چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2

این فایل که در ادامه قسمت اول است، حاوی آگاهی هایی است در این فایل استاد عباس منش کلید هایی اساسی را درباره مهاجرت کردن توضیح می دهد. آگاهی از این کلیدها، فرد را به خودشناسی می رساند که:

  • آیا شخصیت کنونی من، برای مهاجرت کردن مناسب است؛
  • آیا “مهاجرت کردن”، رشد و احساس خوشبختی بیشتر را برایم به ارمغان می‌آورد یا برعکس، مرا به سمت ناامیدی و ناخوشنودی پیش می برد؛
  • آیا انگیزه‌های من برای مهاجرت درونی و عمیق است یا سطحی و ناپایدار؛
  • انگیزه های پایدار و ضروری برای مهاجرت، چه ویژگی هایی دارند؛

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم…


یک خبر خوب درباره آزمون:

پس از گوش دادن به آگاهی های این فایل و قسمت قبل، برای خودشناسی عمیق تر در این باره، آزمون “تشخیص شخصیت مناسب مهاجرت” را با دقت انجام دهید.

این آزمون ارزیابی نسبتاً شفافی به شما می دهد تا بدانید شخصیت کنونی شما چقدر برای مهاجرت کردن مناسب است. این خودشناسی به شما کمک می‌کند تا برای رشد و پیشرفت، تصمیمات مناسب‌تری بگیرید که مطابق با درون شماست و گامی تعیین‌کننده برای تجربه‌ی رشد و احساس خوشبختی بیشتر است.

در پایان آزمون، از طریق تجزیه و تحلیل پاسخ‌هایی که به سوالات آزمون می دهید، یک نتیجه گیری کلی به شما ارائه می‌شود تا بدانید:

  • چه تغییراتی در باورها و شخصیت کنونی شما، “بیشترین تأثیر سازنده” را بر شرایط زندگی شما می‌گذارد؛
  • اولین قدم برای ایجاد این تغییرات، از چه نقطه‌ای باید برداشته شود؛
  • و چه مسیری شما را به رضایت درونی بیشتر می رساند؛

برای شروع آزمون “تشخیص شخصیت مناسب مهاجرت” کلیک کنید.


چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2
    385MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

246 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا» در این صفحه: 3
  1. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 2317 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم بانوی شایسته

    در مورد مهاجرت حرف زیاد دارم واونقدر جای صحبت داره که نمیدونم افکارم را چه جوری منظم کنم.شاید نیاز به یک مصاحبه داره …..

    اما تصمیم گرفتم که متمرکز بشم وفقط از خود قبل مهاجرتم بنویسم شاید به دوستان عزیز در شناخت خودشون ومسیر مهاجرت کمک کنم .

    وقتی سن 30 سالگی را رد کردم ،احساس کردم که سرعت گذر عمرم بسیار زیاد شده وانگار من بیرحمانه به سمت پیری ومرگ میرفتم.عجیب روزها سریع می گذشت ومن همیشه به علت آن فکر می کردم ….

    به این نتیجه رسیدم که من دچار روزمرگی شدم ،تا قبل از 30 سال اهداف زیادی داشتم وبرای رسیدن به آنها تلاش می کردم .من میخواستم خانه ،ماشین،شغل،درآمدخوب داشته باشم ،می خواستم همسر خوبی باشم،مادر خوبی باشم،به شهر بزرگتری مهاجرت کرده باشم،جایگاه اجتماعیه خوبی داشته باشم ….وخب به همه ی آنها رسیده بودم.صبح بیدار میشدم،صبحانه،کار،ناهار،ورزش،گردش،دیداردوستان،تمیزکاری خانه،شام،خواب وفردا دوباره همین برنامه ها…..

    روزمرگی ،مرگ تدریجی من بود ومن این را نمی خواستم ….به این نتیجه رسیدم که باید تغییر وتحولی در زندگیم ایجاد کنم باید اهداف جدیدی برای خودم انتخاب کنم.

    بعد به قلب خودم رجوع کردم که واقعا چه چیزی از زندگیم می خواهم وچه چیزی مرا راضی میکند وپاسخم این بود که اگر دوباره متولد شوم میخواهم شغل توریستی وجهانگردی را انتخاب کنم من عاشق این هستم که با مردم جدید وفرهنگ های جدید آشنا بشم…..لحظه ای که این خواسته برای من واضح شد را دقیقا یادمه ،در دفتر مدرسه روی یک صندلیه قهوه ای نشسته بودم همان لحظه از پنجره به آسمان نگاه کردم وگفتم خدایا هر آنچه خواسته ام به من داده ای ومطمئنم که این درخواست مرا هم اجابت میکنی«مرا نمیران وبه اندازه ای به من عمر بده که بتوانم دنیای تو وزیبایی هایش را ببینم وتجربه کنم» و همان لحظه ی خواسته ی مهاجرت من واضح شکل گرفت….

    البته ناگفته نماند که من سالها قبل آن از شهر کوچک خودم به مرکز استان مهاجرت کرده بودم وبا چالشهایی که مهاجرت در زندگی ایجاد می کند در حد ابتدایی آشنا بودم «مهاجرت از شهری به شهر دیگر ،قابل مقایسه با مهاجرت به کشوری دیگر با زبان وفرهنگ جدید نیست ولی به نظر من جزیی از تکامل هست وحداقل تو تجربه ی بیرون آمدن از نقطه ی امن خود را داری»

    سرتان را درد نیاورم این موضوع بسیار جدی بین من وهمسرم مطرح شد وهر دو رأی به مهاجرت دادیم .سالها قبل ما بدون اینکه به مهاجرت جدی فکر کرده باشیم از طریق خانواده ی همسرم درخواست گرین کارت به کشور آمریکا داده بودیم اما چون متقاضیان زیاد بودند و به خاطر مسائل سیاسی وبیماری امیدی به گرفتن گرین کارت نداشتیم بنابراین مقصدمان را گذاشتیم کانادا .

    اولین قدمی که برداشتیم یادگیری زبان بود ومن وهمسرم بسیار جدی شروع به یادگیریه زبان کردیم و با وکیل های مختلف مشورت می کردیم که خب هر کدام راهیی را پیشنهاد میدادن.

    طوری شده بود که ما هر بار با یک وکیل مسیری را می رفتیم وبعد از گذشت مدت زمانی پروسه ی مهاجرت با مشکلی روبرو میشد البته که در طی چند سال همسرم یک سفر به آمریکا وچند سفر به کانادا داشتند یادم میاد بعد از برگشت از یکی از سفرهاشون خیلی جدی به من گفتند که:«فکر نکن اونجا بهشته وهمه چیز گل وبلبله اونجا هم زندگی مشکلات خودش رو داره مثل اینجا با این تفاوت که اونجا زبانشون وفرهنگشون را هم نمیدانی واحساس غربت هم شدیدا هست»

    مدتی به این موضوع فکر کردیم وبا علم به همه ی این مسائل باز هم تصمیم به مهاجرت گرفتیم .بارها از خودمون پرسیدیم که چرا می خواهیم مهاجرت کنیم وهر بار به این سوال پاسخ دادیم ،یکی از پاسخهای محکممون این بود «به خاطر بچه ها»اما هر چه گذشت بیشتر به درست بودن این پاسخ شک کردیم …..

    یعنی چه به خاطر بچه ها یعنی ما خودمان وزندگی راحت وآسایش خودمان را فدا کنیم تا شاید فرزندانمان آینده ی بهتری داشته باشند،آینده ای که نمی توان پیش بینی کرد……اصلا دلیل قانع کننده ای نبود…..

    مطرح کردن هزارباره ی این سوال باعث خودشناسیه بیشتر وبیشتر ما شد ونهایتا به این نتیجه رسیدیم که ما میخواهیم مهاجرت کنیم برای دل خودمان ،می خواهیم ناشناخته ها را ببینیم وتجربه کنیم ،می خواهیم دنیا راببینیم وتجربه کنیم.

    خلاصه خواسته واضح،انگیزه ودلایل معلوم،قدمها برداشته شده ولی…..اتفاق نمی افتد….

    بعداز گذشت چند سال عاجزانه از خداوند هدایت خواستم وبماند که چگونه به سمت شما هدایت شدم وتازه با بحث ترمز آشنا شدم . من عمیقا مهاجرت را میخواستم اما ترمزهای زیادی داشتم :ترس از عالی نبون زبان،ترس از دست دادن کارم،ترس شروع یک زندگی از زیر صفر ،ترس دوری از دوستان وفامیل مخصوصا پدر ومادرم من پر از ترس بودم .

    اینکه چگونه از سال 98 تغییر باورها ورفع ترمزهای من به مرور با آموزه های شما شروع شد وباورها ودیدگاه های خوب جایگزین آن شد وبا رفع هر ترمز مسیر مهاجرت من باز شد واین مهاجرت به کشور آمریکا بالاخره در سال 1402اتفاق افتاد خود داستانی مفصل دارد که از حوصله ی این کامنت خارج است.

    نمی خواهم بگویم همه ما یک مسیر را می رویم وپروسه ی مهاجرت سخت وطولانیست….اصلا

    هدفم از نوشتن این کامنت این بود که بگویم لازمه ی یک مهاجرت موفق مثل تمام موفقیتهای زندگی یک خودشناسیه عمیق هست ،اینکه شما خودتون را بشناسید وبدانید که از زندگی چی میخواید….اگه در مسیر پاسخ به این سوال به مهاجرت رسیدید بدونید که هر گاه ترمزی برای رسیدن به آن خواسته نداشته باشید لاجرم…..لاجرم اتفاق می افتد.

    رفع ترمزهای من وطی کردن مسیر تکامل من باز هم تاکید می کنم من لیلا باتوجه به شخصیتم وباورهایم 4 سال طول کشید ولی ممکنه مسیر رسیدن شما از خواستتون به هدفتون 1ساعت هم طول نکشه.

    در مورد مسیری که در این چند سال آمدم وشرایط وحال وهوای فعلیم نیز صحبت زیاد است ولی فکر می کنم مهمترین چیز را بیان کردم:

    چه چیزی از زندگیتان می خواهید

    استاد عزیزم سپاسگزار شما هستم وامیدوارم کامنت من برای دوستان مفید باشه

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
  2. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 2317 روز

    سلام به مریم عزیز دوست خوبم

    کامنت شما را خواندم واز ذهن من گذشت که توحید وتوکل ورها بودن جای خود را دارد اما نمی توان حقایق زندگی را انکار کرد.یادمه استاد در یکی از فایلهاشون گفتند نمیشه شما خودتون رو از ارتفاع بالا بیندازید پایین وبگید من باور دارم که در پناه خدا هستم ونمیمیرم یا باور دارم که قانون جاذبه وجود ندارد(یک چنین صحبتی بود دقیق جملشون یادم نیست).

    من فکر میکنم موضوع صحبت استاد یکی خودشناسی بود ،اینکه خودمون رابشناسیم واگر تصمیم به مهاجرت داریم با دید باز واز روی خواسته ی قلبی خودمون مهاجرت کنیم نه از روی چشم وهم چشمی

    بعد از اون ما زندگی استاد رو در آمریکا دیدیم وشاید خیلی ها فکر کنند که آمریکا دیگه بهشت برین هست همه ی آدمها ،شرایط ،دولت عالی ،همه جا زیبا تمیز همه ی آدمها شیک وخوش هیکل……در صورتی که اصلا این طور نیست ودر مواردی شرایطی بسیار بدتر از شرایط بد کشور خودمون را می بینیم .اما مسئله این هست که استاد تمرکزشون بر روی خوبیها وزیبایی هاست ولاجرم با زیباییها وانسانهای بهتر بیشتری روبرو می شوند.

    این فایل بیان حقایق بود تا ما به این فکر کنیم آیا واقعا در مسیر تکاملمون نیاز به مهاجرت داریم یا صرفا تا شرایط زندگی برامون سخت میشه با این تصور که در کشورهای دیگه سختی وجود نداره ویا چون دیگران مهاجرت کردند ما هم می خواهیم مهاجرت کنیم!؟

    حالا بعد از خودشناسی ورسیدن به اینکه من باید مهاجرت کنم بحث توحید وایمان وتوکل ورهایی پیش میاد که لاااااازمه ی مهاجرته

    آنچه نوشتم درک من در مورد فایل استاد بود.امیدوارم بهترینها را در زندگی تجربه کنید

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 2317 روز

    سلام ساره جان

    از خواندن کامنتتون بسیار لذت بردم.آفرین بهترین ودرست ترین تصمیم رو گرفتید.در لحظه زندگی کردن درس بزرگی بود که من در مسیر مهاجرتم به زور چک ولگد دنیا یاد گرفتم.(خیلی درد داشت)

    هدف از زندگی لذت بردن در لحظه هست هیچوقت حال خوب وخوشبختی خودتون رو به آینده وبعد مهاجرت موکول نکنید.بهترین وزیباترین خانه را بخرید ودر آن زندگی کنید ،بهترین ماشین را بخرید ،بهترین ثروت ها را بسازید و در یک کلام زندگی را زندگی کنید.

    مهاجرت شما حتماً(لاجرم) در بهترین زمان اتفاق می افتد اما اگر این لحظه را زندگی نکنید تا پایان عمر وامدار روزهای خوش از دست رفته اید.حتی منتظر سفر خارج از کشور نمانید از پارک سر کوچه شروع کنید از زیبایی های شهرتون ،از شهرها وطبیعت های زیبای ایران لذت ببرید،ایران را به زیباترین شکل ممکن زندگی کنید تا مثل بسیاری از مهاجرین سردرگم حسرتی از ایران در دلتان نماند.استاد میگویند از هر چیزی باید پر شوی تا بتوانی از آن گذر کنید.از ایران وزیبایی هایش ولذتها وامکاناتی که میتونید داشته باشید لذت ببرید وهرگز زندگی را به آینده موکول نکنید.

    آرزوی بهترینهارو براتون دارم

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: