چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1

در این فایل استاد عباس منش آگاهی های مهمی را درباره قانون تحقق خواسته ها و نحوه هماهنگ شدن با این قانون، با شما به اشتراک گذاشته است.

بعد از دیدن فایل، به سوالات زیر فکر کنید و پاسخ های خود را در بخش نظرات این فایل بنویسید.

سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

 

نکته مهم:

لطفا برای نوشتن پاسخ های خود در بخش نظرات به هر سوال، ابتدا صورت سوال را بنویسید و سپس جواب ها و توضیحات خود را در زیرا آن سوال درج کنید.

منتظر خواندن نظرات زیبا و تاثیرگذار تان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید


چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
    495MB
    33 دقیقه
  • فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
    61MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان..

    سلام و درود به فایل نشانه هایم…

    خداوند بزرگم خداوند قدرتمندم بر عقل و درکم ببار .کمکم کن تا نخالهای ذهنیمو بیرون بریزم…

    خدایا سپاسگزارتم که هر لحظه در حال هدایت منی برای اینکه به من رشد بدی.تا بتوانم زندگیمو اونجور که تو دوست داری رقم بزنم…

    استاد عزیزم..چقدر این فایل نشانها به ما قدرت میده…

    روز گذشته بعد از چند روز کار کردن تمرکزی و بهبود بیشتر روی بیزنسم…به لطف خدا در زمان مناسب و مکان مناسب انجام شد…

    ولی هنوز ترس و تردید نمیزاشت من کارمو پیش ببرم…

    ولی بخودم قول دادم.به محض اینکه هدابتی میاد.با وجود ترسهام.که اون ترسهام فقط..یه ترمزی تو درونش هست که اونم..که نشه چی…

    و بهمین خاطر ایمان منو بخداوند زیر سوال میبره….

    من به لطف خودش.همین 69 روز من با امروز چهار تا 21 روز اهرم رنج و لذت برای خاسته ام نوشتم..تقریبا تو همین 69 روز میشه قرارش داد…

    چه درهایی برویم باز شد….

    تا روز گذشته با این تمرکزم به لطف خدا..به نرحله پایانی تایید بعدی از مسیری که قبلا ورود به زندگیم نموده بود..و بهمونجا ختم شد…

    و طبق الهامات خداوند ما اینکار رو به پایان رسوندیم.و هدایت خدا مدام میاد که اینکار مورد تایید خداوند هست..

    ولی بازم استرس و نگرانی وجودمو در بر گرفته بود .تا خداوند این فایل رو برام نشانه گذاشت…

    این چیزی بود…که به من گفت چه باور محدود کننده ایی هست که اینقدر براش تلاش میکنی ولی هنوز به اون جوابی که میخای نرسیدی…

    ناگفته نمونه..من تمام این ده ماهی که دارم در مسیر بیزنسم پیش میرم…فقط:دارم لذت میبرم..چقدر از نظر شخصیتی از نظر درونی رشد کردم.حتی مهارتم هر بار راحت تر و اسانتر شده..

    همین چند روز اخر که الهام بعدی اومد..چقدر من بازم کارهام راحت تر و اسانتر شد…

    چقدر تکنیکهای جدید یاد گرفتم چقدر رشد کردم به لطف خدا…

    وقتی کارمو به روزهای اول روزهای بعد و روزهای بعد ترش مقایسه میکنم.میگم چقدر همین یکار کوچک و ساده و اسون میتونه هنوز بهتر بشه..و میدونم در اینده هم هنوز بهتر و زیبا تر میشه…

    استادم کار من دستکش زنانه پارچه کشی هست..بعد حتی پکشم بهم الهام شد که چجور بدوزمش..اینقدر این کار قابل استفاده شد..اینقدر الهامات دقیق و راحت بود.بخدا دلم میخاد یه کتاب در موردش بنویسم..چقدر لطف خداوند این 10 ماه بهم کمک کرد..اصلا نمیتونم چجور تصورشو کنم..بعد 15 سال سابقه کاری..من بهمچنین پکیچی هدایت بشم…

    اره میگفتم…دیروز مرحله پایانی برای تایید کار من به فروشگاهی بزرگ تو شمال ایران دقیقا همونجایی که این دوره رو خریدم …کارم بازم به زادگاه اصلیش برمیگرده.و خداوند به لطف خودش چه خوابها و الهاماتی کار منو تایید کرد..

    دیروز تو دفترم نوشتم خدایا تو ر ئییس اون فروشگاه یا هر جایی هستی تو کل دنیا رو افریده ایی تو بهم الهام کردی من این مسیر رو رفتم اصلا نمیدونستم اینکار میتونه تو ایران نمونه باشه.چون طبق تحقیقم این موضوع کارافرینی من تو ایران نیست..و این اولین نمونه تو ایران هیت…

    و لطف خدا این ایده ساده رو به چیزی خلق کرد که خودمم دهنم وامونده‌.‌از قدرت خدا…

    بخدا گفتم خدایا تو رئییس اون فروشگاهی و کار منو مورد تایید قرار میدی.حتی قیمتشم با چند نشانه بصورت خیلی راحت بهم نشون داد.با وجودیکه برای عقلم یچیز بزرگ بود…ولی بهم گفت این قیمت بزار منم گفتم چشم…

    و این نشانه…..که بهم خداوند یاداوری نمود…این فایلها حکم ایات قران دارد….قرآنم فقط یاداوری برای ایندگان هست…

    بهم گفت یه باور محدود کننده داری که نمیزاره ماشینت بیفته تو سرعت…

    دیشب چند نفر از اطرافیان نزدیکم اومدن خونمون دیدم من دارم مدام به اونا تاکید میکنم حالا بخاطر یسری باورهایی که داشتم..دیدم احساس کمبود رو به من القا میکنه..

    اینو اینجوری کن.کم بریز فلان کن….

    دقیقا استاد من باور کمبودم خیلی از:بچگی باهام بوده..

    یادمه دفتر که بابام برام میخرید..از اون حس کمبود باید تمام دفترو اون خطای وسطشم .مینوشتم ..که یادمه معلمم بهم گفت چقدر بی نظمی…

    و همیشه باهام دعوا میکرد..

    یا مدادم باید به اخر میرسید که دیگه هیچی نداشت و بعد برام سخت میشد تا من اونو بیرون مینداختم..از بس ازش استفاده میکردم..

    دیدم دقیقا دیشبم همین باور کمبود رو به اطرافیانم میرسونم…..

    …………………………………

    پس اولین باور باور کمبود….

    …………………………………….

    دیشب قبل خواب برای خودم منطقیش کردم.گفتم اون خدایی که کل سلزمان کره زمین رو افریده همیشه نعمتش بر سر بندگانش قرار میده..

    همین شهر خودم هر روز ساختمان سازیها بیشتر میشه .

    روزهایی که سفرهای الهی درون شهری داشتم چه خونهایی چه وسایلهایی دیدم چقدر نعمت و برکت دیدم..چقدر ثروتها دیدم..چقدر مغازه های شلوغ دیدم …

    چقدر همین مدت هدیه ها گیرم اومد بخاطر متفاوت فکر کردن..

    گفتم اون خدا چقدر به استادم ثروت و نعمت فراوانی اب و جنگ و درخو وسایل انواع ملشینها و خونه ها وووووووووو خیلی چیزهای دیگه که ما نمیبینمش فقط یه قسمت کوچیکه بهش داده.استادم این سریالها خیلی بهمون کمک کرده تا فراوانیها رو ببینیم..

    بخودم دیشب گفتم همین گازی که خودتو داری گرم میکنی باهاش غذا درست میکنی باهاش ابگرم میشه حمام میری..و این گاز ناگفته نمونه برای شهر خودمون هست..

    ما دو تا پالایشگاه گار دارییم که بسیار بزرگه از کوه داللن قسمت جنوب غرب ایران به کل کشورها فرستاده میشه…

    این لطف خداوند که پایین شهرمون منطقه گاز خیز.و چند ساعت بعد پالایشگاهای بزرگ..و مثل عسلویه.بوشهر و کنگان و جم……..همه این متطقه ها پر از الماسه..

    کوه های معدنی دارییم حتی تو منطقه ما بخاطر اب و هوای خاصش و مخصوصا خاکش ..پر از مواد معدنی سبزیجاتمون مثل مخصوصا بادمجانمون چقدر شیرین و خاصه تو همین استان فارس….

    که افراد میان کیلو کیلو خرید میکنن.کلا بادمجان شهرمون بنظرم تو ایران خاصه..حتی سبزیجاتمون یه عطر خاصی داره..خاکمون بسیار عالیه.رشد گیاهامون عالیه..

    کوه داریم جنگل درخت سدر همون کُنار دارییم..

    چقدر همین شهرم استراتژی زیادی داره..

    45 دقیقه بسمت بالا..جنگل درخو کیالک و اب شیرین و چشمه روان با پونه های خوشبو و همه منابع طبیعی برای تابستان داره که ما میدیم ابتنی تو اون هوای گرم شرجیمون

    و جنوبم یه منطقه خاصیه که میریم برای گل بابونه و بابونه ساده خودش برای غذا استفاده میکنیم..و گیاه (پنیرک) مخصوص تو این فصل تو وسط نخلستانمون رویش میشه..و ما استفاده میکنیم..

    چقدر همین شهر خودم مر از نعمت و ثروته بعد ما راحت به کمبود نگاه میکنیم.

    خدایا شکرت بابت اینهمه نعمت و ثروتت بابت این شهر پر از نعمت و برکتی که توش زندگی میکنم…

    …………………………………………………….

    نکته بعد..دیشب اخر فایل که باران رحمت الهی در پردایس اومد یه پاشنه دیگه برام واضح شد.

    که باران وقتی میاد بلا و مصیبته و من نمیتونم با اومدن باران ثروت بسازم..

    خیلی خنده داره…درسته…..ولی این پاشنه منه..

    من وقتی که باران میاد فکر میکنم عذابه یا من نمیتونم ثروت بسازم.مشتری نیست تو روزهای بارانی الله اکبر…

    نمیدونم این اشغال از کجا وارد مغزم شده..

    من همیشه باران رو از همون بچگی عذاب میدیدم..

    استادم ولی با همین سریالها و اومدن تو بهشت شما متوجه شدم.چقدر باران رحمت الهی خوبه..

    باران نباشه دامها گیاهان و کل سیستم کره زمبن باید چکار کنه…دیدم دقیقا یه روز که هوا ابری شد .مادرم میگفت ترو بیرون بارون خیس میشی دقیقا همون ترس رو برای من بوجود میاورد..

    نمیدونم بخاطر چیه از باران میترسم که نعمتها رو کم میکنه….

    ………………………………………………………..

    پس باور بعدی ،” محدود کننده من.راجع به ثروت..اومدن باران هست.باران ثروت رو از من میگیره…

    ………………………………………………………..

    منم با این منطق که اگه این سیستم باران نباشه چه جانوری چه جیزی میتونه زتده بشه..اصلا باید باشه باران آب …یچیز مهم زندگی هست..باران لطف خداونده برای بندگانش.حتی اگه ناسپاس باشن بازم رحمتشو بر سرمون جاری میکنه

    باران لطف خداوند هست.باران باعث میشه همه جیز جان دیگه بگیره …

    باران اب مهم ترین بخش مهم کره زمین هست..

    باران ثروت میاره.سبزه ها نیاره خوراکیها نیاره باران مهم ترین نعمت الهیه…

    و من باید مدام اینو بخودم بگم و منطقیش کنم..

    که باران ثروت میاره باران رحمت میاره باران حال خوب میاره.باران تازگی و سرسبزی میاره…

    ………………………………………………..

    پاشنه بعدی …وقتی این باور شرک الود چسبیدن به خواسته و گره زدن خوشبختیم به این خواستهه رو فهمیدم….

    دقیقا روز گذشته با فرستادم کارم..دقیقا این حس چسبسده رو از کامتت دوست عزیزم امروز صبح درک کردم بخاطر این عامله..

    وقتی به خاسته میچسبی حس ناامیدی و نگرانی داره…هر حس بد احساس بد اتفاق بد میاره..

    دیدم اره من خیلی بهش چسبیدم و مدام فرکانس بد میفرستم..

    بنظرم باید خیلی روی ایمان بخداوند و برنامه هاش کار کنم.و بخودم بگم اون خدایی که این ایده رو بهم الهام کرده و منو تو این مسیر اورده اون خدا هم بقزه کارها رو انجام میده من باید ایمانم و توکلمو بخداوند نشون بدم..

    بقول استاد میگه….از زبان سعیده شهریاری عزیز..

    لطف خدا باعث شد دیروز هدایت بشم به این کامنت که دیگه نگران خاسته ام نباشم خداوند روزی بندگانشو میده..

    مخصوصا ماها که در مسیر درستیم هر اتفاقی بیفته به خیر ما هست…

    این پیام سعیده عزیزه..

    (گفتم ببین سعیده…خدا بخواد کمک برسونه،اینجوری میرسونه…مافوق تصورت…چیزی که اصلا فکرش رو نمیتونی بکنی …

    تو اندازه ی مشت خودت درخواست میکنی،اون از لطف و کرمش اندازه ی مشت خودش میبخشه…

    به قول استاد،من نمیدونم اون پول برای اون پسر خیر داره یا نه،درست استفاده ش میکنه یا نه،ولی چقدر برای من درس داشت،چقدر برای من احساس خوب داشت،چقدر ایمان منو بیشتر کرد…چقدر بهم یادآوری کرد که ببین خدا میتونه از بی نهایت طریق کمک هاشو برسونه…کافیه تو فقط اون قدمی که سمت خودت هست و بهت الهام شده رو برداری،مابقیش رو بسپار به خدا…اون همیشه شاهکار میکنه ….)

    بهم گفت تو اولین قدم رو بردار .دیگا تقسیم کار با خداوند انجام شده..دیروز بهم گفت از نظر من تایید خدا بقول استاد ظرفت میشه با اون شکل میگیره…

    …………….

    پس باور محدود کننده من اینجا میشه ایمان بخدا و احساس خوب داشتن.و رها کردن و توکل بخودش..که ما سمت خودمونو انجام میدیم بقیه هم با خداونده…

    ……………………

    در نهایت میخام بگم این باورهای کمبود باورهای ندیدن نعمتهای الهی ..و بازم بنظرم به کمبود برمیگرده..میتونه چقدر احساسات رو بهم بریزه..

    و موضوع خیلی مهم تر ایات قران مدام خداوند بیان میککه یاداوری میکنه..که بهتون چشم و گوش داده..کی بهتون اینهمه نعمت داد.کی شما رو افریده چقدر خداوند اینا رو مدام داره بیان میکنه..چقدر خداوند مدام داره اینا رو یاداوری میککه چقدر خداوند ما انسانها دوستداره

    چقدر خداوند دوستداره من رابطه خوب داشته باشم..

    خداوندیکه بهم الهام کرده بصورت واضح راجع به رابطه ام ولی با یحرفهای ذهنی بی منطق دارم خودمو از خوشبختی محروم میکنم و بازم چه باورهای محدود کننده ایی رو با دیدن این فتیل در اوردم..و همش ترس از اینده که میخاد اینده چی بشه دیدم ترمزهای منه که نمیزاره این مسیر برام باز بشه..

    و همینجور برای خودش میبافه…..

    ولی خداوند برام بصورت واضح اینروزا و حتی روزهای دیگه .و حتی از بچگی بهم الهام کرده…و کلا دلیل اومدن من توی سایت از همین بحث روابط من هدایت شدم به این سایت..

    و خداوند اونروزها بهم نشون داد…

    ولی ذهنم هنوز داره برای خودش راحت وراجی میکنه…

    من با ایمان بخداوند به هر جیزی که خداوند بهم الهام کرده ایمان دارم ..

    خداوندم غیب اسمانها و زمینه همه شرایط بنده هاشو میدونه بهش کمک میکنه بهش یاری میککه هدایتش میکته

    خدایی که گفته اهدنا الصرات المستقیم صرات الذین انعمت علیهم…

    در راه مستقیم پر از نعمت هر جیزی رو که بخای وجود داره ..

    خداییکه از اسمانها نگهبان ما انسانهاست

    خداییکه خیلی مهربانه توی سوره فاتحه با تاکید مدام میگه من مهربان و بخشنده ام

    خداییکه ما رو افریده یه لحظه میتونه نفسمونو برگردونه..

    مگه ما دلیل زنده بودنمونه چیه؟

    یه نفس..دستتو بزار روی دهانت و بینیت ببین چقدر ما ناتوانیم چقدر بدبختیم چقدر ذهنمون محدوده…

    یه شب خدا سکته قلبی رو بهم نشون داد.دوستان عزیزم.بخدا مرگ خیلی بهمون نزدیکه حوری بودم که حتی قدرت باز کردن پاهاممم نداشتم اینقدر دردش:شدید بود…

    حتی اجازه نفس کشیدنم بهم نمیداد..چی برسه دستمو باز کنم..

    فقط میگفتم خدا بسه دیگه.خدا تمومش کن خداوند قدرتشو بهم نشون داد..

    انشالله که بتونیم درس بگیرم…

    اون خداییکه منو و شماها رو افریده همه کاری از دستش بر میاد فقط باید بهش اسمان اورد…

    وقتی انسان رو بخاک میسپارن.اونایی که تشیع میکنن.اصلا میتونن بهش فکر کنن که یه روزیم خودمون مثل این افراد میشیم..

    هیچ وقت..ولی نمیدونن مرگ از یه چشم بهم زدنم نزدیکه…

    همین خوابی که میرییم اصلا میدونیم کجا رفتیم خیر….

    مرگم همینجوره خیلی خیلی بهمون نزدیکه ..

    خداوندم من هر چقدر درک میکنم …هر چقدر بیشتر میشناسمت..هر چی بهتر خودمو میشناسم و به خدا شناسی به تو میرسم میبینم خیلی فکرم محدوده خیلی ناتوانم ..خیلی ضعیفم..در برابرت.خدایا این بیزنسم از چنته تو از وجود تو بیرون اومده

    یه عمر تقلا کردم زجر کشیدم.مورد توهین و شرک قرار گرفتم.یه عمر دویدم دنبال اون افراد فلان ریییسها یه عمر چک و لگد خوردم که فکر میکردم این افراد به من کار افرینی میدن..

    تو توی یه سینی پر از عدسهای هم اندازه…یه چیزی بهم الهام کردی که دقیقا قلبی کوچک وسط اون دونه ها بهم گفتی این مسیر رو برو..

    خدایا چقدر بهم رشد دادی هم مهارتی و هم شخصیتی..خدایا منو ببخش ..

    خدایا منو ببخش..

    خدایا منو ببخش

    که دارم پا تو پای تو میکنم برای اینکه حالا این مورد چی میخاد بشه….

    خودت ریییس بقول رُزا..خودت رئییس اون فلان دفتری همه چیز خودتی اگه میخای …میشه

    خدایا همه جیز به تو باز میگردد…

    کی کل جهان رو مدیریت میکنه…

    کی شبها و روزها رو بوجود میاره …

    کی به همه دنیا سازماندهی میککه..

    خدایا همین استاد عزیزم..کی بهش اینهمه خوشبختی زندگی عالی رحمت عالی داده…خدایا تو بهش دادی و اون مدام داره ما رو راهنمایی میکنه..

    و راهو داره برامون نشون میده بصورت تصویری و صدای بلند که بچه ها کل کل کل کل داستان همینه…

    که بیاییم بگیم ما براحتی و اسانی به خاسته هامون میرسیم..

    ما براحتی و اسانی به هر چیزی که میخاییم اراده میکنیم هدایت میشیم..

    استادم صدامو میشنوی…..تو خدا رو باور کردی..تو الانت نسبت به روزهای گذشته از نظر ظاهری هیچ ربطی نداره…

    ولی میدونم همون روزها هم درونت ایمان داشت که میشه خالق زندگیت بود..خالق ثروتها و نعمتها و روابط خوب و عالی بود..و این شهامت رو ادامه دادی ..

    بهت تبریک میگم بهت تبریک میگم…

    منم میخام تمام وجودمو از عطر خداوند کنم مبخام همه چیز براحتی وترد زندگیم بشه

    خداوند مدام داره منو هُل میده که من لایق جایگاه های بالا هستم..

    اره یه پاشنه دیگه هم خودمو لایق ثروت ساختن از یکار ساده و راحت نمیدونستم فکر میکردم کار افرینی یعنی من بیام بخودم سخای و رنج بدم..کارهای قلمبه سلمبه کنم..

    ولی با یه ایده ساده و راحت توی حیطه کاریم من هدایت شدم..دیگه اون عدسهای بزرگ برام هیچی نیست..من همون عکس کوچولوی قلبی مانندمو تو دستم گرفتم انشالله روزهای خیلی خوبی رو در رده دارم..

    بقول استاد یه هفته چقدر میشه تعقییر کرد.استادم من به لطف خدا هر روز دارم رشد مبکنم..

    هر روز دارم میدووووم شادم خوشحالم چه درهایی چه نعمتهایی چه خاسته هایی که خداوند میگه من بهت میدم…

    .استادم به امید روزهای عالی نورانی و حال خوب دوستتدارم ..

    انشالله منم یه روز هدایت بشم به شهد شیدین قانون سلامتی…انشالله میخام درونمو پاک کنم از غبار خستگیهای غذایی ناجالب…

    مثل قوم موسی که گوشت سلوی و بریان کرده رو رها کردن.دنبال عدس و لوبیا ..و گفتند موسی ما این غذاها رو میخاییم گفتند باید بریید شهر فلان و اونا بخودشون ستم کردند…

    استادم منم میخام به غذاهای قانون سلامتی هدایت بشم..چون میدونم بدنم خیلی نیازمنده.انشالله خداوندم هدایتم کنه این دوره بینظیر رو بخرم…

    به امید روزهای الهی و ایمان و توکل بخداوند..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: