چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 41

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جابر عثمانی حسن آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1141 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام میکنم به همه

    امیدارم که همه چی مطلوب باشه براتون

    خداوندا مارو در راستای پیدا کردن ترمزهای ذهنمون یاری کن و کمکمون کن تا بتونیم براحت ترین و سرراست ترین مسیرها هدایت بشیم و از نعمت ها و فرصت های بی نهایتی که هر روز بیشتر و بیشتر میشه استفاده کنیم

    میخوام فقط نکته های استاد رو در قلب جملات کلیدی اینجا بگم

    نکته شماره ی 1:

    من با این دیدگاه مخالف هستم که تو یک هدفی رو انتخاب کن تمام تلاشتو براش بزار کلی وقت بزار صب تا شب براش جون بده، ایده های مختلفی رو تست کن بعد موفق میشی

    نکته ی شماره 2:

    اگه من دارم به سختی به خواسته هام میرسم دلیلش اینه که من یسری چیز و چیزها توی ذهنم بر عکس تنظیم شده و اگه این چیزها پیدا بشه و جاشون عوض بشه من براحتی به خواسته هام میرسم

    نکته ی شماره 3:

    اگه ترمز داشته باشم توی ذهنم در مورد یک هدف و خواسته، حتی اگه شور و شوق و انگیزه هم داشته باشم من نمیتونم به خواسته ام برسم تا وقتی این ترمزه هست و مقاومت ایجاد کرده

    نکته ی شماره 4:

    ممکن هست توی ذهنتون در مورد یک خواسته چندین باور مخرب و ترمز وجود داشته باشه بگردین و ببینید اون ترمز ها چیه

    نکته شماره 5:

    وقتی که ترمز پیدا شود و تغییر داده شود اون موقع دری از دروازه ی نعمت و خوشبختی توی زندگیمون جاری میشه و به طرز جادویی ما آسان و راحت و با زمان منطقی به خواسته مون میرسیم

    نکته ی شماره 6 :

    وقتی هدفی داریم باید اصولا به سرانجام برسد، خداوند خیلی خیلی بیشتر دوست داره که ما به هدفمون برسیم

    نکته ی شماره 7:

    مسائل باعث شکل گرفتن خواسته می‌شود و جهان جوری تعبیه شده که خواسته ها بما داده شود و اون خواسته باید محقق شود اونم براحتی، سوت زنان در یک جاده ی جنگلی و ساحلی و زیبا

    نکته ی شماره 8:

    نعمت ها و ثروت ها وارد زندگیمون میشه وقتی که ترمز ها پیدا شود و تغییر داده شود

    نکته ی شماره 9:

    کدهایی رو بنویسیم که مارو به هدفمون میرسونه

    نکته ی شماره 10:

    ببینیم کدهای مخربی که توی ذهنمون در مورد اون خواسته هست چیا هستن و براش اقدام کنیم سریع و همین حالا

    نکته ی شماره ی 11:

    اگه هدفی خداوند در دل من گذاشته به واسطه ی برخورد با تضادها قاعده ی جهان اینه که من به هدفم برسم خیلی خیلی ساده و خیلی خیلی لذت بخش و راحت و در یک زمان منطقی

    نکته ی شماره 12:

    اگه خیلی ساده هدفمام رخ نمیده صدرصد ترمز هایی توی ذهنم هست که باید تعمیر بشع رفع بشه

    نکته ی شماره 13:

    وقتی که ترمز ها برداشته شود نه تنها ایده های بهتر میاد بلکه باعث میشه تلاشمون تلاش هوشمندانه تری باشه و در نتیجه مسیرهایی بما گفته می‌شود که از راه های خیلی ساده و راحت به خواسته هامون می‌رسیم حتی خواسته های بزرگ تر از خواسته ی الانمون

    نکته شماره 14:

    وقتی ترمز برداشته شود ما هدایت میشویمبه مسیرهایی که تلاشمون هزاران برابر بیشتر جواب میدهد

    نکته ی شماره 15:

    اصل جنس

    تمام اتفاق های زندگیمون بخاطر باورها و افکارمون هست

    نکته ی شماره 16:

    من یسری خواسته هام رو خیلی ساده بهشون رسیدم وقتی بهشون نگاه کردم دیدم من اصلا مقاومتی نداشتم درمورشون

    نکته ی شماره 17:

    وقتی من ترمز ها رو کشف کنم و بجاش باورهای قدرتمند تری بزارم و بصورت اساسی تغیرشون بدم من هدایت میشوم به سیستمی که براحتی و آسون به خواسته هام میرسم چون خواسته ها باید به راحت ترین حالت ممکن به وقوع بپیوندد، تمام

    نکته ی شماره ی 18:

    چطور میتوانم شرایط رو برای خودم بهتر کنم؟

    نکته ی شماره 19:

    میخوام مهاجرت کنم؟ من میخوام ثروتمند بشم؟ میخوام رشد کنم؟ من میخوام روابط خوبی داشته باشم؟ ببین چه مقاومت ها و ترمز هایی توی اون خواسته ای که داری هست و وقتی پیدا کردی خودت میفهمی که این ترمز بوده، از احساس خوب خودت در کشف ترمز متوجه می‌شی

    که جلوی ورود اون خواسته رو گرفته

    نکته شماره 20:

    من از وقتی این فرمول رو از استاد گرفتم و جدی روش کار کردم به الله به گنج رسیدم و همینجوری داره اتفاق های خوب و نعمت های قابل لمس بسادگی توی زندگیم میاد اصلا من سوپرایز نشدم چون به استاد یقین داشتم و وقتی رخ داد گفتم همینه این طبیعی است

    اگه استاد میگه ثروت بصورت طبیعی باید بیاد و طبیعیش اینه که ما خوشبخت زندگی کنیم و وقتی اتفاق خوبی بیفته سوپرایز نمیشیم من دارم بهش میرسم

    ممم مثال بزنم من از یکی 20تومن میخواستم

    یه هفته دو هفته از زمان اصلیش رد شده بود

    خلاصه کنم

    توی این چند روز که این فایل اومد و خداوند استاد رو رسوند برای من و من تونستم جراحی کنم ذهن بیمار و شرک آلودم رو

    توی سه روز روزی 5تومن از این بابت اول صبح به حسابم واریز میشه، چجوری داره میزنه بمن ربطی نداره

    جهان داره انجام میده

    صورتتو میبوسم استاد

    عشق منی

    ترمز ترمز ترمز ها بر داریم

    بقول استاد حالا هر ماشینی با هر سبکی که بخوام میتونم داشته باشم

    راستی این روند پیدا کردن ترمز ها رو سخت نکنیم برای خودمون، خیلی آسان صورت میگیره

    خود درک این موضوع هم باوری میخواد که اونم اینه که خیلی آسانه بابا اینم از استاد یادگرفتم

    مچکرم از همه

    مچکرم از خداوند بزرگ که جهانی به این زیبایی و قشنگی و قانونمندی رو خلق کرده بابا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    مجتبی پرتاک گفته:
    مدت عضویت: 1517 روز

    سلام خدمت استاد عشق و خانم شایسته عزیز که عاشقانه دوستون دارم و هر روز سپاسگزار خداوندم بابت حضور شما در زندگی زیبایم

    در جواب به سوالات این فایل فوق‌العاده زیبا خدمتتون عرض کنم که من هدفهای زیادی تو زندگیم داشتم و دارم اما خب قبلا قوانین رو نمیدونستم و بقول استاد فقط باید دعا واسم میشد!

    اما یکی از اهدافی که من داشتم و دارم شغلم بود که همیشه میخوام بسیار توش پیشرفت کنم،

    بعد از ده سال نهایت تلاش و زحمت بسیار زیاد که توی دوستان و همکارانم ندیدم کسی مثل من در این زمینه اینقدر زحمت کشیده باشه و بسیار در کارم حرفه‌ای و کاربلد بودم وهستم و همیشه به عالی ترین شکل ممکن کارهام رو انجام میدم،طی این سالها مبدع چندین راهکار بسیار مفید در زمینه کاریم بودم و یک سری کارهای بزرگی رو انجام دادم که حتی از بزرگان این صنف حضورا از کار من بازدید کردند و کلی مورد تشویق و تمجید قرار گرفتم!

    از لحاظ درستکاری و انسان خوب بودن در این زمینه خیلی خوب بودم و هستم و چون عاشقانه شغلم رو دوست دارم همیشه از نهایت وجودم براش وقت گذاشتم و به بهترین شکل ممکن کارم رو انجام دادم!

    اما با وجود همه اینها هیچوقت به نتیجه مالی که انتظارش رو داشتم ختم نشده و کلی هم طی این سالها بدهی داشتم و هر روز هم بیشتر میشد و بقول استاد مهم نیست که چقدر تلاش میکنی وقتی که باور مخرب داشته باشی امکان نداره نتیجه خوب بیاد، البته قبلا قانون رو نمیدونستم و همیشه برام سوال بود که خدایا چرا چرا چرا…….

    چون میدیدم یک سری دیگه از افراد رو که در این زمینه فعالیت میکردند و از نظر خودم از تمام جنبه‌ها من بهتر از اونها بودم اما خیلی راحت تر،با فعالیت کمتر،با زمان کمتر بیشتر از من پول میساختن و خیلیاشون رو میدیدم که به ثروتهای زیاد رسیده بودند.

    الان به لطف الله بعد از سه سال که با قانون آشنا شدم و استفاده از فایلهای رایگان شما و قدم اول و دوم دوره بینظیر دوازده قدم و از اونجایی که با تمام وجود پذیرفتم که همه چیز فقط و فقط بستگی به افکار و باورهای ما دارد و نه هیچ عامل بیرونی دیگر و شروع کردم به کنترل ورودی‌هام،خداروشکر خیلی زندگیم از تمام جنبه‌ها تغییر کرده،تمام بدهی‌هام رو پرداخت کردم،خیلی راحت‌تر و بهتر پول خرج میکنم اما باز هم احساس میکنم خیلی روند کند پیش میره،پول وارد زندگیم میشه اما اون چیزی که اتنظارش رو دارم و اون زمان و انرژی که از لحاظ ذهنی و فیزیکی براش میذارم تقریبا میشه گفت روند کند هست!

    چندتا از هزاران باور مخربی که توی ذهن من بود و هست و باید همیشه روشون کار کنم:

    برای ثروت زیاد باید بسیار سختی بکشی و سخت تلاش کنی

    همیشه میگفتم هرجا که ثروت زیادی هست حتما یکی پدرش درومده تا اون ثروت جمع شده

    همیشه وقتی یه شخص ثروتمند رو میدیدم گوشه ذهنم این بود که یه رانتی یه دزدی چیزی بوده که ثروتمند شده

    دو باور بسیار بسیار مخربی که پدر من همیشه میگفت و هنوز هم سخت بهشون معتقده و ذهنیت ما هم داغون کرده بود میگفت که:

    خانه ای ساخته نشود مگر خانه‌هایی خراب شوند!

    ثروت جمع نگردد مگر به حرام!

    و مطمئنم خیلی کدهای مخربی دیگه توی ذهنم هست و

    با تمام وجودم از خداوند میخوام که همین روزها من رو به دوره کشف قوانین زندگی هدایت کنه و به لطف الله ترمزهام رو پیدا کنم و برشون دارم و استقلال مالی رو به معنای واقعی تجربه کنم.

    بینهایت سپاسگزار خداوند هستم که هرروز زندگیم زیباتر میشه بسیار سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته هستم که دستان فوق‌العاده خداوند در زندگیم هستین

    از خداوند میخوام که هر لحظه بینهایت عشق و آرامش و ثروت و سلامتی بیشتر وارد زندگی زیباتون بشه

    ️️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سیدمحمد لایق گفته:
    مدت عضویت: 2268 روز

    سلام ب استاد عزیزم و خانواده صمیمی من

    استاد سپاسگزارم ازتون ک انقدر واضح و شفاف در مورد اصل و اساس جهان هستی صحبت می‌کنید

    من تصمیم دارم اینجا در مورد تجربه و زندگی خودم بنویسم تا هم برای خودم یادآوری بشه و هم مطمئنا ب دوستانی کمک خواهد کرد ک بدنبال تغییر در زندگیشان هستند

    زندگی من ب دو بخش تبدیل میشه بخش اول قبل از آشنایی با استاد عباسمنش و بخش دوم بعد از آشنایی با استاد

    در ابتدا ی مقدار از تجربیاتم در بخش اول زندگیم میگم ،سال1393تو سن 19سالگی بعد از چندین وقت کار کردن برای دیگران کسب و کار خودمو شروع کردم با تمام وجود و کلی ذوق و شوق برای ثروتمند شدن

    5سال تلاش زیادی کردم از لحاظ فیزیکی و هر کاری ک فکر میکردم درسته و میتونه وضعیت مالی منو تغییر بده رو انجام میدادم کتاب های زیادی خوندم سمینار های زیادی شرکت کردم و هر کاری ک میتونستم و انجام میدادم و اما نتیجه بعد از5سال تلاش زیاد این شد که حدودا70ملیون بدهی داشتم میانگین درآمدم تو سال آخرش ک بهتر شده بود تازه ب 500هزار تومان هم نمیرسید و هیچ اعتماد بنفسی برام نمونده بود و احساس میکردم ک من توانایی اینو ندارم ک از لحاظ مالی موفق شم و بعد از 5سال تلاش زیاد تبدیل شدم ب ی آدمی ک هیچ امیدی نداره و خسته شده و رابطه خوبی با خودش و خدا نداره

    ولی اینکه قبول کنم ک من دیگه هیچوقت نمیتونم ثروتمند باشم واسم خیلی سخت بود

    یادمه ی روز تو اتاق خواب بودم و با گوشی ک چکی خریده بودم و حتی نتونسته بودم چک این گوشی رو هم پاس کنم گفتم من ک همه کار کردم و نشد بزار برم تو سایت این استاد عباسمنش ببینم ایشون چی میگه

    (تو این 5سال گهگاهی فایلهای استادم گوش میدادم ک دوستم واسم فرستاده بود )

    عضو سایت شدم

    رفتم قسمت فایلهای دانلودی و وقتی چندتا فایل اول و دیدم همون موقع بود ک حس کردم استاد متفاوته و این صحبتا جنسش متفاوته

    تو همون روز اول ک دست ب قلم شدم و نوشتم در مورد ثروت نشونه ها شروع شد

    ب وجد اومدم و حس کسی رو داشتم ک بعد از چندین سال تلاش بالاخره گنج و پیدا کرده

    اره واقعا هم گنج و پیدا کردم

    هر روز با انجام تمرین نشانه هارو میدیدم و کار ها آسون تر مشید واسم

    من ارزوم بود ک فقط بدهی نداشته باشم

    تو اولین گام و در عرض کمتر از یک سال کل بدهی هام پرداخت شد و پایه های کسب و کار خودمم دوباره پی ریزی شد

    بعد چند ماه ک عضوسایت شدم و تمرینات شروع کردم خداوند هدایتم کرد ب کسب و کار جدیدی و توی این کسب و کار آسانم کرد برای آسانی ها و تو کمتر از 6ماه منو ب درآمدی رسوند ک تو اون 5سال حتی بهش نزدیک هم نشده بودم

    این اتفاقات و استارت من تو سایت در سال98بود

    تو سال99من دیگه بدهی نداشتم خداروشکر

    تو سال99من چندین ماه بود ک با قوانین اشنا شده بودم و نتایجی گرفته بودم ک خیلی خوشحال تر بودم و ایمانم ب صحبت های استادبیشتر شده بود

    میخوام خیلی واضح و شفاف از نتایجم بگم

    میانگین درآمدی من کار کردن با استاد ینی سال99 از 500هزارتومان رسید ب 6ملیون تومان

    تو سال1400هدفم این بود ک در آمدم مثبت سه برابر شه و بشه18ملیون تومان ولی اتفاقی ک افتاد درآمدم ب طور میانگین شد25ملیون تومان

    تو سال 1400 اولین مسافرت هامو شروع کردم و یکی از ارزوهام ک رفتن ب کیش بود و تجربه کردم و خیلی خیلی زندگیم نسبت ب قبل تغییر کرد

    شروع سال1401 با باورهای بهتری ک ایجاد شده بود

    هیچ بدهی نداشتم و 2تا سفر عالی رفته بودم و کلی تفریح دیگه و جالب اینجاست ک تلاش فیزیکی من ب مراتب خیلی خیلی خیلی کمتر بود نسب ب قبلا

    تو سال 1401 دوباره هدف گزاری کردم ک درآمدم 3برابر کنم و ب لطف خدای مهربان درآمدم حدوداسه برابر شد در حالی ک تلاش فیزیکی من بیشتر ک نشد حتی کمتر هم شد

    و از خدا خاستم ک تو سال1402 هم درآمدم مثبت سه برابر شه و ایمان بیشتری دارم ک این افزایش درآمدم ب تلاش فیزیکی من ربطی نداره و رابط مستقیمی داره با باورهایی ک دارم

    الان ک دارم این کامنت مینویسم اومدم شمال ایران در استان زیبای گلستان ،تراس ی ویلا زیبا نشستم و درحالی ک صدای پرندگان و میشنوم و جنگل زیبا رو میبینم دارم این کامنت مینویسم

    خرداد ماه سال1402 باشد ب یادگار

    استاد عاشقتم خیلی خیلی خیلی دوستتون دارم

    همتونو ب خدای هادی و حامی میسپارم

    ارادتمند شما محمد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    فائزه احمدخانی گفته:
    مدت عضویت: 860 روز

    سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار

    استاد عزیزم باز هم با طرح سوالاتتون منو شگفت زده کردین وااااقعا ک شما بینظیرین استاد ، راستش باید بگم ک این سوال دقیقا سوالی هست ک من چند وقت اخیر از خودم میپرسیدم و کم و بیش ریشه هاش رو توی وجودم پیدا کردم، شاید این راه هدایتی باشه بدای من و عزیزان دیگه، اما ب قول علی آقای خوشدل ” آیا فقط پیدا کردن این ریشه ها و باگ ها توی وجودمون کافیه؟؟” واقعا ک ب تنهایی کافی نیست و برای خلق نتیجه باید اصلاح بشه

    از کجا شروع کنم و از کجا بگم ک گفتنی ها بسیاره…

    اولین سوالی ک بخوام جواب بدم این هست ک : از چهارسال پیش تا ب همین الان برای رسیدن ب دو هدف یا بهتره بگم خواسته عمیقم (( داشتن و ساختن یک رابطه عاطفی سالم و عاشقانه و دومیش رسیدن ب نتیجه مالی دلخواه)) خیلیییییییی خیلییییییی زیاد تلاش کردم بیشتر میتونم بگم تلاش هام برای داشتن یک رابطه عاطفی عاشقانه بوده و هست اما انگار ن انگار ، انگار توی این دو مسئله زندگی من شده تردمیل، دویدن و نرسیدن و خسته شدن ،اما تا کی؟..

    روی عزت نفسم کار کردم و نتیجه دلخواهم رخ نداد ، روی احساس لیاقتم کار کردم و نتیجه دلخواهم رخ نداد و هرچی آدم ناسالم بوده و هست انگار باید دقیقا وارد زندگی من بشه…

    نمیگم من توی کار کردن روی خودم کم کاری کردم نه

    ب اندازه ای ک روی خودم کار کردم و وقت گذاشتم برای بهبود خودم نتیجه هم گرفتم ، اما خب باورهایی ک توی ذهن من ران هست و داره اجرا میشه قوی تر هست و داره اتفاقات زندگی من رو خلق میکنه اگر بخوام راحت تر درمورد باورهام در مورد رابطه عاطفی توضیح بدم (( من باور دارم ک من برای فرد مورد نظرم کافی نیستم ک این باور ریشه در احساس عدم لیاقت من داره ، من باور دارم ک من لایق دریافت عشق نیستم ،باور دارم ک اگر شخصی برای من وقت بزاره و ب من محبت کنه در واقع داره ب من لطف میکنه و داره وقتش رو با بودن کنار من هدر میده و ب همین خاطره ک هیییچ پسری ب خاطر این فرکانس عجیب غریب و داغون من نمیتونه کنار من بمونه ، و چیزی ک برای همه عجیبه اینه ک ب من میگن ” تو با این همه خوشگلی و ویژگی های خوب و کلی مهارت هایی ک بلدی اصلا نباید تنها باشی و اتفاقا باید با بهترین پسر شهرتون وارد رابطه بشی” این موضوع برای دیگران عجیبه ولی برای من نه ،چون من نتیجه فرکان هارو میدونم و از باورهای خودم آگاهم و دلیلش هم برام واضحه ک چرا اون رابطه ای ک میخوام رخ نمیده، و ب قول علی آقای خوشدل اگر کسی ب من محبتی بکنه یا کاری رو برای من انجام بده تا 50 برابرش رو براش جبران نکنم ول کن قضیه نمیشم ک خب تمام اینها ریشه در احساس عدم لیاقت داره ک استاد توی دوره عزت نفس و دوازده قدم در موردش خوب توضیح دادن، یا مثلا ب خاطر سرکوب هایی ک توی دوران کودکیم شدم و یادمه همیشه بهم میگفتن کسی جز نون خشکی و نمکی و گاری چی نمیاد با تو ازدواج بکنه!!!

    این حرفی بود ک توی بچگیم بااار ها و باارها ب من گفته میشد توسط اطرافیان و بزرگترهام، دنبال مقصر نیستم ب قول استاد تو بچگیمون پدر مادر و … سرکوبمون میکردن اما حالا خودمون این کار رو انجام میدیم و خودمون خودمون رو له و سرکوب میکنیم ، ب هر حال شاید ایت بهترین تضاد و مسئله ای هست ک من باید حلش کنم،اما این حرف ها درون من باور ساخت اون هم باوری نهادینه ک من لایق نیستم ،بهتره بگم لایق هرچیزی ک تو دنیا خوب باشه نیستم ، این باوریه ک تمااام اتفاقات زندگی من و هر فردی ک این باور رو داشته باشه رقم میزنه چ اون فرد دوست داشته باشه و چ دوست نداشته باشه…

    من تلاش های زیادی کردم ، اینکه صفحات دفترم رو پر میکردم و مینوشتم و مینوشتم … اما واقعا نوشتن هم کافی نیست ، مهم ترین راه اینه ک وقتی باگ و باور غلطی رو درون خودمون پیدا میکنیم و بعد از اینکه مینویسیمش باید روی اون باگ کار کنیم تا اصلاح بشه ،اگر ک میخوایم نتیجه دلخواهمون رو بگیریم ک ب قول استاد: چون از قبل هم پامون روی ترمز بوده و هم گاز ب محض اینکه پامون رو از روی ترمز برداریم پرواز میکنیم و درهایی از رحمت و نعمت ب رومون باز میشه ، داشتم درمورد باورهایی ک دارم توضیح میدادم ، من باور دارم ک تمام رابطه های عاطفی ب خیانت ختم میشه و ب عینه دیدم دختر یا پسرِ همه چیز تمام و ایده آل و زیبا و پولدار و خوش اخلاقی رو ک پارتنرش بهش خیانت کرده و شخص دیگه ای رو جایگزینش کرده و انقققققدرررررر این الگو رو ب عینه دیدم ک دیگه برام باور و منطق شده ک تو اصلا مهم نیست ک چقدر خوشگل و پولدار و باشخصیت و همه چیز تمام باشی ، مهم اینه ک در نهاایت بهت خیانت میشه، شااید اگر قبل تر ها یک چنین چیزی رو میدیدم ب طرفی ک خیانت کرده فحش میدادم، اما الان ک داستان فرکانس ها و باورها رو میدونم ،میفهمم ک اصصصلاا مهم نیست ک چقدر زیبا و پولدار و …. هستی ،(( فقققط مهم اینه ک چه باوری نسبت ب خودت و رابطه و آدمها داری)) تموم شدو رفت تماام داستان همینه.

    در واقع پول و زیبایی و محل تولد و اندام و اینها ملاک اصلی نیست ب خدا ک ملاک اصلی نیست اگر ب زیبایی باشه پس چرا ما کلی دختر و پسر خوشگل داریم ک بهشون خیانت شده یا تنها هستن؟؟؟ اگر ب پول دار بودن باشه پس چرا کلیییی آدم پول دار داریم ک ازشون تو رابطه سوء استفاده و اخاذی شده؟؟؟

    من راه های مختلفی رو رفتم قبل تر ها ، اون موقع ها ک داستان فرکانس هارو نمیدونستم و اصلا با استاد آشنا نبودم ،فکر میکردم اگر شیک لباس بپوشم و هفت قلم آرایش بکنم و عطر فلان بزنم و با کلاس رفتار کنم دیگه همه پسرا کشته مُردَم میشن ،این راهو تا تهههش رفتم و بی نتیجه برگشتم و اما میفهمم ک یک چیزی وجود داره فرا تر از اینهایی ک من و ما فکر میکنیم…

    همه چیز باوره همه چیز باوره همه چیز باوره…

    همه چیز فرکانسه همه چیز احساس لیاقته همه چیز اینه ک تو توی مسیر درست باشی ، همه چیز اینه ک تو اصل رو از فرع بشناشی ، همین و بس…

    بخدا ک چیز دیگه ای جز این نیست

    در مورد پول و استقلال مالی هم بگم ک کلییی تلاش کردم ،سرکار رفتم و تمامِ خودم رو میزاشتم تا کارم رو با کیفیت بالا انجام بدم ولی این اصلاااا کافی نیست ، مهم باوریه ک من دارم ،حالا باور من چیه؟! مگه پول ب همین راحتیا ب دست میاد، مگه علف خرسه، اگه من پول خوبی دربیارم فلان آدم ب من حسادت میکنه ،گناه داره دلش میسوزه وووو……. کلییییی باور داغون دیگه ک باعث میشه من هدایت بشم ب کارهایی ک درامد خاصی برای من ندارن و اصصصلا هم مهم نیست ک من چقدر تلاش میکنم و با کیفیت کارم رو انجام میدم ،مهم اینه ک باورهای من داره این اتفاقات رو رقم میزنه…

    و واقعا من هم آدمی نیستم ک اگر توی زندگیم باگ و مسئله ای وجود داشته باشه بخوام دست روی دست بزارم و هیچ کاری نکنم واااااقعا تلاش میکنم و حرکت میکنم و خیلییی ب لحاظ ذهنی تلاش میکنم اما خب یک سری باور ها وجود داره ک پاشنه آشیل من هست و تا اونها درست نشوند نتیجه دلخواه اتفاق نمی افتد.

    و در جواب دومین سوال باید بگم ک راستش من کسی رو ندیدم مثل خودم ک انقدر دنبال پاشنه های آشیل توی وجود خودش بگرده اما دیدم افرادی رو ک شاید ب لحاظ قیافه و اندام واقعا زیبایی خاصی ندارن و جذاب ب نظر نمیرسن اما با افرادی وارد رابطه شدن ک بسیار متعهد و زیبا و خوش برخورد و پولدار هستن و شاهد تلاش های اون افراد هم بودم و میدیدم ک واقعا میخوان و دنبال این میگردن ک چطور رابطه خوب و سالم زیبایی بسازن و راه هم بهشون نشون داده شده…

    ولی اون الگویی ک من میخوام و اون چیزی ک خواسته من هست رو تا ب الان تو زندگیم چنین فردی رو ندیدم ،شاید این هم ب خاطر مداریه ک من توش هستم ب لحاظ عاطفی ، ک نمیتونم آدمهایی رو ببینم ک یک زندگی عاشقانه و یک رابطه عالی دارن و لذت میبرن.

    ولی ب هرحال هستن و دیدم کسانی رو ک رابطه عاطفی خوبی برای خودشون دارن و لذت هم میبرن و یا بدون اینکه بخوان خودشون رو اذیت بکنن سرکار میرن و درآمد خوبی هم دارن و اتفاقا حالشون هم خوبه…

    و خب ب طبع درجهت خواستشون هم تلاش کردن و نتیجه هم گرفتن…

    ب قول استاد عزیز ک میگن ” چطور میشه ک دوتا فرد توی یک فضای فرکانسی مشابه بزرگ میشن و زندگی میکنن ،اما نتایج یکی از اونها با فرد دیگه کاملاااا متفاوته و هییچ ربطی ب هم ندارن؟” حالا ممکنه از لحاظ مالی باشه، از لحاظ عاطفی باشه، از لحاظ سلامتی باشه، از لحاظ معنویت باشه و یا هرررر چیز دیگه ای …

    حالا سوال مهم من این هست ک ” من ک کلیی پاشنه آشیل توی وجودم پیدا کردم و نوشتم و از ترمزهام تا حدودی آگاه هستم ، و ب این پذیرش هم رسیدم ک خلق زندگی من دست خود من هست دست باور ها و فرکانس هام هست و نه چیز دیگه ای، حالا باید چکار کنم ک بتونم پام رو از روی ترمز بردارم؟؟ حالا دیگه باید چکار کنم ک نتیجه رخ بدهد؟؟ ))

    چون این جور ک من دارم میبینم با این همه تلاشی ک من میکنم ب لحاظ ذهنی و کار کردن روی باورهام ولی سرعت رخ دادن نتایجم بسیارر بسیار کند هست مثل راه رفتن لاکپشت ، خب اگر پام رو از روی ترمز برندارم و یا همین جوری پیش بره عملا من ب خواستم نمیرسم و هممون دیدیم افرادی رو ک زندگی کردن و پیر شدن و با کلی آرزوهایی ک ب هیچ کدومشون نرسیدن از این دنیا رفتن.

    من میخوام جزء اون دسته از آدمهایی باشم ک تمااام زندگی و دنیا رو تجربه میکنه و لذت میبره و بعد با

    کوله باری از شادی رضایت از این دنیا میره ،خب الگوی بینظیری هم داریم مثل استاد عباس منش عزیز ک از هر جهت دارن از زندگیشون لذت میبرن و ن ترسی دارن از آینده و ن غمی از گذشته.

    این بهترین الگویی ک هست هممون میتونیم داشته باشیم.

    و در آخر بگم ،فقط هم زندگیم ب این شکل نبوده ک دائما پام روی ترمز باشه و ب خواسته هام نرسم نه، من درمورد پاشنه های آشیل صحبت میکنم ک خب هرر انسانی توی وجودش ترمزها و باورهای محدودکننده ای داره ،اتفاقا من خیلی اوقات خواسته هایی رو داشتم ک فقط با تجسم نتیجه ،اون خواسته ام رو خلق کردم و بهشون رسیدم و یا گاهی اوقات با نوشتن و درخواست کردن از خداوند بهشون به راحتترین شکل ممکنه رسیدم بهتره بگم از مسیری ک فکرش رو هم نمیکردم خواسته ام رقم خورده و یا حتی با نوشتم خواسته ام ب شکل ستاره قطبی اون خواسته و اتفاق خوب رو خلق کردم.

    ک خب قطعا این مثال درمورد هممون صدق میکنه

    و میدونیم ک خواسته ها باید بعد از تولدشون رخ بدن و اما و اگر و شاید هم نداره

    اما ما اینجا درمورد پاشنه های آشیلمون فکر و صحبت میکنیم ک ب امید خداوند پیداشون میکنیم و بهههترین نتایجمون رو باهم ب اشتراک میزاریم و میشیم الگوی خوبی برای هم و دیگران و لذت میبریم انشالله ب امید خدا

    همین جا دعا میکنم ک انشالله هممون و تمام کسایی ک طلب هدایت میکنن درهایی از رحمت و نعمت ب رومون باز بشه و ب اون خواسته هایی ک سالهاست دنبالشون هستیم برسیم فقط با یک چیز ( برداشتن پامون از روی ترمز )

    از خداوند میخوام ک کمکمون بکنه تا بتونیم علاوه بر شناسایی ترمز ها ،پامون رو از روی اونها برداریم تا بفهمیم لذت پرواز و رسیدن یعنی چی…

    الهی آمین

    الهی آمین

    الهی آمین

    استاد عزیزم بیییینهایت ازتون سپاس گذارم بازهم ب خاطر طرح این چنین سوالات عالی و درجه یکی ک دقیقا عمیق ترین چیزهارو از وجودمون بیرون میکشید عاشقتونم استاد عزیزم و بانو شایسته زیبا زیبا رو️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 916 روز

    به نام الله مهربان خداوند هدایتگر

    سلام بر استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی پر تلاش

    سلام بر دوستان عزیزم

    خدای مهربانم هدایت کن ک بنویسم

    استاد عزیزم چ سوالات نابی چقدر عالی اصلا من نیمی از کلیپ رو 2 بار تماشا کردم خدای من استاد دارن راجع ب چی صحبت میکنن

    استاد انگار از قلب من خبر داشتن و این کلیپ رو گرفتن

    اشک در چشمانم حلقه زده اشک شوق اشک سپاسگزاری از خدا بابت اینک منو هدایت کرد ک به خودم و موقعیتم یه نگاهی بندازم ببینم کجام چ کرده ام و چ میکنم

    استادعزیزم در خصوص سوالاتتون

    اولین سوال چ خواسته ای داشتم ک براش بسیار تلاش کردم و حرکت کردم اما نتیجه ای ک میخواستم نتونستم بگیرم؟

    استاد من سالهاست دارم مهارت یادمیگیرم و تلاش میکنم ک پول بسازم یعنی از زمانی ک مجرد بودم تنها چیزی ک توی ذهنم بود شاغل شدن بود اونم من توی ی خانواده بسیار مذهبی و متعصب ولی من با تمام ترسهام تلاش کردم ازمون میدادم ک جایی برم سرکار ولی به دلیل مخالفتهای خانواده برای سرکار رفتن تن ب ازدواج دادم و خدا رو شکر بعد از ازدواجم پدرشوهرم خیلی دوست داشت عروسش شاغل باشه و این شد شروع رسیدن های من رفتم اولین کاریابی و با حقوق ناچیزی شروع کردم من حسابداری خونده بودم با تمام ترسهایی ک داشتم شروع کردم سعی کردم بهترین باشم بعنوان کمک حسابدار و اونقدر خوب بودم ک بهم پیشنهاد حقوق بالاتر و پست بالاتر داده شد اما چون نظر همسرم مهم بود و شرکت مسیرش از منزل ما دورترشد مجبور شدم استعفا بدم

    مجدد رفتم دنبال کار و بعد چند ماه ی کار دیگ پیدا کردم دیگ حسابداری نبود باید با ارباب رجوع صحبت میکردی با مشتری ها وچقدر من توی این موضوع ترس داشتم اما به لطف خداوند و علاقه ای ک داشتم برای شاغل بودن تلاش کردم بسیار تلاش کردم هر مهارتی لازم داشت یادگرفتم حتی مهارتهای فنی اونجا ، شده بودم آچار فرانسه ، اونقدر تلاش میکردم که حتی یه شب هم موندیم با همکارهای خانم دیگم توی شرکت تا صبح تا ثبت سیستم یکسری پرونده های عقب افتاده رو انجام بدیم شده بودم بهترین از صبح تا عصر اما پولی نمیدیدم کارت حقوقم پیش همسرم بود و توی این 2 سال من فقط یه سری چیزهایی ک لازم داشتم رو تهیه کرده بودم. خدای من بچه دار شدم و به دلیل شرایط جسمی مجبور شدم از کار کناره گیری کنم .

    بعد چند سال ک فرزندم بزرگتر شد مجدد رفتم دنبال کار و مهارت جدید اموزش دیدم و چند سال دوباره کار کردم اونجوری کار کردم ک تغییرات اساسی ک اونجا اتفاق می افتاد و من انجام میدادم کاملا مشهود بود اینجا هم پولی نمیدیدم اینجا هم کارت حقوقم دست همسرم بود این همه تلاش من و هنر من توی اون مجموعه با حقوق بسیار معمولی چند سال کار کردم و مجدد بچه دار شدنم همان و دورشدن از کار همان

    الان دیگ مسئول 2 تا بچه بودم نمیشد کار بیرون برم ولی باید پول میساختم وارد بورس شدم و بورس فاتحه اش خونده شد. وارد بازار طلا شدم و گفتن الان بازار برای معامله مناسب نیست وارد بازار کریپتو شدم برای همه ی اینها من تلاشهای شبانه روزی کردم تا اموزش ببینم تا بتونم پول بسازم اما باز هم فقط تلاش بود و تعریف و تمجید بقیه ک چقدر توی این امور مهارت دارم ولی پولی نساختم .

    استادم در خصوص سوال دومتون نمیدونم هر بار ک با خانمی صحبت میکردم ک شاغل بودن حتی با حقوق کمتر از من برای خودشون طلا میخریدن ، ماشین خریده بودن ، با مادر همکلاسی های دخترم ک صحبت میکردم که شاغل بودند اونقدر اسان بدون تلاشهایی ک من انجام دادم و مهارتهایی ک کسب کرده بودم اونها به راحتی میتونستن پول بسازن و اونو توی زندگیشون ببینن وحتی پس انداز کنن ،

    استاد من خیلی از جزئیاتشون خبر ندارم ولی طبق صحبتهای خودشون بسیار داشتند از زندگی لذت میبردن تفریحشون مهمانیهاشون ، روابطشون با بچهاشون خیلی خوب بود

    گفتم شاید باید برم مهارت ارایشگری اموزش ببینم الان بازارهای مالی شرایط مساعدی ندارن و برای همینه ک من پول ساز نیستم.رفتم مهارت دیدم چقدر سخت بود اوایلش خسته کننده و طولانی اما کم کم چقدر خوب شدم ماهر شدم عالی شدم

    اما هنوز نتونستم از اون هم پول بسازم

    استادم این کلیپ شما ک باور کنین فقط تا سوالاتش رو تماشا کردم منو وادار کرد به تفکر به اینکه بنویسم و الان دیدم نزدیک 30 تا ترمز ذهنی پیدا کردم فقط با یک ساعت فکر کردن به این موضوع

    به صورت لیست فقط تعدادی از ترمز ها رو مینویسم

    1-عدم خود باوری من هر کاری رو تلاش کردم و یادگرفتم بهترین بودم اما خودم رو باور نداشتم ک این منم و من میتوانم و تونستم .

    2-عدم لیاقت من هیچگاه خودم رو لایق پول ندونستم پول بسیارداشتن

    3-مهم بودن نظر دیگران بخصوص همسرم و کلی موارد دیگه ک مربوط ب عدم عزت نفس هست امیدوارم ک با انجام تمرینهای این دوره بتونم پول خوبی بسازم.

    4-من اگر پولدار بشم بقیه دلشون میسوزه چون نمیتونن مانند من زندگی کنن

    5-من اگر پولدار بشم اطرافیانم ناراحت میشن

    6-من اگر پولدار بشم همسرم ناراحت میشه و ازم دور میشه چون میترسه منو از دست بده

    7-من اگر پولدار بشم تنها میشم

    8-من اگر پولدار بشم نکنه حق دیگران یا کسی باشه ک توی زندگی من بیاد

    9-من اگر پولدار بشم نکنه بیماری بیاد توی زندگیم چون خداوند هر نعمتی رو میده ی نعمتی رو میگیره(باورهای اشتباه اطرافیانم به قول بابام پولدارها در حسرت یه روز زندگی کردن با ارامش رو دارن شبیه ما یعنی ما اوضاع مالی بدی نداشتیم هیچ وقت اما همیشه توی خانوادم باور کمبود هست و تمام شدن فراوانی ها مثلا بابام همیشه میگن ثروتمندها خواب درستی ندارن چون نگران مالشون هستن)

    10-پولدارها ادمهای بدبختی هستن چون ن زمان دارن ن روابط عاطفی موفق(خدا رو شکر ک شما هستید و من وقتی شما زندگیتون و روابطتتون رو میبینم تحسینتون میکنم خدایا شکر به خاطر وجود شما استادم)

    11-من پولدار بشم همه منو واسه پول میخوان ن خودم

    12-من اگ بخوام پول بسازم حتما در حق بچهام کوتاهی کردم

    13-من اگر بخوام پول بسازم دیگ نمیتونم بچهامو درست تربیت کنم

    14-من اگر بخوام پولساز باشم نمیتونم همسر خوبی باشم.

    15-زنان پولدار همیشه با همسرهاشون مشکل پیدا میکنن

    15-پول ادم رو از خدا دور میکنه

    16- پولدارها بیماری های لاعلاج دارن

    و……

    استاد ترمزهای زیادی هستن

    وای خدای من چقدر شرک چقدر تفکر اشتباه چقدر ترمز ذهنی

    من چقدر با خودم کار دارم من چقدر باید عزت نفسم رو افزایش بدم چقدر باید روی باورهام کار کنم

    این همه سال تلاش این همه سال همه خودت رو گذاشتن تلاشهای شبانه روزی اما چطور میتونست با این همه باورشرک آلود پولساز بود

    خدایا سپاسگزارم بابت وجودت بابت حضورت بابت اینک خدایی چون تو دارم ک منو دوست داری منو هدایت میکنی و منو در پناه خودت حفظ کردی خدایا شکرت

    خدایا من نمیدانم و تو میدانی من نمیتوانم و تو میتوانی افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد خودت یاریم کن

    استاد عزیزم صمیمانه سپاسگزارم از شما

    به امید روزهایی ک بیام و بگم ک چ باورهای قدرتمندی ساختم و چطور دارم پولسازی میکنم.

    در پناه الله مهربان باشید خداوند بی همتا یگانه عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1861 روز

    سلاااام، عاشقتونم️

    دو روزی هست که شدیداً دارم به موضوع این قسمت فکر میکنم.

    دیروز برای تمدید گواهینامه م سر از یک بیمارستان در آوردم که در مرکز شهرمان است، یک جای خیلی شلوغ.

    هوا به شدت گرم بود و من هم بایستی زودی به سر کارم برمیگشتم . این ها داشت استرس وارد میکرد و حالم را اسیدی میکرد.

    یک مرتبه مچ خودم را گرفتم و سریع شروع کردم با خدا گپ زدن و گفتم: ببین خدا جون، فرمون دست خودت ، همه چی رو ردیف کن! بعد کولر ماشین رو تا آخر باز کردم و شروع کردم به لذت بردن.

    ده قیقه بعد، کنار خیابان، یک جای پارک باور نکردنی روبروی بیمارستان پیدا کردم.

    رفتم داخل بیمارستان. همه جا وحشتناک شلوغ بود. پرسان پرسان رسیدم به مسئول پذیرش مربوطه.

    گفتم سلام. بعد پرونده ام را نشان دادم و گفتم: چکار کنم؟

    جواب داد: شکر خدا رو کن که بازارش کساده و دست توش کمه! کلا کاری که دست توش کمه، سرمایه گذاری توش ، به نفعه!!

    پرونده توی دستم، هاج و واج نگاه میکردم…و به این فکر میکردم که چقدر در طول زندگیم، به خاطر خواسته های کوچک و بدیهی، به خاطر پیدا کردن جاپارکهای زندگیم،سراغ کاسبیهای خز شده و مزخرفی رفتم که تو بازار اشباع شده بودند و صف خرید برای اخذ نمایندگی داشتند…و دریغ از اینکه یک جای پارک برایم ردیف کنند!

    خوش بخت و خوش شانس و پولدار باشید️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مصطفی جعفری سرابی گفته:
    مدت عضویت: 988 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و مریم بانو

    و همچنین همه دوستان عزیز همفکرانسی

    چقدر لذت میبرم از دیدن این منظره رویایی

    و منم برای درک این همه زیبایی به طاق بستان میرم که تقریبا شبیه ملک شخصی شماست و آرزو دارم یه روز منم همچین ملک زیبای رو تو ایران اشته باشم.

    استاد جان من همیشه عبارت تاکیدی من انسان ارزشمندی هستم رو با خودم تکرار میکردم و تکراری باعث شده بود که من از اون ور بوم بیفتم پایین؛ تا جای که احساس میکردم من از اکثر آدمهای دور برم سرترم و دچار خودشیفتگی کاذب شده بودم؛خلاصه تا دیروز که داشتم باز تکرار میکردم یهو به خودم گفتم خوب حالا که من آدم ارزشمندی هستم ؛پس نشانه های یه انسان ارزشمند چیه؟

    یه آدم ارزشمند پشت سرم دیگران غیبت نمی کنه

    یه آدم ارزشمند برای خودش و کارش ارزش قائل هست

    یه آدم ارزشمند برای از اعتماد دیگران سئواستفاده نمی کنه

    یه آدم ارزشمند برای سلامتیش ارزش قائله و هر چیزی رو نمیخوره

    یه آدم ارزشمند با هر کسی دوست نمیشه

    یه آدم ارزشمند هر حرف لقی از دهنش بیرون نمیاد

    یه آدم ارزشمند لباس هاشو همیشه رو چوپ لباسی میندازه

    یه آدم ارزشمند با همسرش خوب رفتار میکنه تا الگوی مناسبی برای فرزند اش باشه

    یه آدم ارزشمند چشم به دارایی مردم نداره و از پیش رفت افراد خوشحال میشه

    یه آدم ارزشمند اگه یه اتفاق نامناسبی براش بیفته میگه ؛الخیر فی ما وقع

    وووووووووو

    خلاصه بعداز گفتگوی که با خودم داشتم فهمیدم که من تعداد محدودی از این رفتارها رو دارم ؛که برای ارزشمند شدن خوب بود ولی کافی نیست خلاصه به خودم تعهد دادم که این ارزشمندی من باید فاکتورهای زیادی رو پوشش بده و من برای ارزشمند بودن باید این اصول رو رعایت کنم .

    تعهد من برای تغییر اساسی تو تمام مراحل زندگی با فایل رضا عطا روشن شروع شد و به لطف خدا تا حدود زیادی حواسم هست که از مسیر خارج نشم و کمتر در باره قانون با افراد صحبت کنم هر چند هنوز تو این راه از بیست نمره 10 رو به خودم میدم برای همتون آرزوی بهترینها رو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    سهیلا سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 947 روز

    سلام به استاد عزیز وهمفرکانسیهای عزیزم

    استاد از تمامی فایلهای باارزشتون که باعث هدایت ماست این فایل بی نظیر واقعا به همه ی ما کمک های فوق العاده ای میکنه من معمولا بعد از دیدن هر فایل چند کامنت از عزیزان میخوندم اما اینجا من ده ها کامنت خوندم چون میتونم اون موانع واون باورهای مخفی خودم را راحتتر بکشم بیرون

    درمورد سوال اول باید بگم بله من نیز توی خیلی موارد چیزی را میخواستم وزحمت شاید به اون صورتی نکشیدم که بگم خیلی تلاش کردم اما بی تفاوت هم نبودم ولی هم توی روابط مشکل داشتم وهم توی مسایل مالی

    من از زمانی که با شما آشنا شدم در زمینه ی شناخت وتوکل ودر زمینه ی توحیدی بودن عالی شدم یعنی باورهام به شدت ایرادداشت اینکه احساس گناه که مبادا نمازم غذا بشه خداوند چه عقوبتی برای من داره استاد با آموزهای شما یاد گرفتم دیگران را هرگز قضاوت نکنم اصراری برای هدایت کردن دیگران وچقدر خدای واقعی را پیداکردم در روابطم با دیگران عالی شدم آنها را درک میکنم وعزت نفسم عالی شده استاد قبلابه دلیل عدم لیاقت خودم را در برابر دیگران کوچک وخوار وذلیل میکردم خصوصا در برابر خانواده شوهر وآنان به خود اجازه میدادن هر گونه دوست دارند با من رفتار کنند اما فهمیدم نه من لایق بهترینها هستم لایق استقلال فکری دارای حریم شخصی در زندگی وبا تکامل پیش رفتم والان تونستم موفق باشم اما استاد در مورد مسائل مالی هنوز نه ولی امیدوار

    من باتوجه به کامنتها خیلی از باورهای مخربم راشناسایی کردم یکی اینکه من حوفه ی آرایشگری دارم باورم براین بود که بابا توی هر محله چند تا آرایشگر وجود داره ودیگه اشباع شده یا مشتری کجا بوده مردم از گرسنگی دارن میمیرن بیان آرایشگاه یا آرایشگری شغل بی برکت وحتی شنیده بودم پولش کراهت دارد واستاد خودم در زمینه ی آرایشگری توی زندگیش شکست خورده بود وهمسرش بهش خیانت وبعد طلاق حالا این خانم مدام از اینکه مردها چه موجودات پستی هستند البته باعرض معذرت از همه ی آقایون محترم

    اینها در ذهن من باورهای قربانی شدن راایجاد کرد ودیگری عدم لیاقت یا اگر من تلاش کنم وکار کنم از کارهای خانه داری وهمسرداری وتربیت بچه هایم غافل خواهم شد ومعلوم نیست چه اتفاقاتی براشون بیفته ومن اینجا ایمان نداشتن خودم را نیز شناسایی کردم باور داشتم که آرایشگرها انسانهای خوبی نیستن وهنوز هم باورهای بیشتری را میتونم بیرون بکشم

    واینکه کسانی که به راحتی کسب درآمد میکنن

    بله یک استاد دیگری که من پیششون بودم آموزشگاه داره وعالی کارمیکنه وتازه همسر وبچه هاش به سرش قسم میخورند وخودش میگه من بچه هام بسیار خودکفا شده اند وبسیار کمک حالم هستند وکافی غذا بپزم کلی ازم تشکر میکنن واینها برای من بسیار جالبن استاد هم اکنون من درآمد بسیا ناچیزی دارم اما انشاالله با شناسایی باورهای غلط وکار کردن روی خودم قول میدم به زودی از نتایج عالی خود براتون بنویسم پایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2027 روز

    به نام خدای مهربونم که مرا به این مسیر زیبا هدایت کردم.اگه الان دارم اینجا کامنت مینویسم وچند وقتی هست که در این سایت واین مسیر هستم به خاطر دوتا تضاد تو زندگیم بود که دنبال راهی برای رسیدن بهشون بودم که به لطف الهی و آموزه های استاد گرانقدر الان هر دوتا خواسته ام رادارم ولی طول کشید تا بهشون رسیدم اولی بعد 12سال ونیم در دوسال گذشته ودومی بعداز 14سال که قبل عید بهش رسیدم.

    من از زمانی که ازدواج کردم به خاطر شرایط همسرم که مامانشون تنها بودن وهم شرایط مالی اجازه نمیداد رفتم خونه مادر شوهرم زندگی مشترک رو شروع کردیم به امید اینکه سه چهارسال بعد مستقل بشیم رفتن همانا وموندگارشدن طولانی همانا ومشکلات وخودخوری هم همانا.با وجودی که خودم کارمند شدم به خاطر باورهای داغون واحساسات خرابم حقوقم صرف تسویه وامهای همسرم میشد وامهایی که همش ضرربود.البته منم یک باوری محدودکننده ای که داشتم این بود که خودم شاغلم بچه هامو چه کارکنم باید شخص مطمئنی مثل مادر شوهرم پیششون باشد.هرچند از قضیه نگهداری بچه هام راضی بودم ولی ارزوم مستقل شدن بود.تا اینکه وارد این مباحث شدم وذهنم وروحم اروم شد واینقدر درگیر نوشتن وگوش دادن به ویسها شدم که شرایطم یادم رفته بود وخیلی راحت با پول خیلی کم که فقط بعداز این که دادن وامهای همسرم تموم شد وحقوق خودم رو چند ماه جمع کردم خداوند دستی از دستانشو فرستاد ودر همون حینی که من دنبال خریدن زمین یا ماشین بودم چون پولم خیلی کم بود شخصی اومد که گفت حاضرم شریکی با هم چیزی بخریم وپولمون اندازه خرید یک خونه شد وبه راحتی تمام خونه خریدم ومن اثاث کشی کردم ومستقل شدم.یعنی طرف که شریکم بود تو بنگاه میگفت نمیدونم چرا تو شهرستان دارم خونه میخرم منو جادو کردن در صورتی که خودش اصلا اینجا نیست بله خدای مهربون میخواست از این طریق وقتی که دید من احساسم خوبه ارامش دارم ورهاشدم خواسته منو بعد این همه سال تیک بزنه.االبته اون باوری که داشتم باید بچه هام پیش مادرشوهرم باشن دیگه چون دختر اولم بزرگ شده بود احساس میکردم میتونه از پس آبجی هاش بربیاد ونیاز به کسی نیست داشت از بین میرفت.خواسته دومی این بود که شوهرم تک پسر بود وپدرشو در سن کم از دست داده بود همیشه احساس تنهایی میکرده ویه جورایی میدیده هم سن وسالاش چند تا داداش بودن یه عقده ای براش به وجود اومده که میخواسته اینو از طریق اینکه خودش روزی صاحب چندتا پسر باشه جبران کنه وبه شدت اصرار داشت که حتما پسر داشته باشه منم از طرفی خودم در خانواده ای بودم که داداش زیاد دارم وکمبود خواهر داشتم واز طرفی چون داداشم زیاد اذیت میکرد کلا پسر دوست نداشتم وباورای مخرب در مورد جنس پسر داشتم.که پسر بچه جز اذیت چیزی برای پدر ومادر نداره .من باردارشدم اولین بچه ام دختر زیبا شد دومی رفتم دنبال رژیم واین حرفها دومی هم دخترشد برای سومین بار هم خیلی به خودم زجر دادم یک رژیم سرسختانه که از نخوردن کلسیم برای چند ماه همه استخوانهام درد میکرد بازم دختر دوست داشتنی دیگه ای شد ومن صاحب سه تا دختر شدم وهمچنان این مسئله پسر حل نشد.(در صورتی که بیشتر همکارانم همین چیزایی که من رعایت میکردم خیلی کمتر از من رعایت میکردن وخودشونو اذیت نکردن والان پسراشون ابتدایی هستن.)

    تا اینکه عید 1401فقط به این قصد که به این خواسته ام برسم وارد دوره 12قدم شدم خواستم دوره ای طولانی باشه که خوب آموزشهاش درگیرم کنه که استاد گفتن یه هدف انتخاب کنید منم اسم سال 1401اسم پسرم گذاشتم.قدم به قدم با اموزشها پیش رفتم باورهامو درست کردم برای ذهنم منطق اوردم که ببین تمام این ساخت وسازها تمام این پیشرفتهای بشری توسط کسانی بوده که یه زمان پسر بچه بودن.پسرای خوب ومودب تو فامیل آشناها یاد میکردم کلی عکس پسر بچه پیدا کردم کلیپ میساختم روی کلیپها باورهای مثبت رو تایپ میکردم وهر روز میدیدم تا اینکه قدم 11تستم مثبت شد وقبل عید که دیگه قدم 12رو هم تموم کرده بودم رفتم سونو دکتر گفت که پسره خدایا شکرت .خیلی راحت باحس وحال خوب با وجودی سرشار از ارامش به این خواسته ام رسیدم و منتظر تولدش هستم.در صورتی که دکتر بهم گفته بود شرایط رحمت اصلا مناسب بارداری نیست ولی با توکل به الله مهربون در کوتاهترین زمان ممکن این اتفاق افتاد.

    خواسته ها اجابت میشوند به شرطی که ما در مسیر الهی باشیم و با حس وحال خوب به خودش وصل باشیم.این دوتا خواسته ام بود که پامو از روترمز برداشتم اجابت شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سارا توکل گفته:
    مدت عضویت: 1516 روز

    با سلام و احترام خدمت اساتید گرانقدر و دوستان گرامی

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    رابطه عمیق و عاشقانه و گرمی با همسرم ندارم. با هم حرفی نمی زنیم من فقط غرغر می شنوم.

    با فرزندان کوچکم دو پسر دو قلوی هفت ساله اند. رابطه عاطفی و احترام آمیزی نداریم. آنها بسیار عصبی و پرخاشگر و ناآرام هستند و من بدتر از آنها. بسیار نامرتب و ریخت و پاش کن هستند. خیلی باهم دعوا می کنند و همدیگر را می زنند. در عین حال از هم جدا هم نمی شوند و با بقیه بچه ها و معلم مدرسه ارتباط برقرار نمی کنند. حرف هیچکس را گوش نمی دهند و حساب نمی برند.

    با وجود اشتغال ، هیچ پس انداز مالی از خودم ندارم، همه درآمدم را در کنار درآمد همسرم در زندگی خرج می کنم ولی همسرم خانه و ماشین و همه چیز را به نام خودش خریده و من کار می کنم و قسطهایش را می دهم و ضامنش شده ام.

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    همکارانی دارم که روابط گرمی با همسرشان دارند با هم حرف می زنتد حرفشان در مقابل فرزتدان و فامیل با هم یکی است. به هم احترام می گذارند و نسبت به هم عشق و محبت دارند.

    همکاران و دوستانی دارم که خانه و ماشین به نامشان است. حتی آشنایانی دارم که خانم خانه دار هستند و از خودشان درآمدی ندارند و همسرشان خانه و زمین و ماشین به نامشان کرده.

    در فامیل و دوست و آشنا بجه ها آرام هستند، در کارهای خانه کمک می کنند، خوش برخورد و مودب هستند، به درس علاقه دارند، آداب معاشرت را رعایت می کنند و به والدینشان احترام می گذارند و حرف گوش کن هستند. از سرکار که به خانه می روند خانه هایشان مرتب و تمیز است و بچه ها با روی خوش منتظر مادر هستند برایش چای و شربت آماده کرده اند و همه با هم در صلح هستند. همه با هم درس می خوانند و مطالعه می کنند و کارهای هنری هم انجام می دهند.

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    هیچی نمی دونم. احساس می کنم مغزم قفله. نمی تونم ترمز ها را بشناسم.

    می دونم که همیشه دوست داشتم استقلال مالی داشته باشم. از دعواهای دوبرادر کوچکترم در کودکی و پسرخاله هایم با همدیگه و پسرعمه هایم با همدیگه متنفر بودم و شنیده بودم از هرچی بدت بیاد سرت میاد. از مردهایی که حق زنشان را ادا نمی کردند در دلم خیلی بدم می آمده. از اول نمی خواستم داراییم را با همسرم شریک شوم ولی بد اخلاقی می کرد و فکر می کردم اگر همه چیز را صادقانه باهاش وسط بگذارم عوض میشه ولی بعد از گذشت 22 سال نشد که نشد.

    برای تولد فرزندانم بعد از گذشت 10 سال از تولد فرزند اولم خیلی تلاش کردیم . مشکلاتی که با اینها دارم با فرزند اولم نداشتم. با اینکه سر فرزند اولم هم شاغل بودم و دست تنها بودم و کمکی نداشتم و همسرم هم همکاری نمی کرد و فقط متوقع بود. سر این دوتا همان شرایط بود ولی همسرم و فرزند اولم همکاری می کردند اما سن و سالمان بالا رفته و بی حوصله و بی اعصاب شده ایم. زودتر خسته می شویم. وزنمان هم بالا رفته و هزارتا دردو مرض جانبی گرفته ایم که مارا کم طاقت تر هم می کند‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: