تون افتادم و وقتی ادامه دادم نوشته های پر از عشقتون رو ،با لبخندی عمیق میخوندم

    که رسیدم به این جملات

    دوباره هدیه خاص و ناب

    دوباره عشق

    دوباره یه پیام برای من :

    قبل اینکه بیاد داخل گفت خاله چشماتو ببند منم بستم

    گفت دستتو بیار جلو

    دستم و جلو بردم

    ی چیزی گذاشت تو دستم وقتی چشامو باز کردم دیدم ی شال خوشگل با گلهای بابونه برام خریده

    و با عشق داره نگام میکنه

    خیییلی ذوق کردم گفتم مررررسی عزیزم و بوسیدمش

    گفتم خدایا شکرت بخاطر این عشقی ک داری بهم میدی

    چقدر خدا دقیق داره میچینه

    چقدر هدایت هاش حساب شده هست

    البته که طبق باورهایی که میسازم داره هدایتم میکنه

    خدایا شکرت

    بهترین های خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و نوری از بی نهایت عشق و زیبایی و ثروت در زندگیت جاری باشه زکیه جانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: