دیدگاه زیبا و تأثیرگزار فرنوش عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
استاد عاشق اون تعهد اول فایل م که میگی هر جوری شده باید این کار رو انجام میدادم این از نکته اول ♥️
۴ مدل شخصیت در موضوع تغییر کردن وجود داره
اولی به شدت مقاوم در مقابل تغییر اصلاً دنبال ایجاد تحول نیست و از جهان حذف میشه!
مهر خاموشی بر چشم ها و قلبش زده شده و اصلاً پیغام های جهان را نمی گیره
دومی یک کوچولو بهتره ولی تا بدبختی و بیچارگی نکشه تغییر نمیکنه
در حالت طبیعی و با فشار کم خودشو تکون نمیده!
تحمل پذیریش خیلی بالاست
سومی با اولین فشار ملایم تغییر می کنه با یه تلنگر (تضاد کوچیک)سریع به خودش میاد !
چهارمین قبل از اینکه مجبور بشه و با تضادی مواجه بشه خودش رو تغییر میده در واقع از تحول و پیشرفت استقبال میکنه از حل کردن چالش لذت میبره این افراد بسیار بسیار موفق هستند و جز یکدرصدی های جهانن کسایی که تغییرات وسیع ایجاد میکنن!
جهان با ما حرف میزنه و نشانههای برای تغییر کردن را به ما نشون میده از از اینکه می بینیم شرایط رو به قطع شدن میره درآمدمون کمتر میشه سلامتیمون کمتر میشه روابطمون ناملایم شده
کم کم باید به خودمون بیایم و ما باید جزء این دسته چهارم باشیم
وقتی همه چیز خوبه این یک تله برای پیشرفت نکردن چون جهان رو به پیشرفته و اساسش با رشد و گسترشه حتی ثابتماندن ما یعنی جاماندن از این روند !
دچار تله همین خوبه! تا همینجا اومدم! همینارو به دست آوردم! دیگه بیشتر بسمه !نیفتیم!
استاد ایمانتون به پول درآوردن و پیشرفت مداوم تحسین میکنم
چندین بار در زندگی تون به صفر رسید ولی باز دوباره هر دفعه بهتر و عالی تر همه چیو ساختین! دلیلشم فقط نپذیرفتن شرایط موجود بود
⚡یکی از مهمترین پاشنه آشیل های من پذیرش شرایط موجود که حتی در بعضی از کتاب های روانشناسی خیلی اشتباه توصیه می کنن این پذیرش برای من نتیجه انفعال و عدم هدف گذاری بلند مدت بود به ویژه در محیطی که پرورش پیدا کردم تحمل و سوختن و ساختن با شرایط ارزشمنده. باید در ذهنم اهرم رنج و لذت قوی نسبت به این موضوع ایجاد کنم . ⚡
ما به دنیا اومدیم پیشرفت کنیم رشد کنیم و فقط به یک خونه و ماشین داشتن اکتفا نکنیم
وقتی خودمون آگاهانه شروع به تغییر کنیم واقعا از زندگی لذت میبریم چیزهای خیلی زیادی یاد میگیریم و پیشرفت میکنیم موقع مرگ حسرت نمیخوریم
واقعا اینو درک میکنم .با دوستانم چالش رفتن تنهایی به قبرستان گذاشته بودیم .
وقتی مزارها را با تاریخ های وفات مختلف با سن و سالهای مختلف دیدم به خودم قول دادم که تا قبل از مرگم به خواسته هایم رسیده باشم البته هرچند همین الان هم چون قانون را فهمیدم می دانم با رضایت این جهان را ترک می کنم چه آرامشی و لذتی میبرم با دانستن های قانون!
استاد عزیزم وقتی گفتید از تجربیات خودتون بگید من میگم
تجربه های من :
⭐از ۹ سالگی شروع به آشپزی کردم چون مادرم به خاطر مشغله کاری غذا درست نمی کرد یا خوشمزه نبودند
من به جای اینکه گرسنگی را تحمل کنم و بگویم خب همین هست دیگه نپذیرفتم و شروع آشپزی کردم و همین باعث شد که من در آشپزی ماهر و بسیار کدبانو بشم
اما خواهر های دیگه ام با پذیرش وضعیت و یا استفاده از غذای آماده شده توسط من از لحاظ مهارت در آشپزی از من خیلی پایین ترن !
⭐در بچگیم نسبت به هم سن و سال هام کوتاه تر بودم و به من توصیه شد که ورزش کنم من وقتی یاد اون روزها می افتم که با چه ارادهای ورزش می کردم خیلی به خودم افتخار می کنم چون من نپذیرفتم که وضع به همین منوال خواهد ماند !
⭐در بحث رشد و توسعه شخصی چون من آگاهی از باورها نداشتم تا ۲۶ سالگی همین وضعیت خودم را پذیرفته بودم اما وقتی فهمیدم که اشکالی وجود داره که چرخ زندگیم نمیچرخه شروع کردم به پرسش فهمیدم که دیگه نمیتونم شرایط موجود را با تضادهایی که در آن زمان داشتم بپذیرم و همونجور که در پروفایلم گفتم تکاملی به استاد و این سایت ارزشمند هدایت شدم و نتیجه آن نپذیرفتن این اتفاق و رویداد بزرگ در زندگیم بود! ♥️♥️♥️
⭐در محل کار قبلیم تنش در روابط بود زیرآب زنی و بدگویی !
اولش بر ضد من این رفتارا صورت گرفت ولی بعد از یه مدت که آشنا شدم با سایت گفتم اینجوری نمیشه که باشه باید اوضاع بهتر بشه تونستم باهاشون به صلح برسم و روابط عالی برای خودم ایجاد کنم در صورتی که بقیه همکارام همچنان درگیر تحمل و پذیرش شرایط فعلی بودن !
با جون و دل به این درک رسیدم :
هر وقت خودم تغییر کردم شرایط عوض شد
سوال طلایی
کی باید تغییر کنیم ؟؟؟
جواب وقتی همه چیز خوبه!
آینده رو پیشبینی کنیم!
اینجوری هیچوقت تضاد بزرگی برامون پیش نمیاد که مجبور به تغییر بشیم!
جمله طلایی شما استاد :
همیشه بهترم هست همیشه بیشترم هست ازین پول ساز ترم هست ازین زیباتر هم هست دنبال بهبود باشید قانع نباشید به وضع فعلی میشه داشت باور کنید اقدام کنید به دست بیارید
⚡⚡⚡من دوست داشتم تو اقیانوس شنا کنم نه برکه ⚡⚡⚡
⚡⚡⚡باید حرکت میکردم در حوزه های مختلف خودمو قوی میکردم ظرفمو بزرگتر میکردم ⚡⚡⚡
عجب فایلی بود خدایاشکرت بهش هدایت شدم ممنونم مریم جان ♥️
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD221MB18 دقیقه
- فایل صوتی می خواهی جزو کدام گروه باشی؟17MB18 دقیقه
متن کامل فایل ارزشمند “میخواهی جزو کدام گروه باشی؟” تقدیم به دوستان عزیز هم فرکانسی:
به نام خدای مهربان
سلام خدمت شما دوست عزیز
یه مطلب خیلی مهمیه که من مدت هاست میخوام در موردش صحبت کنم اما فرصت نمیشه که در موردش صحبت کنم، اما امروز گفتم هر جوری شده و در هر شرایطی که هستم باید این فایل رو آماده کنم برای شما عزیزان.
به نظر من آدما 4 دسته هستن: یه دسته آدمایی هستن که هیچ وقت تغییر نمیکنن. هرچقدر خداوند به اونها نشونه میده، هر چقدر پیغام میده، هرچقدر جهان بهشون میگه که باید عوض بشن، عوض نمیشن و قانون اینو میگه که اونا زیر چرخ های جهان که در حال حرکته از بین میرن. قانون جهان اینه که یا حرکت میکنی یا تغییر میکنی یا از بین میری! یعنی اگر حرکت نکنی، اگر تغییر نکنی مطمئن باش که از بین میری. مثال میزنم مثل افرادی هستن که دچار بیماری اعتیاد میشن و زندگیشون رو از دست میدن، زن و بچه شونو از دست میدن، آبروشونو، اعتبارشونو، ثروتشونو، سلامتی شونو از دست میدن اما باز هم تغییری نمیکنن و اونها یک روز جنازشون کنار یک جوی در خیابان پیدا میشه که به خاطر اینکه نخواستن پیغام ها رو دریافت کنن از بین رفتن.
گروه دوم افرادی هستن که تنها زمانی تغییر میکنن که خیلی خیلی فشار زیادی بهشون وارد بشه، یعنی در حالت طبیعی یا با فشار کم تغییر نمیکنن، باید پدرشون دربیاد، باید پوستشون کنده بشه اگه بخوام مثال اعتیاد رو بزنم مثل افرادی هستن که معتاد میشن، آبرو و زندگیشون رو از دست میدن اما دیگه تو لحظات آخر موقعی که همه چی رو دارن از دست میدن سعی میکنن که ترک کنن و به زندگی برگردن.
دسته ی سوم افرادی هستن که با کوچکترین نشانه هایی که باید تغییر کنن تغییر میکنن، با اولین فشار با اولین نشانه تغییر میکنن. مثل یه فرد معتادیه که وقتی که برای اولین بار از محل کار اخراجش میکنن یا حتی توبیخش میکنن به خاطر اینکه به موقع سرکار نمیاد یا حواسش پرته یا هر چیزی شبیه این، سعی میکنه که مواد رو ترک کنه و به زندگی برگرده.
اما دسته ی چهارم که امیدوارم من و شما جزو اون دسته باشیم افرادی هستن که قبل از اینکه مجبور بشن، قبل از اینکه اصلا بهشون فشار وارد بشه اونها خودشون به دنبال تغییر و حرکت میرن. اونها افراد بسیار بسیار موفقی هستند.
من میخوام یه ذره در مورد گذشته ی خودم صحبت کنم باهاتون. یادمه از وقتی که بچه بودم به شدت علاقمند بودم که دستم تو جیب خودم باشه و برای خودم کار کنم و از همون بچگی شروع کردم به انجام انواع و اقسام کارهای مختلف. از خیلی خیلی سنین کودکی میرفتم توی کوچه شانسی میفروختم تا اینکه بزرگتر شدم و کارگری کردم، سیم پیچی کار کردم و بعد از یه مدتی با توجه به علاقه ای که به الکترونیک داشتم رفتم دنبال تعمیر رادیو و تلویزیون، مدرکشو گرفتم و یه مغازه زدم و شروع کردم به کار کردن و بعد از اون به خاطر بازهم علاقه ای که داشتم رفتم سراغ بازی های کامپیوتری، یه کلوپ بازی های کامپیوتری زدم و با یه تلویزیون سیاه و سفید و اون موقع یه دستگاهی بود به نام میکرو، با اون دستگاه کارم رو شروع کردم.
اولش درآمدم خیلی کم بود اما کار کردم و بعد درآمدم بیشتر و بیشتر شد، بعد یه دونه دستگاه شد 2تا دستگاه، تلویزیون سیاه سفید شد رنگی، بعد SEGA اومد، بعد پلی استیشن اومد، خلاصه به جایی رسید که 7-8 تا دستگاه پلی استیشن داشتم با تلویزیون رنگی و درآمد خیلی بالا. یادمه اون موقع توی سن مثلا شاید 16 – 17 – 18 سالگی درآمدم 30 برابر حقوق یک کارگر ساختمانی بود و کار خیلی راحتی هم داشتم، درآمد خیلی بالایی هم داشتم. اما بعد از یه مدتی فهمیدم که درآمد من داره آرام آرام کم میشه و شرایط مختلفی تو محیط داره اتفاق میفته، مثلا افراد زیادی دارن این مغازه ها رو میزنن مثل من که مغازه زدم چون نیاز به تبحر خیلی زیادی نداشت کافی بود که دستگاه داشته باشی و تلویزیون داشته باشی و شروع کنی به کار کردن و به همون نسبت که دست توی کار زیاد میشد درآمد هم کمتر میشد.
نکته ی دیگه ای که بود این بود که اداره ی اماکن هم خیلی دست گذاشته بود روی این کسب و کار و خیلی گیر میداد به کار ما و هرروز میومدن بازرسی میکردن چه CD دارید میذارید؟ چه بازی دارید میکنید؟ بچه ها چه بازی میکنن؟ و اینا برای من یه نشونه بود، یه نشونه بود برای اینکه تغییر کنیم برای اینکه بتونم آینده ی خودمو قشنگ تر کنم و بهتر کنم، اون موقع بود که من تصمیم گرفتم برم بندرعباس از شهر خودمون، رفتم بندرعباس و این در حالی بود که من زندگی عالی ای داشتم، درآمد خیلی خوبی داشتم، دوستای فوق العاده ای داشتم، انقدر دوستای زیاد و عالی داشتم که حد و حساب نداشت. توی اون شرایط من تصمیم گرفتم که در تله ی این شرایط به ظاهر خوب گیر نکنم و برم برای پیشرفت، برم برای موفقیت، برم برای حرکت کردن و رو به جلو پیشرفت کردن.
رفتم بندرعباس توی شرکت نفتی کارگر بودم و با درآمد بسیار بسیار کم اومدم کارگری کردم. یعنی همه ی دوستام تعجب میکردن میگفتن تو که انقدر درآمدت اینجا بالا بود، تو که اینجا برای خودت کار داشتی، تو که اینجا آقا و سرور خودت بودی الان رفتی داری کارگری میکنی برای مردم؟ اونم تو اون آب و هوا؟ تو اون شرایط؟ و این درآمد بسیار عالی رو کنار گذاشتی؟ و جواب من این بود که من مطمئنم این حرکتم حرکت رو به جلو هست و در نهایت به پیشرفت و موفقیت منجر میشه.
خوب اونجا شرایط اول برام خیلی سخت بود. باید کارگری میکردم، باید چیز یاد میگرفتم. یه مدت راننده تاکسی بودم تو اون شرایط با تاکسی کار میکردم تا بتونم زندگیمو بگذرونم و بعد از یه مدتی من شرایطم بهتر شد، شدم سوپروایزر یه شرکت نفتی و درآمدم خیلی خیلی رفت بالا و باورتون شاید نشه من وقتی که از شهر خودمون رفتم بندرعباس هیچ وسیله ای رو با خودم نبردم چون جا و مکان نداشتم. یه اتاق توی بندرعباس توی محله ی خیلی خیلی ناجور اجاره کرده بودم و یه پیک نیک و یه زیلو و 4تا بشقاب و قاشق ورداشته بودم با خودم برده بودم.
در طی 8 سالی که من توی بندرعباس بودم کسب و کارم پیشرفت کرد و سوپروایزر شدم، درآمدم رفت بالا ، یک خونه ی خیلی خوبی رو اجاره کردم، وسایل خیلی خوبی رو برای خونه خریدم و وقتی که درآمد من اونقدر بالا بود و انقدر شرایطم خوب بود که میشد بهش یک زندگی خوب بگی و دوستای خیلی خوب پیدا کردم، به کارم مسلط شدم، به اوضاع کار مسلط شدم باز هم احساس کردم که این یک تله هست، یک تله ای که میخواد فقط من رو در این موقعیت نگه داره و من باید برای تغییر، برای پیشرفت کردن بیام به تهران. این در حالی بود که انصافا شرایطم خوب بود، درآمدم به شکلی بود که میتونستم به راحتی زندگی خودمو اداره کنم اما احساسم میگفت که این روند ادامه پیدا نخواهد کرد. یعنی این روند همینطور آروم آروم به سمت کم شدن درآمد به سمت بد شدن شرایط تغییر میکنه ولی تو باید حواست جمع باشه.
اون موقع بود که من اومدم تهران و اومدم وارد یه کسب و کار جدید شدم. اومدم شروع کردم به مطالعه ی کتاب های موفقیت، شروع کردم به سخنرانی کردن، شرکت تاسیس کردم و باورتون نمیشه توی مسافرخونه هایی زندگی میکردیم که شرایط بسیار بسیار سختی داشت چون هیچگونه درآمدی در شروع کار نداشتم اما احساسم بهم میگفتش که این روند، روند درستیه. بعد شروع کردم شرکتم پیشرفت کرد، کسب و کارم پیشرفت کرد، درآمدم بیشتر شد، سرمایه گزاری کردم تو قسمت های مختلف و درآمدم انقدر عالی شد که شاید رویای هر کسی باشه که بتونه یه همچین درآمدی رو داشته باشه، یه همچین سودی رو از سرمایه گزاری هاش کسب کنه و میتونم به جرات بگم انقدر درآمد و ثروت داشتم توی تهران و توی ایران که میتونستم تا آخر عمرم واقعا عالی زندگی کنم، واقعا خوب زندگی کنم و خودمو بازنشسته کنم بدون اینکه کاری انجام بدم. سرمایه گزاری های من داشت کار خودشونو انجام میداد و درآمد من اونقدر بالا بود که نیاز به هیچ فعالیت جدید دیگه ای نبود. اما به نظر من این هم یک تله بود!! یک تله برای متوقف کردن روند پیشرفت من.
اون موقع بود که من تصمیم گرفتم از ایران بیام بیرون و جهان رو بگردم و دنیا رو بگردم، مطالعه کنم در مورد آدمای مختلف، در مورد فرهنگ های مختلف، در مورد دلیل موفقیت و شکست افراد و برای این کار مجبور بودم که به موقعیت جدیدی وارد بشم، مجبور بودم که زبان جدیدی رو یاد بگیرم، مجبور بودم که چیزهای جدید و دوستان جدیدی رو پیدا کنم، همه چیز برای من غریبه بود و من از اون فضای بسیار بسیار عالی که تو تهران داشتم بیرون اومدم. اونایی که به من نزدیک هستن میدونن که چقدر شرایط من تو تهران و تو ایران خوب بود و چقدر همه چیز برای من عالی بود، دوستان بسیار زیاد، افرادی که منو عاشقانه دوست داشتن، شرایط بسیار عالی کاری، همه چیز برای من عالی بود یعنی بهترین حالت ممکن برای هر فردی که میتونه تو ایران زندگی کنه در همه ی ابعادش از همه نظر. اون موقع بود که من تصمیم گرفتم که بیام خارج از کشور و تحقیقاتم رو شروع کنم و توی این پروسه باز هم باید تلاش کنم، کلی چیز جدید باید یاد بگیرم، کلی حرکت های جدید باید انجام بدم، کلی باید به خودم آموزش بدم، خیلی کارا باید انجام بدم اما احساس میکنم این روند به من کمک میکنه چون واقعا ما به دنیا نیومدیم که فقط غذا بخوریم، فقط یه خونه بخریم، فقط یه ماشین بخریم، ما به دنیا اومدیم که پیشرفت کنیم، به دنیا اومدیم که حرکت کنیم.
قبل از اینکه شرایط اونقدر سخت بشه که مجبور بشید تغییر کنید خودتون زودتر این کار رو انجام بدید چون اگه این کار رو بکنید واقعا از زندگی لذت میبرید، واقعا چیزای زیادی یاد میگیرید، واقعا پیشرفت میکنید، واقعا احساس غرور میکنید، واقعا موقع مرگتون حسرت نمیخورید. همیشه من میگم یه جوری زندگی کنیم که موقع مرگمون به خدا نگیم خدایا یه دقیقه دیگه به من فرصت بده، یک ساعت، یک روز، یک ماه دیگه به من فرصت بده تا من به شکل قشنگ تری زندگی کنم.
و در ادامه ی این صحبت ها که خیلی خیلی دوست دارم بهش فکر کنید به این سوال طلایی و کلیدی فکر کنید که کی باید تغییر کنیم؟ موقعی که شرایط خیلی سخته یا موقعی که همه چیز خوبه؟ به نظر من موقعی که همه چی خوبه باید تغییر کنیم نه موقعی که شرایط سخته. یعنی اگر موقعی که همه چیز خوبه تغییر کنیم، موقعی که همه چیز خوبه پیش بینی کنیم آینده رو، اگر موقعی که همه چیز خوبه حرکت رو به جلو رو شروع کنیم هیچوقت شرایط اونقدر سخت نمیشه که مجبور بشیم تغییر کنیم.
من وقتی که از کشور خارج شدم در بهترین شرایط بودم. شرایط عالی و فوق العاده ای بود، من مجبور نبودم تغییر کنم، من خودم خواستم که تغییر کنم، به خاطر همین شرایطی که در خارج از کشور دارم هم برای من خیلی خوبه چون نذاشتم اونقدر شرایط بد بشه، اونقدر اوضاعم خراب بشه، اونقدر بهم بریزم و بعد تغییر کنم، بعد دوباره از صفر شروع کنم، الان دیگه اینجا از صفر شروع نکردم. اینجا خب شرایط خیلی خوبی رو داشتم، وضعیت مالی مناسبی رو داشتم، اوضاع خیلی خوبی رو داشتم، چرا؟ بخاطر اینکه من نذاشتم اوضاع اونقدر بد بشه که بخوام از صفر شروع کنم.
اینا یه پیغامه شاید 1% مردم جهان هم اینجوری فکر نکنن، من میخوام که تو جزو اون 1% باشی، اون 1% که پیشرو هستن، اون 1% که جهان رو متحول میکنن، اون 1% که تغییرات وسیعی رو در تمام جهان دارن ایجاد میکنن، افرادی که واقعا مشتاقن که تغییر کنن، واقعا مشتاقن که پیشرفت کنن و من خودم رو دوست دارم یک الگو قرار بدم برای اون افراد که خودم از این دیدگاه استفاده کردم و از این دیدگاه نتیجه گرفتم و این دیدگاه رو دارم منتشر میکنم.
یکی از این تغییراتی که من ایجاد کردم تو کسب و کارم تغییر سایت بود. دوستانی اومدن برای من سایت زدن، دوستان عزیزی که به من کمک کردن برای طراحی سایت و برای من سایت زدن، سایت ما خیلی خوب پیشرفت کرد و اونایی که از طریق سایت با من آشنا بودن و سایت قدیم رو میشناختن میدونن که چقدر ما تو این سایت کارای بزرگی کردیم، پیشرفت های زیادی کردیم. اما بعد از یه مدتی که ما داشت کسب و کارمون بزرگتر میشد و تعداد کاربرا هم داشت بیشتر میشد دیدم اون سایت جوابگوی آینده ی کسب و کار من تو اینترنت نیست و چندبار خواستم تغییراتی رو تو سایت اعمال کنم و به برنامه نویسمون گفتم و اون وقت نداشت که این کار رو انجام بده. من دیدم که برای هر تغییر باید به دنبال برنامه نویسم بدوم بگم که این کار رو برای من انجام بده و این کار برای من واقعا سخت بود. من پیش بینی کردم که باید شرایط رو تغییر بدم، باید از همین الان به فکر تغییرات بزرگ باشم، باید از همین الان آینده رو ببینم و من رفتم کلی مطالعه کردم، کلی آموزش دیدم در مورد آینده ی اینترنت و به این نتیجه رسیدم که باید سایتم رو عوض کنم و جوری این تغییرات رو انجام بدم که خودم بتونم مدیریت کنم سایتمو و نیاز به یک برنامه نویس خاص نداشته باشم که اگر اون نخواست کاری رو انجام بده من کارم لنگ بمونه.
این کار فشار زیادی رو به من وارد کرد و این در حالی بود که سایت ما حداقل تا 2-3 سال آینده میتونست با همین روند و به همین خوبی کارشو انجام بده ولی احتمالا از دو سه سال بعد به اونور دیگه به مشکل برمیخورد و اون کیفیت بالا رو نداشت ونمی تونستم باهاش کارای خیلی بزرگی رو انجام بدم. باورتون نمیشه انقدر این روند تغییر سایت برای من و شرکت من دردسر ساز بود، انقدر کاربرها ناراضی شدن، ما به مشکل برخوردیم، چون من داشتم یه موضوع جدیدی رو توی اینترنت یاد میگرفتم برای ایجاد یک سایت مناسب، خیلی آزمون و خطا کردم، تعداد کاربرهای سایت ما هم خیلی زیاد بود وقتی هم که توی سایت تعداد یوزرها خیلی خیلی زیاد باشه و هرروز بازدیدهای بالایی داشته باشه و شما دارید تغییرات اعمال میکنید خب احتمالا یه سری اتفاقات بد میفته که منم در جریانش نبودم یعنی بلد نبودم، تازه یه سری چیزا رو بعدا یاد گرفتم ولی بازم میدونستم که این روند تغییر و این تغییری که ایجاد شد به نفع منه و در آینده به من خیلی کمک میکنه، درسته که خیلی اذیتم کرد اما چیزای خیلی زیادی به من یاد داد و به من کمک کرد که الان سایتی رو دارم که دیگه همه کاراشو خودم میتونم انجام بدم نیاز نیست کسی برای من کاری انجام بده، نیاز نیست به برنامه نویس خاصی بگم برای من کاری انجام بده تقریبا تمام کارای سایت رو میتونم خودم انجام بدم و این روند آموزش به من کمک میکنه که بتونم در هر کجای دنیا این کسب و کار رو داشته باشم و این کار رو ادامه بدم.
به فکر تغییر باشید. هروقت اوضاع خوبه گول نخورید، این یه تله هست، اوضاع خیلی خوب اوضاع خیلی عالی یه تله هست برای اینکه تغییر نکنی برای اینکه به فکر پیشرفت نباشی. هروقت اوضاع خوب بود بگو چطور میشه از این بهتر بشه؟ چطور میشه باز از این ساده تر؟ باز از این زیباتر؟ باز از این قشنگ تر؟ باز از این پولسازتر باشه؟ و مطمئن باش راه حل های بهتری هست، نگاهت رو به جلو باشه، متوقف نشو، هرروز به فکر پیشرفت باش، هرروز این سوال اساسی رو از خودت بپرس که چطور از این بهتر؟ به وضعی که هستی قانع نباش نذار این وضعی که هستی تو رو از موفقیت دور کنه.
این مثال معروف قورباغه رو یادتون باشه که وقتی قورباغه رو تو یه ظرف آب جوش بندازی به سرعت از ظرف آب جوش میپره بیرون چون تغییر رو احساس میکنه چون دمای زیاد رو میفهمه، اما اگر همون قورباغه رو توی ظرف آب معمولی بذاری و زیرشو روشن کنی و آروم آروم این آب رو گرم کنی قورباغه توی اون ظرف می مونه تا بمیره، تا بپزه و هیچ حرکتی نمیکنه، هیچ تغییری نمیکنه چون تغییر دمای آب داره آرام آرام اتفاق میفته و بدن قورباغه نمی فهمه که داره این دما برای بدنش مضر میشه، داره بهش آسیب زیادی میرسونه.
همه ی آدما همینجورن، آدمایی که میذارن تا جهان با چک و لگد مجبورشون کنه که تغییر کنن، آدمایی که هیچوقت تغییر نمیکنن تا کنار جوب بمیرن، خیلی از افراد توی روابط عاطفیشون به مشکل برمیخورن، تحقیر میشن، به بدترین شکل ممکن به مشکل برمیخورن اما رابطه عاطفی شون رو قطع نمیکنن، اما بررسی نمیکنن روند رابطه عاطفیشون رو، بهتر نمیکنن، به افکار و باورهای خودشون فکر نمیکنن و انقدر اوضاع سخت میشه تا یک شکست تلخ تو رابطه ی عاطفی شون میخورن، افسرده میشن، ناامید میشن، مدت ها گوشه گیر میشن و بعد تصمیم میگیرن که تغییرات بنیادین در خودشون و در روابط آینده شون ایجاد کنن. یا افرادی که خیلی سیگار میکشن و تغییر نمیکنن تا وقتی دیگه سکته میکنن یا هر چیزی شبیه این و آدمایی که قبل از اینکه شرایط سخت بشه خودشون دست به تغییرات میزنن.
خودت دست به تغییرات بزن، زندگی من گواه اینه، پیشرفت من گواه این موضوعه، در شرایطی من ایران رو ترک کردم که همه چیز برای من عالی بود، همه ی دوستانی که با من درارتباطن میدونن که چقدر اوضاع در تمام ابعاد، دوستایی که داشتم، ارتباط های که داشتم، درآمدی که داشتم، موقعیتی که داشتم چقدر عالی بود اما من دوست داشتم توی دریا شنا کنم، توی اقیانوس شنا کنم نه توی برکه! دوست داشتم بیام این پیغام رو به تمام مردم جهان بگم و برای این کار باید حرکت میکردم، باید زمین بازی خودم رو بزرگ میکردم، باید زبان انگلیسی یاد میگرفتم، باید کار میکردم، تو حوزه های مختلف رو خودم کار میکردم، باید میومدم با آدمهای موفق کشورهای دیگه مصاحبه میکردم، باید بررسی میکردم زندگی اونا رو، باید قوانین جهان رو توی ملیت های مختلف بررسی میکردم، باید به اونها آموزش میدادم و تاثیر این آموزش ها رو در زندگی افرادی خارج از کشور خودمون هم میدیدم به خاطر همین من این کار رو کردم.
همیشه به دنبال بهبود باشید، همیشه به دنبال شرایط بهتر باشید و هیچوقت اگر شرایطتون خوبه، شرایطتون نرماله یا شرایطتون ایده آله گول این شرایط ایده آل رو نخورید.
سلام
زمانی که ازدواج کردم بعد از چند سال کارمندی و کار کردن برای شرکت های مختلف (که این کار کردن نیاز مالی نبود و فقط از سر تفریح انجام میشد) تصمیم گرفتم که دیگه خونه بشینم و به زندگی و خونه داری بپردازم مثل خیلی از خانم هایی که نیازی به کار کردن ندارن.
اوایل با کار خونه عشق میکردم، آشپزی و خرید خونه و کارای خونه و… ولی بعد از مدتی دیگه برام تکراری شد و هوس کردم که بازم برم سرکار و درآمد داشته باشم. البته اینم بگم که وضع کاری و مالی همسر من اونقدر خوب بود که هیچ نیازی به کار کردن من نبود و ایشون اصلا رو این مسئله حساب نمیکرد و خلاصه تو همین تصمیم ها بودم که فهمیدم باردار هستم و دیگه بی خیال کار کردن شدم. یه جورایی فقط دوست داشتم برم سر کار ولی براش تلاش خاصی نمیکردم.
دخترم که به دنیا اومد افسردگی بعد از زایمان گرفتم و چون هیچ تلاشی برای برطرف کردنش نکردم این افسردگی روز به روز بیشتر و بدتر شد. یه جایی به خودم اومدم گفتم باید این وضع رو تغییر بدم و فقط با کار کردن میتونم از این حالت دربیام ولی به خاطر شرایطی که داشتم هیچ جایی نمیتونستم کار کنم. کمک هم نداشتم که چند ساعت در روز دخترم رو نگه دارن تا من برم سر کار. اینجا بود که فهمیدم چقدر تفاوت داره خواسته و نیاز الانم به کار کردن نسبت به اون موقع که مثلا بازی بازی دنبال کار میگشتم. ولی من مصمم شده بودم و میگفتم باید کار کنم.
با یه کاری آشنا شدم که میتونستم تو خونه انجامش بدم اما نیاز به مهارت زیاد داشت و باید یه تخصص جدید یاد میگرفتم. یاد گرفتن این تخصص جدید نیاز به زمان و انرژی زیادی داشت ولی من ول کن نبودم. میخواستم کار کنم. اینم بگم اون موقع که به این مرحله رسیدم افسردگیم تا حد زیادی برطرف شده بود و از لحاظ مالی هم اصلا نیازی به کار نداشتم و همسرم همه ی هزینه های زندگی رو به بهترین نحو میداد اما همیشه یه چیزی ته دلم میگفت اگه یه روزی اوضاع تغییر کنه چی؟ دلم استقلال میخواست نمیخواستم چشمم به پول هیچ کس حتی همسرم باشه.
خلاصه رفتم تو دل کار و شروع کردم و فقط خدا میدونه که چقدررررر انرژی و زمان گذاشتم برای یادگیری و انجام اون کار سخت. مامان هایی که بچه ی کوچیک دارن میدونن که آدم وقتی بچه ش کوچیکه از هر فرصتی میخواد استفاده کنه که یا بخوابه یا کارای عقب افتاده شو انجام بده بخصوص من که هیچ کمکی هم نداشتم و خودم بودم و بچه. ولی با وجود این شرایط شب ها که دخترم و همسرم میخوابیدن میشستم سر یادگیری و تمرین و نگاه میکردم میدیدم 4-5 صبح شده و من نخوابیدم!
هرکسی شرایطم رو میشنید بهم میگفت تو دیوونه ای وقتی نیازی نداری واسه چی انقدر خودتو اذیت میکنی؟ بذار چند سال دیگه که وقتت آزاد شد برو دنبال این کارا. واسه همین از یه جایی به بعد اصلا شرایطم رو برای کسی بازگو نمیکردم. فقط کار میکردم. از هر فرصتی استفاده میکردم تا مهارتم رو افزایش بدم و کار کنم.
گذشت و بعد از 3-4 سال من شدم استاد کار خودم. کاری که هر کسی از پسش برنمیومد و نمیاد و درآمد چند ده میلیون تومنی کسب کردم که هرروز در حال گسترش بود. همسرم مدتی هست که به دلیل تغییرات در شغلش کمی دچار مشکلات مالی شده و شرایط مالی اونجوری که باید نیست ولی این مسئله ذره ای روی من تاثیر نذاشته چون من اون موقعی تغییر کردم که هیچ نیازی به تغییر نبود و امروز به لطف خدا انقدر درآمد دارم که نیازی به هیچ کمک مالی از دیگران ندارم، روحیه م بسیار خوبه، وقتی حرف از مشکلات مالی همسرم میشه به هیچ عنوان به هم نمیریزم چون من استقلال خودم رو دارم و همه ی این حال خوب رو مرهون و مدیون تلاشی هستم که در زمانی انجام شد که همه چیز خوب بود.
من با افتخار تو این زمینه جزو دسته ی چهارم بودم. خدایا شکرت
سلام آقای رضایی عزیز و ممنون بابت کامنت پر از درستون
به نظر من یکی از مشهود ترین قوانینی که رعایت کردید قانون احساس لیاقت هست. یعنی شما خودتون رو لایق میدونستید که باید طی مراحل اداری ازتون بخوان اضافه کار بایستید یا حداقل اگر اینطور هم نیست میتونه این درخواست محترمانه تر انجام بشه و چون اینطور نبود به هیچ عنوان نپذیرفتید که زیر بار برید و این احساس لیاقت وقتی شکل بگیره تو ذهن آدم دیگه به خیلی جاها میرسونه آدمو.
و قانون بعدی که عالی و فوق العاده انجام دادید قانون بخشش هست. بهتون تبریک میگم دوست عزیز برای به کارگیری درست و به موقع قوانین و امیدوارم تجربه ی زیبای شما برای من هم درسی باشه تا بتونم در موقع لزوم انجامش بدم.