چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2 - صفحه 31

939 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مینا گفته:
    مدت عضویت: 1923 روز

    عرض سلام و ادب خدمت استاد و دوستان عزیز.

    در رابطه با عدم اعتماد به نفس و توهم اینکه باید زیبا بشم(حالا برای ازدواج یا اینکه مورد قبول بودن)،میتونم بگم من سه مورد عجیب و غریب تو دوست و فامیل دیدم که با توضیح طریقه تفکر اون‌ها،شاید بعضی‌ها متوجه بشن که اعتماد به نفس چه مقوله‌ جالبیه.

    این سه نفر که میخوام در مورد اعتماد به نفس ضعیفشون صحبت کنم، خیلی زیبا هستند! اما به‌صورت عجیبی اعتماد به نفس پایینی دارند! به‌واقع اینطور نیست که اگه کسی زیبا باشه،لزوما اعتماد به نفس هم داره،یعنی ممکنه کسی زیبا هم باشه،اما اینقدر اعتماد به نفس پایینی داشته باشه که حتی اون زیبایی هم نتونه بهش کمک کنه تا حس خوبی نسبت به خودش داشته باشه.

    هرسه مورد مد نظر من خصوصیات مشترکی دارند؛اون‌ها با اینکه بارها و بارها شنیدند که چهره زیبایی دارند،اما اینقدر ازنظر درونی اعتماد به نفس پایینی دارند که دائم به فکر عمل‌های زیبایی مختلف هستند و با این کارشون آدم را به حیرت می‌اندازند. کسانی که اون‌ها رو می‌شناسند براشون این سوال پیش میاد که با اینهمه زیبایی چرا باز به فکر عمل‌های جراحی هستند؟!

    به قول استاد هیچوقت هم راضی نیستند و وقتی یک عمل انجام میدهند،باز می‌گویند باید یک عمل دیگه انجام بدهیم!

    اون‌ها حتی یک روز هم بدون آرایش پیش دیگران ظاهر نمیشن،اون‌هم ارایش‌های غلیظ!

    یک خصوصیتشون هم این هست که دائم از دیگران می‌پرسند الان قیافه‌م چطور شده؟الان خوبم؟الان زشت نشدم؟!و یا برای اینکه رو ضعف درونی خودشون سرپوش بزارن،مدام از ظاهر دیگران ایراد میگیرند.

    یه مورد دیگه این هست که دائم یادآوری می‌کنند که آدم‌های خاصی هستند،مثلا خواستگارهای زیادی داشتند!که این هم نشون میده از یک ضعف درونی رنج می‌برند و به این صورت میخوان اون رو جبران کنند.

    نکته ناراحت‌کننده این هست که هر سه نفر این عزیزها در زندگی مشترک هم دچار مشکل هستند!وزیبایی اون‌ها در ازدواج موفق بهشون کمک نکرده و البته علت اون هم واضح هست،چراکه انسان اگر برای خودش قلبا ارزشی قائل نباشه و اعتماد به نفس نداشته باشه،طبیعی هست که پارتنرش هم به‌صورت ناخودآگاه برای اون ارزشی قائل نمیشه و زندگی خوبی نخواهد شد.

    این موارد رو گفتم که بدونیم گاهی با این کارمون به‌صورت آگاهانه یا ناآگاهانه و نداشتن اعتماد به نفس، چه بر سر زندگیمون میاریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام به همه بخصوص به استاد عزیزم و مریم خانم گرامی

    استاد این باور عدم فراوانی چقدر تو همه چیز هسست! من گاهی که میخوام کامنت بذارم میگم خیلی دیگه تعداد صفحه هام بالا میره، و گاهی به همین دلیل چیزی نمینویسم، و البته که میگم باید چیز جالبی برای گفتن داشته باشم و الکی ننویسم و تعداد صفحه کامنتام رو الکی زیاد نکنم! اینو تو امروز با گوش دادن این فایل بهش رسیدم چون قبلش دیدم که یه ستاره ازم کم شده! راستش خیلی ناراحت شدم به نظر خودم داشتم خیلی هم زیاد کامنت میذاشتم تا رفتم و تاریخ کامنتای قبلیم رو چک‌کردم و دیدم نخیر خیلی هم تند تند و با فاصله کم کامنت نذاشته بودم، اینجا که شما اشاره کردید به فراوانی، من فهمیدم ترمز ذهنیم چیه، برای هر مسئله ای دیدم که با یه جمله ی کوچیک تو حرفام به عدم فراوانی اشاره میکنم که باید حلللش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    امیرحسین بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1204 روز

    سلام به خانواده دوست داشتی ام

    سلام به استاد عزیز همه خانواده

    چقدر سپاسگذار خداوند شدم بخاطر وجود شما در زندگی ام استاد جان

    یک الگو در تمام زمینه ها هستید

    یه فکت عالی برای نجواهای ذهن ، چه سد هایی که شما نشکسته اید، چه جسارت هایی که خرج نکرده اید، چه ایمان تحسین برانگیزی

    واقعا اگر به یک نفر غبطه بخورم آن شمایید، واقعا کارهای بزرگی انجام داده اید و تاثیر گذار در زندگی ملیون ها انسان

    واقعا همین‌گونه است که می‌گویید، ترمزهایی در وحود ماهست که هرچقدر گاز بدهیم حرکت نمی‌کنیم و باید آنهارا بشناسیم و با فکت های درست آن هارو برداریم تا جریان طبیعی نعمت ها در زندگی ما جاری شود

    با گوش دادن این فایل هرچه در دل داشتم ریخته شد بیرون

    در مورد روابط ک توضیح دادید

    من ترمزم این بود میخوام تنها باشم، وارد رابطه شد آزادی من رو میگیره، من رو از مسیر دوره میکنه، و سالهاست یه رابطه جدی نداشته ام .

    ولی دیدن این فایل باعث شد با خودم رو راست باشم و اینجا بگم که چقدر دلم رابطه میخواد، آن هم با دختری که دوست دارد زیبایی هارا ببیند و شاد باشد. دختری که از کوچکترین چیزها لذت می‌برد و دنیای زیبایی در سر دارد

    ومن خودم با دست خودم با باورهای مخربم پام رو تر مز گذاشتم و جلوی روند طبیعی داشتن این تجربه عالی را گرفته ام

    درمورد ثروت، چند روزیه که دارم به ترمز ها فکر میکنم ویکی از ترمز ها عملگرا بودنِ من

    من ساعت ها فایل گوش میدم رو خودم کارمیکنم و پای عمل ک میاد… میشینم خونه دوباره رو باورها کارمیکنم و کاری نمیکنم

    این باور ازکجا میاد؟ اینکه نکنه موفق نشی الکی زحمت بکشی ببینی اصلا این راهش نبوده ک رفتی!کسانی دیگر مثلا از راه های دیگه ثروت ساختن

    (دوستانی که کامنتم رو میخونن راهنماییم کنن)

    باید ببینم این باور ازکجا میاد

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    ترمز بعدی وبسیار مهم؛ این است که میخواهم چیزی را بفروشم تا چیزدیگری را تهیه کنم یا هزینه هایی را پرداخت کنم

    این نشان میدهد که من نمی‌توانم پولش را بسازم‌… و فراوانی را باورندارم

    سالها اینگونه بوده و ترمز بسیار بزرگی برای پیشترفت مالی من است

    از این پس هیچ وقت چیزی را نمی‌فروشم برای خرید چیز دیگر یا پرداخت هزینه هایی

    . . . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    ترس از اینکه نکنه این کاری دوست دارم انجام نشه،

    خراب شدن اوضاع مالی

    (نیاز به باور توحیدی و ایمان به خداوند یکتا داره)

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    یکی دیگر وقتی پولی وارد حسابم می‌شود دیگر به فکر آینده نیستم و تنبل میشوم

    این از چه باور مخربی میاد؟؟؟؟

    (باید همواره در لحضه زندگی کنم واز نعمت های خدا که وارد زندگیم شده لذت ببرم و از آن بهره ببرم،و به نگاه بلند مدت داشته باشم)

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    من هیچ وقت طبق هدف قدم به قدم حرکت نکرده ام

    این از چه باور مخربی میاد؟؟؟

    ( باید هدف مشخص داشته باشم و هرروز قدم کوچکی در مسیر بردارم، تکاملم رو طی کنم)

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    _تمرکزم رو یک موضوع نیست و پراکنده تلاش میکنم

    اگر هدف من موفقیت در این پروژه هست تلاش ها وتمرکزم و باورهای هم جهت با خواستم باید حول محور این هدف باشه

    وتخصصی که نیاز هست رو در دین‌زمینه افزایش بدم

    این از چه باور مخربی میاد؟؟؟

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    شک درمورد اینکه واقعا این کارو دوست دارم یانه؟ و مانع حرکت من میشه؛

    ( باید چیزی که دوست دارم را تجربه کنم و بعد تصمیم بگیرم آیا میخواهم ادامه دهم با خیر)

    این از چ باور مخربی میاد؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    سلام

    راجع به این موضوع که توضیح دادین استاد من یه تجربه ای بگم از خودم کلن بچه مثالی هستم چون خودم از کامنتهایی که بچه ها تجربه هاشون و میگن خیلی خیلی استقبال میکنم بهمین خاطر خودمم بیشتر سعی میکنم تجربه های مشابه با موضوع فایل ها رو بگم که هم بیشتر برای خودم جا بیفته هم اگه کسی کامنت منو خوند استفاده کنه

    من قبل اشنایی با قوانین یکی از اولویت های ظاهریم تو روابط داشتن هیکل ورزشکاری بود جذابیت و کلن تو این موضوع میدیدم و ازونجایی که قوانین کاملا درست عمل میکنه و توجه من رو این موضوع بود با هرکسی وارد رابطه میشدم حتی مدت کوتاهی فکر ذکرش باشگاه بود یا همیشه اندام متناسب داشت و این روند همینطور ادامه داشت و من بعد اشنایی با قوانین و سایت شما و کار کردن تو این زمینه تونستم در کنار این اولویت شکل شمایل دلخواه رابطمو هم در زمینه های دیگه بسازم وموندگاریش بیشتر شد من کار خاصی نمیکردما رو خودم کار میکردم اونا اتفاق میفتاد تا اینکه به تضاد برخوردم و وابستگی و عدم لیاقت و شرک و همه ی اینها تو روابطم پدیدار شد البته اینم بگم میدونستم دیگه اون ادم ادم مناسب من نیست اما خودمو گول میزدم تا اینکه وقتی رابطه مون و کات کردیم من متوجه شدم تو روابطم مشکل دارم و هدایت شدم به خرید دوره عشق و مودت بعد از اون اصلا دنیای فکریم زیر و رو شد فهمیدم هیکل و ظاهر زیبا نیست که میتونه منو عاشق کنه یا موندگار کنه یا ارامش تو روابطم ایجاد کنه ( اینم بگم نمیخوام بگم کسایی که ورزشکار یا هیکلی هستن ادمهای مناسبی نیستن اتفاقا الگوشم فراوان دادم که در جایگاه شوهر و چندین ساله وفادارانه دارن زندگی میکنن یا پارتنر سابق من یه ادم فوق العاده بود این من بودم که توجه و اولویتم اینقدر رو این موضوع بود ملاک های دیگه به چشمم نمیومد) من متوجه شدم که نباید به شخص خاص رفتار خاص ملاک خاص زوم کنم یا فقط بخوام اونو داشته باشم من یه ادم با ویژگی های بینظیر میخوام خودمو بینظیر میسازم که روابطم بینظیر بشه و واقعا استاد تو دوره هم میگن واژه خود به خود و خیلی تکرار میکنن خود به خود ادمی وارد زندگی من شد که بدون اینکه من ازش بخوام مطابق سلیقه من بود هیکلش ورزشکاری نیست اما اندامش متناسبه فکرش متناسبه طرز زندگی و فکر کردنش متناسبه و حتی از دید من جذابترین پسری هست که تابحال تو زندگیم بوده قیافشم ب دید من کیوت ترینه جوری که بعد دو سال وقتی پارنتر قبلیمو اتفاقی دیدم اصلا دلم نمیخواست باهام همکلام بشه و نگاش کنم نه که ازش بدم بیاد احساس میکردم اصلا نباید باهاش همکلام بشم کسی که دو سال قبل نبودش ندیدنش اذیتم میکرد با ارامش خاطر از کنارش کذشتم بدون اخم و بدرفتاری کردن تازه کلی هم احوالپرسی کردم باهاش اما بعدش خدانکهدار موفق باشی

    این فایل خودش چکیده دوره عشق و مودت بود ️

    در رابطه با احساس لیاقت هم یکی از دوستانم تعریف میکرد که پسری که باهاش تو رابطه بود بهش گفته بود نمیدونم چه کار خوبی تو جهان کردم که تو نصیبم شدی یا تو پاداش کار خوب منی و هی اعلام میکرده که تو خوبی من لیلقت دوست داشتنت و ندارم و رابطه تو مدت کوتاهی با اینکه ظاهر خیلی خوبی داشت و مدت دار بود و همه فکر میکردن اونا دیگه باهم ازدواج میکنن از طرف دختر به شکل عجیبی کات شد جوری که پسره هنوز تو شوک بود

    استاد عزیزم اینجوری که از پشت دوربین چشم تو چشم باهامون صحبت میکنی اصلا قربونتون میرم من

    در رابطه با اینکه میگین یوقتا بهونه میارین مثل تنهایی میترسین از رابطه اما میگین دوس دارسم تنها باشیم من مثالش و در ثروت میگم قبلنا چون نمیتونستم برای خودم زنجیر طلا انگشتر یا گوشواره داشته‌باشم هرجا میرسیدم میگفتم من از طلا خوشم نمیاد در صورتی که بعدها برای خودم خریدم و دستم به گوش نمیرسید میگفتم پیف پیف بو‌‌ میده

    مورد بعدی هم من توش ترمز داشتم اینکه ازادی هامو از دست میدم و بطرز جادویی حل شد جوری که من الان بهش فکر کردم که قبلا این ترمز و داشتم چون وارد رابطه محشری شدم که در عین عشق و علاقه و احترام هیچگونهه محدودیتی برای هم تعیین نکردیم البته چون خودم قبلا این ترمز و داشتم من بیشتر محدودش کردم اما ایشون به هیچ عنوااان جوری که من اصلا خودم دلم نمیخواد یسری چیزها رو تجربه کنم به تنهایی و همیشه دلم میخواد با ایشون تقسیمش کنم یا حد خودمو همیشه میدونم با توجه به فرهنگی که توش قرار دارم اینم بلطف اموزه های فوق العاده شماست

    واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این همه اگاهی های ناب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  5. -
    محمد مردان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1154 روز

    به نام خداوند غفور رحیم

    سلااااام سلااااااااااامی پر از انرژی مثبت پر از خبر های خوب خیلی دلم تنگ شده بود برای کامنت گذاشتن و به اشتراک گذاشتن خبر های خوب نتایج خوبم و توجه کردن به نعمت ها و بهبود ها

    اقا اومدم دسته پرم اومدم استاد جون خیلی ارادت دارم خانم شایسته خیلی مخلصیم

    دوستان خیلی ممنونم بابت حضورتون با پاسخ های قشنگتون این حس خوبمو به خودم برگردونید خوشحال میشم نظرتون رو راجب کامنتم بدونم

    خدارو شکر خدارو شکر

    خب من چهار ماه پیش اینجا کامنت گذاشتم زیر این فایل در مورد تصمیمی که گرفته بودم یا بهتره بگم خواسته ای که در من ایجاد شده بود خب من از تقریبا 17 سالگی خیلی مذهبی شده بودم و چون ورزش قهرمانی هم میکردم خیلی درگیرش بودم اصلا دوست نداشتم وارد رابطه عاطفی بشم ترمز هایی مثل وقتمو میگیره مثل مسائل مالی که باید پول خرج کنی از کار کاسبی میفتی از ورزش میفتی یعنی از هفت سال پیش تا الان که بیستو چهار سالمه تو رابطه نبودم تو این یکسالو نیمی که پای درس های استاد نشستم ذره ذره تغیراتی در من ایجاد شد که خیلی از ترمز هام برداشته شد اصلا نگاهم نسبت به رابطه و چیزی که ازش میخوام تغییر کرد ترمز مثلا من فکر میکردم باید وضع مالیم خوب و پرفکت بشه بعد وارد رابطه بشم که تو دوره عزت نفس اصلا استاد گفت الان وضع مالیت خوب نیست مگه قراره اینجوری بمونه سرو بگیر بالا برو با عزت نفس دست بزار رو بهترین دختر

    یا خیلی از ترمز هایی که داشتم مربوط به باور های مذهبیم بود که برطرف شد و مندچهار ماه پیش خواستم با تمام وجودم از خدا خواستم یه روز یه دختررو دیدم خوشم اومد رفتم باهاش صحبت کردم گفت تو رابطس منم ارزوی خوشبختی براش کردم و خدافظ بعد از ظهرش اومدم تو سایت دیدم استاد این فایلو گذاشته خیلی هدایتی یعنی شما فرض کنید بعد سال ها یه تصمیمی میگیری یه اقدامی میکنی بعد دو سه ساعت بعد میای تو سایت میبیتی استاد راجب همون موضوع فایل گذاشته این برام نشونه بود که خدا گفت من کمکت میکنم

    خب من یه چند روزی چسبیدم به این موضوع این خواستم همش فکرم شده بود وارد رابطه بشم دیگه غافل شده بودم از قانون چند باری به چند نفر پیشنهاد دادم از همشون یه جمله شنیدم یا متاهل بودن یا تو رابطه بعد یه زنگی تو سرم صدا کرد گفتم محمد داری چیکار میکنی پس خدا چیکارست تو میخوای همه کارارو خودت انجام بدی مگه فیزیکیه این سازو کار این دنیا مگه استاد نگفته فیزیکی نیست مگه نگفته ذهنیه تو روی خودت کار کن عزت نفست چیه به هرکی میرسی درخواست میدی

    بعد یه نکته رو هم بگم من دوست داشتم یه حسی داشته باشم به اون شخص میفهمید منظورمو یعنی دوست داشتم عاشق بشم بعد وارد رابطه بشم و دوست داشتم اون ویژگی های اخلاقی و درونی که میخوام رو ببینم توی طرف مقابلم بعد خیلی هدایتی هدایت بشم به سمت اون شخص خب من رها کردم این موضوع رو یعنی من دیگه هر روز تو تمرین ستاره قطبیم این درخواستو ننوشتم رهاش کردم ولی خب گوشه ذهنمم بود

    توجهمم گذاشتم روی کسانی که به راحتی توی یه راببطه درجه یک هستند توجهمو گذاشتم روی دختر های خوبو درجه یکی که تو رابطه هم نیستند خیلی هم ادم حسابی هستند و مثلا میگفتم ببین هست و این جمله که در این جهان فراوانی هست و خدا هم شخص مناسب منو به سمتم هدایت میکنه رو به خودم میگفتم

    و توجهم رو گذاشتم روی ارزش های خودم که چقدر ادم قابل اعتمادی هستم خدارو شکر چقدر ادم صادق خاکی خوش اخلاق همراه و خوش قلبی هستم به لطف خدا چقدر ادم فعال تلاشگر و ادمی که همیشه دوست داره رو به جلو باشه پیشرفت کنه و توسعه بده چقدر روی خودم کار میکنم و متعهد هستم در این مسیر زیبا چقدر مثبتم و فقط دوست دارم شادی هامو با دیگران و عزیزانم به اشتراک بزارم و مسائلم رو تنهایی با یاری الله حل میکنم چقدر قابل اطمینان و امانت دار مردم هستم و چقدر سعی میکنم پولی که میسازم حلال باشه الهی شکرت و چقدر زیبا سالم خوش تیپ خوش استایل و خوش سلیقه ام و البته ورزشکار الهی شکرت این ها همه لطف خداست و من هم با دونستن ارزش های خودم باید سپاسگذاری رو بجا بیارم و خودم رو لایق یه شخص فوق العاده بدونم

    ببینید من یه سری ویژگی ها تو سرم بود مد نظرم بود برای اون شخص

    دوست داشتم اونجوری باشه قبلا از خدا خواسته بودم ولی دیگه یادم رفته بود که اونارو خواستم

    کاری نداریم دو سه ماه گذشت تا سه هفته پیش که رفتم دارو خونه نزدیک فروشگاهمون یه شامپو بخرم رفتم تو یه دختر خانم اونجا بود به عنوان فروشنده و من اصلا حواسم بهش نبود و توجه نکردم بهش خریدمو کردم اومدم بیرون تا اینکه فردا صبحش از جلوی فروشگاهم رد شد و من خیلی اتفاقی باهاش چشم تو چشم شدم هم من خیلی نگاش کردم هم ایشون خیلی منو نگاه کرد به رسم ادب چون ازش خرید کرده بودم یه سلام هم دادم ولی جواب نداد خخخ رفت من خوشم اومد از جذبش

    اقا گذشت تا فردا صبح دوباره راس ساعت پنج دیقه به یازده دوباره از جلوی مغازه رد شد همونجوری همو نگاه کردیمو رفت ولی من هوری دلم ریخت ضربانمم رفت بالا یه حسی توم ایجاد شد خیلی باهاش حال کردم با سادگی پوشش با چهرش با جذبه بودنو سنگین بودنش دلبر بودنش با نمک بودنش وزه یزره هم شیطونه خخخخ

    از لحاظ ظاهر اول ازش خوشم اومد بعد اصلا فهمیدم من این چهره رو شبیهشو تو یه فیلم دیده بودم خیلی هم ساده هستا اصلا مثل این دخترای امروزی که هزارتا برنامه رو فیسشون پیاده میکنن نیست یه فیس دست نخورده

    موها فر و بور پوست سفید بانمک

    کاری نداریم فهمیدم من اینو قبلا خواسته بودم و گفتم مثلا چقدر خوب میشه چهرش اینجوری باشه

    دیدم خودشه خب حالا به اندازه ای که چهره برام مهم هست سلیقم باشه بیشتر از اون شخصیت و اخلاق و باوراش برام مهمه و کنجاو بودم ببینم چجوریه

    خب روز سوم چهارم بود دامادمونم همیشه با من در مغازس اونو رد کردم بره نون وایی چون دوست نداشتم جلوی اون با این خانم صحبت کنم الکی بهش گفتم برو نون بخر راس همون ساعت اومد من صداش کردم گفتم خانم محترم وایساد گفتم یه لحظه تشریف میارید یهو برگشت رفت نیومد بعد همسایه هامونم کنج کاو شدن ممد اقا عاشق شدی منم خیلی بداهه گفتم ن مشتریمونه جنس مرجوع کرده منم باهاش بحثم شده اونم پولشو نگرفته جنسو گذاشته رفته الان صداش کردم پولشو بدم نیومد خب خلاصه خدا بخیر گذروند من دوست نداشته جلو کاسبا اونجا یکم صورت خوشی نداره جلو دختر مردمو بگیری بعد تو ذهنم گفتم کار خدا باید راحت انجام بشه من دیگه صداش نمیکنم نگاهشم نمیکنم جلو مغازه دارو خونه هم نمیشه بری اکر خدا بخواد و صلاح من ایشون باشه هدایتی یجوری یه جایی میبینمش و رها کردم اقا گذشت دو سه روز بعد رفتم سرویس دم میدونمون دم سرویس یهو باهم رو به رو شدیم ایشون داشت جلوی مسجد با موبایلش حرف میزد منم صبر کردم تلفنش تموم بشه و بعد رفتم جلو گفت جانم اول من یه عذر خواهی کردم بابت اون روز گفتم شاید جای مناسبی نبود من صداتون کردم ولی شما چرا نیومدی مگه میدونستی من باهاتون چیکار دارم گفت ن نمیدونستم ولی دوست نداشتم اونجا بین اون همه ادم وایسم منم تشکر کردم که واینستاد و خوشمم اومد از این حرکتش و تحسینش کردم یعد موضوع رو باهاش مطرح کردم گفتم واقعیت من ازتون خیلی خوشم اومده گفت ن من نمیخوام وارد رابطه بشم گفت ادمیم که دوست دارن گاهی تنها باشم و از تنهاییم لذت ببرم گفتم عه این اصلا خواسته منه که طرف مقابل اینجوری باشه و درک کنه که منم دوست دارن این جوری باشم و رابطمون بدون وابستگی باشه و لحظاتی در کنار همیم لذت ببریم ولی من فهمیدم داره ناز میکنه و اصلا این نازشو دوست داشتم دوست نداشتم راحت قبول کنه به مثلا یه نفری که تو خیابون بهش درخواست داده و شناختی هم روش نداره بازم بهش گفتم من دوست ندارم مزاحمتون بشم اگر نظرت برگشت خودتون یجوری بهم بگید

    گذشت دو سه روز گذشت من داشتم میومدم مغازه صبح ساعت نزدیک یازده بود گفتم بزار برم تومترو ببینم میبینمش حدس زدم از مترو بیاد حسم بهم گفت ممکن بود از بی ارتی هم بیاد چون جفتش ایستکاهش نزدیک مغازه ماست ولی هدایت شدم مترو رفتم تو مترو پنج دیقه تو محوطه ایستادم یهو دیدم اومد رفتم جلوش جا خورد لبخند زدم اونم لبخند زد گفتم میشه خواهش کنم سه چهار دیقه وقتتونو به من بدید گفت اینجا چیکار میکنی اتفاقی منو دیدی گفتم ن اومدم منتظرت وایسادم از اونیکی در مترو بردمش بیرون و تو یه کوچه خلوت وایسادیم صحبت کردم باهاش و حسمو بهش گفتم گفتم شمارمو بگیر و فکراتو بکن هر موقع دوست داشتی پیام بده

    خلاصه شماررو دادم دو سه روزی روزی گذشت و من هر روز میرفتم مترو اونم میومد پیشم صحبت میکردیم و یه سری خصلت هاش خیلی خوشم اومد اینکه به کارش متعهد بود هر روز انتایم حاضر میشد و یه سری جزئیات اخلاقی دیگش توجهمو جلب کردکه من قبلا خواسته بودمشون و و دوازدهم ابان یه شاخه گل بهش دادم خیلی خوشحال شد و خیلی تشکر کرد توجهش کلا روی زیبایی هاست با اینکه من اصلا راجب این موضوعات صحبتی نکردم باهاش و خیلی سپاس گذار بود بهش گفتم چرا پیام نمیدی همچنان گفت نمیخوام وارد رابطه بشم و من ب6ش گفتم فردا یک ساعت زود تر بیا این نزدیک یه کافه دنج هستش بریم اونجا یکم صحبت کنیم اولش گفت ن و من بهش گفتم فردا ده صبح پای این درخت منتظرتم فردا صبح من رفتم اونجا راس ساعت ده شمارشم نداشتم دیدم ایشون هم راس ساعت ده حاضر شد دیدمش خیلی خوشحال شدم یه شاخه گل رز ساده دیگه بهش دادم و گفتم گل برای گل خیلی خوشحال شد ذوق کرد کلا ادم خوش ذوقیه من اینجور ادمارو خیلی دوست دارم رفتیم کافه نشستیم حال احوالی کردیمو بهش گفتم ببین من ازت خوشم اومده اون ویژگی هایی که میخوامو داری حسم بهت خیلی خوبه گفتم تا الانم به نظرم خدا کمکم کرده که با تو اشنا بشم مثل اونروز دم مسجد دیدمت میتونست یک دیقه اینور اونور بشه و تو خیابون نبینمت تا صحبت کنیم باهم یا مثلا تو مترو دیدنت یه سوال ازت میکنم

    دلیل این که شماررو گرفتی و پیام نمیدی رو نمیدونم اما اگر از من خوشت نمیاد تو سلیقت نیستم به هر دلیلی فیسم اخلاقم یا هر چیز دیگه ای چون من محتاج رابطه نیستم تنهایی هم حالم خوبه دوست دارم وارد رابطه بشم ولی نه به هر شکلو بزور التماس و … من ناراحت نمیشم و پا میشم میرم دیگه هم جلوتو نمیگیرم و براتم ارزوی خوشبختی میکنم و تو این یه مورد بحثی نمیمونه چون من همینیم که داری میبینی و عاشق خودمم هستم الانم تلاشمو کردم که باهات اشنا بشم و سعی کردم درست رفتار کنم که اعتماد کنی ولی در مورد وابستگی بدون من هر کسی که بخواد از زندگیم بره بیرون و نخواد در کنارم باشه در رو براش باز میکنم و میگم بفرما به سلامت چون لذت برام اولویته و تا زمانی که از وجود هم عاشقانه لذت میبریم در کنار هم میمونیم هیچ اجبار و تحمل کردنی در کار نیست

    و جوابی که داد گفت خوشم میاد ازت و منم دوستت دارم از همه چیزت فقط اصلا دوست ندارم تو محل کارم کسی مطلع بشه فعلا من هم گفتم موافقم چون این منطقه هم محل کسب و کار منه و خیلی ساله جزو کاسب های قدیمی اینجا هستم و شما هم محل کارتونه فعلا کسی متوجه نشه به صلاحه فکر میکنم و بابت این دقت و حواس جمع بودنش تحسینش کردم و و گفتم مشخصه که دختر خانواده داری هستی که که این چیزا برات مهمه بعد متوجه یه ویژگیش شدم که قبلا از خدا خواسته بودم اینجوری باشه خیلی هم صحبت خوش ذوق و خوش مشربیه وقتی پیش همیم خیلی باذوق با هم حرف میزنیم و متوجه نمیشیم زمان چجوری میگزره و قالب صحبتامونم در مورد زیبایی هاس تحسین گر هستش و هر زیبایی میبینه چه تو من چه تو هر چیز دیکه ای در موردش صحبت میکنه و به زبون میاره بدون اینکه من در مورد اینکه تو قانون باشم باهاش صحبتی کرده باشم احساس میکنم خدا شخص هم فرکانسمو هدایت کرده به سمتم

    البته ن اینکه من فقط دنبال شباهت باشم ن من به تفاوت های سلیقه هر کسی سعی میکنم احترام بزارم و با تفاوت ها ادم هارو بپذیرم قطعا من بی نقص نیستم ایشون هم بی نقص نیست هیچ ادمی کامل نیست و من فقط سعی میکنم زیبایی هارو ببینم نمیگم اینکارو خوب انجام میدم ولی به اندازه ای که انجام میدم دارم لذت میبرم از زندگیم

    لذت بخشه باهاش هم صحبت شدن

    اون روز صبح از حضور هم لذت بردیم بعد من رفتم پی زندگیم تا شب هیچ پیامی به هم ندادیم لحظهرو لذت بردیم و طول روز هم به زندگیمون کارمون رسیدگی کردیم بدون وابستگی و همین روند هم ادامه داره و از این ازادی تو رابطمون لذت میبریم پیام بده هر وقت بتونم جواب میدم و برعکس من هم پیام بدم ایشون هر وقت راحت باشه جواب میده و جفتمون این هارو تو رابطه میخواستیم و الان که با هم اشنا شدیم اینجوری هستیم ن اینکه بخوایم تغیر بدیم هم دیگرو

    اون شب تا صبح با هم چت کردیم خیلی هم لذت بخش بود خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم بابت این اجابت قشنگش

    بعد متوجه یه موضوع شدم من قبلا دوست داشتم پارتنرم یا همسرم هم صنف من باشه تو حوضه ی کاریم من کارم پوشاکه بعد فکر میکردم ایشون دانشجوی پزکیه که تو دارو خونه کار میکنه گفتم دانشگاه چی میخونی گفت طراحی لباس اقا من کپ کردم انقدر خداوند جزئیات خواسته منو اجابت کرده دیگه از این به بعد خواسته هامو از خدا با جزئیات خیلی بیشتری درخواست میکنم به خودشم گفتم گفتم ببییییییین من اینارو از خدا خواسته بودم باورت میشه ؟؟؟؟

    اونم با تعجب و ذوق میگفت چه جالب اونم گفت من چند وقت پیش یه جا خوندم رابطه اذر ماهی ها با خردادی ها خیلی خوب میشه الان تو خردادی چه باحال

    خلاصه خیلی داره خوش میگذره

    و یه چیز دیگ من یه خانومی رو تو فضای مجازی دیده بودم شاعر بود خانم نیکراه خیلی هم صداش قشنگ بود خیلی وقت پیش بعد همونجا تو دلم گفته بودم چی میشه مثلا همسر یا پارتنر منم اینجوری شاعر باشه صداشم قشنگ باشه همینقدرم مهربون اقااااا باورتون میشه یجوری شعر شعر میخونه یه صدایی دااارهه که صداش با روحو روان بازی میکنه خخخخ گفتم عععععععع خدااااااااییااااااااا مگهههه میشه شککککککرتتتتتتتت که انقدر به جزئیات خواسته من توجه داشتی شکرت میدونید این نتیجه این اجابت خداوند باعث شده صبحا که خواسته هامو مینویسم دیگه با یه حس خیلی بهتری مینویسم میدونم که چند وقت دیگه یهو میبینم توی داشتن اون نعمتم حالا اون نعمت میتونه هر چیزی باشه چجوریشو کاری ندارم من چجوری میتونستم یه شاعر پیدا کنم یه نفرو پیدا کنم که تا این حد ازادی تو رابطرو بخواد تا این حد شعور داشته باشه راستی گفتم شعور الان مد شده پسرا دخترا رو که میبرن بیرون خیلی هزینه میکنن یا خیلی دخترا خیلی مثلا براشون مهمه که پسره ماشین موتور داشته باشه اهل برنامه باشه و …… خب من زیاد با این اخلاقا حال نمیکنم و

    ولی من تو پرو فایل ایشون یه متنی گذاشته بود خوندم خیلی زیبا بود نوشته بود من همیشه سادگی رو ترجیح میدم به تجملات و و زیابیی که سادگی برایم داشته تجملات ندارد و کتاب ها و سادگی تنهایی و بودن با کسی که من را بفهمد را دوست دارم خب من عشق کردم اینو خوندم بعد توجه کردم ببینم رفتارشم همینجوری هست دیدم اصلا نه میپرسه ماشینت چیه ن موتورت چیه ن راجب مسائل مالی حرف میزنه بعد دفعه دوم که رفتیم کافه من صبحونه خوردم اون چیزی نخورد فقط یه شات قهوه خورد بعد بلند شد بزور میخواست حساب کنه منم نزاشتم و خیلی خیلی خیلی حال کردم از این رفتارش هر جا هم میریم پیاده میریم من وسیله ندارم

    خیلی هم خوش میگذره

    و البته ظاهر ایشون هم خیلی سادست بدون ارایش و ساده ساده لباس ها ساده و من خیلی میپسندم این سادگی رو

    ببینید خیلی وقت نیست تو رایطه ایم ولی انصافا تا اینجاش تا همین الان من به جز زندگی استاد با خانم شایسته رابطه ای با این کیفیت ندیده بودم همش به نکات مثبت همدیگه اشاره میکنیم ذوق میکنیم و لذت بخشه برام یجورایی تجربه اولمم هست که تو رابطه عاطفی ان البته تو قبل هفده سالگی تو نوجونی با دخترای همسایه شیطونی میکردیم خخخخ ولی ن حسی بود ن درکی بود ن چیزی و این لذتی که الان دارم میبرم از رابطه رو اول از خدا ممنونم بعد از استاد عزیز استاد جان دست بوستم خانم شایسته دستبوسم ممنونتونم که زیبایی های زندکیتونو با من به اشتراک گذاشتید تا خواسته ها شکل بگیره در من و اینطور زیبا خواسته ها خلق بشه الهی شکرت برای همتون چنین رابطه رویایی رو ارزو میکنم اگر نکته ای هست که احساس میکنید من باید رعایت کنم یا اشتباهی انجام دادم بهم بگید برام کامنت بزارید کانتاتون انرژیمو بیشتر میکنه تا باز زیبایی های زندگیمو اینجا به اشتراک بزارم ممنونم ازتون الهی شکرت منتظر خبر های خولم باشید استاد نگفتم مخ یه دختر خوشگلو درجه یکو میزنم الوعده وفا خخخخخخخ عااااااشتم استاد جون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      مجید عزیزی پیردوستی گفته:
      مدت عضویت: 1493 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام محمد عزیزم

      خیلی ذوق کردم از این کامنتت

      آفرین بهت باعث شدی که در من هم شوقی برای ایجاد برقراری یک رابطه به وجود بیاد بهت تبریک میگم که اینطور به رب العالمین سپردی و اینطور ساده و راحت همه چیز داره واست پیش میاد داداش خوبم شک نداشته باش که به این خواسته که رسیدی با همین روش به سادگی به هرچیزی دیگر میرسی

      کامنت تو هدایت الله بود و کلی لذت بردم تحسینت میکنم که چنین آزاد و رها رابطه ای را شروع کردی و قرار کلی کن فیکون دیگه هم به وجود بیاری

      خیلی دوست دارم بازم از این مسیر لذت بخش و نتایج فوق العادت بنویس و منم بیشتر لذت ببرم و باورم قویتر بشه

      عاشقتم محمد عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        محمد مردان نژاد گفته:
        مدت عضویت: 1154 روز

        به نام خدا

        سلام اقا مجید ارادت دارم عزیز ممنونم بابت تبریک و تحسینت ممنونم بابت حس خوبی که بهم دادی تشکر دم شما گرم که انقدر خون گرمو مشتی هستی و انقدر تمرکزت به نکات مثبته و خدارو شکر میکنم که خبر من از این نعمت در زندگی پیامی بوده دلگرم کننده برای خواسته های شما الهی شکر حتما خبر خوب نعمت هایی که خدا بهم میده رو در سایت قرار میدم انشالله که زندگی شما هم سراسر نعمت باشه و به شخصی که هم مدار شماست و لایق شما هست هدایت بشید توسط خدای مهربون شاد باشی رفیق

        یا حق

        تشکر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2500 روز

      سلام

      به نام خالق عشق

      آقا محمد سلام

      وای چه قدر قشنگ نوشتی

      اصلا فقط میگم ایول

      چه خوب خودت رو کنترل کردی

      هر لحظه قانون رو به یاد آوردی

      اصرار نکردی خودت بودی و اجازه دادی خودش باشه

      داداش خیلی ذوق داشت تعریف کردنت

      یعنی انگار یه نفر جلوم نشسته و میگه خنده هات

      لحظه ایستادن و دیدنش

      لحظه گل دادن بهش

      تو کافه بودن و خندیدنتون

      همه رو میشه احساس کرد

      قلم شیوا و رسایی داری

      بهت تبریک میگم

      و امید دارم بهترینها برات رقم بخوره

      استیکر خنده و شیطنت

      شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        محمد مردان نژاد گفته:
        مدت عضویت: 1154 روز

        به نام خداوند غفور رحیم

        زیبا خانم سلام خواهر هم فرکانسی گلم خیلی خیلی ممنونم بابت تبریکتون خدارو شکر برای حضور ادم های پر انرژی خیر خواهی مثل شما من راجب خنده هام تو کافه و لحظه دیدنش چیزی ننوشتم ولی چه خوب شما حدس زدید و احساس کردید مشخصه که خودتون خیلی روی خودتون کار کردید و در مدار فوق العاده خوبی قرار دارید انشالله زندگیتون هر لحظه پر از نعمت شادی و حس خوب باشه اره من اصرار نکردم کلا از چیزی که به اصرار الوده باشه خوشم نمیاد و کار خدا باید اسان و در رهایی انجام بشه و خدارو شکر میکنم که انجام شد الانم که در رابطه ایم جدا از لذتی که میبرم چیز هایی کا میخوام توی اون شخص ببینم رو از اون نمیخوام بلکه از خدا میخوام و فقط دارم روی خودم احساس لیاقتم تجسماتم و ورودی هام کار میکنم سعی میکنم ناظر باشم روی افکارم تشکر تشکر زیبا خانم زندگیت پر از زییایی مثل خودت ممنون بابت تحسینتون البته که شما هم برای این شخصیتتون قابل تحسین هستید

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مهدی رجبی گفته:
    مدت عضویت: 3850 روز

    سلام و درود به استاد عزیز و مریم خانم گرانقدر و دوستان همسفر در خودشناسی:

    من این ویدیو رو همون روز اول دیدم ولی الان حس کردم که آمادگی بهتری برای کامنت گذاشتن دارم چون دیشب دیدم و می‌خوام بازم بارها ببینم اما چند ترمز که یادم هست رو می‌نویسم:

    و البته اگر دوستی تجربه ای مثبت و موفقی داره یا افراد متأهل که نقض این موارد رو دارن تجربه میکنند و خوشحال میشم در جواب بنویسن:

    مهمترین و پایه ای ترینش رو در احساس ارزشمندی و عزت نفس و بعدش اعتماد به نفس می‌دونم. اصصصل داستان همش همینه

    ولی اگه ریزتر کنم بدین قرار است:

    1) طبق دوستی های قدیمی که تجربه کردم فکر میکردم که طرفم آدم خوبیه ولی از من توقع داره که یه جاهایی براش زیاد وقت بزارم و حس میکردم که بیش از توانم هست انگار آزادی زمانی ام و انرژیم گرفته میشه یا از یکسری کارهام میفته یا حتی برای متمرکز کار کردن روی ذهنم که نیاز به خلوت و تمرکز داره میفتم (البته این در همه موارد صادق نبوده برای همین این الگو و ذهنیت رو باید بشکونم)

    و همیشه واسم سوال پیش میومد در ذهنم که افرادی که هم متأهلن و کلی مسئولیت خونه و خونواده رو دارن و در عین حال به کارهای شخصی و علائقشونم میرسن و اوضاع مالی خیلی خوبی هم دارن تازه فرزند هم دارن چطور میتونن به همه کارها برسند و از نظر جسمی و روحی و ذهنی کم نیارن حالا در 24 ساعت یا هفته ؟؟ طوری که هر دو طرف رضایت و آرامش و شادی و ثروت رو تجربه کنند؟

    شاید در دوستی ها با زمان تأهل متفاوت میشه شکل و شمایل. و شاید این نگرانی اولیه یکم بی مورد باشه.

    ضمن اینکه اون مدل رابطه انگار شاید شکل وابستگی میگیره بخودش.

    نکته دوم اینکه آیا تمام ویژگی های ریز و درشتی که دلم میخواد واقعاً یکجا در یک فرد جمع میشه و آیا همچین شخصی هست و پیدا میشه؟اگر هم باشه چقدر طول می‌کشه و زمان می‌بره پیداش بشه؟! (اینم مربوط به باور فراوانی و توحیدی و امکان پذیر بودن خواسته و بی نهایت بودن خداوند و خواسته میشه که کار میکنم روش)

    نکته سوم اینکه: اغلب از کودکی و نوجوانی باور کردم به اندازه کافی دوست داشتنی، جذاب و لایق افرادی که من دلم میخواد و خوشم میاد و اونا هم دوست داشتنی و جذابن چه باطنی و شخصیتی و اخلاقی و چه ظاهری نیستم. (اینم باور لیاقتمندی و خودارزشی که برای من از هر نوع شخصی که خوشم بیاد فراووون هست که اونم از من خوشش بیاد و دو طرف عاشق و متمایل به هم باشیم)

    سوم همون بحث تفاوت های مالی بود که استاد هم مثال زدن. و آنچه که جامعه و مدرسه و تقریبا تمام خانواده ها و جامعه گفتند به بچه ها و به دانش آموزان و دانشجویان و فرزندان این بوده که با هم سطح خودت ازدواج کن (البته هممون می‌دونیم که اونا منظورشون از نگاه فرکانسی و ارتعاشی نبوده، از نگاه فیزیکال بوده یعنی اختلاف طبقه مادی دو خانواده و دختر و پسر. بخصوص منظورم اینه که دختر از پسر نباید بالاتر باشه چون بعدا مشکلات بوجود میاد یا ممکنه سطح توقع دختر زیاد باشه و تو نتونی یا اون در شرایط دیگه ای بزرگ شده نمیتونه درک کنه) بخصوص این مورد تمام جامعه اینو اعلام کردن حتی کتب و مقالات… چقدرررر اینو زیاد شنیدیم و دیدیم و خوندیم..

    چهارم: از پس مسئولیت های مختلفش (مادی و معنوی، چه عاطفی چه جسمی و چه فرزندپروری) برمیام؟ (باور اعتماد به نفس و البته توحید)

    چون تفکر غالب همواره این بوده که من باید یکنفره از پس همه قسمتها و مراحل و مسئولیتهای زندگیم بربیام بخصوص تمام مراحل یک رابطه که یه عالمه چیزهای ناشناخته و متنوع ممکنه روبرو بشی، ولی تازه دارم بیاد میارم که تنها نیستم خداوند قراره برام انجام بده و حامی ام باشه و من یک نفره معلومه که نمیتونم و علمشم ندارم. من تسلیمم و من در کار هدایت خداوند دخالت نمی‌کنم. (پس شد باور توحیدی و توکل دائمی)

    پنجم: اوایلش رابطه گرم و دوستانه و هیجان‌انگیزه معمولاً و بعد از مدتی از کم کم از تب و تاب میفته و تازگیشو از دست میده و یکنواخت میشه و اون احساس کشش اولیه ممکنه نباشه. (البته اینو زیاد مطمئن نیستم که در من قوی باشه نسبت به قبلیا اگرم باشه فکر کنم ضعیف شده باشه این نگاه در من چون ذهنیتم عوض شده، ولی یه کوچولو حسش کردم، پس باید می‌نوشتم که تمرکز به نکات مثبت در رابطه و انجام فعالیت های عاشقانه و جذاب و متنوع رو یادم بمونه و روی ارزش های مشترک شناسایی و وقت بزارم.)

    شاید یکی دو مورد دیگه هم باشه تا اینجا الان یادمه ولی مهمتریناش همون سه مورد اول بود.

    ریشه و حس غالب در ناخودآگاهم همون حس ارزشمندی و لیاقت و عزت نفسمه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    روح الله فراهانی گفته:
    مدت عضویت: 689 روز

    بنام خداوندوهاب بخشنده

    وباتشکرازاستادعالیقدر

    یسری ازتجربیات خودم که بادیدن این فایل برام بازشد این که من ازبچگی به تمام اون خصوصیاتی که درخودم داشتم رودارم تجربه میکنم،که البته که اینهاروخودم بدون اگاهی خواسته بودم که الان درزندگیم تجلی پیدا کرده

    که مثلا چندتا بچه داشته باشم،اسمشون چی باشع

    چه شکلی باشن وهزارتا مثال این چنینی

    ولی هیچوقت درموردمسایل مالی حتی باخودمم حرف نزده بودم وهمش بخاطر باورهای غلطی بود که ازگذشتگان ،مدرسه بوجود اومده که مثلا ثروتمندان وپولدارا سرشون شلوغه ارامش ندارن،همش دنبال پول هستن،ادمهای سفت وذمختی هستی خسیسن

    همش به این فکر میکردم که ثروتمندا اگه برای مردم خرج نمیکنن اصلا ادم مفیدی نیستن،مغرورن،همش به این فکر میکردم که پولشون و بایدبایدبرای مردم خرج کنن اگه نکنن خیلی ………..‌

    همین باور زنگزده باعث شده بود که بااین حالی که متوجه شدم امروز اصلاجهان تحت تاثیر افرادثروتمندقرارگرفته

    وچقد افرادخلاق،ثروت ساز وچقدر مفید وخییر وبخاطرازادی مالی که دارن وتوانایی وخلق هرشغل هرکاری رو دارن

    وچقدر ثروتمندان دوست داشتنی وجذاب هستن

    اکثرا خوشپوش،خوشتیپ،خوش بو،به هرمکانی که وارد میش اثرمثبت میزارن

    در هرشهر یا هرمحلی که سرمایه گذاری میکنن باعث رشد وزیباشدن شهر میشن

    به صدها نفرمستقیم وغیرمستقیم نون میرسونه،باعث انگیزه حرکت اطرافیان میشع

    الگوی مثبت میشه درجامعه

    وجهان باثروتمندا زیباست خیلی زیباست

    افرادی هستند باایمان وشجاع که باعث حرکت دیگران هم میشوند

    خلاصه که کل زندگی در ازادی مالی خلاصه میشود

    باپول ادم خوشگل میشه

    باپول ادم سالم وسلامت میشه

    پول داری وثروت انسان را نترس،راستگو،باجسارت،پرقدرت میکنه.

    ثروتمندی وپولداری اعتمادبنفس ادم وبه طرزعجیبی بالامیبره وادمو توانمند میکنه

    واین بالاترین وزیباترین حس دنیاست

    ومن باشناخت این باور فهمیدم که باقرارگرفتن درمدارثروتمندان من هم جزیی ازانها میشم مثل اونا فرد مفید وموثردرجهان میشم که اول به خودم بعد به خانوادم وبه جهان پیرامونم زیبایی وثروت ببخشم

    اگه سازنده ی موفق ساختمان بشم به چندصدنفر میتونم نون برسونم،

    من جزءثروتمندان میشم،مثل اونا بشم

    خالق زندگی خودم بشم

    بهترین خونه ها،بهترین ویلابااستخروامکانات عالی

    بهترین ماشینها

    وای خدا بهترین موتورموجود دردنیا

    بهترین نژاد اسب (ولذت داشتنننن)

    ولذت خریدهرچی که بخام باخیال اسوده بالاترین لذتهاس

    توانمندی وپولداری چیزی است که خدابیشترازما میخادکه ماپولداروثروتمند بشیم

    بعداین فایل متوجه شدم خدابیشترازما دوست داره ما

    ازادی مالی داشته باشم

    ازادی مکانی داشته باشم

    ازادی زمانی داشته باشم

    که همه این اگاهیها بعدازاین فایل برام روشن شد

    وخداروهزاران بارشاکر وسپاسگذارم بابت اینهمه نعمت

    ثروتمند وسعادتمندباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    مریم السادات هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1395 روز

    به نام الله یکتا و هدایتگرم

    سلام گرم منو پذیرا باشید استادعزیزم و مریم گلم و تمام عزیزانی که در این خانواده بی نظیر دور هم جمع شدید

    امروز که داشتم این فایل رو گوش میدادم کلی از باورها و ترمزهامو بیشتر شناسایی کردم به لطف استاد عزیزم انگار باهاشون فیس تو فیس شدم یکی از اون باور یا ترمز این بود که من به اندازه کافی خوب و زیبا نیستم این باوری بود که از کودکی در من شکل گرفته بود از زمانی که به دنیا اومدم مادرم به علت بارداری مجدد نتونسته بود به من شیر بده و یه جورایی با بارداری نمیتونست اون توجهی که باید رو برای من انجام بده و بعدش هم با اومدن خواهرم دیگه اصلا توجهی به من نبود با اینکه من 1سال داشتم کلا توجه ها به سمت خواهرم بود و بعد از اون زمانی که بزرگتر شدم و از لحاظ مالی ضعیف بودیم کلا دوستان اقوام و..خیلی رابطه ایی نداشتیم باهاشون پدرم خیلی علاقه ایی نداشت به اومدن کسی به خونه ما و…..زمانی که راهنمایی بودیم همیشه میدیدم و میشنیدم که مادرم از خواهربزرگترم تعریف میکنه توی جمع از زیبایی اون میگفت و همه هم هرزمان مارو میدیدن فقط میگفتن این 2تا دخترت یه شکل دیگه هستن اما دختر بزرگت خیلی زیباست و این تحسینها همیشه بوده حتی تا الان که من 43 سالمه…و من با این باور که زشتم و همه از من زیباترن ازدواج کردم و همیشه به حداقلها قانع بودم و هیچ خواسته ایی نداشتم چون فکر میکردم همینم زیاده و اون زندگی تموم شد با تمام تجارب و اتفاقای عالی که بعدش افتاد و من چقدر خداوند رو شاکرم …من خودمو لایق نمیدونستم و هنوزم خیلی جاها با اینکه بهتر شدم اما هنوز بامنه و فکر میکنم دیگران از من بهترن و حتی این ترمز توی کارم هم هست..خیلی جاها شروع نکردم و یا ادامه ندادم چون میگفتم دیگران بهترن…ولی الان به لطف خدای مهربون و اومدن استاد عزیزم خیلی دارم بهتر عمل میکنم

    در مورد خیانت مردها…چیزی،که خودم تجربه کردم در زندگی اولم خودم باعث شدم با بی ارزش دیدم خودم این کارو کردم من الان اینارو مبفهمم وابسته بودن و بی ارزش و مفید و مهم نبودن خودم …به خاطر پدرم که شنیده بودم مردا خیانتکارن مخصوصا وقتی پول داشته باشن و شلوارشون دوتا میشه

    تمام مواردی که استاد گفتن رو من داشتم و تجربه کردم اما توی روابط به نظرم خوب بودم از همون کودکی و دبستان محبوب دل همه همکلاسیها و مدیران و ناظم و..بودم تا دانشگاه در تمام سالها نماینده کلاس بودم مدیریت و گروه داری رو داشتم مسابقات سرود و مسابقات ورزشی هماهنگی بچه ها و…همیشه با من بود حتی در دبستان..حتی در شغلم که همین 3سال پیش انجامش میدادم منتخب کل افرادی بودم که در اون شرکت کار میکردن بدون اینکه بشناسمشون و حتی قبلا دیده باشمشون…و اینها بهم قدرت و لذت به همراه داره

    چقدر از این روند تکامل خوشحالم و خداوند رو شکر میکنم چیزی که بهم آرامش بیشتری میده این هست که مریم رو فقططططط با مریم قبل مقایسه کن نه با هیچ کسییی…مریم قرار نیست قضاوت و مقایسه بشه مگر با خودش

    اینو دارم جامیندازم توی زندگیم

    از شما سپاسگزارم استادجانم و مریم گلم که اینقدر تلاش میکنید و این حرفهای بی نظیر رو با ما به اشتراک میزارید و از شما و دوستان ممنونم که کامنت منو میخونید

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2024 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    چقدر لیست فوق العاده ای بود از باورهای مخرب در مورد رابطه

    مثلا من خودم این رو خیلی شنیده بودم که با ازدواج کامل میشی

    طوطی وار پذیرفته بودم ولی الان با توضیحات شما چقدر به نظرم باور خنده داری بود..یعنی چی با ازدواج کامل میشی؟ خدا ناقص خلق نکرده که توسط عامل بیرونی کامل بشیم…ما از درون کامل هستیم و با ازدواج «لذت» بیشتری می بریم

    و باور مخرب دیگه ای که داشتم . کی حوصله داره وارد رابطه بشه و کلی بالا پایین ها رو تجربه کنه تا لم اخلاقی اون آدم دستش بیاد… حالا آخرش چی بشه خدا میدونه!

    الان می فهمم که هیچوقت برای حفظ رابطه تلاش نمیکردم

    باور مخرب بعدی اینکه آزادی زمانیم کم میشه.. دیگه وقت ندارم روی خودم کار کنم و باید برای رابطه زمان بذارم

    و همیشه میگفتم من ازدواج نمیکنم … دقیقا نه از روی انتخاب .. ولی به خودم انگار تلقین کرده بودم که این واقعا خواسته منه در صورتیکه با این جلسه متوجه شدم اصلا درون من این رو نمیخواد ، من برای فرار از امکان تجربه باورهای مخربم نمیخوام در رابطه باشم

    بینظیر بود این فایل و چقدر دید من رو نسبت به خودم بازتر کرد

    بخصوص که کلی از مفاهیم رو بهتر درک میکردم چون در دوره احساس لیاقت و کشف قوانین زندگی کامل توضیح داده شده

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2024 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    من این فایل رو قبلا دو بار دیده بودم ولی به طرز عجیبی برام اینبار جدید بود ..خدارو صدهزار مرتبه شکر

    اگر ما باورهای مناسبی نسبت به اهداف و خواسته هامون نداشته باشیم ، مهم نیست که چقدر تلاش میکنیم .. ریشه فکری ما از همه چیز مهم تر هست

    *اگر ما «باورهای مناسبی» بسازیم ، «هدایت» می شویم به «ایده های مناسب» ، «افراد مناسب» ؛ در «زمان مناسب» و در« مکان مناسب » که نتیجه ش بسیار بزرگ هست

    *تا وقتی باورهای محدودکننده داریم ، به خواسته نمی رسیم. مهم نیست که چقدر داریم تلاش میکنیم چون زور این باورهای مخرب بیشتر هست

    *موانع برای شکل گیری رابطه مناسب :

    -ظاهر .. جوریکه خودمون رو زیبا نبینیم و بقیه رو بهتر بدونیم

    و بجاش کلی هزینه کنیم برای اینکه بتونیم جذاب بشیم و رابطه ای رو جذب کنیم

    این باور از کمبود احساس عزت نفس و احساس لیاقت به دست میاد

    در صورتیکه اگه باور نداشته باشیم که جذاب هستیم، حتی اگه کلی هزینه کنیم بازم فایده ای نداره چون « باور جذاب نبودن» از این عمل ها قوی تر هست

    *باید این «باور» رو بسازیم که : زیبایی به ظاهر نیست.. زیبایی به «درون» هست و هر کس به یه طریقی زیباست

    برای تغییر این باورهای مخرب ، باید الگوهایی رو پیدا کنیم که اون مدل زیبایی های خاصی هم ندارن ولی سالهاست که زندگی مشترک موفقی دارن چون احساس لیاقت دارن

    پس روی خودارزشی کار کنیم و عاشق خودمون باشیم با هر ظاهری که داریم و با خودمون در صلح باشیم

    در این صورت آدم های فوق العاده ای جذب میکنیم

    2-باور به اینکه : من توانایی خاصی ندارم

    باز هم باید از الگوهای متعدد استفاده کنیم تا باور کنیم که میشه رابطه موفق داشت و هم اینکه باور کنیم که کلی قابلیت ها و تواناییهای ارزشمند داریم

    *نباید خودمون رو وارد الگوهایی کنیم که از دید جامعه موفق و یا زیبا هستند

    اگر در ذهنت برای خودت ارزش قائل باشی، جهان برات ارزش قائل هستی

    3-همه آدم های درست و حسابی رفتن و بقیه بدرد نخورن

    این باور کمبود هست در صورتیکه در جهان محدودیت نیست، محدودیت فقط در ذهن ما هست برای همین هم ما «هدایت» نمی شیم به سمت این ایده ها و افراد و شرایط

    4-من لایق یه رابطه عاشقانه نیستم

    وقتی از درون لیاقت عشق رو در خودت نمی بینی رابطه می پاشه

    5-من همیشه آدمهای نامناسب رو جذب میکنم

    مثلا اینکه فردی همش آدمهای متاهل جذب میکنه یا سیگاریه و ….

    و یواش یواش تبدیل میشه به چنین باوری

    6-همه روابط آخرش به رنج و سختی و جدایی می انجامه

    حاصل ورودی های نامناسب هست که این باور شکل گرفته که همیشه آخرش بد میشه

    اگر در مسیر درست باشیم ، این «خوشی» فقط بیشتر و بیشتر میشه ولی اگه در مسیر بدی باشیم این خوشی تبدیل به رنج میشه نه به این دلیل که قانون اینه که خوشی به سختی مبدل میشه بلکه به دلیل اینکه ما مسیر رو اشتباهی رفتیم

    باید این زاویه دید رو بسازیم که حتی اگه چنین اتفاقی افتاده ما رشد کردیم و پیشرفت داشتیم ، کلی چیزی یاد گرفتیم

    7-برای رابطه خیلی جوونم/پیرم/مسن هستم

    در هر موضوعی قابل تعمیم هست.. رابطه/بیزنس/ مهاجرت و …

    8-من باید بی نقص باشم

    کمال بی نهایت در این جهان مادی نداریم. ما در این جهان قراره پیشرفت کنیم و کامل بودنی وجود نداره پس خودمون رو محدود نکنیم و خودمون رو لایق بدونیم با تمام نقص ها و نقاط قوتی که داریم

    9-همیشه خیانت میکنن

    وقتی این باور باشه قطعا تجربه هم میشه چون جهان ثابت میکنه بهت که باورت درسته

    ورودی ها رو کنترل کنیم تا همچین چیزهایی رو نشنویم چون مغز هر چیزی که می شنوه رو باور میکنه

    باید برای خودمون مرزبندی داشته باشیم و راه ورودی موضوعات نامناسب رو ببندیم

    * با فیلتر کردن ورودی هامون باید بهای رسیدن به خواسته هامون رو بپردازیم

    مثلا آدم های نامناسب رو قطع کنیم .. فضای مجازی رو حذف کنیم

    من هر دوی این کارها رو کردم و زندگی من بارها و بارها زیباتر شده از قبل خودم و نسبت به دیکران

    10-من پولدار نیستم

    ارزش ما به وجود ما وابسته هست و نه به مسائل مادی

    ما میتونیم از لحاظ مالی پیشرفت کنیم . پس خودمون رو محدود نکنیم

    11-من بهتره تنها باشم

    اگه انتخاب باشه ایرادی نداره

    اما خیلی از اوقات این حرف از روی انتخاب نیست بلکه از روی «ترس» هست.

    یعنی قبلا خواستی و نشده و الان برای اینکه خودت رو راضی کنی این حرف رو میزنی

    12-توی سرنوشت ما نوشته شده

    چیزی برای ما مقدر نشده و تقدیری وجود نداره . ما با «افکار» خودمون خلق میکنیم

    خواسته خدا اینه که ما به خواسته هامون برسیم

    13-توی روابط خوب نیستیم ،بلد نیستیم

    ما هیچی بلد نبودیم ولی به تدریج یاد گرفتیم مثل نوشتن و خوندن

    باید انقدر روی خودمون کار کنیم تا تبدیل بشه به «عادت» و سپس «شخصیت»

    14-باور به اینکه آزادی رو از دست میدیم

    چون فکر میکنیم رابطه عاشقانه یعنی کنترل شدن

    در صورتیکه رابطه درست یعنی هر کس علایق و سلایق خودشو داره

    اگه باورهای مناسبی داشته باشیم فردی رو جذب میکنیم که به آزادی ما احترام میذاره

    15-باید ازدواج کنیم که کامل بشیم

    ما کامل هستیم ، قراره از رابطه لذت ببریم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: