می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فردین بینش گفته:
    مدت عضویت: 2250 روز

    به نام خدای بزرگ. موضوع :سلامتی ازراه قانون جذب

    سلام استادعزیزم امیدوارم الان این کامنت رو که مینویسم در بهترین شرایط زندگی اولا میخواستم خداشکر کنم که شما دستی از دستان خدا شدین که دراین مسیر زیبا مارو با آموزش‌های خودتون به مسیر بهتر زندگی برسونید البته به کمک خدای بزرگ موضوع از این قرار که من 5 سال پیش از طریق فایل 6 دقیقه ی که شما در اون درباره این که باید هدف داشته باشیم واین زندگی هروز باید چالش جدید باشه حرف میزدید و من اون روز به صورت هدایتی اون فایل رودیدم واگر روزنه زندگی بود واین در حالی بود که من هروز احساس بدی داشتم وهر ماه یک بارسرماخوردگی شدید. داشتم وتا وقتی نمی‌رفتم دکتر وکلی دارو آمپول نمیگرفتم درست نمیشدواون زمانی که من 5سال پیش بعداز گوش دادان فایل هدف داشتن تصمیم گرفتم که از لحاظ جسمی وروحی به سلامتی برسم وعضو سایت شدم و فایلهای رایگان رو دانلودکردم وازشون استفاده کردم اولش زیاد جدی نگرفتم وبه قول استاد از جهان چکو لگد خوردم وبه خودم اومدم واین بار یه روز تصمیم جدی خدایی گرفتم که من تیکه از خدام وبدن من نیازی به مواد شیمیایی نداره وتمام ویتامین ها وموادمعدی وپروتین وکلسیم وغیره داره ونیازی داره به موادشیمیای وخداصدهزار مرتبه شکر بعدازگذشت 5سال یه دونه سرماخوردگی شدید وحتی عادی هم نداشتم وقرص خاصی رو مصرف نکردم واین درحالی بود که قبل از این 5سال من در گردم غده لنفابی داشتم واونایی که پزشگ هستن میدونن که این بیماری چقدر بد هست والبته این بیماری من باتوجه به باورهای گذشته من به وجود اومده بود وخداصدهزار بار شکر من رو باشما دراین راه هم مسیر کرد وانشالله که من که این کامنت رو که مینویسم به این آگاهی عمل کنم وعمل کنیم هرکی تواین راه خدایی هس و باور دارم تا اونجایگاهی که شما در اون هستید که میگن بیش از15و17سال حتی یه دونه قرص مصرف نکردین خیلی فاصله دارم ولی میدونم اگه شماکه به این حدسلامتی رسیدین من و صدها هزار نفری که درراه هستن با تکامل و ادامه دادن این مسیر میتونیم برسم خداشکر که من دراین روز مورخ8خرداد1400این نتیجه نسبتا خوب رو با شما استاد شاگردهای بی نطیرتون درمیان بذارم برای شما استاد عزیز وخانوم شایسته عزی بهترینها رواز خدای بزرگ این کیهان میخواهم دوستون دارم وعاشقان منتظر اون روز هستم که در فلوریدای امریکا ببینم به امید خدای بزرگ… و همیشه به این باور دارم که خداااااااا هست… 😄😄😄😄😊😊😊🤩🤩🤩🤩🤩💓

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 1882 روز

    بنام نامی یکتا

    خدایا شکرت به این فایل هدایت شدم

    استاد یه سوالی پرسیدن حالا من میخام جواب بدم.

    من از دوران بچگی که یادمه و خودمو شناختم که چجور آدمی هستم یعنی این شخصیتی که داشتم و اون شخصیتی که میخواستم داشته باشم فرسنگها فاصله بود و حسرت داشتن یه شخصیت قوی تو دلم مونده بود گذشت و گذشت تا اینکه وارد دانشگاه شدم و بعد فارغ التحصیلی بخاطر باورهای مخرب بخاطر کمبود عزت نفس و اعتماد بنفس یک دختر بی هدف ضعیف و شکننده مثه یه مرده ی متحرک در خانه بودم اما همیشه از خدا میخواستم که تغییر کنم زندگیم دگرگون بشه تنها کارکی از دستم برمیومد این بود که از خدا بخوام و کمکم کند.

    بعد یه سری مشکلات که پیش اومد شرایط باعث شد یعنی تضادها منو وادار به حرکت کرد و شروع کردم به یکسری تغییرات؛ در زمینه ی توحید بیشتر روی خودم کار کردم باورهای بهتری نسبت به خداوند پیدا کردم یعنی من فایلهای یه آخوندو گوش میدادم اونم یه آخوند باسواد که فقط صفتهای خداوند رو تفسیر میکرد و با باورهای توحیدی استاد عباسمنش انصافا خیلی شبیه هم هستند و تغییراتی در زمینه ی شخصیتم ایجاد شد و زندگی آرامتر و با کیفیتری داشتم.اما اعتماد بنفس و روابط و عزت نفس پایین باور خودکم بینی و…. همان سر جای خودش بود و همچنان در تلاش برای تغییر خودم بودم بعضی وقتها کتابهای موفقیت رو میخوندم ولی یه مدت فقط انگیزه میگرفتم بدون هیچ تغییری. یه روز کتاب میخوندم متوجه شدم نویسنده ی کتاب اهل شهر خودمون هست ایشون از خودشون و شرایطشون و تغییرات تو زندگیشون نوشته بودن و خیلی جالب بود برای من و از طریق همین کتاب وارد آدرس تلگرامیشون شدم یه روز تو کانال گذاشته بودن که قرار هست یه سمینار برگزار کنه اسفند 96 بود من هم خیلی دوست داشتم برم و همیشه در تلاش برای تغییر خودم بودم یه فرصت پیش اومده بود دوست داشتم استفاده کنم

    بلاخره تصمیم گرفتم و رفتم اولین باری بود تو عمرم سمینار میرفتم اون موقع 31 سالم بود تو سمینار با خواهر زاده ی مربی سمینار حرف زدم و گفتم خوشبحالت دایی موفقی داری و حتما تو زندگیت تاثیر داره دیگه بعد چند ساعت سمینار تموم شد.

    دو ماه گذشت همون مربی با من تماس گرفت تعجب کردم خودشونو به من معرفی کردن ومنو به یه آموزشگاه دعوت کرد منم قبول کردم وقتی رفتم متوجه شدم چندتا از خانمهای دیگه اونجا هستن با هم آشنا شدیم مربی اومد در مورد یه سری مسایل صحبت کرد در مورد باورها صحبت کرد اون موقع اصن من نمیدونستم باور چی هست درک نمیکردم نمی فهمیدم فقط میشنیدم کلمه ی باور رو. بعد گفت من یک مربی هستم من میخام یک قرداد یک ساله با شما ببندم در زمینه ی اعتماد بنفس باورها و… با شما کار میکنم منم که از خدا خواسته که شدید احتیاج به همچین موردی داشتم اصن تو عمرم همچین چیزیو نشنیده بودم که یه مربی باشه تو این حوزه کار کنه بعد مبلغ پولو گفت زیاد بود منم یه دختر خانه دار بیکار. پدرم بیکار هرچی فک میکردم پوله جور نمیشد مربی گفت برید فک کنید من یه ماه رایگان با شما کار میکنم برای اینکه بدونید چجوری با شما کار میکنم و میزان تاثیر گذاری کارمو بدونید یه ماه رو رایگان آموزش میدم و بعد قرارد کاریو باهاتون میبندم.

    رفتم خونه اصن به خونوادم چیزی نگفتم چون اصن محال بود یه همچین مبلغیو به من بدن اصن نبود که به دن. مبلغ پول ۵ میلیون بود.

    یه ماه گذشت خیلی رازی بودم دقیقا چیزی بود که میخواستم یه معجزه بود برای من اما یک ماه تموم شد و من باید تصمیم میگرفتم مربیم با من صحبت کرد میخوای چیکار کنی منم مونده بودم خدایا چیکار کنم تمام چیزی که فکرشو میکردم یه مقدار طلا بود که داشتم اونم مادرم محال بود رازی بشه برم بفروشم هزینه ی اون دوره رو بدم. منم اصن نزاشتم مادرم بفهمه اصن نزاشتم بدونه که من تو همچین دوره ی یکساله شرکت کردم دزدکی رفتم طلاهارو فروختم و هزینه رو پرداخت کردم و بعد که یه مقدار پول اومد دستم رفتم بدل طلاهارو گرفتم برای اینکه مادرم متوجه نشه الان 4 سال گذشته هنوز مادرم نفهمیدمه که طلاهم نیست و منم برای اینکه رنگ بدلیجات نره ازشون استفاده نمیکنم چون بدلیجاتم اصل نیست

    ناگفته نماند من فقط بخاطر اینکه مادرم ناراحت نشه مجبور بودم همچین کاری بکنم و یه جورای سر مادرمو کلاه گذاشتم چون واقعا بهترین تصمیمی بود و سختترین تصمیمی بود که میگرفتم چون میدونستم هرچی برای مادرم توضیح میدادم ایشون قبول نمیکرد

    و اما این دوره ی یک ساله کل زندگی منو تغییر داد بخاطر همین تصمیمی که گرفتم من الان اینجام کلا جهان من عوض شد از طریق همین مربی با استاد عباسمنش آشنا شدم من فقط جسمم تغییر نکرده کل وجودم و زندگیم تغییر کرده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    باسلام خدمت دوستان عزیزم

    قبل ازاینکه مجبوربشی تغییرکنی تغییرکن

    من دردفترکارم بودم وشرایط خوب بودوافزایش درامدداشتم وهمه به من احترام میزاشتن ومن رودوست داشتن وحتی به من میگفتن ازاینجانروولی من دیدم که باموندن دراینجااینده خوبی ندارم وگفتم برم تودل ترس هام وباادموهای جدیداشنابشم وشغل جدیدوپیشرفت کنم وحرکت کنم واین کاروکردم خداروشکر

    ویک مورداین که من خط خیلی بدی داشتم واصلاخونده نمیشدولی هنوزمشکلی برای من ایجادنمیکردولی به خودم گفتم بایدخطموخوب کنم وخوش خط بشم ورفتم چندتادفترچه تمرین خط گرفتم وتمرین کردم والان خوش خط ترشدم

    ودرموردمجبورشدن برای تغییرمن یک مدت زمانی خیلی چاق شدم وطوری شده بودکه نمیتونستم بشینم وخیلی اذیت میشدم وتصمیم گرفتم که لاغرکنم ورفتم دکترلاغری ویک برنامه دادبهم واندامم خوب شدواون مشکلات ازبین رفت

    ویکی دیگه همین اشنایی بااستادعزیزم بوددربرج ۷سال۹۹که من ازلحاظ روحی خیلی داغون بودم ودرامدنداشتم البته اینوبگم که من قبل از اشنایی بااستادفایل های اساتیددیگه روگوش میکردم وکتاب های موفقیت میخوندم ولی هیچ تاثیری نداشت وحالم خوب نبودحتی سمینارهای موفقیت میرفتم((( چون جهان بدجورچکولقدبه من زده بود))) همش یادمه ازخدامبخواستم هدایتم کنه وموقع اذون که میشدمیگفتم خدایاکمکم کن که به لطف الله به این سایت الهی هدایت شدم وبه قول استادازهمون روزهای اول نشانه هارودیدم واولینش ارامش واحساس خوبم بودخدایاشکرت

    اینهاروگفتم که بدونیدکه باعمل کردن به حرفدهای استادواموزه های سایت میشه بهدجایی که حتی خارج ازتصوراتمون هست میتونیم برسیم

    باتعهدوعمل

    که ایمانی که عمل نیاوردحرف مفت است

    امیدوارم که همه ماجزواون یک درصدی باشیم که قبل ازاین که جهان مارومجبوربه تغییرکنه تغییرکنیم وگول شرایط ایده ال خودمون رونخوریم

    درپناه الله یکتاباشید

    احمدفردوسی

    ۱۴۰۱/۲/۷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    زهرا راستروان گفته:
    مدت عضویت: 927 روز

    سلام وقت بخیر

    من چندسال پیش بعد از زایمان ،درک کردم که چقدر پول ارزشمنده.

    شاید تا اون وقت به این شدت به ارزش پول پی نبرده بودم و تا این حد دچار عجز نشده بودم.

    عروس هلندی هایی داشتم که برام مثل بچه بودن و آن چندسالی که بچه نداشتم تا حد زیادی تنهایی و خلا را برایم پر می کردند اما بعد از زایمان اعصاب صداشون رو نداشتم و کشش رسیدگی مناسب هم نداشتم و خودم مدام باید شیرینی مصرف می کردم تا سرحال باشم. کرونا هم که آمده بود و منی که استراحت مطلق بودم باز هم خانه نشین شدم. خونه هم طوری نبود بتونم اتاق مخصوص براشون داشته باشم.

    بعضی اطرافیان میگفتن بفروششون و این برام مثل فرو رفتن شیشه در قلبم بود.

    بین دو تا حس متضاد گیر افتادم و رنج میکشیدم.

    به بعضی افرادی که در اینترنت پرنده نگه می‌داشتند زنگ میزدم اما ته دلم راضی نمیشد چون پیش بینی میکردم یا آن ها پرنده ها را از قفس بیرون نمی آورند و به اندازه من آزادی نمی دهند یا اینکه من نمی توانم زود به زود آن ها را ببینم.

    به ذهنم رسید یه قسمت با شیشه سفارش بدیم بسازن اما ایده در مقیاس کوچک در قسمتی از خانه عملی شد و باز جواب نداد چون پرنده نر عصبی بود و به شیشه می‌خورد و فضا کوچک بود و امکانات کافی و شیشه دو جداره نداشت.باز هم صدامی آمد. گاهی باز سرزنش میشدم.

    اگر من پول زیادی داشتم یا خودم شاغل بودم میتونستم خدمتکار بگیرم چندماه پشت هم گاه به گاه بیاد برام پرنده هام رو بی منت نگه داره و هر دو روز به اون ها سر بزنه و اگر خانه ام بزرگ بود می توانستم راحت پرنده ها را در فضایی عالی و دور از محل خوابم نگه دارم و من که پس از زایمان کسر خواب داشتم و ضعیف بودم و باید تا ده یازده می خوابیدم. هیچ کس از اطرافیان عمق وابستگی من به آن ها را درک نمی کرد و مادرم هم در آپارتمان شرایط نگهداری نداشت.

    البته پس از هزاران توسل به امام رضا و امام زمان و تکرار این جمله که می‌خواهم کسی از فامیل آن را برایم نگه دارد تا بتوانم ان ها را زود به زود از نزدیک ببینم و در آینده آن را پس بگیرم ،کسی از فامیل حاضر شد آن سه را باهم نگه دارد. به دلایلی نمی توانستم آن سه رااز هم جدا کنم چون یکی جفت دیگری بود و دو ماده هم از سن کم باهم بزرگ شدند و کاملا برایم مانند بچه بودند … و پرنده ی ماده بدون نر بعد از بلوغ رفتار جفت گیری نشان می‌داد و تخم پوچ میگذاشت، من برای همین برای هر دو ماده جفت خریدم اما یکی از نرها همان اول فوت کرد.

    من حاضر به پذیرش فروش نشدم و تا آخرین لحظه تلاش کردم روی آرمان خودم پافشاری کنم و از خدا کمک بخواهم و خدا درهایش را رو به من گشود.

    جالب اینجا بود همان فامیل از جانب همسرم که حتی قبل از زایمان میگفت بفروششان خودش حاضر شد آنها را نگه دارد و تنها خداست که دلها را نرم و رام می کند.

    ایمان دارم که هرگز دری بسته نمی ماند چون تمام کلیدهای اجابت دست خداست و آن کلید امید و آرزوست.

    چندسالی است که دریافته ام که اگر ثروت داشته باشیم مانند آب خوردن مسائل بزرگ خود را هم حل می کنیم و اگر ثروتمان کم و محدود باشد چیزهای پیش پاافتاده و معمولی می تواند برایمان به بزرگترین شکنجه ی زندگی تبدیل شود.

    پول و ثروت حلال که داشته باشی ،در واقع شکرگزاری از نعمت هوش و استعداد و سلامتی را به جای آورده ای و بنده ی شاکر خدا ،بی عزت و مبذول نمی شود. دنیا روی حرف آدم پراعتماد به نفس و پر امید و پر تلاش تعظیم می کند.

    از استاد عباسمنش گرامی و خانم شایسته مهربان بسیار بابت این حرف های زیبا متشکرم.

    آری باید پیش ازینکه شرایط سخت پیش آید همچنان با قدرت تلاش کرد.باید مغز را ورزش داد و مدام رشد کرد. اگر خود را تغییر بدهیم و قوی باشیم می توانیم زنده بمانیم و زندگی را زیبا زندگی کنیم. دنیا به انسان های شجاع و هوشمند نیاز دارد.

    انسان های شجاع هم زندگی خود را زیبا می کنند هم زندگی مردمان دیگر را‌.

    و من همچنان امیدوارم و تلاش می کنم.

    ایمان دارم با گوش کردن به فایل های استاد و پاک سازی ناخودآگاهم و تلاش های خود، شکوفه های ثروت را به چشم خواهم دید و از میوه های درخت امید بهره مند خواهم شد .

    ثروتمند بودن یکی از معنوی ترین کارهای دنیاست.

    باید ثروت داشته باشی تا ببخشی.

    بخشندگی نشان داراییست.

    برای همه از خدای بی نهایت ثروتمند و غنی و مهربان، سلامتی امنیت و پول حلال و فراوان خواستارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3784 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    خداوند رو بسیار سپاسگزارم که یک بار دیگه به من این افتخار رو داد تا رد پای دیگری در قالب یک کامنت از خودم به جا بذارم.

    داشتم دنبال یکی از محصولات مرتبط با کامنت امروزم می گشتم تا اونجا کامنتمو بذارم که یهو به صورت الهام گونه در کسری از ثانیه بهم گفته شد برو در صفحه فایل «میخواهی جزو کدام دسته باشی؟» این کامنت رو بذار.

    چرا که می خوام در مورد یک تصمیم بسیار بزرگ که سالهاست باهاش دست به گریبانم صحبت کنم. یه ایراد رفتاری داشتم که سالها بود می دونستم باید ترکش کنم اما همیشه به دلایل مختلف نتونستم. یه جورایی اعتماد به نفس من به خاطر عدم کنترل ذهنم در انجام این کار بسیار صدمه دیده بود. تا این که بعد از شروع انقلاب سوم من سعی کردم یکی پس از دیگری اتفاقات زندگیم رو مدیریت کنم و اشتباهاتی که داشتم رو یکی یکی حذف کنم. خیلی چیزا بعد از این تصمیم در زندگی من تغییر کرد. از عصبانیت و ناراحتی های مداوم گرفته تا یه سری وابستگی ها که البته هنوز و همیشه باید روشون کار کنم تا بهبود پیدا کنن.

    اما این بار تصمیم گرفتم به پاشنه آشیلم حمله کنم. اون ایراد اصلی و اساسی که همیشه ازش فراری بودم. به دلیل این که خیلی شخصیه نمی تونم دقیق در موردش صحبت کنم اما شما فرض کنین یه معتادی بعد از سالیان زیاد می خواد این اعتیادش رو ترک کنه. یه همچین چیزی! البته که این تصمیم رو امروز گرفتم و از خدا می خوام که در این زمینه هوای منو داشته باشه و کمکم کنه. اما فکر می کنم با توجه به روند تکاملی که در کنترل ذهنم برای کنار گذاشتن این رفتار طی کردم، بتونم این بار با کمک خدا خیلی بهتر از قبل عمل کنم.

    این کامنت رو گذاشتم تا به عنوان رد پایی از من برای ایجاد یه تغییر بزرگ در سایت استاد عباس منش عزیزم باقی بمونه.

    برای همه شما عزیزانم از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    1402/8/11

    20:39

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    بهنام جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 663 روز

    به نام خداوند یکتا

    از خداوند سپاسگذارم که امروز هدایت شدم به این فایل استاد در مورد تعقیر صحبت کردین واقعا چقد جالب بود این فایل منم الان خداروشکر سه سال و 2ماه پاک هستم وقتی به لطف خداوند مواد ترک کردم با داشته هام ترک کردم و کارم ازاد بود ودوسال از شهرستان اومدم تهران و تو یه شرکت کارگرم اما گذشته کاسب بودم و درامدم خوب بود ولی اومدم تهران و دنبال تعقیراتی بودم تا اینکه باسایت شما اشنا شدم خیلی خوشحالم که با سایت شما اشنا شدم و خودمو پیدا کنم از خداوند میخوام کمکم کنه محصولات بخرم و خیلی خیلی تعقیر کنم و به ارزوهام برسم از شما سپاسگذارم استاد عزیز بابت همه چیز شکرگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    به نام خدای هدایت گر

    سلام خدمت همگی

    اولین باری که دست به تغییر زدم و خواستم تغییر کنن همان روزهای اولین ورودم به سایت بود و با شنیدن این آگاهی ها که انگار بخشی از وجودم بودند و من فراموش کرده بودم و بسیار راحت و باور پذیر بودند تمام صحبت های استاد!انگار همان پیامبری بودند که هر روز در نجواهای شبانه ام بخدا می گفتم که در هر زمانی پیامبری برای هدایت مردم فرستاده ای چرا در زمان ما هیچ راهنمایی نیست و غافل از اینکه پیامبر زمانه همین استادی بودند که با گفتارشان چنان آرامشی را در وجودمان بوجود آوردند که قبل از آن هیچ گونه آرام بخشی آن اثر رانگذاشته بود،استادی که رفتار و عملشان یکی بود و گفتارشان فقط خدا و توحید ویگانگی الله مهربان…

    همون روزهای اول که وارد سایت شدم فکر کنم یه ماهی نگذشته بود از ورودم که درخواست کار کردن رو به همسرم دادم و بااینکه نیاز مالی برای کار کردن من نبود ولی می خواستم تجربه کنم پول ساختن و تمکن مالی از جانب خودم!!که با یه کار خونگی بسیار دلچسب و شیرین آغاز کردم و لذتی در خلق کارهای روزانه داشتم که حد و اندازه نداشت و روز به روز بزرگتر و پیشرفته تر میشدم و انگیزه ی صد برابری برای اینکه انگار پا در قدم استاد گذاشته بودم و هر چه را که می گفت وحی منزل میدونستم و برای بزرگ کردن خودم و ظرف وجودی ام هر آنچه را که برایم مقدور و امکان پذیر بود رو انجام میدادم و برای هر پیشرفت و ترقی برای خودم جایزه میدادم و خودم رو تشویق میکردم تا روز به روز در این کار مهارت پیدا کنم،حتی روزایی که مشتری نداشتم برای خودمون کارهایی رو انجام میدادم که تابحال انجام نداده بودم تا هم ترس سفارش های متفاوت رو از خودم دور کنم و هم روبه رشد باشم که این تغییر در رفتار و اخلاق من که برخلاف سالیان گذشته در منجلاب افسردگی شدید بودم مرا در مداری قرار داد به لطف خدای مهربان که دارو که هیچ دیگه به دکترم مراجعه نکردم و این تغییر باعث شد تا هم منبع درآمد عالی داشته باشم ،هم کاری رو که علاقه ی فراوان بهش رو داشتم در بهترین شرایط و در ایده آل ترینش انجام بدم ،هم آرامشی عجیب در روح و روانم بوجود بیاد،هم هر روز یه کار زیبا خلق کنم مثل خودش و هم از همه مهمتر نتیجه داشته باشم در دستم که اگه استادم ازم خواست که در این مدت عضویت چی داری بگم با نتیجه اومدم!!!نتیجه ایی که شهرت و اعتبار برام داره،سلامتی و ثروت،آرامش و آسودگی خاطر،دلگرم به بودن خدایم که هر لحظه اجابت میکنه،رو به جلو بودنم و انجام رسالتم که میدونم برای همین هدف پا به این جهان گذاشته بودم که اگه بااین سایت آشنا نمیشدم همچنان در گمراهی سالیان پیش بودم و در همان جهالت می ماندم…

    خدا جونم شکرت و هزاران هزاربار شکرت که بواسطه ی اعتماد و اعتقاد به وجود خودت روز به روز در حال پیشرفت و طی کردن پله های ترقی هستم در حالی که اولین شهرم، در حوزه ی کار خودم به لطف خودش شدم که هر کسی دنبال کیفیت و کاره خوب باشه اولین گزینه من هستم و هزاران هزار بار شکر که بواسطه ی حضور خودش در تک تک لحظات زندگیم امروز من !اعظم برزگری بنام شناخته میشم در شهرم و میخوام کاری ماندگار در سطح جهانی انجام دهم تا جزوء بندگان خوب خودش باشم تا راضی و خشنود باشد ازمن…

    خدایا شکرت که هزاران هزار مثال دارم از خودم زمان هایی که تغییر کردم و بزرگ شدم و زمانی که ترس بر من غلبه کرد نوایی آرام در گوشم خواند

    لاخوف علیهم و لاهم یحزنون

    که تمام ناراحتی و نگرانی هایم را به دست باد دادم…

    چقدر ما خوشبختیم که در زمان استاد و آگاهی هایش زندگی میکنیم تا آگاه تر شویم و خدا رو بیشتر و بهتر درک کنیم…

    خدا جانم هزاران هزار بار شکرت،به اندازه ی تک تک این برف ها که هر کدام به شکل هندسی زیبایی هستند و در حال باریدن عاشقانه،تو راسپاس که هر چقدر بگویم و ستایشت کنم کم است…

    خدای عزیزم!قدرت سپاسگذاری و شکرگذاری را در ما روز به روز زیادتر کن تا تورا آنگونه که شایسته و لیاقت توست سپاس گویم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مهدی حوازاده گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستای بینظیرم

    یه حسی بهم گفت که بیام و این فایل رو ببینم

    و چقدر من بهش نیاز داشتم

    چند وقتی هست بعد از اینکه سیگار رو ترک کردم نیاز بود تا دوستای اطرافم رو هم تغییر بدم

    تقریبا این کارو هم کردم یعنی دوستای قبلیم خیلی هاشون خود به خود حذف شدن ولی یه نفر مونده

    و من انگار نمیخوام اون بره

    یه نفری که میدونم و مطئنم وقتی تمرکزم رو از روش بردارم اون وقت جهان پاداش های زیادی به عنوان روابط با انسان های بهتری بهم میده ، انسان هایی که میتونم ازشون چیز های بیشتری یاد بگیرم ، انسان هایی که میتونم آرامش بیشتری رو باهاشون تجربه کنم و بودن کنار اون فرد داره باعث ضرر خوردن به من میشه چون اون سیگار میکشه و من نمیکشم و گاهی اوقات این موجب میشه که من از روند خودم دور بشم و چند نخ سیگار کنار اون بکشم

    و مهدی یادت باشه که اگر تغییر نکنی زیر چرخدنده های جهان به مرور له خواهی شد

    اینو یادت باشه که هیچ چیز ثابت نمیمونه

    یا داره به سمت بهبود میره یا به سمت نابودی

    یادت باشه نتایج امروزت بابت تصمیمات گذشتت بوده و نتایج آیندت بابت تصمیمات امروزت خواهد بود.

    سپاسگزارم از خداوند بابت هدایت من به این فایل

    خداوندی که هزاران بار به من گفته که مهدی وقتشه آدمای دورت رو عوض کنی و من کامل گوش نکردم مهدی باید تمرکزت رو از اون فرد برداری

    انصافا وقتی پیش این فرد هستم آرامش زیادی دارم ولی میدونم پنیرم تموم شده این احساس رو دارم

    و مهدی اگر تغییر نکنی اگر تغییر نکنی باید با تمام اون رویاهایی که داری خداحافظی کنی

    یه مثال دیگه ای که بخوام بزنم در مورد ترک کردن سیگار هست

    من حدود 4 سال بود که سیگار میکشیدم و خب نشستم با خودم فکر کردم و گفتم مهدی تا کی میخوایی ادامه بدی اخه توی ذهنم بود که بعدا ترک میکنم

    به خودم گفتم ادامه ی این داستان فقط بیماری و سرطان و آدمای بیخود و خلاصه فقط بدیه و بدیه

    به خودم گفتم اگه ترک کنی روند بدنت روبه سلامتی میره ، آدمای دور و برت عوض میشن ، انرژیت میره بالاتر و خلاصه هرچقدر فکر کردن دیدم ترک کردنش فقط سوده و سوده و سود

    پس ترکش کردم و فقط سود بود سود بود و سود

    از اینکه همیشه ماشینم تمیز میمونه و خاکستر سیگار توش نیست

    تا ریه هایی که دیگه در معرض سرطان نیست و میتونم یه نفس راحت بکشم تا اخر عمرم

    خدایا شکرت

    خدایا کمکم کن که در زمان درست بتونم تغییر کنم

    یه مورد دیگه ای که باید تغییر کنم و بهتر بشم در مورد آگهی بازرگانی هست

    من باید این تمرین رو بیشتر و بیشتر انجام بدم و حداقل باید هر روز برای یک نفرم که شده اجراش کنم که خدامیدونه که این تمرین چقدر زندگی منو میتونه زیر رو کنه

    و اگر تغییر نکنم فقط به سمت بد تر شدن میره و ثابت نمیمونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    آمیتیس گفته:
    مدت عضویت: 4010 روز

    سلام

    زمانی که ازدواج کردم بعد از چند سال کارمندی و کار کردن برای شرکت های مختلف (که این کار کردن نیاز مالی نبود و فقط از سر تفریح انجام میشد) تصمیم گرفتم که دیگه خونه بشینم و به زندگی و خونه داری بپردازم مثل خیلی از خانم هایی که نیازی به کار کردن ندارن.

    اوایل با کار خونه عشق میکردم، آشپزی و خرید خونه و کارای خونه و… ولی بعد از مدتی دیگه برام تکراری شد و هوس کردم که بازم برم سرکار و درآمد داشته باشم. البته اینم بگم که وضع کاری و مالی همسر من اونقدر خوب بود که هیچ نیازی به کار کردن من نبود و ایشون اصلا رو این مسئله حساب نمیکرد و خلاصه تو همین تصمیم ها بودم که فهمیدم باردار هستم و دیگه بی خیال کار کردن شدم. یه جورایی فقط دوست داشتم برم سر کار ولی براش تلاش خاصی نمیکردم.

    دخترم که به دنیا اومد افسردگی بعد از زایمان گرفتم و چون هیچ تلاشی برای برطرف کردنش نکردم این افسردگی روز به روز بیشتر و بدتر شد. یه جایی به خودم اومدم گفتم باید این وضع رو تغییر بدم و فقط با کار کردن میتونم از این حالت دربیام ولی به خاطر شرایطی که داشتم هیچ جایی نمیتونستم کار کنم. کمک هم نداشتم که چند ساعت در روز دخترم رو نگه دارن تا من برم سر کار. اینجا بود که فهمیدم چقدر تفاوت داره خواسته و نیاز الانم به کار کردن نسبت به اون موقع که مثلا بازی بازی دنبال کار میگشتم. ولی من مصمم شده بودم و میگفتم باید کار کنم.

    با یه کاری آشنا شدم که میتونستم تو خونه انجامش بدم اما نیاز به مهارت زیاد داشت و باید یه تخصص جدید یاد میگرفتم. یاد گرفتن این تخصص جدید نیاز به زمان و انرژی زیادی داشت ولی من ول کن نبودم. میخواستم کار کنم. اینم بگم اون موقع که به این مرحله رسیدم افسردگیم تا حد زیادی برطرف شده بود و از لحاظ مالی هم اصلا نیازی به کار نداشتم و همسرم همه ی هزینه های زندگی رو به بهترین نحو میداد اما همیشه یه چیزی ته دلم میگفت اگه یه روزی اوضاع تغییر کنه چی؟ دلم استقلال میخواست نمیخواستم چشمم به پول هیچ کس حتی همسرم باشه.

    خلاصه رفتم تو دل کار و شروع کردم و فقط خدا میدونه که چقدررررر انرژی و زمان گذاشتم برای یادگیری و انجام اون کار سخت. مامان هایی که بچه ی کوچیک دارن میدونن که آدم وقتی بچه ش کوچیکه از هر فرصتی میخواد استفاده کنه که یا بخوابه یا کارای عقب افتاده شو انجام بده بخصوص من که هیچ کمکی هم نداشتم و خودم بودم و بچه. ولی با وجود این شرایط شب ها که دخترم و همسرم میخوابیدن میشستم سر یادگیری و تمرین و نگاه میکردم میدیدم 4-5 صبح شده و من نخوابیدم!

    هرکسی شرایطم رو میشنید بهم میگفت تو دیوونه ای وقتی نیازی نداری واسه چی انقدر خودتو اذیت میکنی؟ بذار چند سال دیگه که وقتت آزاد شد برو دنبال این کارا. واسه همین از یه جایی به بعد اصلا شرایطم رو برای کسی بازگو نمیکردم. فقط کار میکردم. از هر فرصتی استفاده میکردم تا مهارتم رو افزایش بدم و کار کنم.

    گذشت و بعد از 3-4 سال من شدم استاد کار خودم. کاری که هر کسی از پسش برنمیومد و نمیاد و درآمد چند ده میلیون تومنی کسب کردم که هرروز در حال گسترش بود. همسرم مدتی هست که به دلیل تغییرات در شغلش کمی دچار مشکلات مالی شده و شرایط مالی اونجوری که باید نیست ولی این مسئله ذره ای روی من تاثیر نذاشته چون من اون موقعی تغییر کردم که هیچ نیازی به تغییر نبود و امروز به لطف خدا انقدر درآمد دارم که نیازی به هیچ کمک مالی از دیگران ندارم، روحیه م بسیار خوبه، وقتی حرف از مشکلات مالی همسرم میشه به هیچ عنوان به هم نمیریزم چون من استقلال خودم رو دارم و همه ی این حال خوب رو مرهون و مدیون تلاشی هستم که در زمانی انجام شد که همه چیز خوب بود.

