می خواهی جزو کدام گروه باشی؟

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

 

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار فرنوش عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

استاد عاشق اون تعهد اول فایل م که میگی هر جوری شده باید این کار رو انجام میدادم این از نکته اول ⁦♥️⁩

۴ مدل شخصیت در موضوع تغییر کردن وجود داره

اولی به شدت مقاوم در مقابل تغییر اصلاً دنبال ایجاد تحول نیست و از جهان حذف میشه!

مهر خاموشی بر چشم ها و قلبش زده شده و اصلاً پیغام های جهان را نمی گیره

دومی یک کوچولو بهتره ولی تا بدبختی و بیچارگی نکشه تغییر نمیکنه

در حالت طبیعی و با فشار کم خودشو تکون نمیده!

تحمل پذیریش خیلی بالاست

سومی با اولین فشار ملایم تغییر می کنه با یه تلنگر (تضاد کوچیک)سریع به خودش میاد !

چهارمین قبل از اینکه مجبور بشه و با تضادی مواجه بشه خودش رو تغییر میده در واقع از تحول و پیشرفت استقبال میکنه از حل کردن چالش لذت میبره این افراد بسیار بسیار موفق هستند و جز یک‌درصدی های جهانن کسایی که تغییرات وسیع ایجاد میکنن!

جهان با ما حرف میزنه و نشانه‌های برای تغییر کردن را به ما نشون میده از از اینکه می بینیم شرایط رو به قطع شدن میره درآمدمون کمتر میشه سلامتیمون کمتر میشه روابطمون ناملایم شده

کم کم باید به خودمون بیایم و ما باید جزء این دسته چهارم باشیم

وقتی همه چیز خوبه این یک تله برای پیشرفت نکردن چون جهان رو به پیشرفته و اساسش با رشد و گسترشه حتی ثابت‌ماندن ما یعنی جاماندن از این روند !

دچار تله همین خوبه! تا همینجا اومدم! همینارو به دست آوردم! دیگه بیشتر بسمه !نیفتیم!

استاد ایمانتون به پول درآوردن و پیشرفت مداوم تحسین می‌کنم

چندین بار در زندگی تون به صفر رسید ولی باز دوباره هر دفعه بهتر و عالی تر همه چیو ساختین! دلیلشم فقط نپذیرفتن شرایط موجود بود

⚡یکی از مهمترین پاشنه آشیل های من پذیرش شرایط موجود که حتی در بعضی از کتاب های روانشناسی خیلی اشتباه توصیه می کنن این پذیرش برای من نتیجه انفعال و عدم هدف گذاری بلند مدت بود به ویژه در محیطی که پرورش پیدا کردم تحمل و سوختن و ساختن با شرایط ارزشمنده. باید در ذهنم اهرم رنج و لذت قوی نسبت به این موضوع ایجاد کنم . ⚡

ما به دنیا اومدیم پیشرفت کنیم رشد کنیم و فقط به یک خونه و ماشین داشتن اکتفا نکنیم

وقتی خودمون آگاهانه شروع به تغییر کنیم واقعا از زندگی لذت میبریم چیزهای خیلی زیادی یاد می‌گیریم و پیشرفت می‌کنیم موقع مرگ حسرت نمیخوریم

واقعا اینو درک میکنم .با دوستانم چالش رفتن تنهایی به قبرستان گذاشته بودیم .

وقتی مزارها را با تاریخ های وفات مختلف با سن و سالهای مختلف دیدم به خودم قول دادم که تا قبل از مرگم به خواسته هایم رسیده باشم البته هرچند همین الان هم چون قانون را فهمیدم می دانم با رضایت این جهان را ترک می کنم چه آرامشی و لذتی میبرم با دانستن های قانون!

استاد عزیزم وقتی گفتید از تجربیات خودتون بگید من میگم

تجربه های من :

⭐از ۹ سالگی شروع به آشپزی کردم چون مادرم به خاطر مشغله کاری غذا درست نمی کرد یا خوشمزه نبودند

من به جای اینکه گرسنگی را تحمل کنم و بگویم خب همین هست دیگه نپذیرفتم و شروع آشپزی کردم و همین باعث شد که من در آشپزی ماهر و بسیار کدبانو بشم

اما خواهر های دیگه ام با پذیرش وضعیت و یا استفاده از غذای آماده شده توسط من از لحاظ مهارت در آشپزی از من خیلی پایین ترن !

⭐در بچگیم نسبت به هم سن و سال هام کوتاه تر بودم و به من توصیه شد که ورزش کنم من وقتی یاد اون روزها می افتم که با چه اراده‌ای ورزش می کردم خیلی به خودم افتخار می کنم چون من نپذیرفتم که وضع به همین منوال خواهد ماند !

⭐در بحث رشد و توسعه شخصی چون من آگاهی از باورها نداشتم تا ۲۶ سالگی همین وضعیت خودم را پذیرفته بودم اما وقتی فهمیدم که اشکالی وجود داره که چرخ زندگیم نمیچرخه شروع کردم به پرسش فهمیدم که دیگه نمی‌تونم شرایط موجود را با تضادهایی که در آن زمان داشتم بپذیرم و همونجور که در پروفایلم گفتم تکاملی به استاد و این سایت ارزشمند هدایت شدم و نتیجه آن نپذیرفتن این اتفاق و رویداد بزرگ در زندگیم بود! ⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️

⭐در محل کار قبلیم تنش در روابط بود زیرآب زنی و بدگویی !

اولش بر ضد من این رفتارا صورت گرفت ولی بعد از یه مدت که آشنا شدم با سایت گفتم اینجوری نمیشه که باشه باید اوضاع بهتر بشه تونستم باهاشون به صلح برسم و روابط عالی برای خودم ایجاد کنم در صورتی که بقیه همکارام همچنان درگیر تحمل و پذیرش شرایط فعلی بودن !

با جون و دل به این درک رسیدم :

هر وقت خودم تغییر کردم شرایط عوض شد

سوال طلایی

کی باید تغییر کنیم ؟؟؟

جواب وقتی همه چیز خوبه!

آینده رو پیش‌بینی کنیم!

اینجوری هیچوقت تضاد بزرگی برامون پیش نمیاد که مجبور به تغییر بشیم!

جمله طلایی شما استاد :

همیشه بهترم هست همیشه بیشترم هست ازین پول ساز ترم هست ازین زیباتر هم هست دنبال بهبود باشید قانع نباشید به وضع فعلی میشه داشت باور کنید اقدام کنید به دست بیارید

⚡⚡⚡من دوست داشتم تو اقیانوس شنا کنم نه برکه ⚡⚡⚡

⚡⚡⚡باید حرکت میکردم در حوزه های مختلف خودمو قوی میکردم ظرفمو بزرگتر میکردم ⚡⚡⚡

عجب فایلی بود خدایاشکرت بهش هدایت شدم ممنونم مریم جان ⁦♥️⁩

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    221MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی می خواهی جزو کدام گروه باشی؟
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی محسنی» در این صفحه: 5
  1. -
    علی محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3959 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    و قل رب زدنی علما… و مداوم و همیشه تکرار کن پروردگارا بر علم و درک و ذهن و افکار نیک ما هر لحظه و هر روز در هر زمان و مکان و شرایط بیفزا…

    با سلام به تمام خواننده گان عزیز امیدوارم زندگی تان را بر وفق مرادتان ایجاد کرده باشین…

    من عذرخواهی میکنم بابت دوبار نوشتن اما چون آقای عباسمنش نیکنام گفته بودن موشکافانه و ریز به ریز تمام رخداد های تغییر رو بیان کنید من میخواهم اینبار حتی جزیی ترین اتفاقاتی ک در تمام شرایطم بوجود آمده هست بیان میکنم امیدوارم این تغییرات من سودمند بوده باشد و پیشاپیش بخاطر خواندن مطالب از شما سپاسگزارم…

    قبل از شروع صحبت هایم اینکه میخواهم واقعا یکبار دیگه خدا رو شکر کنم بخاطر تمام قوانین و عدالت بینظیرش که برای همه یکسان هست و غیر قابل تغییر بدون استثنا برای هیچکس…

    خداوند میگوید من سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهم مگر آن قوم سرنوشت خویش را تغییر دهند.

    من از این آیه قرانی اینگونه برداشت میکنم…

    1٫خداوند سرنوشت و تقدیر هیچ شخص یا قومی را تغییر نمیدهد یعنی اصلا به سرنوشت هیچ یک از انسان ها کاری ندارد

    2٫خداوند سرنوشت یک قوم یا شخص را نه به درجه ی اعلی میرساند و نه در پستی قرار میدهد و همه اینها عدالت بینظیرش هست

    3٫هر کسی در گرو اعمال خویش هست

    4٫با توجه به آیه من به این موضوع رسیدم که اکثر انسان های که برای رفع بدهکاریهاشون یا درست شدن زندگیشون به تمام زیارت ها میرن یا امامزاده ها یا انسان های صاف و یا…. و دعا میکنن خدایا بخاطر فلانی امام زندگی منو تغییر بده بخاطر مظلومیت فلان شخص منو ثروتمند کن هیچ موقع در زندگیشون تغییری نیست

    5٫بیشتریا میگن خدایا تو که ارحم الراحمین هستی بخاطر این صفتت من رو خوشبخت کن یا مثلا میگن بخاطر مظلومیت امام حسین من رو از این وضع خراب در بیار و اونجا شخصی نیست که بگوید ک امام حسین بخاطر امر به معروف جهاد کرد اما مسلمانان فقط عزاداریش رو پاس میدارن مثل این میماند ک یک شخصی از خدا درخواست کند خدایا بخاطر هوش انیشتین ذهن من رو هم قوی کن تا در درس هام نمرات خوبی بگیرم خب هرگز خدا این کار رو برای هیچکسی انجام نمیدهد… چون هر کسی در گرو اعمال خویش هست

    من یکی از دانشجویان مهاجر افغانستانی اما با طرز فکری متفاوت و 21 ساله مقیم اصفهان هستم

    تغییرات من چگونه اتفاق افتاد…

    *من سه سال هست در زمینه روانشناسی و قانون جذب تحقیق و پزوهش میکنم و روزانه سه ساعت تجسم میکنم

    1٫(تغییرات من در زمینه روابط در تمام زمینه ها)

    من تا سال پیش دانشگاهی انسانی با طرز فکر معمولی و مثل باقی انسان ها بودم که انواع دوست داشتم از ورزشکار گرفته تا کارگر ساختمان و دانش آموز و رفیق های ناباب و همچنین افرادی که به اعتیاد دچار بودن البته اکثر دوستانی داشتم افرادی بودن که من رو مسخره میکردن با القاب متفاوت و بد

    خلاصه من در همین شرایط بودم و وقتی راجع به انسان های موفق چیزی میشنویدم کلی حال میکردم و همیشه پشت اینهمه احساس خوبی ک بهم دست میداد یک علامت سوال در ذهنم بود ک من چرا اینطور موفق خوشحال جذاب انسانی متفاوت و مفتخر نیستم؟؟؟؟؟؟

    بالاخره تصمیم گرفتم از این شرایط بیرون بیام و شروع کردم راجع ب انسان های موفق البته افغانستانی تحقیق کردن انسان های بیشماری بودن اما تصمیم خودم رو گرفته بودم ک در هر زمینه ای دوستان نخبه مربوط به اون بخش رو پیدا کردن… اولینش مصطفی رضایی بود (مخترع دوم جهان) همین جوری چون از قبل آشنایی کمی ازش داشتم در فیس بوک اسمش رو سرچ کردم البته مصطفی رضایی های زیادی بود ک بالاخره بعد کلی وقت گذاشتن اولین حرکت من ب نتیجه رسید و پیداش کردم و درخواست دوستی بهش دادم خلاصه اونموقع کلی حال کرده بودم که با همچین شخص مهمی آشنا شدم و بعد از چند ساعت درخواست دوستی من رو قبول کرد ک با هم چت خوبی داشتیم و تا الانم داریم من همیشه هر بار ک باهاش چت میکردم اون رو خیلی بالا میبردم و فکر میکردم از این شخص مهمتر دیگه نمیتونم پیدا کنم اما طبق افکاری ک از قبل داشتم شروع کردم به سرچ کردن دنبال انسان های موفق و سرشناس که هر کدومشون پس از دیگری پیدا میشدند البته من در این زمان چندین ربات درست کرده بودم و کمی هم من معروف بودم و وقتی خودم رو بهشون معرفی میکردم اینها من رو به شخص مهمتری معرفی میکردن و این دامنه و مدار هر روز قدرتمندتر و عالیتر میشدن…

    خلاصه من در مدت کمتر از یکسال با این افراد دوست شدم و ارتباط صمیمی برقرار کردیم…

    1٫آقای شاران اولین فیزیکدان افغانستانی در جهان و جزو استادان برتر اروپا

    2٫دکتر جعفری مخترع و پروفسور دستگاهی که سرطان رو از بین میبرد

    3٫رضایی مخترع دوم جهان و همچنین رییس کل مخترعین افغانستان

    4٫آقای رویش (جزو ده معلم برتر جهان)

    5٫با شاعران بزرگ افغانستان بانوان سجادی از کانادا نوری از سویدن خانم نصر و حسین زاده و حسینی از ایران

    6٫مستند و فیلم سازان بزرگ افغانستان آقای محبی و عطایی

    7٫ورزشکاران مهمی نظیر آقای نیکپا ک مدال آور المپیک برای افغانستان بودن

    8٫هنرمندان و خوانندگان بزرگ کشورم نظیر آقای سرخوش و ….

    خلاصه با همه اینها کانکت شدم من از کودکی بخاطر شرایطی ک بزرگ شدم از مردم ایران خاطرات خوبی نداشتم و علاقه ی هم نداشتم ک ارتباطی برقرار کنم و موانع ذهنی زیادی ک در ذهنم همیشه وجو داشت میگفت ک نه اینها مردمی هستن ک اصلا بهت اهمیت نمیدن حتی جواب سلامت رو نمیدن

    خلاصه اولین جرقه زمانی زده شد ک با یک جوان موفق و پزوهشگر سال ایران بطور اتفاقی در فیسبوک آشنا شدم سنش از من 2 سال کوچکتر بود ولی نخبه و مخترع و محقق برتر ایران شده بود خلاصه صحبت های عالی داشتیم اینقدر ک من رفتم بیشتر گشتم و هر روز دوستان و افراد واقعا شماره یک ایران رو پیدا میکردم هر روز بیشتر از روز بعد تلاش میکردم برنامه های جدیدی مثل لینکدین رو نصب کردم و اینستگرانم… و همینطوری مداوم ارتباطاتم کلا به نتیجه میرسید و هر روز دوست جدید ایرانی و واقعا درجه یک و بینظیر پیدا میکردم و هر سوالی که ازشون داشتم 95 درصد جواب داده میشد اما با خوش رفتاری که من قبلا حتی فکرش را هم نمیکردم

    الانم من هنوز با اونها دوست هستم و ارتباطات دارم… از جمله

    1٫آقای رستگار دبیر کل فدراسیون مخترعی جهانی

    2٫آقای شفقی معاون فدراسیون مخترعین جهانی و مخترع برتر جهان در سال 2013 در کلاس عمران

    3٫آقای سرحدی جزو ده مخترع برتر جهان ک حتی اسمش در جله تایمز به ثبت رسیده

    4٫آقای یعقوبی جوانترین دانشمند ایرانی و نخبه علمی و مخترع جهان از سوی سازمان بین المللی

    5٫ خانم رستمی که دعوت نامه ناسا براشون اومده…….

    6٫آقای اشتری مخترع برتر جهان در کلاس نوآوری

    خلاصه خدا رو شکر اینقدر دوستان فوق العاده ی دارم که میخواهم اسم تک تکشان رو صدا بزنم

    همه این اتفاقات زمانی ایجاد شد که من تصمیم گرفتم تمام قفل های ذهنی خودم رو از بین ببرم و الانم هم دوستان خارجی زیادی دارم از جمله

    1٫رییس شرکت کواد کوپتر امداد و نجات در جهان

    2٫مدیر عامل فروش ربات های انسان نما در کره جنوبی

    3٫استادان دانشگاه صنعتی شریف

    4٫طراحان شرکت جنرال موتورز

    5٫تجاران و صنعت داران بزرگ رباتیکی در جهان

    6٫برنامه نویسان قوی از هند و ….

    البته الان بیشتر توضیح میدم که قبل از دوست شدن من چه فعالیت های انجام دادم

    1٫کتاب هاب موفقیت زیادی شروع ب خواندن کردم

    2٫کتاب های راجع ب انواع شخصیت ها مطالعه کردم

    3٫کتاب های در زمینه اعتماد ب نفسی و نحوه صحبت کردن

    4٫مطالب بیشماری راجع ب اینکه چگونه دیگران را جذب خود کنیم

    5٫ دیدن چندین بار فیلم راز

    6٫نوشتن و درخواست کردن و سپاسگزاری راجع ب انسان های مردم جهان

    7٫آشنا شدن با انواع رابطه ها

    8٫تحقیق و پزوهش راجع ب انسان های موفق

    9٫تغییر دادن کلی مکالمه و صحبت کردنم

    و ….

    و یک اتفاق جالب اینکه من تا سال اول دبیرستان مثل باقی انسان ها دنبال دوست دختر بودم و تمام تلاشم رو میکردم ک دوست بشم از مزاحمت تلفنی گرفته تا سه هفته مکرر با افرادی درخواست دوستی دادن البته همه اینها تلفنی بود اما بعد از یک اتفاقی ک خدا رو شکر یک نشانه ای بهم نشون داد زندگیم رو تغییر داد و من تصمیم گرفتم اینقدر صادق و شوخ و درستکار بشم که همه عاشق من بشند ک خدا رو شکر همه اینها اتفاق افتاد

    الان من 7 درخواست ازدواج دارم از دخترانی در ایران افغانستان آمریکا استرالیا و هر روز تعداد بیشماری از دخترها با من در تماس میشوند و میخواهند با من در ارتباط بشن و ملاقات کنیم ولی خدا رو شکر من فعلا خدا رو دارم و نسبت به تقریبا اکثریت اونها بی اعتنا هستم و علاقه ی نشون نمیدهم

    *ارتباط دوستی من با انسان ها الان فوق العاده هست بطوریکه در ده دقیقه میتونم به قول معروف مخ انسان ها رو بزنم و اونها رو تحت تاثیر خودم قرار بدم

    2٫(تغییرات من راجع ب سلامتی)

    من قبلا انسانی فوق العاده بیمار و وحشتناک حساس بودم و هیچ جور قرص و داروی جوابگو نبود

    بطوریکه من از بهار تا آخر تابستان سال کل بدنم جوش میزد از پا گرفته تا سر و همچنین سه ماه تابستان کلا آبریزش و حساسیت داشتم زمستان هم با کوچکترین سرما خورده گی تبدیل ب انواع مریضی ها میشدم بطوریکه یک بیماری سرفه ام 9 ماه طول کشید اما زمانی که فکر کردم اینهمه زجر چرا؟؟؟ البته من انسانی مذهبی خشک بودم احادیث اعتقاد داشتم مثلا یک حدیث خوانده بودم ک بیماری شما بخاطر گناهان تان هست و من چون با ذهنم متثل شده بود هر بار ک مریض میشدم میگفتم این مال گناهم هست پس بزار مریض بشم و خیلی تب کنم و این مریضی ادامه داشته باشد در نتیجه مریضی های من همیشه مدت دار بود اما روزی شد ک گفتم دیگر بس هست مگه من چقدر گناه کردم؟؟؟ خدا چرا اینقدر منو مجازات میکنه؟؟؟ چرا گناهان من پاک نمیشه؟؟؟

    خلاصه دوباره رجوع کردم به کتابخانه ها و انواع کتاب ها رو خوندم از آب درمانی و پزوهش های دکتر ماسارو ایموتو تا قران درمانی و میوه درمانی هر روز به نتایج عالی میرسیدم فیلم راز رو هم ک دیده بودم دیگه کلا موقع تغییرات بود ک کتابی به نام ذهنی سالم و بدنی سالم رو دیدم و مطالعش کردم اینقدر جالب و جذاب بود ک هر روز انجامش میدادم و خدا رو شکر الان یک سال هست ک نه بیماری فصلی گرفتم نه جوش های فصلی نه حساسیت و نه سرفه ای هیچی نیست و خدا رو شکر الان به سختی بیمار میشم اما زمان خوب شدنم حداکثر دو روز هست یعنی قبل از اینکه دو روز تمام شود من سالم شدم مثل دفعه قبلی

    من مثل باقی بچه های دیگه صورتم فوق العاده جوش میزد ک حتی خجالت میکشیدم بیرون میرفتم ک ملقب به موتور جوش شده بودم اما الان صورتم صاف و شفاف هست خدا رو شکر اما گاهی اوقات دو تا جوش پیدا میشود اما زودی هم ناپدید میشوند

    3٫(تغییرات من راجع به موفقیت)

    من سال دوم دبیرستان تنها شخصی بودم که کلاس آموزشی رباتیک ثبت نام کردم و یک دوره را گذراندم و پس از آن سال سوم کاری خاصی انجام ندادم اما اواخر پیش دانشگاهی کلاس رباتیک ثبت نام کردم و باز یک دوره را گذراندم و سال بعدی یک نمایشگاه برای مهاجرین افغانستانی برگزار میشد که در آن غرفه های علمی داشتند عده ی به من درخواست میدادن اما من رد میکردم اما نزدیک های نمایشگاه بود ک یکدفعه ی تصمیم خودم رو گرفتم و به خودم گفتم حداقل فعالیتی داشته باشم

    دو نوع از ربات هایم رو بردم خلاصه در دو روز ک حتی باور خودم نمیشد کولاک کردم کلی بازدید کننده داشتم و خلاصه اختتامیه غرفه ما برتر شناخته شد و من کلی انگیزه گرفتم و در بین دوستان و دانش آموزان و دانشجویان کلی معروف شدم و همچنین از پرداخت هزینه شهرداری بخاطر شرکت در این جشنواره معاف شدیم

    هنوز چیزی نمیگذشت که من هر روز طرح های جدیدی به ذهنم میرسید سال بعدش در فروردین ماه 1393 ک در تهران بزرگترین تجمع و نمایشگاه مردم افغانستان بود ما رو دعوت کردن اوایل بدلیل مشکلات زیاد انصراف دادم اما سه روز مانده بود به جشنواره کلی تجسم کردم و به خودم هیجان و انگیزه دادم که حتما اول هستم

    چند نوع ربات برداشتم و همراه چند کلیپ از انواع ربات ها و بنر کوچک درست کردم

    در همان روز اول در نمایشگاه 27 اگر اشتباه نکنم غرفه دار بود ک من مسول غرفه رباتیک بودم

    کلا همونطور که تجسم کرده بودم و بعدش سپاسگزاری خلاصه کلا همه چی عالی شد مصاحبه با یکی از تلویزون های افغانستان گرفته و سایت ها و انواع رادیو ها و کلی تشویق

    روز اختتامیه شد و لیست غرفه داران برتر رو میخوندن همونطور که انتظار داشتم غرفه ما غرفه برتر شد و من تندیس و لوح اون جشنواره رو به نام خودم ثبت کردم

    چند ماهی گذشت و من فقط همون دستاورد رو داشتم تا اینکه در دی ماه 1393 گفتم اینبار کار خاصی و تکی میخواهم انجام بدم و گفتم گروهی تشکیل میدم ک هواپیمای بدون سرنشین بسازیم مهاجرین و اتباع بیگانه اجازه ورود ب رشته هوافضا رو ندارن

    و این کار مربوط میشد به این رشته که کار ما بزرگترین ریسک ما بود و ما شروع به ساختش کردیم که اولین هواپیمای بدون سرنشین رادیو کنترل افغانستان رو بنام خودمان کنیم (سرپرست و مدیر تیم خودم بودم) تا اینکه خدا رو شکر در 19 اسفند ماه رونمایی کردیم این طرح رو البته جلوی کارمندان و مسولین استانداری و اداره اتباع و بزرگترین فیلم ساز و بسیاری از نخبه ها اینقدر سالن به هیجان اومده بود ک حتی خودم هم داشتم دست میزدم

    خلاصه بعد از آپلود این فیلم در سه روز 400 هزار بیننده داشت باعث شد ک من با دو شبکه افغانستان صحبت کنم و با چندین سایت مصاحبه بدم

    هنوز از هیجان هواپیمای اولی نمیگذشت که دومین هواپیمای بدون سرنشین دیگر رو شروع به ساخت کردیم و توانستیم این هواپیما رو در تهران جلوی کارمندان سفارت افغانستان و کارمندان وزارت خارجه ایران رونمایی کنیم

    خلاصه با دومین هواپیما این بار در دهها سایت اسم من رفت از جمله

    1٫خبرگزاری بین المللی تسنیم

    2٫خبرگزاری فارس

    3٫خبرگزاری شفقنا

    4٫خبرگزاری افق نیوز

    5٫خبرگزاری صلصال

    6٫رادیو دری

    7٫مجله چهاچراغ و مجله سرک

    8٫مصاحبه با شبکه تمدن و نگاه افغانستان و ……

    وقتی در این حس ماندم و کلی معروف شدم و همه یک جوری دیگر نگاه میکردن و شرایط کاملا عالی بود

    من نمیخواستم دیگه اینجوری پیش برم و خودم رو از سمت سرپرستی تیم برکنار کردم(استعفا دادم) و الان خدا رو شکر اولین نماینده افغانستان در مسابقات بین المللی روبوکاپ هستم و امسال در مسابقات ک در بین 12 کشور برتر جهان هست اعلام حضور کردم از جمله (ایران-آمریکا-استرالیا-پرتغال-زاپن-چین-مکزیک-هلند-آلمان)

    و واقعا خوشحالم ک از بین 30 هزار دانشجو استاد و مهندس و فارغ التحصیل من انتخاب شدم من ترم سه دانشگاه هستم

    و از اون مهمتر اینکه در شهر غزنین افغانستان درخواست سمت ریاست دانشکده شده که آموزش رباتیک بدهم که واقعا عاشق خدا هستم که هر روز بر ذهن و افکار من میفزاید

    البته من برای این کار

    1٫کلاس تخصصی زبان انگلیسی ثبت نام کردم

    2٫کلاس های تخصصی آموزش رباتیکی ثبت نام کردم

    3٫کتاب های آموزش گرفتم

    4٫از سایت ها pdf و جزوات و فیلم های رباتیکی دانلود کردم

    و ……

    (زمانی بود که من نیاز به تغییر نداشتم اما تغییر کردم)

    سال چیش دانشگاهی سره کلاس بودیم ک استادمان نیامده بود و بچه ها کمی شوخ بودن و پاسور آورده بودن تا که ناظم میامد بچه ها سریع جمع میکردن خلاصه بچه ها همینجوری بازی میکردن که یکدفعه ی دوستم گفت بیا بازی کن منم بدون اختیار رفتم یک دست بازی کردیم که در دست دوم دیدیم ناظم بالای سرمان هست و خلاصه همه ما رفتیم دفتر و نزدیک ب اخراج شدنمان بود ک خدا رو شکر بخیر گذشت …

    بعد از چند وقت همه در همون شرایط بودیم اما من یک حس جبران کردن در ذهنم پدیدار شد که باید چون مدیرمون ما رو بخشیده جبران کنم

    در نتیجه در دو رشته تفسیر قران و نهج البلاغه شرکت کردم و توانستم با تلاش و مداومت و امتحان گرفتن از خودم در مسابقات شرکت کنم و مقام اول نهج البلاغه و و مقام دوم تفسیر قران رو از آن خودم کنم ک در روزنامه شهرداری اصفهان اسمم چاپ شد و مدیرمان بخاطر این موفقیت بنر من رو چاپ کرد و در سطح شهرمان قرار داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    علی محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3959 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    و قل رب زدنی علما…

    با سلام به تمام خلیفه های ناب خدا که مطالب من رو میخوانند امیدوارم همیشه صحتمند و نیک بخت باشین.

    من یکی از دانشجویان مهاجر افغانستانی ساکن اصفهان هستم

    ماجرای من از زمانی شروع شد ک من دو سال ابتدایی رو در خانه درس خواندم بدلیل کارت های اقامتی

    بعد از اتمام آن سال سوم ابتدایی رو در مدرسه دولتی رفتم و مانند بقیه درس معمولی میخواندم…

    سال چهارم ابتدایی سالی با کمی تغییر بود معدل نیمسالم شده بود 17 روزی ک به شاگردان ممتاز جایزه میدادن و من دیدم باقی دوستانم جایزه میگیرن و من نمیگیرم دلی سیر گریه کردم و تصمیم گرفتم که تغییر کنم در کلاس بیشتر داوطلب بشم برای درس خواندن بیشتر تمرین حل کنم و بیشتر درس بخوانم و با بچه های ممتاز بیشتر رفت و آمد کنم خلاصه وقتی کل سال تموم شده بود معدل من از 17 شده بود 19/17 یعنی کلی تغییر ک هرگز نتایج تلاش های شبانه روزی یادم نمیرود…

    سال پنجم ابتدایی تقریبا نیمسال نشده بود که من از مدرسه دولتی بدلیل مشکلات اقامتی اخراج شدم.

    خیلی صدمه روحی بهم وارد شده بود دوستانم رو میدیدم که مدرسه میرفتن اما من باید وقتم رو با تلویزون و یا کارهای دیگه صرف میکردم که از همون موقع حس خیالپردازی من شروع شد که من آدم بزرگی میشم مورد تشویق همه قرار میگیرم و ….

    سال تحصیلی بعدی شروع شد و من بجای اینکه شاگرد کلاس پنجم باشم رفتم در مدرسه خودگردان که مخصوص دانش آموزان افغانی بود و کلاس ششم را ثبتنام کردم البته اینبار خیلی وحشتناک از دفعه قبل بود مدرسه ام یعنی فاصله خانه ما تا مدرسه راهنمایی 90 کیلومتر بود و من صبح ها باید ساعت 5 صبح از خواب بلند میشدم و زود صبحانه میخوردم و ساعت 5:30 سوار اتوبوس میشدم و پشتم اتوبوس های سرد رو لمس میکرد و موهای تنم سیخ میشد و هر روز من سه مسیر اتوبوس رو دقیقا در اولین ایستگاه سوار میشدم و آخرین مسیر پیاده میشدم در کل من در یک روز تحصیلی 6 بار اتوبوسم را تغییر میدادم سه سال راهنمایی من همینطوری سپری شد بی آنکه کمی تغییر کنم اما هنوز کمی داخل اتوبوس خیالپردازی راجع ب قدرتمندشدنم

    سه سال گذشت اما من تغییری آنچنانی نکردم و اوضاع روحی و روانی خیلی ضعیف شد چون باید روزانه مسافت های زیادی میرفتم و خانواده نگرانم میشدن بهم گوشی همراه ساده 1200 دادن که من چون تازه به بلوغ رسیده بودم مانند باقی مردم سرکش و در اوج جهالت بودم مثل باقی مردم دوست داشتم دوست دختر داشته باشم و این کار باعث شده بود که من هر روز شارز گوشی مصرف کنم و برای مردم مزاحمت ایجاد کنم

    با وارد شدن در سال اول دبیرستان و رفتن در مدرسه دولتی خواستم کمی بیشتر از قبل تلاش کنم که توانستم با تلاش و خواندن و داوطلب بودن درسها و انتقاد کردن در مسایل چهره داغ کلاس بشم و در طول نیمسال شاگرد دوم بشم خدا رو شکر البته من یکجا اشتباه کردم قبل از امتحانات نیمسال کلاس های تقویتی ریاضی بود با هزینه دو هزار ت.من اما من نرفتم با اینکه نفر اول ریاضی بودم درامتحانات میانترم نمره ام شد 10

    و من هر روز بیشتر و بیشتر ارتباطم را با دخترها بیشتر میکردم البته من همین سال نفر اول تفسیر قران در ناحیه سه اصفهان شدم

    سال دوم دبیرستان هم میگذشت که بزرگترین جرقه زندگی من از همونجا شروع شد سره کلاس جغرافیا بودیم که استادمان راجع به دوستش صحبت کرد که فردی فوق العاده قوی بوده و طرحی راجع ب کامپیوتر به دانشگاه ارایه میده که رد میشه اما با پشتکار تونسته بوده این طرح رو به سفارت آلمان رسونده باشه که آلمان طرحش رو میپذیره و همچنین هزینه تحصیلش رو در آلمان به همراه دعوت نامه. این اولین جرقه ی بود برای رشد و تکاپو در نتیجه به سرعت رفتم در اولین کتابخانه شهرمان ثبت نام کردم دوتا کتاب گرفتم یکی موفقیت نامحدود در بیست روز و دیگری بعد دیگر وجود انسان که مربوط میشه به تجسم .

    خلاصه هر روز اشتیاق من برای پیشرفت بیشتر و بیشتر میشد من در همون سال تونستم در مسابقات کتابخوانی نفر اول شهرمون بشم و سفر مشهد برم بعد از بازگشت از مشهد اولین کاری که کردم هدیه ی ک برای دوست دخترم خریده بودم رو برایش بردم دفعه اول بود خلاصه از تیپ و قیافه من خوشش نیومد و هدیه من رو داخل سطل آشغال انداخت و منو دک کرد اینجا بود ک دومین رخداد بزرگ زندگیم رخ داد یعنی تصمیم گرفتم دیگه با هیچ دختری ارتباط برقرار نکنم هنوز از نیمسال تحصیلی نمیگذشت که من میخواستم پیشرفت کنم چند تا طرح از تخیلاتم درست کردم و معرفی کردم به معاون پرورشی خیلی خوشش اومده بود طرحم رو با همه استادان در میان گذاشته بود و همه به من یکجور دیگه ی نگاه میکردن بعد از چند روزی از معلم فیزیک که در زمینه مکانیک هم فعالیت میکرد راجع به طرحم نظرم رو پرسیدم جمله ی که بهم گفت میخکوبم کرد گفت آیا میدونی چطوری ساخته میشه گفتم نه بعدش خندید و رفت … چند روزی درگیر همین سوال بودم که یک بنری در مدرسه زده شده بود راجع به رباتیک و خوشبختانه من اولین نفری بودم ک رفتم ثبتنام کردم و یک دوره رو گذراندم البته با معاون پرورشی در اصفهان بودیم که گفت بریم دنبال بچه های که در مسابقات سخنرانی شرکت کردن ببینیم سخنرانی هایشان را ما هم با معاون رفتیم تا که از در وارد شدیم خانمی آمد و گفت شما هم میتونین شرکت کنین من گفتم که من نه آمادگی قبلی دارم و نه متنی خلاصه رفتیم نشستیم و رییس آموزش و پرورش آمد و بینظیر سخنرانی کرد و گفته بود به بهترین سخنران امروز سکه میدهم همین موقع بود چون من با طرح هایم در مدرسه معروف شده بودم معاونمان بلند صحبت کرد و با اشاره به من گفت این آقا میخواهد صحبت کند خلاصه من جا خوردم و با کلی استرس با تشویق رفتم سخنرانی کنم تا که رفتم شروع کنم میکروفون خراب شد و رییس آموزش و پرورش با اشاره به من گفت بیا کنار من و بلند سخنرانی کن و من چون از قبل کتابهای روانشناسی و موفقیت خونده بودم شروع کردم سخنرانی راجع ب موفقیت که همین لحظه متوجه شدم عده ای دوربین های موبایلشون رو در اوردن و از سخنرانی های من فیلمبرداری میکنن خلاصه سخنرانی من تموم شد و رییس آموزش و پرورش بلند شد و بخاطر من دست زد و اونروز من نفر برتر شناخته شدم و سکه را گرفتم

    سال سوم دبیرستان بدون هیچ تغییری پشت سر گذاشتم.

    در پیش دانشگاهی نقطه عطف اولین رخدادی که من طرفش جذب شدم این بود سره کلاس بودیم و معلم نداشتیم اما بچه های کلاس پاسور آورده بودن و بازی میکردن چندباری هم ناظر اومد ولی بچه ها زودی جمعش کردن همینجوری ناخودآگاه دوستم گفت بیا بریم بازی کنیم تا که من رفتم نشستم و یک دست بازی کردیم دیدیم ناظم بالای سرمان هست خلاصه همه مون رفتیم پای دفتر و مدیر کلا میخواست اخراجمان کند که نهایتا خدا رو شکر در دبیرستان موندیم

    من مبنی بخاطر متاسف بودن راجع به اینکار به مدیر نامه نوشتم و بعد از تشکری نوشتم که چطور جبران میکنم.

    من در مسابقات قرانی شرکت کردم و شبانه روزی قران میخواندم و معنی میکردم امتحان میگرفتم از خودم و تونستم اینبار در اصفهان نفر اول نهج البلاغه و نفر دوم تفسیر قران بشم از طرف مدرسه که در روزنامه شهرداری اصفهان چاپ شد و مدیرمان بخاطر این افتخار من رو جلوی کل مدرسه تشویق کرد آن سال شش نفر در کل مدرسه ممتاز شناخته شدن در کل که یکی از آن ها من بودم و در سطح شهر نیز بنر من رو زدند آنسال من کنکور دادم و رشته فیزیک محض قبول شدم اما چون اشتباه از خودم بود و این رشته ممنوعه برای اتباع بیگانه در ایران من نتونستم ثبتنام کنم و نیم ترم من سوخت و من کل نیم ترم رو سره کار ساختمانی رفتم اما در مهرماه بعد از کنکور من در یک نمایشگاه که مخصوص مهاجرین افغانستانی بود شرکت کردم و مسول شده بودم و تونستم نمایش خوبی از علم رباتیک به جا بگزارم و غرفه ما غرفه برتر بشه

    خلاصه ترم دوم دانشگاه در بهمن 92 شروع میشد که من رفتم و رشته مهندسی رباتیک رو زدم اما یک مشکل بزرگ اینجا وجود داشت و اون پدرم بود که میگفت من کارهای ساختمانی انجام میدم و رشته مهندسی عمران بزن اما من چون به رشته ام علاقه داشتم این کار رو انجام ندادم و با سختی رشته رباتیک رو انتخاب کردم که بخاطر همین کارم پدرم با من 1 ماه قهر بود خلاصه بعد از یک و نیم ماه از من بعنوان جوانترین نخبه علمی مهاجر قدردانی شد و سال بعدش یعنی 1393 در فروردین ماه من در یک نمایشگاه دیگه شرکت کردم و بعنوان مسول غرفه رباتیک انتخاب شدم و خدا رو شکر غرفه ما اول شد و من تندیس رو گرفتم

    تابستان همان سال به کشورم رفتم تا پاسپورت تحصیلی بگیرم در شهر خودم رفتم و در یک مرکز آموزشی راجع به علم رباتیک با اونها صحبت کردم و اونها علاقه مندی نشان دادن و در یک روز بخصوصی از من دعوت کردن تا درباره رباتیک و موفقیت صحبت کنم که کلی مورد تشویق همه قرار گرفتم

    بعد از چند روز رفتم در دفتر شهردار و اینبار هم راجع به رباتیک صحبت کردم که شهردار مجذوب من شد و گفت فردا میتوانی صحبت کنی فردا شده بود و من در دفتر شهردار رفتم و حدود 200 دانش آموز استاد و فرهنگیان حضور داشتن و بخاطر سخنرانی من کل اداره شهرداری 1 ساعت تعطیل اعلام شد

    بعد از سخنرانی و نمایش ربات ها در نقش و رشد پیشرفت افغانستان و جهان مورد تشویق همه قرار گرفتم و اولین مصاحبه خودم رو اونجا انجام دادم که کلی بازدید کننده داشت حدود 3000 نفر بعد از آن کمی انگیزه پیدا کردم و وقتی به کابل رفتم در قویترین دبیرستان رفتم و با شخص مهمی دیدار کردم بنام عزیز رویش ( که امسال جزو 10 معلم برتر جهان شد) که ورود من مصادف شده بود با هفته جوان و از من درخواست کرد که بعنوان هفته جوان سخنرانی کنم و از موفقیت صحبت کنم که من اینکار رو انجام دادم و در 25 دقیقه سخنرانی 16 بار مورد تشویق قرار گرفتم بعد از آن پیش دوست خودم رفتم که مخترع دوم جهان بود بعد از اونموقع بود که پدرم به من امید پیدا کرد و هر بار هر کسی میامد بهش میگفت به بچه هاش بگویند رشته مهندسی رباتیک بره

    بعد از بازگشت در اولین مسابقات رباتیک ثبتنام کردم که بخاطر اعمال خودم نرسیدم به مسابقات و در دومین مسابقات شرکت کردم که همه افرادی که انتظار داشتن من حتما اول هستم آمده بودن خلاصه باز هم بدلیل اعمال پیش بینی نشده خودم من نفر 5 شدم و کلی افسرده و غمگین شدم و کلا از چیزی خوشم نمیامد

    مدتها گذشت که من در شرایط خوبی بسر میبردم شروع کردم به دردسر انداختن خودم و تصمیم گرفتم گروهی تشکیل بدم راجع به هوافضا و من تشکیلش دادم که با خودم ده عضو میشدن

    شروع کردیم به ساخت هواپیمای بدون سرنشین رادیو کنترل و خدا رو شکر اولین هواپیمای بدون سرنشنین افغانستان رو ساختیم و بنام خودمان زدیم که که با پخش فیلم هواپیما در سه روز 400 هزار بیننده داشته و برای من از سویدن زنگ زدن از آمریکا از استرالیا از آلمان و انگلیس و پیامهای تبریکی فرستادن بعد از این ساخت تصمیم گرفتم دومین هواپیما اما با قابلیت بهتر را باز خودمان بسازیم که خدا را شکر ساختیم و در یک نمایشگاه رونمایی کردیم که اینبار این خبر مثل بمب در تهران منفجر شد من در این مدت کلی مصاحبه دادم از جمله خبرگزاری تسنیم خبرگزاری فارس خبرگزرای افق نیوز خبرگزاری شفقنا خبرگزاری صلصال و …. با دو شبکه تلویزیونی مصاحبه دادم در دو مجله مصاحبه ام چاپ شد که یکیش مجله چهاچراغ بود و با رادیو دری مصاحبه کردم

    اینهمه اتفاقات عالی میگذشت تا اینکه روزی من باز به این فکر افتادم که آیا هدف اصلی من همین هست و قرار هست در همین وضعیت باقی بمانم تا اینکه تصمیم خودم رو گرفتم و استعفا دادم از سرپرستی گروه هوافضا و فکری راجع به هدفم کردم

    تصمیم اصلی رو گرفتم و الان تیمی رو تشکیل دادم که امسال برای اولین بار در تاریخ افغانستان میخواهیم در مسابقات بین المللی ربوکاپ در بین 12 کشور برتر جهان شرکت کنیم(ایران آمریکا مکزیک پرتغال ۀمان چین زاپن هند کانادا ترکیه و …) و من الان سرپرست این تیم و اولین و تنها نماینده افغانستان هستم

    و الان هم برای پیشرفت خودم کلاس های تخصصی رباتیک ثبتنام کردم کلاس های زبان تخصصی ثبتنام کردم کتاب در این زمینه بیشتر میخوانم بیشتر کار عملی میکنم و ….

    من زمانی که تصمیم گرفتم دیگر سراغ هیچ دختری نرم الان برعکس شده 7 درخواست ازدواج بهم شده از ایران و افغانستان و استرالیا و سویدن و آلمان و روزانه چندین دختر میخوان با من صحبت کنن

    اکثر دوستانی که داشتم اعتیاد داشتن کلا در فحشا بسر میبردن و زندگیشان هر روز وخیم تر میشد تا اینکه تصمیم گرفتم خودم رو تغییر بدم الان دوستان من 1٫رییس و معاون کل مخترعین جهان هست 2٫اولین فیزیکدان کوانتوم افغانی جهان هست3٫سجاد یعقوبی جوانترین دانشمند جهان هست4٫پیمان سرحدی جزو ده مخترع برتر جهان که در روزنامه تایمز هم مصاحبه کردن 5٫مشاور خاص ریاست جمهوری افغانستان 6٫معاون وزیر معدن افغانستان 7٫رییس شرکت عمران افغانستان 8٫طراح شرکت جنرال موتورز 9٫مدیر فروش ربات انسان نما در کره جنوبی 10٫ عزیز رویش جزو ده معلم برتر جهان و .

    البته اتفاق های خوب اینکه من در حالی که ترم 4 کارشناسی هستم ماهی 1 میلیون تومن به من درخواست کار شده و همچنین نکته غیرقابل باور اینکه برای من دعوت نامه ریاست دانشکده شده یا هزینه بالا

    همه این اتفاقات بخاطر این شده که من سه سال هست که روزانه سه ساعت تجسم میکنم و کتابهای روانشناسی و موفقیت مطالعه میکنم و روی خودم سرمایه گزاری میکنم

    هدف های اصلی من این هست…

    بتونم دستگاه های برای بشر تولید کنم که حداقل 3 میلیارد انسان از آن استفاده کند

    تا 100 هزار سال دیگه نابغه و دانشمند اول جهان باشم

    همه ی اینها برای من اتفاق افتاده و من الان 21 سال بیشتر ندارم

    تنها ذکر من این هست ( وقل رب زدنی علما)

    تشکر از آقای عباسمنش بخاطر تمام خوبی ها

    البته بیشتر چیزهای که من به طرف این موضوع سوق داده شدم از محصولات شما بود

    خدایا چنان کن اول و سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: