می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 47 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
من از صحبت های استاد واقعا انرژی میگیرم و بهترین انرژی مثبت خودم رو حدود سه ماه پیش گرفتم که هنوز چنین روزی برای من تکرار نشده است.
من 5 سال داخل یک شرکت کار میکردم که حقوقم خیلی کم بود و کارم زیاد و طی یک روز به طور عادی از شغلم استعفا دادم و به این نتیجه رسیدم که کار من ارزش خیلی بیشتر از حقوقی که میگیرم را دارد و خداروشکر الان از شغلم خیلی رازی هستم و این تغییر روی برخورد و منش و طرز فکرم خیلی اثر گذاشته است، و دید من در مورد کار فقط حقوق نیست بلکه آرامش و رضایت هم برام خیلی مهم شده، خیلی سریع افکار منفی به سراغ من میایند و من با توجه به صحبت های استاد فکرمو به سمت مثبت تغییر میدهم و همه ی این کارها رو مدیون صبری هستم که خداوند در وجود من قرار داده و البته تغییر تفکر و باورها و صحبت های خوب استاد.
موفق و موید باشید
زیر سایه لطف خدا
24/5/94
بنام خدا
سلام . در مورد سوال شما من حدود 5 سال پیش تفکراتم منفی گرا و بدبینانه به انسان ها و زندگی روزمره بود و نگرش خوش بینانه ای به هیچ چیزی نداشتم و همیشه دنبال روشی بودم که تغییر کنم . که بصورت اتفاقی سایت جناب عباس منش رو دیدم و مطالب برام جالب بود و با تمرین موارد اعلام شده مسیر اخلاقیات من کم کم عوض شد و احساسات و باور ها و نگرش مثبت من به همه چیز به سمت دنیایی پر از فراوانی نعمت ها و شادی و موفقیت و اینکه قضاوت ها رو کنار گذاشتم و از دلخوری کینه حسد دروغ بخل چشم و هم چشمی فزیب تهمت و عدم تحلیل شخصیت افراد دست کشیدم و از بیان خصوصیات غیر مثبت افراد دوری کردم و همیشه و تا حال دائم الشکر خداوند متعال هستم و او را منبه تمام فراوانی ها میدونم و خدا رو شکر میکنم که امروز به جرات میگم که ثروتمند کسی است که سلامتی آرامش درونی و کمک کننده به مردم باشه و لذت وشادی وعشق در زندگی داشته باشه و پول فراوان هم داشته باشه البته با شکر کذاری و دید زیبا داشتن من به انسان ها و تغییر نگرش منفی ام به احساس خوب ومثبت به اطرافیان باعث تغییر نگرش اطرافیان به من شده و خدا رو شکر که یکی از ثمرات این نگرش برنده شدن من در قرعه کشی اردیبهشت 94 فروشگاه های زنجیره ای ایست استار بود که برنده یکدستگاه اتومبیل تیبا شدم . و زندگی من تغییرات بسیار خوبی داشته. که خدا رو شکر میکنم که امروز ثروتمند هستم و سلامتی ارامش درونی پول کمک به دیگران و عشق و لذت و شادی رو دز زندگیم دارم .
من خواستم که تغییر کنم و کردم
تغییر اززمانی شروع شد ک من خدایم وعشق اورا باور کردم مطلبی خواندم ب این مضمون ک حرف خداوند ب یکی ازانبیا بود که اگر بندگانم میدانستن من چقدر انهارا دوست دارم و عشقم باخبربودند بحد بند وجودشان ازهم میگسست برای رسیدن.
