در این فایل استاد عباس منش آگاهی های مهمی را درباره قانون تحقق خواسته ها و نحوه هماهنگ شدن با این قانون، با شما به اشتراک گذاشته است.
بعد از دیدن فایل، به سوالات زیر فکر کنید و پاسخ های خود را در بخش نظرات این فایل بنویسید.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
نکته مهم:
لطفا برای نوشتن پاسخ های خود در بخش نظرات به هر سوال، ابتدا صورت سوال را بنویسید و سپس جواب ها و توضیحات خود را در زیرا آن سوال درج کنید.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تاثیرگذار تان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.
در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:
- اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
- ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛
نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره، این است که:
فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.
در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید
چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1495MB33 دقیقه
- فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 161MB31 دقیقه
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام استاد قشنگم و مریم نازم
استاد اول از هر چیزی بی نهایت سپاس گذارم که فایل فوق العاده ای رو اوکی کردین
اوووه خدای من واقعا از این همه زیبایی هنگم
ی رنگ سبز روشن چمن ها
با اون رنگ زرد گندمی علف های قد بلند
از اونور درختان سبز یشمی تیره
آسمان آبی لایت با ابر سفید تیکه های درشت
و آب آرام و راحت
خدایا هزاران بار شکرت
گاها میگم خدای من مگه استاد در چه مداری هستش که خونه ای
که باغی
که بهشتی
به این زیبایی داره و چقدر سپاس گذارانه داره ازش استفاده میکنه و لذت میبره
و استاد این ایده خیلی قشنگی هست که برای فایل هاتون دارین قدم میزنین و فیلم میگیرین
نمیدونم داستان چیه همش میگم آخی خانم شایسته گناه داره خسته میشه این همه راه میره ولی انصافا در مورد شما چنین فکری به ذهنم نمیاد.
واقعا نمیدونم چرا
استاد اون وسیله چی بود روی آب که اینقدر قشنگ و آروم آب پخش میکرد.؟
استاد شما لحظه اول که شروع میکنین به فیلم گرفتن آسمون آبی صاف با ی تیکه ابر درشت هستش
دقیقا از دقیقه 22 به بعد ابرها حمله میکنن
تو دقیقه 24 چشمم افتاد به آسمون یهو گفتم چرا ابرها افتادن به جون هم؟آسمون که صاف بودش
انصافا به ذهنم نرسید که بارون میگیره که آخر فایل بارون گرفت کلی خوشحال شدم که خداوند چقدر قشنگ داره به من هینت میده
و اما اصل مطلب
سوال اول
چه هدفی داشتم با اینکه این همه تلاش کردم نتیجه ای نگرفتم؟
اصلا اومدم خودافشایی کنم در حد لالیگاااااا
بعععععععله
مگه میشه نداشته باشم
قطعا مسائل مربوط به روابط
من ی رابطه ای داشتم که به صورت کژدار و مریض 2 الی 3 سالی طول کشید و واقعا یک رابطه فوق العاده عالی از هر شرایطی
و هر تلاشی که هر شخصی به ذهنش برسه من برای این رابطه انجام دادم
و اینم بگم ی رابطه برای ازدواج بود و با اینکه اختلاف های زیادی داشتیم اما این شخص آنقدر عاشق پیشه و پسر فوق العاده ای بود که گفتم وقتی این اختلاف سن و مابقی واسه اون پسر و خانوادش مهم نیس من چرا دارم اینقدر حساسیت به خرج میدم .
چون این شخص سراسر آپشن های مثبت فوق العاده ای بود که اصلا اندازه سر سوزنی جا واسه ایراد گرفتن نداشت
از همه مهمتر خیلی خیلی عاشق من بود و منو دوست داشت که این برای من خیلی خیلی مهم بود
به هر میزان این شخص انسان فوق العاده عالی و کامل بود
دقیقا به همون میزان من سراسر انرژی منفی و گیر بازار و ایرادهای بنی اسرائیل .
صرفا به این خاطر چون دوستم داره با هر ساز منم میرقصه
و این شخص برای اولین بار در اوج رابطه ی روز یهو گفت من نمیتونم ادامه بدم و رفت
به مدت 6 ماه زندگی برای من شد زهر مار
ده کیلو وزن فقط تو ی ماه کم کردم
تمام سلول های بدن منو غم گرفته بود و من واقعا اصلا معنی شب و روز رو نمیفهمیدم
روزها یکی پس از دیگری مرگ بارتر میگذشت تا اینکه
من تو این 6 ماه عضو سایت شده بودم کلی فایل گوش داده بودم کلی افکار و انرژی منفی از خودم دور کرده بودم دوره عزت نفس خریدم و انداره سر سوزن خودمو پیدا کرده بودم
که طرف بعد از 6 ماه برگشت و ما دوباره وارد رابطه شدیم
همه از این همه تغییرو تحول من شکه شده بودن
دیگه آروم شده بودم گیر نمیدادم اغلب باهاش راه می اومدم ناز نمیکردم و طرف خیلی خیلی عاشقانه تر از قبل با من رفتار میکرد و 4 ماه رابطه سراسر عشق و خوشی رو ما داشتیم
دوباره من غرق خوشی شدم و مجدد اخلاق گند من رشد کرد با این تفاسیر که چون این ادمو داشتم از سایت فاصله گرفتم
مجدد این شخص در اوج روزهای خوب گفت نمیتونم ادامه بدم و دوباره رفت
بازم همون تراژدی تکراری با این تفاسیر که من ی کم کمتر اذیت شدم ولی واقعا وجودم خشکیده شده بود و هیچ معنی زندگی نمیفهمیدم
دوباره برگشتم به سایت این بار دوره عشق و مودت گرفتم و رگباری روی خودم کار کردم و گفتم اینجوری نمیشه من داغون شدم دیگه چیزی ازم نمونده
مدام روی خودم کار میکردم و فایل های سایت هم گوش میدادم و کامنت میخوندم
تا اینکه بعد از تقریبا 2 ماه برگشت و گفت دارم دیوونه میشم نمیتونم بدون تو
و بازم ما برگشتیم به رابطه
دیگه من حسابی تغییر کرده بودم حسابی آروم شده بودم و کلی هم تو سایت فایل گوش میدادم
دفتر داشتم دائم شکرگزاری میکردم و دائم تمرینات فایل هارو انجام میدادم
این شخص هزاران برابر سری های قبلی عاشق تر شده بود هر روز باهم بودیم تمام کارهای منو انجام میداد و ی ساعت هم از من غافل نمیشد
همه جا از قشنگی رابطه ما حرف میزدن
این شخص شده بود آیینه رفتار های من
حتی دقیقا حرفایی که من بهش میزدم رو به خودم میزد و همه چیز عالی پیش میرفت و بحث به خانواده کشیده شده بود و برنامه بر این شد که با خانواده اقدام کنن
مجدد فاصله من از سایت شروع شد و راه گم کردم و مجدد گیر بازار من
و هزاران بالاهای بد که من سر این آدم آوردم
و این شخص اینقدر انسان شریفی بود که هیچوقت رفتارهای زشت منو به روم نمی آورد و همه چی رو تحمل میکرد و جایی که واقعا صبرش لبریز میشد کم می آورد و میرفت و چون علاقه شدیدی به من داشت باز برمیشگت
البته ناگفته نماند که این علاقه دو طرفه بود و ی عشق پاکی بود با اینکه اون شخص از قانون اطلاعی نداشت خیلی قشنگ رعایت میکرد اما منی که میدونستم و عضو سایت بودم کلا پرت بودم خدایی
تقریبا بعد از 8 ماه مجدد گفت نمیتونم ادامه بدم و رفتش
چند روز اول خیلی سخت گذشت اما من دیگه حسابی آب دیده شده بودم
گفتم ولم کن هر جور راحته
له شدم از بس تن من داغ و یخ شد
دیگه تعهدی نشستم پای سایت هم دوره روابط کار میکنم هم دوره ثروت ساز
به خیال خودم مثلا منم فراموشش کردم اما واقعا نه
بعد از گذشت 4 من متوجه شدم این شخص فقط به خاطر رفتار های من رفته در صورتی که میگفتم این آدم فازکیه
و متوجه شدم چقدر رفتارهای بد من بهش آسیب زده و چقدر این شخص فراریه از دست من
خیلی خیلی برام سخت بود واقعا این غرور لعنتی چه بالاهایی که سر من نیورد.
بالاخره دل به دریا زدم باهاش تماس گرفتم قرار گذاشتم رفتم دیدنش بابت تک تک رفتارهام ازش عذر خواهی کردم و ازش خواستم بهم فرصت جبران بده که قبول نکرد هرچی اصرار کردم گریه کردم اما از ماشین پیاده شد رفت و حتی چند روزی منو هم بلاک کرده بود
وقتی متوجه شدم منو بلاک کرده دنیا به اخر رسید
رفتم در خونشون که به زور مجبورش کردم منو از بلاکی دربیاره گفت فقط به ی شرطی که حتی اگه ی پیام یا زنگ بزنی مجدد بلاک میکنم .
من با قلبی که داشت از دهنم می اومد بیرون اومدم خونه و تا صبح از بس گریه کردم تمام وجودمو غم بست و خشک شدم
وسط شب بود نمیدونم چه ساعتی بودخدایی من خواب خواب بودم و هیچ هوشیاری نداشتم نمیدونم خواب میدیم یا الهام یا وحی
فقط یادمه ی جمله ای تو ذهن من مدام تکرار میشد .
ی جمله ی خانم تو یکی از مصاحبه استاد با دوستان و اگه اشتباه نکنم قسمت 37
اون خانم میگفت صاحب شرکت کیه صاحب شرکت خداست من از خدا میخوام و اونم انجام میده
انصافا این جمله بیش از ده بار تو ذهن من تکرار شد
و همش میگفتم بیدار شدم باید برای خدا بنویسم دیگه قدرت دست خودت
هر کاری کردی دیگه خودت
صبح از خواب بیدار شدم گفتم خدایا اینجوری نمیشه
دیگه بسه.چقدر این الگو تکراری
اومدم ی صفحه کامل تعهد نوشتم و گفتم من به هر قیمتی شده این آدمو رها میکنم و فندک میگیرم زیر این وابستگی
گفتم به قول استاد الان اسلحه گرفتن رو سرم اگه فراموشش کنی میکشیمت اما من میگم باشه شما جان منو بگیر ولی من رها میکنم و فراموش میکنم.
کلی نوشتم امضا هم کردم با اینکه حالم بد بود کم کم خودمو آبدیت کردم و فایل گوش دادم و انرژی من ی کم بالا رفت.
دقیقا فردای اون روز ی معامله چکی انجام داده بودیم و اون شخص به جای من چک داده بود تاریخش رسیده بود ی کم کارهای بانکی داشت و من اصلا نمیدونستم چیکار کنم
تماس گرفتم که دوستش راهنمایی کنه که جواب ندادن
مجبورا با خودش تماس گرفتم و همش بدنم میلرزید الان منو بلاک میکنه و من مجدد له میشم که یهو جواب داد
وای خدای من چقدر اون لحظه حس ارزش پیدا کردم
و کامل بهم توضیح داد حتی منو فرستاد بانکی که پسر عمش کارمند اونجا بود و مدام تماس میگرفت و کار منو پیگیری میکرد و همش تو مکالمه از کلمه جان استفاده میکرد
چقدر پسر عمش با احترام با من برخورد کرد با اینکه کارمند بانک بود برای من میوه آورد.
کجای دنیا دیدین کارمند بانک برای مشتری میوه بیاره اخه .
کلی از دست خط من تعریف کرد و همش میگفت دختر با استعدادی هستی برای فرم پر کردن هر چی رو ی بار میگم متوجه میشی و چقدر مابقی کارمندا با من صحبت کردن و چقدر خندیدیم وحتی
و موقع خداحافظی ایستاد و از من تشکر کرد که خیلی مشتری با اخلاقی بودی و خستگی امروز مارو از تنمون بیرون کردی.
گفتم خدایا من سپردم به تو ایمان دارم اتفاق های فوق العاده ای می افته گفتم فقط به من قدرت رها کردن بده منو از این شرک از این وابستگی نجات بده گفتم اصلا بیا رابطه منو خودت درست کن مابقیش مث چشم به هم زدن درست میشه
و الان 3 روزهست چقدر آرامش دارم
چقدر حس سبکی دارم
چقدر قلبم آرومه و هیچ حس انتقامی ندارم
اوه خدای من
بی نهایت سپاس گذارم که دقیقا سر بزنگاه رسیدی و دست منو گرفتی و نجاتم دادی
و اما
سوال دوم
چه افرادی میشناسی با وجود تلاش کمتر به خواستشون رسیدن.؟
دقیقا توی اکیپ دوستانه ما ی رابطه ای بود که در مدت خیلی خیلی کوتاه شکل گرفت
ی دختر خیلی خیلی معمولی و اما ی پسر کارخونه دار
به هر میزان ظاهر دختر معمولی هزار برابرظاهر پسر فوق العاده
و اما متاسفانه دختر اهل دود و ….
ی پسر فوق العاده ساکت آروم و اهل هیچ چیزی نبود
خداروشکر کمتر از 4 ماه عقد کردن و الان درگیر مراسم ازدواجشون هستن.
دختره هر وقت می اومد قبل از ساعت 11شب میرفت چون میگفت باشگاه بودم خستم شده نمیتونم بیدار بمونم.
تازه با این تفاسیر که اغلب نمی اومد و میگفت خودم کار دارم
اما من اصلا انگاری لیدر بودم اول از همه حضوری میزدم اونجا حداقل برای 10 الی 15 نفر کوزت وار کار میکردم و خدمات میدادم
ازکار و زندگی و خونه میزدم که با اونا باشم چون طرف منم بود نمیخواستم تنها باشه
اون خانم همون سری اول دقیقا به پسره گفته بود که دنبال رابطه بی نتیجه نیست چون وقت نداره
ولی من میگفتم اگه اصرار کنم ولم میکنه میره یا بهم نه میگه و من خورد میشم
اون دختره خیلی خودش بود خود واقعیش و اصلا نقش بازی نمیکرد پوشش خیلی راحتی داشت و با همه خوش و بش داشت
اما من مدام نقش بازی میکرد پوششم خیلی رعایت میکردم
همش میگفتم این کارو نکنم این حرکت نزنم این حرف نزنم که عشقم ازم ناراحت شه
و چقدر نقش های مزخرفی که خودمم خسته شده بودم
و هزاران دلایل دیگه که همه خیلی قشنگ میدونن
و اما
سوال سوم
چه باور محدود کننده که با وجود این همه تلاش به خواستم نرسیدم؟
اصلا نیاز نیس من توضیح بدم اینقدر تو این متنی که نوشتم ترمز هست که هر کسی حتی یک درصد از این قانون بدونه متوجه میشه
اول از هر چیزی من وحشتناک وابسته بودم و تمام حال و روز خوبمو به بودن با این شخص گره زده بودم با این تفاسیر که من ماشین داشتم خونه داشتم درآمد بالایی داشتم وبه تنهایی هر تفریحی یا مسافرتی میتونستم انجام بدم که میگفتم بدون اون همه چی برای من زهر ماره
که نشانه شرک خیلی خیلی خیلی شدید من نسبت به خدا هستش که از وقتی فهمیدم چقدر پیش خدا شرمنده شدم که خدایی که کرور کرور به من نعمت داده این چه ناشکریه آخه
اینکه به قول استاد دقیقا همون عدم لیاقت و ارزشمندی
که همش فکر میکردم اون سطحش از من بالاتره اون خانوادش کم جمعیته خانواده من پر جمعیته
پدر مادر اون تحصیلات داره پدر مادر من بی سواده
خانواده اونا از اول تو شهر بودن ما تو روستا زندگی میکنیم
الان خونه اونا تو شهر حداقل 5 میلیارد می ارزه ولی من تو شهر مستاجرم
اون ی عمه داره که تو هر شرایطی براش حامیه ولی من تنهام و خودم باید گلیم خودمو از آب بکشم .
پدر مادر اون جوونه و امروزیه اما پدر مادر من مسن و قدیمی هستن
حتی میگفتم اون ظهرها از سر کار بیاد خونه ناهارش آمادست اما من باید خودم صبحونه و ناهار و شام درست کنم
اون با اینکه سنش از من کمتره اما روابط اجتماعی بالایی داره راحت همه کاراش انجام میده از همه چی سر درمیاره اما من همش باید از اون کمک بگیرم
اینقدر خودمو بی لیاقت بی ارزش کرده بودم که گاها میگفتم کاش هیچوقت نبودم کاش به دنیا نیومده بودم همش میگفتم بزرگترین شانس من آشنایی با این آدمه
اونم در صورتی که
همیشه هرجا قرار میگرفتم همه از ظاهر من از مستقل بودنم ازموفقیتم از اینکه تو این جامعه دختر پاکی هستم تعریف میکردن
همه دوستاش میگفتن تو هزار برابر از این آدم سرتری
ما هیچوقت دختری به پاکی تو به زرنگی تو به با مرام و با معرفتی تو ندیدیم
و اینکه همش فکر میکردم فقط با این شخص خوشبختم و جز این با هیچکسی نمیتونم ی لحظه هم سر کنم
دقیقا همون باور عدم فراوانی
که من اصلا نتونستم تا الان وارد هیچ رابطه دیگه بشم همش فکرمیکردم فقط به این شخص تعلق دارم با اینکه رابطه تموم شده بود هر جا میرفتم حلقه میپوشیدم که بگم من متاهلم و کسی نخواد بهم پیشنهاد بده
اوه خدای من
یک ساعته دارم کامنت مینویسم
و استاد نمیدونین چقدر دعای جونتون میکنم که این سایت امکان کامنت نوشتن داره و چقدر داره آدمو سبک میکنه
اما قولی که دادم و تعهدی که دادم
اگه اسلحه بگیرن روسرم من میگم جان منو ازم بگیرین اما من این آدمو رها کردم ودیگه بهش فکر نمیکنم
من دختر فوق العاده ای هستم فوق العاده باارزش فوق العاده با لیاقت
من خانواده فوق العاده ای دارم که خداروشکر همگی انسان های سالم و شریف هستن و همگی زندگی پاکی دارن
من کلا میخوام آزاد زندگی کنم و رها باشم اصلا وابستگی خدارو از من دور میکنه و من برای رسیدن به خواسته هام باید خدارو داشته باشم باید
و هر چیزی که منو از خدا دور کنه در چارچوب زندگی من نیس
و چقدر فراوانن پسرهای فوق العاده ای که میخوان با دختر پاکی مث من باشن با دختر زرنگی که ماهانه چندتای ی مرد درآمد داره با دختری که ماشین مدل بالایی داره با دختری که مستقل هست و حتی خرج خانوادش هم میده
با دختری که تا الان اهل هیچ چیز خلافی نبوده حتی نوشیدنی انرژی را
حتی چایی رو هم بدون قند میخورم
ازهمه مهمتر
دختری که زیبایی فوق العاده ای داره که اصلا نیاز به ی ذره آرایش نداره هر جا میرم همه میگن چقدر دماغت خوشکله چقدر پوستت عالیه چقدر اندامت فوق العادست و جالب اینکع دوبار رفتم آرایشگاه موهام رنگ کنم دوبارش هم انجام ندادن گفتن از بس رنگ موهات خوشکله دلمون نمیاد رنگ کنیم
و اما من با این همه نعمت فوق العاده ای که خدابهم داده بنده ناشکری بودم و قدرت رو به جای خدا به یکی دیگه گره زده بودم
اما خدای مهربانم
خودت از قلب من آگاهی
خودت میدانی وقتی تعهد بدم وقتی اراده کنم حتی کوه رو هم جابجا میکنم
بهت قول میدم دوران ناشکری گذشت
وخدای قشنگم اینقدر عاشقانه دوستت دارم که قول میدم مو لای درز این عشق نرود.
استاد خوبم مریم مهربونم ی دنیا تشکر که چراغ راه من شدین
بی نهایت ازتون سپاس گذارم