می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 55

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3783 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    خداوند رو بسیار سپاسگزارم که یک بار دیگه به من این افتخار رو داد تا رد پای دیگری در قالب یک کامنت از خودم به جا بذارم.

    داشتم دنبال یکی از محصولات مرتبط با کامنت امروزم می گشتم تا اونجا کامنتمو بذارم که یهو به صورت الهام گونه در کسری از ثانیه بهم گفته شد برو در صفحه فایل «میخواهی جزو کدام دسته باشی؟» این کامنت رو بذار.

    چرا که می خوام در مورد یک تصمیم بسیار بزرگ که سالهاست باهاش دست به گریبانم صحبت کنم. یه ایراد رفتاری داشتم که سالها بود می دونستم باید ترکش کنم اما همیشه به دلایل مختلف نتونستم. یه جورایی اعتماد به نفس من به خاطر عدم کنترل ذهنم در انجام این کار بسیار صدمه دیده بود. تا این که بعد از شروع انقلاب سوم من سعی کردم یکی پس از دیگری اتفاقات زندگیم رو مدیریت کنم و اشتباهاتی که داشتم رو یکی یکی حذف کنم. خیلی چیزا بعد از این تصمیم در زندگی من تغییر کرد. از عصبانیت و ناراحتی های مداوم گرفته تا یه سری وابستگی ها که البته هنوز و همیشه باید روشون کار کنم تا بهبود پیدا کنن.

    اما این بار تصمیم گرفتم به پاشنه آشیلم حمله کنم. اون ایراد اصلی و اساسی که همیشه ازش فراری بودم. به دلیل این که خیلی شخصیه نمی تونم دقیق در موردش صحبت کنم اما شما فرض کنین یه معتادی بعد از سالیان زیاد می خواد این اعتیادش رو ترک کنه. یه همچین چیزی! البته که این تصمیم رو امروز گرفتم و از خدا می خوام که در این زمینه هوای منو داشته باشه و کمکم کنه. اما فکر می کنم با توجه به روند تکاملی که در کنترل ذهنم برای کنار گذاشتن این رفتار طی کردم، بتونم این بار با کمک خدا خیلی بهتر از قبل عمل کنم.

    این کامنت رو گذاشتم تا به عنوان رد پایی از من برای ایجاد یه تغییر بزرگ در سایت استاد عباس منش عزیزم باقی بمونه.

    برای همه شما عزیزانم از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.

    خدانگهدار

    1402/8/11

    20:39

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1058 روز

    روز 112،فصل چهارم روز شمار تحول زندگی من:

    به نام خدای دگرگون کننده و مهربان.

    من فکر میکنم جز گروه چهارم باشم

    همون گروهی که خودشون برای خودشون تغییر چالش و هدف تعیین میکنن.

    حداقل در این یکی دو سال اخیر که فقط با استاد عباسمنش ، سایت و این آگاهی ها بوده ام.

    یک مهاجرت بین استانی و یک مهاجرت درون استانی داشتم

    به خودم تعهد دادم که از همه لحاظ بهتر و بهتر شوم

    علاوه بر شغل مربیگری

    یه کار صبح تا بعذ ازظهر رو استخدام شدم

    در واقع من از صفر دوباره همه چیز رو شروع کردم

    دوستان جدید ، همکارای جدید ، خونه جدید ، هنرجویان جدید، مسیرهای جدید

    و میدونم به نسبت اینکه رو خودم و باورهام دارم کار میکنم به مسیرها، جاها و شرایط بهتر و زیباتر هدایت میشم

    من آماده ی هجرتم…

    من تغییرات مثبت و عالی تر در تمام جنبه های زندگی

    رو خریدارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 762 روز

    9به نام خدایی که به تنهایی کافیست

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم.

    کلید:شجاعت در اخذ تصمیمات اساسی.

    فایل:می خواهی جز کدام گروه باشی.

    ادمها چهار دسته اند

    1- تغییر نمی کنند هرچند فشار زیاد باشه تسلیم شرایط و وضعیت هستند وآنقدر تغییر نمی کنند تا زیر چرخهای جهان له بشن وحذف .

    2- کسانی که با فشار زیاد وجایی که دیگه دارن له می شن تصمیم به تغییر می گیرن.

    3- کسانی که با یه فشار کوچیک یه زره سختی عوض می شن تصمیم به تغییر می گیرن.

    4- کسانی که قبل از فشار در همان شرایط خوب عوض می شن.

    شاید یک درصد مردم جز گروه آخر هستند ولی بهترین مورد همین آخریه در همان شرایط خوب نباید گول خورد نباید راکد شد باید فکر پیشرفت باشیم جهان در حال گسترشه اگر دنبال گسترش نباشی متوقف بشی سقوط می کنی همون موقع که شرایط خوبه تصمیم بگیر عوض بشی .

    مثل استاد که در بهترین شرایط چون نمی خواست راکد بمونه وحس می کرد این شرایط برای آینده جواب نمی ده تغییر کرد واون شرایط عالی رو رها کرد نخواست تو برکه شنا کنه خواست تو اقیانوس شنا کنه.

    استاد خیلی از جاها تغییر نکردم مثل وقتی که رشته دانشگاهی رو رشته ای رفتم که فهمیدم به دردم نمی خوره وسط راه فهمیدم با اینکه آدم درسخون وباهوشی بودم ومی تونستم باز از اول شروع کنم ولی حرکت نکردم وهمون رشته رو تا اخر ادامه دادم ومتاسفانه چون هیچ علاقه ای نداشتم وبا روحیاتم سازگار نبود هیچ استفاده ای نکردم در واقع 4سال عمرم رو گذاشتم وهدر دادم وشدم جز گروه اول.

    تو زندگیم هم به خاطر افکار وباورهای اشتباه چک ولقد زیاد خوردم ولی خدارو شکر نزدیک یک سالی هست که بیدار شدم وحرکت کردم وویه مدت هست که هدایت شدم به این سایت خیلی تغییر کردم ولی می دونم راه زیاد دا رم امروز با شنیدن این فایل به خودم قول دادم وتصمیم گرفتم تعهد بیشتری داشته باشم وسعی بیشتر برای تغییر به امید الله مهربان.

    ازتون سپاسگزارم.

    خدایا شکرت که هدایتم می کنی به مسیرهای درست.

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    Neda گفته:
    مدت عضویت: 1129 روز

    سلام و درود خدمت استاد دوستداشتنی و عزیزم.استاد بزرگوار مرسی از فایل فوق العادتون که برای من یه نشونه فوق العاده بود.من دقیقا دیشب بود که یه تغییر بزرگ کردم‌.من تا اللن که 18 سالمه خیلی از بابام میترسیدم چون یه ادم تعصبی و یکم بداخلاق هست و میترسیدم خواسته هام رو باهاش درمیون بزارم میترسیدم که بداخلاقی کنه و جلومو بگیره حتی 2 سال بیخبر از بابام کار کردم.اما دیشب تصمیم گرفتم که از این به بعد سعی کنم همه چیز رو با بابام درمیون بزارم و قانعش کنم و شجاعتم رو تو این مورد زیاد کنم.دیشب با بابا صحبت کردم بهش گقتم که تنها میخوام برم سفر و سر کار و اموزش های جدید ببینم و جالب بود که بابام خیلی راحت قبول کرد و گقت که پاسپورتم رو هم برام زود میگیره و اجازه داد تنها برم سفر.این یه اتفاق فوق العاده بود که بهم یاد داد از حاشیه امن خودم بیام بیرون وشجاعتم رو زیاد کنم و روند زندگیم رو تغییر بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 872 روز

      اون بابات نبود که قبول کرد، اون خدا بود که دل بابات رو نرم کرد برای تو…

      اون تو نبودی که درخواست کردی، اون ایمان و شجاعت و قدرتی بود از الله که درخواست کرد

      آفرین که گوش کردن و عمل کردی و آفرین به این همه جسارت در این سن….

      انشالله که هر لحظه هدایت بشیم به راه درست و عمل کنیم به الهامات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سیدمهدی گفته:
    مدت عضویت: 961 روز

    سلام خدمت استاد محترم

    من متولد 1360 هستم و از سال 1386 کارمند رسمی دانشگاه شدم.

    یادم میاد در آن سالهای 16 و 17 سالگی(دقیقا وقتی هم سن استاد بودم- حدودا سال 1376) و مانند خیلی از دوستان دیگر، درآمد مالی خانواده ام خوب نبود و به شغل کارگری ساختمان روی آوردم به این دلیل که، در هنرستان فنی و حرفه ایی در رشته ساختمان مشغول تحصیل شدم.

    خداروشکر درآمد به نسبت خوبی بود اما شغلی بسیار سخت و طاقت فرصا در آن آب و هوای گرم و خشک استان قم.

    هیچ وقت فرصت فکر کردن به تغییر در افکارها و باور ها و تغییر مسیر شغلی بنده رخ نداد و تا زمان اخذ مدرک فوق دیپلم و تاحدی دوران تحصیل لیسانس، همچنان به شغل کارگری ادامه میدادم(یعنی حدودا 10 سالی تو این شغل بودم)

    تا اینکه در سال 1385 بعداز اخذ مدرک لیسانس، به سربازی رفتم و یکسالی خدمت بنده طول کشید.

    تا اینجا اینارو گفتم که بگم هیچوقت فرصت فکر کردن و تغییر در خودم نداشتم و کسی هم به من یاد نداد و خودمم دنبالش نبودم.( چون مطالعه ایی نداشتم- یادمه استاد در یکی از فایلهاشون گفتند در همان سن 18 یا 20 سالگی، هرچی کتاب در حوزه موفقیت بود ایشان خوانده بودند)

    ببینید تفاوت از همینجا شروع میشه.

    از سنین نوجوانی و جوانی دنبال چی باشی.

    خلاصه در سال 1386 کارمند دانشگاه شدم تا بهمن 1401

    در سالهای اول کارمندی خیلی خوش گذشت. تونستم ازدواج کنم- ماشین بخرم- بچه دار شدیم- خونه ساختم و خیلی نعمتهایی دیگر.

    اما بعد از گذشت 10سالی به این نکته رسیدم که در کارمندی پیشرفت زیادی وجود نداره و خانه امن حقوق بگیری نمیزاره رشد کنی.

    اما هیچوقت این جسارت را نمیکردم که شغلم را رها کنم و خیلی ترس داشتم

    چون قسط بانکی فراوانی داشتم.

    تا اینکه در آبان 1401 با سایت استاد آشنا شدم و کلی چیز یاد گرفتم خیلی زیاد- به شدت زیاد

    و در بهمن 1401 استعفا دادم و مجبور به تغییر شدم

    کاشکی در اوج و در شرایط خوب، کارمندی را رها میکردم

    الانم درگیره شغل جدید، یادگیری های بسیار زیاد؛ کلاسهای فوق برنامه متعدد و در کل، کلی دارم تغییر میکنم.

    از اینکه تغییر را شروع کردم بسیار خوشحالم

    اما از اینکه میتونستم سالهای پیش این آگاهی هایی که استاد بسیار از آنها یاد می کنند را یاد بگیرم و فرصتهای ناب از دست رفت خیلی آزارم میده.

    استاد عزیز بسیار سپاسگزارم.

    خیلی دعاگویتان هستم.

    خیلی آگاهی های متعددی از شما یاد گرفتم.

    همیشه در قلب من جای دارید.

    همشهری شما سید مهدی از قم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ساره بایلر گفته:
      مدت عضویت: 694 روز

      سلام دوست هم فرکانسی من

      بابت تصمیم های شجاعانه شما بهتون تبریک میگم و یه چیزی توی حرفاتون یه جرقه تو ذهنم زد ک خواستم بهتون بگم

      گفتید ازین ک قبلا با این سایت و آگاهی هاش آشنا نشده بودید کمی ناراحت هستید

      بنظر من اگر وی باور فراوانی تمرکز کنید و فراوانی زمان رو در نظر بگیرید این ناراحتی به کلی از بین میره و به خوشحالی و اشتیاق و انگیزه تبدیل میشه

      کامنتتون رو خوندم و کلی تحسین کردم شما رو مؤفق و شاد و سلامت و ثروتمند سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سیدمهدی گفته:
        مدت عضویت: 961 روز

        سلام و درود سرکار خانم

        متن زیبایی در خصوص معرفی خودتان نوشته بودید. از راهنمایی شما سپاسگزارم. در واقع داشتن باور فراوانی زیاد در زمان ثروت عالی، از آرزوهای همه اعضای محترم است که انشالله با درک صحیح از قوانین و شرکت در دوره های استاد، دست یافتنی خواهد بود. برای شما هم توفیق سلامتی و موفقیتهای روز افزون دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 872 روز

      چرا فکر میکنی فرصت های ناب زندگیت از دست رفته،این یک باور محدود کننده است…

      باوری که بهت میگه چه فایده،درسته که الان شروع کردی اما دیگه دیر شده و هی سعی میکنه با شک و تردید تو رو از ادامه دادن منصرف کنه و این نشات میگیره از بیماری کمال‌گرایی…

      تو باید تکاملت رو طی میکردی که به اینجا برسی و تموم گذشته ات راه رو به تو نشون داده تا به اینجا برسی،نه تنها نباید ناراحت باشی بلکه باید پر قدرت و پر امید از مسیر لذت ببری و دنبال نتیجه نباشی،هر چند اگر فکر کنی نتیجه های بیشماری رو در زندگیت میبینی که حتی یک روز آرزو و رویا بود و دست نیافتنی!

      مواظب نجوای شیطان باش که اندوهگینت نکند و بر خدا توکل کن و لذت ببر از بیکران نعمتهایی که در زندگیت داری…

      اینا رو برای خودم مینویسم تا یادم باشه که کجا بودم و الان کجا هستم

      پناه میبرم به الله که همه چی خودشه و من هیچم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 1006 روز

    مسیر112

    من جز دسته ای هستم که قانع هستم انقدر در یک شرایط میمونم تا اوضاع خراب بشع بعد بزور تغییرش میدم

    بار ها تجربه اش کردم در شغلم وقتی که درامدم اوکی شد تحول ندادم گفتم خوبه کلا با ناراحتی اومدم بیرون،

    برای خیلی از شرایط زندگیم این مدل هستم دارم تلاش میکنم انقدر قانع نباشم

    امشب باورهای زیادی پیدا کردم

    مثلا قانعم روی یک مقدار پول

    جمله درستش من باید بهتر از این درامد داشته باشم تا به خواستهام برسم

    باور اشتباه در مورد محیط اداری

    من وقتی بانک میخوام برم و جاهای این مدل حالم بد میشه

    باور درست دستان خداوند همیشه کنارمه و مرا کمک میکنه من در تموم کارهاعالیم هرجا میرم کارها راحت برام انجام میشه

    باور اشتباه در مورد کارهای سیستمی

    باور درست چرا تویی که از سن8سالگی خره کامپیوتر بودی الان یک ثبتنام ساده را انجام نمیدی پول داری خوبه خرج میکنی خوبه اما کارها بدست خودت راحت و اسون حل میشه انقدر سختش نکن

    باور اشتباه در مورد ثروت و شادی

    من از هم جدا میبینم چون بدون پول هم شاد بودم و همین باعث میشه پول برام ارزشمند نباشه

    باور درست

    بیاد بیار چند نفر سر پول دعوا کردن خودت چند بار بخاطر پول با ادمها بحث کردی چند بار حساب کتاب کردی مگه دلت ارامش و شادی با هم نمیخواد پول برات جفتش میاره چطوری بی دغدغه خرجکردن و حتی بخشیدن

    باور اشتباه فعلا که شرایط خوبه شکر

    سیلی زندگی من همیشه از این باوره خوبه فعلا شرایط پس بزار لذت ببریم تلاش ها کم میشه کنترل ذهن کلا از بین میره همه چی خراب میشه دوباره شروع میکنم

    باور درست شرایط خوبه اما چند بار در شرایط خوب موندی بعد بد شد کلی فرصت از دست دادی

    اینبار قول بده دیگه به هر درامدی رسیدی نگی بسه کلمه بسه را بزار کنار برای همیشه

    مسیر شغلیم

    مهرماه دیگه حساب کتاب از دستم خارج نمیشخ که صددرصد سود زیادی کنم مثل این ماه نشه که حساب کتاب نکردم فروش بدون سود یا سود کم داشتم

    یعنی خنده دار ترین کار ممکن انجام دادم روم نشد به کسی بگم یکماه هر رور پست و ارسال و…

    باورهای مخرب من در این حد داره پیش میره

    قول میدم دست بردارم از این باورها

    من باید ثروتمند بشم بزارم کنار این باورهای بی پولی رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    زهرا راستروان گفته:
    مدت عضویت: 926 روز

    سلام وقت بخیر

    من چندسال پیش بعد از زایمان ،درک کردم که چقدر پول ارزشمنده.

    شاید تا اون وقت به این شدت به ارزش پول پی نبرده بودم و تا این حد دچار عجز نشده بودم.

    عروس هلندی هایی داشتم که برام مثل بچه بودن و آن چندسالی که بچه نداشتم تا حد زیادی تنهایی و خلا را برایم پر می کردند اما بعد از زایمان اعصاب صداشون رو نداشتم و کشش رسیدگی مناسب هم نداشتم و خودم مدام باید شیرینی مصرف می کردم تا سرحال باشم. کرونا هم که آمده بود و منی که استراحت مطلق بودم باز هم خانه نشین شدم. خونه هم طوری نبود بتونم اتاق مخصوص براشون داشته باشم.

    بعضی اطرافیان میگفتن بفروششون و این برام مثل فرو رفتن شیشه در قلبم بود.

    بین دو تا حس متضاد گیر افتادم و رنج میکشیدم.