این جمله تکان عجیبی بمن داد خدایم را عاشقانه دوست دارم و تغییرات هرچند اندکی ازنظردینی درخود دادم برای نزدیک شدن ب خدایم ولی او کارهای زیادی برایم انجام داده که ازبیانش قاصرم
تمام زندگیم راازخدایم دارم هرموفقیتی که دارم
همیشه باور داشتم که خدایی ک انقدرداناست وبرنامه ای برای زندگی بشر داده درتمام دوران ها درقالب قرآن مسلما فقط همین کلمه ها نیستو دریایی دروجود تک تک کلمات است
من هم مثل شما دنبال تفسیرهای زیبای قران بوده ام بخاطر همین مطالب شما واقعا ب دلم مینشیندوباور دارم
اشنایی با اموزش های شما برایم یکی از نشانه های خدایم بوده درصورتیکا فایل شما راازطریق پسرعمویم گرفتم و روی ضبط ماشینم گوش میدادم ولی اوایل اعتنایی نداشتم ولی درمورد کارافرینی من راتکان میداد چون جزوعلایقم بودکم کم بقیه فایل ها رو گوش دادم وچون اهل اهنگ و موزیک نبودم مدام فایل هاتون توی ماشین برایم تکرار میشد وعلاقه ام نسبت ب صحبتاتون بیشترشدوپیگیر بقیه فایل هاتون شدم…
امروز که مینویسم دانشجوی رشته حسابداریم ک پدرم سخت بادرس خوندم مخالف بودولی خواندم وبعدباترک تحصیلم مخالف شدوسخت باکارکردنم مخالف بودواولین شغلم روکه سرویس مدرسه بودروانجام دادم و بعدحسابداری ودرکنارش سرویس وقالی بافی هم داشتم(البته قالیبافی ن بعنوان شغل تفریح بود فرش های حرم امام حسین ع )برنامه زندگیم فشرده بود
طراحی فرش هم بلد بودم و چون اسان بود و درامدخوبی داشت علاقه داشتم حسابداری ازچشمم افتادورها کردم
خلاصه بگم خودم رو ازکارهایی ک علاقه نداشتم رها کردم و باخودم تصمیم گرفتم ک فقط کارهای مورد علاقه ام راانجام بدم یعنی شغل طراحی و بازاریابی توی این مسیرخیلی چیزهایی که من رو ازار میداد رورها کردم و خیلی چیزهارو تغییر دادم
ازشما بابت فایل هاتون واقعا تشکر میکنم
فایل هاونشانه های زیادی خداسرراهم قرار داده چون درخواستم را دیده من شدید ب حرفتون ک خداهمه راه ها رو یکجا نشان نمیده و باید قدم اول رو برداری اعتقاد دارم و این مثال رو زیاد برای دوستانم زده ام شدید ب این اعتقاد دارم و قبل ازاشنایی باشما این اعتقاد را داشتم ک دنیا ی قاعده های خاصی داره باید انها رو کشف کنم باید یچیزی باشه همه چیز میتونه ثابت باشه واشناییم باشما بخاطر این سوال و خیلی ازسوال های ذهنم میدانم تشکر…
سلام
تغییرات زندگی من زمانی شروع شد که در سن 18 سالگی بعد از قبول شدن در کنکور رفتم سر کار در یک هتل.
راستیتش تا 18 سالگی هیچ کدوم از تصمیم های زندگی خودمو خودم نگرفتم و دیگران این تصمیم گیری رو انجام میدادن . اما واقعا با خودم خیلی کلنجار میرفتم که نقش من این وسط چیه پس . برای همین اولین تصمیم زندگی گرفتم و رفتم سرکار . اونموقع اصلا نمیدوستم همه چیز از خودم شروع میشه و فکر میکردم باید شرایط خوب باشه تا من هم خوب باشم این تفکر اشتباه به همراه داشتم تا اینکه از اون کار اومدم بیرون و وارد کار دررشته تحصیلی خودم یعنی کامپیوتر وارد شدم اونجا هم همین تفکر داشتم و خوب چون خودم رو اصلاح نکرده بودم شرایط خوب رو اونجا نداشتم و این باعث شد از خودم این سوال بارها بپرسم که چی میشه یه فردی موفق میشه ولی بعضیها نمیتونن و بالاخره بعد از گذشت چند ماه جواب سوالاتم رو گرفتم که اون تغییرات مثبت در وجود انسان بود که اومدم تا حدودی توی این زمینه مطالعه کردم ولی راستیتش زیاد درک خوبی نسبت به این مسایل پیدا نکردم تا اینکه یک روز بصورت کاملا اتفاقی با سایت اقای عباس منش اشنا شدم اول دانلودهای رایگان وبعد محصولات ایشون استفاده میکنم به طور قطع میگم که الانی که با شما صحبت میکنم شرایط بسیار خوبی نسبت به گذشته دارم ادمهای بسیار موفقتری نسبت به خودم میبینم و در حال حاضر سه تا کار رو همزمان با هم انجام میدهم که هرکدام شرایط بسیار عالی برای من فراهم کردن
ویه طور قطع میگم یکی از عواملی که باعث میشه که رشد نکنیم ترس از اینده هستش و یاد گرفتم که از هرچیزی که میترسم خودم رو داخل اون بیاندازم چون ترس یک تصویر کاملا ذهنی که واقعیت نداره
خداروشکر الان شرایط خوبی دارم از لحاظ روحی .دارم هنوز روی خودم کار میکنم و به یقین میگم هر قدر که شما رشد کنین محیط اطراف شما هم با شما رشد میکنه
با سلام و احترام
تغییرات من از رمانی شروع شد که به خاطر بیکاری علی رغم داشتن وابستگی شدید مجبور به ترک خانواده و شهرم شدم و به ماهشهر رفتم .مدرک تحصیلیم در ان زمان لیسانس بودو مجبور شدم برای کار از دیار خودم هجرت کنم.قبل رفتنم با غم و اندوه فراوان کتاب قران رو باز کردم که صفحه باز شد که سوره نساء آیه ی ٨١ توی اون صفحه بود ( توکلت علی الله و کفی بالله وکیلا )وقتی که اونو خوندم تصمیم برا رفتن قطعی شد و رفتم.اوایل شرایط خیلی رنج آور بود دوری از خانواده و دوستان و شرایط اب وهوائی که تا به اون روز تجربه نکرده بود. به هر مشقت و سختی بود کاری پیدا کردم با حقوق کم شبها داخل کانکسی میخوابیدم که سرو صدا توش بیداد میکرد.دوسال گذشت و شرایط من کمی بهتر شده بود حقوق و محل اسکانم بهتر شده بود اما شرایط ،شرایط ایده آل و خوبی نبود یه روز که خیلی دلتنگ بودم و ناراحت به خدا گفتم خدایا من به تو توکل کردم و تو گفتی در کتابت که همین تورا کفایت میکنه و اومدم اینجا خیلی سختمه ،پس مگه من توکل نکردم چرا شرایط من هنوز خوب نیست.اونشبم مثل شبهای دیگه گذشت و من هر روز همین جمله را تکرار میکردم ” خدایا من به تو توکل کردم و تو گفتی در کتابت که همین تورا کفایت میکنه پس چی شد ” یک هفته از این تکرارهای من گذشت تا یک روز برای پیدا کردن یک نقشه راهی کتابخانه مرکزی شدم وقتی دنباله اون نقشه میگشتم چشمام به قفسه کتابخانه افتاد که مربوط به کتابهای روانشناسی بود نمیدونم حس کنجکاوی یا راهنمای پروردگار منو سوق داد به اون سمت تا منو از بین اون همه کتاب با کتاب انتونی رابینز (به سوی کامیابی ) اشنا کنه .وقتی کتاب و ورق میزدم علاقه عجیبی به اون پیدا کردم و از اون روز شروع به مطالعه کتاب کردم و فهمیدم باید تغییر کنم تا شرایط تغییر کنه فهمیدم پروردگار داره بهم میگه تا حالا چیزهائی رو که نمیدونستی و تو غفلت به سر میبردی تو این کتاب هست و روز به روز با تغییر دیدگاه به کمک این کتاب پیشرفت کردم و پنجره جدیدی از زندگی رو به روی خودم باز کردم و این پیشرفت تا حالا ادامه داشته مگر زمانهائی که به خاطر غفلت خودم وباز تغییر اشتباه دیدگاه هایم این پیشرفت به کندی صورت گرفته. بله برای تغییر زندگی باید مدام در حال تغییر نگرش باشیم و اگر بخواهیم این تغییرات مثبت باشه باید تغییر نگرشمان به سمت مثبت میل کنه و فهمیدم برای زندگی یه قطره آب و یه دریا امید و ایمان کفایت میکنه .سپاسگزارم از خداوند که باز هم در تغییرات تنهام نگذاشت و با سایت خوب شما آشنا شدم.و سپاسگزار از شما بایت زحماتی که میکشین.
بدرود
با عرض سلام خدمت جناب استاد عباس منش و دوستان ارجمند من یکی از مشتریان پرو پا قرص این سایت هستم هرچند مدتی بود که به دلایل مختلف داشتم از این سایت دور میشدم اما خدا رو شاکرم که دوباره میتونم تو این سایت نظر میذارم
اما در مورد خودم کارمند هستم و متولد 59 در زندگی کاری تجارب مختلفی دارم از زمان بچگی کار میکنم اون سالها وقتی دوران تعطیلات مدرسه شروع میشد به خاطر اینکه تو کوچه ها ول نچرخیم جلو دکان بابام ادامس و نقل و شکلات و فوتبال دستی و سرگرمی داشتم حتما اونایی که متولد اون سالان میدونن که سرگرمی یک وسیله ای بود برای بازی کردن که با دست داخل یک محفظه ای شیشه ای بود بازی میشد خلاصه یه قلک با قوطی شیر خشک واسه خودم درست کرده بودم و هر روز پولام رو داخل اون میذاشتم و بوسیله این پول ها کیف و کفش مدرسه و وسایل تهیه میکردم و حتی بعضی مواقع هم کمک حال خونواده بودم بزرگ تر که شدم دیدم که این وسایل دیگه جواب نمیده و تابستونها و حتی بعضی مواقع در زمان ایام مدرسه شاگردی میکردم جلو مغازه را اب و جارو میکردم واین احساس استقلال بیشتری رو به من میداد و واسم خوشایند تر بود شاگردی تعمیر رادیو و ظبط میکردم شاگردی چایخانه میکردم بعضی مواقع واکسی میکردم و از اینکه پول در میارم خوشحال بودم و درس هم میخوندم و این روند همچنان تا دوران دبیرستان و دیپلم هم ادامه داشت تا اینکه دیپلم گرفتم کنکور دادم و دانشگاه پیام نور در رشته حسابداری در همون شهر خودمون قبول شدم و حالا دیگه می بایست شهریه میدادم و درس هم میخوندم یه مقدار پول قرض کردم تا اینکه بتونم شهریه اولیه رو بدم این بگم که بابام این قهرمان و اسوه شکست ناپذیر زندگی من وضع مالی خوبی نداشت که بتونه شهریه دانشگاه من رو تامین کنه در حالی که چهار برادر بودیم و یک خواهر و فقط میتونست که خرج و مخارج زندگی ما رو تامین کنه باری به هر جهت ترم اول دانشگاه داشت تمام میشد و من بازهم میبایست به فکر پول باشم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستام تو مغازه تعمیر تلفن و موبایل مشغول به کار شدم اوضاع داشت خوب پیش میرفت تا اینکه تو یکی از اون سالها بابام یه مریضی گرفت و توی بیمارستان بستری شد و من هم خیلی ناراحت شدم تا اینکه یه فکری یکدفعه مغزم رو مشغول به خود کرد که برم تهران و کار کنم و همین کار رو هم کردم اگر چه خیلی بی گدار به اب زدم ولی تجارب ارزشمندی رو به دست اوردم بدون اینکه یه تصمیم اساسی بگیرم موضوع رو با خونواده مطرح کردم و به تهران امدم اونجا یکی از دوستام که تو ایران خودرو کار میکرد و منزل اجاره کرده بود رفتم پیشش و گفتم اگر اجازه بده برم اونجا تا وقتی که یه کار دست و پا کنم بعد بتونم تو هزینه ها و خارج باهاش شریک بشم اون هم که همشهری و دوستم بود قبول کرد چون دانشجو بودم و میبایست زودتر کار پیدا کنم هر روز صبح زود از خواب بیدار میشدم و توی روزنامه همشهری دنبال نیازمندیهای تهران میرفتم و به شرکتهایی که دنبال افراد جویای کار میگشتن زنگ میزدم چند تا از شرکت ها رو رفتم اما کاری که من میخواستم نبود تا اینکه توی یک اژانس مسکن در بلوار افریقا مشغول به کار شدم شغلی بود پورسانتی و من هم هیچ تجربه ای نداشتم با افراد مختلفی اشنا شدم جا های مختلفی رو تو شمال شهر تهران دیدم ولی باید بگم چون من صرفا دنبال پول بودم و هیچ تجربه ای نداشتم موفقیت کاری خوبی نداشتم اما تجارب فوق العاده ارزشمندی پیدا کردم شش ماه همین جوری گذشت هرروز در کنار این کار روزنامه هار رو نگاه میکردم تا کار بهتری رو پیدا کنم اما متاسفانه چون من شهرستانی بودم و تجربه کاری هم نداشتم کار مناسبی واسه من پیدا نشد تا اینکه مجبور شدم یک ترم مرخصی بگیرم و پس از مدتی دوباره به شهرستان خودم بازگشتم دوباره رفتم سراغ همون مغازه تعمیر تلفن و موبایل و دوباره کار کردم و پول در اوردم تا تحصیلاتم تموم شد بعد از اون نوبت سربازی شد دوران سربازی رو هم تموم کردم البته اونجا هم دنبالیه کارهایی بودم اما بعلت محدویت زیاد دوران سربازی نتونستم کاری کنم بعد از دوران سربازی دنبال کار گشتم پیش یکی از دوستان که کار تعمیرات و فروش کامپیوتر بود شاگردی کردم و کار رو یاد گرفتم هر چند پول زیادی به من نمیداد ولی خدا رو شکر باعث شد که تو کار کامپیوتر رشد کنم بعد از یه مدتی در شرکت گاز شهر خودمون پیش یکی از دوستان که پیمانکاری شرکت رو تو یکی از جنبه ها داشت مشغول به کار شدم و از اون جا به بعد بود که کارم پیشرفت کرد دیگه نمیخواستم همیشه ساکن باشم دیگه نمیخواستم به حرف های الکی مردم گوش بدم چون یه چیزی تو ذهنم هی میگفت که اگه تا حالا هیچ پیشرفتی نمیکنی تقصیر از خودته مدتی اونجا کار کردم حقوقم خوب بود اما من دیگر راضی نبودم تا اینکه توی یک روزنامه محلی آگهی زده بود که دانشگاه علوم پزشکی توی رشته های زیر استخدامی داره من هم شرکت کردم ازمون دادم و قبول هم شدم این در حالی بود که تازه ازدواج کرده بودم اما وقتی که برای مراحل گزینش رفتم من رو ذخیره اعلام کردن و یک نفر دیگه رو بهر دلیلی استخدام کردن خیلی ناراحت شدم اما ناامید نشدم دوباره در یک مرحله دیگر از ازمون این دانشگاه ازمون دادم و دوباره قبول شدم و چون دفعه اول گزینش شده بودم این بار در یک بیمارستان در شهرستان خودمون استخدام شدم و الان هم یک سالی هست که رسمی شده ام و حقوق خوبی هم دارم اما باز هم احساس میکنم که این شغل نمیتواند من رو ارضا کنه و تو فکرهایی هستم دارم تکنیک های eft رو یاد میگرم و روی خودم مرتب کار میکنم دوستان از وقتی که با سایت جناب عباس منش اشنا شدم پیشرفت های زیادی در زمینه های مالی و فردی داشته ام همین چند وقت پیش دک خونه کوچک خریدم و دارم به امید خدا پولش را درست میکنم خدا رو شکر لطفا توصیه های جناب عباس منش رو نادیده نگیریم جهان قوانین بخصوص خودش رو داره که اگه بر اساس این قوانین عمل کنیم موفق میشیم و الا زیر چرخ دنده های این دنیا خورد میشیم
واقعا دمت گرم عباس منش
با سلام و احترام
قبل از آشنایی با سایت شما
احساس می کنم آدم مقاومی بودم در مقابل تغییرات و روندی یکنواخت و بلکه رو به نزول در روحیه و امید به آینده و روند زندگیم داشتم
اما پس از آشنایی با شما ، احساس می کنم ، سرسختیهام کمتر شده و برای اتفاقاتی که حتی در گذشته برایم هرچند ناخوشایند بوجود آمده ، دیگر می توانم دلیلی که حتی باعث پیشرفت من شده را ببینم
در حالیکه در گذشته تمام آن اتفاقات را خیلی ظلم و حتی شایدم به مظلوم بودن خود نسبت می دادم
در امروز که مشغول تایپ همین کلمات هستم
بینشم نسبت به تمام اتفاقات بد گذشته و حتی کسانیکه عامل این اتفاقات بوده اند را با دید دگری نگاه میکنم و بخشیدم تا بخشیده شوم
امروز هر اتفاقی هم که پیش رویم باشد ، کمتر دگرگونم میکند ، در حالیکه در گذشته شاید همین اتفاقات برایم به سختی هضم شده و مدت زمان زیادی مرا در خود غرق می کرد
نتیجتاً آدم بهتری با دید بهتری نسبت به دیگران و اتفاقات روزمره و تغییرات شده ام و امیدوارم بتوانم این روند را ادامه داده و رو به جلو و به امید به آینده باشم
تا جائیکه احساس میکنم دیگر برای خودم زندگی می کنم ، البته نه به آن معنی که به دیگران بی احترامی نمایم
و در درجه اول من من را آرام نگه دارم با توکل به رب العالمین
و تنها دعای هر روزم از یگانه هستی عالم ، درخواست آرامش است و خود اوست
اگر او را داشته باشم
کل کائنات مال منه
من یک قطعه با ارزش از این پازل جهان هستیم
که بدون من ، جهان بی معنی است
او را می خواهم ولا غیر
با سلام و احترام خدمت استاد عزیز وهمه دوستان و همراهان سایت خوب استاد
من الان که براتون از زندگی خودم مثال میزنم 28 سال دارم واین مسیر را به چند دوره کودکی،نوجوانی وجوانی تقسیم میکنم.
دوران کودکی:یادم میاد در دوران کودکی با چالش های بسیار زیادی در مدارس روبرو میشدم.از آنجایی که من پسری سر به زیر و خجالتی بودم و اهل هیچگونه شرگری نبودم،همیشه تو مدارس مختلف مورد تمسخر،اذیت و آزار بعضی از هم کلاسی های خودم قرار میگرفتم،تا جایی که بعضی اوقات ادامه تحصیل خیلی برام سخت میشد و دیگه نمیخواستم برم مدرسه وبخاطر تهدیدایی که میشدم حتی به خونوادم نمیگفتم مشکلی دارم!مثلا وقتی دوم دبستان بودم توسط یکی از همکلاسی های شر وقتی از حیاط مدرسه به داخل کلاس می دویدم هل داده شدم و دچار پارگی شدید از ناحیه گوشم شدم.از این اتفقات در دوران مدرسه برای من زیاد افتاد ومن هیچ وقت کاری نمیکردم و در تموم این دوران این فشارها بمن میگفت باید جسورتر و قوی تر باشی و با قدرت در برابر ترس های اطرافم بایستی!اما متاسفانه نتوانستم این جسارت رو بوجود بیارم و تغییر کنم و این باعث شد تموم دوران کودکی من با ترس از رفتن به مدرسه بگذره و صدمات جبران ناپذیر روحی بخورم.
دوران نوجوانی:ابتدای این دوران که مربوط به مقطع راهنمایی میشد از این بابت دیگه فشار خیلی زیادی بمن اومد و باعث شد تغییر کنم و جسورتر و باشجاعت تر بشم تا جایی که چندین بار در برابر هم کلاسی های شر وایستادمو باهاشون درگیر شدم،اگرچه در اکثر موارد کتک میخوردم اما هرچی جلوتر اومدم متوجه شدم هم چالش هام کمتر شد وهم کمترکسی بهم گیر میده!بعد از این دوره کم کم شرایط برام خیلی مناسب شدو من هم استعداد زیادی در درس ریاضی داشتم که همه معلم ها بهم میگفتن،وخودم هم علاقه شدیدی به ادامه تحصیلات تا مقطع بالای دانشگاهی داشتم،اما شرایط مناسب و رو به راحتی من در دوران متوسطه باعث شد از درس فاصله بگیرم و بیشتر به تفریح و بازی بپردازم،شرایط در این دوران برای درس خواندنم بشدت مناسب بود اما نمیدونستم چرا دلم بدرس نمیرفت و هر روز معدل عالیم در دوره های گذشته افت میکرد تا جایی که حتی در کنکور سراسری مجاز به انتخاب رشته هم نشدم.واین حاصل عدم تغییر من در شرایط مناسب بود!
دوران جوانی:به خدمت سربازی رفتم و در آنجا با شرایط سختی مواجه شدم که تا آن لحظه تجربه نکرده بودم وهمین شرایط شخت روحیه مرا طوری تغییر داد که بشدت در برابر سختی ها مقاوم شدم.بعد از دوران سربازی چون پدرم کاسب بود وارد مغازه او شدم و شروع بکار کردم نزدیک به 5 سال بدون یک ریال حقوق یا دستمزد در عین هشدار برخی از دوستان و اطرافیانم ادامه دادم،البته خودم هم با این هشدارها و سختی های روحی بمن وارد میشد و علاقه ای به کاسبی نداشتم،احساس خطر میکردم اما فشار به حدی نبود که تغییر کنم!اما شرایط کم کم آنقدر بمن سخت گرفت که ناچار به تغییر شدم و میتوان گفت از محل زندگی خودمان برای کار به شهری بزرگتر فرار کردم!قبلا هم گفتم من علاقه زیادی به تحصیلات دانشگاهی داشتم از این رو در تمام این سال ها کنکور سراسری را شرکت میکردم بدون غیبت وفاصله چون ته قلبم امید داشتم!شرایط سخت مغازه پدرم تغییر دیگری در من بوجود آورد و آن هم جدی درس خواندن بود که همزمان با کار به هر شکلی درس میخواندم.خلاصه پس از 7 بار کنکور دادن و پس تغییر شرایط و رفتن سرکار در شهر دیگر،درحالی که چهارماه مشغول کار جدیدم بودم در رشته مورد علاقه ام در دانشگاه دولتی قبول شدم!باورم نمیشد چون فکرشم نمیکردم قبول بشم!اینجا هم سختی ها مرا تغییر داد.
دوران دانشگاه و در واقع دوران تحول اساسی زندگی من آغاز شد،شرایط آنقدر خوب و رو به رشد بود که انتظار نمیرفت،در این دوره اطلاعاتم بسیار بالا رفت با دوتان خوبی آشنا شدم که خیلی به من کمک میکردند واز همه مهمتر بزرگترین جرقه زندگی من یعنی دیدن استاد عباس منش وقتی برای سخنرانی به دانشگاه ما آمدند کلید خورد!به جرات میتوانم بگویم تا آن لحظه هیچ از زندگی نمیدانستم و این جرقه مرا به مطالعات روانشناسی موفقیت سوق داد و باعث شد بدانم سال ها با باورهای غلط و مخرب زندگی کرده ام!متوجه شدم اکثر شکست های من بخاطر این باورهای غلط بوده اما امید من به زندگی بشدت افزایش یافت و تحولی اساسی در من شکل گرفت.موقعیت ها و ایده های زیادی در ذهن من شکل گرفت که در دوران تحصیل از برخی از آنها درآمد هم داشتم و این تغییر مرا کتاب خوان نمود در حالی که اصلا اهل مطالعه نبودم،لذت خواندن کتاب آنقدر بر من تاثیر گذاشت که دیگر آن را رها نمیکنم.
مورد دیگری که در این دوره مرا مجبور به تغییر کرد این بود که من اخلاق های نادرستی داشتم که پس از وارد شدن به دوران نامزدی بشدت برایم دردسر ساز شد و بحران ها و فشارهای روحی و عاطفی زیادی را به من وارد کرد و باعث تغییر در رفتار و اخلاق من شد و توانستم با این تغییر خود همه مشکلات را حل کنم!
پس از دیدن این فایل استاد که بشدت برمن تاثیر گذاشت و باعث شد بازنگری اساسی بر زندگی خودم داشته باشم ،متوجه شدم تنها تغییری که باعث تحولات اساسی و بهبود چشم گیری در زندگی من شد تغییری بود که در شرایط مناسب دانشگاه در خودم ایجاد کردم ومابقی تغییرها را فشار زیاد جهان در من ایجاد کرد که تاثیر داشت اما نه به اندازه تاثیر تغییر در شرایط مناسب!
اینک که در آستانه ازدواج هستم و شرایط مناسبی دارم و با دیدن این فایل بشدت بفکر تغییر در این شرایط افتادم از استاد ارجمندم نهایت تشکر را دارم و امیدوارم موفق و سربلند باشید.
با سلام ، من هرگز پیش از این تغییری که خود مدیر آن باشم در زندگیم ایجاد نکرده بودم ،چراکه دیوار باور های نادرست در ذهنم بر چنان پایه هایی محکم و استوار بود که به نظر نمیرسید تا انتهای زمان زندگیم بتوانم آنها را ویران کنم، سیستم تربیتی من و القای نا خواسته باورهای موروثی اشتباه، قدرت تغییر را از من گرفته بود ، و با اینکه در محیط کار قبلم برایم مثل روز روشن بود که زحمت من پله پیشرفت بی زحمت خیلی ها ست ،باز هم شرایط منزجر کننده کارم را تحمل میکردم و بی اعتراض به درجا زدن ادامه میدادم ، زندگیم سخت بود و بی پولی گلوی خودم و خانواده ام را محکم میفشرد اما با همان سیلی معروف صورتم را سرخ نگه میداشتم ، ذهنم پر بود از این جمله ها که قسمت همینه تقدیر اینه ، خدا اینجوری میخواد و……غافل از اینکه خدا غیر از آخرین حد خوشبختی برای بندگان چیزی نمیخواهد و این من هستم که میتوانم با تغییری ساده اما سخت در باورهایم مثل خالقم خلق کنم چون او این قدرت را به من تفویض کرده، شرایط سخت کاری به کابوسهای روحی تبدیل شده بود ، بد میخوابیدم و بد بیدار میشدم ، اصلا انتظار صبح را نمیکشیدم ، صبحی که با آمدنش دوباره تکرار خسته کننده! تکرار میشد، همیشه دنبال چرایی اینگونه زندگی خود بودم و همچنان از تغییر میترسیدم ، تا اینکه به طور اتفاقی اشنایی من با تعالیم شما اتفاق افتاد، و آن طلسم ترس باطل شد ، شعار یا موفقیت یا مرگ را یاد گرفتم و به کار بستم ، محیط کارم را رها کردم اما اصلا احساس ترس نداشتم انگار که خدا دستم را محکم گرفته باشد ، و آن زمان بود که فهمیدم تغییر باور با زندگیم چه کرده است، از جاهایی که انتظارش را نداشتم و از کسانی که فکرش را نمیکردم به من رسید. فرصتها آمدند و درها گشوده شدند الان نزدیک به یک سال از آن تغییر میگذرد ، و همه چیز از گذشته بهتر است ، این تغییر را من با کمک جهان استوار بر قانون و سنت بی تغییر الهی در زندگیم ایجاد کردم ، و همیشه یک کار را تا آخرین لحظه عمرم انجام خواهم داد و آن هم سپاسگزاری از خداوند مهربان است.
خدایا از تو سپاس گذارم
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش و خسته نباشید میگم به گروه خوبتون
من 6 ماه پیش به صورت خیلی تصادفی در شرایطی که واقعا نیاز داشتم با دیدن یکی از فیلم های انگیزشی شما با سایت شما آشنا شدم و بعد از دانلود کردن فایل های رایگان و گوش دادن به اونها واقعا نیاز به تغییر اساسی رو در خودم و شرایط زندگیم احساس کردم. البته الان مطمئن هستم که به علت اینکه درخواستش رو داده بودم برای تغییر شرایط زندگیم و از اینکه از شرایط قبلیم واقعا خسته و افسرده بودم خداوند بزرگ و متعال دری رو به روی من گشود که از طر یق آشنایی با شما و سایتتون و کلیپهای تاثیر گزارتون بتونم امروز عالی باشم از هر جهت و خدا رو سپاسگذارم که راه رو بهم نشون داد و از شما هم ممنونم که یکی از دستهای خداوند بودید برای کمک به من برای تغییر شرایط قبلیم. به لطف بینهایت خداوند رزاق و وهاب و تواب و کمک شما تونستم شرایطم رو تا حد زیادی تغییر بدم و در حال استفاده از دوره آفرینش هستم و هنوز کامل نشده و مطمئن هستم که هر روز زندگیم و خودم از هر جهت بهتر و بهتر میشیم.
همونطور که گفتم قبل از دیدن کلیپهای شما واقعا از لحاظ روحی شرایط بدی رو داشتم و به دلیل اینکه بعد از اتمام درسم نتونسته بودم کاری پیدا کنم و به بعد از ازدواج به شهری رفتم که هیچ آشنایی نداشتم و تنها بودم و از لحاظ مالی هم شرایط خیلی مناسبی نداشتم که با انجام یه سری تفریحات خودم رو سرگرم کنم و همش به فکر دادن وام و قسط بودیم و هر روز حالم بد و بدتر میشد و در زندگی زناشویی مون هم تاثیر خودش رو تا حدی خیلی زیادی گذاشته بود و همش اطرافیان و جامعه و همسر و ….. مسئول این شرایطم میدونستم و حتی این اواخر از اینکه خدا صدام رو نمیشنوه و جواب دعاهام رو نمیده ناله و شکایت میکردم و با مریضی جسمی که گرفتم واقعا شرایطم بحرانی بود. اما الان می دونم که من خودم باعث شدم با اشتباهات و باورهای غلط خودم تمام این شرایط رو جذب کردم و با توجه بیش از حدم به ناخواسته هام هر روز بیشتر و بیشتر اونها رو به سمت خودم جذب کرده بودم و بعد از دیدن اولین کل انگیزشی شما فهمیدم که خدا در هر لحظه بامنه و با من بوده و همیشه با من خواهد بود و من رو تنها نمیذاره و خودم مسئولیت زندگیم و شرایط قبلیم رو به عهده گرفتم و سعی کردم که تغییر بدم خودم رو و باورهای غلط قبلیم رو و شرایط زندگیم رو و الان هم به لطف خدا تونستم 5 جلسه از دوره آفرینش رو بخرم و در حال استفاده از اون هستم و مطمئن هستم به لطف خدای مهربان بقیه اش رو هم میخرم و استفاده میکنم و هر روز از هر جهت بهتر از دیروز میشم. از خداوند سپاسگذارم و همچنین از شما که دستی از دستهای خداوندید برای کمک کردن به کسانی که خواهان تغییر هستند.
از خداوند سلامت و آرامش و صبر و سعادت در دنیا و آخرت و ثروت را برای خودم و همه مردم خواستارم.
ممنون از گروه خوبتون.