چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2

سلام به استاد عزیزم و همه دوستان

من در حیطه روابط تا دو سه ماه پیش که کلا ضد رابطه بودم، از عروسی و تعهد و رابطه بدم میومد یعنی یه عروسی میرفتم اعصابم خورد میشد که این چه مسخره بازیه و بعد متوجه شدم این گره هست چرا اینقدر باید منفی باشم … بعد یه سری خواستگار اومدن و با هر کدوم من یه باور مخرب در خودم پیدا کردم …

و بهتر متوجه شدم چی میخوام

تا وارد دوره روابط شدم

دوره ای که خیلی آگاهیاش سنگینه یعنی باید مرد عمل باشی اینا گره خورد به همه صحبتا که در نهایت مسئولیت پذیر باشی و از ریشه تغییر شخصیت بدی

دیشب یه سطح بالایی از آگاهی رو دریافت کردم که من دارم خوب کار میکنم

حتی این مسئولیت پذیری منجر به این شد که الان نه روزه دارم روزی 5 ساعت ورودی میگیرم و تمرین میکنم

اما یه ترمزی دارم یه نشت انرژی دارم یه قبرستونی توی من هست که چند نفر خاک شدن و من هر بار میگم اینا رو ول کن آقا اما در ناخودآگاه خود اینا گره ای هستند در وجود من

می دونین چه آگاهی دریافت کردم؟ فکر کنین 5 نفر آدم تو دنیا هستند که ما ازشون متنفریم دو تاشون افتضاحن سه تاشون معمولی ما میام اون معمولیارو می بخشیم و فکر می‌کنیم خیلی هنر کردیم

در صورتی که قبلا استاد هم گفتن هر چیو گفتی ولش کن اتفاقا همون مانع یعنی میخوای احساستو خوب کنی و منابع انرژی خوار در وجودت داری بنابراین نمیشه

و امروز صب دیدم استاد این فایل رو گذاشتن که البته در دوره مودت کامل تر توضیح دادن اما جالبه که مسیر داره خودش خودشو بهم نشون میده

و چقدر این مسیره رو دوس دارم این پیشرفت این تغییر شخصیت که هدف اصلیم هست …

خواسته هامون فرعیات هستند اصل کار شخصیته وگرنه به یکی دو تا خواسته می‌رسیم رها میکنیم.

تو این سه ماهه هم خواستگار تجربه کردم کسی که اصرار می‌کرد خونه بهم کادو بده اونم قبل ازدواج تا اینکه من هر جا میرم آدما رو جفت می بینم. پارک میرم دو نفر همو بغل کردن نگاه به تلوزیون میکنم یه فیلمه راجع به ازدواج برنامه کودک باشه اونجا هم شاهزاده داره دنبال دختر میگرده ازدواج کنه ….

اما تو این پروسه این هدایت شدنه و تغییر رو خیلی دوس دارم.

این درک آگاهی ها رو خیلی دوس دارم

یه موقعی بود میگفتم یا خدا اینا که کامنت میزارن روزی هفت هشت ساعت تمرین می‌کنند چطوری میتون

و الان خودم روزی چهار پنج ساعت فایل گوش میدم و ذهنمو تربیت میکنم بقیش هم کارای عملی هست که انجام میدم

اگه بخوام کامنتمو منظم جمع بندی کنم :

تغییر شخصیت تغییر تصویری که از خودم دارم و دنیای آیینه ای همونو منعکس میکنه

تمرینات جدی تر

بخشیدن تمام آدما بدون استثنا چون همون اتفاقا سنگین ترین وزنه هست که زیر زیرکی انرژی میگیره

و فایل امروز برام این معنی رو داره که دنیا با منه و من در مسیر هدایتم به خاطر اینکه جدی تر دارم وقت میزارم جدی تر هم دارم هدایت میشم تو این 9 روز جدی تر شدن رها نشدم انگار یکی دستمو گرفته میگه با من بیا

دیروز نشته بودم تو پارک داشتم شکر گزاری می نوشتم یه پسری رو نیمکت روبه رویی با دوستاش نشسته بود پاشد اومد کنار من گفت می تونم بشینم گفتم بفرمایید تابلو بود که می‌خواست پیشنهاد بده … همون لحظه به خودم گفتم من درخواستام طی سه ماه گذشته واضح شده اما نمی دونم کی هست و کجا هست و کی میاد خدا خودش راه رو برای آدم مناسب باز میکنه برای آدم نامناسب میبنده و در کمال تعجب اون پسر انگار لال شده بود هی میخواست حرف بزنه و انگار یکی در دهنش بسته بود پنج دقیقه بعدشم پاشدم رفتم هیچی نگفت دوستاش همینطوری مات مونده بودن که این چرا اینجوری کرد. یعنی این بنده خدا نتونست حرف بزنه که نتیجش ایجاد محبت بشه چون آدم من نبود و نتونست چیزی بگه که باعث عصبانیت در من بشه چون من در صلح بودم و شکرگزاری … در ظاهر کنارم نشسته بود اما در باطن ما در دو دنیا نشسته بودیم.

شاید ماها فک کنیم رابطه خوب هدفه و خروجی کاره

اما من اینطوری نگاه نمی‌کنم خروجی اصلی برطرف شدن چندین ضعف شخصیتی بهبود باورها و بالاتر رفتن ارزشمندی من نوعیه که فقط خدا میدونه مارو تو چه چرخه ی مثبتی میندازه خدا میدونه باعث میشه ما از خودمون و لحظه هامون چقدر لذت ببریم و یکی از نتایجش میشه رابطه با یه آدم مناسب …

همگی در پرتو نور الله یکتا بدرخشید

سلام مریم عزیزم

ممنونم از کامنتت، میدونی مریم جون آدما با هم فرق دارن بعضیا خیلی آسون میگیرن… بعضیا دیر ناراحت میشن … بعضیا حتی نو خونه پدر مادرشون بهشون بی احترامی می‌کنند می‌خندن… بعضیا عجیب خاص به نظر نمی رسن اما دنیا براشون می‌سازه. اما بعضیامون سخت تلاش می‌کنیم … خیلی زود ناراحت میشیم… و بقیشو خودت می دونی

پشت ناراحتی از آدما داستان هایی هست، پس باید ببخشیم و رها کنیم

و آسون بگیریم به اون فرد اینقدر آسون که انگار کاری نکرده چیزی نگفته، این تیکه پازل قرار میگیره کنار بقیه موارد و اجازه میده تا بتونیم حس خوب رو راحت تر و بدون مزاحم تجربه کنیم.

البته بر اساس تجربه میگم با یه بار گفتن بخشش واقعی اتفاق نمیفته.

یه مدت احساست رو بهشون خوب کن. ممکن یه مدت زمان ببره اما میدونی چیه قرار نیست فقط افکار زیبا خلق کنیم آشغال های درونمون رو هم باید بریزیم بیرون.

بدرخشی مریم عزیزم

لایق بهترین هایی

سلام و درود بی پایان

چقدر از خوندن کامنتتون ذوق کردم، خندیدم و خوشحال شدم که روزتون رو ساخت. چقدر خوب احساس و انرژی منو درک کردین‌.

راستش من قبلا سخت ترین آدم زندگیمو بخشیدم اما بازم هستن به خاطر همین انجام این کار در مسیرم قرار گرفت و دارم انجامش میدم… خیلی برام واضح بود که چند روزه تمرینامو بیشتر کردم اما دارم برای حس خوب زور میزنم و متوجه شدم برنامه هایی پشت ذهنم داره اجرا میشه که پارازیت میندازه

و شاید باورتون نشه که یکی دو روزه دارم شبیه بچگیام میخندم و متوجه میشم هر چی درونم تمیز تر میشه حس خوب داشتن کار راحت تری میشه.

در ادامه میخوام اضافه کنم همیشه از خوندن کامنتایی که آیه، شعر و … داره لذت میبرم مدار و تجربیات ما با هم فرق میکنه، اما در مجموع ترجیح میدم واقعی کامنت بزارم، حتی چند دقیقه پیش از اینکه کامنتتون منتشر بشه داشتم رو داستان بخشش و پاکسازی درون کار می‌کردم الان با هیچ شعر و آیه ی خاصی درگیر نبودم که بخوام به گفته هام اضافه کنم. هر چی بود نوشتم حتی از نظر دستوری ادیت نکردم.‌

بهترین ها رو براتون آرزو میکنم

لایق بهترین ها هستین

سلام و درود فراوان

ممنونم از کامنتتون، خیلی جامع و بهتر از من توضیح دادین.

بله دنیا جای عجیبیه به نظر ما در یک سیاره واحد زندگی می‌کنیم.‌ اما به تعداد نفرات ما دنیای موازی وجود داره و حرکت کردن تو این دنیاها خیلی سفر شگفت انگیزیه!

تو این دنیا امکان تجربه های مختلفی وجود داره و سوال اینکه لیاقت ماها چقدره؟

درک و اجرای قوانین اگر در راستای اهداف به کار گرفته بشن حتما یه جایی خسته میشیم. اما اگر زندگیش کنیم رسیدن به اهداف میشه یه زیر مجموعه لذت بخش از زندگی.

نمی دونم چیزی در مورد خروج روح از بدن، مرگ موقت یا پرواز روح شنیدین یا نه. اما من بسیار این حالت ها رو تجربه کردم.

و یه مدتی شبیه توپ پینگ پنگ بین مادیات و معنویات در رفت و آمد بودم، چون درک اون تجربیات رو نداشتم متوجه نبودم چرا این تجربیات رو دارم.

اما در نهایت حجت بر من تمام شد

اصلا اونقدرا پیچیده نبود

من تو آخرین تجربم اصلا فایل های استاد رو نشنیده بودم. اما یه جمله از حرفای ایشون رو در اون تجربیات به من نشون دادن.‌

گفتن و نشون دادن.

اما بازم طول کشید تا تبدیل به رفتار ماندگار بشه … یه پروسه ی تدریجی بوده که الان یازده روز جدی تر شده.

به همین دلیل تمرکزم روی شخصیت و پیوستگیه مسیر تا ببینم چطوری هدایت میشم.

چند بار این حسو تجربه کردم که بالای سر جسمم وایسادم و نگاش میکردم و اینطوری حس میکردم که شاید دیگه نتونم برگردم، چون ارادی نبود.

احساس اون لحظه ها رو نمیشه خوب توضیح داد. هستیم اما دیگه قدرتی بر ماده و جسم خودمون نداریم.

هستیم اما کسی ما رو نمیبینه این در حالیه که بینایی ما بدون چشم و بدن بسیار نامحدوده یعنی دیوار و سقف قدرت مانع ایجاد کردن نداره.

هستیم اما کسی مارو نمیشنوه این در حالیه که شنوایی بدون گوش و بدن بسیار نامحدوده

هستیم و این بودن ما بدون بدن خیلی شگفت انگیز تره هر جایی که بخوایم سریع میریم همونجا

فقط خدارو شکر میکنم که الان اجازه بودن تو این بدن رو به من داده و داره هدایتم میکنه بهتر درک کنم.

در پناه خداوند بهترین ها رو در زمان بودنتون تجربه کنین.

سلام نسرین خانم عزیز

خدارو شکر، چقدر عملگرا هستین

تحسینتون میکنم، و خوشحال شدم که کامنت گذاشتین و تجربه قشنگتون رو با ما به اشتراک گذاشتین.

علاقه مند شدم سوره ای که گفتین مطالعه کنم.

ممنونم

در پناه خداوند شاد و سلامت باشید

لایق بهترین هایید