در این فایل استاد عباس منش آگاهی های مهمی را درباره قانون تحقق خواسته ها و نحوه هماهنگ شدن با این قانون، با شما به اشتراک گذاشته است.
بعد از دیدن فایل، به سوالات زیر فکر کنید و پاسخ های خود را در بخش نظرات این فایل بنویسید.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
نکته مهم:
لطفا برای نوشتن پاسخ های خود در بخش نظرات به هر سوال، ابتدا صورت سوال را بنویسید و سپس جواب ها و توضیحات خود را در زیرا آن سوال درج کنید.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تاثیرگذار تان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.
در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:
- اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
- ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛
نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره، این است که:
فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.
در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید
چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1495MB33 دقیقه
- فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 161MB31 دقیقه
بنام خدای مهربان
سلام عرض میکنم به شما استاد عزیز و بانو مریم شایسته
خدا رو سپاسگزارم بخاطر حضور شما در این دنیا که مثل فانوس دریای در این دریای مواج که همه سردرگم هستیم شما مسیر آسون و صراط مستقیم به ما آموزش میدین بدور از هر گونه حواشی
استاد عزیزم چند وقتی بود که ذهنم بروی این آگاهی که چقدر رفتارم آروم عوض شده و شخصیت من از این به اون رو شده متمرکز بود
جریان این آگاهی از زمانی شروع شده که من وقتی که با شما آشنا شدم و ورودیهای خودمو تا حدود زیادی کنترل کردم انگار کلا ساختار مغزم عوض شده زندگیم آرومتر شده اخلاقم بهتر شده کمتر عصبانی میشم کمتر غر میزنم و توی یک کلام حالم در 90 درصد مواقع عالی
اما بعضی وقتها که زور نجواها زیاد میشه و یکم بر میگردم به مسیرهای گذشته و اونم بخاطر مقایسه کردن خودم با دیگران همه چی شروع میشه به عوض شدن و احساسم قشنگ بهم میگه که داری از مسیر خارج میشی و آرارما به صدا در میاد زودی افسار ذهنمو بدست میگیرم میام تو مسیر
این فایل شما واقعا جای تعمق داره چون حس میکنم ذهنم داره نسبت به گذشته بهتر حرفاتونو درک میکنه و این نشان از فرکانس منه و قشنگ دارم حسش میکنم عوض شدن مدارمو
در مورد سوال اول که بعید میدونم کسی باشه که درگیرش نبوده باشه منم مثالهای زیادی در موردش دارم
1-چه هدفهای انتخاب کردم و کلی براش تلاش کردم که یا نتیجه نداد یا به اون صورتی که باید نتونستم به نتیجه برسم ؟
من بیاد دارم که تا سن 24 سالگی همه کار توی زندگیم انجام داده بودم و کلی تلاش میکردم که دنبال شغلی بگردم که بتونه منو از لحاظ مالی به خواستهام برسونه
روزی که تصمیم گرفتم برم دنبال کار مورد علاقم یعنی آرایشگری همه باهام مخالف بودن اما من یه ایمانی داشتم که الان بهش فک میکنم فقط اون شجاعتی بود که خدا در دل من انداخته بود و با وجود مخالفتهای زیاد و عدم پشتوانه مالی تونستم استارت کارمو بزنم و خیلی زود به نتیجه برسم جوری که توی یکسال از صفر به 20 برابر درامد برسم
اون روزا تمام فکر و باور من این بود که باید از صب تا شب بچسبم بکار تا بتونم به درآمد برسم و همینطورم شد و چون پدر خودمو میدیدم که از صب تا شب سرکار بود و به آدم سخت کوش معرف بود منم دقیقا شدم مثل پدرم با این تفاوت که من توی کار مورد علاقم بودم
این روند تا 8 سال ادامه داشت و تلاش من هر روز بیشتر میشد و درآمد من هم بیشتر ولی انصافا شب روز نداشتم و کل زندگیم شده بود کار جوری که 4 سالی یه بار میرفتم مسافرت و جالب اینکه با این همه درآمد همیشه مقروض بودم یعنی هر چی تلاش من بیشتر میشد و درآمدم بیشتر مقروضتر میشدم
همیشه برام سوال بود که چرا اینطوری در حالی که خیلی از مشتریان من توی کارهای بودن که نصف من تلاش نمیکردن و حتی درآمد کمتری هم داشتن اما آزادی بیشتر و سرمایه بیشتر داشتن
همین سوالات و سختی که به خودم داده بودم باعث شد بعد 8 سال تصمیم بگیرم که شغل خودمو عوض کنم و فک میکردم با عوض کردن شغلم همه چی درست میشع و این در حالی بود همه آرزوی شغل منو داشتن
من یه دوستی داشتم که شهر بازی داشت و درآمدش عالی بود و با دیدنش تصمیم گرفتم هر چی سرمایه دارم جمع کنم بریزم تو شهربازی و دیگه هم لذت ببرم و ثرتمند بشم
با وجود اینکه دوست من بارها بهم گفته بود نیاز نیست خودتو بدهکار کنی و با همون چیزی که داری شروع کن من گوش نکردم و استارت کارو زدم هر چی داشتم فروختم (باور اینکه با سرمایه زیاد باید کار بزرگ شروع کرد)
استارت که خورد اولش مثل همیشه پدر خودمو درآوردم و به سرعت هر چه تمام تر شهر بازی احداث کردم اولش خیلی خوب بود درآمد عالی بود ولی چون من هر چی داشتم فروخته بودم و وام گرفته بودم و خیلی تو فکرش بودم با اولین زمستون که یکم سرم خلوت شد همه چی بهم ریخت از کرایه گرفته تا قسط واما باعث شد دست از پا درازتر برگردم به کار قبلی خودم و از صفر شروع کنم
این اولین تلاش من بود برای آسون پولدار شدن که با شکست مواجه شد
بعد از تقریبا 8 ماه و صاف کردن بدهیام از صفر شروع کردم و به یه آرامش متوسط رسیدم دوباره نجوا اومد که بازم باید شانس خودمو امتحان کنم
توی همین فکرا بودم که یه دوستی که خیلی هم نزدیک بودیم به هم پیشنهاد یه شرکت هرمی بهم داد (البته اون موقع نمیدونستم که هرمی هستش )
منم تحریک شدم و چون همه توی شهر خودم به عنوان یه آدم موفق ازم یاد میکنن و خیلی اعتبار داشتم تونستم خیلی زود به تارگتهای مالی که توی این شرکت بود برسم همه چی داشت جوری پیش میرفت که میخواستم (یعنی با یه تلفن و چند دقیقه صحبت کردن پول میومد توی حسابم )
تا اینکه شرایط بد پیشرفت همه چی عوض شد و من موندمو کلی از دوستا و مشتریانی که همه جوره بهم اعتماد کردن و الان همه چی برعکس شد
این شرایط واقعا عین یه کابوس بود برای منی که همیشه روی پای خودم بودم و همه بهم اعتماد داشتن
تصمیم گرفتم که شرایط عوض کنم…هر چی سرمایه داشتم نقد کردم از خونه ماشین و هر چی که بود (باور استارت کار با سرمایه زیاد) و یه کارخونه تاسیس کردم که با درامدش بتونم اعتبار از دست دادمو برگردونم
اما اتفاقی که افتاد دقیقا مثل شهر بازی بود و با این تفاوت که این بار چک و لغت دنیا بزرگتر بود
اونجای که همه جوره نامید شده بودم به نشانه تسلیم به خداوند از روی عجز و ناتوانی پناه بردم گفتم فرمون دست تو خدا من دیگه هیچ غلطی نمیتونم با این فیزیک خودم انجام بدم و از عهده من خارج
اونجا بود که با گذشت فک کنم یه ماه تا از لحاظ فرکانسی آماده بشم و استارت کار جدید بزنم طول کشید ..تصمیم گرفتم این بار سعی کنم هیچ اشتباهی نکنم و هر کاری که تا الان انجام دادم به نحو دیگه شروع کنم و قدمهای تکاملیمو آروم بردارم
خیلی سخت بود چون از همه طرف تحت فشار بودم و بشدت احساس ناتوانی میکردم و برای منی که الگو بودم برای خیلی از کارآموزام خیلی سخت بود
اما یه چیز خوب میدونستم و اون این بود که خدا با منه و کمکم میکنه
تصمیم گرفتم دوباره برگردم به شغل قبلیم و باور کنم که احتیاجی نیست که شغل عوض کنم و از همون شغل میتونم به خواستهام برسم
اون روزا چون بخاطر کارخونه مهاجرت کرده بودم به شهر دیگه ای و تا بخوام برگردم به شهر خودم زمانی باید طی میکردم تصمیم گرفتم که از همون شهر به عنوان یه شاگرد توی یکی از سالنهای که پرسنل میخواست مشغول بشم و این در حالی بود که سالنهای خودمو که دوتا بود توی شهر خودم سپرده بودم به یکی از فامیلهای خودم بی هیچ انتظاری (یعنی کل دو سالن با تمام تجهیزاتشو دادم بهش حتی یک ریال پولم ازش نگرفتم)
خلاصه من رفتم شاگردی کردم و روزای اول با کمترین درآمد شروع شد و محیط جدید و آدمهای جدید دور منو گرفتن و توکل کردم بخدا و ایمان داشتم همه چی درست میشه
این در حالی بود که فشار طلبکارا زیاد بود و همه دوستانی که یه روزی بهم التماس میکردن وقت خالی کنم باهاشون برم بیرون حالا شده بودن شاکیای من و همشون به خونم تشنه بودن به عنوان کلاه بردار ازم یاد میکردن
اون روزا نشستم با خودم کلی فک کردم که چرا کارهای که انجام دادم به نتیجه خوبی ختم نشد و ترمزهامو یکی یکی در میاوردم البته ناگفته نمونه که سایت استاد من مدیونشم
اولین باور مخرب من سرمایه زیاد برای استارت کار بود و نشستم با خودم فک کردم که روزی که من آرایشگاه خودمو استارت زدم سرمایه خاصی نخواست و الگوهاشو توی ذهنم مرور کردم و نمونهای زیادی هم مثل خود استاد دیدم که بدون سرمایه کارهای بزرگ کردن
وقتی که روی این باورم کار کردم یه روز توی آرایشگا که مشغول بودم یه مشتری اومد که از اتمام کارش خیلی به کارم گیر داد و مهارت منو زیز سوال برد اولش یکم بهم ریختم ولی به خودم گفتم چرا باید من اینجا برای یه دستمزد پایین اینقدر به خودم سخت بگیرم و ایده اومد که بزنم تو کار آموزش
از فرداش استارت آموزش زدم چندتا پوستر توی شهر چسبوندم و منتظر مشتری بودم و میگفتم خدا خودش همه چیو اوکی میکنه ..
فرداش یکی بهم زنگ زد که گفت مشتریم و هی ازم سوال میکرد اما متوجه شدم که از اماکن زنگ میزنه و بهم گیر داد که مجوز برای آموزش ندارم (تضاد)
اولش باز بهم ریختم و احساس قربانی شدن کردم ولی باز آموزهای استاد بدادم رسید
گفتم که راس میگه برم دنبال مجوز ولی هیچ پولی نداشتم و از خدا خواستم هدایتم کنه چون شهری که من داخلش بودم جزو منطقه محروم بود و امتیازهای خاصی برای کارافرینی داشت و من اصلا نمیدونستم و خبری نداشتم از این موضوع تصمیم گرفتم پیگیر مجوز بشم و رفتم فنی حرفه ای اون شهر
و جالب که به شخصی هدایت شدم که کامل برام توضیح داد که با کمتر از 500 هزارتومن میتونم مجوز تاسیس آموزشگاه رو بگیرم ..
من امیدوار شدم و استارت کارو زدم اما باید یه مکان تهیه میکردم برای اون آموزشگاه که باز خودش پول میخواست باز نشستم درخواست کردم و تجسمات خودمو شروع کردم
من توی یکی از روستاهای اطراف کارخونه مستاجر بودم ولی آموزشگا باید توی شهر میبود
من بعد از درخواستم برای آموزشگا و مکتوب کردنش و تجسم داشتنش ایدهای که ذهنم رسید مثل سر زدن به بنگاه و آگهی دیوار و صحبت کردن در موردش اجرا کردم
و هیچ ایده خاصی هم براش نداشتم اجارها بسیار بالا بود و ظاهر قضیه این بود که نمیشه ولی من ایمان داشتم
اتفاقی که افتاد این بود یه روز که از سالن به خونه اجاره ای برگشتم دیدم خونه رو دزد زده بود نجواها صداشون درامد که تو درخواست آموزشگا دادی خدا بهت دزد خونه داد
آقا اولش خیلی سردرگم شده بودم اخه اولین بار بود همچین صحنه ای توی زندگیم دیده بودم
اینجا بود که آموزشهای استاد توی گوشم زمزمزه شد گفتم یه نفس عمیق باید بکشم و منی که میدونم اینا تضادن باید بفهمم که هدایت الله توی این قضیه چیه
همینا رو داشتم به خودم میگفتم که یه هو توی ذهنم مرور شد که محمد میتونی خونه و آموزشگاه رو یکی کنی یعنی از اینجا بلند بشی پول پیش خونه رو بگیری و بری توی شهر آموزشگاه بزنی
وقتی که هدایت الله رو توی این قضیه دیدم فوری دست بکار شدم و پیگیر بنگاها شدم اما پول پیش خونه خیلی کم بود و بظاهر نمیشد که با این مبلغ خونه اجاره کرد توی شهر ولی من بازم به تجسم با احساس خوب ادامه دادم و از فرداش نشانها اومد افرادی سر راهم قرار گرفتن که من قبلا تو این شهر که غریبه بودم دیده بودمشون و راهنماییم میکردن و من میدونستم نشانها برای تجسمم داره میا د
اتفاقی که افتاد این بود من بواسطه همین افراد کمتر از ده روز یه خونه پیدا کردم با پول پیش کمتر از خونه قبلی و حتی از لحاظ موقعیتی بسیار بهتر از حتی سالنی که توش مشغول بودم
اینجوری شد که آموزشگاه تاسیس شد و من مالک یک آموزشگاه شدم
داستان خیلی طولانی میشه فقط اینو بگم من وقتی فهمیدم با پول کم و حتی صفر میتونم بیزینس خودمو استارت بزنم اتفاق میافته بدون شک و این باوری شد که تا الان توی کارم ازش استفاده کردم هر روز هم داره بهتر میشه
من بعد مدت کوتاهی تصمیم گرفتم که هزینهامو کمتر کنم و بجای آموزشگاه بصورت فیزیکی انلاینش کنم و حتی کرایه برای مکان فیزیکی پرداخت نکنم
همینم شد و الان من تونستم افرادی روی توی کارم جذب کنم که حتی توی خوابمم نمیتونستم باهاشون هم کلام بشم و الان استارت آکادمی توی بیزینس خودم زد بدون هیچ سرمایه اولیه ای
سوال دوم
2-آیا کسانی میشناسی که با تلاش کمتر از من نتیجه بهتری گرفتن ؟
من وقتی که باورم نسبت به شغلم یعنی آرایشگری که میتونه منو به همه خواستها از لحاظ مالی برسونه عوض شد به فردی بر خوردم که از کارآموزای قبلی خود من بود که تونسته بود کمتر از دو سال توی حوزه من که 14 سال سابقه داشتم پیشرفت کنه و موفق بشه بر خوردم
اونجا داشت چشمام از حلقه در میمومد که چطور تونست اینطور موفق بشه و پیگیرش شدم (الگو مناسب بعد از تغیر باور)
از اون شب که دیدمش و پیگیرش شدم تصمیم گرفتم از قوانین استفاده کنم برای هدف جدیدم شروع کردم به تجسم که قبلا بارها ازش استفاده کرده بودم و اتفاقی که افتاد این بود من کمتر از یک ماه به مسیرهای هدایت شدم که دقیقا مثل همین دوستی که از کارآموزای من و ظرف مدت دوسال تونسته بود به این جایگاه برسه هدایت شدم
و الانی که دارم با شما صحبت میکنم کارهای زیادی کردم که همش به لطف خداوند و قوانین قشنگشه
سوال سوم
3-باورهای محدود کننده
باورهای محدود کننده زیادی وجود داره که نمیزاشت من به موفقیتهای که لایقش هستم برسم
1-شغل من توانایی ثروت ساختن بی نهایت نداره (که تونستم با الگو برطرفش کنم)
2-برای کارهای بزرگ باید سرمایه زیاد داشت (که من در عمل برخلافشو اثبات کردم )
3_کار من و هنر مند اینقدر خوب نیست که بقیه بخوان پول خوبی براش بپردازن(احساس لیاقت و خود ارزشی برای مهارتم )
که الان تونستم با باور متضادش مشتریان عالی جذب کنم که بیش از حتی مبلغ قبلی حاضرن پرداخت کنن نمونش همین دیشب که دو تا هنر جو باهام تماس داشتن که قرار برن کانادا و قبلش ازم خواست که آموزششون بدم و اصلا بهای که بهشون گفتم براحتی پذیرفتن و احساس لیاقت منو بیشتر کردن
4- باور فراوانی مشتری در زمینه آموزش که از روزی که برخلافشو تمرین کردم دارم ادمهای میبینم که برای آموزش کلی اهمیت قایلند
5- احساس ترس از اینکه نکنه این موقعیت هیچ وقت دیگه تکرار نشه ..(من قبلا زیاد اینطور میشد که تا دقیقه 90 همه چی خوب پیش میرفت ولی آخرش خراب میشد اما الان خیلی آؤومتر شدم و ایمانم قوی تر شده که فرصتها بی نهایت و تا دلت بخواد از این فرصتها هست و اصلا این جهان وظیفشه که من وقتی باورهای درستی در مورد شغلم و همه چی دارم به همون اندازه هم خواستهامو به حقیقت بپیوندونه پس ترسی وجود نداره
در پایان از شما استاد عزیز و خانوم شایسته دوسداشتنی سپاسگزاری میکنم بخاطر این سایت و این آگاهی ها که هر روز دارین بهبودشون میدین
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سلامت باشین
سلام به شما دوست عزیز و الهی من
کلامت ریشه از ندای درونت داشت و چه زیبا نوشتی و ندای درونت رو در قالب کلمات جاری کردی و چه عجیب بر قلب من نشست و به شکل قطرات اشک جاری شد روی گونهام و پاک کرد زنگار پوسیده باورهای شرک آلود منو
این فایل بی نظیر بود واقعا هر چیزی بیشتر به کامتهای دوستان توجه میکنم بیشتر متوجه تکامل استاد در حتی بیان فایلهای رایگان ایشون میشم و تاثیرگذاری که روی تک تک ماها داره
استاد بینظیرم ازتون سپاسگزارم بخاطر بودنتون و سپاسگزارم از شما مریم خانوم سادات که مثل الماس میدرخشی در میان شاگردان استاد
هر کجا هستید شاد خرم باشید
سلام دوست عزیزم
فوتبالیست بی نظیر آقا ناصر
ممنونم بخاطر ایدها و باورهای قشنگی که پشتشون داشتی اینجا باهمون به اشتراک گذاشتی
فک کنم یکی از بهترین الگوهای که قابل مملموس برای همه ما همین مثال شما و بازی فوتبال که افراد زیادی رو به عینه دیدم که چطور با شور و اشتیاق مشغول این بازی بودن مخصوصا ما پسرا که تجربشو داریم و موقع بازی نه گرسنکی هالیمون بود نه درس مشق
فقط شور و شوق و قانونانی مثل تجسم توش موج میزنه مخصوصا موقعه ای که میخوایم بخوابیم قراره فرداش بریم بازی
یه جا خیلی خوب نوشتی که من میرفتم بازی و میگفتم حتما باید گل بزنم حالا نمیرم ببینم چی میشه و درخواست باید اینجوری باشه باید مطمین باشی که میشه و اصلا حرکت بسمت هدف فقط برای بدست آوردنش باشه البته که باور لیاقت که باعث همچین اعتماد بنفسی میشه
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهی ها
سلام به خانوم چهارمحالی
خوش اومدین دوست عزیز به این مسیر الهی و کوتاه ترین و راحترین مسیری که میتونه شما رو به خواستتون برسونه
اول از هر چیزی میخوام بهت تبریک بگم بخاطر تعهدی که خودت دادی و وارد مسیر رشد خودت شدی
میخوام به عنوان کسی که الان تقریبا یکسال نیم دارم با تعهد رو خودم کار میکنم و البته که چندین ماه طول کشید که مسیر تکاملی حذف ورودیهای منفیم کمتر بشه و الان میتونم بگم که تقریبا 90٪تونستم کنترلشون کنم و آروم آروم با خواستهام هم فرکانس بشم و جای تبریک داره به شما که خیلی زود ورودیهای مثل تلوزیون و شبکهای اجتماعی حذف کردین و این خودش یک تحول بزرگ برای شما
به خودتون فرصت بدین و عجله نکنید برای تغییر خودتون ..این سایت جادوی بسیار بسیار میتونه بهتون کمک کنه و هر وقت نجواها اومد سراغتون از این سایت کمک بگیرید ..میتونید از فایلهای رایگان استفاده کنید و بارها گوش بدید
میتونید از قسمت عقل کل کمک بگیرید برای سوالاتتون که براتون پیش میاد
برای مثال همین باورهای که در مورد خرید خونه دارید میتونید بپرسید و اونجا کلی جواب هست براتون که اگه ماها بخونید تمام نمیشه
سریال نتایج دوستان از آموزها هم در قسمت دانلودها حتما حتما ببنید
میتونه کمک بسیار زیادی بهتون بکنه ..
سپاسگزارم از شما دوست عزیز و براتون دنیای پر از آرامش ارزومندم
سلام دوست عزیزم
آقا صالح عزیز
چقدر لذت بردم از قانون رهایی که توضیح دادین و چقدر به دلم نشست ..شاید جواب سوال چند دقیقه پیش خودم باشه که داشتم از خدا درخواست کرده بودم
که چرا من به خواستم نمیرسم و الان فهمیدم باید رها باشم باید لذت ببرم از زندگی ..
مگه ما از زندگی چی میخوایم اگر ثروت برای حال بهتر برای شوق بیشتر پس باید با شوق بیدار شدن برای چیزی که قراره گیرت بیاد از خواب بلند شی لذت ببری و هر کاری که انجام میدی برای حال بهتر باشه و اون موقست که تو داری انرژی خوب به دنیا میدی و خواسته ما هم چیزی جز اون انرژی خوب نیست چه رابطه باشه چه ثروت
و طبق قانون بدون تغییر خداوند از جنس همون حال خوب وارد زندگیت میشه
دوست عزیز من الان پاشنه آشیل خودمو یعنی رهایی متوجه شدم و باید بیشتر روش کار کنم
ممنونم ازت بابت انتقال این آگاهی