چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-08 06:23:212024-07-13 02:27:05چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ المَلائِکَهُ ظَالِمِی أَنفُسِهِم قَالُوا فِیمَ کُنتُم قَالُوا کُنَّا مُستَضعَفِینَ فِی الأرضِ قَالُوا أَلَم تَکُن أَرضُ اللهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُم جَهَنَّمُ وَسَاءَت مَصِیرًا.[1]
کسانی که بر خویشتن ستمکار بودهاند، [وقتی] فرشتگان جانشان را میگیرند، میگویند: «در چه [حال] بودید؟» پاسخ میدهند: «ما در زمین از مستضعفان بودیم.» میگویند: «مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟» پس آنان جایگاهشان دوزخ است، و [دوزخ] بد سرانجامی است.
«سوره نسا ، آیه 97 »
سلام به استاد عزیزم ، استاد روشن قلب و پاک قلب
سلام به مریم جان نازنینم ، مریم جان همیشه همراه
و سلام به دوستان و همراهان این سایت بهشتی و این دنیای زیبا .
استاد به اندازه یه دنیا و به اندازه تمام وسعت زمین و آسمان ها ازتون سپاسگزارم بخاطر فایل هایی ک سخاوتمندانه روی سایت قرار میدید .
و اما موضوع مهاجرت ؛
وقتی این فایل رو داشتم گوش میدادم اول این به ذهنم خطور کرد که کلی کامنت از دوستانی میخونم که تجربه مهاجرت رو داشتن ( در این مورد مشخص مهاجرت به کشور دیگه ) و چقدر میتونم نمود عینی پیدا کنم از حرف های استاد .
و بعد تجربه مهاجرت خودم به یادم اومد از شهر خودمون قائمشهر به تهران ، که البته هم اونسال با توجه به گوش دادن به فایل های استاد بود که برام رقم خورد و چند سالی هم تداوم داشت ولی بخاطر باورهای غلطی که به مرور زمان و با کار نکردن رو خودم از دستش دادم . و برگشتم به شهر خودمون ( البته که این برگشت برای من با بهبود شرایط همراه بود )
استاد جانم یادمه همیشه تو فایل هاتون وقتی صحبت از مهاجرت میشد اول از همه میگفتید اگر تو شرایطی که هستید ، تو کشوری که هستید ، تو شهری که هستید ، نتونید به موفقیتی برسید ؛ به بهترین کشور دنیا هم مهاجرت کنید ، یا به بهترین شغل دنیا هم تغییر شغل بدید ، نمیتونید موفق باشید .
و الان با گذشت زمان و درک و آگاهی بیشتر از قوانین جهان هستی با کمک فایل های شما ، بهتر میتونم این کلام شما رو درک کنم .
برای استارت مهاجرت یا به نوعی تغییر از شرایط موجود به شرایط جدید ، فرد باید تو وهله اول شخصیت خودشو تغییر بده ، با ادا در اوردن نمیتونی اینکارو انجام بدی .
بهترین مهاجرت ، مهاجرت از خود ضعیف ، از باور های غلط ، به باور درست ، به باور قوی هست ٫ که سرآمد تمام چیزهایی هست که میخوای به دست بیاری .
و نکته نهایی فایل این جلسه تون « احساس آرامش » هست ، و کلید تمام ماجرا همینه .
اگر در شرایط موجود احساس خوشبختی نکنی ، تو بهترین شرایط ظاهری جهان ، تو بهترین خونه و محله و پرفکت ترین ها ، هم نمیتونی احساس خوشبختی کنی ، یادمه تو یکی از فایل های قدم سوم گفتید ؛ «« احساس من از وقتی که بندرعباس بودم و تو خیابون ها و تو اون گرما قدم میزدم با الان که تو بهترین کشور دنیا زندگی میکنم ، تغییری نکرده »»
و این جمله رو باید با طلا نوشت
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم و براتون آرامش و عشق و سلامتی خواستارم . و برای خودم و دوستانم مسیری هموار برای رسیدن به خواسته ها
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
در پناه پروردگار همیشه مهربان
سلام بر همسفر عشق
سلام بر راهبر گمراهان
سلام بر هادی هدایت طلبان
سلام بر استاد عزیزم
قبل ازهر چیز ممنونم برای تهیه این فایل. راستش غافلگیر شدیم استاد.
منتظر فایل سفر به دور آمریکا بودم انتظارشو نداشتم یه فایل متفاوت با همه موضوعات که تا حالا بهش پرداختید تو سایت ببینم. این بار به طور تخصصی اومدید راجع به مهاجرت صحبت کردید.(موضوع مورد علاقه ی من)
حالا چرا؟ به خاطر اینکه نقطه ی شروع تحول زندگی من بود داستان مهاجرت. راستش من معمولا کامنت نمیزارم ولی مرتب کامنت ها را میخونم. ولی این موضوع به قدری منا هیجان زده کرد که قسمتی شا وقتی تو مترو داشتم فایل گوش می دادم نوشتم و آخر داستان را چند ساعت بعد.بعد از حصول نتیجه.
میخوام امروز براتون از هدایت الله بگم از ایمان و از شجاعت از تکامل.
نقطه ی شروعش کجا باشه قشنگ تره.؟ از دو سال پیش که تهران مهاجرت کردم یا از امروز. بزار امروز بگم بعد فلاش بک میزنم گذشته.
این فایل نشانه ای بود برای من از طرف خدای مهربانم . مرسی استاد که همیشه در بهترین زمان و در بهترین مکان هستید . که همیشه فایل هااون درست در لحظه ای که بهش نیاز داریم به دست مون میرسه. اگر شما از قلب تون پیروی نمیکنید، اگر شما پیرو الهامات الهی نیستید پس این چیه. اینها برای من منطقی میکنه که هر روز بیشتر و بیشتر به شما و به این سایت و به درستی این مسیر ایمان بیاورم. امروز صبح تو تمرین ستاره قطبی نوشتم که خدایا منو هدایت کن در مورد جابه جایی منزلم تصمیم درست بگیرم. پیرو پیشنهادی که یکی از دوستانم بهم داده بود. که باهم خونه بگیریم. میخام بگم که وقتی شکرگزار داشته هات باشی و لذت ببری و احساست خوب باشه و خواسته ای هم داشته باشی خدا هدایتت میکنه که به راحتی و در زمان درست به خواستت برسی. احساس میکنم الان تکاملم طی کردم. شاید دو سال پیش که تهران مهاجرت کردم و همش زور میزدم تلاش میکردم که ی خونه رهن کنم و نمیتونستم . الان در زمان درستش اتفاق افتاد. و چه خوب که اون موقع نشد چون من هنوز تکاملم طی نکرده بودم و اگر خونه میگرفتم کلی آسیب میدیدم.من تهران اومدم و تو پانسیون زندگی میکنم. جایی که مجبوری سرویس بهداشتی و حمام و دستشویی و اجاق آشپزخانه و لباسشویی را با 10 نفر دیگه حداقل مشترک باشی ولی من همیشه لذت بردم و به نکات مثبتش توجه میکردم تا اینکه چند هفته پیش سه تا مشکل پشت سرهم برای پانسیون افتاد و دوتاش مستقیم با اتاق من مربوط میشد و این امنیت منو مخدوش کرده بود .دوست داشتم برم جای دیگه ولی هزینه ها زیاد بود. و احساس میکردم باید برم جای جدید ولی نمیدونستم کجا. تا اینکه ی دوستی بهم پیشنهاد داد که من کمکت میکنم اگر هم خواستی میتونیم باهم خونه بگیریم. به لطف دوره 12 قدم باورهام ی تکونی خورده بود و درآمدم کمی بیشتر شده بود و آزادی زمانی پیدا کرده بودم. رفتم دنبال خونه و از قضا خدا یه آدمی را فرستاد تو مسیر من، در حین همین دنبال خونه گشتن ها. که خدا شاهده این آدم ساعت ها وقت میزاشت به املاکی ها سر میزد و پرس و جو میکرد تا در نهایت یه خونه با قیمت خوب پیدا کردیم و تا پای قراداد رفتیم و من به خاطر ترس هایی که داشتم فردای روز قراداد کنسل کردم.سه روز بعد دیشب همون دوستم دوباره باهام صحبت کرد و من امروز صبح تو دفترم تو تمرین ستاره قطبی نوشتم خدایا هدایتم بکن که تصمیم درست بگیرم . و برام نشانه بفرست. نزدیک ظهر اولین نشانه را دیدم. به ی تضاد دیگه برخوردم و همون جا گفتم باید برم دیگه. گفته برو منم باید برم. خدا خودش بقیه کارها را درست میکنه. اول رفتم سه جایی را دیدم پسند نکردم.یهو ایده اومد زنگ بزنم به همون آدمی که بهم کمک کرده بود برای پیدا کردن خونه، بهش زنگ زدم. گفت” بیا تا بریم صحبت کنیم شاید بتونیم همون خونه را ک قرارداد فسخ کردی را بگیریم. اینم گفت که ی خونه ای هم بود که خیلی پسند کرده بودی و گفتی اجاره اش زیاده الان دو تومن کمتر داره میده”.. ..منو میگی ذوق مرگ شده بودم. رفتیم املاکی .از قضا اون خونه اجاره رفته بود. ولی خونه ای که قبلا دیده بودم و از اون هم بهتر بود و پسند کرده بودم را به لطف خدا تونستم ب راحتی دو تومن کمتر بگیرم.و قرارداد ببندم. خدایا شکرت.
استاد چقدر عالی ویژگی هایی که یه مهاجر باید داشته باشه را اینجا فرمودید. و خداراشکر من به جز یکی همه را داشتم و اون مورد را هم در خودم ایجاد خواهم کرد . دو سال پیش خرداد ی کامنت گذاشتم(البته اکانتم پاک شد ) از نشانه هایی که برام اومده و از پیام الهی که به طور مستقیم و واضح امر به مهاجرت کردند. و ایده ها و شرایطی که همه چیز تکاملی بهم گفته شد تا منو برای مهاجرت از شهری به شهر دیگر آماده کنه. این بار هم همینطور بود . آیات می اومدن . پیام ها ،تضادها و ندای قلبم میگفت که باید حرکت کنم.حتی وقتی نشستم ترس هامو به خدا گفتم. گفت مگر دو سال پیش که اومدی از صفر شروع نکردی . نه درآمدی نه کاری نه جای خوابی. کی همه این ها را بهت داد؟ گفتم تو. گفت پس نگران چی هستی؟ دوباره هم بهت میدم. تو فقط نترس. دستت بزار تو دست من. من حواسم بهت هست. مگر نمیخوای رشد کنی . مگر نمیخوای بزرگتر بشی. مگر نمیخوای از زندگیت لذت ببری. چرا چسبیدی به منطقه ی امنت. بلند شو. حرکت کن و به من ایمان داشته باش.
دو سال پیش برای منی که انقدر ترس و بی ایمانی داشتم حرکت بزرگی بود و خدا شجاعت و ایمان بهم داد و دلم را قرص کرد تا حرکت کنم. و الان دو سال از آن روز میگذره و تضادها ب من گفتن که باید جا به جا بشم و از قضا یه آدمی را فرستاد تا همه کارها را تا نوشتن قراداد انجام داد ولی من بی ایمان توجه ام رفت روی نازیبایی ها و نکات منفی و قراداد را کنسل کردم. و نشانه های مهاجرت همچنان می آمد. و من میگفتم میدونم باید برم میدونم تصمیم درستیه ولی نمیدونم کجا ولی مطمئنم که میرم. و خدا دستهای مهربونش فرستاد و شرایط هموار کرد تا من ی پله دیگه رشد کنم. تا تکاملم طی کنم. و این فایل دومین نشانه امروز منه برای مهاجرت از یک پانسیون کوچک به خانه ای که میتونه مال خودم باشه. خانه ای که توش امنیت و اسایش داشته باشم. خانه ای که زیباست و من شکرکزار در و پنجره و ویوی زیبایی که همیشه دوس داشتم داشته باشه ، باشم . خدایا بی نهایت شکرت. (کامنت من موقعی که بار اول فایل گوش می دادم……. من الان میرم املاک تا چند تا واحد ببینم. میدونم ک خدا منو هدایت میکنه به خانه ای ک برای من امنیت ارامش خیر و زیبایی و نعمت بیشتر بیاره. میدونم خداوند قلب ها را برام نرم میکنه تا با قیمت پایین به راحتی قراداد نوشته بشه. میدونم خداوند کارها را انجام میده برام مثل همان زمانی که خواستم تهران مهاجرت کنم. ایمان دارم که مهاجرت در دل خودش خیر و برکت میاره و خداوند به مهاجرین پاداش میده. عجله ای برای اومدن به فلوریدا ندارم میدونم باید تکاملم طی کنم……)
شاید این آدم که کارمنو روون کرد پاداش خدا بود. و خدا میدونه قراره چه اتفاق های خوبی در ادامه بیفته.
امروز که قراداد بستم گفتم خدایا من میخوام سال دیگه بتونم این خونه را بخرم. و میدونم که میشه. همون خدایی که منو تا اینجا آورده از اینجا بالاتر هم میتونه ببره. خدایا شکرت که هستی و سریع جواب میدهی.
استاد خوشم اومد از خودم که به محض دیدن نشانه ها سریع اقدام کردم. اجازه ندادم ترس ها بر من غلبه کنه.
مهاجرت به هر شکلی که باشه چه جابه جای مکان چه تغییر شغل چه شهر به شهر چه کشور به کشور ، ترس داره و این طبیعیه.باید این ترس ها را با باورهای توحیدی خاموش کرد. به شخصه فایل های توحیدی استاد تو قسمت دانلود ها خیلی ب من کمک کرد که بر ترس هام غلبه کنم. هر چه بیشتر این کار انجام بدیم برای خودمون منطقه تر میشه که یه بار تونستم، یه بار شده این بارم میشه. و تمرکزم به جای اینکه بره روی اگر نشه، اگر نتونم و اما اگر ها، بزارم روی اتفاقات خوبی که قراره تجربه کنم.
بازم ممنونم ازتون استاد که وقت میزارید این فایل های عالی را رایگان تهیه میکنید و به ما هدیه میدید . باشد که از شاگردان عالی شما باشیم.
موفق و پایدار باشید همگی.
مرسی که تا اینجا کامنت منو خوندید.
بنام خدای یکتا
سلام به استاد دوست داشتنی و مریم عزیز بابت این فایل که فکر میکنم در این دوره از زندگی با این حجم از پیشرفت و تکنولوژی واقعا دونستن مطالب و اگاهی ها لازم و ضروری بود
من یادمه تو سن 8یا9سالگی همیشه تابستونا میرفتم اهواز خونه خواهرم حدود 4یا5ساعت راه بود و من بدون خانواده ام میرفتم، الان فکر میکنم چجوری دلم تنگ نمیشد تو 12سالگی شهر محل زندگیمون عوض کردیم یادم نمیاد دچار چالش سده باشم برای سه. قبلی دوستای قبلیو…تو سن 18سالگی محل زندگیمون عوض کردیم و همون سال مصادف شد به قبولی من تو دانشگاه و تنهایی دو سال تو یک شهر که هیچکسی نمیشناختم زندگی کردم بعد اون دوباره چندسال اهواز بودم و سال 92حتی با مخالف خانواده رفتم سمنان یعنی حدود 14,15ساعت تو راه بودم و این فاصله دوری غریبی تنهایی اصلا من نترسوند و رفتم تو دل راه و هدایت و حمایت شدم .سال 95اومدم کرج و سال99محله زندگیمون عوض کردیم این فایل باعث شد این جابجایی ها و مهاجرتهای کوچیک و بزرگ مثل فیلم از جلوی چشمم رد شد اینکه من خیلی زود با شرایط خودم وفق میدم، اینکه با آدم ها زود ارتباط سالم و سازنده میگیرم ، اینکه میتونم از نظر عاطفی خودم راضی کنم به حرکت و تکاپو و وابستگیمو کنترل کنم ، اینکه توکل کنم و ایمان داشته باشم
من حتی شغلم جوری هست که هرسال مدرسه ام عوض شده یعنی هربار تو یک محله جدید با دانش آموزان و اولیا با سطح درآمد و فرهنگ متفاوت کار کردم و فکر میکنم همه اینها باعث شده که تکامل در این رابطه طی کرده باشم
اما نکته خیلی خیلی مهم که استاد هم اشاره کرد این بود که خیلی واضح و روشن دلیل مهاجرت بدونی وقتی ندونی سر در گمی و مهاجرت اتفاق نیفته و اگر هم مهاجرت کنی بعد یک مدت دلسرد و افسرده میشه و پشیمون از این تصمیم ….
من مهاجرت به یک کشور دیگه تا حالا بهش فکر نکردم دوست دارم مسافرت برم و جهان اطرافم بیشتر بشناسم
اما مهاجرت به شهرهای شمالی دوست دارم و وقتی به دلیلش فکر میکنم اینه که طبیعت هوای سالم و پر از اکسیژن دوست دارم اینکه مثل استاد و مریم بانو صبح چشمشون به درختانی سرسبز و دریاچه پر از تلالو نور روشن میشه بینظیر
اما این دلیل اونقدر محرک نبوده در واقع زورش به ترسهام نرسیده که این مهاجرت اتفاق بیفته
ترس از اینکه کارو بار چی ؟با خودم میگم این همه سال اینور و اونور رفتی چجوری کارت اوکی شد زندگی گذروندی اما نجوا میگه اون موقع تنها بودی الان همسر و پسرت هستن و…میدونم اینها بهانه هستند اما دلیل مهاجرت باید اینقدر قوی و محرک باشه که به همه ی ترسها و سختی و…بچربه
باز هم از استاد ممنون ام که باعث شد من به دوران خوب و پر قدرت که پشت سر گذاشتم با افتخار نگاه کنم
عاشقتووووووونم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ ۚ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ(107 یونس)
و اگر خدا بر تو ضرری خواهد هیچ کس جز او دفع آن ضرر نتواند، و اگر خیر و رحمتی خواهد باز احدی منع فضل او نتواند، که فضل و رحمت خود را به هر کس از بندگان بخواهد البته میرساند و اوست خدای بسیار آمرزنده و مهربان.
سلام سلام اساتید عزیزم
سلام به دوستان ناب و ارزشمندم
سلام به نسخهی جدید سارا که ماه هاست از سارای قبل مهاجرت کرده
استاد عزیزم ممنون که اینقدر با عشق برامون توضیح میدید
خدایا من آماده ام و اجاره میدم که هدایتم کنی تا این کامنت رو اونجور که باید نوشته بشه، بنویسم…
خدایا تویی که به همه چی محیطی… تویی که همه وی رو خودت خلق کردی… و همه چی مال توعه… و همه چی رو خودتم بدون سر سوزن خطایی داری اداره می کنی… خب با این حال کجا دنبال چی بگردم؟؟… پس با یقین قلبی بهت اعتماد می کنم… فرمون زندگیم دست خودت… دست های تسلیم من بالاست…
استاد عزیزم … من این روزها عجیب درک کردم که از نسخه ی قبلی خودم مهاجرت کردم… آره سارایی که وقتی اتفاق بدی براش می افتاد، به زمین و زمان بد می گفت و همه رو مقصر میدید جز خودش … کلی عجز و ناله می کرد… به همه خبر میداد… همش با احساس قربانی شدن، جلب توجه می کرد… همش به خدا گلایه می کرد که آخه خدایا چرا من؟؟ … همش می گفت: چرا من اینقدر بد شانسم… همش می گفت: چرا هر چی سنگه پیش پای لنگه… و کلی از این حرفا… اما استاد من مهاجرت کردم… من بزرگتر شدم… و این تضاد نازیبای این روزهام، منو به خودم ثابت کرد… دیدم که چقدر بزرگتر شدم… دیدم که چقدر قویتر شدم… چقدر متوکل تر شدم… کارهایی کردم که در حالت عادی خارج از تواناییم بود… روزی که بهم خبر دادن برای همسرم چه اتفاقی افتاده… یک نیروی عجیبی همراهم بود که باعث شد آرامش داشته باشم… ذهنم همش می خواست حالمو بد کنه.. اما نوری در قلبم همواره منو امیدوار می کرد… سارای جدید نه تنها به فضل خدا، خودش اروم بود، بلکه اطرافیان رو هم آروم می کرد… سارای جدید نه تنها ناله نکرد، گلایه نکرد… بلکه همش به خدا می گفت: این فضل توعه… کلی خیر و برکت تو این تضاد هست… سارای جدید نه تنها همه جا جار نزد، بلکه از اطرافیان خواست که لطفاً تنهاش بزارن و تلفنی جویای حال همسرش باشن… تا اینطوری راحت تر ذهنش رو کنترل کنه… سارای جدید نه تنها احساس قربانی شدن نکرد، بلکه با تکیه بر خدا، و الهامات خدا کارها رو پیش برد… سارای جدید نه تنها ناامید نشد و کاسه چه کنم چه کنم به دست نگرفت، بلکه خودش رو بست به قرآن و این سایت توحیدی تا راحت تر این روزها سپری بشه…
استاد عزیزم آره من به فضل خدا مهاجرت درونی کردم… و خدارو شکر می کنم بابت این تغییرات…
استاد عزیزم… به نظر من توحید عملی انسان رو آماده مهاجرت می کنه… حالا چه مهاحرت مکانی چه مهاجرت افکار و درونی… توحید عملی نیرویی بسبار باارزش و عظیمی داره که همه چی رو ممکن می کنه…
چه افرادی برای مهاجرت کردن مناسبت ترند؟؟
مهاجرت کردن یه تصمیم خیلی بزرگیه… بعد از مهاجرت دو گروه هستن گروهی که خیلی سختی کشیدن و از نتیجه راضی نیستن… و گروهی که از نتیجه راضی ان و ادعا می کنن اگر صدبار هم برگردن عقب، همین تصمیم رو می گیرن…
اگر شخصیت مناسب مهاجرت نداشته باشیم، می تونیم این شخصیت رو با جهاد اکبر بسازیم …
اولین موضوع: انگیزه و هدف
صدبار باید از خودم بپرسم: چرا من می خوام مهاجرت کنم؟؟ هدفم چیه؟؟ انگیزه هام چیه؟؟
آیا این انگیزه ها واقعی ان یا درونی ان؟؟ یا لحظه ای ان؟؟ آیا کنجکاوی برای شناخت دنیای اطرافت؟؟ این خودش نشونه ی خوبیه برای شناخت خودت که مناسب مهاجرت هستی یا نه؟؟
2. چقدر می تونی خودتو با شرایط جدید آداپت کنی؟؟ با چالش های جدید؟؟ یا حتی چقدر می تونی از تغییرات استقبال کنی؟؟
اگه به راحتی می تونی، شغلت رو عوض کنی… تغییر مسئولیت در شغلی که داری… ببین چقدر مقاومت می کنی؟؟… وقتی می خوای مسافرت بری، همه چی باید از قبل اوکی باشه همه چیز رو با خودت می بری یا انعطاف داری؟؟… یهو هوا سرد بشه یا گرم بشه؟؟… اگه همه چی اونجوری که تو ذهنت ساختی پیش نره چقدر می تونی ارامش داشته باشی و به جای غر زدن لذت ببری؟؟…
ممکنه یکی این ویژگی ها رو نداشته باشه ولی اگر بخواد می تونه ایجاد کنه…
با این باور که هر چیزی بشه، خدا همراه منه و منو درمانده نمیزاره…
استاد عزیزم تو این زمینه هم رشد کردم… امسال از محیط کار قبلیم راضی نبودم.. از خدا طلب هدایت کردم… و بدون هیچ تقلایی مدیر توحیدی یه مدرسه ی بسیار خوب باهام تماس گرفت برای همکاری، و منم با عشق پذیرفتم… چون می دونستم این قطعاً اجابت خواسته ی منه… در حالیکه نجواها اذیتم می کرد و اجازه نمیداد از محیط امنم خارج بشم
3. چقدر وابستگی های عاطفی با خانواده و دوستان و فک و فامیل دارید؟؟ که اگه نباشن به شدت احساس کمبود می کنی… یا با شهرت و جایی که داری باهاش زندگی می کنی…
علاقه مند که آدم های جدید رو بشناسه… دوستای جدیدی پیدا کنه…
استاد عزیزم… در این مورد هم خداروشکر وابستگی ندارم حتی به همسرم… فرزندانم… و مادرم و برادرام… و دارم تلاش می کنم افراد رو همونطور که هستن، بپذیرم و تمرکزم روی خودم باشه تا انسان های ارزشمند و موحد و درستکار و صادق و در صلح با خودشون و جهان وارد زندگیم بشن… و در این مورد مقاومتی ندارم
4. چقدر با تغییر مقاومت داری یا مشتاقی به تغییر کردن یا منطقه امنت رو دوست داری؟؟ تغییر منوی غذا… محل کار… رشته تحصیلی… تغییر شغل.. تغییر مسئولیت… تغییر کلاس… تغییر نرم افزار… تغییر گوشی… تغییر محله و خونه…
تو این مورد قبلاً صفر کلوین بودم… اما الان به قدرت توحید و این باور که «اِنَّ مَعْیَ رَبّی ، سَیَهْدیٖن – رب من همراه من است ، او هدایتم خواهد کرد»
خیلی راحت تر از منطقه امنم خارج میشم… البته در ایتدا برام ترسناکه ولی به قول شما سخت نیست…
قبل مهاجرت باید مسافرت کنی یه مدت اونجا زندگی کنی ببینی می تونی یا نه…
این جمله خیلی کلیدی بود استاد… اینطوری خواسته های ادم هم واضح میشه… مشخص میشه اون انگیزه ها برای مهاجرت درونی بوده یا فیک بوده
روند تکاملی رو باید طی کنی… استاد با این همه مهاجرت در ایران ولی قبل مهاجرت به آمریکا، کشورهای اروپایی رو تجربه کردن…
مهم احساس خوشبختی… هیچ جای دنیای مادی، پرفکت نیست فقط بهشته که پرفکت و خدا وعده داده…اگر اونجایی که هستی، راضی هستی … یعنی احساس خوشبختی می کنی
مهم احساس خوسبختی
مهم احساس خوسبختی
مهم احساس خوسبختی
استاد کاش اینو عمیق درکش کنم
مررررسی استاد از اینکه اینقدر با سخاوت برامون توضیح میدید… الهی نور خدا همیشه و هر لحظه در زندگیتون جاری باشه
بی نهایت دوستون دارم
رَّبِّ أَنزِلۡنِی مُنزَلࣰا مُّبَارَکࣰا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡمُنزِلِینَ
سلام به استاد عزیزم
در ابتدا تشکر میکنم از گفته های بینظیری که از تجربیاتتون با ما در اشتراک گذاشتین
و بعد اون منم دوست داشتم در مورد تجربه سفرم که با دوستانم داشتم بگم
اولین سفر دوستانه ای که با دوستام رفتیم فقط یک خوابگاه دوستم رو برای جا خواب داشتیم و هیچ نظری در مورد جا هایی که میخوایم بریم وسیله نقلیه و یا هیچ چیزه دیگه نداشتیم
و فقط سرچ میکردیم جاهای دیدنی رو پیدا میکردیم و میرفتیم
خیلی وقتا برای برگشتمون از مکان های دیدنی که اکثرا خارج شهر بودن تا خوابگاه هیچ تاکسی پیدا نمیشد
ولی چون ما خودمون رو رها میدونستیم چندین بار شد که وانت نگه میداشت و مارو بصورت رایگان تا مقصدمون میبرد
و تو اون چند روزی که مت اونجا بودیم انقدر جاهای جدید و دیدنی رفتیم که دوستم که چندساله اونجا خوابگاه داره میگفت من تا حالا جاهایی که با شما رفتم و حتی اسمشم نشنیده بودم
توی شهر خودمون هم تمام جاهای دیدنی که بوده رو تقریبا رفتیم ودیدیم تجربه های بینظری رو از همینجاام که هستیم داریم
و قصدم در آینده اینکه بزودی ماشینی تهیه کنم و تبدیل به کمپرش کنم و تمام نقاط ایران رو برم و از نزدیک ببینم و لذت ببرم
و مطمئن هستم که همین زیبایی های کوچیک و بزرگ منو هدایت میکنه به جاهای بهتر و زیبا تر و تجربه های خاص تر و قطعا وقتی زمانش برسه به آسون ترین و لذت بخش ترین روش ممکن مهاجرت میکنم به اون کشوری که مناسب من و در راستای خواسته های من هست
به امید خدا
به نام خدای مهربان سلام
خداروشکر میکنم که قدرت خلق و کنترل زندگیم رو به من داده
دیدگاه من و افکار من قبل از شنیدن فایل نسبت به کلمه مهاجرت
وقتی که اسم مهاجرت رو در این فایل دیدم یاد چند سال گذشته خودم افتادم که فایل ها رو گوش میدادم و برداشت های من چیا بودن
من تا چند سال پیش و بهتره بگم تا قبل از دوره احساس لیاقت فک میکردم که باید مهاجرت کنم مثل استاد تا موفق بشم ،یا مثل رضا دوستم یا مثل بقیه دوستان دیگرم ،حالا این مهاجرت از شهر و دیار و محل کار و اینها بود تو ذهن من
با این دیدگاه من میخواستم محل کارم رو ول کنم و برم ببینم چی میشه در صورتی که کلی باورهای محدود کننده دیگه هم داشتم مثل باور کمبود مثل باور اینکه اینجا بدرد نمیخوره اگر بتونی بری تهران و اونجا کاری انجام بدی و خونه بگیری هنر کردی پول فقط تو تهرانه و از این حرفها
و چقد خودم رو سرزنش کردم که چرا نمیتونم برم
چقد تمرکزم روی ناخواسته ها بود
و چقد احساسم همیشه بد بود و افسرده بودم و هی میخوابیدم که بلکه یه طوری درست بشه بلکه دل یه کسی به حال من بسوزه و حمایتم کنه
چقد احساس قربانی شدن گرفتم که بلکه کسی دستم رو بگیره
چقد از محل کارم خودم رو متنفر کرده بودم و هی میگفتم ببین اینجا چقد کثیفه چقد آدمها نفهمن و کارگرن
چقد اینجا خاکی و روغنیه ، و هی سعی میکردم به این چیزها توجه کنم که بلکه از اونجا بدم بیاد و بواسطه این بد اومدن یه طوری از اونجا کنده بشم و برم
و فک میکردم که اگر به خوبی های اونجا توجه کنم از جنس همون بیشتر میشه و من اونجا گیر می افتم
و همش درگیر بودم با خودم تا همین چند روز پیش که جلسه 17 احساس لیاقت رو تمام کردم و چند دقیقه از جلسه 18 رو،و به یه درک بزرگی از قانون و کج فهمی خودم رسیدم و چقد خوشحالم بابتش
مخصوصا بحث مقایسه ،چون همش من داشتم مقایسه میکردم که فلانی رفتن من موندم و من بیچاره ام ،و اون چقد با هوشه و چقد بلده چکار کنه پس منم بیام اون کارو کنم و وقتی هم یه بار که ازش پرسیدم گفت که بزن بیرون از اونجا و منم گفتم دیگه همینه زدن بیرون عامل اصلی موفقیته، در صورتی که اشخاص زیادی رو دیدم که زدن بیرون ولی تقریبا همون شخص قبلی شدن با یه ذره تغییر در ظاهر
ولی الان فهمیدم که مهاجرت هم نتیجه تغییر باورهست که تو وقتی که باورت تغییر کنه درونت یه چیزی هی بهت میگه که الان وقت رفتنه و فقط بین تو اون یه ترس وجود داره
ولی برای من اینها نیست ، برای من اینه که فرار کن از اینجا ، ببین اینجا چقد بده ولی علاوه بر ترس دلم میخواد تکامل هم طی بشه و انگار میدونم که پول همین جاهم هست ، نیازی نیست که من بخوام بدوم دنبالش و برم بخاطر پول
در حقیقت که خوب دقت کردم دیدم که میخواستم برای پول بیشتر برم ،نه برای لذت بیشتر از زندگی
حالا برم ادامه فایل رو ببینم که ببینم استاد در مورد مهاجرت چی میگه
بنام خدای زیبایی ها
سلااااام استاد عزیزم …
سپاسگزارم برای این فایل فوق العاده و واقعاا بهش نیاز داشتم ..
و الان دقیقا موقع درستی بود تا بشنوم….
من از بچگی همیشه عاشق این بودم که مهاجرت کنم و برم توی کشور دیگه بزرگ بشم ،،،
وقتی سنم بیشتر شد این آرزو همچنان توی قلبم بود ،،،تا اینکه معلم شدم و خداروشکر با بهترین رتبه توی بهترین دانشگاه قبول شدم ،،شرایط و موقعیت اجتماعی خوبی دارم اما این کاری کع انجام میدم علاقه من نیست و ادم روتین زندگی کردن نیستم دلم خلق کردن میخواد عاشق هنرم ،،،،
سال 1402 این تصمیم برای مهاجرت خیلی قوی تر شد ولی هنوز ترس هایی ته دلم بود اون موقه حتی تصورشم منو میترسوند،همینطوری که شروع کردم به کار کردن روی خودم با آموزه های شما حس کردم دیگه نمیترسم و واقعا این خواسته قلبیم شد….
آزادی برام خیلی مهمه چون بنا به شغلی که دارم یه سری محدودیت ها برای معلم ها هست و من خواستم چیزه دیگه ،
گرچه انصافا آزادی زمانی دارم …..
الان که ملاک هارو می گفتید واقعااا قلبم اروم شد و خوشحال شدم،بحث وابستگی ،من زیاد از خانوادم دور بودم از سن 17 سالگی بنا به دلایلی به استان دیگه ای رفتم و بعد از اونم بازم مسیرم عوض شد و بخاطره قبولی در دانشگاه بازم شهرمو عوض کردم ،،،وقتی ام که درسم تموم شد و آماده شدم برای تدریس و کار ،محل خدمت من بازم یه شهر متفاوتی بود و اونجا اموزش و پرورش منو انتقال دادن به شهر دیگع ای،،،،،
روزا ها و شب های زیادی بدون دوست و خانواده گذروندم و مطمعنم در این زمینه تکاملمو طی کردم …و خداروشکر وابستگی به خانواده و آشنا ندارم…..
ملاک بعدی بحث تغییر بود ،،،به لطف خدا و دوره های شماااا خیلی وقته مشتاق تغییرم و با دوره های شماااا خیلی تغییر کردم و از تغییر کردن نمیرسم ،مثلا چند روز پیش برای اینکع دارم زبان میخونم تصمیم گرفتم زبان گوشی از فارسی به لاتین تغییر بدم و اصلا این تغییر برام سخت نبود…..
بنظر خودمم مهم ترین تصمیمو میخوام بگیرم چون از شغلم استعفا میدم و با همین چیزی که دارم میخوام برم ،،،،سطح زبانم پایینه ولی میدونم تو شرایطش قرار بگیرم میتونم از پسش بربیام….
هدف من از مهاجرت
آزادی
تجربه کردن ناشناخته ها
آشنا شدن با ادمای متفاوت دیگه
و از لحاظ کاری چون عاشق هنر و صنایع دستی هستم و خیلی ام با استعدادم ،،،تصمیم دارم انشاله اونجا گالری هنری راه بندازم و اونو گسترده کنم…..
استاد عزیزم ممنون از توضیحاتت و میدونم بزرگترین تصمیم منه…..
تو مسیرش قرار گرفتم ،مدارکمو فرستادم برای ترجمه و کارام داره پیش میره،،،،خدااام خیلی راحت و اسون داره کارامو انجام میده و این نشونه ای برام که مسیرم درسته…..
عاشقتونمممممم
میام و از نتایجم میگم براتون
در پناه خدا باشید.
سلام خدمت استاد بزرگوار و خانوم شایسته عزیز و هم فرکانسی های گرامی…
چقدر این همزمانی زیبا و دلچسب هستش ..درست در زمان و موقعیتی که من تصمیم میگیرم مهاجرت کنم از شهری به شهر دیگه و در حال یافتن اطلاعات بودم درست در همین زمان در سایت استاد فایل مهاجرت کردن بزارن …واقعا اسم این همزمانی هارو معجزه گذاشتن میتونه دقیقترین توصیف از یک معجزه باشه …واقعا ممنونم استاد عزیز که اطلاعات عالی و فوقالعاده زیبا رو در اختیار ما قرار میدین ..این همفرکانسی ها آنقدر به دلم میشینه که بی اختیار با هر کلمه تایپ لبخند روی لبهام نشسته اینکه من هم میتونم معجزه ها رو ببینم و لمسشون کنم و اینکه این بهت ثابت میشه چندین و چند بار و باز هم برام تازگی داره .اصلا این تکرار دیدن معجزه ها و عادت بهشون یکی از دلچسب ترین اتفاقات زندگی هستش …امیدوارم تکرار معجزه براتون بشه بخشی از زندگی روزمره …
اصلا تکرار بخشی از جهان هستش تو با تکرار یک رفتار تغییر میکنی.. با تکرار یک فکر باور میسازی و با تکرار یک باور خلق میکنی …باور دارم که معجزه به راحتی برام اتفاق میفته در درست ترین و به موقعترین زمان ..خدایا شکرت که مرا در عالیترین و بهترین زمان در عالیترین و بهترین مکان قرار میدی آنقدر این جمله رو هر روز تکرار میکنم که به صورت معجزه وار اتفاقات عالی برام یکی پس از دیگری میفته …انگار فقط من اومدم توی مدار درستی که فقط ببینم و لذت ببرم از این چینش دقیق و اصولی…مثل رسیدن به خونه ای که تو الان با تمام جزئیات مطرحش میکنی و میخوای و بعد میبینی یک ماه قبل شروع به ساختش کردن انگار مخصوص تو …برای تو …مثل سفارش از یک رستوران که غذا آماده است و فقط منو رو بهت میدن میگن انتخاب کن… یه حال خاصی داره نمیدونم چطور توصیفش کنم… حال خوب برای همتون آروز دارم …
مطمئنم به هر چی بخواید میرسید فقط کافیه بخواید از ته دل و ایمان داشته باشی.
ممنونم از استاد گرامی و خانوم شایسته و همه ی عزیزانی که در این جا در این لحظه در کنار هم هستیم…
خدایاشکرت واقعا ️
سلام ودرود به شما
نمیدونم چطوری شده که من مدتی هست به این فکرمیکنم ک برای مهاجرت چه اقدامی باید انجام بدم که یک ایده ای بهم شدکه تنهایی سفریک یا چندروزه درداخل ایران، برم
،من باخانواده کلی ازشهرهای ایرانورفتم اماتنهایی یک قدم دورت روهم تجربه نکردم
ازموقعی که کوچیک بودم عاشق سفر وحرکت بودم یادمه دوستام خاله بازی وبازی های دیگه رو دوست داشتن اما من یک بازی برای خودم ساخته بودم به اسم سفربازی
مقداری وسایل جم میکردم و توی حیاط خونمون که بزرگ بود ودرخت داشت جای جای حیاطو اتراق میکردم باز نیم ساعت بعد باروبنه روجمع میکردم وبه اسم سفرمیرفتم یک قسمت دیگه…
موقعیت الانم هم خیلی خوبه یعنی سفرهای زیادی درداخل ایران باخانوادم میرم وخیلی راحت خودمو باشرایط وامکانات وقف میدم
مهاجرت کردنم خیلی دوستدارم ،هم بخاطربچه هام که توجای بزرگترپیشرفت میکنن هم خودم مطمئنم ازاین ک هستم پیشرفت بیشتری میکنم
بزرگترمیشم،
دو دلیلی که منو ثابت نگه داشته ونزاشته من تاحالا مهاجرت کنم ،یکی مخالفت همسرمه و دومی وابستگی من به مادرم
همسرم بااینکه فامیل خاصی نداره اما خیلی مقاومت داره واگه یک ذره من درمورد مهاجرت صحبت کنم ،ناراحتی وبحث میشه
حتی به پسرم ک 20سالشه هم این اجازه رو نمیده که بخواددرمورد مهاجرت صحبت کنه،یا توی برنامه های ایندش باشه
بنظرم بامهاجرت کردن ادم رشد پیدامیکنه بزرگ میشه،شخصیتت تغییر میکنه
خیلی تلاش میکنم که اگه من نتونستم مهاجرت کنم پسرم که علاقه به مهاجرت داره بتونه شرایطشو تغییر بده
البته پسرمم یک مشکلی داره ،به من خیلی وابستس واین موضوع اونو پایبندکرده
ومن دراین مورد نتونستم کاری انجام بدم که این وابستگی من به مادرم و وابستگی پسرم به من کم بشه واین خیلی برام سخته
نمیدونم توی ذهن همسرم چی میگذره که این قدر مخالفت شدیدی داره با مهاجرت
اینجا همسرم، فامیل خاصی نداره یا رفت وامدی داشته باشیم ک بخوام وابسته باشیم نه همسرم تنهاست وبدون فامیل
البته همسرم همیشه نگاهش به مهاجرت اینکه میگه ادمی که مهاجرت کنه کلی بایدسختی بکشه بیخانمانی و…وازصفرشروع کنه،وما اینجا هرچی داشته باشیم ازصفر بالاتریم
مدتیه به تنها سفرکردن فکرمیکنم میخوام ببینم میتونم ازپس چالشهاش بربیام وبعدازاین فایلی که استاد گذاشتن بهترتصمیمم میتونم بگیرم که ادم سفرکردن تنها هستم یانه؟
ممنون وسپاسگزارم استادعزیز برای این فایلی که اماده کردین برام،چون این اوخر خیلی به موضوع مهاجرت فکرمیکنم ودوست دارم این عواملی که نمیزاره من حرکت کنم راهشوپیداکنم
خداوند همواره حافظتون باشه
سلام ودرود فراوان نثار استاد مهربان چندروزی بود ذهنم درگیر مهاجرت بود وخداروشکر میکنم بابت این همزمانی و شنیدن ودیدن این فایل فوق العاده که نشونه ای هست برام که اگر بخام وحرکت کنم اقدام کنم به سمتش شدنیه این خواسته همانطور که خیلیا خواستن حرکت کردن ورسیدن به کشور دلخواه و شرایط دلخواه شون کما اینکه واقعا اتفاق بزرگیه که میتونه توزندگی هرکسی رخ بده وخیلیا ترس دارن از گرفتن این تصمیم منم هنوز تصمیم جدی نگرفتم و مرددم بین رفتن یا موندن وانتخاب سختیه بخای شرایط نسبتا خوب تو رهاکنی بری به سمت ناشناخته ها وبه نظرمن شخصیت خیلی بزرگ و قوی میطلبه
به عینه شاهدمهاجرت اطرافیانم بودم که یک سری از دوستانم به راحتی انجام شد کارای فروش منزل لوازم وبا بهترین قیمت فروختن وانگار یه وکیل خبره کاراشونو قدم به قدم انجام داده به سادگی رفتن ورسیدن به کشور مورد با شرایط خوب اما یک سریا هم دیدم که چندین ساله پیگیر مهاجرتن به شدت اما درست نشده ونمیشه ومسیر به سختی طی میشه براشون که حتما باورهای مهاجرت شون ایراد داره که هربار به مشکلات لاینحل تری برخورد میکنن و گره پشت گره میوفته به کارشون من شخصا آدمی هستم که اصولا دنبال تجربه های جدید مکان های جدید آدمای جدید هستم و همیشه سعیم براین بوده چندسال یکجا ساکن نباشم و زود خودمو با شرایط جدید وفق میدم و هماهنگ میشم با شرایط حال حاضر و همیشه مستقل بودن رو پسندیدم و آزاد زندگی کردم و دوست دارم قبل مهاجرتم ایرانگردی کنم و کل ایرانو دیده باشم جاهای دیدنی و بکر و زیبارو بعدا جهانگردی و دیدن کشورهای دنیا و درنهایت زندگی کردن تو کشور دلخواهم اما باید باورهای درست بسازم برای زندگی کردن ورفتن به کشور دوم امیدوارم بتونم باورهای درست بسازم برای مهاجرت ومسیرخواسته هام هموار و پرازتجربه های قشنگ طی بشه و درزمان مناسب رخ بده برام این خواسته.