    به بعضی افرادی که در اینترنت پرنده نگه می‌داشتند زنگ میزدم اما ته دلم راضی نمیشد چون پیش بینی میکردم یا آن ها پرنده ها را از قفس بیرون نمی آورند و به اندازه من آزادی نمی دهند یا اینکه من نمی توانم زود به زود آن ها را ببینم.

    به ذهنم رسید یه قسمت با شیشه سفارش بدیم بسازن اما ایده در مقیاس کوچک در قسمتی از خانه عملی شد و باز جواب نداد چون پرنده نر عصبی بود و به شیشه می‌خورد و فضا کوچک بود و امکانات کافی و شیشه دو جداره نداشت.باز هم صدامی آمد. گاهی باز سرزنش میشدم.

    اگر من پول زیادی داشتم یا خودم شاغل بودم میتونستم خدمتکار بگیرم چندماه پشت هم گاه به گاه بیاد برام پرنده هام رو بی منت نگه داره و هر دو روز به اون ها سر بزنه و اگر خانه ام بزرگ بود می توانستم راحت پرنده ها را در فضایی عالی و دور از محل خوابم نگه دارم و من که پس از زایمان کسر خواب داشتم و ضعیف بودم و باید تا ده یازده می خوابیدم. هیچ کس از اطرافیان عمق وابستگی من به آن ها را درک نمی کرد و مادرم هم در آپارتمان شرایط نگهداری نداشت.

    البته پس از هزاران توسل به امام رضا و امام زمان و تکرار این جمله که می‌خواهم کسی از فامیل آن را برایم نگه دارد تا بتوانم ان ها را زود به زود از نزدیک ببینم و در آینده آن را پس بگیرم ،کسی از فامیل حاضر شد آن سه را باهم نگه دارد. به دلایلی نمی توانستم آن سه رااز هم جدا کنم چون یکی جفت دیگری بود و دو ماده هم از سن کم باهم بزرگ شدند و کاملا برایم مانند بچه بودند … و پرنده ی ماده بدون نر بعد از بلوغ رفتار جفت گیری نشان می‌داد و تخم پوچ میگذاشت، من برای همین برای هر دو ماده جفت خریدم اما یکی از نرها همان اول فوت کرد.

    من حاضر به پذیرش فروش نشدم و تا آخرین لحظه تلاش کردم روی آرمان خودم پافشاری کنم و از خدا کمک بخواهم و خدا درهایش را رو به من گشود.

    جالب اینجا بود همان فامیل از جانب همسرم که حتی قبل از زایمان میگفت بفروششان خودش حاضر شد آنها را نگه دارد و تنها خداست که دلها را نرم و رام می کند.

    ایمان دارم که هرگز دری بسته نمی ماند چون تمام کلیدهای اجابت دست خداست و آن کلید امید و آرزوست.

    چندسالی است که دریافته ام که اگر ثروت داشته باشیم مانند آب خوردن مسائل بزرگ خود را هم حل می کنیم و اگر ثروتمان کم و محدود باشد چیزهای پیش پاافتاده و معمولی می تواند برایمان به بزرگترین شکنجه ی زندگی تبدیل شود.

    پول و ثروت حلال که داشته باشی ،در واقع شکرگزاری از نعمت هوش و استعداد و سلامتی را به جای آورده ای و بنده ی شاکر خدا ،بی عزت و مبذول نمی شود. دنیا روی حرف آدم پراعتماد به نفس و پر امید و پر تلاش تعظیم می کند.

    از استاد عباسمنش گرامی و خانم شایسته مهربان بسیار بابت این حرف های زیبا متشکرم.

    آری باید پیش ازینکه شرایط سخت پیش آید همچنان با قدرت تلاش کرد.باید مغز را ورزش داد و مدام رشد کرد. اگر خود را تغییر بدهیم و قوی باشیم می توانیم زنده بمانیم و زندگی را زیبا زندگی کنیم. دنیا به انسان های شجاع و هوشمند نیاز دارد.

    انسان های شجاع هم زندگی خود را زیبا می کنند هم زندگی مردمان دیگر را‌.

    و من همچنان امیدوارم و تلاش می کنم.

    ایمان دارم با گوش کردن به فایل های استاد و پاک سازی ناخودآگاهم و تلاش های خود، شکوفه های ثروت را به چشم خواهم دید و از میوه های درخت امید بهره مند خواهم شد .

    ثروتمند بودن یکی از معنوی ترین کارهای دنیاست.

    باید ثروت داشته باشی تا ببخشی.

    بخشندگی نشان داراییست.

    برای همه از خدای بی نهایت ثروتمند و غنی و مهربان، سلامتی امنیت و پول حلال و فراوان خواستارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مهسا بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 673 روز

    سلام استاد من مهسا هستم بیست سالمه

    من سن خیلی کم چند بار اسیب روحی دیدم.هم توی مدرسه هم توی خونه همیشه سرزنش میشدم و یه افسردگی شدید گرفتم زمانی ک افسرگیم خیلی شدید نبود با کتاب های روانشناسی و موفقیت و کتاب های انگیزشی رو شروع کردم انگار ک معجزه بود برام کتاب ها باعث شد خودکشی نکنم

    چند بار خواستم اقدام به خودکشی کنم اما کتاب ها انگار زندگیمو به کل تغییر داد دیگه کم کم خیلی افسردگیم شدید شد و کلی مشکلات برام پیش اومد اما امید خودم رو از دست ندادم عشق خدا باعث شد هیچوقت اقدام به خودکشی نکنم الان هم هنوز درگیرش هستم اما کم کم دارم بهبود پیدا میکنم خداروشکر من اومدم توی تلگرام یه چنل زدم هدفهام رو توش مینویسم با خودم با خدا صحبت میکنم خواسته هایی ک از خدا دارم رو میذارم توش خیلی این چنل حالم رو خوب میکنه و صبرم بزرگترین قدرتمه خداروشکر که داره زندگیم قشنگ میشه یکی از تغییرات زندگیم هم این بود ک همیشه ارزو داشتم برم شمال و جاهای دیدنی رو ببینم و عشق حال کنم و تیک خورد این هدفم مطمئنم بقیه هدفهامم تیک میخوره من میخوام بهترین زندگی رو برای خودم بسازم و هیچجوره تسلیم نمیشم و من ایمان دارم به خدا و مطمئن هستم خدا باهامه و من و به درجات بالاتر ببره موفق و پیروز و خوشحال باشید

    با تشکر بختیاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زهرا راستروان گفته:
      مدت عضویت: 926 روز

      سلام مهسای عزیز وقت بخیر، ان شاءالله موفق و شاد باشی.

      شادی و امید به زندگی نشانه ی بارز شکرگزاری است.

      ناامیدی پیشنهاد شیطان است.

      شیطان هر لحظه در کمین است تا انسان سقوط کند.

      همیشه دلیلی برای زندگی هست.

      بعضی ها خیال می کنند تمام دنیا ایستاده تا به خاطر اشتباهی که مرتکب شده سرزنشش کنند اما اینگونه نیست هر آدمی در فکر زندگی خویش است و شاید تنها ثانیه ای به زندگی دوستان و همسایه و بقیه فکر کند .

      هر روز روزی تازه است ،هر روز می تواند بهشت باشد.

      دنیا همیشه چیزی برای هدیه دادن به ما در آستین دارد و نباید به خاطر چند رویداد ناخوشایند به این همه مهربانی و زیبایی و لطافت در دنیا پشت پا زد چون ناجوانمردی است.

      خدایا ماست تا از سلول سلول بدنمان غم زدایی کند و فقط ما هستیم که اجازه می دهیم چون خداوند اختیار به ما عطا کرده و ما را برای خوشبختی اجبار نمی کند.

      همه چیز پایان دارد هر اندوه هم پایان دارد.

      خداروشکر که به این سایت زیبا و امید بخش هدایت شدید ان شاءالله شما و همه ی اعضای سایت سرشار از انرژی مثبت باشید.

      در پناه خدا و امام زمان باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 872 روز

      مقایسه کردن باعث میشه ما احساس کمبود کنیم…

      چرا اون خوشبخته من نیستم،چرا اون داره من ندارم،چرا اون زیباست و من نیستم و هزاران مثال دیگه میشه زد از باور کمبود…

      در صورتی که ما به یک قدرتی وصلیم که بینهایت فراوانی داره و داده و هر لحظه ما رو به سمت خواسته هامون هدایت میکنه اما کیه که بفهمه و درک کنه(با خودمم)

      فکر میکنیم همه ی بدبختی های عالم رو داریم اما وقتی شرایط بدتر میشه تازه می‌فهمیم اون اوضاع به ظاهر بد توی این شرایط اصلا هیچه و خنده دار…

      یعنی تو با یه نفر بحثت میشه و بهم می‌ریزی و فکر میکنی دنیا به آخر رسیده و چرا فلانی با من اینقدر بد حرف زد بعد یک ساعت بعد مثلا میگن عموت یک تصادف وحشتناکی کرده،تو اصلا دیگه به اون بحثه فکر میکنی؟؟!!

      تو پر از وحشت و نگرانی میشی و میترسی و پر از غم و اندوه میشی،که بهت خبر میرسه که باباتم توی اون تصادف بوده و رفته توی کما…

      دیگه به عموت فکر میکنی!!!؟؟

      دیگه عمو در ذهنت میره کنار و بابات میاد توی ذهنت و ….

      یکی از حالت‌هایی که میشه ذهن رو کنترل کرد این هست که وقتی شرایط ناجالبی پیش میاد به خودمون بگیم اوضاع از این بدتر میتونست باشه اما خداوند به من لطف کرد و رحم کرد و نشد…

      اگر لاستیک ماشینت پنچر میشه قبل از سفر ،باید به خودت بگی خدا من رو از یک تصادف ناجور نجات داد

      اگر از دست کسی ناراحت میشی و خیلی بد باهات صحبت میشه،بدون که تو در ذهنت بهش قدرت دادی یا در ذهنت اون رو تنها عامل خوشبختی دونستی و فکر کردی اون فقط میتونه بهت کمک کنه و بهش وابسته شدی یا توقع ایجاد شده در ذهنت و تو با حرف اون ریختی و شکستی،وگرنه کسی که به آدمها و شرایط باج نده که نه ترسی داره و نه اندوهی….

      هر موقع احساس کردی به نقطه آخر رسیدی و فکر کردی مثلا با خودکشی میتونی خودت رو نجات بدی به این فکر کن که اگر خودکشی کردی ولی نمردی چی؟؟

      اگر خودکشی تو منجر به قطع نخاعت شد و یا چشمات رو از دست دادی یا معده ات نابود شد ولی تو زنده ای و یا معلول شدی,چی!!؟؟؟

      در اون معلولیت چطور میتونی به خودت بقبولونی که بخاطر مثلا فقر من این بلا رو سر خودم آوردم یا بخاطر وابستگی و یا….

      قوی باش،ادامه بده و اگر احساس ناتوانی میکنی بدون تازه شدی مثل موسی که گفت خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه محتاجم و من فقیرم و من هیچی نیستم…

      تو تسلیم باش و به خدا بسپار تا مثل موسی پیامبر بشی و مثل یوسف عزیز مصر….

      این حرفها رو به خودم میزنم تا یادم باشه که هیچی نیستم و هر چه هست از خداست

      در پناه الله یکتا بهترینها رو برات آرزو میکنم هم در دنیا و هم در آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    علی انوش گفته:
    مدت عضویت: 804 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    خدارو سپاسگذارم بابت این آگاهی ها و شرایطی که برام به وجود اومده تا بتونم تو دوره ی زندگی ام طوری زندگی کنم که از نظر خودم راضی کننده باشه.

    من 8 سال پیش به دلیل مصرف مواد مخدر و مصرف شدید سیگار متأسفانه دچار درد فراوانی توی زندگیم بودم و با توجه به اینکه 20 سال بیشتر سنم نبود انتخابِ تغییر برام خیلی سخت بود.

    دعا میکردم و تصمیم قطعی داشتم که تغییر کنم قبل از اینکه شرایط خیلی سخت بشه و خدا هم کمکم کرد همون طور که میدونید انجمن معتادان گمنام در این زمینه درحال فعالیت هست و من هدایت شدم به این انجمن و الان که این متن رو مینویسم تو سن 28 سالگی ، 8سال پاکم.

    برای من تصمیم به اینکه شیوه زندگیم رو تغییر بدم قبل از اینکه همه چیزم رو از دست بدم بسیار مفید بود.

    در کنار اهمیت اینکه وقتی لازم هست شرایط رو تغییر بدم فکر میکنم که میتونه این حالت بیش از حد تکرار بشه و الگوی مخربی بسازه چون من هر وقت که لازم بوده از نظر شغل و کار سریعأ تصمیم به تغییر شغل گرفتم و فکر میکنم از این ور بوم هم افتادم یعنی بجای تغییر در شرایط لازم بیش از حد از این شاخه به اون شاخه پریدم و با دیدن کوچک ترین مسئله از مسیر خودم خارج شدم البته فقط توی زمینه شغلی.

    خواستم این موضوع رو هم بیان کنم که تغییر مسیر در مواقعی که میدونم تغییر لازمه تا اینکه باری به هر جهت باشم بسیار متفاوت هست که البته مطمئن هستم توی تمام تصمیماتی که گرفتم تجارب و درس هایی بدست آوردم که خیلی برام درآینده میتونه مفید باشه.

    تشکر میکنم از این که این موضوع بسیار مفید رو باهامون در میون گذاشتین

    تشکر میکنم از دوستی که تا اینجا نوشته من رو مطالعه کرده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مصطفی یادگاری دهکردی گفته:
    مدت عضویت: 2411 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم و اعضای سایت الهی عباس منش

    خداوند را سپاسگزارم که من را به شنیدن این فایل هدایت کرد

    من به شخصه جز دسته افرادی هستم که تغییر می کنم اما وقتی که دنیا خیلی فشار میاره و اوضاع سخت میشه و واقعا وقتی که باید با زجر تغییر کنم.

    من قبلاً هم این فایل را گوش داده بودم ولی تو توهم آگاهی بودم و فقط در موردش با بقیه صحبت می کردم و هرگز به خودم فکر نمی کردم که ببینم من جز کدوم دسته هستم و بخوام خودم را ارتقا بدم

    اما از وقتی تصمیم گرفتم آموزه ها را روی خودم اجرا کنم و فقط یک بلندگو نباشم دارم خودم را آنالیز می کنم

    اول حسم بد شد که چرا کن جز دسته دوم هستم ولی بعد خودم را بخاطر گذشته بخشیدم و به قول استاد یک ثانیه بعد و این ساعت بعد من با افکار و فرکانس های همین لحظه در حال خلق شدنه

    تصمیم دارم از فرکانس افکار قبلی خارج بشم و به سمت جلو حرکت کنم و آینده ام را همین لحظه خلق کنم

    بنابراین خودم را بخاطر کسی که بودم و افکاری که داشتم می بخشم و حرکتم روبه جلو را شروع می کنم.

    من تصمیم دارم جز دسته چهارم باشم و می دونم که خیلی راه دارم اول می‌خوام برم تو دسته ی سوم چون همین الان هم نشانه هایی برای تغییر دارم دریافت می کنم که هنوز تغییرشون ندادم و باید تغییر کنم.

    می‌خوام سوال استاد را هم جواب بدم من یه روزی کارگر یک شرکتی بودم یه مدت اوضاع خوب به نظر می رسید و من داشتم کار می کردم و قسط و وام و مخارج زندگی را با حقوقم پرداخت می کردم ولی دیدم که هیچ چیزی برام باقی نمی مونه که یک تفریح ساده با خانواده داشته باشم اونجا تصمیم به تغییر گرفتم و ریسک کردم و تصمیم گرفتم برای ابد کارمندی و کارگری و برای دیگران کار کردن را کنار بزارم همه میگفتن بدون بیمه چجوری میخوای زندگی کنی اگه مریض بشی چی اگه بیکار بشی چی و هر روز من را می ترسوندن ولی من تصمیم به تغییر گرفتم و از کار اومدم بیرون و در عرض یک ماه تونستم حقوق اونجا را رد کنم و هرگز به بازگشت به کارمندی فکر نکردم و به خودم افتخار می کنم بابت این تصمیم.

    اما من باز هم نیاز به تغییر داشتم انگار مثل همون قورباغه شدم که متوجه نبودم آب داره گرم میشه و تغییر نکردم تا اوضاع خیلی بد شد و دنیا من را مجبور به تغییر کرد امروز از اون روزا اوضاع زندگی ام بدتر شده ولی در عوض این رنج ها باعث شد به سمت سایت شما بیام و بخوام واقعا و دلی روی خودم کار کنم و خداوند را سپاسگزارم بابت رنج هایی که کشیدم تا بفهمم باید تغییر کنم و خدارو شکر که تصمیم گرفتم

    من دو سه ماهی میشه که مهاجرت کردم و درحال تغییر خیلی سخت بود این تصمیم ولی گرفتم و خدارو هزاران بار شاکرم که به دلم انداخت مهاجرت کنم

    امروز شرایط سخت هست ولی به عشق بهتر شدن دارم حرکت می کنم و امروز یاد مهاجرت شما به بندرعباس افتادم البته شما در شرایط خوبی تصمیم به تغییر گرفتین و من در شرایط سخت ولی ایراد ندارد همین که تصمیم گرفتم و از دایره امن خودم خارج شدم خداوند را سپاسگزارم.

    باز هم از شما ممنونم که کنار همه ی ما هستین

    به امید دستاوردهای بزرگ برای خودم و همه‌ی اعضای سایت الهی عباس منش

    در پناه خداوند و به امید دیدار ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: