چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2 - صفحه 18

939 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2905 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم دوستان گلم

    واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای

    استاد بخدا تو بینظیری

    من چقدر تو دوران نوجوانی با باورهای غلط و این ترمز ها خودمو از خواسته ای که رویام بود همیشه خودمو دور کردم

    بخدا قسم استاد از سالهای 87و88 به بعد تا الان خواستم بگم تا سال 96 آشنای با شما

    اما دیدم واقعا همین الآنم با وجود ازدواج که کردم

    خواستم رابطه عاطفی خوب بوده اما نشده که نشد

    الان ک یک سال ازدواج کردم

    بهتر شدم

    اما همین 12 سالی که من درگیر این رویا بودم

    ویران کننده تمام باورهای غلط وترمزهای که گفتید رو داشتم

    اونم بخدا با تلاش های بی کران

    چه تلاش های فیزیکی که دنبال ارتباط بودم رفتم

    یه چیزی میگم یه چیزی می‌شنوید

    بخدا قسم استاد یعنی خورد خورد شدم

    مثل چی …..تلاش فیزیکی کردم

    استاد عاشقتم با وجود پیدا کردن این قوانین ساده جهان هستی

    خیلی خیلی بینظیری

    دوره هات میلیاردها ارزش داره بخدا قسم

    عاشقتم بهترین دستان خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    زهرا بخشی گفته:
    مدت عضویت: 2438 روز

    به نام رب العالمینم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته جان و همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم

    خداوند رو سپاسگزارم برای هدایت شما برای ضبط این فایل

    در مواقع من دوره ی کشف قوانین رو خریدم که به همین هدف یعنی داشتن ی رابطه ی عاشقانه سالم و درست هدایت بشم و خداوند با هدایت شما برای گذاشتن این فایل انگار بهم گفت: بیا زهرای من، این فایل هم خلاصه ی تمام چیزهایی که لازم داشتی حالا ببینم با این فایل و دوره عزت نفس و دوره ی رابطه و هدایتهای کشف قوانین چیکار میکنی ، این گوی و این میدان

    برو که دیگه این دفعه حتما میرسی

    واقعا ازتون سپاسگزارم برای این فایل که هر چقدر از کامل و عالی و مفید بودنش بگم کم گفتم و چقدر شما سخاوتمند هستید برای گذاشتن رایگان این فایل که مطمئنا خودتون میدونید چقدر باارزشه

    عاشقانه دوستتون دارم ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    روژان سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 965 روز

    سلاام و درود خدمت استاااد و خانم شایسته عزیز؛ چقدر خوشحالم و متشکر از شما استاد عزیز که این فایل کامل را برامون آماده کردین .

    من خودم با بررسی هایی که در روابط گذشتم داشتم یک سری ترمز هارو پیدا کرده بودم ، وقتی شما دونه دونه ترمز هارو میخوندین من متوجه این شدم که بجز یکی دو مورد ، من بقیه باور های غلط را در ذهنم دارم .

    و تمام باورهای غلط همونطور که شما بهشون اشاره کردین از خانوادم ، باورهایی که در بچگی به من تزریق شده و رسانه ها در ذهن من گنجونده شده و من واقعااا میدونم که چقدرر ترمز های زیادی راجب روابط در ذهنم دارم .

    راستش من باورهای خیلی خیلی ناجالب راجب جنس مخالف خودم دارم به خاطر الگوهایی که در نزدیکی من هستن کامل به یک مرد گریز کامل تبدیل شدم .

    چند ماه پیش نشستم یک سری از ذهنیت هام رو نوشتم و دلیل بوجود اومدنشون + نمونه ها و مثال هایی از جنس مخالف که تضاد باورمن رو بهم نشون میدادن و جالب هست که بگم شما استاد عزیز نمونه کامل و شفافی برای تضاد همه باورهای غلط من هستین .

    اخرین رابطه ای که داشتم با طرف مقابلم رابطه خوبی داشتیم ولی من همیشه به این فکر میکردم که اون از من ادمهای بیشتری رو اطرافش داره و یه عالمه ارتباطات مختلف داره اصلا چرا من باید کنارش باشم ، منکه همیشه تنهام و اونقدر دوست و خواهان اطرافم ندارم،

    همیشه فکر میکردم اون از من محبوب تره و استقلال بیشتری از من داره و کارهایی که دوست داره رو انجام میده ( در حالیکه من استقلال ندارم ) و بسیار محدودم و اینکه دوستهاش یا اطرافیانش از من لول بالا ترن.

    کم کم چون خودم رو لایق ارتباط باهاش ندونستم از زندگیم کمرنگ و کمرنگ تر شد .

    یا یک مثال دیگه

    شخصی بود که با شخص دیگه در رابطه بود ولی خیلی خواهان ادامش نبود ، و من همیشه تو ذهنم این بود که منکه اصلا نمیتونم جای بقیه رو براش بگیرم یا بهتره بگم

    من هرکاریم کنم نمیتونم خیلی دلخواه طرف مقابلم باشم .

    یا یک باور محدود کننده دیگه

    زیبایی ظاهری طرف مقابلم بود که فکر میکردم چرا باید با منی که چهره معمولی دارم و جذابیت اخلاقی خاصی ندارم در ارتباط باشه .

    یا حتی مثال های بسیار کوچیک

    از اینکه طرف مقابلم از من بیشتر در ارتباطات بوده و فن بیان بهتری داره ، جذابیت ارتباطی بهتری داره، موقعیت های بیشتری برای رفتن داره ، چرا باید با من درارتباط باشه که خیلی رفتار های بسته و آزادی عمل ندارم .

    شاید هنوزم همه ی این باورهای نام برده شده در توضیحات شما رو دارم

    ولی به خودمم قوا دادم بعد از رسیدن به استقلال مالی که هدف اولمه ، بیام و در بعد روابطم از صفر کار کنم و مثل شما ارتباطات قوی و فوق العاده بسازم .

    ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    عصمت جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1739 روز

    سلام خدمت شما استاد عباس منش، خانم شایسته و دوستان همراه.

    من این فایل رو هنوز گوش ندادم ولی در پیرو فایل قبل از دیروز از خودم پرسیدم چرا من نمیخواهم ثروت مند باشم؟

    و اونقدررررررر جواب اومد ک خودم مات و مبهوت شدم ک این همه جواب و باور مخرب کجا بوده؟؟؟؟

    نوشتم و نوشتم و نوشتم و میخوام اینجا هم بذارم شاید بی ربط باشه ب موضوع فایل پیشاپیش عذر میخوام ولی دلم گفت اینجا بگم ک بقیه دوستانم استفاده کنن

    ان شالله خدا کمکم کنه تا بهبود ببخشم باورهامو..

    ادمایی ک خیلی پولدارن با روش اشتباه و گناه این همه پول به دست اوردن و این به من احساس گناه میده پس من نمیخوام پولدار باشم.اگه بخوای پول خیلی زیادی دربیاری سخته و باید خیلی سختی بکشی. خیلی زجر بکشی، اذیت بشی، حرص بزنی، با آدما، مشتریا سر و کله بزنی، بعد چون حرص میزنی سردرد میشی، میزان لذتت از زندگی کم میشه، کیفیت رابطت با همسرت، خونوادت میاد پایین بخاطر همین من پول زیاد و ثروت مند شدن رو نمیخوام.

    پول درآوردن همراه با مشقت زیاده، همراه با صبح تا شب دویدنه، اصلا نمیشه پول زیاد بخوای و زجر نکشی. اگه میخوای پولدار بشی باید سخت کار کنی مگه میشه با اسونی پول دربیاری انقدر سخته و انرژی ازت میگیره ک ترجیحم اینه نخواسته باشم این حد از ثروت رو. اصلا نمیرزه که.. انقدر حرص بزنی و سلامتیتو از دست بدی. ثروت زیاد همراهه با از دست دادن سلامتی، سردرد، معده درد، قلب درد

    اگه میخوای پولدار بشی باید خیلییی براش وقت بذاری و بیش تر تایم روزت رو درحالیکه داری اذیت میشی و عرق میریزی باید تلاش کنی و باید از لذت بخش های دیگه زندگیت بگذری..من ک نمیخوام از لذت هام بگذرم، از بودن کنار دوستام، همسرم، خانوادم بگذرم پس نمیخوام پولدار بشم.

    برای پولدار شدن باید پروسه طولانی رو طی کنی و هی زحمت بکشی درحالیکه هیچی عایدت نمیشه و وقتی تو ب نهایت زحمت و رنج و تحمل رسیدی اون موقع پول میاد ک من اصلاااا حوصله این همه تحملو رنجو ندارم.

    اگه میخوای خیلیییی پول دربیاری راحت نیس. هزارتا بالا پایینی داره. هزارتا دردسر داره، پارتی میخواد..مگه میشه ب راحتی پول دراورد اونم بدون پارتی ؟

    پولدارا خیلی افراد هیزی هستن ( عذرمیخوام اگر واژه نامطلوبی رو به کار میبرم چون میخوام عمق باورهامو نشون بدم‌)

    که خوشی میزنه زیر دلشون و هر غلطی میکنن و چون اینجورین خیلی هم ترسناکن. خیلی ادمای بدی هستن که خیانت میکنن و نجس هستن

    پس پولدار شدن با انجام گناه همراهه. پس منم اگه پولدار بشم ممکنه هیز بشم و من نمیخوام گناه بکنم پس از پولدار شدن دست میکشم. اگه پولدار بشی تو دیگه مقدس نیستی چون خیلی احتمالش زیاده ک گناه بکنی ولی افراد فقیرو نگاه. چقدر سر به زیر و مظلوم و افتاده ان. چقدر متواضعن. اصلا اهل هیزبازی و اینا نیستن

    ولی پولدارا خیلی متکبرن. مغرورن. اصلا به دیگران محل نمیدن. من نمیخوام اینجوری باشم پس نمیخوام پولدار بشم.

    پولدار بشی خیلیییی درد سر داری. هی بهت زنگ میزنن. از بانک از شرکت از فلان جا. اصلا دیگه برای خودت تفریح نداری، گردش نداری حتی مسافرتم ک بری مشتریا ول کن نیستن. بیخیال میگذرم از ثروت من حوصله این همه درد سر ندارم. تازه بعد مرگم باید چندین ساعت تو صف وایسی تا ببینن چی کار کردی تو دنیا حلال حرومی داشتی یا نه. پولدارا هم ک همه حریص و حروم خور اوه اوه منم پولدار بشم حروم خورم ملس میشه تازه اون دنیاهم چقدر ازم حساب کشی میکننو ناخونامو میکشن اگه مال حروم داشته باشم. هرچی هم مال بیش تر داشته باشی احتمال انجام کار اشتباه بیش تره و میری جهنمممم.

    باید وایسی روی پول صراط ک خیلییی باریکه تهش منتهی میشه به جهنم و تو باید حلالیت بطلبی از کسایی ک مالشون رو خوردی. اگه ثروت مند بشی احتمال اینکه بیان خونت دزدی خیلی زیاده. اینکه خفتتو بگیرن و بخوان برای گرفتن پولات و ماشینت چاقو بزنن تو شیکمت یا کتکت بزنن ( خیلی دیگه شبیه فیلم هندی شد میدونم:):):)) ممکنه خانوادت رو گروگان بگیرن و ازت ی عالمه پول بخوان و بعد بکشنت یا خانوادت رو بکشن ک همه اینا ی عالمه ترس و درد و اضطراب ب همراه داره

    معمولاً ادمای پولدار خیلی طمع دارن. خیلییی طوریکه حق دیگران رو نمیدن و خیلی منفورن و ظالم. من نمیخوام ظالم باشم، نمیخوام منفور باشم، نمیخوام دیگران رو اذیت کنم، پس نمیخوام پولدار بشم ‌.

    ادمایی ک پولدارن خیلیی مشکلات خانوادگی زیادی دارن. خانواده هاشون از هم پاشیدس.فقیرا نههه. انقدر کانون خانواده گرمههه. انقدر بینشون عشق و محبتو همدلی زیاده ک خدا میدونه. صدای خنده هاشون کل خونه رو پر میکنه. خیلی بینشون عشقه. هرچی پولدارتر بشی این عشقه کم تر میشه. جمعیت خونه پولدارا کمه و اصلا رونق و شادی وجود نداره چون انقدر پول دارن ک هرکی رفته دنبال علاقش. یکی رفته این ور دنیا یکی رفته اون ور دنیا. بخاطر همین کانون خانواده گرم نیس. دختر و پسره انقدر خوشی زده زیر دلشون ک دنبال مشروب و سیگار و مواد مخدر و روابط اشتباهن. بخاطر همین پولداری چقدر بده. چقدر اذیت کنندس. نه من نمیخوام پولدار بشم. من میخوام تو ی خانواده با وضع مالی متوسط باشم و پولمونم خیلی زیاد نشه چون نمیخوام اینارو تجربه کنم.

    پولدارا خیلییی بیرحمن

    فقط ب فکر خودشونن. خیلیی خودخواه و مغرورن. من نمیخوام پولدار باشم چون نمیخوام مغرور و بیرحم باشم و فقط خودمو ببینم.

    پولدارا خیلیییی سرشون شلوغه اه. همشششش درگیر کارن و اصلا نمیتونن کنار خانواده باشن و لذت ببرن. چون تو اگه بخوای خیلییی پولدار باشی باید خیلییی کار کنی بنابراین بین خونواده و پولدار شدن باید یکیو انتخاب کنی. ولی من نمیخوام کیفیت رابطه ام با همسرم رو فدای پول کنم. چون اگه بخوام پولدار بشم قطعا خیلی دردسر داره، چالش داره، درگیری داره، تایمتو میگیره و تو نمیتونی مثل قبل باشی تو رابطت.زنای پولدار خیلییی لوس و از خودراضی و مغرور و مسخرن. من نمیخوام پولدار بشم چون نمیخوام این شخصیت رو داشته باشم.

    ادمایی ک پولدار هستن چون خیلی وضع زندگیشون اوکیه و پول همه چیو میاره و چون درگیری ذهنی ندارن ب خیانت فکر میکنن و ب خیلی کارای اشتباه دیگه

    ولی وقتی فقیر باشی و مدام دنبال پول سگ دو بزنی دیگه ب این چیزا فکر نمیکنی ب خیانت، مشروب خوردن، ب عیش و نوش با دوستای اشتباه سرت گرمه پس خیلیی خوبه ک هی بدویی دنبال پول و سخت پول دربیاری.

    فقیرا خیلیی خوبن. مهربونن، با احساسن، ولی ثروت مندا خیلیی بیرحمن. بدطینتن. پولدارا بیش تر گناه میکنن چون سرشون خلوته بخصوص اینایی ک مثلا خودشون کاری نمیکنن و کاررو میسپرن ب نمایندشون اینا گناه میکنن ولی بدبخت بیچاره ها چون دنبال پولن و ذهنشون مشغوله گناه نمیکنن. اصلا وقت گناه کردن ندارن.

    چقدر پولدار شدن سخته چون باید صبح زود زودتر از همه بلند بشی و شب تا دیروقت درگیر باشی و کل روز رو با ادمای زبون نفهم ک نمیخوان کار تورو راه بندازن سر و کله بزنی، شبم با خستگی و کوفتگی زیااااد بیای خونه و درحالیکه همه خوابن و تو کنارشون نبودی شامت رو بخوری و بخوابی. بخاطر همین کانون خانواده پولدارا گرم نیس. سردهههه. پولدار شدن خیلی درد سر داره. اسایش و ارامش رو از ادم میگیره. اگه بخوای پولدار بشی اذیت میشی خیلی باید حرص بزنی. بیخیال این همه ثروت رو نمیخوام حرص و اذیت شدنم نمیخوام. مگه دنیا چقدر ارزش داره ک انقدر حرصم براش بزنم. همینیکه دارم خوبه باید قانع بود. حرص و طمع خوب نیس اصلا.

    ادما وقتی ثروت مند بشن خسیس میشن و حاضر نیستن برای خودشون و خانوادشون خرج کنن چون طمعشون زیاد میشه.

    ولی ادمای فقیر خیلی خوبن حتی اگه ندارن هم ب همسایه میدن. انقدر دست و دلبازن با مهربونی همسایه رو دعوت میکنن باهم ی لقمه نون پنیرم اگه هست با عشق میخورن ولی پولدارا انقدر افاده و تکبر دارن اصلا با شاه فالوده نمیخورن.

    ادمای فقیر خیلی اهل عبادتن و میرن بهشت و خدا خیلی دوسشون داره. اما اگه ثروت مند باشی فقط دنبال عیش و نوشی اصلا خدارو فراموش میکنی البته اگه بهش اعتقاد داشته باشی. چون پولدارا خیلی بدن اینا اصلا ب خدا هم اعتقاد ندارن فقط دنبال لذت های دنیوی هستن ولی فقیرا اهل عبادت و نماز و یاد خدا و ذکرن و خدا خیلی دوسشون داره و میرن بهشت.

    رابطه زن و شوهر و والدین و بچه ها توی خونواده های ثروت مند خیلی سرده چون همه درگیرن و سرشون شلوغه ولی خانواده های فقیر کانون خانواده خیلیی گرم تره و بچه های سالم تری تربیت میکنن ولی بچه های خانواده پولدار از بس لوسن و همه چی براشون مهیاس اصلا موفق نمیشن و اتفاقا کجروی اجتماعی درونشون بیش تره

    افراد خیلییی ثروت مند پولشونو از راه حرام به دست اوردن چون نمیشه این همههه پول رو از راه حلال ب دست اورد. یا باید اختلاس یا دزدی چیزی کرده باشن یا پارتی داشته باشن.

    هرچی بخوای ثروت مند تر بشی به همون میزان از خدا دورتر میشی. چون نمیشه ثروت مند تر شد مگر با روش های اشتباه و گناه و گناه هم یعنی دور شدن از خدا.

    آدم هایی ک حریصن و ب دنبال ثروت بیش ترن ادم های خوبی نیستن بهتره قانع بود. افراد قانع خیلی خوبن. افرادی ک ثروت مندن و خیلی حریصن قطعا تو موارد دیگه هم حریصن و تنوع خواه و زیاده خواهن و بنابراین میل ب خیانت هم درونشون بیش تره.

    برای رسیدن به ثروت باید یه سریا رو دور زد باید یه سریا رو له کرد زیر پا و قربانی کرد تا به هدف رسید. باید زیر اب یه سریا رو زد. اما من نمیخوام اینجوری باشم پس نمیخوام پولدار بشم.

    اگه بخوای ثروت مند بشی چون باید خیلیی زحمت بکشی و حرص بزنیو بدو بدو کنی پس باید قید مسافرتو بودن با خانواده رو بزنی.

    پولدار شدن با تنهایی همراهه

    ادمایی ک فقیرن خیلی خونشون پر از حس خوبه صمیمیته بیش تره. همدلی و همراهی بیش تره چون فقیرا همدل ترن. ولی ثروت مندا خیلی سنگ دلن. اصلا بینشون صمیمیته نیست. خیلی باهم سردن. فقیرا بچه هاشون میان بهشون سر میزنن کنارهمن و کانون خانواده گرمه ولی ثروت مندا بچه هاشون انقدر سنگ دل و خودخواهن ک میرن اونور دنیا عشق و حال یا دنبال پول درآوردن و تشکیل جلسه توی شرکتو این چیزان و اصلا ب خانواده هاشون سر نمیزنن ولی من نمیخوام اینجور بچه ای باشم پس نمیخوام ثروت مند بشم.

    فقیرا خیلی ادمای صبور و مهربون و مظلوم و اروم و دلسوزی هستن و بیش تر شبیه خدان ولی ثروت مندا خیلی بداخلاقو گنده دماغ هستن و ادم باهاشون حال نمیکنه اصلا.

    ثروت مندا خودخواهن. چون خیلی پولدارن و داشتن پول باعث میشه راحت برن دنبال علاقشون و بازم رفتن دنبال علاقه با زحمت و تلاش همراهه همه اینا باعث میشه سرشون شلوغ باشه و از هم دور باشن و رابطه ها سرد باشه ولی فقر ادم هارو بهم نزدیک میکنه. چون پول ندارن برن دنبال علاقشون لااقل کنار همن و کانون خانواده گرمه.

    ادم های ثروت مند خیلی از خانواده های پدر مادریشون دور هستن چون سرشون شلوغع و خیلیی کم همو میبینن و لذت باهم بودن رو تجربه نمیکنن و بعدش ک پدر مادرشون میمیرن احساس گناه دارن و من نمیخوام احساس گناه داشته باشم پس نمیخوام پولدار بشم ک سرم شلوغ بشه و نتونم برم خونوادم رو ببینم ک بعدش ک مردن احساس گناه بگیرم

    من نمیخوام لذت بودن کنار خانوادم رو تجربه نکنم چون تا هستن میخوام از بودن کنارشون لذت ببرم ولی اگه بخوام پولدار بشم سرم شلوغ میشه خیلیی پس من نمیخوام پولدار بشم چون بودن کنار خونوادم برام خیلی مهمه

    این همه تلاش کن کار کن تو این اوضاع کسادی و بی پولی کی میاد مشتری تو بشه. اصلا کی برای کار تو ارزش قائله.

    وقتی ثروت مند بشی ممکنه ورشکست بشی اونم خیلی سنگین ک نتونی از عهده پرداختشون بربیای و بری زندان یا طلبکارا بریزن در خونت و ارامش و ابرو رو از تو سلب کنن. ی زندگی پر از استرس و اضطراب پس پولدار شدن با حال بد همراهه با زندگی متشنج همراهه من نمیخوام اینارو تجربه کنم من زندگی عادی رو میخوام. حالا ثروت مندم بشی با این همه ثروت چیکار کنی باید همشو بذاری و بری چیزیکه این همه براش حرص زدی چ فایده ای برات داره وقتی تو تهش میمیری. بابا انقدر طمع نداشته باش ب همینیکه داری قانع باش زندگیت داره میچرخه دیگه حوصله داری خودتو توی دردسر بندازی چون ثروت زیاد ب دست اوردن همراه یا دردسره. اینکه چیز زیادی بخری درحالیکه نیاز نداری اسرافه خدا دوست نداره اسراف کارارو و ب من احساس گناه میده ثروت زیاد داشتن تازه حسابرسی اون دنیامم سنگین تره. ادمایی ک ثروت مندن چون خیلی مقام خودشونو بالا میدونن خیلی ب بقیه زخم زبون میزنن و پز میدن. بقیه رو نوکر و سرباز خودشون میدونن. تو وقتی ثروت زیاد داری یه عده هستن ک فقیرن و تو بدبختی دارن زندگی میکنن و ب این ب من احساس ‌گناه میده.

    من لیاقت این همه اسایش ناشی از ثروت رو ندارم و باید یه سری چیزارو تحمل کنم و یکم قانع تر باشم. حالا نباید انقدر حریص و پررو باشم که. زشته. باید قانع تر باشم. نباید انقدر زیاده خواه باشم. انقدر زیاده خواه بودن خوب نیست. حضرت فاطمه خیلی قانع بود هیچ وقت از همسرش هیچی تقاضا نکرد ب جز ی بار ک گفت انار میخوام. اگه میخوای مثل حضرت فاطمه باشی و دوست داشتنی باشی و همه بخوانت نباید انقدر زیاده خواه باشی. ادمایی دوست داشتنی هستن و مورد توجه و ترحم قرار میگیرن ک میسوزن و میسازن با زندگی و مظلومن نه اینایی ک انقدر حریصن. منم ک عاشق جلب توجه و ترحم…

    زن های ثروت مند خیلی سلیطه هستن و خیلی پز میدن:)):)):)):)):))

    من اگه ثروت زیاد داشته باشم ممکنه بچه هام بعد از مرگم سر ارث و میراث دعوا کنن و نمیخوام رابطه بچه هام باهم بد باشه

    زن های ثروت مند خیلی سرکشن و شوهرشونو اذیت میکنن من نمیخوام همسرم رو اذیت کنم.

    هرچی ثروت مند تر باشی اختلاف بین بچه ها سر ارث بیش تره و تنش خانوادگی هم بالاتره پس نمیخوام ثروت مند بشم ک تنش خانوادگیمون بالا بره

    اگه غمگین باشی نزد خدا محبوب تری پس ثروت نداشته باش ک غمگین باشی و محبوب تر. چون شادی خوب نیس. نباید انقدر شاد بود و خندید. وقتی پولدار بشی چون دردسر داره و خیلی باید حرص بزنی احتمال مریض شدنت بیش تره. منم ک نمیخوام مریض بشم پس پولدار هم نمیشم ک حرص نزنم و مریض بشم و حتی خیلی زود در اثر بیماری بمیرم.

    امیدوارم ب هممون کمک بشه تا در مسیر بهبود شخصیتمون باشیم.

    همگی در پناه خدا پر روزی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3849 روز

      سلام خانم جعفری عزیز

      به به

      چقدر عالی با تمام جزئیات یه عالمه ترمز و دیدگاه نادرست مالی و ثروت رو تفکیک کردید و چقدر با حوصله همه رو تا جایی که میشد نوشتید و مشخص کردید تا تلنگری باشه برای ذهن و تا ذهن خواست بره تو حالت ناخودآگاه فورا ادم بیارش تو خوداگاه

      و چقدر باورهای محدود کننده رایج رو اشاره کردید

      مرحبا

      مرسی از شما عالی بود

      موفق باشید و به امید نتایج و پیشرفت های عالی و مالی که بر عکس این جاده قبلیه برای هممون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فرهاد سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2015 روز

    سلام.به استاد عزیز و خانوم شایسته.

    استاد جان تقربا تمام ترمز هایی که در مورد داشتن یک رابط گفتید رو من داشتم.

    بعد از دیدن این فایل کلی فکر کردم و روند شکل گیری این ترمز هارو در ذهنم مرور کردم .

    استاد من از نوجوانی با پدرم کار میکردم(کار ساختمانی)همیشه زمان خوردن صبحانه وقتی همه پیش همدیگه جمع میشودیم کارگر ها شروع میکردن از زن هاشون انتقاد کردن (نه همیشه ولی صد ها بار این اتفاق می‌افتاد به شکل های گوناگون).

    من از دوران نوجوانی داشتن یک رابط(دوستی)رو مسخربازی میدونستم،و تنها کلمه ای هم که برای این نوع روابط استفاده می‌کردم همین مسخر بازی بود.

    استاد من زنهارو موجوداتی خیانت کار باور داشتم که اگر چند روز رها شون کنی سریع از راه منحرف میشن.

    من داشتن رابط رو چیزی دردسر ساز و عصاب خورد کن میدونستم.

    نگاه من به رابط این بود که هر کدوم از طرفین فقط به فکر خودشونن و اصلا هم باید این کارو انجام بدن.

    من داشتن یک رابط خوب رو دارای یک تاریخ انقضاء میدونستم و همیشه به خودم میگفتم که این دو نفر بالاخره یه روز به مشکل جدی میخورن.

    استاد ذهن من پر بود از باور های غلط که به هم دیگه گره خورده بودن و حتی گاهی اوقات این باور ها همدیگرو نقض میکردن.

    من فکر میکردم حتما در یک رابطه زن باید خیلی زیبا و با اندامی خاص باشه که خوشبخت بشه

    من فکر میکردم که مرد هرچی پولدار تر و خوشتیپ تر باشه رابطه خوبی خواهد داشت.

    من فکر میکردم یک رابطه خوب مختص آدم های خاصیه.

    استاد من هر وقت که به داشتن رابطه فکر میکردم فقط تمرکزم (متاسفانه)روی این موضوع بود که همسرم رو در حال خیانت میبینم.

    اینها گوشه ای از ذهن خراب من در مورد داشتن یک رابط خوب بود.

    همه‌ی این باور های مخرب باعث شده که نه من به سمت داشتن یک رابط برم و نه پیشنهادی بهم بشه برای داشتن رابط.

    ذهن من به شکل های مختلفی این باور هارو گرفته و تقویتشون کرده،اما یکی از بد ترین یا شاید بهتر بگم بدترین با اختلاف ورودی های که وارد ذهن من شده تماشای فیلم های مستهجن بود،فیلم هایی با موضوع خیانت زن ها به شوهر‌هاشون.

    شاید درست نباشه که این موضوع در این سایت اللهی باز بشه،پس من از این موضوع می‌گذرم.

    استاد این ها همه در ذهن من بود تا زمانی که من با شما آشنا شدم.

    آن زمانی که من با سایت شما آشنا شدم خانوم شایسته افتخار اینو نمیدادن که جلوی دوربین بیان و من پیش خودم میگفتم که حتما استاد عباسمنش با این ثروت باید با یکی از معروفترین مدل ها باشه،یک زنی که اصلا تاحالا ندیده باشم.

    استاد من تقریبا تمام فایل های سایتو دیدم مخصوصا سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت.

    یکی از موضوعاتی که من بهش زیاد دقت میکردم صفات مثبت خانوم شایسته بود.

    از صفات ایشون میتونم به،درصلح بودن با خودشون،در صلح بودن با محیط اطراف.در صلح بودن با آدم های اطراف مخصوصا شما استاد،تعهد برای لذت بردن از زندگی،تعهد برای انجام کار ها،تعهد برای پیشرفت در تمام جنبه های زندگی،انجام کار های خونه به صورت عالی،خوش مسافرت بودن،وابسته نبودن(حتی برای کار های فیزیکی سخت و سنگین)،وابسته نبودن به آدم های اطراف،تمرکز روی نکات مثبت،رانندگی خوب،آشپز عالی،و………..(واقعا کلی صفات مثبت خوب دیگه هست که نگفتم و کلی دیگه هم هست که من در مدار دیدنش نبودم.)

    بررسی رابط شما و خانوم شایسته این زنگ رو در گوش من به صدا در آورد که فرهاد میشه یک رابط‌ای داشت اونجور که تو فکر نمیکنی.

    استاد شما همیشه میگفتید که در اطرافتون به دنباله مثال هایی نقص بگردید،مثال هایی که خلاف باور های شما باشه.

    خیلی وقته که در مورد روابط دارم این کارو انجام میدم و خدا رو شکر باور های مخربم تا حدی ضعیف شدم و باور های درست دارن شکل میگیرن.

    واقعا اگر بخوام فقط کمی از باور های غلطم در مورد روابط،نحوه شکل گیری،ورودی ها،و….. بنویسم خودش یه کتاب میشه.

    خانوم شایسته عزیز من مادر و خواهر های فوق‌العاده ای دارم ولی شما بیشترین تاثیر مثبتو در ذهن من گذاشتید.

    سپاس از استاد عزیز،خانوم شایسته عزیز تر و دوستان گل.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    Mz گفته:
    مدت عضویت: 752 روز

    سلام و انرژی به همه دوستان عزیز

    بحث ارتباطات همش برمیگرده به عزت نفس

    اگه با عزت نفس پاینی وارد رابطه بشی یعنی با خلا انتظار داری که فرد مقابل کاملت کنه ولی این فقط اوضاع رو بد تر میکنه پس اول باید عزت نفس رو کامل کرد بعد وارد رابطه شد

    درزم دوستان باید حواسمون باشه که ما شخص فلان نه بلکه شخصیت فلان رو میخوایم ، حتی اگر مزدوجی و همسرت اون شخصیتی رو که میخوای اون اندامی رو که میخوای یا هر چیز که فکرشو میکنی رو نداره ، به همسرت کاری نداشته باش چیزیم ازش نخوا فقط اون شخصیته رو تو ذهنت واقعی کن( به وسیله تجسم ، باور سازی ، تحسین نکات مثبت فرد مقابل ، اعراض از نکات منفی اش و…) بدون اینکه همسرت چیزی بفهمه چیزی بهش بگی چیزی ازش بخوای تبدیل میشه به فرد ایده ال تو

    از خودم مثال بزنم : با دوست دخترم شوخی میکردیم میگفت حالا که تو فلان چیز رو دوس داری پس من عمل نمیکنم بهش

    منم بدون اینکه بفهمه چی دوست دارم تو ذهنم واقعی میکردم (نکته : تو ذهنم نمیخواستم که دوست دخترم اونطوری باشه بلکه میخواستم اون ویژگی تو رابطه من باشه ) و میزان سریع واقعی شدن خواسته من به ترمز هام بستگی داش ، میدی یه ماه بعد میومد عه مهدی وزنم کم شده حالا واکنش من چی بود :

    میدونم عزیزم خودم خواسته بودم (نه از اون بلکه از خدایم)

    یا یه هفته بعد

    یا در مواقعی یه سال ، مونده بود چقدر ترمز دارم

    پس هیچ موقع شخص فلان رو گیر ندین حتما این باشه و.. اصلا اون مهم نیس تو شخصیتش چهره اش ویژگی هاشو میخوای پس تمرکزت رو ویژگی های طرف مقابلت باشه

    و اگر میخواین کسی از رابطتتون بره بیرون ترک کردن راهش نیس تو اونو ترک کردی ذهنو فکرو باوراتو که ترک نکردی ، اونو که به وسیله افکارت جذب کرده بودی اگه تو با فزیکت ترکش کنی یکی رو جذب میکنی از اون بد تر حالا چطوری بره پس ؟ سخته ولی باید به نکات مثبتش توجه کنی اینقدر این کار رو انجام بدی که دیگه ازش بدت نیاد و این موقع خود به خود جهان میبرتش و چون تو از لحاظ فرکانسی رشد کردی یه فرد ایده ال همونی که میخوای رو جذب میکنی

    مهم ترین رابطه رابطه فرد با خودشه با خدای خودشه افراد که فانیه من با خدای خودم با درونم با عزت نفسم ok باشم بقیه همشون درسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
  7. -
    حسام دلجو گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر خوشحالم از اینکه روز به روز خوشتیپ تر و زیبا تر و خوش استایل تر میبینمت

    واقعا ازت تشکر می کنم بابت انرژی که میزاری تا بهتر زندگی کنیم

    هر روز که روی باورهام کار میکنم و سعی میکنم باورهای مناسب در زمینه احساس لیاقت عزت نفس و فراوانی در خودم ایجاد کنم واقعا احساس خوبی دارم و انگاری بزرگتر و وسیعتر میشم البته که باید بیشتر و بیشتر کار کنم

    خیلی اعتماد به نفسم بالا میبره وقتی برخوررررررد میکنم و توی برخورررررردهای زندگیم میفهمم داره جواب میده و ایمانم قوی تر میشه اره درسته جواب داده بهتر و بیشتر کار میکنم و چقدر لذت بخشه

    امیدوارم به زودی از نزدیک سعادت دیدارتو داشته باشم و عاشقانه در آغوش بگیرمت و بگم چقدر دوست دارم

    ارادتمند شما

    حسام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2196 روز

    بنام خداوند غفور و وهاب و رزاق و بخشنده ی مهربانم

    بنام خداوندی که گنج های  آسمان و زمین  در  دست  اوست و  آنچه که در آسمان و زمین است را مسخر من انسان کرده است

    درود و سلام خدمت اساتید  عزیزم

    استاد  جان  اول از همه یک تشکر ویژه خدمت شما و خانم شایسته ی نازنیم دارم از اینکه این فایل دانلودی بینظیری که تمام باورها های محدود کننده و رفع این باورها برای تبدیل به باورهای درست و مناسب رو در مبحث روابط توضیح دادید که می توان در تمام موارد بکار برد واقعا یک دوره ی کامل از تمام مباحث بینظیر تون بود خدا قوت و ممنون و سپاسگذارم استاد نازنین و خوش تیپ مون تشکر و دست بوس تون هستم

      چرا با وجود  تلاش فراوان به خواسته هایم نرسیدم

    امروز  بیشتر  به  این  سوال  شما  دقت  کردم  و  گویا  یه چیزهایی  بهم  الهام شده  که  گفتم  بیام  و  اینجا  برای  خودم  و  دیگر  دوستان  بنویسم و یک  ردپایی  از  این  الهام  شهودم  برای  این سوال  بجا بگذارم

    استاد  جان  بعد  از  چند  سالی  که  با  شما  آشنا  شدم  فهمیدم  که  من  به  خیلی  از  خواسته هام  رسیدم  که  الان  جزویی  از  زندگیم  شده  و  بابت  این  نعمت ها  و  موهبت های  الهی ام  ممنون  و  سپاسگذارم

    در  کامنت  اولیم  نوشته بودم  که  قبل از  آشنایی با  شما  کجا  بودم  و  الان  بلطف  خداوند در  جای  درست و مناسبم  هستم هر چند  هنوز  خیلی خیلی  کار  داره  تا  بهتر  بشم  ولی  از  اون  دره های  تاریکی  که  درونش  افتاده  بودم   تا به  امروز  بلطف خدای  مهربانم  که شما  رو  به من معرفی  کرد  تا  در  مسیر  نورانی  هدایت  الهی  توسط  بهترینع  بهترین استاد  جهان  راه توحیدی هدایت شوم  خدا  رو  بی نهایت  ممنون  و سپاسگذارم..

    خب یک  مختصری  راجب  شروع  مسیرم  در  این سایت  برای  دوستان می نویسم

    بعد  از  فوت  همسرم در یک  سانحه تصادف  که  دقیقا  دو  ماه  بحالت کما  بودند و  داستان های بیمارستان و دادگاه و پاسگاه ها  که خودش  کلی  مقوله ای  برای  خودش  بود  که  قبلنا  در  کامنت های  گذشته ام  نوشتم..

    اینکه  بعد  از  ورشکستگی های  پی در پی پولی و مالی  که  همه ی  اموالم  رو

    بعد از  فوت  ایشون پسرم  درخواست ارث و میراث کرد..  و  بدنبال این درخواست سفت و سختش  مجبور  شدم خانه ی  بزرگی  که  داشتم  رو  بفروشم  و  سهم  پسرم  رو  یک  مغازه ی دوبلکس خوب  و کوچکی در  شهر پردیس خریدم  و  بعدش  یک  واحد  آپارتمان نوساز شیک دو خوابه  برای  خودم  و  دخترم خریداری  کردم..

