نکته مهم:
آگاهی های این فایل، در ادامه ی فایل چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 است. برای درک و استفاده از آگاهی های این فایل، لازم است که قسمت 1 را دیده باشید.
از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.
در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:
- اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
- ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛
نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره، این است که:
فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.
در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید
چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 2510MB68 دقیقه
- فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 230MB68 دقیقه
به اسم اعظم الله شروع می کنم که همیشه تنها هدایتگر و پشتیبانم بوده
سلام می کنم به استاد قشنگم که واقعا وجودشون مایه خیر و برکت جهان منه.
سلام می کنم به دوستان عزیزم در سایت و برای همه عشق و درود می فرستم.
استاد جانم وقتی این فایل رو محبت کردید و گذاشتید توی سایت من یکمی در تنش و ترس بودم. می دونستم چرا. چونکه در مورد کسب و کاری که دارم برای انجامش تحقیق می کنم سایت های رو دیدم که دقیقا ایده منو دارن انجام میدن و خیلی پر و پیمون و جذاب هم هستن، و من تو ذوقم خورده که ایده ام توسط کسی دیگه قبلا فکر شده و به عمل رسیده.
با اینکه نشستم 20 تا باور قدرتمندکننده فراوانی نوشتم و هی تکرار کردم ولی مشخص بود که هنوز هم باور فراوانی رو نهادینه نکردم که اینقدر پنچر شدم، و هم اینکه باور شرک آلود نسبت به خدا دارم که اینقدر به این افراد قدرت دادم. همه اینها باعث خستگی ذهنیم شد و هرچی تلاش کردم روی این فایل تمرکز کنم و حس و حالمو خوب نگه دارم نشد تا دیروز.
از ظهر دست ترانه رو گرفتم و رفتیم بیرون تا شب. 5 ساعت بردمش باشگاه و پارک و بازار و خانه بازی تا بالاخره این حواس پرت کردنها و تلاش برای تمرکز روی زیباییها کار خودشو کرد.
با خودم گفتم کامنت نمی نویسم تا حالمو خوب کنم و بتونم مطلب با ارزشتری بنویسم.
مسئول خانه بازی خانم خیلی خوبیه که با هم رفیق شدیم. دیروز که من تلاش کرده بودم آگاهانه تمرکز کنم روی زیباییها تا حالم خوب بشه بعد از اینهمه مدت آشنایی اومد و پیشنهاد داد بچه هامون رو در وقتی جدا از ساعت کارش ببریم پارک و بیشتر صحبت کنیم و کلی هم از من و سبک فکریم تعریف کرد. این شد یک نشونه که حالم بهتر بشه.
بعد در زمانیکه ترانه توی خانه بازی مشغول بازی بود بالاخره گوشی رو دستم گرفتم و فایل رو دوباره گوش دادم و خلاصه نویسی کردم. اینم دومین نشونه.
امروز صبح هم توی یه کامنت دیگه مفصل نوشتم که سه چهارتا نشونه دیگه واسم اومد که دیگه واقعا حس می کنم عین بولدوزر شدم و آماده حرکت با قدرتم. الهی بی نهایت شکرت.
در مورد این فایل هم با اینکه من هنوز سعادت اینو نداشتم که دوره کشف قوانین رو تهیه و روش کار کنم ولی به همسرم گفتم استاد یه فایل 68 دقیقه ای گذاشته که خودش یک مینی دوره هست. انگار یه دوره کامل رو خلاصه کرده و رایگان گذاشته. اینقدر که هر جمله اش پر از نشانه و کد مهم و آگاهیه.
بی نهایت ازتون سپاسگزارم و ممنون از اینهمه دست بخشنده و صداقتتون.
من خداروشکر در روابط عاشقانه مشکل خاصی ندارم هرچند که در این زمینه هم خیلی از حرفهاتون راهنمایی های عالی دریافت کردم و میتونم رابطه رو خیلی بهتر از این بکنم. ولی مساله ای که دارم روش بیشتر کار می کنم کسب و کار هست پس باورهای مخربی رو که نام بردید بیشتر در این مورد بررسی کردم.
1- من به اندازه کافی زیبا نیستم.
راستش نتونستم معادل این باور رو در مورد کسب و کار پیدا کنم. ولی در روابط اینو تجربه کردم.
در نوجوانی به خاطر موهام مسخره شدم. موهای من جنسش خشکه و کمی فر هست. بنابراین کمی هم پف می ایسته. و چون خیلی هم بچه لاغری بودم خواهرم می گفت شبیه آباژوری. یا مثلا شبیه شیر نر هستی با اون یال هاش. دوستم هم می گفت موهات عین سیم ظرفشوییه. یا مثلا در دوران بلوغ بینیم ورم کرده بود بخاطرش مسخره میشدم. یا موهای پشت لبم.
ولی در کل باورهای عمیقی در مورد زیبا نبودنم نداشتم و شاید به همین خاطر هم هست هیچوقت هیچ نیازی به عمل زیبایی نمی دیدم و اهل آرایش هم نیستم زیاد. شاید گاهی رژ ملایم یا سرمه چشم. ولی در مورد موهام بخاطر تمسخر شدنها من سالهای سال موهامو سشوار می کشیدم و هی خشکتر هم میشد. ولی هیچوقت دست به کراتین کردنش نزدم فقط پروتئین تراپی کردم که تقویت بشه. تا اینکه یکی دوماه پیش به خودم گفتم چه نیازی هست که موهات از نظر اکثر جامعه زیبا به نظر بیاد؟ تازه موی فر که زیباترر هم هست. و الان تقریبا دو ماهه که من سشوار نمی کشم و موهام به نظرم خیلی هم قشنگه. شاید به این علت که عزت نفسم بالاتر رفته و ناخودآگاه تو این مساله هم خودشو نشون داده.
2-من قابلیت و توانایی خاصی ندارم که کسی جذبم بشه.
بله من در روابط تقریبا چنین باور مخفی رو داشتم که الان فهمیدم بوده و من ازش خبر نداشتم. و فکر می کردم درس خوندنم و مدرک کارشناسی ارشدمه که دیگران رو جذب من میکنه. من از خودم چیزی ندارم و مدرکم برای من ارزش و اعتبار ساخته. هر خواستگاری که می اومد تنها چیزی که داشتم که ارائه بدم مدرک تحصیلیم بود. در صورتیکه الان که فکرشو می کنم خیلی کمالات دارم در ذاتم که منو ارزشمند میکنه. مثل پاکی، همیشه امیدوار بودن، خوشبین بودن، راستگویی، ادب و نزاکت فردی و اجتماعی، احترام به حق دیگران، باهوش بودن و خیلی چیزهای دیگه که مثلا ارجحیت داره به حتی مهارتهای دیگه ام مثل شنا بلد بودن. آشپزی و نقاشی و کامپیوتر و خیاطی و نقش فرش کشیدن و غیره و غیره. ولی من اینها رو چرا نمی دیدم نمی دونم.
در مورد کسب و کار هم همینطوره.
من خودمو کارامد و دانا نمی دونستم. از بچگی یادمه که پدرم می گفت سعیده درسخون و باهوشه. زبانها رو زود یاد می گیره ولی در مورد خواهرم می گفت مهدیه خیلی تیز و زرنگه. مهدیه کاردانه. مهدیه مسائل رو از رو هوا می گیره. خوب این مقایسه در ناخودآگاه من نفوذ کرد و باورم شد در مورد کار و حل مسائل و ارتباطات من کاردان نیستم. من منظورها رو نمی گیرم و جهان هم این رو به من اثبات می کرد و این باور در من کاملا تقویت شد. بطوریکه اگر کسی خلافشو بهم می گفت تعجب می کردم و خیال می کردم داره الکی دلخوشم میکنه.
بنابراین کارهایی رو برای کسب درآمد انجام می دادم با پس زمینه شکست خوردن می رفتم(بدون اینکه ازش آگاه باشم) و منجر به شکست هم میشد.
خودم رو مستحق پول گرفتن نمی دونستم یا اینکه به اندازه بقیه هم صنفها درخواست پول کنم. و در مدار شکست و سردرگمی شغلی و فقر موندم.
3-باور کمبود
آخ که هرچی بگم کم گفتم. از وقتی یخورده سرچ کردم و دیدم چقدر سایتهای متنوعی هم برای آموزش فیزیک و هم برای استعدادیابی کودکان هست و تمام ایده های منو حتی کاملتر انجام دادند، باور کمبود رو در خودم بشدت حس کردم. خوبیش اینه که الان درونیات و ترمزهای خودمو متوجه میشم و رشته فکریم رو درک می کنم که بر اثر چی و در چه جهتیه. قبلا همینا رو هم نمی دونستم.
و همین باعث خستگی روحیم شد. حرکت منو کند کرد. انگیزه صبح بیدار شدنم رو داشت ازم می گرفت که به لطف الله و کمک گرفتن از راهکارهای استاد دردوره های مختلف از جمله 12 قدم و شیوه حل مسائل تونستم امروز خودم رو کنترل کنم و دوباره با فکر رفرش شده شروع کنم. حتی ایده جدیدی هم به ذهنم رسید که باید دیگه امروز عملیش کنم.
با خودم هی تکرار می کنم بی نهایت ایده جدید وجود داره که میتونه به من گفته بشه. بی هایت آدم هستند که میتونن به من دراین راه کمک کنن. بی نهایت افرادی بودند که کاری رو دیرتر از پیشروهای یک رشته شروع کردند ولی بهتر از اونها عمل کردند و دارند کسب درآمد می کنند. جهان به اندازه کافی برای همه ما منابع و ثروت بالقوه داره. هرکسی هر مقدار از این ایده ای که من دارم تونسته پول بسازه از من چیزی کم نشده و سهم من در جهان محفوظه.
در مورد ایجاد رابطه هم یک چنین باور کمبودی رو تا حدودی داشتم ولی خوب نتیجه ازدواجم نشون میده که در حد خیلی نامناسبی نبودم و باورهای فراوانیم در اون زمینه بهتر بوده. یا اینکه باورهای مخربم در جایی کمی بهبود پیدا کرده احتمالا.
4-من لایق یک رابطه عاشقانه (کسب و کار موفق و پولساز) نیستم.
در مورد رابطه من واقعا پاشنه آشیل داشتم. وقتی بچه بودم همیشه از مادرم که خیاط بود و لباسهای من و خواهرم رو خودش می دوخت می شنیدم چون لاغری باید فلان مدل لباس رو بپوشی. یا مثلا این پیراهن تو تن مهدیه(خواهرم) قشنگه چون پاهاش تپله. یا اینکه شبیه عدد 1 هستی. عین کتاب میمونی از لاغری. من اون موقع نمی دونستم که تاثیر عمیقی دارم از این حرفها دریافت می کنم و پایه های عزت نفسم داره هرروز شلتر و سست تر میشه. الهی شکر که الان میدونم که هیچوقت نباید ظاهر و باطن دخترم رو اینطوری قضاوت کنم و با الفاظ تضعیف کننده خطابش کنم.
این حس خوش اندام و جذاب نبودن در من بصورت لایق ندونستن خودم برای جذب پسرهای زیبا و خوش اندام شکل گرفت. اصلا خودم رو در حد ازدواج کردن هم نمی دیدم. و این شد که وقتی یه آقاپسر خیلی خوش تیپ و خوش اندام و خوش برخورد به سمت من جذب شد و شروع به تحسین من کرد باور نمی کردم. فکر می کردم فقط می خواد مخ بزنه. بعد که متوجه شدم واقعا منو دوست داره و عاشقم شده از بس که در عمق ذهنم برام بزرگ و دست نیافتنی بود از دستش دادم. خودش هم نفهمید چطور شد و تا سالها هنوز پیگیر من بود ولی خوب ازدواج کرده بود و من نمی خواستم باهاش ارتباطم رو حفظ کنم.
بعد از ضربه سنگینی که از این اتفاق بهم وارد شد کتابی رو بصورت اتفاقی دریافت کردم که شاید اولین آشنایی من با قانون جذب بود. کتاب “از دولت عشق” از کاترین پاندر. روشهایی برای خودارزشمندی و ارتباط با خدا و جذب خواسته ها. این شد که باورهای قدرتمندکننده ام در روابط بهتر شد و چند ماه بعدش ازدواجم شکل گرفت. و همسرم از خیلی جهتها عالیه به لطف خدا.
اما در مورد کسب و کار
توی مورد قبلی هم توضیح دادم. به نظرم مخلوطی از باور عدم فراوانی و باور عدم لیاقت دارم که مانع از این میشه که دست به عمل جدی و شجاعانه ای در مورد کار مد نظرم انجام بدم. و البته شاید سایر باورهای نادرست. اینکه با خودم میگم مگه غیر از فیزیک که تازه فراموشت هم شده چی بلدی؟ چه قابلیتی داری که مردم بابتش پول بدن؟ چه مشکلی رو از جهان حل کردی که لایق دریافت دستمزد هستی؟
بعد دوباره با خودم میگم مگه همه از اول همه چیز رو بلد بودن؟ مگه همه از اول سایتشون پر و پیمون بوده؟ خود استاد هم به تدریج سایتش رو کاملتر کرده و اشتباهاتی رو اصلاح کرده. چیزهایی رو به روزرسانی کرده. همه از کم و ساده شروع می کنند و به تدریج رشد می کنند. تو ایمان و توکلت کمه که این حرف رو میزنی. تو تکامل رو نادیده گرفتی که انتظار شاهکار از خودت داری در ابتدای کار.
5-همیشه آدمهای نامناسب رو جذب میکنم.
خیلی فکر نمی کنم در این زمینه مشکل داشته باشم واقعا. خداروشکر
6-همه روابط به رنج و ناراحتی ختم می شود.
در زمینه روابط چنین باوری ندارم. ولی در کسب و کار برای خودم بله. در مورد دیگران دیدم که بعضیا چطور از صفر به موفقیت می رسند ولی احساس می کنم خودم نمی تونم. ته ذهنم می شنوم که گاهی (نه همیشه) میگه چرا دوباره کاری رو شروع کنی که چند بار تلاش کردی و نتیجه نداده؟ اصلا تو مال استارت آپ نیستی. تو خلاق نیستی. تو کاردان نیستی.
باز هم اهرم رنج و لذت به دادم میرسه و هر روز منو متعهد نگه میداره. و باورهای لیاقت و ارزشمند و همچنین الگوبرداری از افراد موفق.
7-من برای یک رابطه زیادی جوان یا زیادی پیرم.
نه خداروشکر در هیچ موردی اینطوری فکر نمی کنم.
8-من باید بی نقص و کامل باشم تا رابطه ای (کاری) رو شروع کنم.
هم آره هم نه. یعنی هنوزم فکر می کنم باید توانایی هام رو افزایش بدم ولی نه در حد کمال و پرفکت بودن چون از نظر من هیچ انتهایی برای کمال وجود نداره.
9-همه خیانت می کنند.
الهی شکر اصلا نه در روابط نه در کار هیچ باور نادرستی در این زمینه ندارم. اصلا یکی از دلایلی که از گروه واتس اپی دوستام بیرون اومدم شنیدن همین حرفها بود. بی نهایت هر روز غر و شکایت و حرف از بیماری و خیانت و بی پولی و ناسپاسی دیگران. اصلا آدم سالم اونجا دیوانه میشد و خوشحالم که اون ارتباطات سمی رو قطع کردم.
10-من پولدار نیستم. سرمایه ندارم
اینم چنان مشکلی واسم نبوده. بخصوص الان با آموزشهای استاد قشنگ دیگه باورم شده از هیچ هم میشه پول ساخت.
البته در مورد روابط این اشتباه رو داشتم که فکر می کردم آدم پولدارها فقط دنبال پولدارها می گردن. و من نباید منتظر اونها باشم.
البته از جهتی این درست هم هست فکر کنم. از این لحاظ که افرادی که در مدار ثروت هستند جذب هم میشن. ولی نه اینکه الزاما هم مدار بودن عشق هم با خودش بیاره. عشق ممکنه در دو مدار مختلف مالی رو به هم پیوند بده.
11-من بهتر است تنها باشم
نه هیچوقت اینجوری فکر نکردم
12-اصلا در سرنوشت ما نوشته شده که بدبخت باشیم.
الهی شکر هییییییچ وقت این مسئله رو باور نکردم و بهش اعتقاد نداشتم. بخصوص الان که آموزه های استاد رو دنبال می کنم بیشتر باور به خالق بودن در من تقویت شده.
13-من اصلا در روابط خوب نیستم.
در رابطه عاشقانه همچین ترمزی نداشتم. یا بخوام ریزبینتر بشم شاید خییییییلی ضعیف و ریز چنین ترمزی داشتم. ولی کم اثر بوده.
در مورد کسب و کار ولی خیلی قوی تحت تاثیر این ترمز هستم. هنوز هم حس می کنم شمّ اقتصادی ندارم. روابط کاری رو بلد نیستم. موقعیتهای پولساز رو تشخیص نمیدم. مدیریت کسب و کار و رهبری یک تیم رو بلد نیستم و همیشه حرفم این بوده که باید مدیریت و رهبری و مهارتهای فروشندگی رو یاد بگیرم. راستش هنوز الگوی درستش رو هم دنبال نکردم که بهم اثبات کنه باورم غلطه. فقط چون به استاد اعتماد دارم متوجه شدم این باور درونی من غلطه و باید اصلاح بشه. از خدا میخوام هدایتم کنه به مسیردرست که باورم بشه هر ابزاری که برای هر کاری نیاز دارم از قبل در وجود من هست و من فقط باید ازش استفاده کنم.
14-اگر وارد رابطه یا کار بشم آزادی ام را از دست می دهم.
قبلا این باور رو داشتم ولی با تمرینات دوره شیوه حل مسائل زندگی الان احساس سبکی نسبت به این ترمز می کنم. میگم همونطوری که من گاهی با وجود خونه و بچه و زندگی ساعتها (مثلا 5 ساعت) می شینم پای یادگیری دوره هام در سایت استاد، میتونم کسب و کاری رو هم ران کنم که همینجوری انجام بشه. و من همزمان هم به کارهای خونه ام برسم هم به بچه ام. اصلا از الان نباید قضاوت کنم که شغل داخل منزل یا حتی بیرون منزل منو اسیر خودش میکنه و از ضروریات زندگیم میندازه. مگه من الان که روزی حداقل 3 -4 ساعت در سایت و سر تمرینهام و نوشتنی هام هستم آسیبی به رابطه ام با همسر و دخترم رسیده؟ مگه چیزی ازم کم شده؟ تازه دارم افزون هم میشم و آدمی بهتر از قبل. پس یک رابطه خوب یا کسب و کار مناسب نه تنها چیزی رو ازت نمی گیره بلکه بسیار نعمتهای ارزشمندی رو هم بهت اضافه می کنه.
15- اگر خودم رو برای همه باز کنم و اعتماد کنم صدمه می بینم.
در مورد کسب و کار نیازی نیست همه جا برای همه رهگشا باشم. کسی که در مدار من قرار بگیره جذب من میشه و اعتماد بین ما شکل می گیره.
من در روابطم هم خداروشکر این ترمز رو نداشتم. از اعتماد نمی ترسیدم ولی همه چیز رو هم به همه نمی گفتم. چون نیازی نبود.
16-باید شخصیتم رو عوض کنم و ماسک بزنم.
در کسب و کار فکر نمی کنم نیازی به ماسک زدن باشه. چون دارم الگوی موفقی رو مثل استاد و مریم جان می بینم. مگه آدم میتونه ماسک بزنه و اینهمه مدت یکدست بمونه و اینقدر هم تاثیرگذار باشه؟ پی باور اشتباهیه و من هم الان مقاومتی باهاش ندارم.
17- نیاز دارم کسی منو کامل کنه.
من در مورد روابط زیاد اینجوری فکر نمی کردم. ولی در کسب و کار بله. گاهی با خودم فکر می کنم یک تیم تشکیل بدم تا نقایص کار من رفع بشه. تصمیم و عقل جمعی بهتر از تصمیم یک نفره هست. روی این مسئله باگ دارم و فکر می کنم به راهنمایی بیشتر نیاز دارم.
اینها مسائلی بود که تونستم در مورد خودم تحلیل کنم. به استاد بزرگوارم تبریک میگم که در هر مسئله ای انقدر ریزبین و دقیق میشن که مو رو از ماست بیرون می کشن.
از استاد مهربونم بی نهایت سپاسگزارم که اینهمه آگاهی ارزشمند و قیمتی رو به رایگان در اختیار ما گذاشتند و این نشون دهنده صداقت و یکرنگی و دوری از هرگونه بخل و طمع در وجود ایشون هست.
انقدر نوشتم که دیگه سرگیجه گرفتم.
ممنون از شمایی که این کامنت رو وقت گذاشتی و خوندی. خدا به وقتتون برکت بده.
عاشقتونم
سلام و عشق فراوان به شما خانم حیات عزیز
آفرین به شجاعتت دختر. صد آفرین به پیگیریت در مورد اصلاح اون جنبه از وجودت که سالها آزارت می داد.
همه ما از پدر یا مادرمون گاهی انرژی منفی دریافت کردیم که باعث کدوزت خاطر و ایجاد باورهای اشتباه در مورد خودمون شده ولی معمولا به حد از اونها نفرت نمی رسه. شما حتما خیلی ضربه های پی در پی و سنگین خورده بودی که چنین حسی به مادرت داشتی. و صد البته که برگردوندن این ورق سنگین حتما کار دشوار و زمان بری بوده که از عهده هرکسی برنمیاد. مگر کسی که اونقدر با کتاب خوب خوندن و دوره خوب گوش دادن و کمک از اساتید سطح بالا روی خودش متعهدانه و با حوصله کار کنه که به این حد از خودشناسی برسه که عمق مطلب رو کشف و ضبط کنه. سر مچ ذهنشو بگیره مثل شما و اونجاست که درهای رحمت باز میشه و نتایج شگفت انگیز رقم می خورن.
بسیار بسیار تحت تاثیر اتفاقی که در مورد مادرت تعریف کردی قرار گرفتم و اشکم سرازیر شد. دقیقا طبق کتاب نیمه تاریک وجود پدر و مادر ما هم کودکی ترسیده و ناآگاه در درونشون دارن که در اون برهه از زمان نمی دونستن چه کاری درسته و چه تصمیم و حرفی حالشون رو خوب می کنه. بهترین کاری که در مورد خودشون و ما بلد بودند رو انجام دادند. که اون هم ناشی از رفتار پدر ومادر خودشون باهاشون بوده.
من هم گاهی که یادم میاد مادرم به خاطر کند بودنم در انجام کارها سرم داد می کشید و بهم می گفت سوزن یه کاره، الان که حرفهای استاد رو با دقت گوش میدم و کتابهای بیشتری خوندم از مادرم چیزی به دل نمی گیرم. میگم اون آدم فرز و سریعی بود و اعصابش خراب میشد منو می دید که خیلی پرحوصله ام.هزارتا کار داشته و نمی تونسته معطل من بمونه. نگران آینده من بوده که از زندگیم عقب نمونم. هی برای خودم تعبیرهای مثبت می سازم. و آخرش هم میگم منو در هر شرایطی دوست داشته ولی ظرفیتش در این حد بوده.
کار خیلی بزرگی کردی و حتما با همین روش و این استمراری که در پیدا کردن ریشه ترمزهات داری حتما و حتما در همه جنبه های زندگیت رشد چشمگیری می کنی از جمله در جذب یک عشق دوطرفه عالی و تعالی بخش.
محکم و شادمانه به مسیرت ادامه بده دختر گل.
درود فراوان به شما آقای نارنجی ثانی پرجرأت و مخلص
پرجرأت چون با شجاعت به منِ قبلیتون حمله کردید و اون رو در هم شکستید و مخلص چون خیلی صادقانه ریز درونیاتتون رو بیان کردید.
من هم مثل شما از نگاه کسب و کار به این فایل استاد دقت کردم ولی کامنت شما بسیار پربارتر و عمیقتر بود. به همین خاطر برای من خیلی کاربردی بود. و از جنبه هایی اون ترمزها رو تبدیل به مسأله کسب و کار کردید که خیلی به درد من خورد.
من در مورد شریک داشتن خیلی نیاز به راهنمایی داشتم و در کامنت خودم هم اشاره کردم که باگ دارم ولی با خوندن نظر شما دیدم حرفتون درسته. حتی گوگل و اپل و بنز هم همیشه درحال اصلاح محصولاتشون هستند پس اصلا عجیب نیست که بتونیم محصولی تولید کنیم با این حد از آگاهی که الان داریم و اون محصول باگ هم داشته باشه ولی بعدا به مرور با آپدیت کردن خودمون محصولمون رو هم آپدیت کنیم و این چیزی از ارزش محصول ما کم نمیکنه.
خیلی خوب اشاره کردید به زیبا بودن از نگاه کسب و کار. من اصلا اینطوری بهش نگاه نکرده بودم ومتوجه شدم بله من هم باگ دارم اینجا. گاهی که سایت های مشابه ایده کاری خودم رو نگاه می کردم از دم و دستگاه استودیو و فیلمبرداریشون و نحوه اجرای کارشون یهو ترسی در دلم میفتاد که ناخودآگاه عقب می نشستم و می گفتم من که اصلا امکانات اینها رو ندارم پس شروع نکنم بهتره. کی میاد ویدیوی ساده منو که توی خونه خودم با موبایلم گرفتم ببینه ولی به یاد سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا و بقیه محصولات استاد که میفتم دوباره جون می گیرم و میگم هیچ ربطی به امکانات و شیک بودن نداره. اینا فقط بهانه است.
به هرحال بسیار ممنونم از آگاهیهایی که سخاوتمندانه و پر وپیمون در اختیارمون گذاشتید.
شادکام و موحد باشید در پناه حق