چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 10

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب باوی گفته:
    مدت عضویت: 1060 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته مهربونم وتمام دوستان هم فرکانسی ام در این سایت الهی ،

    بازم اومدم به تعهدم عمل کنم و بنویسم و از خدا خواستم کمکم کنه استاد درک کردم که نوشتن (کتابه) واقعا روزم میسازه و حالم خوب می‌کنه و این یعنی در نوشتن قدرت‌ها نهفته است. خدایا شکرت (الحمد لله)

    استاد توجه به نکات مثبت و زیباییها کار هر لحظه من در این روزهایم شده و چه اتفاقاتی برام بهمراه داره خدایا شکرت

    به به باز استاد عزیزم میبینم در پرادایس زیبا ، بهشت خداوند بروی زمین و خدای من بارونی که در آخر فایل دیونم کرد و اشک می ریختم و سپاسگزاری میکردم دلم بارون میخواست اینم بارون زینب خانوم.

    حالا قراره استادم یه فایل پر از آگاهی درباره تحقق خواسته ها و نحوه هماهنگ شدن با این قانون برای شاگردانش ضبط کنه سپاس از مریم جانم که همراه همیشگی استادمون هستن.

    و اما سوالاتی که استاد در این فایل مطرح کردن و پاسخ دادن به این سوالات و تامل در پاسخ دوستانم که قراره چه آگاهی های ارزشمندی رو دریافت کنم.

    سوال 1

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    استاد من تا گرفتن مدرک دیپلم شاگرد زرنگه کلاس بودم خیلی درس می‌خواندم و شاگرد سختکوشی بودم نمرات همیشه عالی و خوب با این همه تلاشی که میکردم باید کنکور براحتی رد میکردم و رشته خوب تو بهترین دانشگاه قبول میشدم یادمه برا کنکور تمام وقت درس میخوندم بسته آموزشی تهیه کردم تقریبا 3 سال پشت کنکور بودم رشته ای که میخواستم و دانشگاهی که آرزوش داشتم دانشگاه شهید چمران اهواز نشد که نشد

    سال بعدش مجاز شدم به انتخاب رشته و رتبه خوبی برای پذیرش دانشگاه فرهنگیان آوردم تا مصاحبه رفتم یادمه مصاحبه ام هم عالی بود و دیگه باید قبول میشدم و به طرز عجیبی رد شدم و اون سال پیام نور قبول شدم که نیازی به این همه تلاش سخت نبود اصلا.

    سوال 2

    چه افرادی را می‌شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده آمد یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    روز مصاحبه با یکی از بچه ها آشنا شدم که اونم مجاز شده بود البته رتبه اش از من کمتر بود و حتی می‌گفت زیاد آمادگی نداره تلاشش خیلی کمتر از من بود با روزی چند ساعت تونسته بود مجاز بشه یادمه خیلی ریلکس بود استرس نداشت یجورایی توکل بخدا کرده بود آرامش داشت ولی خوب اینارو من الان درک میکنم ما در یک شرایط مشابه بودیم اون نتیجه گرفت قبول شد و من رد شدم.

    سوال 3

    چه باورهای محدود کننده ای را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنید باعث شده که با وجود این همه تلاش ،باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    اولین بار محدود کننده و مخرب:

    خیلی باید درس بخونی سختی بکشی این درس خوندنت برای قبولی کافی نیس. به قول استاد پدرت هم باید در بیاد تا نتیجه بگیری.

    دومین باور محدود کننده؛:

    قبول شدن تو دانشگاه دولتی رو سخت میدونستم و اینکه فقط کسای خاصی قبول میشن و این همان حس عدم لیاقت

    من خودم لایق قبول شدن نمی‌دونستم. ای وای بر من چه باورهای مخربی که من نداشتم.

    و اما سومین باور محدود کننده و شرک آلود :

    که آقا سهمیه شهدا و جانبازان و فلان فلان سهمیه برا ما که دیگه چیزی نمی‌مونه من دست دیگران رو تو قبول شدنم دخیل کردم و نه توکل برا الله یکتا و ایمان به او.

    و الان درک کردم که باور کل قضیه است. وقتی باورهای درستی داشته باشی خداوند تورو به بینهایت راههای آسون هدایت می‌کنه و در حالی که از مسیر تلاش و هدفت لذت میبری به نتیجه میرسی. اگر باورهایی درست می‌بود من با توجه به اینکه از مسیر درس خواندن لذت می‌بردم خیلی راحت دانشگاهی که آرزوش داشتم قبول میشدمم.

    استاد جانم این فایل واقعا پر از آگاهی است دیگه باید عمل کنم باورهای محدود کننده رو بکشم بیرون تا نتایج ببینم خیلی راحت والسلام .

    در پناه الله یکتا شاد ،پیرز،سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    عبدالقدوس ابرانی گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    استاد معزز درود و سلام.

    1- آیا هدفی داشتین که با وجود تلاش زیاد به آن نرسیده باشید؟

    استاد معزز، من به شخصه وقتی دانشجو بودم هدفم کارآفرینی بود، در سال 1397 یک خوابگاه ایجاد نمودم. اگرچه قبل از این فعالیت های دیگری از قبلی فروشندگی و خرید بنزین و فرستادن به روستا را داشتم. اما این استارت یک کاری بود که باید با تمام وجود تلاش می کردم. من زمانی که این کار را ایجاد نمودم، یک سری مسائل عاطف هم داشتم که ناحل شده بود. در هر صورت چندماه اول خیلی خوب و عالی جلو می رفت. در عین حال هدفی دیگر من این بود که با کارآفرینان اون شهر معرفت حاصل بنماییم. بابت همین یک انجمن تحت نام (انجمن آمو) درست نمودم و از این عزیزان دعوت می نمودم تا در همون سالون مطالعه خوابگاه در مورد موفقیت ها شان سخن بگویند. یک تعداد دوستان با دیده باز درخواست ما را قبول می نمودن و تشریف می آوردن.میخواهم بگویم: من حدودا به این دو هدف رسیده بودم. اما چه باور باعث شد که به صفر حرکت بنماییم؟ من با وجود اینکه کار داشتم، درونم یا خودکاذبم می گفت تو استعداد در خصوص مسلک ات نداری و در عین حال زبان انگلیسی را بلد نیستی. برای از اینکه این دو کمبود را داشتم (احساس عدم لیاقت) می نمودم. در عین حال اون روزها یکم درگیری عاطفی با خودم داشتم. همین درگیری عاطفی و عدم احساس لیاقت باعث شد که این دو کار سقوط بنمایند. حال هدفی که دارم یادگیری انگلیسی و استعداد پیدا نمودن در خصوص مسائل مهندسی که واقعا پاشینه آشیل من هستند می باشد. اما خدایش خیلی این مسیر کند پیش می رود. دلیل که وجود دارد با خود می گویم: باید یک آدم باشد که باهاش تمرین بنماییم. یک جایی باشد که بتوانم کلمات را استفاده بکنم. و خیلی از مسائل دیگه.

    بحث دیگر موضوع پول می باشد. باورهای من در این مورد افتضاح می باشد. من فکر می کنم هرکس سخت کار باید بکند تا پول بیشتر دریافت بکند. از خیلی خواسته های احساسی اش عبور کند تا به پول دلخواهش برسد. باید در خصوص کار که می کند تخصص داشته باشد تا بتواند پول بیشتر دریافت بکند.یک چنین( باید ها) زیاد می باشند. امیدوارستم برامون یک فایل دیگر دراین خصوص استاد معزز بگذارید.

    مبحث دیگر در خصوص رابطه می باشد.

    اصلا جرئت درخواست دادن را ندارم. کلا باورهای مذهبی قدیمی دور و برم را گرفتن و اینکه مردم چه میگن.

    حال آیا آدم های دور برتان هستند که بهتر زندگی می کنند یا نه؟

    بلی،یکی از دوستان من که قبلا باهم همکار بودیم ارحال 6 برابر من در آمد دارد. اینکه چه باور باعث شده دقیق نمی دانم. اونقدر مستعید هم نمی باشد. گمان می کنم باورش به این که در خصوص مسلک من کار زیاد است یک چنین وضعیت را برش رقم زده است.

    دوستان و رفیقای دارم که با دها دختر در رابطه بودن اما ارحال با دیگری دارند زندگی می کنند.اما من چنان سخت می گیرم که مرز ندارد، بودن و گذشتن از دیگری برای من شده خط قرمز. در واقع می گویم : باکسی که رابطه ایجاد می کنم باید حتما باهاش ازدواج بکنم. اینهم شاید یکی از باورهای مخرب من باشد.

    استاد شاد و سلامت و در عافیت زیست بنمایید. هر کجا که هستید دوستان دارم و بودن در کنار شما باعث شده روی جاده درست گام بردارم. ممنونم از خدا و از شما بابت این همه آگاهی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    فاطمه کدخدا گفته:
    مدت عضویت: 2108 روز

    سلام به بهترین های این جهان هستی استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    همین الان سایت باز کردم که به این فایل هدایت شدم چند وقتی هست از خداوند هدایت خواستم که بهم بگه واقعا پاشنه اشیلم در مورد ثروت چیه ،چرا روند صعودی ندارم چرا مثل هم دوره ای هام نمیتونم ثروت و نعمت بسازم با اینکه رو دوره های ارزشمند دوازده قدم و عزت نفس کار میکنم ولی نتیجه بزرگی تو زندگیم نمیبینم

    چرا ثروت وارد زندگی من نمیشه

    چرا مشتری های عالی میان سمتم ولی بعدش میرن و برنمیگردن

    بااینکه بهترین محصول ارائه میدم

    بااینکه خیلی از دوستام که با هم تو این رشته آموزش میبینیم ،پیشرفت های چشم گیری داشتن

    پول زیادی به راحتی میسازن و بیشتر علاقه مند میشن که کار کنند

    ولی من ناامید تر میشدم

    تا اینکه این سوال از خداوند پرسیدم ،و به این فایل هدایت شدم با اینکه فقط یکبار گوش کردم

    به دقیقه 22 رسیدم که استاد گفتن

    یک هدفی رو میخواهیم باید براحتی محقق بشود

    همیشه باید در مسیر رسیدن به خواستمون لذت ببریم

    خواسته هایمان باید به طور طبیعی وارد زندگی ما بشود

    بله دوستان این ترمز ذهن منه ………

    بله این یک باور کاملا مخرب ذهن منه ……

    یک کد به شدت مخرب که تو ذهن من تنظیم شده

    بله من برای خودم راحتی و لذت رو حرام کردم ذهن من میگه چرا باید براحتی پول در بیاری

    چرا کارت اینقد راحت باشه و پول زیادی وارد زندگیت بشه

    و دقت کردم هر چقدر من کارمو بیشتر یاد میگیرم و حرفه ای میشم و براحتی محصول مشتری رو اماده میکنم و سریع میرم سمت فایل گوش کردن یا خوابیدن یا کارهایی که دوست دارم مشتری هام کمتر میشن

    کاملا مشخصه که ذهن من میگه نه نه نه

    چرا سه سوته یک کار راحت رو انجام بدی عرض دو ساعت کار ولی اینقدر پول بسازی ،این نامردیه

    نه تو لیاقتت این نیست …..

    ذهنم میگه برو به همه بگو برن سمت علاقشون اینقد راحت پول میسازن ،برو به دوستات بگو دیگه برای دیگران کار نکنین

    واقعا این مسیرو رو که اومدم ذهنم فراموش میکنه

    فراموش میکنه که از کجا شروع کردم ،چه باورهای مخرب دیگه ای داشتم که همه رو درستش کردم تا به این جایگاه رسیدم که با یک دو ساعت کار این پول ها رو میسازم

    حالا برم به بقیه بگم که برن سمت علاقشون براحتی پول میسازن ،نه ذهن من فقط با علاقه نیست که

    اینکه من تمام حرف های استاد رو قبول کردم ،شب و روز فایل گوش کردم و از جایگاه صفر شروع کردم و تمرکز کردم رو کارم ،اخبار و تلویزیون رو حذف کردم بعد از علاقم ثروت میسازم ،حالا من لایق اینم که ثروت به راحتی وارد زندگی من بشه ،بله ذهن من ، این حق منه که راحت ثروت برسم و راحت به همه خواسته هام برسم

    چرا مقاومت میکنی ،چرااااا چراااا

    این باور مخرب هم تو ذهن من هست که خرج زن به عهده ی مرد ،کدوم زن تونسته پول فراوان بسازه

    هر زنی پولدار بوده همش مال شوهرش بوده ،شوهرش بهش داده

    با یک شوهر پولدار ازدواج کرده

    یا وقتی میخواستم دوران مجردی کاری رو شروع کنم همیشه مادرم میگفت ول کن حالا یه روزی ازدواج میکنی دیگه این دردسرها رو واسه خودت درست نکن

    انگار اونجا همزمان دو تا باور مخرب تو ذهن من درست میشد

    یک اینکه با کار کردن و ایده اجرا کردن فقط دارم دردسر برای خودم درست میکنم

    و دوم اینکه باید ازدواج کنم و جز خونه داری کار دیگه ای رو انجام ندهم و فقط منتظر این باشم که یک نفر دیگه خرج منو بده و بهم پول بده (شرک و وابستگی و مستقل نبودن )

    باید بشینم و این کدهای فاسد ذهنم رو تمیز کنم

    استادم منتظر فایل بعدی ام که مکمل کامنت دوستان عزیز باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و همه دوستان گرامی خودم در این مسیر پربار هدایت الهی

    امروز در کدنویسی روز دوم خواسته‌هایی را مطرح کردم که بعدش با این آیات قرآن مواجه شدم که بسیار هماهنگه با موارد گفته شده در صحبت‌های استاد.

    هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ﴿24﴾ إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنکَرُونَ ﴿25﴾ فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِینٍ ﴿26﴾ فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ ﴿27﴾ فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ ﴿28﴾ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ ﴿29﴾ قَالُوا کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ ﴿30﴾

    دوستان اگر این سوره را مطالعه کنند متوجه می‌شوند زمانی‌که از طرف خداوند به ابراهیم مژده داده میشه که فرزندی از جانب رب در راه است این موضوع باعث تعجب همسر ابراهیم میشه چون ایشون سن بالایی داشته و اصلاً براش قابل باور نبوده که بخواد اصلاً به این موضوع حتی فکر کنه، یعنی همین الان هم شما به یکی بگی یا یه جا بشنوی مثلاً یه خانمی تو 60-70 سالگی بخواد بچه دار بشه اصلاً برات قابل‌باور نیست چه برسه به اون زمان. خیلی داشتم فکر می‌کردم به اینکه کل قرآن داره در مورد باورسازی صحبت میکنه.

    اینکه همسر ابراهیم تعجب میکنه از این موضوع، به این‌خاطره‌که تا حالا احتمالاً ندیده که همچین اتفاقی بیفته یا تو محیطی که زندگی میکرده اصلاً همچین چیزی به نظر مردم امکان‌پذیر نبوده، یعنی طبق ورودی‌های قبلی همسر ابراهیم همچین اتفاقی قابل پذیرش نبوده چون هیچ الگویی را ندیده بوده که اگر یه نفری رو دیده بود در شرایط نزدیک به خودش اصلاً از این موضوع تعجب نمی‌کرد. میشه این طور برداشت کرد که قرآن می‌خواد خیلی قشنگ بگه تمام اتفاق‌هایی که تو زندگی ماها نمیفته به خاطر اینکه ما باور نداریم بیفته یا ندیدیم قبلاً یا اصلاً از نظر ذهن منطقیمون امکان‌پذیر نیست، وگرنه جهان و خداوند هیچ محدودیتی درکارش نیست.

    مهم‌ترین باوری که در خصوص یک موضوع باید ساخت باور به امکان‌پذیر بودن و اتفاق افتادن یک خواسته است. این خودش مادر تمام باورهای دیگست و تمام باورهای دیگه به‌نوعی زیرمجموعه این باور هستند. اصلاً همینکه ما در این فضا هستیم و داریم این آگاهی‌ها و استاد را دنبال می‌کنیم به‌این‌خاطره‌که این باور امکان‌‍پذیر بودن این سبک زندگی در وجودمون شکل گرفته اما برای افراد مختلف قدرت و شدت متفاوتی داره. میزان این شدت و قدرت همان ترمزهاست که در هر کدام از ماها بنا به شرایط زندگیمون متفاوته و نکته مهم اینکه تمامش بهم مرتبط هست، یعنی همون موضوعی که استاد در جلسه اول قدم دهم بهش اشاره کردند درخصوص شباهت پیدا کردن باورها و قطع کردن درختان در پرادایس. به‌عبارت‌دیگه، وقتی یک باوری رو پیدا میکنی متوجه میشی که این باوره وصل بوده به یک باور دیگه و این همینجوری یه زنجیری از محدودیت‌ها را در ذهن و زندگی ما ایجاد کرده.

    مثلاً یکی از مهم‌ترین باورهایی که من روش مقاومت دارم، باور عدم لیاقته که می‌بینم نه فقط این موضوع مرتبط به کسب‌وکارم میشه، بلکه در تمام ابعاد زندگیم داره تأثیرش رو میگذاره، درست مثل یک پیچ کوچک در یک دستگاه یا ماشین، حالا با توجه به اهمیت باور لیاقت میشه از چرخ مثال زد. اگر یه چرخ ماشین ایراد داشته باشه فقط خود چرخ آسیب نمیبینه، به تمام اجزای دیگه ماشین فشار وارد میکنه و اصطحلاک ماشین رو بالا میبره و ماشین زودتر خراب میشه. بنابراین‌، بسیار مهمه که ما متوجه بشیم ایراد کارمون کجاست. وقتی یه هدفی تو زندگیمون داریم و بهش نمی‌رسیم به‌جای اینکه بیایم بی‌خیالش بشیم که آقا نشد دیگه من تلاشم را کردم، باید بیایم پیدا کنیم چی باعث شده که نشده چون ریشه این مسئله احتمالاً ریشه تمام مسائل بعدی زندگی ما هم هست.

    اینجاست که الگوها خیلی نقش تأثیرگذاری دارند، همینکه من می‌بینم نه آقا اون چیزی که من می‌خوام یا مشابهش تو زندگی کسان دیگری هم هست پس میشه یه راه‌حلی داره من می‌تونم پیداش کنم و هدایت میشم(همه این‌ها خودش باورهایی هستند که تکاملی انسان بهش میرسه) و بالاخره پیداش میکنم.

    همینکه ما داریم حرکت می‌کنیم به سمت خواسته‌هامون عالیه، این خودش یعنی ما باور کردیم که این اتفاق میتونه بیفته، اما نکته اساسی که خیلی‌وقت‌ها بی‌خیال داستان و اهدافشون می‌شویم اینکه متوجه نیستیم که باید در این مسیر یه سری اصلاحاتی هم انجام بشه، من باید تغییر کنم که نتایجم تغییر کنه. همان نکته‌ای که استاد بارها دربارش توضیح دادند که خیلی وقت‌ها ما می‌خوایم قانون را با شخصیت و ذهنیت الانمون هماهنگ کنیم نه خودمان را با قانون و این دو موضوع خیلی با هم متفاوت هستند.

    به لطف شیوه حل مسائل خُب فهمیدم که من یه سری خواسته‌هایی رو دارم اما تمرکزم روی موضوعات دیگست، یعنی ترمزهایی در وجود من هست که باعث شده نتونم فرکانس مناسب با خواسته‌هام رو به جهان ارسال کنم، به قول قرآن: ان سعیکم لشتی.

    بعد متوجه شدم که اینکه من نمی‌تونم فرکانس مناسب ارسال کنم به خاطر باورهایی است که در ذهن من وجود داره و من هیچوقت نرفتم سراغشون و اون موضوع زنجیره‌ای از مسائل دیگه رو برای من بوجود آورده.

    حالا چی میشه که من می‌تونم این مسئله رو حل کنم؟ باتوجه به دو باور اساسی که :

    اولاً این مسئله راه‌حل داره و دوماً من توانایی حل این مسئله رو دارم. یعنی تا وقتی این دو باور اساسی در ذهن شکل نمی‌گیره هداست اتفاق نمیفته.

    حالا چی میشه که ذهن باور میکنه، مگه ذهن اینجوریه که هر چی تو گفتی بگه چشم حتماً همینه که شما میگی، نه ذهن منطق می‌خواد. میگی میشه نشونم بده. باید نشونش بدی. این که این اتفاق برای ابراهیم و همسرش افتاد برای این بود که این زوج تکاملشون رو برای دریافت و ورود به این مرحله طی کرده بودند و به استناد شواهدی که از قدرت خداوند در زندگیشون رخ داده بود به این باور رسیدند که پس این اتفاق هم میتونه بیفته. دقیقاً همان کاری که ما باید انجام بدیم. به خودمون نشان بدیم.