    بعدش  رفتم  برای  مدتی سفر به آلمان  و  اونجا  خیلی  بهم  خوش  گذشت  هر  چند  حال  مصاعد  و  خوبی  نداشتم  بخاطر  درگذشت  همسرم و وقتی  برگشتم  فهمیدم  پسرم  مغازه  شو  فروخته  و  پولشو  حیف و میل  کرده  و خیلی  داستان های  دیگه  که  اینجا  دیگه  توضیح  نمیدم  خلاصه   تضاد  پشت  تضادهای  پولی و مالی  پیش اومد  و  بعدش  کارخونه  قارچ  رو  اجاره  کردم  و  چون  پسرم  توی  این  کار  تخصص  داشت  و  بخاطر  اینکه  اموالشو  از  دست  داده  بود  دلسوزی  بیجای  منه مادر  باعث  شد  که به داستان ها  و تضادهای  دیگری  بربخوریم  که  کاملا  ورشکسته و با  کلی  بدهکاری  و  فروش  خانه و طلا و باغ و چهارتا  ماشین و  اسباب  زندگی و  غیره  و تا حدی  که  مبایل  106_0912  که جزو اولین  کد های شماره ی ایران  بود  رو  بفروشم  که  الان گران ترین خط مبایل هستش..  بگذریم…

    خلاصه  به زیر  صفر  رسیدم  تا  جایی  که  مقداری  اسباب  و اثاثیه مو  توی  انباری  های  همسایگان  گذاشتم  و  خودم  هم  با  چمدان  رفتم  کرج  منزل  خواهرم  در  خرداد ماه   سال  97.. 

    دقیقا  بعد  از  کلی  غم و غصه و مسایل  و تضادهای  سلامتی که  برام  بوجود  آمد( اول  روح  مریض میشه  و  بعدش  جسم  آسیب  میبینه)  تاندول زانوی سمت راست و بعدش تاندول آرنج دست راست و کتف سمت چپم آسیب دید

    همش  توی  تلگرام  با  اساتید  زیادی  آشنا  شدم  و  فایل هاشونو  گوش  می کردم  که  شاید  حالم  بهتر  بشه  که  یهویی….

    خلاصه  خداوند  صدای  منو  شنید  و  درهای  امید  رو  به  روم  باز  کرد..

    دقیقا  همون سال 1397/5/25  مرداد  ماه  با  استاد عباسمنش نازنیم  در  تلگرام  توسط بازنشستگان بانک  خواهرم   با  سه فایل چگونه  در  یکسال  درآمد  خود  را  سه  برابر  کنیم   آشنا  شدم..

    البته  قبلنا  با  قانون  جذب  تا  حدی  آشنا  بودم  و کتاب قانون توانگری  و  چهار  اثر  از  اسکاول شین و غیره رو  خوانده  بودم  و  تقریبا آشنا بودم  ولی  بعدها  رهاش  کرده بودم..

    خدایاااا   شکرت.. نور  امید  در  دلم  روشن  شد  و  فوری  بدون  هیچ  مقاومتی  رفتم  دفتر  و قلم  برداشتم و شروع  کردم  به  تمرین  نوشتن ( با همون  دست و پای  آسیب دیده) و  گوش  دادن  فایل  ها  ..  حالا  نتایج مو  لیست  وار  اینجا  می نویسم

    1_ اول  از  همه  سعی  کردم  احساس مو  در  اون  شرایط  خوب کنم(طبق تمرینات استاد  نازنیم) یک ایمان قلبی  و  یک  اعتماد  عجیبی  نسبت  به استاد برام  بوجود آمد

    2_ احساسم  با تکامل خوب شد و  شکرگذار  بودن  رو  یاد  گرفتم  و  سپاسگذاری  از  همون  داشته های  اطرافم  رو  شروع  کردم  به  نوشتن

    4_بعد یواش یواش به رستوران ها و جشن عروسی ها و میهمانی های  زیبا و  قشنگ خوبی دعوت شدم

    5_ احساسم بهتر شد و همش شبانه روز فایل ها ی استاد  رو  گوش می دادم  و  شکرگذاری می کردم  و  یواش  یواش  تضادها  کمرنگ شدند

    و پول هایی جزیی  به من  هدیه داده میشد و همچنین  هدیه هایی  دریافت می کردم

    6_ بعدش  دخترم  گفت  باید ی خونه  اجاره  کنیم اسباب اثاثیه ام رو از  انباری های همسایه ها  بکشیم بیرون

    7بعدش  یک  ترسی  بر  من  غلبه شد  بخاطر  اینکه  من  هیچوقت مستاجری  نکرده بودم  و  پولی  هم  نداشتم ( تضاد)

    8بدنبال  دیگر  فایل های  استاد  در  یوتیوپ بودم  و بلاخره  فهمیدم  که چطوری  عضو کانال  تلگرام  استاد  بشم و  این  یک  قدم  بزرگ  دیگری  برام  بود ..( شروع  عملگرایی آگاهانه)

    فایل های  فقط  روی  خدا  حساب کنید  و  حُزن در قرآن بشدت من  رو   دگرگون  کرد..(تغییرات درونی)

    9شروع  کردم  بر این  ترس هام  غلبه کردن با  همون  فایل های  تلگرام استاد  با  توجه آگاهانه  نسبت به نکات مثبت  و  زیبایی ها  و  سپاسگذار  بودن

    10براحتی و به آسونی دخترم توی سایت  دیوار  اولین خونه ی اجاره ای نوساز  رو در پردیس پیدا کرد

    11دخترم بخاطر  کارش در تهران  یک  خونه ای  رو  اجاره کرده  بود  ولی بعدش  خونه اشو  پس  داد  و  یک  مقداری پول از  فروش اون خط مبایل و مقداری  طلا  تونستیم  پول  پیش  خونه  رو  جور  کنیم

    بعدش بکمک  خواهرم  خدا رو  شکر یک  مبایل لمسی هووایی خریدم  چون  بشدت  به این  مبایل  نیاز  داشتم  و  می خواستم  هر  چه  زودتر  وارد  سایت  بشم ( چون قبلش یک مبایل خیلی ساده داشتم که  حتی نمی تونستم براش نت  خریداری کنم)

    و بعدش  توسط  یکی  از  دوستان   کمکم  کرد  و  تونستم  وارد  سایت  بشم  شکر  خدا

    12 یک ماه و نیم از  اومدن  به خانه ی جدیدم نگذشته بود در 22 بهمن

    دوباره یک  تضادی پیش اومد  که  مادرم به رحمت خدا  رفت  و  داستان های  مراسم  و  غیره   .‌  که  باز  سعی  کردم  آگاهانه  ذهن مو  کنترل  کنم  که  این  یکی  از  اون  تضادهایی  بود  که  خیلی خیلی  سخت  تونستم  خودمو  کنترل  کنم  چون  مادر  صحیح  و سالم  بود  و خیلی  شوک  شده  بودم..

    13 بعدش با مدیتیشن هایی  که در تلگرام پیدا کردم   و  سپاسگذاری کردن  از  دیگر  اعضای بدنم مشغول مداوای دست و پام شدم  و  همزمان فایل های  در  پرتو آگاهی  و  کتاب  رویاهایی  که  رویا  نیستند بیشتر  از  هر  زمانی مصمم تر  شدم  که  من  می تونم  خودم  رو  مداوا کنم  که  بلطف  خداوند  بعد از  دو سه ماه سلامتی حاصل شد خدا رو شکر( تضادی  که  بازم  آگاهانه  بلطف  آگاهی های  فایل  های  استاد  تمرکزی  ذهن مو  کنترل  کردم)

    14بخاطر  بدهکاری  ها و چک و چال هایی  که  داشتم  حقوقی که از  بازنشستگی  همسرم   دریافت می کردم  بمدت هشت ماه بلوکه بانک بود .. که با ارثی که بعدا    از مادرم رسید تونستم  حقوق ام  رو  آزاد کنم یک جورایی  همزمانی  با سالگرد خانه ی اجاره ایم  شده بود   که باید هم پول  اجاره اضافه می شد و هم  به  پول  پیش  خانه ام  اضافه می کردم

    15   مسافرت  کیش رفتم  که اون  هم  داستانش  خیلی  هدایتی  بود و کلی لذت بردم  چون  اولین بار  بود  به  جزیره  سفر کرده بودم خداروشکر

    16 وقتی  در  اولین  خونه ی اجاره ای جدیدم  به آرامش  رسیدم  شروع  کردم  به  پیاده  روی و  گوش  دادن فایل های  استاد  .. توجه به نکات مثبت و  ذهن مو تربیت کردم برای زیبایی ها و سپاسگذاری های آنچه که داشتمو و بهشون رسیدم..  حتی  برای  روشن کردن و خاموش کردن شعله های اجاق گازم و یا کلید پریز برق و شیر آب دستشویی و ظرفشویی  و  هزاران نعمتی  که  قبلانا  من  اصلا نمی دیدمشون

    16   با  همین  پیاده روی  ها  و  گوش  دادن  به  فایل های  استاد  بخصوص  در  زمان  پندمیک  که  اون  زمان سریال زندگی  در  بهشت  و سفر  به  دور  آمریکا که تازه  شروع  شده  بود  و  مدام  پیاده  روی  می کردم  و فایل ها  رو  گوش  میدادم  و  بعد  از  مدتی  حدودا  بیست کیلو  از  وزنم  کم شد  و  همین  باعث  شد  که  زانو  دردم  هم  بطور  کلی  خوب  بشه  خدا رو  شکر

    17  بعدش  اوضاع  بهتر شد  و  نعمت  و برکت  از  در  و  دیوار به سمت  خانه و زندگیم سرازیر  شد  منی که  در  دوران  آن  تضادها  پول خرید  یک  دونه  نان سنگک  رو  هم  نداشتم  و  خدا شاهده  افرادی  به سمت  من  هدایت  شدند و  در  مسیرم  قرار  گرفتند  که  فرشتگانی  بودند  از  سمت  خداوند  که   کلی  به  من  خدمت  می کردند و  نعمت و  وفور  و  فراوانی  و برکت  بودند برای من خدا  رو شکر

    یکی  از  نکته های  مهمی  که  تونستم  عملی  کنم  اشخاصی  رو  که هم  فرکانس  من  نبودند   رو  باید  از  زندگیم  حذف می کردم ..  و با  جسارت  و  آگاهانه  حذف  کردم  و  بقیه  رو جهان هستی  زحمت شو  کشید  و  از  زندگیم  حذف شون  کرد

    و  خدا  رو  شکر  تا  به  امروز  این  روند  ادامه داره  یعنی  بصورت  تکاملی  خیلی  اشخاص  آمدند  و  مدتی به من  در  زمینه های  مختلف  خدمت  کردند  و  بعدش  انگار  مآموریت شون  در  زندگیم  به  اتمام  رسید ه  باشه  خودشون  هم  رفتند  و  من  همیشه  از  خداوند  ممنون  و  سپاسگذارم  برای  اینکه  در  دفترم  همیشه  می نویسم  و  تکرار  می کنم  و  با  خودم  مدام  مرور  می کنم .. 

    اینجا  یک  نمونه  از این  درخواستم که  تبدیل  به  باور هام    شده   رو می نویسم شاید  آنهایی  که  در  مدارش باشند  از  این طریق  افراد  غیر  لازم  رو  از  زندگی شون  حذف کنند

    خدایااا  شکرت  خدای  قادر  متعال  که  سرچشمه ی  نیکی محض من است  هر  نامرادی  را  از زندگی  من  و  جهان من  حذف می کند  و  هیچ چیز  منفی نمی تواند   وارد  زندگی ام  شود

       خدایااااا   من  رو  هدایت   کن  برای  پیشگیری  از  تلفن های  غیر لازم  و  فعالیت های  غیر لازم  و  معاشرت های  غیر لازم  و  روابط  غیر لازم  و  گفتگو با مردمانی صاحب ذهن پریشان و  افکار های  پراکنده  که  نوعی  اتلاف  وقت است  هدایتم کن  به  بهترینع  بهترین  شرایط و  روابط   درست  و  مناسب 

    خدایاااا  شکرت  که   نظم  الهی  در  زندگیم  حفظ شده  و والاترین هماهنگی روابط  در  زندگیم حاکم و پایدار  و   پابرجاست… خدایااا شکرت

    خدا  شاهده   استاد  جان  نازنیم.. از  روزی  که  تونستم  روی  همین موضوع  تمرکز کنم (  حذف  TV و حذف افراد نامناسب)  فقط و فقط نوشتن  همین  جمله ها..  واقعا  به هیچ  عنوان  هیچ  آدم  بیخودی یا کلاهبردار  و  یا  مزاحم   توی زندگی من  پیدا  نشددددددد که نشد….

    در  صورتی که  قبلانا  برعکس بود..

    و  این  خودش  یک  دستاورد  بزرگی  برام  بود

    18 بعد از نزدیک  به  چهار سال در آن  خانه  دوباره   تضادهایی  بوجود  آمد  که  باید  جابجا   میشدم    و  یک  تغییر و تحول دیگری باید  ایجاد  می کردم  و  این  تضادها  داشتند  منو  هول  میدادند  بجلو  هر  چند  خودم  قبل ترش   فهمیده  بودم  که  زمان  تغییر  و تحولم  فرا  رسیده و  از  نشانه هایی  که  پیش  میومد  آگاه  می شدم  ولی ترس  هایی  برمن  غلبه کرده  بود   ..  اینکه  پول  بیشتری  باید  جور می کردم  اینکه  اجاره خونه ها  گرانتر  شده بود  و  دست م خالی  بود  .. اینکه  هزینه های  جابجایی  و  املاک رو  چطوری باید  جور  می کردم  خلاصه کلی ذهنم  آشفته شده  بود  و  از  طرفی  هم   چند  ماه   زودتر  از  موعد  مقرر  باید  جابجا  میشدیم  که  این هم  خودش  یک  فشار دیگری  رو برام  داشت    .

    تا  اینکه  خداوند  دوباره  برام  فرشتگانی  رو  فرستاد  بدون  اینکه  به  کسی  چیزی  بگم  یهو  یکی  از  آشناها  بهم  زنگ  زد  و  گفت..  من  سی میلیون  وام  گرفتم  می خوام  پانزده تومان شو  بریزم  توی  حسابت  من  خیلی  جا  خوردم  اولش  گفتم  واقعا  الان  توی  شرایطی  نیستم  که  بتونم  پولتو  بهت  پس  بدم  و  یا  اقساط شو  بهت  پرداخت  کنم..  گفت  اصلا  به  این  موضوع  فکر  نکن  چون  من  اصلا  نمی خوام ازت  پس  بگیرم..  خلاصه  از  اون  اصرار  و  از  ما  انکار  ولی  در  نهایت  گفت  باشه  من  که  نمی خوام  ولی  حالا  که  تو  اصرار  داری   هر  وقت  خواستی  خورد  خورد  پس  بده..  (((دقیقا  یکماه  قبل  از  جابجایی ام  این  پیشنهاد  بهم شد)))

    خدایاااا شکرت  کلی  خوشحال  شدم  و  حالم  کمی  بهتر  شد  ولی  این  مقدار  برای  جابجایی ایم  کافی  نبود  تا  اینکه  دخترم  گفت  همین دو سه تا  فرش  دستبافت گل ابریشمی  که  داریم  رو  بفروش  تا  به  کسی  بدهکار  نشیم…  خلاصه  منم  چند  جا تبلیغ کردم   توی  سایت دیوار و به جاهای  مختلف..  ولی  همه شون کلی  زیر  قیمت  می خواستند  .‌.   تا  اینکه  به  یکی  از  آشناهامون  که  در  بازار  کار  می کرد  تماس  گرفتم  و  گفتم  اگر   فرش  فروشی  توی  بازار  آشنا  دارید    برام  بسپرید  که   اون  فرش  فروشی  هم    خیلی    زیر  قیمت  اصلیش  می خواست  برداره  ..

    چند  روز  گذشت  و کلی بهم ریخته بودم  تا  اینکه  همین  آشنامون  بهم زنگ  زد  و  پرسید     چقدر  احتیاج  داری  برای  پول  پیش  پرداخت  خونه… گفتم   فلان مقدار پیش  صاحب خونه  دارم  و  سی  میلیون  دیگه  داشته  باشم  می تونم جابجا  بشم ..  گفت حالا  که  اینقدر  عجله  داری  برای  فروش  فرش   من  این  پولو  بهت  میدم  و  برو  جابجا  بشو  و  بعدش  سر  فرصت  فرش هاتو  بفروش و  بعدا  پول  رو بهم  پس  بده  و  اصلا  هم  عجله  نکن  و  من  به  این  پول  نیاز  ندارم… 

    خلاصه  من  از  خوشحالی  داشتم  بالا و پایین  می پریدم  و اشکم  در  اومده  بود  احساس  می کردم  خداوند  با  خنده  هاش  داره  منو  نگاه  می کنه  و از  اینکه  سوپرایزم  کرده  و  برق  خوشحالی  رو  توی  وجودم  دید  خوشحال  شده..  خدا رو  هزاران  بار  شکرت  خدای  خوب  و مهربانم  که  من  رو  بسمت  بهترینع  بهترین  ها   هدایت  می کنی خدایااا  شکرت..

    19 خُب  حالا  پول  جور  شده  ولی  یهو  یک  تضاد  دیگه  بوجود  اومد  وااای  خدایااااا  الان  که  به یاد  میارم  کلی  خنده  ام  می گیره  و  چهره ام  خندان  شد..

    دقیقا  شهریور 1401   مصادف  شد  با  اون  شلوغی ها  و  قطع  شدن  اینترنت…   خدایاااا  حالا  چی کار کنیم  ؟؟؟  چطوری  خونه  پیدا  کنیم  هر  چند  یک  هفته  پیش ترش  دخترم  توی   سایت  دیوار  دنبال  خونه  بود  و  مظنه ها و قیمت  ها  و مدل خانه ها  رو  جستجو  می کرد  و  منم دنبال  کارتن  خالی  و  جمع و جور  کردن  یک  خروار  اسباب  و اثاثیه  بودم  که  وقتی  بسته بندی  کردم  اصلا  جایی  برای  خوابیدن  نداشتیم  حالا  فکرشو  بکنیدددددد  که  اینترنت  هم  قطع  بشه..

    خلاصه  پول  که  جور  شد و  وسایل ها هم  بسته بندی شده  و حالا نت  هم  قطع شده   بخاطر  این  شلوغی ها  هم  املاک ها  و همه جا  تعطیل شده   .. وسیله  هم  نداشتیم  که خودمون  بریم  دنبال خونه  یعنی  حتی  نمی تونستیم   اسنَپ   ( اوبِر ) بگیریم  .. و در همین  هیر و ویر صاحب خونه  هم  مدام زنگ میزد  که  پس  کی  خونه  رو  تخلیه می کنید  و  عملا کاری  پیش  نمی رفت    البته  دخترم  با  یکی  از  همسایه های  نازنیم  رفتند  چندتا  خونه  دیدند  ولی  یا  نمی پسندیدند  و  یا اونجایی که  می خواست  زودی   اجاره  میرفت..  دوباره  حالم  بهم ریخت  و استرس  بوجود  آمد  .  پیش  خودم  گفتم   ..  رویا  خانم   پس  کو  این  همه  تمرین ها  و  گوش  کردن  فایل ها  و  تمرین ها؟؟؟  پس کو  اون  کنترل  ذهنی  که  همش  در  شرایط  عادی انجام  می دادی  ولی  الان  نمی تونی؟؟؟

    پس  تو  چی  یاد گرفتی؟؟

    پس  تو  از  این  همه  صحبت های  استاد  چی  درک  کردی؟؟

    خلاصه  نجواها  شروع  کردن  به ذهن ام حمله ور  شدن  انگار  فرصت  رو  غنیمت  شمردن  و  گفتند  الان  وقتع  حمله است  و  بهت  میفهمونیم  که  دیدی  همش   حرفع ??

    پس  اون  ایمانی  که  دم  میزدی و خدا و توحید  و ایمان و عمل و غیره  همش  کشکه??

    یهو  انگار  ی  تلنگری  بهم  زده  شد  محکم  و  با  صدای  بلند گفتم..  رویا  ایمانت  رو  ثابت  کن..  الان  وقتشع..  الان  باید  ثابت  کنی  چقدر    به   غیب  ایمان  داری..چقدر  به  وعده های  خداوند  ایمان  داری  .  اون فایل  حُزن  در  قرآن  رو  اینقدر  گوش  کردی  و  براش  اشک ها  ریختی  پس  کو ???? 

    فوری یک  نهیبی بهم  زده شد  رفتم یک  سری  مدیتیشن  های  آرامش و قدردانی  هایی رو  با  موزیک های  لایت   رو  با  هندس  فری  گذاشتم  توی  گوشم   گفتم   اول  باید    ذهن مو  آروم  کنم  و  خودمو  به  آرامش  دعوت  کنم    بعد  از  یکی  دو ساعت  رفتم  سراغ  لپ تابم  ..  از  خداوند  هدایت  طلبیدم   ..  گفتم  خدایااااا  منو  به  سمت  فایل  هایی  هدایت  کن  که  بتونم  کنترل  ذهن  مو  بدست  بگیرم  یهو  بهم  الهام  شد  و  به  دلم  افتاد    که  فایل های  گفتگوی    استاد   با  دوستان  رو  ببینم  خدایاااااا   شکرت   اتفاقا  تمام    اون   فایل  ها  داشت  از  کنترل  ذهن  صحبت  میشد  و  من  هم  دوباره   حس  و  حالم  خوب  شد  و  خوشحال  شدم  و  شروع  کردم  به  تجسم  سازی  و  توجه  به  خواسته  هام   و  نوشتن  درخواستم  با  یک  احساس  فوق  العاده  عالی  شروع  کردم  به  نوشتن ..  

    نوشتم   خدایااااا  خانه  ای بزرگتر و قشنگتر میخوام  که  در  مناسب ترین  جا  و  در  بهترین شرایط  و  با  امکانات  عالی    که  در  آن  آرامش  و  آسایش  بیشتری  رو  تجربه کنم.. خدایاااا خونه ای  می خوام  که  پنجره های  قدی  رو  به  بالکن  با  ویویی از  طبیعت و کوه  که  بتونم  آسمان  زیبایت  رو با  طلوع  خورشید و  ماه  و  ستارگان  درخشانت  رو  بوضوح و بدون  هیچ  محدویتی  ببینم  .. خدایااا  خانه ای  می خوام  که  روشن  و  دلباز  و  نوساز  باشه با  کمدهای  بزرگ  و  کشویی و  با  کابینت  های  زیاد و قشنگ و راحت  بزرگتر و قشنگتر  ..  خلاصه کلی  نوشتم  و  فایل ها  رو  نگاه  می کردم  و  سعی  کردم  کنترل  ذهن مو  بدست  بگیرم…

    دقیقا    29  شهریور 1401  صبح  دخترم  از  خواب  بیدار   شد  و  گفت. مامان  ساعت  چهار  صبح  اینترنت  بمدت  یکساعت  وصل  شد  منم  یک  خونه  پیدا کردم  عالی  دقیقا  تبلیغ این  خونه  هم توی سایت  دیوار  تازه  گذاشته(((  همزمانی های  خداوند  رو  فقط ببینید))

    20  خدایاااا شکرت  زنگ  زدیم  املاک و  وقت گرفتیم قبل از  ظهر و  با  همون  همسایه ی  نازنیم  که  عاشقشم  رفتیم  بنگاه و با یک  خانم  فوق العاده عالی  که  همسر  اون آقای املاک  بودند  اومدیم  بازدید  خانه… 

    واااای خدایاااااا

    یک  منطقه  دیگه   ..  فاز  هشت  ..  که  خیابانش همه اش داشتند  خونه سازی می کردند   ..  دو تا خیابان  به  کوه  تپه فاصله داشت .. از  ده  واحد فقط  چهار  واحد  ساکن  داشت..  راه پله ها هنوز خاکی بود..  با  آسانسور  اومدیم  طبقه ی پنجم..  آخرین طبقه  . یعنی اینقدر خوشم اومد  که  بالا  سرم  واحد  دیگه ای  نیست..  درب ورودی اش ضد سرقت با محافظ فلزی  دوقفله.. چراغ های راه پله  سنسوری.. وارد خونه شدم  بوی  نو و تازه رنگ شده  بود.. یک کمد بزرگ قفسه ای با کشوهای  بزرگ  سفید  براق های کلاس  تا سیف  برای  جا کفشی و جا لباسی..  پذیرایی  و  آشپزخانه یکسره  و بزرگ .. پنجره ی آشپزخانه  با  ویویی  از  دور نمای قله دماوند  پنجره های  پذیرایی  بزرگ  که  دو تا خیابان با سطح ارتفاع کم نسبت به  آن  دو تا  خیابان  پایینی که  می تونم کوه تپه ها  رو  براحتی  ببینم  ..  دو  تا  اتاق خواب بزرگ  با  کمدهای  بزرگ  کشویی  که  داخل  کمد  کشوهای  بزرگ برای  چیدمان  لباس های  تا شده و غیره.  یکی  از  اتاق خواب ها کمی بزرگتر   با  پنجره ی  قدی  رو  به  بالکن  بزرگ  که  دیواره های  بالکن  با  سرامیک های  طرح  آجر بهمنی یا قهوه ای  روشن  با یک  ویویی  که  هیچ  مانعی  جلوی دیدن  منو  برای  طبیعت  زیبای  آسمان  خداوند ندارد  خداااایاااا  شکرت  با یک  سرویس  حمام  دستشویی  فرنگی  که  بصورت  مستر  درب جدا کننده داره  و  یک  سرویس  ایرانی جداگانه…  سقف  پذیرایی  کناف بندی  شده  با  نورپردازی های  ریسه ای  زرد  رنگ  و چراغ های  سقفی  هالوژنی…  خدااایا  شکرت

    فوری  به  دخترم  گفتم  همینو  می خوام  .. اینجا  همونجایی  هستش  که  باید  بشینیم ..

    بعدش  بلافاصله  رفتیم  پیش پرداخت  دادیم  به املاک  و  فردا  قبل  از  ظهرش  ما  قولنامه  رو  نوشتیم  و  سوت  زنان  رفتیم  که  آماده  بشیم  برای  جابجایی… 

    خدا  رو  صد  هزار  مرتبه  شکر 

    دوستان  عزیزم  میدونم  کامنت ام  خیلی طولانی  شد  ولی  دیگه  ختم  کلام  رو  اینجا  می نویسم  و  به نوشته های  پایانی  نزدیک  میشیم

    بعد  از  اینکه  اسباب  کشی  کردیم  به  این  خونه ی  عزیز  ..  دیدم  من  به  اندازه ی  یک  کامیون  وسایل  اضافه  دارم  که  اصلا  استفاده ای  ندارم  یعنی  بخاطر  دختر و پسرم  من براشون  کلی  وسایل  جهیزیع  خریداری  کرده  بودم  که  الان  اصلا  برای  من  اضافه بود  یعنی  هر  چی  برای  دخترم  می خریدم  برای  پسرم  هم  به یک  شکل  دیگه ای  خریداری می کردم  و  همه ی  اینها  رو  توی  کارتن ها  گذاشته بودم  و  در  اون خانه ی  قبلی یک  اتاق  رو  بصورت  انبار از  این  کارتن  ها  و  اجناس  پر  کرده بودم  ..  واینجا فهمیدم  که  باید  این  اسباب  اثاثیه ی  اضافی  رو  بفروشم  و  خودمو  خلاص  کنم..   خلاصه همه ی  آنها  رو  بصورت  خیلی  هدایتی  بفروش  رساندم  و  کلی  خلوت  شدم  ولی یکسری  لوازم  دیگه از  باقی ماند  که  گفتم  سر  حوصله  بفروش  می رسونم  ..  همان  موقع ها  فهمیدم  که  چه  بیزینس  خوبیع  .. توی  خونه ات  بشینی  و اجناسی  رو  بفروش  برسانی..  در همین  موقع ها  دخترم  یک  سری  لباس   و مانتومجلسی و کیف  و کفش  آورد  خونه  گفت بیکار  نشین  توی  خونه  اینارو  هم  بفروش  خلاصه  تا  حدودی  فروش  داشتم    من  با  فروش  این  اجناس   سی میلیون  اون  آشنامون  رو  کمتر  از  دو ماه  پس  دادم دیگر  نیازی  نبود  که  فرش هامو  بفروشم..

    خلاصه  تا اینکه     یکی  دو ماه   قبل از   دیگه  فروش  نداشتم  و  بقیه ی  اجناس  اضافی  رو  جمع و جور  کردم  گذاشتم داخل  کارتن  گفتم   فعلا بعد  از  ایام  عید  دوباره  شروع  می کنم  به  فروش  ..    و  بعد   سعی  کردم  تمرکزم  رو  بذارم  روی  سایت   البته  در  تمام  اون  شرایط  همیشه  کامنت  می نوشتم  و فایل ها  رو  نگاه  می کردم و  می خوندم  خیلی  هم  فعال  بودم  … 

    بعد  از  مدتی  دوباره   شروع  کردم  بفروش  اجناس  اضافی  کارتن ها  رو  باز  کردم  و  چیدم  و  اطلاعیه ای  هم  در  سایت  دیوار  گذاشتم    ولی  بجز  چند  تماس  هیچ  فروشی  نداشتم  و  این  تضاد  کلی  ذهن  منو  درگیر  کرد  ..  همش  به  خودم  می گفتم   رویا  یادته  که  قبلش  چطوری  مشتری  های  خوب  و  دست  بنقدی  داشتی  و  اومدند    ازت  خرید  کردند    ؟؟؟؟  بار  هم  دوباره  میان

    یادته    دو   سه  تا   فرش دستبافت   از  مشتری  هات  به  اندازه ی    ده  نفر  ازت  خرید کردند؟؟؟

    باز  هم  دوباره  از این  مشتری  ها  میان

    یادته  چقدر  سریع  و  راحت  کلی  از  اجناس  رو  فروختی؟؟؟

    بازم  از این  سریعتر  و  راحت تر  میان

    یادته  از شهرهای  دور  و  نزدیک سر دست  میشکوند  و التماس  می کردند برای  خرید  اجناس  سفالی قدیمی  و عتیقه  هات؟؟؟

    بازم  از  راه های  دور  و  نزدیک  میان

    خدایا  شکرت  بابت  تمام  مشتری های  خوب  و عالی  پولدار  دست  به نقدی  که  داشتم  و  از  هر  سمت  و سویی  بسمت  من  هدایت  شدند 

    البته  الان  با  یادآوری  این  مشتری  های  خوب  و عالی  به  اصلاح  باورهایم  کمک  می کنم   هر  چند  هنوز  ی باورهای  محدود  کنننده  ای  دارم  که  مانع  فروش این  اجناس ام  شده  ولی  دیگه  گیر نمیدم   چندین  هدف  دیگه  ای  دارم  که توی  این  چند  وقت  روی  باورهام  داشتم  کار  می کردم  ولی  برام  فروش  این  اجناس  اولویت  داشت  هر  چند  هدف  های  مهم  دیگری  دارم  که  مثل  همین  موضوع  برام  مهم  هستش  که  بعدا  میام  براتون  می نویسم..  مثلا  پولدار  شدن  .  خونه  خریدن ..   خرید  ماشین  دلبخواهم و  یا   انتخاب  همسفر زندگیم ((  البته درسته  که  سن و سال من بقول  جامعه  از  این  حرفا  گذشته  ولی  من  احساس  می کنم  برای  ادامه ی  این  مسیر  زندگیم  دوست  دارم  مثل  استاد  و خانم  شایسته  یک  همراه  زندگی  داشته  باشم  تا  هفت  هشت  ساعت  با هم  حرف  های  مشترک  داشته باشیم  و  با  هم  سفر کنیم  و بریم دنیا  رو  بگردیم  و  با هم دیگه  فایل های  استاد  رو  ببینیم  و  کلی  لذت  ببریم  مثل  زوج  های  عباسمنشی  واقعا  این  یکی  از  آرزوهایی است  که باید  روی  این  موضوع  روابط  تمرکزی  و  متعهدانه  کار  کنم)))

    خُ  الان  به این  نتیجه  رسیدم  که  این  هدف  هایی که  دارم  هر  کدومشون  به  نوبه ی  خودش  برام  مهم  هستش  و  انگار  مثل  یک  حلقه  هایی  بهم  وصل  هستش  ..

    ولی  الان دوباره  شروع  کردم  براای  فروش  اجناس ام  و فعلا  موفق  نشدم البته  کمی  دلگیر  شدم  و همش  با  خودم  صحبت  میکنم  و می گم  حتما  ی  جایی  از  باورهام  ترمزی  وجود  داره  و  خیلی  توی  این  یکماه  برای  کسب و کار  روی  باورهام  کار  کردم  ولی  فعلا  موفق  نشدم  .

    یهویی  یاد  فایل  سفر  به  دور  آمریکا  افتادم  که  پله های  RV  خراب  شده  بود  و  استاد  گفتند  که  این  موضوع  رو به  یک  زمان  دیگه ای  موکول  کنیم  و بعدش  رفتند گشت و گذار

    امروز  منم  به خودم  گفتم  خب  حالا   ّکه  هنوز  نتیجه  ای  نگرفتم  حتما  یک  راه  دیگه  ای  رو  باید  برای  فروش  پیدا  کنم  پس  اینارو  جمع  می کنم  و میذارم  کنار  و  از  خداوند  هدایت  می طلبم  و  پرسیدم  که   خدایا  من  باید  به  کدام  راه  هدایت  بشم  که  به راحتی  و به  آسونی  و به  زیبایی  و  عزتمندانه  و  از  کوتاهترین  مسیر مشتری و خریدار  دست به  نقد و پولدار و بسمت خرید  این  اجناسی  من  بفروش رود  ؟؟

    خلاصه با  تمام  تمرین های  شبانه  روزی  و نوشتن  و  تلاش  و عمل کردن  فعلا به  این  خواسته  ام  نرسیدم و  میذارم  تا  خداوند  هدایتم کند

    ولی بیکار  ننشستماااااا

    اگر  فکر  کردید  که  من  همین  طوری   دست  به  سینه  نشستم و بیکار  سختتتتت  در  اشتباهیدددد

    استاد  نازنینم  یک  خبر  خوب

    از  تاریخ 1402/3/21   خرداد  من  یک تعهدنامه ی  زیبا  و  قشنگ و سپاسگذاری  از  هورمون  ها  و  اعضای  بدن    نوشتم  برای     هدف  جدیدم  …که  البته  هر  روز صبح  این  تعهدنامه  رو  توی  دفتر ستاره ی قطبی ام  می نویسم  و  امروز  نهمین  روز   تمرکزم   تعهد نامه  رو  نوشتم  و خدا رو  شکر  به تعهدم  تا  این  لحظه  پایبند بودم  برای  نتایج  پایدارم

    شروع  کردم  برای  افزایش  سطح انرژی  جسمانی  و  تناسب اندام  درست  و  مناسب  برای  وزن  درست  و مناسب

    و  امروز  1402/2/29   من  4 کیلو  وزنمو  کم  کردم  الان  70  کیلو  شدم

    و  می خوام  به  وزن  65  و  یا 62 کیلو برسم..

    دقیقا  از  یک  هفته  قبل  از  شروع این سبک  زندگی  تمام  فایل های دانلودی  قانون  سلامتی  رو  با  دقت  گوش  کردم  و  نوشتم  و  بعدش فایل های  دانلودی  نتایج  دوستان  از  قانون  سلامتی  رو  دیدم  و کامنت  ها  رو  خواندم  و   همچنین  یفر  به  دور  آمریکا  که  در  کشتی  کروز  شما  این  قوانین  سلامتی  رو  رعایت  کردید  و  همچنین   در  جزایر  هاووایی   گفتید  چهار  روز  فقط  آب     نوشیدید  و  دیدن  دیگر  فایل  ها ی  سایت  حدودا  آگاهی  هایی  دریافت  کردم  و  همین  کارها  رو  انجام  دادم    فقط  دو  سه  روز  اول  کمی تلاشم  بیشتر  بود  ولی  الان  اصلا  گرسنه  نمی شم  فقط  خیلی  تشنه  میشم  ولی  با  نوشیدن  آب  گوارا  و  چای سبز  برطرف  میشه و  پیاده  روی  هم  در  هفته  دوبار  میرم  و هفته ای  یکبار  هم  میرم  کوه تپه ی  نزدیک  خانه ی  عزیزم

    ممنون  که  حوصله بخرج  دادید  این  زندگی  چند  ساله ی  منو از  سال  97  تا  به  الان  که  سال 1402  هستش  رو در  این  قسمت  خواندید

    البته  خیلی خیلی  مختصر  نوشتم  که  نتایج  بزرگش  رو  اینجا  نوشتم  و  از  دیگر  نوشتن  نتایج  فاکتور  گرفتم  و  شاید  این  قسمت از  کامنت مو  بذارم  توی  پروفایلم    هر  وقت  تونستم  عکس  پروفایل مو  ارسال  کنم .. هنوز بعد از  چند  بار  تلاش  موفق  نشدم..  ولی  بخاطر  تضادی  که  برای  موبایل ام پیش آمده باید  باطری شو  عوض کنم  برم  تعمیرگاه  و  با  وای فای  و  VPN  قوی  برام  عکس ام  رو  نصب  کنند ..

    ممنون  و سپاس  برای  وجودتون  استادان  قشنگ  و خوشکل  و خوش تیپ  و خوش هیکل  و  زیبای  بینظیرم که  بهترینع  بهترین  استاد  توحیدی  جهان  هستید  و  از  اینکه  سعادت  بودن  در  این  کشتی  گوهر نشان  کروز عباسمنشی  رو  دارم  مایه  افتخارم هست  خدایا  شکرت

    ممنون و سپاسگذارم  دوستان قشنگ  و زیبا  و  خوش  قلب  و مهربان  بهشتی  ام  پیشاپیش  برای  اینکه  از  خواندن  کامنت  های  زیبای  شما  به  درک  و آگاهی  روز  افزونی  هدایت  میشم  ممنون  و سپاسگذارم

    ارادتمند  همیشگی  شما

    رویا  مهاجر  سلطانی

    2023/6/19   JON

    1402/3/29

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
    • -
      تاجر سعادتمند گفته:
      مدت عضویت: 2073 روز

      سلام به رویای عزیز و قوی

      امیدوارم که در هر کجای این کره خاکی هستید لحظات بی نظیر در کنار بچه ها داشته باشید

      کامنتت پر از نکته و پراز احساس عالی

      و پراز اشک‌های جاری

      اونجا که گفتی پاشو ایمان تو ثابت کن

      امانم بریده شد

      راستش تضادی هست الآن برای من

      که قسمتی در گفته های شما بود

      و دقیقا خدا با من صحبت می‌کرد

      دقیقاً و دقیقا با تمام وجود احساس و حال شما رو درک کردم

      و در جاهایی از صحبتهای شما با صدای بلند گریه کردم

      تحسین می‌کنم شما رو

      آفرین میگم به شما

      تشویق می‌کنم شما رو

      چقدر عالی نوشتی

      چقدر عزت نفس عالی داری

      و چقدر تحسین می‌کنم قوی بودنت رو

      بخدا نمیدنم چی دارم می‌نویسم

      فقط گفتم باید براش پاسخ بزارم

      از خدا تشکر میکنم که منو هدایت کرد به این کامنت شما

      که پاسخ برای من هم بود

      هر جایی هستی رویای عزیز

      ثروتمند باشی

      قوی باشی

      تندرست باشید

      برای شما طول عمر با عزت از خداوند متعال آرزو دارم

      کامنت رو سیو کردم که مجدد مطالعه کنم تشکر میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2196 روز

        درود و سلام خدمت دوست عزیزم تاجر جان و دوست داشتنی ام .. امروز صبح با دیدن اون دایره آبی اینقدر ذوق کردم که خدا میدونه فوری بازش کردم و دیدم چند تا از بچه های الهی و بهشتی عزیزم برام پیام گذاشتند و اولین پیام صبح گاهی ام پاسخ بینظیر الهی شما بود باورتون میشه اینقدر قلبم لطیف شده (بقول استاد نازنینم) از پاسخ شما هم اشک شوق ریختم و کلی دعای صبحگاهی براتون فرستادم به امید خدا همیشه شاد و خوشحال و ثروتمند باشید و آرزوهای دلت رو با چشمان زیبایت ببینی و از شوق و ذوق اشک بریزی . ممنون و سپاسگذارم روز و شبت بخوبی و خوشی و ایام بکامت شیرین و گوارا و وفق مراد عزیز دلم..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      ندا گفته:
      مدت عضویت: 1682 روز

      سلام دوست عزیزم رویا جان

      من از کامنت شما لذت بردم آفرین به این همه جسارت و قدرت آفرین به این همه کنترل ذهن آفرین به ابن همه ایمان احسنت واقعا با تمام وجودم تحسینتون کردم الحق لایق بهترین ها هستید نمیدونم وقتی کامنت شما را خوندم وقتی گفتید خیلی فروش داشتید الان ندارید یه حسی درونم گفت ابنو بنویسم اونم اینه شما خیلی شورو شوق ان موقع داشتید خیلی احساس قوی داشتید که اونا را بفروشید اما شاید برای این جنس ها خیلی شور و سوق ندارید یعنی این جنس ها به نظر تون خیلی خوب نیست یا با ارزش نیست یعنی یه حس ارزشمندی روی این وسایل ندارید ولی برای عتیقه ها ایمان داشتید که با ارزشن و فوق العادن اما این حس نسبت به این جنس ها ندارید این موقع خوندن کامنت برام یهو ایجاد شد شما یک با ثروت تجربه کردید پس باور های خوبی دارید پس مطمئنم به امید خدا باز هم به ثروت به راحتی و آسانی میرسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2196 روز

        درود و سلام خدمت دوست قشنگ و نازنیم ندا جون زیبا رو..

        ممنونم که کامنت منو با عشق خواندی و با عشق پاسخ دادی عزیزم.. اینکه قبلا با شوق و ذوق اون اجناس رو فروختم درست گفتید خیلی هم دوست داشتم اینارو بفروشم و دور و برم رو خلوت کنم و همچنین به چشم پول این اجناس رو نگاه می کردم ولی الان یک جور دیگه ای تمرکز دارم . یعنی الان آرامش بیشتری دارم و خیلی هم از این کار خوشم اومده اینکه بدون اینکه سرمایه گذاری کنم یعنی بدون اینکه پولی صرف این کار کنم با همین چیزی که در اختیار دارم می تونم کسب و کارم رو شروع کنم و داخل خونه بشینم و فروش داشته باشم و در ضمن وقت و زمان خوبی دارم که بیشتر روی خودم و سایت کار کنم .. خب دخترم هم یک سری جنس میاره که توی خونه بفروشم.. و یا با اومدن این مشتری ها میتونم سفارش بافتن عروسک های کوچیک پاپا نویل داشته باشم و یا شیرینی پزی .‌ کلا کار و بیزنس داخل خونه رو دوست دارم چون احساس می کنم آزاد و رها هستم..

        ممنون ندا جونم.. که این موضوع رو از نوشته هام در آوردی و منم سعی می کنم شور و شوق بیشتری نسبت به این کارم رو در خودم بوجود بیارم .. قربونت برم که وقت گذاشتی و برام نوشتی عزیز دلم .

        ممنون و سپاسگذارم بهترینع بهترین ها رو برات آرزو می کنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      شاهرخ گفته:
      مدت عضویت: 2393 روز

      رویای عزیزم سلام، داستانتو خوندم، چقدر بهم انرژی مثبت دادی، میتونم به جرات بگم شما خانم خیلی قوی هستی به خاطر اینکه تو شرایط بسیار دشوار بسیار قدرتمندانه تونستی ذهنتو کنترل کنی،پول بسازی درامد کسب کنی، از بی پولی نترسی،تو شرایط تلخ اقتصادی که بعد از فوت همسرت برات پیش امد با امید و توکل وصف نشدنی ادامه بدی،بسیار ازت درس یاد گرفتم و فهمیدم که در شرایط خیلی تلخم میشه کنترل ذهن کرد، خیلی خوشحال شدم که داستانتو دیدم و کل داستانتو با عشق خوندم و بسیار لذت بردم، تحسینت میکنم چون هم توشرایط تلخ اقتصادی و مستاجری و بیماری توکلتو حفظ کردی و به راهت ادامه دادی، خیلی خوشحالم که این همه قدرت و این همه ایمان و توکلو در شما رویای عزیزم دیدم و متقابلا منم ازت درس یاد گرفتم و ایمانمو قویتر میکنم.

      امیدوارم همیشه سلامت باشی و از همه محترم توکلت به خداوند قوی و قوی قویتر بشه همیشه سلامت و تندرست باشی رویای عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2196 روز

        درود و سلام خدمت آقا مهرداد عزیز .. مهرداد عزیز و مهربانم خیلی ممنون و سپاسگذارم برای این پاسخگویی مهربانت که با تشویق های شما دوستان عزیزم قلبم و روحم روشن میشه و دلگرم میشم خدایااا شکرت بقول یکی از دوستان عزیز میگه اینجا تنها جایی هستش که می تونیم موفقیت هامون رو جشن بگیریم و برای همدیگه کف بزنیم و همدیگر رو تشویق کنیم و ایمان مون رو قوی تر کنیم و به همدیگه انگیزه بدیم خدارو شکرت ..مهرداد عزیز م بی نهایت ازت ممنون و سپاسگذارم که اومدی و وقت و زمان گذاشتی و برام نوشتی نمیدونی چقدر ذوق کردم وقتی اون نقطه آبی کنار پروفایل مو دیدم و امروز شکر خدا چند تا از دوستان این کشتی الهی منو با پاسخ هاشون سوپرایز کردن ممنونم بهترینع بهتربن ها رو از سراسر دنیا برای تو مهرداد عزیز و برای همه مون آرزومندم

        روز و شبت بخیریت و خوبی و خوشی و ایام بکامت شیرین و گوارا و وفق مرادت باشه دوست خوب بینظیرم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      علیرضا عظیمی گفته:
      مدت عضویت: 802 روز

      رویا خانم مچکرم ازت که تجربیات خودتو با ما به اشتراک گذاشتی

      من واقعا روحیم با حرفای شما عوض شد چون الان منم تو یه شرایطی هستم که نیاز داشتم به یه حس خوب که با شنیدین صحبت های شما واقعا حسم بهتر شد

      مچکرم ازت و بهترین ها رو برات میخوام و دم شما گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2196 روز

        درود و سلام خدمت آقای عظیمی نازنین امیدوارم حال دلت کوکع کوک باشه و یک صبح زیبای بهشتی رو تجربه کنی جیبات هم همیشه پر پول باشه و جرقه های عشق در قلبت شعله ور..

        ممنون و سپاسگذارم برای پاسخگویی زیباتون و خوشحالم که کامنتم سبب خیر و خوشی و احساس خوبت شده .. چقدر خوشحالم که تازه به این جمع الهی وارد شدی .. خیر مقدم می گم . اومدی چه خوب شد اومدی… فقط می تونم بگم که بهترینع بهترین جای دنیا اومدی.. ببین آقا علیرضای عزیز نمیدونم چی کار خوبی توی این جهان هستی انجام دادی که خداوند دستتو گرفت و صاف آورد توی کلاس زرنگ ها . توی کلاس الهی خودش تو رو به جاهای دیگه پاس نداد .و بگه خب فعلا برو دوراتو بزن بعدش میارمت سر جای اصلیت.. خدا رو شکرت عزیز دل خداوند بقول فیلم مارمولک راه های رسیدن به خدا زیاد است.. ولی علیرضا جان این راه عباسمنش بودن لایق هر کسی نیستاااااا ببین چقدر عزیز و لایق و شایسته وعشق خداوند بودی که صاف آوردتت بهشت برین.. به امید خدا به تمام خواسته ها و اهداف و آرزوهای در سینه ی مقدس ات میرسی فقط ادامه بده .. ادامه بده و ادامه بده.. خسته نشو.. ادامه بده.. اگرم گاهی خسته شدی نگران نباش کمی استراحت کن و دوباره شروع کن و ادامه بده مطمعن باش موفق میشی فقط مو به مو حرف های ارزشمند استاد رو بنویس و بخون و گوش کن و ادامه بده تا در مدار دریافتش قرار بگیری … ورود ت مبارک پسر خوب خدا

        شاد و موفق و ثروتمند و سلامت باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1340 روز

      سلام رویا خانم نازنین

      میخواستم بخوابم ولی گفتم قبل از اینکه بخوابم بذار دو دقیقه برم توی سایت یه کامنتی از دوستای عزیزم رو بخونم بعد بخوابم که خداوند من رو به سمت کامنت شما هدایت کرد

      هیچی دیگه دو دقیقه شد 30 دقیقه مطالعه فقط کامنت شما :)))

      خیلی خوشم امد از اینکه روند تکاملی تون رو به زیبایی نوشتین و جالبه که تاریخ هایی هم که نوشتین رو قشنگ یادتون بود چون با جزئیات نوشتین

      خلاصه رویا خانم نازنین من از خوندن این کامنت شما کلی لذت بردم از اینکه درسته یک جاهایی از زندگیتون ، از لحاظ ذهنی به هم میریختین ولی حداقلش با به یاد آوردن قانون سعی می‌کنید که ذهنتون رو کنترل کنید تا فرکانس های خوبی رو بفرستید که به طبع اتفاقات خوب شرایط آسون رو تجربه کنید

      خدارو صد هزار مرتبه شکر به خاطر دوستای نازنینی مثل شما

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2196 روز

        سلام و صد سلام به آقا حسن گرامی عزیز .‌ ممنونم برای پاسخگویی تون که اینقدر به من انرژی داد .. در مورد به یاد داشتن تاریخ ها که گفتید اینکه روند تکاملی تون رو به زیبایی نوشتین و جالبه که تاریخ هایی هم که نوشتین رو قشنگ یادتون بود چون با جزئیات نوشتین علتش اینه که من کلا همیشه توی تقویم ها ی کوچکی که داشتم نکات مهم رو یادداشت می کردم و الان هم یک دفترهایی دارم که دفتر اهداف و دفتر ستاره قطبی و که کلی با اعداد و ارقام نوشته شده و حتی چه مقدار پول بدست آوردم در چه تاریخی رو می نویسم کلا من زیاد می نویسم و هر وقت هم خواستم بفهمم که چه روزی کجا رفته بودم یا توی اون مهمونی چه غذایی نوش جان کردم و یا هر چیز دیگه رو حتما می نویسم .. کلا خیلی خوبه که تاریخ رو بدونیم .. که بفهمم چه روندی طی شده.. مثلا در سال 97 در همین فصل خرداد کلا زندگیم نابود شده بود و خودم هم افتاده بودم توی اون دره های تاریکی ولی شکر خدا الان دقیقا توی همین فصل خرداد من کجا هستم؟؟؟؟؟

        مسلما خیلی حالم بهتره استاد عباسمنش رو دارم . چراغ نورانی هدایت رو بسمت من روشن کرد.. منو با ریسمان الهی کشید بیرون و کوبیده شده بودم ولی الان از نو ساخته شدم..

        ممنون و سپاس هر کجا که هستی همیشه شاد و سالم و خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی ممنون و سپاس

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      مجتبی گفته:
      مدت عضویت: 4014 روز

      به نام خدا

      سلام به رویای عزیز ، کامنتت رو خوندم و واقعا لذت بردم ، دلم نیومد پیام نزارم ؛

      یجاهایی از کامنتت ، حتی صفحه گوشی رو خاموش کردم و اشک تو چشام جمع شده بود ، و چند دقه با خدا صحبت میکردم و یجورایی از حس خوب کامنتت ، منم حالم خوب شد و انگیزه گرفتم ، که فقط کافیه بخودش توکل کنیم و ازش بخوایم ، محاله جوابمون رو نده ؛

      بازم ازت ممنونم و از ته دل برات پول فراوون ، رابطه عاشقانه عالی و بدن سلامت رو آرزو میکنم ؛ موفق و شاد باشی رویا جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2196 روز

        درود و سلام خدمت آقا مجتبی ی نازنین .. ممنون و سپاسگذارم که با پاسخگوی کامنتم بودید و نمیدونید چقدر اون دایره آبی کنار اسم پروفایلم منو خوشحال و دلگرم می کنع.. همش میگم خدایاااا شکرت که اینجا فقط می تونیم راجب تضادهامون صحبت کنیم و به همدیگر آگاهی نثار کنیم.‌‌‌.. اینجا تنها جایی هستش که برای موفقیت هامون جشن می گیریم و همدیگر رو تحسین و تمجید می کنیم و اعتماد بنفس مون بالاتر میره… اینجا تنها جایی هستش که فرشتگانی از طرف خداوند زندگی می کنند و یک بهشت روحانی است که می تونیم باورهامون رو اصلاح کنیم و پر وبال رشد و پیشرفت هامون باشیم.. اینجا تنها جایی هستش که با خواندن کامنت های زیبا و پر محتوای دوستان عزیزم به درک و آگاهی بیشتری هدایت میشم..

        خدایاااا شکرت بابت دوستان نازنینی چون شما مجتبی عزیز واقعا ممنون و سپاسگذارم که گفتیدمنم حالم خوب شد و انگیزه گرفتم ، که فقط کافیه بخودش توکل کنیم و ازش بخوایم ، محاله جوابمون رو نده ؛ واقعا خداوند از آنجایی که فکرشو نمی کنی از فضل خودش نعمت و برکت میده .. خدایاااااا چشمان من به دستان قدرتمند و ثروتمند و دولتمند خودت خیره مانده هذهِ مِن فَضلِ رَبی

        بهترینع بهترینها رو از هر نوع در سراسر دنیا برای شما دوست عزیز دل خدا و برای همه مون آرزومندم

        روز و شبت بخیریت و خوبی و خوشی و ایام بکامت شیرین و گوار و پُر از عشق الهی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1441 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام بچه های عزیز

    استاد عزیزم حالا میفهمم که چرا اینقدر زندگی من با مجید عزیزم دچار یو یو میشه اینقدر بالا و پایین میشه

    استاد جان خیلی از روز ها با هم خوبیم اما به محض اینکه یه تضادی پیش بیاد سریع شروع میکنیم از هم دیگر عیب جویی کردن شروع به رخ کشیدن عیب های همدیگر میکنیم رو سر هم خوبی هایمان رو منت میگذاریم خیلی از هم دیگر پر توقع میشویم .

    حق انتخاب رو از هم دیگر میگیریم

    ترمز قوی من در زندگی اینه که فقط تایید از همسرم بگیرم .اگه تعریف از من نکنه یعنی از من راضی نیست وشروع می‌کنم به خود سرزنشی که اره لایق نیستم که با وجود تلاش فراوان محله ادم رو بهم نزاشت

    ترمز دیگه این که همسرم به محض اینکه یه ذره ازش فاصله بگیرم میره سراغ دختر بازی

    یا خدا رو شکر من وجود سالم در روابط زناشویی دارم وگرنه خود من هیچ ارزشی ندارم برا همسر. من یقین میدونم که خیلی از خانم ها این باور رو دارند که اونم میبینی همسرم خیلی خاطرم رو میخواد فقط برا رابطه گرفتن هست نه صرفا برای ارمش و لذت هر دو طرفین

    اگر رابطه نباشه در زندگی با جنس مخالف من هیچ ارزشی ندارم

    چون وقتی که پسری پیشنهاد دوستی میده فقط برا این داره تلاش میکنه که رابطه نزدیک بر قرار کنه و به محض جواب نه شنیدن طرف سریع ترک میکنه و میره قید اون همه چرب زبونی و کادو دادن جلب توجه کردن رو میزنه .

    یا اینکه طرف مقابل منتظر که یه سر نخی ازت پیدا کنه و شروع کنه به مچ گیری که چرا این شد چرا اون شد

    یا اینکه مردها عقده ای اند چون که میرند سر کار باید همه کار ها درست انجام بشه وگر نه تمام عقده و خستگی شان را سر خانم خالی می‌کنند من حتی تو مردهای این روستا خیلی دیدم که اگر مرد از سر کار خسته و کوفته اومد خونه هر چی از دهنش در بیاد یا حتی اگه کتک بزنه زن باز هم بره ، دلجویی کنه، نازش کنه، بغلش کنه، سور و سات رابطه رو بر قرار کنه، عه عه خیلی چندش اور و زور گویانه، بعضی از مرد ها رفتار میکنند

    و تا میایی به کسی بگی میگه مرد دیگه هیچ کاری نمیشه انجام داد باید سازش کرد وگر نه ترکت می‌کنه میره و اگر بزاره بره زندگیت نابود میشود دیگه کسی نیست که بیاد با تو رابطه بر قرار کنه برا همین باید تحمل کنی بچه هات این وسط لطمه میخورند صدمه روحی میبینند پس باید نِقِت در نیاد و خفه خون بگیری که نگن وای! زندگی فلانی هم به هم خورد دیدی

    فلانی هم که اینقدر به خانمش می‌گفت یه تارموهات رو به دنیا نمیدم برا یه اشتباه کوچیک زندگی خودش رو نابود کرد پس لال مونی بگیر و تحمل کن تا مردم حرفی نزنند .

    یا اینکه احساس قربانی شدن به خودت بگیری و بری یه گوشه کز کنی و ادای ادمای یتیم زده رو در بیاری که بلکم طرف دلش بسوزه و اون رفتار هاش رو تکرار نکنه

    یا اینکه هر خواسته ای داشته باشه باید سریع و بی کم و کاست انجام بشه وگر نه کتک کاری می‌کنه وگر نه میزاره میره وگر نه با یکی دیگه دوست میشه و جزغاله ات میکنه پس تحمل کن

    خدای من چقدر ما داریم شرک ورزی میکنیم چقدر داریم زندگی رو برا خودمون جهنم میکنیم. خودمون هم به خود مون رحم نمیکنیم فقط شدیم یه ادم باج بده به هر خواسته ای !!چرا ؟ برای اینکه حداقل اون یه لقمه نون که در می ارند بتونیم زندگی مون رو بگذرونیم .

    من هم وابسته به دستای همسرم شدم که پول بده برم فلان چیز بخرم پول بده برم فلان مراسم

    وای خدا چقدر باور های نادرست دارم برا همین زندگی من اینقدر دچار بالا پایینی میشه

    باور به اینکه اگر من برم سر کار شوهره از من پر توقع میشه دیگه نمیره سر کار دیگه بهم پول تو جیبی نمیده

    دیگه برام ارزش قائل نمیشه چون خودم از عهده ی خودم بر میام

    استاد من نمونه های زیادی از زن ها رو دیدم که چقدر برای زندگی شان تلاش کردند و پول در اوردن اما به یه جایی رسیده که همسرش میگه من دیگه نمی‌خوام تو رو

    و خیلی ها میگن ول کن ارزشت رو برا همسر کم نکن بزار خودش کار کنه خرج زندگی رو در بیاره. چشمش کور دندش نرم

    و خیلی چیزای دیگه

    استاد من ادمی ام که بی پرده همه ی حرف ها رو میزنم برا همین خیلی ها تعجب میکنند از حرف های من. من خیلی دوست ندارم خودم رو گول بزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    در خرابات مغان نور خدا می‌بینم

    این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

    جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو

    خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم

    سلام برعزیزان عاشق اساتید گرانقدرمون وهمه دوستان همسفردراین سفرسرتاسرالهی ونورانی

    خدایا صدهاهزاربارشکرت بابت حال خوبم بابت احساس فوق العاده خوبم بابت فرکانسهای عالی که میفرستم بابت ارامش درونم بابت شادیهای روزافزونم بابت اگاهی های نابی که هرروز دارم بیشتردریافتشون میکنم بابت توحیدی ترشدنم بابت رسیدن به درک بهترم ازقانون بابت سپاسگزارترشدنم بابت شورشوقی که دارم بابت ارام ترشدنم بابت رهاترشدنم بابت تسلیم ترشدنم بابت صبورترشدنم بابت زیبابین ترشدنم بابت شجاع ترشدنم بابت باایمان ترشدنم وبابت …………………………………………………………………….

    استادعزیزم زبان قاصره نمیدونم با چه زبان وادبیاتی بایدازشماتشکرکنم شما باروح وروان من چه کردین؟

    بعداز60سال زندگی تازه دارم طعم لذت طعم ارامش طعم شادبودن درونی وواقعی رو میچشم واززندگی ام لذت میبرم

    خدایا شکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    استادعزیزم اینقدراین روزها حالم خوبه سرذوق  وسرشارازانرژی هستم وشورشوق دارم که حدنداره واین حال خوبم رو ابتدا ازلطف خداوند وهابم میدونم ودرثانی مدیون شمااساتیدنازنینم هستم

    استادعزیم هرچه ازخدامیخواهین به شماعطاکنه

    و من ازانجایکه متعهد شدم وبه خودم قول داده ام هرزمان احساسم عالیییییییی بود واتفاق زیبایی رو تجربه کنم به جای اینکه دردفترزیبای سپاسگزاریم بنویسم بیام درسایت بادوستانم به اشتراک بگذارم وامروز دیگه نتونستم بیش ازاین صبرکنم و خودموکنترل کنم وبدون مقدمه و بدون رعایت اصول نگارشی باشماعزیزان به زبان خودمونی درددل کنم باشدکه نوشته هام تشکری باشدازشماعزیزان دل

    واما استادگلم میخوام بازم ازیک تجربه واتفاق عالیییی براتون بگم

    وقتی رهاباشیم وخودمون رو به جریان” هدایت “میسپاریم خداوند وجهان باما چه ها که نمیکند

    پسرارشدم عزیزدلم اول خرداد به خدمت مقدس سربازی اعزام شده ودرحال  گذراندن دوران اموزشی است ویه کم نگران تقسیم بعدازدوران اموزشی است که درچه شهری یاواحدی بایدخدمت کنه وازمن خواسته دراین راستابراش کاری انجام دهم

    خوب دیگه بچه است ازپدرانتظار حمابت داره

    ‌ومن اززمانی که درابن مسیر زیبا والهی هستم باعنایت به اموزه های شمااستاد عزیزسعی میکنم تمام امورزندگی ام روبسپارم دست خدا وروی بندگان خداحساب نکنم وفقط روی خداحساب کنم ودرتمرین ستاره فطبی ام ازخداوند درخواست کرده ام که خودش این موضوع رومدیریت کنه وپسرگلم رودرزمان مناسب مکان مناسب شرایط وموقعیت مناسب وبه ادمای مناسب هدایت کنه تا ازدوران خدمت سربازی اش لذت ببره

    ومن صرفا سمت خودم روانجام میدم و اصل موضوع رو به خدای وهابم میسپارم وایمان وباوردارم که همه چیزبالطف بیکران خداوند مهربانم عالییییی پیش خواهدرفت

    بااین اوصاف روزگذشته فرماندارمحترم  شهرمون بافرمانده  محترم انتظامی شهرستانمون هماهنگ کردن تا من نزدایشون برم وموضوع رومطرح کنم و همان لحظه رفتم  محل کارایشان  وهنگام ورود به دفتر جناب سرهنگ یکی ازدوستان اصناف که قبلا ارتباط کاری باهم داشتیم  که اتفاقا ایشان هم  باسرهنگ کاراداری داشتن همراه واردشدیم وابتدا من موضوع پسرم رومطرح کردم وجناب سرهنگ توضیحاتی دادند وگفتن بحث تقسیم نیروها توسط مراکز اموزشی  ودر درتهران انجام خواهد شد وبااین اوصاف اطلاعات پسرم روگرفتن وگفتن هرکاری ازدستشون بربیاد انجام خواهندداد ومن هنگام خداحافظی وترک محل همان دوست اصناف به من گفتن بیرون باشم بامن کاردارن ومنتظرماندم تاامدند

      به من گفت که موضوع  روشنیده ودرکمال ناباوری وتعجب  گفت دوست بسیارصمیمی درمرکز اموزشی  که درحال حاضرپسرم انجاست داره وخیلی راحت مبتونه این موضوع رومطرح کنه وباتوکل بر خدا هرکاری ازش ساخته باشه انجام خواهدداد ومن دراون لحظه فارغ ازهرنتیجه واقعااچمز شدم اخه چطوری ممکنه این هماهنگی اینقدردقیق و به صورت معجزه اسا انجام بشه

    ایاغیرازاین است که من خودم روسپردم به جریان هدایت وازخداند مهربانم درخواست کردم که خودش موضوع رومدیریت کنه

    الله اکبر به بزرگی خدا الله اکبر الله اکبر الله اکبر

    به لطف الله مهربان دراینده ارنتیجه خوام نوشت

    تادرودی دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: