چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 30

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جواد شفاهی گفته:
    مدت عضویت: 2063 روز

    به نام خداوند بی نهایت بخشنده

    سلام عرض میکنم خدمت شما استادان عزیزم و همینطور دوستان فوق‌العاده این سایت بی نظیر

    هدفی که امسال برای خودم تائین کردم پرداخت کامل بدهکاری هایم بود

    و از تاریخ 3/15 تعهد دادم به مدت 40 روز به این هدفم برسم به امید الله حامی و هدایتگر

    هدف من در حال حاضر اولویتش بیشتر از خواسته های دیگم هست و در صورت رسیدن به این هدف نشتی انرژی زیادی گرفته میشه تا راحتر به هدف های دیگم برسم

    و زمانی که برای این هدف تائین کردم قابل دسرس هست و اینطور ذهن خودم رو جهت دهی میکنم تا تمرکز روی یک هدف داشته باشه.

    از اونجایی استاد توی فایل های اخیر گفتن اگر براتون مقدور بود هدفتون رو اعلام کنین که با این کار یادتون هست که به یه عده قول دادم باید بهش برسم و این خودش میشه یه اهرم رنج و لذت.و طول این مسیر یادم هست که باید برای هدفم تلاشی فیزیکی و ذهنی انجام بدم

    طول این 8 روز که رد شده حدود 5 درصد بدهیمو پرداخت کردم.و امیدوار هستم که اتفاق های خوبی در راه هست

    مطمن هستم با هر قدم که من برمیدارم خداوند چندین قدم بسوی من برمی‌داره

    انشالله میخام طول این مدت که مسیر رو طی میکنم اتفاقات رو بنویسم

    تا هم برای من یه رد پا باشه و چگونگی رسیدن به اهداف برام واضحتر.و همینطور دوستانی که این مسله یا مسله دیگه دارن با نوشتن چگونگی رسیدن به اهداف برامون اثبات قوانین ثابت اللهی بشه تا قدم برداریم و کمک کنیم به خودمون و دیگران

    برای همتون آرزوی سلامتی،تندرستی،و ثروت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    زینب روحانی گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    سلام به استاد عزیز وهمچنین خانم شایسته ی عزیز

    من حدودا چهار سال است که با شما اول از طریق تلگرام و فایلهای رایگان و غیر رایگانتون که نمیدونستم اشنا شدم

    ودر ابتدا خیلی مشتاق بودم خیلی هم انرژی میگرفتم از صحبتهاتون حدودا یکسال اول نتایج خیلی خوبی هم گرفتم

    اول از همه از نظر روابط من خیلی ادم حساسی بودم که میشستم بیخودی غصه میخوردم و توجه میکردم به حرفهای مردم

    وشاید حرفی که چند سال پیش زده بودن فکرش میتونست راحت اشک منو در بیاره

    و این روحیه باعث میشد که من مجدادا با اون مشکلات قرار ملاقات بزارم الحمدالله

    در بحث روابط با همسرم و دیگر اعضای خانواده خیلی خیلی بهتر شدم اینکه وارد بحث نمیشم سعی میکنم نکات مثبت دیگران رو ببینم

    و در کل. خیلی تاثیرات خوبی در زندگیم دیدم

    اما ازنظر مالی که مشکل ثانویه ی من بود

    اوایل خیلی خوب بود انگار احساس میکردم شانس بهم رو کرده پشت هم اافاقات مثبت خوبی میفتاد

    حتی دیگران تعجب میکردن من چرا انقدر پشت سر هم در قرعه کشی های متفاوت برنده میشم

    و همچنین کاری که برای همسرم پیدا شده بود زندگیمون رو راحتتر کرده بود

    ولی بمرور به جای اینکه رو به پیشرفت

    باشم بعد از تولد دوقلوهام

    به دلیل حجم کاری که داشتم تا حد زیادی از این فضا فاصله گرفتم و متاسفانه از نظر ثروت با مشکلات. رو برو شدیم

    خیلی دوست داشتم توانایی این رو داشتم که دوره های شمارو میخریدم و به دستوراتتون عمل میکردم ولی در حال حضر توانش رو ندارم و از فایلهای رایگانتون استفاده میکنم تا انشالله بتونم بخرم

    ولی استاد جان در مورد هدف که میفرمایین

    من یه پسر داشتم و خدا دوقلوی دختر نازی به من عطا کرد ومن تصمیم گرفتم در کنار خانه داری بچه داری که مسئولیت سنگینی هم هست

    یه پیج برای بچه هام بزنم ود اینستاگرام فعالیت کنم و روزمرگیهاشون رو بزارم

    اوایل رشد بالایی داشت و لی اطرافیان از روی دلسوزی یا باورهای مخربی که داشتن مدام به من گوشزد میکردن نزار عکساشونو‌چشم میخورن و…این حرفا

    و من با اینکه بهشون میگفتم نه قبول ندارم حرفتونو این همه بچه خوشگل این همه زندگیای خیلی بهتر که طرف فیلمو عکس میزاره هر روزم داره بهتر میشه از قبل

    ولی در باطن در خودم ترس ایجاد میکردن

    واین فکر کنم یه ترمز بزرگی شد برای من که من با ترس فیلمو عکس میزاشتم و دیگه پیجم خیلی بالا نرفت

    ولی نمونه افرادی رو میدیدم در اینستاگرام که بچه هاشون خیلی هم به لحاظ ظاهری جالب نبودن یا تولید محتوای خوبی نداشتن میدیدم که چقدر بالا رفتن ودارن ازین فرصت کسب درامد میکنن

    یا چند نمونه دوقولوهای خارجی دیدم که موقعیت مارو داشتن و لی پیشرفت کرده بودن

    کلا نمیدونم غیر از اینکه باورهایی همچون چشمو نظر و ایده های اطرافیان

    چه چیزی دیگری مانع هست

    ولی در کل من خیلی به این کار علاقه دارم و داشتم که در کنار بچه داری و قت گذروندن با بچه ها ازشون فیلمو عکس بگیرم خاطراتشون رو ثبت کنم و خیلی ها هم مشوق من بودن و میگفتن ما تورو الگوی خودمون قرار میدیم با این حجم از کار انقدر پر انرژی هستی مادر شادی هستی برای بچه هات وقت میزاری در زمینه های مختلف

    دوستدارم راهنماییم کنید که چطور بتونم

    این باورهای مخرب رو کنار بزارم

    ‌و چطور در باورهایی رو جایگزین کنم

    که بتونم به هدفم برسم چون واقعا به این کار علاقه دارم.؟

    ممنون و سپاسگزارم از شما

    و همچنین خانم شایسته عزیز انشالله همیشه موفق و پیروز باشین️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    به نام خداوند رنگین کمان

    خداوند بخشنده مهربان

    خداوند سنجاقک رنگ رنگ

    خداوند پروانه‌های قشنگ

    خدایی که آب و هوا آفرید

    درخت و گل و سبزه را آفرید

    خدایی که از بوی گل بهتر است

    صمیمی‌تر از خنده مادر است

    خدایا به ما مهربانی بده

    دلی ساده و آسمانی بده

    دلی صاف و بی‌کینه مانند آب

    دلی روشن و گرم چون آفتاب

    سلام ،سلام ،سلام

    صدسلام به اساتید گرانقدرم

    استادعباسمنش عزیز وخانم شایسته نازنین وهمه دوستان عاشقم ،عاشق توحید،عاشق تقیر ،عاشق بهبود ،عاشق زیبایی ،عاشق خوشبختی،عاشق فراوانی و………………………

    خداوند رابی نهایت سپاسگزارم که بازهم به من فرصت دادتایکباردگر درس تازه ای ازاستاد عشق  ،استادتوحید،استاد زیباییها ……. استادعباسمنش عزیزفراگیرم وبه اگاهی هایم افزوده شود

    خدایا شکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    درابتدااستادعزیز کلی شمارو بااین اندام فوق العاده زیباتون بااین تیشرت فوق العاده خوش رنگ واین دریاچه بهشتی واون فضای روحانی پارادایس روتحسین کردم

    وتشکرفراوان ازشما وخانم شایسته نازنبن وسایرعوامل سایت عباسمنش بابت زحماتی که صادقانه متحمل میشوید و این همه اگاهی ناب و زیبایی های منحصربه فرد رو بامابچه های سایت  به اشتراک میگزارین

    سپاس سپاس سپاس فراوان

    استادگلم قطعا حیات وزندگی من هم مثل اکثردوستانم که دراین مسیرزیبا هستیم به دوبخش تقسیم میشود

    1_دوران قبل ازاشنایی بااین مسیر، دورانی که به گفته استاد 99 درصدمردم جهان دران سیرمیکنن.

    2_ دوران شکوفاشدن، دوران تولدی دوباره

    که به لطف الله مهربان ازاواخرسال 98 به این مسیرتوحیدی وسرتاسرزیبا وپرخیروبرکت تقیر هدایت شدم وبااموزه های شمااستادنازنین اشناشدم وبه خودم افتخارمبکنم که خداونددوستم داشت تابه این مسیرالهی هدایت شوم .

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم.

    بدون فوت وقت بریم سراغ اصل مطلب وپاسخ به سوالات مطرح شده درفایل

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    استادعزیزم درپاسخ به این سوال بایدعرض کنم

      الف : قبل ازاشنایی باشما واموزه هاتون کلا تودردیواربودم واگه صادقانه بخوام بگم درجهل مطلق بودم واوضاع احوالم اصلا مناسب نبود که هیچ( و قبلا درکامنتهام درموردشرایط و وضعیتم به تفسیرتوضیح داده ام )بسیارهم اسفباربود ازعدم ارامش گرفته تا مبتلا به افسردگی خفیف وسردردهای مزمن والا اخر.

    ولی اززمانی که باشمااشناشدم هدف اصلی  وتمرکزم

    روگذاشتم برای بهبود سلامتی ام ،رسیدن به ارامش درونی ،شادبودن ، خواب راحت ،ارتقا سطح کیفی زندگی ام ،خودشناسی وخداشناسی  ،ارتقا سطح روابطم  وافزایش درامد که دران مقطع خیلی بهشون نیاز داشتم

    که به لطف خدای مهربان باانجام تمرینات محصولات ثروت1 و12قدم وفایلهای دانلودی باجدیت واستمرار دراین مدت 3سال ازخودم راضی هستم وبا عمل به قوانین واموزه های شمااستادعزیز باکنترل ذهنم وکنترل ورودیهایم درحال حاضر خودم رو با قبل خود مقایسه میکنم تقریبابه بیش از 50درصد  اهداف مورد  نظرم

    درحوزه سلامتی که شامل بهبود سلامتی ام ، رسیدن به ارامش، ارام ترشدن،داشتن خواب راحت وریلکس ترشدن

    درحوزه خداشناسی وخودشناسی

      شامل  سپاسگزارترشدن ،توحیدی ترشدن ، باایمان ترشدن ،رهاترشدن ،متوکل ترشدن  ،تسلیم ترشدن،شجاع ترشدن

    درحوزه روابط شامل

    مهربان ترشدن ،صبورترشدن ،عاشق ترشدن،زیبابین ترشدن

    میباشد دست یافته ام وازاین بابت بی نهابت سپاسگزار  خداوند هستم وبسیارتابسیارهم ازشمااستادنازنین وخانم شایسته عزیز تشکرمیکنم.

    ب:اما  دربحث شیرین(خخخخخ)  مسایل مالی من هم مثل بسیاری ازدوستان که تازه دراین مسیرقرارمیگیرن  ازاهمیت ویژه برخورداره واین خواسته درماشکل میگره که ای وای من  چقدرازبقیه عقب هستیم و سالیان سال با چندرقاز حقوق کارمندی (بنده درسال 98 همزمان باورود به این مسیر اللهی به درجه بازنشستگی نایل شدم )زندگی کردم و درمدت بیش از35 سال ذهنم با یه حقوق ثابت دو دوتا چهارتا برنامه ریزی شده بود واین مدل زندگی قطعابا باورهای کمبود زیادی همراه بوده است

    لذا من دراین مدت 3سال هنوز به شغل مورد دلخواهم  پس ازبازنشستگی که به فرموده استاد که واقعا عاشقش باشم نرسیده ام گرچه دراین مدت هم باپسرم اقدام به راه اندازی فست فودنمودیم شغلی که فکرمیکردم به اون علاقه مندهستم وباتوجه به اینکه اول راه هم بودم ودربحث فروش باورای فوق العاده مخربی داشتم  وهنوز  درک درستی هم ازقوانین نداشتم موفق نبودم ومنجر به شکست شد

    ولی باهمه این اوصاف واقعا دراین مدت ازنظرمالی هم به اندازه باورهای مناسبی که ایجادکردم نتایج خوبی گرفتم وبارها ازجایی که فکرشو نمیکردم پول به دستم رسیده وافزایش حقوق خوبی هم داشته ام به طوریکه من سال قبل 100 میلیون وام وبدهی داشتم که به لطف الله مهربان درحال حاضر کل بدهی ها ووامهای تسویه شده وکل خرید روزانه ام هم نقدی است ودسته جک هم ندارم

    ودرکل چرخ زندگیم رونترازقبل میچرخه وچرخ دنده ها روغنکاری شدن

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    درپاسخ به این سوال بایدعرض کنم که دراین مدت که دارم روی خودم کارمیکنم یکی ازنزدیکانم اقدام به تاسیس موسسسه اموزشی برای تقویت نیمکره راست مغز برای کودکان درسنین مختلف کرده است که بادرصد بالایی موفق است وازانجایکه ایشون دراین مسیر وفضا قرارداشتن ودارند وخوشبختانه ایشان بودن که ابتدا کتاب 4اثراسکاول شین روبه من وهمسرگلم معرفی کرد  وسپس سایت عباسمنش رو که دستی بود ازدستان خوب خدا که باعث شدمابه این مسیرزیبا واللهی هدایت شویم .

    خدایاشکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    ودربحث مسایل مالی وقتی خودم رو باایشون مقایسه میکنم متوجه میشم که خیلی باورای مخربی دارم وازمن  به مراتب موفق تره علیرغم تلاش کمتری که دربحث  انجام تمرینات داره

    درکل بنده درحوزه مالی باورای مخربی دارم که بایدبیشترازاینها وقت بزارم تا بتونم حداقل این پایه های سیمانی روکه به ذهن من  چسبیده اند یواش یواش شل کنم تابه لطف الله مهربان بزودی شاهدفروریختنشون باشم .

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    همانطور که توضیح دادم من اززمانی که دراین مسیرزیباقرارگرفتم به لطف الله مهربان درحوزه سلامتی ،توحید وخودشناسی ،ارتباط عاطفی به میزانی که وقت گذاشتم وتمرین کردم ازخودم راضی هستم

    امادرحوزه مالی علیرغم نتایجی که داشتم راضی کننده نبوده ومهمترین دلیل ان روعدم احساس لیاقت وعدم ارزشمندی خودم میدونم

    زیرااززمانی که تصمیم به تقیر گرفتم خواسته های تازه درمن شکل گرفت نظیر داشتن  حساب همیشه پرپول ،داشتن ماشین دلخواهم ،رسیدن به خانه زیباتر ولاکچر، مسافرتهای جذاب تر ودریه کلمه برخوردار اززندگی باکیفیت تر

    اما ازانجایکه درابتدا راه بودم ودرک درستی ازقوانین نداشتم فکر میکردم صرفا باگوش کردن به فایلهاوتکرارجملات تاکیدی بدون اینکه قدمی بردارم وبدون هیچ گونه اقدام عملی به قول استاد منتظر افتادن کیسه پول ازاسمان بودم وبه همین دلایل بعضی ازاوقات نجواهها سراغم می امدو دلسرد شده وازمسیرمنحرف میشدم

    اما چون دردیگرحوزه ها ازعملکردم راضی بودم

    باخودم فکر میکردم ومیکنم که قطعا ایراد ازمنه

    باید ترمزهای مخفی ذهنم روشناسایی کنم که درهمین راستا به این نتبجه رسیدم که دوترمز مخفی بسیارقدرتمند وباورمخرب دارم که مانع از رسیدن به اهداف مالی ام هستن

    _اولین باورمخرب وترمزابن است که فکرمیکنم هنوز نتونستم باپول رفیق باشم چون من به محض اینکه دریافتی دارم خیلی زود تصمیم به خرید میکنم البته که بیش از90 ودرصدخرید صرف مایحتاج واقلام ضروری است وبااینکه ادم دست دلبازی هستم وراحت خریدمیکنم ودراین حال نگران تمام شدن پولم هم هستم واقعا این موضوع برام رنج اوره

    اگراستادعزیز راهنمایی کنن وراهکاری ارایه دهند ممنون میشوم.

    _دومین باورمخرب وترمز به نظرخودم عدم احساس لیاقت وعدم احساس ارزشمندی نسبت به خودم است

    چون درگذشته من برای اینکه برای خودم زندگی کنم دربیشترمواقع برای خانواده ام،  نزدیکانم ،بستگانم وحرف مردم  زندگی میکردم وواقعا ازخیلی ازخواسته هام چشم پوشی میکردم تابقبه ازمن راضی باشند رضایت بقیه ومردم ازمن اولویت اولم بود وحتی هنوز هم کم و بیش پبش می ابد

    وبرای بهبود وضعیتم ورسیدن به احساس لیاقت واحساس ارزشمندی کردن بارها وبارها جلسات ثروت1 و 12قدم  رو که موضوع جلسات درمورد احساس لیاقت میباشد گوش کردم وخواهم کرد

    دران جلسات استادیه نکته کلیدی رومطرح وعنوان میکنن که افرادزیادی هستند که دارایی ،ملک ،خونه وپول دارن وازشون استفاده نمیکنن تنها به ابن دلیل است چون احساس لیاقت  واحساس ارزشمندی نمیکنن جهان اجازه نمیده که بتونن ازدارایی هایشون استفاده کنن

    واین نکته واین موضوع خیلی برای من درس داشت چون من به لطف الله  مهربان بااینکه کارمندبودم ویه حقوق ثابتی داشتم ومقداری هم ازکشاورزی( باغ پسته)درامد داشتم ازنظردارایی وسرمایه وضعیت مناسبی دارم و  درمجموع چندین میلیارد تومان سرمایه دارم ولی ازنظرخودم استفاده درستی ازشون

    نکردم وبراساس اموزه های استادتنها دلیلش هم میتونه همین احساس عدم لیاقت وارزشمندی باشه وامیدوارم که باادامه دادن واستمرارداشتن دراین مسیراللهی بزودی بتونم این باورمخرب رو هم نابود کنم وباورای مناسب روجایگزین  کنم تابهتربتونم ازدارایی هایم و  سرمایه هایم استفاده مطلوب نموده و زندگی باکیفیت تری داشته باشم

    درپایان باردیگر ازشمااساتیدگرانقدر ودوستان گل همسفر که حوصله کردین کامنتم روخوندین تشکرفراوان دارم وازخدای مهربان بهترینها رابرایتان ارزودارم

    استادعزیزم منتظرراهکارهای کارگشای شماهستم.

    فعلا حق نگهدارتان باد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    روح الله آقاسی گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    به نام خدا …

    سلام استاد عزیز

    سلام مریم خانم

    سلام دوستان عزیز..

    این های که استاد گفته مشگل کلی من هست چون نمیدونم تو تفکراتم چی داره میگذره که همش فکر میکنم باید این و ان قدر من و بدونن چون دارم بهشون کمک میکنم و همیشه ناراحت این هستم که من وهمسر چه مشگلی داریم که با اقوام نمیتونیم روابط خوبی داشته باشیم به اطرافیان خیلی کمک میکنم چه از لحاظ مالی چه از لحاظ فکری ولی یه باوری دارم که میگن این دست نمک نداره فکر کنم از بچگی رفته توذهنم …خیلی تلاش میکنیم دوستان خوبی رو جذب کنیم ولی نمیشه همشم میدونم نتیجه اعمال خودمه ولی نمیدونم باید چیکار کنم کتاب میخونم و خدا هرچی میخونم میگه از خودت شروع کن ولی باور درسته استاد باوری دارم که خوبی از حد بگذرد نادان خیال بد کند.حالا خدا رو شکر من بسیار آدم رکی هستم نمیدانم علت همین رک بودن من هست یا چیز دیگر پیرامون من و همسرم کلا مثلا مذهبی وجود دارد و من وهمسرم بسیار آدمی شاد و بزن برقصی هستیم و اهل بیرون رفتن و مسافرت ولی به هرکی میگیم نه میاره یا به زبان خودم می‌پیچونه خانمم اقوام خودش و دوستداره ولی دیگه میبینه نمیتونه براش کاری بکنه در کل احساس تنهای میکنیم …تو موارد مالی هدف گذاشتم تا به این مبلغ برسم تا چند قدمی رفتم وباز برگشتم و یا چند ماه درآمد عالی و چند ماه کمی پایین تر همش باورهای دارم که چون دلار تو ایران بالا وپایین میشه اینطوری میشه یا اگه یخورده شیشه خورده داشته باشم بیشتر میتونم کاسبی کنم ..کنکاش درونی رو شروع کردم کتاب میخونم ویس گوش میدم تلوزیون وفیلم وسریال نگاه نمیکنم ولی نمیدونم کی درآمد به صد رسید چرا دوباره پایین امد ..ذهنم قفل میکنه ..حس بالا وپایین میشه ..احساس عدم لیاقت سراغم میاد…خدایا هدایتم کنم…ممنون وسپاس از همه …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    فرینوش اخوان گفته:
    مدت عضویت: 2171 روز

    سلام به دوستان عزیزم و استاد مهربانم

    اولین چیزی که توی این فایل برای من مثل یه نشانه بود، بارون اخر ویدئو بود! انگار خدا میخواسته بگه عباسمنش تو با این فایلی که ضبط کردی باعث جریان نعمت و رحمت من در زندگی شاگردات میشی و میخواسته به ما بگه اگه طبق این فایل ترمزها رو شناسایی کنید، به همین زیبایی بارونی از نعمت و ثروت و خوشبختی به زندگیتون سرازیر میکنم

    اصلااا این بارون اخر خیلیییی بامن حرف داشت خیلییی

    از یه جایی ببعد برای من عمل کردن به اگاهی هایی که میشنوم خیلی سخت میشه

    چون نمیدونم ترمزمو چجوری شناساییش کنم

    و مهم تر از همه وقتی شناسایی میشه چجوری رفعش کنم

    مثلا من یه سوالی که میپرسم از خودم اینه که اگه الان چیو داشتی به درامد 50 تومن درماه میرسیدی؟؟ بعد جوابم اینه که اگه یه پیج اینستای قوی داشتم

    یا مثلا از خودم میپرسم اگه الان چیو داشتی ازدواجت از نظرت ممکن و اسون بود؟ و جوابم مثلا اینه اگه از لحاظ ظاهری اینجوری بودم یا خانواده ام اونجوری بود و ….

    و میفهمم اینا مانع من شدن

    اما برای حل کردنشون بااینکه یه عالمه میتونم مثال بیارم که فلانی بدون داشتن پیج اینستا تونسته بازدید سایتش رو بسیار بالا ببره و از یه دوره 800 میلیون فروش داشته باشه و یا فلانی خیلی از لحاظ ظاهری از تو پایین تره اما بسیار ازدواج موفقی داشته ولی ذهنم قبول نمیکنه

    میگه اوکی واسه اونا شده، از کجا معلوم واسه توام بشه؟؟ اینم میدونم بخاطر اینه که مداااام 24 ساعت شبانه روز توی خانواده م این جمله رو میشنوم که فلانی اقبالش بلند بوده!! و ازین باورهای وحشتناک مخرب که خودمم میدونم چقدررر چرته ولی نمیدونم چرا ذهنم اینو نمیفهمه!!

    یا مثلا وقتی یکساعت تصور میکنم که به خواسته هام رسیدم و راجبشون با یه عالمه حس خوب مینویسم، بعد که نوشتنم تموم میشه، یهو به خودم میام میبینم عه من همون جام هنوز روی همون تختم توی همون خونه ام و اونا همش رویای شیرین بوده و بعد ذهنم شروع میکنه سرزنش کردنم که کی میخوای این رویا پردازی رو تمومش کنی و خیالباف شدی و اینا

    در صورتی که از تصورش خیلی حالم میشه، انقدر که دلم نمیخواد تموم بشه

    من به زودی دوره ی کشف قوانین رو خریداری میکنم و امیدوارم توی این دوره جواب تمام این سوالات رو بگیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  6. -
    سمانه سادات گفته:
    مدت عضویت: 993 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام بر استادهای عزیزم دوستان هم فرکانس

    سوال اول : چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    خوب من خواسته و هدفم داشتن شغل و درآمد هست چون یه خانم خانه دار با دوتا دختر هستم و اینکه همسرم با کار کردن کلا مخالف هست

    از اونجایی که استاد گفتن ببینید علاقتون به چی هست همون را انجام بدین ولی بدون کمترین هزینه خوب سه هفته ای باشگاه رفتم و با اینکه ورزش نمی‌کردم خیلی حرکت‌ها را خوب میزدم و حتی مربی خیلی خوبی داشتم که انگیزه میداد و تشویق می‌کرد تا اینکه باشگاه تعطیل شد خوب من پیاده روی را شروع کردم و خوب در حین پیاده‌روی به یک گروه ورزشی برخورد کردم که تو پارک ورزش میکردن و حتی یه جلسه هم رفتم ولی هر چی فکر میکردم که من ورزش را دوست دارم ولی هر ماه باید هزینه پرداخت میکردم و چون نه درآمد و نه شغلی دارم و همسرم باید پرداخت کنه و با هم سر پول هم مسئله داریم دیدیم جور در نمیاد و اینکه خیلی هر روز بهش فکر میکردم از خدا خواستم تا اینکه رفتم آرایشگاه و ایشون تمام جواب سوالهای منو دادند و به من گفت که ورزش هزینه داره و لبیا تو دیوار دنبال کار بگردد و دختر عمه من کار ویزیتور انجام میده که همون جا ازش تشکر کردم و هم از خدای خودم که چقدر قشنگ از زبان ایشون هدایتم کرد چون دوست داشتم تو خانه باشم که به خودم کارهای خونه و بچه رسیدگی کنم تا اینکه تو دیوار گشتم حتی تماس گرفتم و شرایطشون با من جور نبود درسته تو فکرم بود ولی خوب منتظر شدم

    البته اولش خیلی سردرگم بودم و هر چیزی که بود میگفتم حتما این درسته تا اینکه تو ایتا با یه گروه عالی آشنا شدم که اتفاقا برا محصولشون که تدوین و طراحی بود تخفیف گذاشته بودن و من به همسرم هم که گفتم ایشون بدون هیچ مقاومتی هزینه را پرداخت کردن و دیروز که میدیم دیدم چه جالبه چقدر دوست دارم با این برنامه ها کار کنم

    در مورد سوال دو من چون رفت و آمدی آنچنانی با کسی ندارم نمی‌دونم و حتی خانواده ام هم فقط از این جمله کسانی هستند که میگن باید تلاش فیزیکی زیاد بکنی تا درآمد داشته که البته اون درآمد آنچنان زیاد نیست

    باورهای محدود کننده‌ای که من داشتم خوب اولش میگفتم همینه باید ببینم علاقه ام چیه که ورزش و من میتونم مربی عالی بشم و حتی جالبه ایده هم تو ذهنم میومد که از کجا شروع کن و غیره تا اینکه میدیم خوب من باید هزینه پرداخت کنم و اون هم همسرم باید پرداخت و بازهم تضاد پیش میاد چون درسته میخواستم مهارت یاد بگیرم ولی این مهارت نیاز به هزینه ماهی یه تومان داشت و حتی میخواستم برم بیرون کار کنم گفتم منشی یا یه کاری برم نیمه وقت تا پول کلاسم را در بیارم و حتی میگفتم اگه همسرم هم مخالفت کنه که می‌کنه من میرم چون هدف دارم و می‌خوام تلاش کنم بعد هر چی فکر کردم دیدم خوب اینجوری من برا خودم برا بچه ها برای کارهای خونه وقت کم میارم در صورتی که باید انرژی زیادی بزاری و همش میگفتم اگه از همسر و بچه ها دور بشم هم کار خوب پیدا میکنم هم به درآمد میرسم فرار از خانواده ترمز منه و اینکه همش میگفتم چرا همسرم مخالفه چرا دوست داره من همش دستم جلوش دراز باشه این کار خیلی منو عذاب میده تا اینکه هدایت شدم

    البته جز دسته سوم هستم ولی در این حد نیستم که خیلی تلاش فیزیکی انجام بدم تا برسم خوب دوست دارم که یه شغل و درآمد پاشنه باشم ولی اینجوری باشه که یا با گوشی یا لبتاب انجام بدی که به بقیه کارهام برسم

    و خدا شکر هدایت شدم

    در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2145 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به مریم بانوی فعال

    سلام به دوستان عزیز سایت الهی

    یافتمش!!! استاد پیداش کردم

    جواب سوالی که همیشه تو ذهنم بود و ذهنمو داشت میخورد

    پیداشد

    ترمز اصلییی پیدا شددد

    میدونید چیه ؟؟.

    من تو خونواده پر جمعیت تو روستا به دنیا اومدم

    پدرم کشاورز بود و من از بچگی همراهش بودم نه فقط من خواهرام و برادرم کمک پدر میکردیم .

    از بچگی می‌دیدم چقدر باید سخت کار کنیم تو زمین کشاورزی از صبح زود تا غروب آفتاب

    سر ظهر آفتاب داغ داشتیم کار می‌کردیم و من از بچگی خیلی رویا پرداز بودم .

    داشتم کار میکردما ولی فکرم یجا دیگه بود همیشه میگفتم چراا باید زندگی انقدر سخت باشه چرا ما پیشرفت نمی‌کنیم و .. مامانم میگفت خیلی از ما بدترم هستن ناشکری نکن میگفتم مامان خیلی از ما بهترم هستن چرا خودمونو با کمتر از خودمون مقایسه کنیم ؟

    از بچگی این چراها تو ذهنم بود

    چرا اینقدر سخت کار میکنیم ولی چیزی عوض نمیشه

    چیزی تغییر نمیکنه . زندگیمون بهتر نمیشه

    حتی پولیم من نمیدیدم

    ینی مثلا محصولات رو که میفروختن ما پولشو نمیدیدم و وسایل خونه و زندگی هم هیچ فرقی نمی‌کرد .

    این اولین باره جرعت کردم در مورد گذشته بنویسم فقط در موردش گاهی با خودم مرور‌ میکردم ولی میترسیدم حتی با خودم حرف بزنم . به خودم افتخار میکنم که بدون ترس از قضاوت شدن دارم در مورد گذشتم حرف میزنم

    حالا اینارو میگم نمیخام بگم بدبخت بیچاره بودیم و فلان

    میخام بگم ذهنم از کجا الگو گرفته

    خب داشتم میگفتم یه پولیم که به هر طریقی میومد تو خونه ما ، جنگ و دعوا شروع میشد . کتک و بزن بزن گریه و جیغ و سر صدااا … چون پدرم ولخرج بود و مادرم اهل پس انداز

    یبار یادمه خودمو میزدم که این پول لعنتی چیه نباشه بهتره و ما راحتررریم حداقل تو خونمون دعوا سر پول نیست …

    وای خدایا داره چه ترمز هایی از پس ذهنم میاد بیرون همیشه پدرم رو میدیدم صب زود بیدار میشه و می‌ره سرکار

    شباهم له و خسته میومد خونه

    یبار یادمه سر سفره بودیم ‌‌و بحث پول و اینا بود من گفتم پول واسه خرج کرده دیگه ! اینو گفتم پدرم چشم قوره ای رفت که الان یادم میاد حالم بد میشه و کلی دعوام کرد که من میرم با این سختی کار میکنم و پول در میارم تو یه الف بچه میگی پول واسه خرج کردنه ! پیدا کردی خرج کن و…

    خلاصه از همون بچگی این باورها در من ریشه زد .

    ـ پول خیلی سخت بدست میاد و برای پول بدست آوردن باید پدرت در بیاد .

    ـ در ازای کاری که میکنم نیازی نیست حتما پاداشی بگیرم

    ـ اینکه زمان و تایم من ارزشی نداره

    ـ اینکه پول کمه و سهم منم کمتر

    ـ اینکه نمیشه زیاد پول ساخت فقط باید زندگی رو گذروند

    ـ همینکه اینقدر پول داشته باشیم هزینه هارو بدیم کافیه

    ـ پول دارها مغرورن و از یاد خدا غافل

    ـ پول منو از خدا دور می‌کنه فلانی گنج پیدا کرد رفت زن‌دوم گرفت اینو هزار بار شنیدم و نمونشم بهم نشون میدادن

    و در آخر من لیاقت رفاه و ثروت رو‌ندارم

    وای خدای من یکی یکی داره میاد بالا

    خودمم تعجب کردم

    چون دقیقا باگ های که الان دارم تو همین چنتا باور خلاصه میشه .

    و اگه اینارو حل کنم بقول استاد این ترمز ها برداشته بشه چی میشهههه ..

    سوال این بودکه شده هدفی رو انتخاب کنی و کلی انرژی بذاری و نتیجه نده یا دیر نتیجه بده ؟ بلههه . صدبار شده ‌‌

    با اینکه من تو حوزه ای تی شاگرد زرنگ بودم و عشق برنامه نویسی بودم فقط کافی بود بخوام یچیز جدید یاد بگیرم میرفتم خود آموز یاد میگرفتم و.. حتی در زمان دانشجویی کارآموزی میرفتم و از خوشی هام میزدم که آینده حرفه ای بشم و موفق

    ولی در نهایت چیشد؟ با اون باورها و ذهنیت نتیجه مشخصه

    من کار میکردم ولی هیچ ورودی نداشتم .حتی تو شرکت بهم پول نمیدادن نمی‌رفتم بگم آقا من حقوق میخام میگفتن داری یاد میگری میگفتم اره دگه یاد گرفتن بها داره در صورتی که من کد میزدم و رو پروژه های تجاری کار میکردم یه مدت گذشت دیدم من حتی پول کرایمم در نمیارم گفتم حتمن تو برنامه نویسی تو شهر کوچیک پول نیست .

    کارهای مختلفی رو امتحان کردم منشی و… ولی بازم هیچی تغییر نمیکرد و من فقط هزینه های زندگیم رو به سختی میدادم .

    من از زمان دانشجویی از خونوادم جدا شدم و این شد که هزینه خانم خودم کم و بیش میدادم …

    خب دختر داستان ما با این باور که شاید مشکل از شهرستانه اومد تهران

    دیدم وااا من تو شهر کوچیک همین کارو میزدم یک اینجا میزنن ده .

    هی دیدم و ذهنم باورش شد که بابا پول هست تو این کار خوبم هست تو ارزش کار خودتو نمیدونستی

    خب من بارها تلاش کردم کاره خودمو شروع کنم .سایت میزدم سه ماه اراده و انرژی داشتم بعدش هیچییی

    هیچی هیچییبی

    در صورتی که من از لحاظ فنی و تخصصی خوب بودم هااا میدونید که مشکل از کجا بود .

    حالا سال ها می‌گذشت و من پیشرفت زیادی نمیکردم ولی دوستام و همکارام خوب پیش میرفتن میگفتم خدایا چرا نمیشه

    صدای آرومی بهم مشکل رو می‌گفت ولی من گوش نمیدادم و میگفتم شانس ندارم و تقصیر خونوادمه و فلان….‌‌‌‌

    هی دوستامو مقایسه میکردم با خودم بیشتر می‌فهمیدم مشکل از کجاست . دیگه بجای اینکه سر خورده بشم طبق یادآوری استاد تو قدم سه اینکه مقایسه نکن خودتو با بقیه خودتو با خودت مقایسه کن دیدم واقعااا من نسبت به قبل چقدر عوض شدم و من از زندگی دوستام و باورهاشون خبر ندارم که الان میام خودمو با نتایجشون مقایسه میکنم ..‌‌

    جا داره بگم اگه الان اینجام

    اگه دارم این حرفارو میزنم

    بخاطر اینکه بارها و بارها به حرفهای استاد گوش دادم به فایل های مختلف

    فک کنین من چقدر گارد داشتم در مورد ثروت که الان اینجام و هی باورها و شخم میزنم شرایطم بهتر میشه

    دیگه از زمان شروع 12 قدم که اومده دستم که چطور از خودم انتظار بی جا داشتم با اون باورهای داغون با اون شخصیت ضعیف میخاستم نتیجه هم بگیرم

    الان نتایج بعد از سه قدم مشهوده

    با ثروت راحتم و میتونم پول تو حسابم باشه و خرج نشه

    قرضی ندارم ‌وبجایش دارم پول پس انداز میکنم

    مشتری هام با کیفیت تر شدن و راحتر. پول میسازم

    همین روزا به این باگ پی بردم که مثلا قبلا من واسه یه پروژه میخاستم یه میلیون بگیرم بالا پایین میکردم که آقا حلاله ؟ من کاری کردم در ازاش .‌‌‌و.. ولی الان واسه کارم ده میلیون میگیرم و راحترم البته که ته ذهنم میگه حرومه . چون خیلی راحت بدست اومده و این صحبتااا

    ولی من افسار دهنمو گرفتم

    اجازه نمیدم‌ هر حرفی بزنه هر فکری بکنه

    میریم برای پروژه های صد ملیون تومنی

    راستی من الآنم صد میلیون میگم دست و پام میلرزه و استرس میگیرم ولی می‌دونم یروزی این رقم ها برام عادی عادی میشه

    باورتون میشه احساس میکنم ذهنم داره کلی انرژی مصرف می‌کنه و مثل کامپیوتر داغ کرده .

    چقد خوب شد که من شخم‌ زدم و دیدم چه خبره

    وااای خدایا مرسی بخاطر این فایل

    مرسی بخاطر استاد بی نظیرمون

    مرسی بخاطر این لحظه که توش حظور دارم

    شاد و ثروتمند باشید ️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    زینب معرفی گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    وهمه ی دوستان هم مسیرم

    قبل از هر چیزی استاد عزیزم سپاسگزارم از شما بخاطر این فایل های ارزشمندی که ارزش شون میلیونها تومان می ارزه رو بصورت رایگان و با عشق در اختیار ما قرار میدید

    دیروز که سایت و باز کردم به این فکر میکردم که برم سراغ بخش نشانه ای برای هدایت من و اونجا از خدا بخوام هدایتم کنه چون مدتیه واقعا احساس سردرگمی میکنم اما با دیدن این فایل انگار دقیقا جواب همه ی سوالاتی که تو ذهنم می‌چرخید و دریافت کردم و واقعا این هدایت خداوند به جانم نشست

    فایل و که گوش دادم غوغایی درون من به پا شد با تمام وجود خواستم که این دوره کشف قوانین زندگی رو داشته باشم و بصورت تمرکزی رو باورهام و ترمزهایی که باعث شده هی در جا بزنم کار کنم

    استاد عزیزم نمیتونم این اندام زیبای شما رو ببینم و شما رو تحسین نکنم بخاطر این حد از تعهد و ایمانی که نشون میدید و این چنین نتایج عالی میگیرید

    پرادایس زیبا و رویایی دیگه از تحسین و تمجیداون گذشته یه چیزی بالاتر از هر تحسین و تعریفه واقعا هیچ جوره نمیتوان این حد از زیبایی و آرامشی که این بهشت داره رو توصیف کرد

    و باران آخر فایل که دیگه دیوانه ام کرد

    عاشق بارانم خدایا شکرت بخاطر این فایل که سراسر زیبایی ،فراوانی و آرامش و آگاهی های ناب و زندگی ساز بود

    خب بریم برای پاسخ به سوالات شما استاد عزیز

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    مهمترین خواسته و هدف امسالمو استارت کسب و کار شخصی خودم و اینکه بتونم براحتی از کار مورد علاقه ام پول بسازم

    از پارسال به طور جدی سعی کردم که هر کاری که میتونم انجام بدم فقط برای اینکه درآمد خودمو داشته باشم

    هر کارو ایده ای به ذهنم میرسید انجام میدادم از بسته بندی سبزیجات تازه تا کاشتن خود سبزیجات و فروش اونا

    خلاصه به هر دری می‌زدم که بیکار نباشم و بتونم پول بسازم

    البته پارسال در کنار این کارا هدف اصلی من گرفتن مدرک مربیگری بدنسازی بود چون علاقه من سمت ورزش و آموزش اون بود و خدارو شکر تونستم که مدرک مو بگیرم و امسال تصمیم گرفتم کارمو شروع کنم و حالا که علاقه آمو پیدا کردم بتونم از این کارم پول بسازم در حال حاضر دارم سعی میکنم هر کاری بشه در جهت بهبود مهارت هام انجام بدم تمرین کنم و مرحله به مرحله پیش برم ولی چون تا حالا نتونستم از این کارم پول در بیارم بعضی وقتا دچار ناتوانی وروز مرگی میشم و اون ذوق و شوقی که باید برای کارم داشته باشم از بین می‌ره شاید عجله میکنم و بعضی وقتا زیادی سخت می‌گیرم به خودم و این باعث شده که چند هفته ای کلا کارایی که قبلاً انجام میدادم و رها کنم

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده

    تو زمینه ی کاری خودم کسی و نمی‌شناسم که با وجود تلاش های کمتر تونسته به خواسته اش برسه

    میدونی استاد من درسته که برای این خواسته ام تلاش کردم ولی باز باید تلاش کنم باید تو این زمینه تکاملم طی بشه و قشنگ میفهمم که بعضی وقتا زیادی عجله میکنم

    3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    یکی از ترمزهایی که دارم اینه که زیادی به خودم سخت می‌گیرم یجورایی دچار کمال گرایی شدم

    همش میگم اول باید فلان وسیله فلان جا تو دسترسم باشه بعد کارمو شروع کنم

    دومین ترمزی که دارم اینه که زیادی عجله میکنم و میخوام که هر کاری بکنم زود جواب بده

    زود بتونم پول بسازم از این کارم

    یعنی از بس ذهنم مشغوله این قسمته پول ساز یه دیگه باعث شده اون لذتی که تو کارم باید ببرم به کلی فراموش بشه و مسیر و برای خودم سخت و سخت‌تر کنم

    بعضی وقتا فکر میکنم با وجود این همه رقیب سخته بتونم کسایی و پیدا کنم که بهشون آموزش بدم

    میدونم تو این زمینه خیلی باگ های دیگه ای دارم فعلا همین ها به ذهنم رسید

    بازم ممنونم استاد عزیزم بخاطر این فایل های بی نظیر تون

    در پناه حق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم

    گاهی اوقات مجبور میشم گذشتمو شخم بزنم تا خاطرات نازیبا رو به یاد بیارم و بتونم در مورد موضوع فایل کامنتی بزارم

    درمورد هدفی که داشتم و بهش نرسیدم فقط یه مورد یادم میاد و اونم در روابط با فامیل شوهر بود

    یادمه وقتی وارد اون خانواده شدم به دلایل بی اهمیت و پیش پاافتاده بامن بدرفتاری میکردن

    و از اونجایی که من عاشق همسرم بودم و با مادرشون در یه اپارتمان زندگی میکردیم

    من شروع کردم به کوتاه اومدن حرف نزدن

    پادری شدن بله قربانگو شدن و خلاصه هرکاری میکردم که اونا رابطشون باهام خوب بشه

    و به قول معروف دلشونو بدست بیارم

    من از اون سعیده پرشور وسرحال و حاضرجواب تبدیل شدم به یه دختر بی روح ساکت

    ساکت به معنای واقعی هرچی میخواستم بگم

    هزاربار بالا پایینش میکردم که مبادا حرفی باشه که اونا بهشون بر بخوره

    خلاصه فکر میکردم محبت محبت میاره و بالاخره قدرمو میفهمن درحالیکه همه محبتهام شده بود وظیفه که اگه میخواستم کمی کوتاه بیام شاکی مبشدن که این چشه ؟ چرا کم محلی میکنه؟

    من خیلی تلاش کردم سالیان سال همش تو دست وبالشون بودم وقتی مهمونی داشتن از اول صبح تا آخرشب همه جوره کمک میدادم موقع عید کلی خونه تکونی براش میکردم مرتب بهش سر میزدم که حوصلش سر نره

    و……

    البته بعد چندسال یکم ملایمتر شده بودن ولی نه در حد اون همه تلاش و ازخودگذشتگی من

    درمقابلش یه جاری داشتم که اون اصلا و ابدا کارایی که من میکردمو نکرد

    دیر میومد تومهمونیا گاهی که اصلا نمیومد

    نه کمکی نه ازخودگذشتگی نه محبت خاصی

    ولی تا میومد همه میرفتن به استقبالش کلی بهش احترام میذاشتن کلی خانم خانم بهش میگفتن خلاصه هرکاری که باید برامن میکردن در مقابل اون همه محبت برا اون انجام میدادن

    همش میگفتم خدایا اخه چرا ؟ چرا همه چی برعکسه چرا اون و شوهرش انقدر مورد احترامن ولی من و همسرم نه؟

    اینو بگم که همسرمنم دقیقا مثله من بود

    نمیدونستم که من وهمسرم خودمون مقصریم خودمون شدیم فرش زیرپا خودمون اجازه میدیم باهامون این برخوردو بکنن

    واین برای من یه رنج طولانی وتکراری شده بودکه هیچ نتیجه ایم نداشت

    تقریبا دوسال اخری که اونجا زندگی میکرویم من تصمیممو گرفتم که روندمو عوض کنم و یکم براخودم ارزش قائل شم وتموم کارایی که قبلا میکردمو محدود کنم

    و وقتی برخورد بد میدیدم تاچندروز اصلا نمیرفتم خونشون تا خودش رابطه رو برقرار کنه

    وبعدشم که هدایت شدیم به رامسر و کلا ورق برگشت و منم با قوانین اشناشدم و دیگه از بیخ وبن زندگیم عوض شد

    میتونم بگم باورهای اشتباهی که داشتم این بود که فکر میکردم محبت محبت میاره

    فکرمیکزدم هرجی بیشتر کنارشون باشم بیشتر منو میبینن و قدرمو میدونن

    فکرمیکردم برا ارامش زندگی مشترکم باید هرگونه ازخودگذشتگی بکنم حتی به قیمت نابودی خودم

    فکر میکردم بالاخره یه روز اینکارا جواب میده و میفهمن که اشتباه کردن

    فکر میکروم اون بزرگتره و بایدبش احترام بزارم و این رسم زندگیه وتابوده همین بوده

    فکر میکردم توی رابطه یکی باید کوتا بیاد دیگه وگرنه همه چی تموم میشه

    فکر میکردم همه ادمای خوب اینجوری عمل میکنن

    اینم بگم که هرچی فکز میکنم این افکار ازاحساس عدم لیاقت و بی ارزشی نمیومد

    چون من ادمی بودم که خیلی خودمو دوست داشتم وبراخودم ارزش قائل بودم

    ولی با یه سری باور اشتبا که تو ذهنم بود فکر میکروم اینکارام درسته و روند طبیعی اینه و هر ادم خوبی همینکارا رو میکنه

    خیلی خوشحالم که شجاعت مهاجرتو پیداکردیم و الان تو این شهر زیبا و ارام به دور از اون همه هیاهو و ادما دارم به معنای واقعی زندگی میکنم

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    پری سیفی گفته:
    مدت عضویت: 2529 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خدمت مریم خانم شایسته و همه دوستان بسیار عالی‌ام

    قبل از اینکه کامنت دوستان رو بخونم میخوام تجربه خودم رو بگم بعد هم برم سراغ کامنت دوستان که پر از عشق و آگاهیه

    من راستش برای هر چیزی که خیلی تلاش کردم نتیجه گرفتم اما یه موردی هست که خودم میدونم باز ایراد از خودمه و باید باورهایی در وجود خودم اصلاح کنم تا نتیجه عالی بگیرم اما هنوز اقدام نکردم

    من برای اینکه کارم رو درست انجام بدم خیلی تلاش میکنم خیلی برای دانش‌آموزا زمان میذارم. از وقتی که میرم سر کلاس تا پایانش اصلا نمیشینم و تقریبا همش سر پا میمونم و باهاشون کار میکنم چون هم خودم عاشق کارم هستم هم واقعا دوس دارم از زمانم استفاده کنم تا بچه‌ها نتیجه بگیرن. البته سعی میکنم کلاسم کسالت‌آور هم نباشه. تقریبا همه همکارا و دانش‌آموزا این تلاشها رو میبینن و قدردان هستن اما متاسفانه مدیر مدرسه از سال دومی که من در مورد نمره دادن باهاش موافق نبودم دیگه … نه اینکه ندونه خودش هم همیشه معترفه که تو تلاش میکنی و سختگیر هستی و … اما حاضر نیست یک دونه مثلا تقدیر نامه برای من تهیه کنه. اینم بگم نه فقط در مورد من بلکه ایشون یه جورایی خیلی کارهاش ایراد داره. بجای مدیریت صحیح متاسفانه … حالا از ایرادات نمیخوام در این سایت زیبا بگم ولی تقریبا 95 درصد همکارا ازش ناراضی هستن و این برخورد فقط در مورد من نیست

    اما من مسئله‌م اینه که چرا منی که اینقدر نظم و ترتیب و علم و پیشرفت مدرسه و دانش‌آموزا برام مهمه باید بیام به مدرسه‌ای که اصلا این چیزها براشون ارزش نیست و تنها چیزی که مهم هست ظاهر سازی و گرفتن عکس و فیلم و تقدیرنامه هست

    با اینکه همه گله‌مند هستن اما شاید فقط من و یکی دو تا از همکارانم کار میکنیم نه بخاطر تشویق بلکه بخاطر پیشرفت خودمون و دانش‌آموزا و من بارها گفتم و عملا نشون دادم که من کار میکنم چون اولا علاقه دارم بعد هم چشمم به دستان خداست و به ظاهر سازی و خود رو به مسئولین نشون دادن علاقه‌ای ندارم

    الان هم نمیخوام که کسی از من تشکر کنه ولی در حاشیه بودن محیط کاری که داریم اصلا خوشایند نیست و به وضوح میبینیم که بخاطر ضعف مدیریتی هست و البته که یک جناح‌بندی در بین مدیران و معاونین و … بوجود اومده. من سعی میکنم که کارم رو درست انجام بدم و اصلا در حواشی نباشم اما ناخودآگاه دارم دلسرد میشم و همش از خدا میخوام که من رو به محیط کاری دیگه‌ای هدایت کنه. خودم میدونم بودنم در این مدرسه بخاطر فرکانس‌های خودم بوده دارم کارهایی انجام میدم که از اون مدرسه خارج بشم البته با استفاده از قوانین.

    ممنونم از استاد عزیز که اینقدر زمان میذارن برای راهنمایی ما و در اختیار گذاشتن آگاهی های ناب.

    هر چند که استاد کجا و من معلم ساده کجا اما وقتی خودم رو می بینم که از اونجاییکه به کارم علاقه دارم اگر صبح تا شب سر کلاس باشم و با بچه‌ها کار کنم بازهم لذت میبرم استاد رو کاملا درک میکنم که مشتاقانه میاد و این آگاهی‌هایی که بهش الهام میشه رو در اختیار ما قرار میده

    بازم تشکر میکنم استاد بزرگ.شما بزرگترین و ارزشمندترین استاد در جان و جهان هستید.

    عاشقانه دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: