در این فایل استاد عباس منش کلید هایی اساسی درباره مهاجرت کردن را با جزئیات توضیح می دهد. آگاهی از این کلیدها، فرد را به خودشناسی می رساند که:
- “مهاجرت کردن”، نیازمند چه ویژگی های شخصیتی می باشد؛
- چه شخصیتی برای مهاجرت کردن مناسب است و چه شخصیتی مناسب نیست؛
- چه شخصیتی با مهاجرت کردن به رشد و احساس خوشبختی بیشتر می رسد و چه شخصیتی به احساس پوچی و افسردگی؛
- انگیزه های پایدار و ضروری برای مهاجرت، چه ویژگی هایی دارند؛
- چگونه انگیزه های ناپایدار و جعلی را درباره مهاجرت بشناسیم؛
- “ویژگی های درونی” که نشان می دهد مهاجرت برای فرد تصمیم مناسبی است و به رشد او کمک می کند و بالعکس.
- قدم اول برای به شناخت رسیدن درباره مهاجرت چیست؟
- رعایت قانون تکامل در فرایند مهاجرت؛
چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2
یک خبر خوب درباره آزمون:
برای خودشناسی عمیق تر در این باره، آزمون “تشخیص شخصیت مناسب مهاجرت” را با دقت انجام دهید.
قبل از شروع پاسخ به سوالات آزمون، مهم است که هر دو قسمت از فایل ” چه افرادی برای مهاجرت کردن مناسب ترند را دیده باشید و به توضیحات استاد عباس منش در آن فایل تامل کرده باشید:
این آزمون ارزیابی نسبتاً شفافی به شما می دهد تا بدانید شخصیت کنونی شما چقدر برای مهاجرت کردن مناسب است. این خودشناسی به شما کمک میکند تا برای رشد و پیشرفت، تصمیمات مناسبتری بگیرید که مطابق با درون شماست و گامی تعیینکننده برای تجربهی رشد و احساس خوشبختی بیشتر است.
در پایان آزمون، از طریق تجزیه و تحلیل پاسخهایی که به سوالات آزمون می دهید، یک نتیجه گیری کلی به شما ارائه میشود تا بدانید:
- چه تغییراتی در باورها و شخصیت کنونی شما، “بیشترین تأثیر سازنده” را بر شرایط زندگی شما میگذارد؛
- اولین قدم برای ایجاد این تغییرات، از چه نقطهای باید برداشته شود؛
- و چه مسیری شما را به رضایت درونی بیشتر می رساند؛
برای شروع آزمون “تشخیص شخصیت مناسب مهاجرت” کلیک کنید.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم…
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1301MB44 دقیقه
- فایل صوتی چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 142MB44 دقیقه
بنام خداوند بخشنده مهربان..
بنام خداییکه هر لحظه در حال هدایت و حمایت من است…
سلام و درود به بهشت همیشه جاویدانم.بهشتی که قدمهامو قوی کرد تا هروز مهاجرتمو “به سوی پله های ترقی” رو بگذرونم!…
این فایل فایلی از نشانهای الهی برای قدمهای بعدایم برای خاسته ایی که سالیان سال بهم هدایت شده بود.و من بخاطر نقاط ضعف شخصیتیم “.دارم قدم به قدم “خودمو براش اماده میکنم.
به لطف خداوند در کنار این خاسته”شخصیتم که جهادی اکبر از ذهنیتم “رو طلب میکرد…تونستم با عمل به الهامتم قدم به قدم و تکاملی پیش ببرمش…
و بازم در کنار این دو خاسته…یه خاسته دیگرم کنارش رشد کرد بحث بیزنسیم…
هر سه با هم پیش رفتند…
دقیقا اوایل روزهایی که به این سایت هدایت شدم..هر سه با همدیگه استارت خوردن…
ولی چیزی که خیلی برام مهم بود…
بحث شخصیتیم بود…
بهمین خاطر استاد عزیز توی دوره عزت نفس میگن..اگه تمام عوامل موفقعیت رو روی یه ترازو بزارم.و عزت نفس رو روی یه ترازو…
عزت نفس از تمام موارد سنگین تره…
من الان سه سال خورده ایی که در مسیر الهیم.میخام با ضرس قاطع بگم…من هر روز رشد داشتم..
توی این سه مورد ….و مخصوصا شخصیتم…
شخصیتی که ” 100/ زندگیتو میسازه..
به اندازه ایی که شخصیتم توی مسیر قوی شد و به جایگاه خوبی رسید بهمون اندازه توی روابط:و بیزنسم عالی شدم..
و نکته بولد.این مهاجرت فقط تو بحث رفتن به یه کشور نیست..بحث مهم تر و پایه تر.اون که استاد هم “همین مسیر رو رفته تکاملی کوچک در حد و اندازه عزت نفسشون پیش رفته قدم به قدم رشد کرده بهمون اندازه هم قدمهاش قوی تر شده…
میخام یه مثال از شخصیت خودم بگم توی بحث عزت نفس…
من یه ادم غر غرو .و بسیار با اعتماد بنفس پایین..اصلا حوصله مسافرت رو نداشتم.بیشترم توی دوران نوجوانیم بود اونم بخاطر یسری شرایط.. و همیشه به محض یه چالش:و مسیله ایی که توی مسافرت برام پیش:میومد..از طرف افراد زود بهم میرختم زود از حرفشون ناراحت میشدم و اون مسافرت به کام بد کشونده میشد…
خیلی انتقاد افراد،” بیشترم… روم تاثیر میگزاشت..
همین باعث شده بود سعی کنم توی نقطعه امن خودم بمونم.و جایی نرم..
ولی این پترن” هنوز، زره هاش تو درونم بود..ولی خیلی کمتر ” شده الان……
تا اینکه دوره نوجوانیم تمام شد وارد دوره جوانی شدم….این موضوع دیگه برام.بهتر شد…و چون دانشجوم بودم .باید خودم گلیم خودمو از آب میکشوندم بالا….تونستم هر سری بهترین خودم باشم.توی یه شرایطی قرار میگرفتم یا خیابونها رو گم میکردم.بخدا بطرز جالب و راحتی هدایت میشدم.و تونستم با همین نگرشم ..خودم بهترینهای خودمو ارایه بدم.
همیشه دوستانم بهم میگفتم نرگس از کجا میای به این سمت …میگفتم از فلان جا..
بهم میگفتن نمیترسی..ولی استاد من خوشحال و راضی بودم.
عاشق کشف ادمها بودم.تو خط که از دانشگاه میومدم تا محل زندگیم هر جا که دلم خاست رفتمگشتم.من دوره کاردانی و کارشناسیم دوتا شهر متفاوت زندگی کردم..
دقیقا این تجربیات منو 50 سال هنوز بیشتر،”… بسمت جلو کشوند..
خیلی به خودشناسی رسیدم..خیلی قوی شدم..روابطم عالی شد..زندگیم عالی شد.هر موقع خانواده ام تماس میگرفتن…من اصلا احساس دلتنگی نمیکردم..
یادم میرفت چیزی بنام خانواده دارم..
عاشق تجربیات جدید ادمهای جدید.بودم..
و هر چقدر این مدت 5 سال دور شدن از خانواده بگم کمه…
و من کاملا یه انسان جدید شدم……
و این گذشت…
من به مدت 10 سال توی بیزنسم با توجه به رشته ایی که داشتم….بازم هرروز بفکر تعقییر شرایط کنونی ام بودم.و این مدت تجربه و کسبکار جدید به شکلهای مختلف رو انجام دادم و واقعا لذت بردم..
کلا توی نحوه چیدمان سازی محل زندگیم دوستدارم همیشه وارد موقعیتهای جدید بشم..
حتی سفرها و پیاده رویهای هدایتی و الهامی پر از چالش و اتفاقات خوب بود…
هنوز “بازم اون پترن. که گذشته داشتم بازم برام تکرار میشد..به چالشها که بر میخورم.یکم کم میارم احساسم دگرگون میشه که من باید چکار کنم که بتونم این مسیله رو حل کنم.حتی یه زمانی گریه میکنم…..هنوز فلکسی بودنم یکم مقاومت دارم..
خداوند از طریق این فایل بهم گفت…..تمام محدودیتهای ذهنیتو بزار کنار…تو برو تودلش ..خداوند قدم به قدم بهت میگه چکار کنی ..
من داشتم برنامه ذهنیمو وسط:میوردم..اگه این شرایط موقعیت برام جور شد…من چجور باید از پس هزینش بر بیام..یا چجور مدیرتش کنم..
و هی این مقاومت ذهنی منو عذاب میداد..
و امروز لطف خداوند …
بهم این پیامد رو داد…
فلکسی بودن..بریم تو دلش…هر اتفاقی بیفته خداوند بهم کمک میکنه یاریم میکنه کارها رو برام انجام میدهد….
همین چالشها..
من راجع به این خاسته اینجور بودم! و خودمو اذیت میکردم…که من این خاسته رو میخام.دیگه کاری نداشته باشم باید چکار کنم .دقیقا مقاومت بزرگم..موقعیت و شرایط:مالی ام هست..
دیدم همین نقطعه داره خاستمو سنگ اندازی میکنه…
بهم گفت یادته یه خاسته ایی دور دراز میدیدی.خداوند از:طریق دستانش از جایی که فکرشو نمیکردی…خیلی راحت بهت رسوند…
دقیقا امروز سه تا خاسته میخاستم. خداوند بهم بصورت واضح گفت !…بهش فکر نکن چجوری..من میدونم بهت میگم …تو پیش برو من میدونم چکار کنی…این سه خاسته خیلی راحت که من حتی نمیدونستم چجور به دقیقه هم نکشید انجام شد..
این مدت همیشه همینجور بوده…از جایی که نمیدونستم بهم رسونده….
تمام خاسته ها انجام شدنیه..فقط از همین باورهای ما نشعت میگیره…هر چقدر ..بیشتر روی شخصیتمون کار میکنیم قوی تر میشیم..کارهام بهتر و راحت تر انجام میشه..
الان به عینه میتونم بگم اون مشکل شخصیتیم در برابر مسایل و مشکلات و غر زدنها …الان به 99/رسیده ..خیلی بهتر شدم..
اینو توی بیزنسم دیدم…
واقفا این روحیه عزت نفسی طی عملکردم به قانون و دوره عزت نفس.باعث شد….
که من ادامه بدم و هر بار بهترین خودم باشم.و دقیقا همینم شد…من هر بار بهتر و بهتر و بهتر شدم.
دنیایی از ارامش برویم باز شد..
و چه حرفه هایی جدید یاد گرفتم..بخدا طی این مدت سال ..که از سال 85.86 اغاز من به این رشته بود تا به الان که سالها میگذره..
میتونم بگم این 3 سال کجا این همه مدت کجا…
همجوره رشد شخصیتی..همجوره رشد مهارتی …
شخصیتم باعث شد تا من ادامه بدم و کم نیارم اگه مثل گذشته کم میاوردم.و غر میزدم…هم روندمو برای خودم زهر مار میکردم..و باعث “میشد…خیلی راحت نصف و نیمه رهاش میکردم..
ولی ادامه دادم.بیزنسی که یه پوشش دهی ناخالصی داشت…الان به مسیری هدایت شده که سراسرش احساس خوب هست…
واقعا افراد استفاده میکنن میگن چقدر راحته چقدر زیباست…
میخام نتیجه ایی که از این فایل مهاجرت گرفتم!.. رو یبار دیگه برای ذهن نجواگرم بنویسم…که انگیزهام و کنجکاو بودنم.و پذیرنده چالشها ..و فلکسی بودنم و انعطااف پذیریم. برای موفقعیت در شرایط:بیزنسیم و شخصیتیم..باعث شد..من رشد تمام و کمال.رو در تمامی جنبه ها داشته باشم…
من همیشه بدنبال پیشرفت در تمامی جنبه ها بودم.از طرف اشخاص نزدیکم و مرور کردن باورهایی که نمیشه و فلان باورها…
این انگیزه باعث شد تا من این مسیر رو ادامه بدم…همین ادامه دادن باعث شد تا نتیجه بگیرم..
اگه متوقف میشدم بهیجا نمیرسیدم..
و توی وضعیت باورهای اطرافیانم قرار میگرفتم..
من مهاجرتم توی خاسته های پیش رویم به این ترتیب بود..واقعا میخام با تمام وجودم بگم…
بیشتر وقتا “لطف خداوند بود…
لطف و توکل بخداوند در جهت خاستهایم بود..
و امروز توی یه شرایط عالی هستم و بیشترین نقطعه ضعفی که بازم داشت منو تو مسیر کم میورد..من داشتم وسواس گونه به موضوع خاسته ام نگاه میکردم..
میخام با عقل خودم این مسیر رو حل کنم…
خداوند بهم گفت..تو پیش برو توی مسیر مثل بیزنست و دیگر خاسته هات که براحتی ماه های گذشته بهت دادم..با همین اسانی انجام میشه..
فقط باید متوکل باشی.و اعتماد بخداوند داشته باشی..
…میخام بگم!..
دلیل نرسیدن به خاستهامون..بخاطر اینکه دارییم روی عقلمون حساب باز میکنیم…
و دارییم با مغزمون دو دو تا چهار تا میکنیم..
و همین باعث میشه دست خدا رو در این مواقع بببندیم..و الهامات رو درک نکنیم..که کارمونو پیش ببریم..
….
باز میگم! من اماده این مرحله هستم خداوندم مشتاقه..من دارم وسواس بخرج میدم..
پس تسلیم خداوندم و میزارم قدم بعدی رو بهم بگه منم حرکت میکنم میدونم خیلی راحت انجام میشه..
چون هدف خاستهای ما پیشرفت و لذت بردنه…من نباید همه چیز رو وسواس گونه ببینم.
.
بگم میرم تو دلش مثل بیزنسم..من ج
چالشهاشو میپذیرم خدای من بهم کمک میکنه..
خداوندم مرا هدایت میکند…
الهی و ربی من لی غیرک…
خدایا من به غیر تو هیچکسی را ندارم…
خدایا تو میدونی دلیل خاستهام چیه…
من میخام پیشرفت کنم بجاهای خوب برسم.
چیزهای جدید ببینم .میخام کشف کنم.میخام بهترینهای خودم باشم..
خدایا تو هدایتم میکنی….
خدایا میرم تو دل چالشهای این خاسته..خودت درهای رحمتتو برویم باز میکنی…چون از درون من اگاهی.
پس چقدر خوبه،”.شخصیتمان تعقییر کند.تا بتونیم زندگی خوبی رو برای خودمون رقم بزنیم.اینم در تمامی جنبه ها…
همه چیز داشتن احساس خوبه..احساس رضایت از زندگیه…
روز گذشته یه لحظه رفتم توی فرکانس احساس بد.خداوند بهم نشون داد…و نگاه گذشتمو یبار دیگه برام مرور کرد..
بهم گفت زیبایی میبینی..دیدم اطرافم زیبا هستند ولی یه حس ناجالب و پر اشوب دارم..
.
و بخودم اومدم..گفتم کسی که نگاه ارامش نداره..هر جا باشه نگاه نازیبا رو با خودش حمل میکنه..
واقعا طعم ارامش را درک کردم…
واقعا هیچ خوشبختی به اندازه طعم ارامش نیست…
یوقتایی:خداوند از طریق نشانهاش بهم یاداوری میکنه….چون انسانیم تعقییر میکنیم.یه تلنگری بهت میزنه تا بیشتر درکش کنی..
این لحظه ها تسلیم میشم…
دقیقا چند ماه پیش:خواب دیدم از موقعیتم فرار کردم..چون دلیل خاستمو فرار میدیدم..
بهم گفت تا درستو خوب یاد نگیری نمیری مرحله بعدی.. .و واقعا از همین شرایطی که بودم شروع کردم روی خودن کار کردن.تا کم کم ذهنیت من نسبت به زندگی فعلیم تعقییر کرد..
در ادامه
… خواب دیدم توی یه کشوری هستم…فرار کردم..بهم گفتن به کدوم کشور میری هر کدوم از اون ادمها یه کشوری رو انتخاب کردند..حتی اون ادمها از نظر خودم خیلی زندگی خوبی دارن.خداوند بهم نشون داد..
توی اون کشور همه امکاناتی بود خیلی وضعیت ازادی و حال و احساس مردم و شرایط جدید کسبکارهای جدید عالی بود..
این خواب کامل و دقیق ..و اینقدر برام واضح و دقیق بود دقیقا تفاوتهای پیشرفتشو تو خواب دیدم..
ولی من نه زبان خاصی بلد بودم حتی نیاز اولیه خودمم نمیدونستم چجور برطرف کنم..
احساسم خیلی بد بود..از اونطرف خداوند برگردوندم” به ایران به شهر خودمون…یه لحظه بهش فکر کردم نمیتونم توی این شرایط:زندگی کنم.و یه لحظه هم شرایط فعلیم برام راضی نبود.چون!..هم کر بودم و لال بودم..دقیقا جهنم به تمام معنا.نمیتونستم نیاز اولیه خودمو برطرف کنم!.
همین باعث شد..تا به این درک برسم…مهاجرت به هر چیزی نیاز به تکامل و رشد شخصیتی داره..
و باید همجوره نسبت بهش..آماده باشی…
و نمیتونی امادگی ًنداشته باشی.بری مرحله بعد..
و همین باعث شد تا من بیشتر خودمو بشناسم..
توی هر جنبه ایی از زندگی که هستی باید بتونی از خودشناسی دقیق به خاستهات برسی..خداشناسی ..دیگه همون بحث توکل کردن و میری تو دلش کارها برات انجام میشه..
من این مدل “خاستمو دقیقا توی بیزنسم بخوبی ” حس کردم..
هر جا بهم الهام میشد و شخصیتم تعقییر کرد.کار مهارتیم قوی تر میشد و در کنارشم شخصیتم رشد میکرد و بعد الهام بعدی میومد…
و همین قدم به قدم من کاملا اساسی رشد و پیشرفت داشتم..
حالا بحث مهاجرت به یه کشور که نیاز داره به خودشناسی عمیقتر داره ..که بنظرم..تنها فقط با تکامل انجام میشه…
که همجوره اماده.ش:باشی..مهاجرتی که دیگه مثل استاد،” محل زندگیشه… اینم توی یه شرایط کاملا متفاوت با وضعیت زندگی گذشته اش..
واقعا خودش یه شرایط:بزرگی رو میطلبه..
من هنوز توی اون جایگاه قرار نگرفتم..
ولی دارم این نوع نگاه رو تو زندگی ،” مدت سه ساله ام بخوبی درک کنم…زندگی من زمین تا اسمون متفاوت شد…
و من این مسیر رو تا زنده ام پیش میرم..و تا به الان موفق شدم و میدونم در اینده هم موفقم..
چون میخام بهترینهای خودم باشم…
چون میخام متفاوت زندگی کنم خارج از باورهای گذشته ام که حاصل گذشتگانم بوده..
بهمین خاطر..حرکتهایی انجام دادم.که خارج از شرایط باورهای اطرافیانم هست..
من همه رو لطف خداوند میبینم..واقعا با تمام وجودم اینو میگم…
همه چیز خدا بوده..و میدونم برای همیشه بهم کمک میکنه تا من پیشرفت کنم! و رشد کنم”…
چون میخام متفاوت باشم و متفاوت فکر کنم..
دلیل رشد بیزنسم بعد از سالها!.
بخاطر همین نوع نگاه بوده….
و من تونستم بیزنسی خلق کنم با کمک خدا…دقیقا همون چیزی باشه که یه روز آرزشو داشتم و امروز من تو همین شرایط هستم…
و دارم براش قدم برمیدارم…
خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنودی باشی و ما رستگار.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام و درود خدا،’به استاد عزیزم…که همه زندگیش بر پایه تحقیقات می باشد…
صحبت شما راجع به این فایل…مرا بیاد الهامی که یه شب خداوند بصورت واضح برام فرستاد،تا درک مرا نسبت به زندگی و خوشبختی ،’قوی تر کند…
این فایل از صحبتتون و فایل دوم…بیشتر مرا به خودشناسی وادار نمود…که طی این مدت عضویتم..این موضوع ،’یکی از موضوعاتی بود.که دوستداشتم تجربش کنم..
استادم.یه خصلت خیلی خوبی نسبت به خانواده ام دارم.که حتی افراد نزدیک بهم،’به من میگن…
من ادمی هستم که وقتی بجایی به شهر غریبه که میرم.کلا،’ خانواده ام برام یفرد تافته جدا بافته میشن…زود به استقلال میرسم..زود خودمو جمع میکنم..
با وجودی که سن سالم کم بود برای یه موقعیت جدید.فردی که تفریح خاصی بهیج جا نداشته بود…هیچ تجربه بجز اعضای خانواده و دو تا دوست….
موقعه ایی که چند سال دور از خانواده بودم از تمام فرصتهام استفاده میکردم..
دوستانی داشتم که هر هفته به خونشون میومدن..ولی من فردی بود اصلا احساس دلتنگی نداشتم…
و خانواده ام باهام تماس میگرفتن.اصلا احساس دلتنگی نداشتم..من اونجا تو اون موقعیتها فهمیدم..من ادمی هستم که میتونم با هر شرایطی که باشه خودمو وقف بدم..
درکل ادمی هستم.عاشق افراد غریبه ام با همه زود دوست میشم.روز اول.هنوز دوستتم بهم یاداوری میکنه..بهم میگه یادته روز اول با لبخند باهام نزدیک شدی…درکل عاشق تجربه زیباییها و چیزهای جدیدم..
زود رابطه برقرار میکنم زود به افراد چه مرد چه زن سلام میکنم….و بهشون نزدیک میشم…
همون اتفاقات تو زمان سن سال کم باعث شد..که یه روز مهاجرت کنم.دوستداشتم.ادمهای حدید ملاقات کنم.به لطف خدا..الهامی بهم شد بصورت واضح از طرف خداوند…
اینقدر نشانه هاش واضح هست.که مدام خداوند بهم یاداوری میکنه..همون عشق مهاجرت و خاسته ام…
باعث شد تا من خدا رو بشناسم و هدایت بشم.به سایت شما استاد عزیزم.
استادم من از بچگی.این الهام رو میدیدم.ولی اینبار با سایت شما شدیدتر شده..و خداوند به واضح بهم نشون داد..
فقط من باید بتونم ایمانمو نشون بدم..تا این اتفاق بصورت ظاهری وارد زندگیم شود…
که بازم زمان خودشو داره اون زمانی که خودش بخاد.و برای من مناسبه که اتفاق بیفته وارد زندگیم میکنه..
یه شب حدودا چند ماه پیش از خداوند خاستم چیشد این خاسته من با مهاجرت…
میخام قدرت خداوند رو بگم..وقتی تو مسیر درست قانون الهی هستی..دیگه یه جاهایی تقلا وجود نداره!.باید ارامش داشته باشی.تا اون اتفاق بیفته….
خواب دیدم وارد کشوری شدم…اتفاقا چند تا از افراد نزدیک بهم بودن..این خواب دقیقا دو تا از خاسته امو بهم نشون داد…و مهرشو همون لحظه کوبید..
این خواب اینقدر وحشتناک و بدون مدار بود.که من گفتم خدایا من هیچی نمیدونم.
خواب دیدم وارد کشور اروپایی شدم.اون افراد نزدیک بهم فرار کرده بودن از اون موقعیت.که تو خواب بهم گفتن..ما فرار کردیم..
و از اون جهت اون کشور غریبه..تو خواب میدیدم.اون پیشرفت و اون زیبایی کشور..
حالا شما استاد عزیز.سفر که کردین.بیشتر میبینید کشورهای دیگه تو چه پیشرفتین.چقدر همه چیز تازگی داره با روند زندگی که ما دارییم..
حسش حس خارجی بود(خنده).دقیقا انگار همون ساعت تو اروپا بودم.
یه اقایی اعلام کرد شما کجا میریید من امریکا رو انتخاب کردم.
هر شخصی یه کشوری رو میگفت..
ای دل قافل..استاد.!مثل اینکه منو بغل کرده بود فرسنگها منو برده بودن بجایی که هنوز قیافشم ندیده بودم..
.شهر شلوغ بود همجا زیبا و پر از تکنولوژی انواع سرگرمیها…
ولی
ولی…
ولی…
از اونطرف….دلی پر از حسرت.یه لحظه تو اون خواب برگشتم به خانواده ام.دیدم چقدر بد بیراه بهم میگن!….
و میدیدم اطرافمو با خودم میگفتم چقدر این کشور زیباست.میگفتم یه عمر کجا زندگی میکردیم..!..
ولی
از طرفی بسیار پشیمان از کارم که چکار کردم.نمیتونستم صحبت کنم.زبان گنگی که فقط میبینه..دستشوییم میومد..گرسنم بود!.. جایی بلد نبودم.اقا اینقدر هراسناک بود اون محیط…
که تو خواب میگفتم دیدی چه غلطی کردم.دیدی خودمو با دستم بدبخت کردم.اینقدر تو خواب …بخودم.!فحش میدادم.
انگار توی دوزخ گم بودم..
اون خواب دو تا موضوع رو خداوند بهم گفت..که دقیقا اون دو خاسته رو بهم نشون داد..
که من بهت میگم چکار انجام بدی..فکر خودت و راهنماییت از طرف دیگران.حز خودتو جهنمی کنی چیز دیگه ایی نیستا!..
بچه ها اون خواب جهنمو بهم نشون داد..همینه استاد میگه من تکاملمو گذروندم..
واقعا هر تعقییراتی نیاز به حهادی اکبر درونی داره..
تا ما اماده یکار نشیم..پیروی از خیالات اشتباه جهنمو به واقعیت بهت نشون میده..
اصلا مهم نیست که کجا با چه امکانات و زیبایی هست…اینقدر اون باورا اشتباه تو رو با دست خودت به نابودی کشونده که نمیزاره زیباییها رو ببینی..
استادم .تمام صحبتهات پر از نور الهیه..وقتی که صحبت میکنید وقتی به چشماتون نگاه میکنم.مردمک چشمتون مخصوصا با قانون سلامتی.برام یه حالت خاصی شده…ترس از خداوند رو تو وجودتون میبینم!
واقعا انسان میتونه با تکامل به کجاها برسه.از تمام وجودم این درخشندگی وجودتونو تحسین میکنم.
قدرت الهی وجودتونو در برگرفته هر بار کنترل ذهن برام سخت میشه یادم از چهره شما با اون مردمک چشمتون میشم.اینقدر جسورانه صحبت میکنید…
استادم.به لطف خدا.دوروزه دارم به هدایت خدا بجاهای ناشناخته از شهرم.پیاده روی میکنم.بهمون خدای احد،’چقدر روزمو رگلاژ میکنه ..هر روز طلوع خورشید یه جای زیبا و نور الهی هست..میبینم!
من دارم این مهاجرت رو از شهرم شروع میکنم.برم ببینم و لذت ببرم..
همین باعث شده که ما روی ترسهام بیشتر بزارم..و هر لحظه شیطان نجوا میکنه.با خودم میگم من خدا رو دارم.
خدایی که به من تزدیکه و مراقب منه..
و من در زمان مناسب و در مکان مناسبم.
اینقدر کارها برام بذت بخش و اسان شده..
همین مهاجرت کوچک و پا گذاشتن روی ترسهام.و ایمان بخداوند که قدرت داره و هیچکسی نمیتونه به من آسیب بزنه…
باعث شده..تا من این ایمان رو بیشتر تو وجودم بپرورونم…
این خواب و این مسیری که هستم…داره به من یاداور میکنه..هر چیزی از درون شروع میشه…
تا من از درون قوی نشم.نمیتونم تجربه احساس خوب،’ داشته باشم..
هر جا خودمو شناختم.هر جا ایمانم به قدرت خداوند زیاد بود.که اون میتونه هدایتم کنه..تو مهاجرت ،’بر ترسهام کمتر بشه.
من میگم .استاد.دلیل موفقعیتهاش.احساس میکنم از همین جنسه…
مهاجرت .غلبه بر ترس….نمیدونم درسته احساس کردم باید بنویسمش..
حالا استاد اومد..تکاملشو طی کرد..همون مهاجرت .غلبه بر ترس..منظورم ..
اون ترسهای کوچکی که داشت،’بهشون عمل کرد.و انجامشون داد.و هی این تکامل بزرگ و بزرگتر شد..
و به این نتیجه رسید هر قدمی که برای غلبه بر ترسش میزاره پاداشهاش میاد..و هر بار خودشو قوی قوی تر کرد..
که الان میوه های درخت استاد..پر از ثمر شده…
و ما دارییم نتایجشو میبینیم..
من میگم.کل ماجرا..برای مهاجرت..همه از این نقطعه ذهنیت شروع میشه!
باورا همه چیزه..وقتی همه چیز از درون درست شد..بیرونم درست میشه..
اتفاقا این موضوع الهام خداوند…
یه روز با تصویر پدرو مادرم..دیدم اشک گلوله گلوله..بدون اختیار از چشمانم سرازیر میشه.
گفتم ای وای هنوز اون اتفاق نیفتاده چرا من احساس دلتنگی میکنم!
دیدم اره!
من هنوز وابستگی دارم…
پاشنه ام پیدا شد.مخفی بود..و وقتی خداوند بهم نشون داد..که زمان درستش بود..گفتم نگاه کن..تو میخای این اتفاق برات پیش بیاد..نگاه کن چقدر راحت همین الان احساس دلتنگی میکنی..
با وجودی که من چند سال تو سن پایین..تو یکماه میشد.نمیدمشون!..و اصلا هیچ احساس دلتنگی نسبت به خانواده ام نداشتم.دیدم هنوز زره این عطشها تو درونمه…
ولی چون جنس این مهاجرت متفاوته داره خودشو بروز میده..
الان به این ذهنیت رسیدم..حالا حساب کن.مهاجرت به یه کشور دیگه.چقدر مسیر بزرگیه.باید همه جوره توی ذهنت حلاجیش کنی. و از درون اماده بشی..
حالا برای من مهاجرت به شهر دیگه هست.خداوند برام امادش کرده.فقط من باید آماده باشم.که بازم همین الان مینوشتم نشانشو خداوند برام اورد…
میخام در نهایت بگم…همه چیز تکامله..هیچ چشم بر چشمی وجود نداره..
هر چیزی که بشه شعاف و دهن پری..برای صحبتهای دیگران..یا فرار از محیطی که برای خودت زهر مار کردی که بازم بخاطر باورامونه..همه اینها…
شرک هست..
هر چیزی که ختم بشه به شرک..که این خودت اگه خودشناسی داشته باشی..میدونی از چه زاویه ایی هست…
این نابود شدنیه…
به نظر من.فنا شدنیه…
من خیلیها رو دیدم از اطرافیانم میشنون.که میگن خیلی اشتباهه که بخای از کشور خودت بری…
نه اون موقعیت اشتباهه..اون باورا اشتباه بودن که به این موقعیت ختم شده..
که همه رو خداوند بهم نشون داد…
تا تو از نظر ذهنی آمادگی یه تعقییر رو نداشته باشی.بجایی اینکه برات لذت بخش باشه ..برای دردناکه..
و این مورد مهاجرت..میتونه توی ازدواجت باشه.توی رفتن موقعیت کاری جدید باشه..تو تمام کارهای روزانمون…
همه ربطش داده میشه به درون و آمادگی ما!
استاد عزیزم…خیلی تحسینت میکنم.که همه چی رو با دید قانون بهمون میگید…
قانونی که همه چیزش، مرتب و تمییز ،’سر جاش قرار گرفته..
فقط ما انسانها نادونیم.و میخام هر چیزی رو با ذهنیت خودمون بسازیم!
ذهنین ما هم مثل همون دوست شما میمونه..که میاد،’ خودشو از چاه میندازه به چاله!..با باورای نادونی خودش..
و من این مورد رو تو خیلی از جنبه ها…با تفکر و تعقل و نشانه پروردگار…از اطرافیان نزدیک بهم ،دیدم..
و بهم یادآوری کرده.خداوند….نکنه با ذهن سرکشت بری جلو…که بد ضرر میبینی..
پس بیاییم و بخودم میگم…بیشتر توحیدی عمل کنیم..بزارییم با درک قوی تری جلو برییم.
نخاییم حرف دیگران رو معیار قرار بدییم.
که بقول مثالی که میزنن.با بند پاره دیگران به چاه نرییم که بد ضرر میکنیم…
…..
…………
بی نهایت سپاسگزار خداوند و این روز بزرگشم.که مهاجرت رو هر روز در زندگیم.میبینم.و باعث شده ایمانم بخداوند بیشتر بشه..و بیشتر بدونم اون مواظب منه..
و من دارم با همین حرکت کوچک که واقعا برای من بزرگه…و هر روز داره ایمانم بخداوند و قدرتش قوی تر میشه.
چیزی که کم افراد رو میبینم.که بتونن.از غار،’اون محل زندگیشون بیرون بیان…
تعقییرات کوچک ،’مثل همون بهمنی که سر قله میاد پایینه..و هر بار برف بیشتری رو بطرف پایین میکشونه…
پس گام به گام جلو برییم.و زمانی برسه بقول استاد دیگه اون تعقییرات ،برام که بزرگ نیست حتی برام لذت بخشم میشه..
این چند تا صبحی که به لطف خداوند عازم این سفر میشم..هر جایی که میرم.مرحمت خداوند رو بیشتر حس میکنم.و احساس میکنم یه پله رشد میکنم.فعلا ما روی شونه خداوندیم..انشالله این تعقییر بزرگ که نشانهاش میاد.به زودی و ساعت مخصوص خودش وارد زندگیم میشه..
موقعه ایی که من آماده و خوشحال و راضیم..و برام خوبه برام اتفاق بیفته..
خداوند نامه ایی برام فرستاد.
…اسم شناخته شدنم،’ نرگس هست!.یه تصویر گل نرگس برام اورد..بهم گفت..نرگس…!عجله نکن.بزار زمان درستش اتفاق بیفته…
فقط باید بزارم تکاملیم رو بگذرونم.و زمان درستش اتفاق بیفته..
اینجا توحیده..اینجا ایمانه..نه حرف مفته!حرف مفت هیچ ارزشی نداره..
فقط حرف درست با مدار درست هست…
در پناه خداوند شاد و سلامت باشید!..