    من با افتخار تو این زمینه جزو دسته ی چهارم بودم. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    از خودم می‌خوام بگم از تغییراتی که تو زندگیم انجام دادم از حرکت‌هایی که برای بهتر کردن اوضاع انجام دادم

    بچه که بودم همیشه دوست داشتم جیبم پول باشه و متکی به کسی نباشم بابت همین طرز فکرم تابستون که میشد بستنی یا باقلبا می‌فروختم دوست داشتم همیشه فعالیت داشته باشم و برای خودم پول بسازم با کارگری تو بازار شروع کردم و هر لحظه تو ذهنم این بود که یعنی من باید تا آخر عمرم کارگری کنم چیزی که اصلا قبول نمی‌کردم یه روز یه ایده ای به ذهنم اومد و از کارفرمام درخواست کردم که از جنساش بده ببرم برای فروش در صورتی که من کار داشتم ولی نمی‌خواستم به همون منوال پیش برم دوست داشتم برای خودم کار کنم که بعد یک سال من برای خودم یه تولید کننده شدم و جنسامو خودم تولید میکردم و می‌فروختم بنا به دلایلی ( اطلاع از قانون نداشتن ونشتی های انرژی باورهای محدود کننده و….) تو کارم خللی ایجاد شد و من وارد یه شرکت شدم ولی این انگیزه و ذوق و شوق در من بود برای محکم شدن جای پام که دوباره شروع کنم باز از کارگری تو شرکت استارت زدم یه روز کتاب ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگ و خوندم و داستان ماهی سیاه کوچولو از این قرار بود که می‌خواست از برکه در بیاد و وارد دریا بعد اقیانوس بشه و تجربه کنه و یاد بگیره از تو برکه موندن خسته شده بود و می‌خواست جهان بیرون از برکه رو تجربه کنه با خوندن این کتاب تلنگوری به من زده شد که باید حرکت کرد بعد از مدتی بخاطر مشکلات مالی و اعتراض کردن من مستقیم از کارفرمای خودم که باعث اخراجم از شرکت شد،با هزارتومان پول تو جیبم از شرکت اخراج شدم که بعد از سه سال چنان تحولی تو زندگیم ایجاد کردم که اصلا ربطی به قبلم نداشتم چون کامنتشو گذاشتم نیاز به توضیح بیشتر ندارم فقط اصل و میگم که هم برای خودم یادآوری بشه و هم تمرین استاد و انجام داده باشم و چگونگی وارد شدنم به سایت زمانی که تغییر و در شخصیتم ایجاد کردم و حرکت کردم و همیشه با توکل به خداوند متعال پیش میرفتم هدایت شدم به این سایت زیبا و استاد عزیزم این سوال و همیشه از خودم میپرسم که چطور از این بهتر و چکار کنم که درآمدم بیشتر بشه چیزی که تو بگراند گوشیم برای خودم نوشتم تا همیشه جلوی چشمام باشه و من حرکت میکنم و ساکن نیستم و خودم و سپردم به خدای خودم با آموزهای استاد پیش میرم و می‌دونم که اوضاع از این که هست خییییییییلی بهتر هم می‌تونه باشه فقط باید در مسیر درست حرکت کنم و این حرکت مستمر باشه و باورام و قوی تر کنم بیشتر اعتمادم به خدای خودم باشه چیزهایی که گفتم زمانی اقدام میکردم که در حال کار کردن و پول در آوردن بودم ولی میخواستم از اینی که هست بهتر باشه و الان در کنار شما عزیزان قرار دارم و فقط فکرم برای پیشرفته برای خوشبختی برای خیر دنیا و آخرت ام این آگاهی یایی که از استادم یاد میگیرم من به خوشبختی رسیدم همین دونستن قانون آفرینش مهمترین نکته ای بود که من باید میدونستم و خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم بابت زمان حالی که دارم آرامشی که دارم احساس خوبی که دارم چقدر عاشقانه خودم دوست دارم چقدر به خودم افتخار میکنم بابت جایگاهی که الان دارم زندگی پر از طلاتم و طوفانی قبل من الان به آرامش رسیده و چقدر خدا منو دوست داشته که با استاد عباس منش آشنام کرده تا مسیرم و با به راهنمای خوب و عالی طی کنم منکه تو مسیر درست بودم تا هدایت شدم به سمت استاد حالا با استاد دست به دست هم پیش میرم و برای بهتر شدن اوضاع باید بیشتر روی خودم کار کنم مسیر مسیره درستیه من باید خودمو با اون هماهنگ کنم این فایل از نشانه های امروزم بود که از خدا خواستم هدایتم کنه و این فایل برام اومد آیا برای بهتر شدنم نیست من پس در مسیر درست هستم خدا در لحظه با من حرف میزنه

    خدایا سپاسگزارم بابت هدایتم به این فایل

    خدایا سپاسگزارم بابت هدایتم به این سایت

    خدایا سپاسگزارم بابت هدایتم به استاد عزیزم

    خدایا سپاسگزارم بابت هدایتم به دوستان هم فرکانسم خدایا شکرت بابت همه چیز در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: