معمولاً آدمها وقتی بخاطر باورهای محدود کننده، به چیزی که میخواهند نمیرسند، پیش پا افتادهترین کار را انجام میدهند ، یعنی میترسند و سریعاً به دنبال عاملی بیرون از خود میگردند تا تقصیر را به گردنش بیندازند.
و به قول کیمیاگر:
“در مرحلهای، کنترلمان را بر آنچه که در زندگی رخ میدهد از دست داده و تصمیم میگیریم بزرگترین دروغ جهان را باور مسئولیت را به دوش سرنوشت بگذاریم”
شروع شرک از اینجاست که فکر کنیم، چیزهایی مثل قیمت دلار، سیاست دولتها، تصمیمات دیگران و هر عاملی که تسلطی بر آن نداریم، تعیین کننده زندگی ما و مالک ماست.
اما داستانی که خداوند برای جهان رقم زده، داستان توحید است و به تو این نوید را میدهد که هیچکس کمترین تواناییای در اتفاقات زندگیات ندارد مگر اینکه خودت این دروغ را باور و دو دستی قدرت را به او بدهی.
خواست خدا این است که باورهای تو زندگیات را رقم بزند نه سیاست دولتها، نه یک گروه یا عدهی خاص و نه هیچ عامل دیگری.
برنامه خداوند این است که زندگیات بر پایه باورهایت باشد. برنامه خدا این است که هر چه را باور کنی و در ذهن بسازی، جهان به آن شکل دهد. این نهایت عدل الهی است. هیچ قدرتی بیرون از تو وجود ندارد. الله و ربّی که من شناختهام قدرت را به خودت داده تا زندگیات را با باورهایت بسازی .
من این خدا را باور کردهام و با اشتیاق این قدرت را پذیرفتهام و نتایج زندگی من گواه نتیجه این باور و نتیجه یکتاپرستی است.
شرک یعنی تصمیم بگیری قدرتی که خداوند برای خلق زندگیات با فرکانسهایت داده را، نپذیری. یعنی این قدرت را دو دستی به هر عاملی بیرون از خود بدهی که هیچ کنترلی بر آن نداری.
این نگاه خداوند به شرک است و شرک بر خود را نمیبخشد. نه به این دلیل که محتاج عبادت ماست، بلکه به این علت که توانایی ما در کنترل زندگیمان وابسته به نگاه یکتاپرستی است. به اندازهای که میتوانیم توحید را در عمل اجرا کنیم، به همان اندازه افسار زندگیمان را در کنترل خود داریم و به همان اندازه به رضایت درونی میرسیم.
به همان اندازه میتوانیم از عهدهی مدیریت ترس های زندگی بر بیاییم:
ترس از «از دست دادنها»؛
ترس از قدرت حکومتها و دولتها؛
ترس از حرف مردم؛
ترس از هر عاملی که بیرون از ماست و هیچ کنترلی بر آن نداریم.
به اندازهای که توحید را درک می کنیم و در عمل اجرا کنیم، از ترسهایی میگذریم که از شرک میآید و به سمت آرامشی هدایت میشویم که برکتِ نگاه توحیدی به اتفاقات و مسائل مختلف است.
ما به اندازهی نگاه توحیدیمان، مالک و صاحب سرنوشتمان هستیم.
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD240MB20 دقیقه
- فایل صوتی چه کسی مالک توست؟!18MB20 دقیقه
به نام ابرقدرت مهربان
سلام به دوستان خوبم و استاد عزیزم
این موضوع شرک واقعا ریشه ایی هست تو وجود ما
من قبل از اینکه مفهوم صحیح شرک و توحید رو درک کنم فکر میکردم که چون توی مدرسه و اینا بهمون جوری گفته بودند این موضوع به این مهمی رو که من فکر میکردم مشرکین کسایی هستند که بت میپرستند و این هم مربوط میشه به هزاران سال پیش
ما که بت نمیپرستیم
ما مسلمونیم
ما خدا رو میپرستیدم
دیگه مشرک نیستیم و میریم بهشت چون ما دینمون اسلامه پیامبرمون محمد و تمام شد دیگه
اصلا مفهوم موحد و توحید رو واقعا کسی نمیدونست چیز دیگه ایی بود
و بعد که من مفهوم شرک و توحید رو فهمیدم اصن از خدا خیلی خجالت میکشیدم ( هرچند هنوز هم جا برای بهتر شدن و بهتر درک کردن دارم )
چون من خیلی زیاد آدم مشرکی بودم
قدرت رو از خدا میگرفتم و میدادم به غیر از خدا بعدم کارم پیش نمیرفت
زندگیم رو روال نبود اصلا بعد تازه طلبکار خدا بودم که همه اینها تقصیر توعه من که تو رو میپرستم خب چرا اینجوری میکنی با زندگی من
چرا من اینقدر مشکل دارم تو زندگیم
چرا اینقدر بیمارم بخدا من اینقدر بیمار میشدم که هر سال من انواع مختلف بیماری ها و ویروس های جدید میگرفتم هرچند وقت یکبار باید میرفتم دکتر یا سرم میزدم یا آمپول و همش قرص قرص واقعا دردناک بود
از لحاظ روابط هم که نگم چقدر داغون بود
از لحاظ مالی و همه چییییز همه چیز داغون داغون بودم و همیشه فکر میکردم که خب دیگه زندگی همینه خدا خودش گفته ما انسان رو در سختی آفریدیم وای که چه باور بدی رو تو ذهنمون کرده بودن که خداوند کسایی که دوست داره رو بیشتر عذاب میده بیشتر بشون مشکلات میده چون خدا دوسشون داره همیشه مامانم این حرف رو وقتی بچه بودم میزدن میگفتم آخه چرا من نمیخوام اینقدر مشکلات و بدبختی تو زندگیم داشته باشم چرا باید زندگیم اینجوری باشه چرا اصلا بقیه که میبینم یسریا اینجوری نیستن زندگی خیلی خوبی دارن مامانم میگفتن نههه اونا رو خدا دوست نداره که اینقدر زندگی خوب و راحتی دارن اینقدر خوشبختن اینا رو خدا ول کرده به حال خودشون بخدا در تمام سال های مدرسه از راهنمایی تا دبیرستان معلم های دینی میگفتن بچها کسایی که خوشبختن کسایی که زندگی خوبی دارن مخصوصاا تاکید داشتند کسایی که ثروتمند هستند اینا رو که خدا دوست نداره که اینا رو ولشون کرده بهشون نعمت و ثروت زیاد داده که غرق بشن تو این مادیات و خدا فراموششون کرده ولی اونا که مشکلات زیاد دارن خدا داره امتحانشون میکنه دوسشون داره دیگه که اینجورین
و من اون اوایل با استاد آشنا نشده بودم وقتی که خدا هدایتم کرد ( خیلی خیلی خوب هدایتم کرد تو اون اوج مشکلاتم ) با کتاب و مراقبه و اساتید دیگه آشنا شدم به قولی هنوز تو مدار آشنا شدن با استاد نبودم
وقتی همه چیز داشت کم کم خوب میشد میگفتم که نکنه بعدش بد بشه نکنه که خدا اصلا دوستم نداره نکنه خدا منو غرق این دنیا کرده (خب من خیلی مذهبی بودم و واقعا تو ذهنم کرده بودن که آره دیگه همینکه مسلمون به دنیا اومدی میری بهشت وای خیلی این حرفا رو میزدن بچه شیعه واقعا خنده داره من اون خدایی که ابراهیم میشناخت، استاد میشناسه رو نمیشناختم اصن من یه خدا دیگه ایی رو میشناختم خدایی که عصبانیه بی رحمه مهربون نیست اصلا و فقط نشسته و داره مشکلات و بدبختی رو سرازیر به زندگی من میکنه و کافیه یه کار اشتباه کنم تا حالمو جا بیاره من اصن از اون خدا میترسیدم متنفر بودم واقعا )
خلاصه انگار احساس بی لیاقتی داشتم
اما الان میفهمم که توحید یعنی چی اصلا من اولین باری که شروع کردم قرآن رو به فارسی خوندن فقط اشک میریختم فقط گریه که خدای من این کتاب رو من هزاران بار به عربی خوندم تا میومدم بگم پس فارسیش نههه عربیشو بخون ثواب داره میکفتم یعنی فارسی بخونم ثواب نداره ؟! میگفتن نه دیگه باید عربیشو بخونی
این کتاب رو چندین بااار دستم گرفتم این همون کتابیه که هدایتگره و از طرف خداست رو فارسیش رو نخوندم که این خدا داره اونجا راه رو به من نشون میده
خدایی که مالک و صاحب اختیار منه خدایی که عاشقشم و دوسش دارم خدایی که هرررر کاری هر کاری دارم رو بش میگم بش میسپارم برام انجام بده به بهترین نحو به بهترین شکل انجام میشه و خیلی قشنگ هدایتم میکنه اما این وسط هم نجواها بیکار نمیشینند و کار خودشون رو میکنند منم کار خودمو میکنم و به صاحب اختیارم میسپارم اما وقتی که روی خدا حساب میکنم و واقعا عمیقأ قدرت رو بهش میدم همه چیز رو رواله و عاللللی پیش میره ها ولی وقتی افسار ذهنم از دستم درمیره نجواها هجوم میارن واقعا کار سخت میشه اما بازم یه صدایی تو وجودم میگه زهرا من اینجام نگران چی هستی تو اصن رهاااای رهای رها میشم
چندوقت پیش ساعت 6 از خونه اومدم بیرون چون کلاس داشتم باید میرفتم دانشگاه قبلش مامانم خیلی گفتن داداشت رو صدا کن تا ببرتت تا ایستگاه من گفتم نه عزیزم اون بنده خدا رو بیدار کنم چرا خودم میرم گفتن خطرناکه و تنهایی و اینا گفتم نه چیزی نمیشه من تو مسیر که داشتم میرفتم خلوته خلوت بودم گاهی ماشین و اینا میومد همون موقع ذهنم ببین الان خلوته یکی بیاد بدزدتت چی اگر کسی اومد خفتت کرد وسیله هات رو برد چی خلوته هاااا اگر اگر یه مشت چرت و پرت که گفتم ببین من از خدا خواستم که مواظبم باشه مراقبم باشه پس جای نگرانی نیست بارها و بارها ازش کمک خواستم اعتماد کردم همه چیز عالی پیش رفته نگران چی باشم دقیقا ؟! وقتی برگی بدون اذن و اجازه اون از درختی نمیوفته یعنی مواظب من نیست یعنی نمیتونه منو سالم برسونه ؟!
و خب نجواها قطع شدند
خیلی خیلی زیاد مثال هست
اما
خیلی باید روی خودم بیشتر کار کنم خیلی زیاااااد
اما خب همش تکامله دیگه تکاملم رو طی میکنم و بیشتر خدا رو توحید و حتی شرک رو درک میکنم
خدایا شکرت
خدایاشکرت
استاد جانم و مریم عزیزم خیلی دوستتون دارم
به نام ابرقدرت مهربان
سلام به شما دوستان عزیزم
چقدر زیبا بود کامنتتون دوست عزیزم
من هم یه موقع هایی قبل از آشنایی با استاد عباسمنش قدرت رو به دعا و طلسم میدادم و فکر میکردم که اینها قدرت دارن و واقعا کسی هست که با دعا و طلسمو جادو بتونه زندگی و سرنوشت منو تغییر بده
تو خانواده و فک و فامیلمون میشنیدم که میگفتن فلانی رو حتما بختشو بستن که ازدواج نکرده تا حالا و من هم باور میکردم میکفتم نکنه در آینده برای من هم این اتفاق بیوفته و متاسفانه قدرت رو از خدا گرفته بودم و به اینجور چیزهای خیلی مسخره میدادم
حتی بعدترش که کمی ذهنم کنار اومد که اینطور چیزها وجود نداره خانواده ام میگفتن نه همچین چیزهایی وجود دارن و قدرت هم دارن آدمو طلسم میکنند دیگه اما من هیچ جوابی نداشتم و نمیدونستم دقیقا چی باید بگم تا اینکه فایل های استاد رو که گوش میدادم و بعداً از مدت ها متوجه این موضوع شدم که جادو و طلسم و این ها هستند در این جهان ولی من نباید بهشون قدرت بدم باور نکنم که اینطور چیزها قدرت دارن و از وقتی فهمیدم که زندگیمو خودم میسازم خودم خلق میکنم خالق زندگیم خودمم منه زهرام ذهنم براش منطقی تر شد این موضوع
و یجورایی چشم زخم هم که جزوه ترسام بود کم کم برطرف شد از این لحاظ که قدرتی ندارد
بماند که چقدر میشنوم نه از لحاظ علمی هم ثابت شده که از چشم ها یکسری انرژی هایی ساطع میشه که فلان میشیم و یه عالمه چرت و پرت دیگه
خیلی از قسمت های زندگیم واقعا قدرت رو از خدا گرفتم و دادم به چیزهای دیگه مثل کشورهای ابر قدرت ، نمیدونم همین فراماسونری که مردم اعتقاد دارن که جهان رو اینها اداره میکنند میچرخونند ، بالا رفتن دلار و پایین اومدنش و …..
اما نمیگم الان موحد کاملم به قول استاد میگن ما موحد کامل و مشرک کامل نداریم ما یه چیزی بین این ها هستیم من هم موحد کامل نیستم مشرک کامل هم نیستم سعی میکنم که هرلخظه از زندگیم فقط و فقط قدرت رو به خدای خودم به مالکم به صاحب اختیارم بدم و خب این کار هم نیاز به فهمیدن و درکش داره یه شبه نمیتونم بگم خب از فردا دیگه به خدا ایمان دارم دیگه کارامو بش میسپارم اگه خدای درستی نداشته باشم که ذهنم اصن قبول نمیکنه تازه برعکس اتفاق میوفته
اول باید خدای درونم رو درستش کنم من قبلا خدایی رو میپرستیدم که خیلی زیاد ازش میترسیدم و فکر میکردم خدا سر لج با من داره میکفتم خدا تو که منو دوست نداری و کاری به من نداری اگر من برات مهم بودم که اینقدر مشکل و بدبختی تو زندگیم نداشتم که نمیدونستم این آکاهی ها رو نمیدونستم
همه چیز رو به عامل بیرونی ربط میدادم فکر میکردم عامل بیرونیه که تاثیر داره
مثلاً تقصیر فلان آدمه که ما اینحوریم یا فلان چیزه که ما توی این خونه داریم زندگی میکنیم و خیلی چیزهای دیگه تقصیر دولته تقصیر آمریکاعه در کل همه مقصر بودن تو مشکلات زندگیم غیر از خودم واقعا مشرک بودم خیلی زیاد
چقدر این خدایی که الان میشناسمش رو دوستش دارم چقدر عاشقشم چقدر اون عاشقمه وای خدا چقدر حس خوبی بهم میده استاد خیلی این خدارو دوستش دارم خیلی زیاد عاشقشم
دارم روی خودم کار میکنم
نتایج کوچک کوچک خوب تو زندگیم اومده
همه چیز عالیه خدایاشکرت
خدایااااشکرت
سلام دوست خوبم
خداروشاکر و خوشحالم زهرا جان که تونستم که برای شما یادآور قدرت خدا و رب بشم همونطور که خودتون و بقیه دوستان عزیزم هم یادآور خیلی چیزهای دیگه به من شدند
و واقعا هم همینطور هست باید خیلی به خودمون یادآوری کنیم خیلی رو خودمون کار کنیم چون نجواها و ترمز ها به سراغ مون میاد به محض اینکه یک اتفاق به ظاهر بد میوفته
من خب میدونم باید تکاملم رو هم طی کنم و در مداری که هستم به قول استاد به اندازه ظرفم نتیجه میگیرم مهم استمرار هست من سعی خودم رو میکنم که قدرت رو به خدا بدم موحد کامل هم نیستم ولی به خدای درست به خدای ابراهیم ، خدای استاد
خیلی کار دارم خیلی باید رو خودم کار کنم
چقدر خوشحالم که در این خانواده صمیمی ، در این سایت پر از قشنگی پر از باورهای خوب پر از یادگیری هستم
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید
به نام ابرقدرت مهربان
سلام به شما دوست عزیزم
من واقعا لذت میبرم از کامنت خواندن دوستانم بسیار یادآور میشود برای من که اصلا برای چی در این سایت هستم و قرار هست که چکار کنم تعهدی که دادم چی بوده و فراموشش نکنم
دقیقا باید همیشه و هروز و هرلحظه یادآور این باشیم که خداوند مالک من است و نه هیچ کسی دیگه ایی به نظرم هرچقدر هم این باور رو تکرار کنیم باز هم کم هست.
این بحث توحید و شرک قبلا برای من یه معنی دیگه ای داشت و من باتوجه به چیزهایی و حرفهایی که در مدرسه و کلاس و خانواده میگفتند فکر میکردم که ما چون به قولی مسلمون هستیم دیگه خدا رو قبول داریم و مشرک هم نیستیم اصلا شرک که مال این دوران نیست مال دورانی هست که مردم جاهل و نادان بودند که بت میپرستیدند هرچند هنوز هم همچین باوری وجود دارد
ذره ایی فکر نمیکردم که من هم الان مشرکم ولی خب در مدار آگاهی این موضوع مهم نبودم.
وقتی متوجه شدم که در همون دوران هم مشرکین خداوند رو قبول داشتند متعجب شدم که عه پس چجوریاست
و بعد کم کم فهمیدم که بله شرک یعنی همین قدرت رو از خدا از صاحب اختیارت از مالکت میگیری و میدی به غیر از خدا به عوامل بیرونی به هرچیزییی به هرچیز بزرگ و کوچک فرقی نداره ماشاالله ذهن اینقدر کارش رو خوب بلده که حتی به جوش روی صورت ک عهه ببین زیباییت رو گرفته ها قدرت میده حتی به اینکه در کدوم شهر داری زندگی میکنی قدرت میده عه زهرا آخه این شهری ک داری زندگی میکنی که نمیشه با این کاری که عاشقشی پول دربیاری باید بری تهران تا بتونی کار کنی اینجا که کار نیست
اما باید خیلی زیاد رو خودمون کار کنیم که افسار ذهنمون رو دستمون بگیریم نمیگم کار خیلی سختیه ولی خیلی هم راحت نیست اما تکامل رو باید طی کنیم تا درک کنیم این موضوع رو
البته این هم بگم من سعی خودم رو دارم میکنم که ذهنم رو کنترل کنم و قدرت رو فقط به خدا بدم
این که میگیم قدرت رو فقط به خدا بدیم و نمیدونم خداوند مالک منه قدرت همه چیز دست اونه خب به کلام خیلی راخته خیلی کافیه یه موقعیتی پیش بیاد که به ظاهر بد باشه اون وقته که باید تو عمل نشون بدیم که واقعا قدرت رو به خدا دادیم یا به غیر از خدا یا واقعا خداوند رو مالک خودمون دونستیم یا نه این دیگه بستگی به عکس العمل و احساس ما داره اگر حسمون بد باشه که ناراحت ، نگران، ترس و .. باشه یعنی پس قدرت رو از خدا گرفتیم ولی وقتی بتونیم احساستمون رو کنترل کنیم و رها کنیم شاد باشیم و نگران نباشیم این یعنی واقعا قدرت رو به خدا دادیم
من هم خیلی موقعیت ها بوده که قدرت رو از خدا گرفتم و نتیجه اش هم دیدم گاهی هم در تله ذهنم افتادم ولی سریع خودمو نجات دادم البته خدا نجاتم داد اون صدای قلبم رو شنیدم
البته تجربه های بد قبلی هم به نظر من یه نوع شرک هست چون نگران و ناراحت و میترسی
اینکه این اتفاق قبلاً افتاده بود الان نکنه با همون تجربیات بد بیوفته ؟! نکنه همون درد ها غم ها ناراحتی ها ؟!
خیلی هم سخته ولی میگم نه زهرا قرار نیست دوباره اون اتفاقات رو تجربه کنیم اون موقع مدارمون، آگاهی هامون خیلی فرق داشت و الان در یه مدار دیگه اییم مطمئنا چیزی نمیشه و فقط یه درس برامون داره نگران نباش
البته گاها شباهتی با اون اتفاق به ظاهر بد نداره ها ولی ذهن که میدونید همه چیز رو بزرگ میکنه و همه چیز رو بهم ربط میده
خدایاسپاسگزارم که منو در این مسیر هدایت کردی
این حرف ها رو برای یادآوری به خودم برای تعهدی که به خودم دادم میزنم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
به نام ابر قدرت مهربان
سلام دوست عزیز سپاسگزارم بابت این کامنت خوبتون واقعا لذت بردم
چه تلنگری به من زد این صحبتتون
این اصل که: «تمام اتفاقات زندگی من بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است»،
بذر توحید است٫
یعنی این اصل رو این آگاهی رو اگر ما باور کنیم باورش کنیم چه درهایی از نعمت و ثروت و برکت وارد زندگیمون میشه.
چقدر یه جاهایی شرک نمی ورزیم و قدرت رو فقط به خدا میدیم
اما ذهن ما به این راحتی نمی پذیره مقاومت میکنه چون همش ورودی های بهش دادیم که دولت ، دلار ، شرایط کشور ، کشورهای قدرتمند ، ترامپ ، آمریکا ، حرف مردم ، نگاه مردم ، پاقدم فلانی تو زندگیم و خیلی خیلی چیزهای دیگه تاثیر دارند تو زندگیمون
این ها باعث شدن من الان اینجوری زندگی کنم ذهن خیلی قشنگ ردیف میکنه برات که ببین اینا عوامل هستند عوامل درونی که مهم نیست به تو که بستگی نداره اگر این کشور به دنیا نمیومدی شرایطت بهتر بود
و هزارجور باورهای دیگه
من خودمم خیلی راه دارم که باور کنم شرایط زندگیم رو خودم رقم میزنم خودم خالق زندگیم هستم ولی تکاملم رو طی دارم میکنم و ذهنم مقاوتمش خیلیی کمتر شده ولی هنوز جای کار داره .
چند وقت پیش داشتم به خواهرم میگفتم باید منم یه ماشین برای خودم بخرم هرجا که دوست داشتم برم و راحت باشم بعد خواهرم گفت آره حتما با این اوضاع کشور باید تا چندسال کار کنی تازه اگر بتونی بخری
منم گفتم نه ایشالا میخرم و چیزی دیگه ایی نگفتم ولی جالب بود برام که سریع ذهنم گفت برای چی نتونی بخری باورهات درمورد ثروت و توحید رو درست کنی میتونی درصورتی که قبلا ذهنم هم موافق بود که شرایط کشور اجازه نمیده به خواسته هام برسم
یجورایی خیلی خوشحال شدم که ذهنم مقاومتش کمتر شده و میفهمم ک باید بیشتر رو خودم کار کنم
به قول استاد که در فایل «اصل و اساسی که صاحب یک کسب و کار موفق باید بداند» میگه
توحید یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرونی و قدرت دادن به درون و خدای درونت است یعنی هرچقدر که من نگاه کردم به داستان زندگی ابراهیم ، موسی، محمد ، یوسف اون جایی که به عوامل بیرونی قدرت دادن بدبخت شدن و اونجایی که به عوامل بیرونی قدرت ندادند خوشبخت شدند.
البته من خودم هم دارم سعی میکنم که قدرت رو فقط به خدای درونم بدم و کامل قدرت ذهنم رو به دست نگرفتم و یه جاهایی هم شرک می ورزم ولی نسبت به قبل سریعتر میفهمم که دارم مشرک میشم و سریع به خودم میام که عه عه حواست پرت شدا
درصورتی که قبلا این درک رو نداشتم
این حرف ها رو برای خودم که یادآوری بشه بهم به عهدی که باخودم بستم میگم
خدایا سپاسگزارم
استاد عزیزم و مریم جانم ممنونم
خدایاشکرت
به نام ابرقدرت مهربان
سلام دوست خوب و عزیزم زهرا جان
چقدر خوبه این چرخه ی ایجاد حال خوب برای خودمون و بقیه دوستان
من خیلی زیاد خوشحالم که خداوند منو هدایت کرده به این مسیر و در این مدار قرارم داده که با استاد و این سایت گرانبها آشنا بشم
یعنی هرروز ، هرلحظه یادآور این باشیم که خداوند مالک ما هست خداوند قدرت همه چیز رو در دست داره خداوند هست که خالق ما هست و .. باز هم کم هست باز هم نجواها هستند بازهم میان ولی ما هم تکاملمون رو طی میکنیم و هی به مرور زمان مدارمون بالاتر میره و بهتر و بهتر میشیم ، مقاومت ذهنیمون کم میشه اما باید استمرار داشته باشیم و ادامه بدیم
چندین باااار این فایل ارزشمند رو گوش دادم کامنت های دوستان عزیزم رو خوندم اما بازهم کمه بازهم کار باید بکنم
حتی استاد هم که در مدار خیلی بالایی هستند هم هرروز دارند روی خودشون کار میکنند
خداروشکر میکنم که تونستم یادآور خدا برای شما دوست خوبم باشم
چقدر حس خوبی داره
خدا میدونه که استاد چه حس خوبی دارند از اینکه توحید رو دارن گسترش میدن و افرادی که در مدار هستند میان و هدایت میشن
خدایا شکرررت
خیلی موقعیت ها پیش اومده که واقعا واقعا باید در عمل به خدای خودم نشون میدادم که ببین من ایمان دارم بهت من اعتماد کامل دارم بهت البته بگم که شاید یه لحظه ترس ، استرس ، نگرانی ، وجودمو گرفته ها اما انگار چندثانیه این اتفاق افتاده ( خودتون هم درک میکنید منظورمو ) بخدا حس کردم ته چاه افتادم و همون لحظه فقط و فقط صدای قلبمو میشنوم که میگه زهرا مگه قول نداده بودی ؟!
تو سپرده بودی به من دیگه ؟!
بخدا اصن یک آن به خودم میام انگار از اون ته چاه نجات پیدا میکنم و سریع میگم آره آره گفته بودم قدرت رو به تو میدم گفته بودم که مالک من تویی گفته بودم که قدرت از آن توست
خدایا منو ببخش که ترسیدم نگران شدم و قدرت رو دادم به کسی به غیر از تو
و همین یه درسی برام میشه
ایمانم قوی تر میشه
و انگار دوباره ایمانم از اول آنالیز میشه و یه پله یه قدم نمیدونم چجوری بگم بهتر و بهتر میشه
البته بماند یکی دو تا موقعیت هم بوده که من واقعا اصلااا حواسم به این نبوده که خدا هست قدرت جهان هست خالق آسمان ها و زمین هست و نگران شدم و فریب شیطان رو خوردم و احساسم بد شده و بعد گفتمم واااای زهرا چرا چرا آخه حواسمون به خدا نبود
ما که دم از توحید و ایمان و توکل میزدیم
و باز میگم خدایا منو ببخش و بهش میسپارم و رها میکنم و لذت میبرم از زندگیم بخدا قسم یجوری راحت و جالب اوکی میشه اون موضوع که فکرمو درگیر کرده بود و ایمانم و توکلم بیشتر میشه
میدونم که جای کار دارم و دارم تکاملم رو طی میکنم
این حرف ها رو این چیزهایی که میگم برای اینه که به خودم یادآوری بشه که کجام و قرار هست چکار کنم به اینکه من تعهدم یادم بمونه و پاش وایسم
به نام ابر قدرت مهربان
سلام به شما دوست عزیز و خوبم
خداروشکر میکنم که دستی از دستان خدا شدم و حس و حالتون خوب شد
من به خدای خودم گفتم که کامنت که میذارم میخوام هم به خودم کمک بشه، یاد آوری بشه هم به بقیه دوستانم در این سایت، یجورایی یه نشونه باشه برامون که یادمون نره چرا اینجاییم و چکار داریم میکنیم
من قبل از اینکه کامنت بذارم همشش ذهنم میگفت زهرا آخه چی میخوای بگی ؟!
باور کن چیزی نمیدونی بگی
کسی کامنتت هم نمیخونه ها
من که نمیدونم چی بهت بگم که بنویسی
حسش نیست ولش کن بعدا کامنت بنویس
برو بابا من که یادم میره چیا یاد گرفتیم
و خلاصه یه عااالمه حرف دیگه که منو منصرف کنه از نوشتن
و من هم در جواب ذهنم میگفتم من تعهد دادم به خودم و خدای خودم که در سایت کامنت بذارم
خدا میگه بهم مگه قراره تو به من بگی
اصلا نگران نباش هرکسی در مدار خواندن این کامنت باشه میخونه
میگفتم که مثل استاد که میگفتن میام جلو دوربین بهم گفته میشه این حرفا رو من نمیزنم خدا بهم میگه
ما هم همینجوری میاییم شروع کنیم به نوشتن خدا هداییت میکنه بهمون گفته میشه ، میاد ، نگران نباش خدا خودش بهم میگه چی بنویسم و منم مینویسم
و خب این بحث بین من و ذهن در حد چند ثانیه اتفاق میوفته
اون مخالفت میکنه و تو میخوای کنترلش کنی
من بعد از نوشتن ، خودم چندبار خوندم و میگفتم زهرا واقعا اینا رو تو نوشتی ؟!!! من اصن فقط هرچی که در وجودم میشنیدم رو نوشتم
و به ذهنم گفتم بیا ببین وقتی میگم خداا هدایت میکنه و میگه بیا دیدی ؟!
پس دیگه غر نزن
خدایاشکرت
خدایاشکرت
از این همه زیبایی و فراوانی
در قرآن خدا میگه که :
و اگر بندگانم سراغ مرا از تو گرفتند ، من که مسلما نزدیکم.
من دعای دعاکننده را آنگاه که مرا بخواند اجابت میکنم پس باید برای من طالب اجابت باشند و باید به من ایمان بیاورند ، باشد تا رشد یابند.