    مثلاً من مهم‌ترین هدفم رسیدن به استقلال کامل مالی بود و بعد متوجه شدم که من تمرکزم روی کمبود رابطه عاطفی، مسئله سربازی و مهاجرته. بعد که اومدیم سراغ اینکه آقا چرا من تمرکزم روی این مسائله و چرا من اولاً احساس کمبود دارم و بعد نتونستم با توجه به قانون حل کنم این مسائل رو. از رابطه عاطفی شروع کردم، اول به این رسیدم که من انقدر استانداردهای مالی بالایی برای رابطه عاطفی خودم در نظر گرفتم و از اونجایی که با اون استاندارد فاصله دارم هر وقت که بهش فکر میکنم ناخودآگاه ذهنم ریجکتش میکنه و این رو چند سال حل نکردم و این همینطوری پنچر داره پیش میره، یعنی ترمزه داشت اینجوری می‌گفتم که چون در حال حاضر اون پول کافی رو نداری پس اصلاً آدم نیستی که بخوای به همچین رابطه‌ای فکر کنی. بعد دیدم این موضوع نه تنها به رابطه عاطفیم لطمه زده بکله تو کسب‌وکارم هم باعث شده خیلی از مشتری‌هایی که سطح بالا هستند رو نتونم جذب کنم، یعنی میومدنا ولی کار به اتمام نمی‌رسید، بعد اومدم به خودم گفت این پول نیست که به آدم‌ها ارزش میده بکله ارزش آدم‌هاست که باعث ایجاد ثروت در زندگیشون میشه و اومدم روی این باور کار کردم، همینکه روی این باور کار کردم یه جریان تازه‌ای ایجاد شد و یه سری افراد اومدن اما مطابق با خواسته من دقیق نبودن، خوب بودن اما اونی که من واقعاً می‌خواستم نبودن. بعد اومدم از خودم پرسیدم که تو چی می‌خوای دقیقاً؟ به این نتیجه رسیدم که من حتی در ذهن وضوح خیلی کاملی هم از خواستم ندارم و اومدم ساختمش بعدش از خودم پرسیدم که حالا چرا فکر نمی‌کنی همچین آدمی نمیتونه وارد زندگیت بشه؟ به این رسیدم که من فکر می‌کنم لیاقت این آدم رو ندارم یعنی خیلی باید آدم خاص‌تری باشم که همچین آدمی با این کیفیت تو زندگیم باشه که تو اون فایل درس‌های یک بازی یه کامنتی درباره یه ترمز خیلی حیاتیم نوشتم که من افراد بسیار عالی و موقعیت‌های خیلی عالی رو تو زندگیم تجربه کردم اما هیچ‌کدومش پایدار نبوده به این دلیل که من خودم رو لایق نمی‌دونستم که بشه انقدر همه چیز عالی باشه و راحت اتفاق بیفته. به این رسیدم که این احساس ارزشمندیه، من خودم رو ارزشمند نمی‌دونم و این باور در تمام مراحل زندگیم داره تأثیرش رو میگذاره. روی این باور هم دارم کار می‌کنم (باورسازی یه فراینده همیشگی، یعنی اینکه میگم رفتم مرحله بعد به این معنی که همه اون باورهای قبلی هم باید روش کار بشه همیشه) بعد از خودم پرسیدم که خوب حالا تو آدم ارزشمندی هستی چجوری می‌خواد این اتفاق بیفته؟ که الان به این نتیجه رسیدم که کلاً فرایند راحت بودن من در ذهنم باهاش مقاومت دارم یعنی فکر می‌کنم یه چیزی که خوبه خیلی راحت بدست نمیاد. اگه یه شیرین رو می‌خوای باید مثل فرهاد کوه‌کن بشی. اگه پر طاووس می‌خوای باید جور هندوستان رو بکشی. بعد اومدم به پیامبر و زندگیشون فکر کردم. گفتم بابا این انسان همه چیز رو ساده بدست آورد. اولاً که خانمش اومد ازش خواستگاری کرد همه چیزش رو تقدیمش کرد، تو جنگا هم که همیشه دیگران به جاش جنگیدن و مکه رو هم بدون جنگ تسلیمش کردن پس خیلی راحت به همه چیز رسید. موضوع مهم دیگه باور فراوانیه که واقعاً همیشه باید روش کار کرد. داشتم به خرج‌هایی که باشگاه‌های عربی در همین چند روز اخیر انجام دادن فکر میکردم و گفتم ببین چقدر ثروت چقدر نعمت هست یه سری دارن دریافتش می‌کنن.

    دیشب بازی فینال منچستر و اینتر میلان بود. ثروت خانوادگی مالک باشگاه منچستر بالای یک تریلیون دلار تخمین زده شده. اصلاً از لحظه ورود (حالا دوستانی که بازی رو دیدن بهتری میدونن) منچستر با روحیه قهرمانی اومد، در شرایطی که واقعاً اینتر پابه پاش داشت بازی میکرد و سر یه غافلگیری گول خوردن، بعد همون موقع به یاد اوردم که ببین این باوره که داره همه کار رو پیش میبره که البته این باور یه شبه به وجود نیمد. درس بزرگی که از گواردیولا تو بازی دیشب میشه گرفت اینکه فقط روی این مرحله تمرکز داشته باشی. یکی از ترمزهای همه ماها اینکه انقدر درگیر آینده و گذشته میشیم که کلاً بی‌خیال کارهای روزمرمون میشیم و اهمیت این بهبودهای دائمی رو درک نمی‌کنیم.

    مثلاً خود من وقتی داشتم داستان خودم را در بالا می‌نوشتم به خودم می‌گفتم که درسته هنوز از نظر فیزیکی من به خواستم نرسیدم اما کلی بهبود اتفاق افتاده که قبلاً نبود کلی روان شده. اصلاً اینکه من انقدر خوب می‌تونم با خودم حرف بزنم و بیرون بکشم ترمزهام رو قبلاً نبودش. پس این خودش یه نکته مثبته که باید بابتش سپاس‌گزار بود.

    بارها شده من مثلاً داشتم کار میکردم بعد یه دفعه فکر پیاده روی کردم بعد دوستم همون موقع زنگ زده بهم گفتم هوا عالیه بریم پیاده‌روی بعد رفتیم بهش گفتم ببین چقدر خدا سریع به درخواست‌ها جواب میده همه چیز باید انقدر راحت اتفاق بیفته پس اگر اتفاق نمیفته یه چیزی تو ذهنمون اشتباه برنامه‌ریزی شده که کارمون اینکه سمت خودمون رو بهبود بدیم وگرنه خداوند همیشه سریع‌الجوابه.

    در ادامه این آیه هم جالبه که ممکنه ترمز خیلی از ما ها در شناخت خدا باشه:

    وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿56﴾ مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ ﴿57﴾ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ ﴿58﴾

    خیلی وقتا شده که ما یه خواسته‌ای از خدا داشتیم بعد به این فکر کردیم که خوب الان من چه کاری باید برای خدا انجام بدم که این خواسته رو بهم بده چون تو ذهنمون خدا رو شبیه یه انسان می‌بینیم. همه ما این حس رو داشتیم که وقتی یه کاری یا کمکی در حق کسی انجام دادیم تو ذهنمون گفتیم من این کار رو انجام میدم که طرف هم برام این کار رو بکنه و همینکه که اکثراً در روابط مشکل وجود داره چون از همه دیگه همیشه توقع وجود داره و دقیقاً همین رفتار رو با خدا هم داریم انجام میدیم و فکر می‌کنیم که تا اون کار خاصه رو برای خدا انجام ندیم خدا هم برامون اون کار رو انجام نمیده و خواستمون رو اجابت نمیکنه، درصورتی‌که خدا میگه من نیازی به شما ندارم و من رزاق هستم.

    خداروشکر می‌کنم که در این مسیر هستم، قبل از خرید این دوره از خودم پرسیدم که دوست داری چه چیزهایی رو تجربه کنی و یه تصویری در حد چند ثانیه از جلوی چشمام گذشت که به تمام خواسته‌هام رسیده بودم و با این ایمان اومدم و این دوره رو خریدم و مطمئن هستم به لطف خدا به بیش از اون چیزی که الان فکرش رو می‌کنم میرسم.

    استاد عزیز بسیار خوشحالم و سپاس‌گزار که انقدر عالی کارتون را انجام میدید و راهنمای ما شدید در این مسیر الهی. این که هر روز این باور رو در خودمون مرور کنیم که رسیدن به خوشبختی و نعمت‌ها موضوع طبیعی زندگی است و ما وظیفمون اینکه سمت خودمون رو انجام بدیم و ایمان بیاریم که خدا سمت خودش رو همیشه عالی انجام میده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      محمود علیشاه گفته:
      مدت عضویت: 1122 روز

      سلام و درود به استاد و خانم شایسته عزیز که این فضا رو برای ما مهیا کردن تا بیاییم و از زندگی کردن لذت ببریم درس یاد بگیریم . . . .

      احسان جان من واقعا لذت بردم از کامنتت . من سایت و باز کردم که نشانه مو بزنم خدا گفت که فایل جدید استاد باز کن منم زدم رو فایل زدم پلی شه نتم ضعیف بود و یاریم نکرد که فایل رو ببینم خواستم بیام بیرون یهو بهم گفت برو پایین ببین کامنت چی اومده رو فایل . آقا من فکر نمی کردم هنوز کامنتی اومده باشه که منتخب باشه ولی دیدم اومده بازش کردم و کامنت شما رو دیدم مهو خوندمش شدم .

      اصلا باورم نمی شد بببین قشنگ همه ابعاد قانون رو باز کردی با مثال که من اصلا دیوانه شدم چون دقیقا با شرایط کنونی من مطابقت داشت و من کلی آگاهی گرفتم از نوشته هات . و این یکی از بهترین نشانه های من بود که خداوند از سمت تو دوست عزیز به من الهام کرد .

      واقعا ازت ممنونم و برات آرزوی بهترین ها و آسان شدن در تمامی اموراتت رو دارم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Ehsan Moqadam گفته:
        مدت عضویت: 1929 روز

        درود بر شما محمدجان

        خوشحالم که نوشته من برات مفید بوده

        وقتی صحبت از قانون میشه داره درواقع از یک اصل صحبت میشه اما چون ما در مدارهای متفاوتی هستیم درک متفاوتی هم از قانون داریم و وقتی که در این مسیر ثابت قدم و متعهد میشیم و البته عملگراتر نتایج بهتر و باکیفیت‌تری هم وارد زندگیمون میشه.

        کل داستان همینه

        خداروشکر در مسیری هستیم که خیلی بهتر میتونیم هدایت الله رو درک کنیم و دیگه وظیفه ماست که به این آگاهی‌های متعد و عمل کنیم

        باز هم سپاس‌گزارم برای آرزوهای زیبات و امیدوارم که شاهد موفقیت‌های بیشتری از شما باشیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      Fatima گفته:
      مدت عضویت: 813 روز

      سلام اقای مقدم امیدوارم خوب باشی

      داشتم کامنت یکی از بچه هارو میخوندم که دستم خورد صفحه اسکرول شد و آمد روی کامنت شما ،و گفتم حتما این کامنت حرفی داره واسم

      خیلی ممنون بابت کامنتتون ،چقدر باورهای درستی بهش اشاره کردید خیلی لذت بردم از میزان درکتون نسبت به قوانین

      بیشتر از همه این جمله [تمام اتفاق‌هایی که تو زندگی ماها نمیفته به خاطر اینکه ما باور نداریم بیفته یا ندیدیم قبلاً یا اصلاً از نظر ذهن منطقیمون امکان‌پذیر نیست، وگرنه جهان و خداوند هیچ محدودیتی درکارش نیست.]

      این جمله و مثال‌هایی که زدید باعث شد جوابای خوبی برای سوال هام پیدا کنم و همچنین رابطه بین اتفاقات گذشته و قوانین پیدا کنم

      خیلی ممنونم ازت ،شادباشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        Ehsan Moqadam گفته:
        مدت عضویت: 1929 روز

        درود بر شما فاطمه جان

        سپاس‌گزارم از هدایت الله و حسن نظر شما

        ریشه تمام مسائل و محدودیت‌های زندگی ما شرکه، یعنی اگر از هر زاویه‌ای یه مسئله‌ای رو بررسی کنیم میرسیم به شرک یعنی قدرت رو از خودمون و خدا گرفتیم و به چیزهای دیگه‌ای دادیم که در هر مسئله و برهه‌ای از زندگی میتونه متفاوت باشه.

        ریشه همه سعادت‌ها و برکات هم توحیده.

        کل داستان کارکردن روی باورها درواقع کارکردن روی توحیده،

        چه زمانی که داریم روی ارتباطمون با خدا کار می‌کنیم چه زمانی که روی باورهای ثروت و سلامتی و روابط، داریم در حقیقت روی توحید کار می‌کنیم.

        در همین دوره شیوه مسائل مهم‌ترین باوری که ما را به‌سمت پیدا کردن راه‌حل مسائل هدایت میکنه اینکه ما باور کنیم توانایی حل مسئلمون را داریم. این یعنی ما از مسائلمون بزرگ‌تر و قدرتمندتر هستیم و این مسئله به‌جود اومده تا همین را به ما یادآور بشه.

        خوشحالم که نوشته من براتون مفید بوده و هدایت شدی، این اتقاق همیشه داره میفته ما همیشه داریم هدایت میشیم بستگی داره به اینکه چقدر جدی می‌گیریم این هدایت رو و بهش عمل می‌کنیم.

        برات از خدای مهربان عشق و ثروت و سلامتی و پیروزی و سعادت رو آرزومندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1978 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقدر از کامنتتون لذت بردم

      چقدر تاثیر گزار بود.

      دیشب به مساله ای بر خوردم که کنترل ذهن برام کار ساده ای نبود و واقعا از خدا هدایت خواستم

      الان یعنی امروز صبح ساعت 5:46 دقیقه صبح ناخودآگاه بیدار شدم و اومدم تو سایت و انگار خدا گفت این کامنتو بخون.

      و دقیقا چقدر این کامنت برای من بود.

      دیشب کمی تردید داشتم دلیل این مساله چی میتونه باشه.اما الان دیگه کاملا میدونم.

      بقول شما همین که خدا انقدر سریع و آنقدر صریح داره هدایتمون میکنه در صورتی قبلا اینطور نبوده یعنی اینکه داریم تو مسیر درستی قدم برمی‌داریم.

      قبلا ممکن بود ماه‌ها طول بکشه تا مم به جواب یک سوالم برسم.

      امروز در عرض چند ساعت هدایت میشم به یه همچین کامنت با کیفیت و ارزشمندی که دقیق و خالص و صد درصد پاسخ سوالمو.

      خداروشکر میکنم بخاطر این سخاوت و هدایت های سریع و آسان.

      بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبا و بی‌نظیرترین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    به نام او که قدرت در دست اوست و او با تمام قدرتش، قدرت خلق زندگی ام را به دست من سپارد، حقا که عادل، قادر و متعال اوست.

    استاد جانم سلام

    سپاسگزارم برای این وقتی که برای میگذارید. عاشقانه، چکیده ی یک دوره ی چندین میلیونی را برای ما ارسال میکنید و نوش جانتان برای هدایت شدن به زمان درست برای ضبط این فایل، نوش جانتان باران رحمت الهی در ملک بهشت مانندتان در فلوریدای آمریکا.

    استاد صادقانه میگویم که تمام مثال هایی که زدید از اهداف و محقق نشدنشان را دارم،

    دارم مثال از افرادی که قبل از من شروع کردند و به موفقیت رسیدیدند زودتر از من.

    و علتش تمام و کمال ذهن است.

    علتش باورهای ماست و تفاوت در جنس باور ها و قدرت باورهاست.

    استاد دیشب رسیدم ایران

    و امروز فایل جدیدتان را دیدم و الان که در ایرانم ، این فایل برایم طعم دیگری داشت.

    زیبایی ملک تان، فراوانی ها در زندگی تان، رابطه ی عاشقانه تان، اندام زیبایتان، انگار الان برایم دستاوردهایتان بزرگتر است.

    زمانی که در استانبول بودم و فایل هایتان را میدیدم، خودم هم غرق در سرسبزی، تمیزی، محیط ایزوله و مثبت بودم و الان در این شرایطم که فایل شما را دیدم، فقط تحسین کردم شما را.

    تحسین آزادی مالی و مکانی تان، آزادی زمانی تان و رابطه تان.

    عشقتان پا به پای شما می آید، دوربین را به نحوی میگیرد که انگار این فیلم در بهترین استودیو های فیلمبرداری دنیا ضبط شده است.

    استاد سید علی خوشدل چقدر دقیق گفت: تنها جای دنیا که قیمت محصول را به دلیل بهبود و تغییر بنیادی تغییر میدهد اینجا ست.

    استاد جانم چقدر دقیق بود که اگر کد مخرب داشته باشی هم سور و اشتیاق عامل موفقیتت نمیشود.

    شاید عامل باشد برای ماندن و کار کردن ولی باز هم گل پیروزی را قدرت ذهنی ات میزند.

    استاد الان که در ذهنم تصور میکنم که ابری از پول و ثروت و طلا بر سرم میبارد، مشتری از در و دیوار می آید.

    آری استاد تفاوت بزرگ را ذهن میسازد.

    خداوندا در بهترین زمان این محصول ارزشمند را روزی ام کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    کبرا گفته:
    مدت عضویت: 1195 روز

    سلام،من یک دیدگاه کلی عرض میکنم،من با استفاده از آموزه های سایت نتایجی در روابط بدست آوردم که خیلی راضی هستم،تجربه ای که در این زمینه بدست آوردم اینه که تا زمانی که مینویسم نتاجی پایدارتره ولی وقتی که وقفه ای در نوشتن ایجاد میشه با وجود اینکه در کنترل ذهنم تلاش دارم نتایجم خدشه دار میشن،بنابراین به این نتیجه رسیدم که با نوشتن، اون احساس خوب که شاه کلید هست ایجاد میشه و علت پایدار بودن نتایج هم همون احساس خوبه که موقع نوشتن ایجاد شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    سید محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    سلام استاد اول سال من اهدام گذاری کردم به چنتا شون رسیدم ولی باسختی اون اهدافی که سه سال منتظرش بودم امسال بهش رسیدم خیلی به سختی به این اهدافم رسیدم من داشتم هر روز روریه باور هایم کارمیکردم ولی خبر نداشتم که یک ترموز بزرگ جلو راهم هست استاد به محضی که این ترموز برداشتم خیلی زود اتفاق افتاد توذهنم انقد این ترموز چسپیده بود مثاله سیمان چرا که میدونستم که این ترموزه باعث شده که من به این خواستم نرسم استاد من صد درصد باور دارم که همش همین تر موزا هاست که مانع رسیدن به خواسته ها مامیشه استاد من میدونم شما چی میگیم دقیقا من به این فایل نیاز داشتم استاد خداوند خیرتون بده با این فایل های که واسه مامیزاریم استاد من خیلی نتیجه گریفتم اگه بخوابم بگم باید یه کتاب بنویسم سپاسدارم از شما استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 1826 روز

    بنام خدای مهربان. خدایی که سریع الجوابه. خدایی که به تمام درخواست ها جواب میدهد.

    جواب سوال اول؛ من چند ساله سه هدف دارم که هنوز محقق نشدن! البته کلی واسشون تلاش کردم. ایده هایی که به ذهنم میرسیده انجام میدادم. حالا دیر یا زود ولی انجام میدادم. هدف اول مهاجرت بوده. اقدام کردم ، روی باورهام کار کردم، باورهای خوب در موردش ساختم و بعد از چند ماه یه مهاجرت کوتاه داشتم که خیلی زود برگشتم. دومین هدف من فوتبال بازی کردن توی یه تیم لیگ برتری بوده. با اینکه چندین تست رفتم و حتی مهاجرتم هم بخاطر فوتبال بود اما نشد. هدف آخر در زمینه مالیه. من با اینکه کار نسبتا خوبی داشتم اما کارمو عوض کردم برای پیشرفت بیشتر. چند بار اقدامات بزرگی کردم. دوره گرفتم ، قدم برداشتم اما نشد که نشد…

    استاد وقتی گفتی من با این دیدگاه مخالفم که یک هدفی رو انتخاب کن و با تمام وجود براش تلاش کن، صبح و شبتو بهم بدوز تا در نهایت بهش برسی! نمیدونی ذهنم چه جرقه ای زد؟ گفتم خدایااا مگه غیر از این بوده؟؟ مگه غیر از اینه که با گلی تلاش بهش برسم؟ این جمله‌تون یه ضربه محکم بود به بنایی که از باورای مخرب ساختم.

    جواب سوال دوم؛ آیا کسی رو میشناسی که با تلاش کمتر و در مدت زمان کمتر به همون هدف ها رسیده باشن؟؟؟ بله! قطعا بله… در زمینه مالی دوست من توی زمان خیلی خیلی خیلی کمی به درآمد بالا رسید. و من به وضوح دیدم که فقط هدف گذاری کرد و ماه بعدش درآمد خیلی بالایی داشت. در زمینه مهاجرت خود استاد که کمتر از یک سال اونم با لذت به آمریکا مهاجرت کرد‌.. توی این یک سال هم کلا درگیرش نبوده فقط عشق و حال میکرده و اروپا رو میگشته… در زمینه فوتبال هم که صدها نفر بودن خیلی راحت فوتبالیست شدن. انقدر راحتی که وقتی بقیه میشنون میگن نه بابا حالا شانسی بوده. یا پارتی داشته! یعنی نمیتونن باور کنن که اره همینقدر راحت میشود… مثالی که خودم خیلی باهاش ارتباط برقرار میکنم جونیور مسیاس هست. که توی 24 سالگی وقتی میره ایتالیا ، اونجا توی خیابونا یه مربی بزرگ فوتبالشو می‌بینه و بهش پیشنهاد میده بیا برای فلان تیم. بعدشم که به میلان بزرگ می‌پیونده. همینقدر راحت و ساده. مثالهای ایرانیشم خیلی زیاده…

    با همه این اوصاف و با فکر کردن به این دو سوال باید یه چیزهایی در من شکل بگیره. یه چیزهایی زنگ بزنه. بگه پس اصل، چیز دیگه ایه. موضوع باورهای مخرب تو هستن. درسته که داری باورهای خوبی میسازی ، اما ترمزها هم دارن کار خودشونو میکنن…

    حالا سوال سوم اینه که چه ترمزهایی در رابطه با هر کدوم از اون خواسته ها وجود داره؟؟؟؟

    در مورد مسائل مالی که مستقیما مسئله باور احساس لیاقت به ذهنم رسید.. اینو به وضوح میشه دید که توی مسائل مالی من احساس لیاقت ندارم.. این بزرگترین ترمز منه. در زمینه مهاجرت هم احساس میکنم مهاجرت یک کار خیلی شاخه! یعنی خیلی بزرگ و سخت و نیاز داره به یک پروسه عجیب غریب. چیزی که تو ذهنم هست اینه که باید کلی بزرگ بشی ، کلی تلاش کنی، بعد تازه اگرم مهاجرت کردی باید از صفر و با کلی سختی به یه شرایط استیبل برسی.. یعنی مهاجرت رو مساوی میدونم با تلاش فیزیکی فراوان! با صبح تا شب کار کردن! با درگیری ذهنی شدید! با تلاش فراوان برای هماهنگی با محیط جدید! تلاش فراوان برای یادگیری فرهنگ جدید! و این چیزها کل تمرکز و وقت و انرژی تورو میگیره که حتی اجازه نمیده بتونی کارهم بکنی. در زمینه فوتبال نمیدونم ، چیز خاصی به ذهنم نمیرسه. فقط میدونم که قطعا احساس لیاقت میتونه یکی از ترمزهای من توی این زمینه باشه….

    همه چیز ذهنیه! همه چیز شناخت ذهنه ، اینکه بدونیم چه باورهایی داریم!؟ چطور میتونیم تقویتش کنیم!؟ چطور میتونیم تغییرش بدیم؟؟ ما ادما توی مسائل مختلف با توجه به شرایطی که داشتیم باورهای متفاوتی داریم! مثلا من توی محیطی بزرگ شدم که برادرام همیشه سالم بودن و وقتی مریض میشدن بدون رفتن به دکتر و خیلی زود و راحت خوب میشدن. پس در زمینه سلامتی این باور در من شکل گرفته که سلامتی حق طبیعی منه!

    بطور کلی خواسته های من وقتی شکل میگیره که به تضادها بربخورم. وقتی به تضادها برخورد کردم خیلی راحت خواسته در من شکل میگیره! حالا بجای گریه و زاری باید بیام هدفگذاری کنم. بعد از اون اولین کاری که باید انجام بدم برداشتن ترمزها هست. اینکه با خودم فکر کنم چرا من این خواسته رو ندارم؟ دلیلش چیه!؟؟ همزمان که دارم ترمزها رو برمیدارم در کنارش باورهای مناسب هم بسازم.. که البته حالا به این نتیجه رسیدم که مهم ترین قسمت داستان همون برداشتن ترمزها هست.. وقتی ترمزها رو بردارم ماشین حرکت میکنه ! اگه اروم پیش میره باید بیشتر گاز بدم….

    یعنی من این مسئله رو با تمام وجود برای معافیتم انجام دادم. حالا که بهش فکر میکنم من خیلی عالی ترمزها رو برداشتم! در کنارش باورای عالی ساختم! چون اصل کار ترمزها بود برای من، هر شب چندین ساعت با خودم حرف میزدم. میگفتم نه فلانی ادم خوبیه. چه لزومی داره کار منو انجام نده. اصلا طرف کارش همینه که کار منو انجام بده. یا میگفتن خیلی سخت گیری میکنن! هر شب میگفتم هر کسی شرایطشو داشته باشه تاییدش میکنن. طرف مرض نداره ک بیاد گیر الکی بده. و همینطور یکی یکی ترمزها رو شناسایی کردم! و یادم میاد که خیلی خیلی روی باورای توحیدی کار میکردم که به نظر من در تمام مواردی که به خواسته هام نمیرسم کلی شرک دارم. نتیجه این شد که توی کمتر 2 ماه کارتم اومد. با 3 4 بار رفتن و اقدام کردن تایید شد. خیلی پروسه لذتبخش و خوبی بود. اصلا فشار نیومد بهم. اصلا استرس نداشتم. اصلا سخت نبود. با عشق انجام شد. به هر کی میگم کمتر از 2 ماه کارتمو گرفتم باور نمیکنه. میگه دو ماه فقط طول میکشه کارت صادر بشه. تازه چند ماهم باید بدوی دنبال کاراش.. ولی من از همون اول تو ذهنم ساختم که نه! چرا باید بدوم! شرایطشو دارم همون نفر اول تایید میکنه! چرا باید برم پیش 10 نفر ؟ چقدر خوب میشه ما درسهامونو بگیریم. یاد بگیریم چطور به خواسته هامون برسیم.

    البته این حرفها برای همه نیست. برای اوناییه که به این نتیجه رسیدن ؛ من هستم با باورهای خودم و با فرکانس های خودم که خالق زندگیم هستم! حالا اگه توی یه سری مسائل نمیتونم خلق کنم، باید بگردم و دلیلشو پیدا کنم.

    وگرنه این خدایی که من می شناسم ، تمام قدرت رو دو دستی به من داده! اختیار تمام جنبه های زندگیمو به خودم داده! قدرت خلق زندگیمو با عشق بهم داده.. هیچ اتفاق غیر مترقبه ای، هیچ اتفاق ناجالبی، هیچ شرایط نادلخواهی نمیتونه بدون اجازه من وارد زندگیم شه… الهی شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    محمدجلال ناصری گفته:
    مدت عضویت: 794 روز

    عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسیم

    من جلال از افغانستان هستم خیلی مدت کوتاه است عضوی سایت شدم. خداوند بی نهایت سپاس گذارم من را با استاد یکتا پرست آشنا کرده.

    واقعا این فایل به نظر من برای من خداوند فرستاده من چند روز درگیر یک تا تعداد برنامه و کارای هستم که چطور بشتر بروی خودم مسلط شوم و به هدفی که تعیین کردم بیرسیم

    سوال اول: من حدودی دو سال پیش میخواستم با یکی از دختر از فامیلای مان است ازدواج کنم که اون دختر در استرالیا زندگی میکنه پدرم همرای فامیلش حرف گفته بود دو طرف رازی بود اما نامزدی مان نکرد. دختر با من حرف زد گفت بیا بشتر باهمدیگر آشنا بشیم اگر قرار بود باز نامزد میشم من گفتم درسته بعدش حدود یک سال باهمدیگر حرف زدیم من قبل از آشنا با اون دختر خیلی فرد مثبت اندیش و هرروز توجه ام روی نکات مثبت بود در هر شرایط بروی خودم مسلط بودم وقتی با اون دختر آشنا شدم بعدی چند مدت به جای اینکه به خودم بشتر ارزش قایل شوم به اون دختر ارزش قایل میشدم. و بهش چسپده شده بودم حتی شب ها تا صبح نمی خوابدم کتابا های متخلف در زمینه روابط مطالعه میکردم.

    بعدی یک نیم سال دختر گفت نمی خوام ازدواج کنم.

    وقتی من ترم دوم دانشگاه بودم خیلی سخت تلاش میکردم تا نتجیه عالی را بگیرم نمی دانم چرا جواب نمی داد 24 ساعت فوکسم روی درسا دانشگاه بود در پایان ترم دو سه مضمون را چانس میخوردم یعنی کامیاب نمی شدم همگی به هم با اون تلاش که من میکردم اون نتجیه را میگرفتم……

    سوال دوم: بلی من دوستا از خودم را میشناسم با کمترین تلاش به نتایج عالی میرسید. با آشنا شدن با سایت من حالا قانون را فهمیدم که چی جوری ازمن جواب نمیداد اما از دوستایم جواب میداد مثلا هدف من این بود مه به طرف شمال بروم اما من متاسفانه به طرف جواب در حرکت بود به جای اینکه به هدفم نزدیک شوم از هدفم دور میشدم با اینکه انرژی، توان، تمام تمرکزم را مصرف میکردم اما نتایج نداشتم

    سوال سوم: من تجارت و کارآفرینی را عاشقشم

    باور های در این چند مدت مرا محدود کرده

    1-سرمایه اولیه نداری

    2-تجربه نداری

    3- به کشور جدید آمدم با این کشور آشنایی ندارم

    4- با اینکه میخوایم ثروتمند شوم اما فعلا پول کافی ندارم تا کارم را شروع کنم، این شرکت را ندارم، با زبان این کشور که فعلا زندگی میکنم تسلط ندارم، یا مدرک ندارم فعلا تا بروم در کدام شرکت درخواستی کار در زمینه فروشندگی بدم، یا اینکه هنوز قبولی ام نیامده، کامیپوتر فعلا ندارم که کارای آنلاین را شروع کنم……..

    یا اینکه ایلان ماسک، وارن بافت از کودکی مطالعه کردن را شروع کرده در سن سال تو که بوده خیلی کار های را انجام داده…….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    نیلوفر افشون گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم نازنین این فایل هدایت من بود و برای من درست زمانی که احتیاج داشتم بریم سر اصل مطلب:

    چه هدفی انتخاب کردم نرسیدم بهش با تلاش فراوان: من نزدیک به چند ساله که باید یک نرم افزار معماری یاد بگیرم ولی تا پارسال می گفتم باید یادش بگیرم ولی واقعا هیچ کاری نمیکردم از پارسال دوره اتلاین گرفتم ار کارم امدم بیرون که با تمرکز 100 درصد بتونم کار انجام بدم و یاد بگیرم استاد من هرچی تلاش میکردم که بتونم این دوره به پایان برسونم نمیشد هرکاری میکردم نشد رهاش کردم عید یکی ار هدفهام گداشتم گرفتن مدرک و اموزش دیدن این دوره از اول خرداد ماه دارم دوره میرم میتونم بگم همه جور تلاش همه طور وقتی برای کار کردن دارم میزارم من توی خوابم دادم تمرین میکنم ن بیرون ن جایی 24 ساعته پای کارم و اخرش وقت کلاس که میشه من با اینکه همه فکرم وقتم گذاشتم سر این کار نتونستم تمومش کنم با اینکه عاشق رشته نرم افزارم ولی واقعا دارم به سختی جلو میرم و قشنگ حس میکردم که یه جای کار میلنگه چرا بقیه از من وقت کمتری میزارن و کاراشون تموم میشه و به خوبی منم میشه ولی من قشنگ چتد برابر توان انرژی میزارم اخرشم هیچ

    یک هدف دیگه ای که چند ساله دارم داشتن رابطه ایده الم هستش که اصلا نشده استاد کسی که میاد ویژگی هاش خیلی نزدیکه ولی یهویی بی دلیل من رابطه تموم میکنم بعدشم پشیمون میشم و بعدش گفتم باید تلاش کنم برای اخرین نفر که پسره خیلی تلاش کرد با من تو رابطه باشه هم من همه طوره ولی نشد یعنی من قشنگ 6 ماه تلاش کردم بتونم نشد و این اقا هم کلی تلاش میکرد برای با من تو رابطه بودن این قشنگ میدیدم که دو طرف دارن تلاش میکنند ولی اخرش هیچ نمیشه

    یا وقتی سر کار بودم استاد به هدفم کار رسیدم ولی هرچی تلاش میکردم توش بهتر بشم یا پول بیشتر به دست بیارم چون کار بازار بود و درصدی سر پروژه ها اصلا نمیشد به من اولش قول سر پروژه و کار دادن استاد میدیدم من هرکاری هرچیزی که میگن انجام میدم و یه چیزی میشه من نرم سر پروژه من حتی بیشتر تایم کاریم میوندم که کار تموم کنم و بعد برم ولی بازم خبری از پول بیشتر و پروژه نبود

    کسایی که به هدفشون رسیدن راحت تر:

    سر کلاس نرم افراری که میرم قشنگ میبنم که بقیه به تفریح گردش کار میرسن و تمارینم انحام دادن سوالم ندارن و اوکی هستن ور واقعا همه چیر همه کار باهم دارن

    سر روابط میبنم که بعضی ار دوستام به شخصی که عاشقش بودن حتی عشق بچگی رسیدن وازدواج کردن یا سر کار بعضی از دوستانم هم رشته من بودن دارن تو شرکت های معماری کار میکنن به راحتی و سر پروژه هم میرن لذت هم میبرن

    چه ترمز هایی دارم؟

    احساس میکنم چه توی روابطم چه کارم و نرم افزار خوب نیستم همش احساس میکنم از بقیه کمترم باید باهوش تر باشم باید زیبا تر باشم

    یا اکه عاشق کارت هستی باید تمام زندگیت بشه اون کار خرید معنا نداره ازدواج تفریح سفر همه عشق تو اون کاد این چیزا برای کسی نیست که عاشقه نرم افزار معماری سخت سنگین من توانایی انجام یا کار کردن ندارم پس باید چند برابر بقیه کار کنم تا بفهمم

    باید تو همه چیر همه کار خوب بی نقص باشم

    و بزرگترین ترمزم مقایسه کردنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: