دوستان زیادی پرسیده اند:
“من به تازگی عضو این خانواده شدم، از کجای سایت شروع کنم؟ نخستین قدم چیست؟”
خبر خوب این است که همین حالا نخستین قدم را برداشتهای. زیرا اگر الان اینجا هستی و این جملات را میخوانی، حضورت در میان جمع این خانواده، پاسخ جهان به درخواستهایی است که برای داشتن زندگی بهتر، داشتهای! و این اصلاً اتفاقی نیست.
دومین قدم این است که باید “با کیفیت زندگی کردن” بی نهایت برایت مهم باشد. زیرا شرایط کنونی زندگیات اصلاً مهم نیست، بلکه مهم آن است که می خواهی زندگی ات چگونه باشد؟… چه وضیت مالیای داشته باشی… چه روابطی را تجربه کنی… چقدر رفاه و آزادی مالی میخواهی تا بتوانی همان کاری را انجام دهی که دوست داری!؟
ممکن است همین حالا، ذهنت با نجواهای همیشگیاش فریاد بزند:
برای تو ممکن نیست … تو حتی در پرداخت اجاره خانه ات هم مانده ای، چه برسد به استقلال مالی! … یا فردی که دوستش داری، از همه لحاظ از تو برتر است
و نزدیک است حق را به آن نجواهای شیطانی داده و باور کنی:
الان با اینهمه بدهی، ممکن نیست
الان که طلاق گرفتهام، دیگر ممکن نیست
الان که بیمار هستم، دیگر ممکن نیست
الان که مسئولیت یک خانواده به دوشم است، الان که ورشکسته شدهام، الان که رکورد است و هزاران دلیلی که ذهنت میتواند بیاورد تا بپذیری که هیچ کنترلی بر اوضاع زندگیات نداری!!!
اما قانون جهان این است که: قدرت کنترل اتفاقات زندگیات، تماماً در اختیار توست!
همین چند سال پیش فقط یک راننده تاکسی بودم که بزرگترین دغدغه زندگیاش، جابه جایی مسافرهای بیشتر و بزرگترین خوشحالیاش دیدن آدمهایی بود که کنار خیابان منتظر تاکسیاند!
هر روز با همین نجواهای آشنا از خواب بیدار و با همین نجواها به خواب میرفت. اما وقتی همین راننده تاکسی، متوجه قوانین حاکم بر جهان هستی شده و درک میکند خداوند جهان را به گونهای طراحی کرده که به فرکانسهای او واکنش نشان دهد و به یقین میرسد که تمام اتفاقات زندگیاش را خودش با فرکانسها و باورهایش رقم زده،
خودش با فرکانسهایش انتخاب کرده که فقط یک راننده تاکسی باشد که بزرگترین نگرانی زندگیاش، جور کردن اجاره خانه آخر ماه یا خلاص شدن از تعمیرات همیشگی این پیکان دنده آرژآنتینی لعنتی است و… ، گویی از یک خواب طولانی بیدار و تصمیم میگیرد تا انتخابهای دیگری از این جهان مملو از فراوانی برای زندگیاش داشته باشد.
و این انتخابی است که شما هم میتوانی داشته باشی بدون اینکه وضعیت و شرایط کنونیات، ذرهای اهمیت داشته باشد.
کافی است تو نیز مانند من و هزاران نفری که با کمک دورههای آموزشی من، تحولی اساسی در زندگیشان بوجود آوردهاند، ذهنت را خاموش و پاهایت را دقیقاً روی ردّ پاهایی بگذاری که من در این مسیر بر جای گذاشتهام.
هدف من از تهیه دورههایی مثل روانشناسی ثروت۱ و ۲، هدفگذاری، عزت نفس، عشق و مودت در روابط ، راهنمای عملی دستیابی به رویاها و … باقی گذاشتن ردِّ پاهایی برای افرادی است که با تمام وجودشان میخواهند این مسیر را بروند تا به حدی از آزادی مالی برسند که بتوانند در هر جای دنیا که دوست دارند، زندگی کنند. کاری را که به آن علاقه دارند، انجام دهند و در یک کلام خوشبختی و آرامش را نه تنها در حوزه مالی، بلکه تمام جنبههای زندگیشان، از روابط عاشقانه، سلامتی و… تجربه کنند.
زیرا من فقط با بکار بردن همین قوانین و آموزش ها، اکنون به لطف خدای مهربان در یکی از زیباترین و شگفت انگیز ترین مکانهای دنیا در کمال رفاه مالی و سلامتی هستم، زیباترین روابط عاشقانه در جهان را تجربه میکنم، پاکترین آب و هوا را تنفس میکنم، سالمترین مواد غذایی را مصرف میکنم و زمان کافی برای استفاده از تمام نعمتهایی دارم که خداوند به خاطر تغییر باورهایم و هماهنگ شدنم با قوانینش به من داده است… این برای شما هم ممکن می شود، اگر تصمیم بگیری خودت را با آن قوانین هماهنگ کنی
تمام آموزشهایی که در هر کدام از دورهها آمده، بر پایه همین قوانین است که به سادگی به شما این نوید را میدهد که:
میتوانی تنها با تغییر باورها و فرکانسها و کنترل ذهن و کانون توجه ات، به هر آنچه که میخواهی برسی. زیرا برنامه خداوند این است که به هر آنچه که در ذهنت و با فرکانسهایت میسازی، شکل بدهد. حال چیزی که میسازی، ثروت باشد یا بدهی! رابطه عاشقانه باشد یا درگیری و مشاجره! سلامتی باشد یا بیماری
درهر صورت هر چه بسازی، خداوند همان را شکل میدهد و به قول خودش که در قرآن میگوید:
کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً
و هر یک از این دو گروه را به عطاى پروردگارت کمک خواهیم داد و هرگز کسى از عطاى پروردگارت محروم نخواهد بود
پس خیلی مهم است چه باورهایی درباره هر جنبهای از زندگیات داری، زیرا فرکانس شما حاصل باورهای شماست و خداوند جهان را مأمور کرده تا آن فرکانسها را تبدیل به اتفاقاتی در زندگیات نماید. اگر میخواهی نتیجه تغییر کند، باید فرکانس تغییر کند و اگر میخواهید فرکانس تغییر کند، باید باور تغییر کند.
تمام آموزش های من، بر اساس این قانون بدون تغییر، به گونهای طراحی شده تا به شما یاد بدهد که چگونه فرکانس خواستهات را در آن جنبه از زندگی ارسال نمایی.
اگر سوالت این است که از کدام دوره شروع کنم، به زندگیات نگاه کن و اولویتهایت را مشخص کن:
اگر مهمترین خواسته زندگیات، رسیدن به استقلال مالی است، واقعاً هیچ راهی سریعتر، سادهتر و هیچ ابزاری کاربردیتر و ارزانتر و ثمر بخش تر از دوره روانشناسی ثروت۱ برای تغییر اوضاع مالیتان و رسیدن به استقلال مالی وجود ندارد.
اگر میخواهی در این زمینه جلسهای خصوصی با من داشته باشی، از دوره روانشناسی ثروت۲ استفاده نما زیرا این دوره بیشتر از آنکه یک کارگاه باشد، یک جلسه خصوصی با جمعی از دوستان موفق بود که من بعنوان آخرین کارگاه حضوریام، قبل از سکونت در آمریکا، داشتم.
فضای صمیمی و دوستانه این کارگاه، فرصتی را ایجاد کرد تا با فراغ بال بیشتر، بتوانم مسائل بسیار اساسیتری را درباره ثروت بررسی نمایم.
اگر اکنون مهمترین موضوع زندگیات، سر و سامان بخشیدن به روابط ات است، پیشنهاد میکنم قبل از هر تصمیمی برای روابطات، ۳ ماه از زندگیات را صرف آموزش خود با دوره عشق و مودت در روابط نما
زیرا خیلی تفاوت دارد که پس از آگاهیهای این دوره و باورهایی که در این دوره درباره روابط ساختهای، بخواهی درباره روابط ات تصمیمی بگیری یا قبل از آن
تفاوت دقیقاً، تفاوت میان “بودن در رابطهای توام با عشق” با “بودن در روابطی مملو از تشنج، دعوا، کشمکش و عدم آرامش” است.
اگر نمیدانی هدف، علاقه و رسالت زندگیات چیست، یا اینکه هدفت را میشناسی اما نمیدانی باید از کجا شروع کنی و چگونه اولین قدم را برداری!
اگر هدفهای متفاوتی را در زندگی شروع کردی که هیچکدام را به انتها نرساندهای!
اگر هر بار فردی موفقی را دیدی، تصمیم گرفتی تو هم با انجام همان کاری که او انجام داده، موفق شوی و سریع با ذوق و شوق همان کار را شروع اما بعد به این وضوح رسیدی که اصلاً علاقهای به آن نداشتهای!
اگر هیچ ایده یا برنامهای برای اجرای تصمیمات ات نداری و به احساس ناتوانی از رسیدن به هدف ات رسیدهای! یعنی هنوز در مدار اهدافت نیستی. یعنی نیاز به ساختن باورهای قدرتمند کنندهای داری تا تو را در مدار اهدافت قرار دهد تا بتوانی با ایدهها، راهکارها، شرایط و افرادی روبرو شوی که موجب تحقق اهدافت میشوند. پس بهترین پیشنهاد من، استفاده از دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها است.
اگر جرأت برقراری ارتباط با آدمهایی که دوست داری را نداری! اگر از چهرهات و آنچه که هستی، راضی نیستی و به راههای متعددی از جراحی زیبایی تا هر روش دیگر، تا تغییری در ظاهرت ایجاد کنی! اگر قدرت نه گفتن به خواستههای نامعقول دیگران را نداری ، اگر همواره برای هر کاری منتظر تأیید دیگران هستی و مرتباً برای جلب توجه دیگران کارهای عجیب و غریب میکنی، اگر فکر میکنی آدم محبوبی نیستی یا احساس لیاقت داشتن یک زندگی خوب، تحصیل در دانشگاه خوب، زندگی در بهترین کشور دنیا، داشتن مجللترین خودروهای دنیا، داشتن بهترین همسر دنیا و … نداری، اگر وقتی به این نوع زندگی فکر میکنی، فرسنگ فاصله میان خودت و آن آروزها احساس میکنی،
اینها همه نشانههایی است که میگوید باید پایههای عزت نفس ات را از نو بچینی.
دوره عزت نفس به شما یاد میدهد تا بتوانی فارغ از اشتباهات و خطاهای گذشتهات، خودت را ببخشی و دوست داشته باشی و هرگز در احساس گناه نمانی، خودت را باور و شخصیتی پولادین از خود بسازی که قادر است به چالشهای جدید زندگیاش روبرو شود و قدمهای بزرگی بردارد.
و در انتها اگر رویایی داری اما هیچ ایدهای برای اجرایش نداری، “دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها”، همان برنامهی عملی است که قدم به قدم شما را در مسیر رویایت پیش میبرد
هربار که آموزشهای هر کدام از این دورهها را گوش میدهی، هر بار که تمریناتشان را انجام میدهی، باورهای قدرتمند کننده تر و ثروت آفرین را در ذهن ات ایجاد میکنی، مقاومت ات درباره ثروت، روابط، سلامتی، عزت نفس و رؤیایی که داشتنش حق شماست، کمتر میشود و این یعنی فرکانس بهتری ارسال کردهای و قطعاً باید نتایج بهتری وارد زندگیات شود. زیرا این تمام برنامه خدا برای شماست.
سید حسین عباسمنش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری از کجا شروع کنم؟321MB21 دقیقه
- فایل تصویری از کجا شروع کنم؟91MB21 دقیقه
- فایل صوتی از کجا شروع کنم؟19MB21 دقیقه
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش و همه همگروهیهای عزیزم.نمیدونم چرا ولی احساس کردم تا وقتیکه وضعیت زندگیم و نحوه آشناییم با شما رو براتون نگم نمیتونم خودم رو رسما” جزیی از خانواده بزرگ شما بدونم. به امید اینکه با هم ایراد یابیش کنیم و زندگیم از این وضع در بیاد. سعی میکنم کوتاهش کنم ولی خیلی دلم میخواد درددل کنم.
پدرم دکترای متالورژی از دانشگاهی در ایالت اوهایوی آمریکا داشتند وعضو هیات علمی یکی از دانشگاههای معتبر ایران و مادرم لیسانس ادبیات فارسی و دبیر آموزش و پرورش بودند.
با گفتن اینها فکر میکنم بتونید حدس بزنید که حجم باورهای محدود کننده در زندگیمون بسیار کم بود. از زندگی لذت میبردیم و کمبودی حس نمیکردیم. دست بخشنده پدر و مادرم همیشه شهره خاص و عام بود. روابط پدر و مادرم شدیدا” عمیق و عاشقانه بود. پدرم همیشه ادعا میکرد رابطه ای خاص و منحصر به فرد با خدا داره و هرگز در زندگی در نمیمونه. واقعا” هم همیشه همینطور بود و گاهی اتفاقاتی که براش میفتاد شبیه معجزه بود.
تا اینکه من در سن 17 سالگی ازدواج کردم، ازدواجی که پدرم به اون رضایت نداشت ولی خوب به هر حال همراهی کرد و روز عقد از سی سی یو برای اجازه عقد به خونه اومد.
از ازدواجم با تمام سختیهایی که تا به حال کشیدم راضی هستم ولی همیشه عذاب وجدان پافشاری کردن روی خواسته ام بر خلاف میل پدرم باهامه. از اونجایی که همسرم جوون و دانشجو و بیکار بود پدرم شاید برای اینکه همسرم رو تا سطحی که لایق من میدونست بالا بکشه کارخونه ای رو تاسیس کرد و همسر من شد مدیر عامل کارخونه.
داستان رو کوتاه میکنم و همینقدر میگم که این کارخونه چند سال بعد در حالی که من و همسرم دیگه زندگی مشترکمون رو شروع کرده بودیم و یک دختر چهار ساله داشتیم ورشکست شد. ورشکستگی که پایه های زندگی من رو خیلی خیلی متزلزل کرد و درگیریهای که به طبع این اتفاق بین همسر و پدرم پیش اومد من رو تا سر حد جدایی پیش برد. ولی به هر حال و نهایتا” با به فروش رفتن کارخونه مشکلات مالی کمرنگ تر شد و به دنبال اون کشمکشهای خانوادگی هم کم شد و تازه داشتیم دوباره تا حدودی مزه آرامش رو میچشیدیم که ناراحتی کهنه قلبی پدرم، به تصور من در نتیجه فشارهای عصبی اوج گرفت و متاسفانه او رو از ما گرفت. ضربه وحشتناکی بود. انگار با رفتنش حس کردم تمام دنیا خالی شد. من تنهای تنها شدم. هیچکس خلا نبودش رو پر نمیکرد. انگار که با رفتن اون نظر خدا هم از ما برداشته میشد. اعتماد به نفسم رو از دست داده بودم . همه رو گرگهایی میدیدم که حالا من و خونوادم رو تنها گیر آورده بودند. ولی اوضاع اینطور نموند و چند ماهی بعد از فوت پدرم، البته به اعتبار اسمش به همسرم کاری پیشنهاد شد که آرزوی خیلیهاست.
زندگی ما که از بعد از ورشکستگی و بیکاری همسرم به شدت سخت میگذشت از این رو به اون رو شد و دوباره روی خوش زندگی رو دیدیم. انگار که در نبود بابا همسرم فرصت پیدا کرده بود خودی نشون بده و بشه قهرمان زندگی من و الحق که موفق بود. تا اینکه بر اثر یک سری تغییرات در سیستم مدیریت محل کار همسرم ، از اون شرکت بیرون اومد و به من اطمینان داد که از اونجایی که حالا میتونه این کار رو خودش به طور مستقل انجام بده و اشتغال زایی کنه، هیچ جای نگرانی نیست. همین کار رو هم کرد و حتی جایزه کارآفرین نمونه رو هم دریافت کرد.
خلاصه حالا دیگه ما یک پسر با نمک هم داشتیم، من دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی بودم، دخترم چهارده ساله و بسیار زیبا و فهمیده. توی یک خونه رویایی زندگی میکردیم و ماشین مورد علاقه مون رو خریده بودیم. روابطمون تا حدی عاشقانه بودکه تازه عروس و دامادها به گفته خودشون مارو الگوی زندگیشون قرار میدادن. دیگه از این بهتر نمیشد که انگار یک گردباد افتاد توی زندگیم که هنوز هم نمیتونم حلاجی کنم چرا؟؟؟ به خاطر کدوم باور غلط؟؟؟ از بس احساس میکنم جنس باورهام تو اون زمان درست بود که الان باورهام به چشم زخم و جادو و جنبل قوت گرفته. آخه کجای کارم اشتباه بود؟؟؟ انگار واقعا” بقیه نتونستن این همه خوشی رو برای ما ببینن.
البته عمیق تر که فکر میکنم میبینم چرا، خیلی هم خالی از فکرهای بیمار نبودم. مثلا” اینکه زندگی بالا و پایین داره. یادمه بارها از خدا خواستم که من رو با جون عزیزام امتحان نکنه و اگر قراره بلایی به سرمون نازل بشه به مالمون بخوره.
زنجیره ای از بلایای جور واجور رو سرمون آوار شد. این کارخونه هم ورشکست شد. طلبکارها خواب و خوراک برامون نذاشتن، پدر شوهرم فوت کرد، مامانم افتادتوآی سی یو، برادرم با خانمش تاپای طلاق پیش رفت، شوهرم آنچنان تصادفی کرد که ماشین هرگز از صافکاری در نیومد و از همونجا یکی از طلبکارها بردش ولی شکر خدا خودش خراش هم بر نداشت…
من با شما تو شرایطی که دیگه رمقی برای تحمل سختیها برام نمونده بود توسط یکی از دوستام که سالها ازش بیخبر بودم آشنا شدم. وقتی از مسائلزندگی من با خبر شده بود با من تماس گرفت و توی یک پارک قرار گذاشت.خودش نتایج کوچکی تو روابط زناشوییش گرفته بود و حرف از دوستی میزد که وضعیت مالیش بعد از آشنایی با شما به طرز غیر قابل باوری بهبود پیدا کرده بود.
اون روز دوستم من رو عضو کانالی کرد که فایلهای صوتی شما رو به اشتراک میگذاشت و من شروع کردم به گوش دادن به این فایلها. نمیتونم براتون توصیف کنم که چقدر از شنیدن حرفهاتون آرامش میگرفتم. اینکه فکر کنم تمام چیزی که برای در اومدن از این وضعیت لازم دارم تو وجود خودمه بینهایت بهم قدرت داده بود. ذهن من مستعد پذیرش این باورها بود، من پول رو مایه دوری از خدا نمیدونستم، همیشه از پول برای کمک به فقرا و کسب رضایت خدا استفاده کرده بودم. من نظر خدا رو روی خودم بارها و بارها حس کرده بودم. خودم رو لایق بهترینها میدونستم پس کارسختی نبود.چند هفته ای انگارروی ابرهابودم.حالم خوش بودچون منتظراتفاق خوب بودم. حتی باآرامش وانرژیم حال مادرهمیشه نگران وخواهرهاموخوب کرده بودم.تااینکه متوجه شدم کانال تلگرامی که از طریقش به صحبتهای شما گوش میدادم در واقع مجاز به انجام این کار نبوده و احتمالا با پیگیری گروه شما کانال تغییر ماهیت داد و به جای صحبتهای شما جملات انگیزشی نخ نما شده تکراری جایگزین شدند. (حلال کنید که بدون عضویت در سایت شما از محصولاتتون استفاده کردم. واقعا بی اطلاع بودم.)رفته رفته انقدر اخطاریه پشت اخطاریه و طلبکار پشت طلبکار رسید و انقدرهر خریداری که برای کارخونه پیدا میشد پای خودش رو از انجام معامله کنار کشیدکه انرژیم تحلیل رفت. و این بار کلا” داغون شدم، خدا برای من شد موجودی که دنبال سرگرمیه. هدفش از خلقت این بوده که نیاز به بازیچه داشته. مثل پسر بچه ای که چوبی به دست گرفته و با هاش خونه مورچه ها رو به هم میزنه و بعد به طورتصادفی یکی از مورچه هاروانتخاب میکنه وچوبش رو روش میذاره و هی فشار میده، و از اینکه مورچه هه دست و پاهاش کنده میشه یا تقلا میکنه یا کج و کوله راه میره لذت میبره.
ولی حس میکنم انقدر این تفکر از آموزه های طول زندگی من دوربود که نتونست تو ذهنم موندگار بشه و من خیلی زود خلا خدای خودمو حس کردم. با اینکه دیگه اعتمادم به حرفهای شما رو هم از دست داده بودم ولی دلم برای آرامشی که اون روزها با حرفهای شما به دست آورده بودم تنگ شد.
با خودم نشستم و فکر کردم از بعد از آشنایی با شما چه دست آوردهایی داشتم.
1٫ در همون ایام با تمام فشارهای روحی و روانی ومالی، پایان نامه م رو نوشتم و به بهترین نحو دفاع کردم و با نمره 19/95 فارغ التحصیل شدم.
2٫ کاری رو آغاز کردم که هرچند رضایتمندی مالی آنچنانی ازش ندارم ولی از انجامش کمال لذت رو میبرم و وقتی مشغول کارم فکرم از هر ناراحتی آزاده.
3٫ در هفته یک روز رو هم در کارخونه ای تدریس میکنم که علاوه بر حقوق خوب از مصاحبت بزرگانی لذت میبرم که میدونم میتونه برام محل باز شدن درها و موقعیتهای شغلی به مراتب بهتری بشه.
4٫ درآمدم چندین برابر شده، گرچه از اونجایی که تنها درآمد خونمون هست و شوهرم در حال حاضر درآمدی نداره، کافی نیست.
5٫ با وجود هزینه بالای دندونپزشکی با تمام این مشکلات خدا رو شکر تونستم تو این مدت مخارج درست کردن دندونهای پسرم رو به راحتی بپردازم.
انگار که چون تنها دست آوردی که در حال حاضر میتونه خوشحالم کنه داده شدن بدهیهای همسرم هست، از شادی کردن و حتی درک بقیه دست آوردهای زندگیم در موندم.
در نتیجه دوباره امیدوار شدم و از طریق سایتتون عضو شدم و دارم صبح و شب به حرفاتون گوش میدم. ناگفته نماند این دفعه به سرعت دفعه قبل حالم خوب نشده و هنوز امیدوارم بتونید من رو به آرامش برسونید. امید دارم که بتونم با قرار گرفتن در مدار صحیح وضعیت مالی مون رو از این حال در بیارم و به آسایش برسیم. خوشحالم که منم هم دیگه یک عباسمنشی هستم.
با تشکر از زحماتتون.
پس نوشت: بی تعارف به کسانیکه تونستن بسته روانشناسی ثروت سه تون رو تهیه کنن حسودی میکنم. خخخخخخ
سلام دوست عزیزم ممنونم که خوندی و راهنماییم کردی. خیلی با نظرت موافقم. به امید خدا درستش میکنم.