چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 55

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیرین محمدی گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    سلام.شبتو ن خوش.دومین باره که دارم دیدگاه خودم رو مینویسم.داشتم دوره احساس لیاقت دو دوباره مرور میکردم .دفترو خودکارمم گداشتم که هرجانیازبودبنویسم.یدفعه سراز این فایل دراوردم که چرا باوجود تلاش فراوان به خواسته هایم نمیرسم.

    الان که دوساعته تقریبا دارم گوش میدم ومینویسم ی ترمز پیداکردم .

    ی خواسته ای که اصلا شاید برا بعضی ها مسخره باشه.ولی برامن مخصوصا امسال شد عداب.

    تا مرحله آخر پیش رفتا ولی دوباره بهم خورد.

    انگار من لذت میبرم که بعداز هر کار سختی دیگران بهم مبگن ووو شیرین تو تنهایی انجامش دادی.از مرداهم مردتری.

    وچه لذتی داره شنیدن اینها.تمام سختی یادت میره.

    عاره من ازتعریف وتمجید بعد کار خوشحال میشدم.

    به چه قیمت گزافی.

    چقدر به وجد میامدم.

    الان که فکر میکنم دوست دارم زن باشم.کارهام رو باهمون ظرافت زنانه انجام بدم.

    کارهای راحت وسبک .

    ونمونه بارزی که چقدکارها میتونه راحت پیش بره وانجام بشه دوست صمیمی دارم که من همیشه بهش میگم خدا برات کار میکنه.

    ازبس کاراش راحت انجام میشه.

    وخدااااا برای من هم میشه که کار کنه.چون منو ودوستم هیچ فرقی باهم نداریم.

    کارها باید راحت انجام بشه .

    من نیازی به تعریف وتمجید ندارم.دوست دارم یک زن باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    مریم السادات هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1394 روز

    به نام الله یکتا و هدایتگرم

    سلام به همه عزیزان این سایت الهی

    الان دومین باره دارم این فایل رو گوش میدم تقریبا 1هفته پیش بود که گوش کردم و سوالات رو نوشتم داخل دفترم و قرار بود دومین جلسه رو گوش بدم که شد یک هفته بعد امروز که تنها بودم و گفتم بهترین زمان برای گوش دادن قسمت دوم هستش اومدم داخل سایت و جلسه دوم رو پلی کردم و با دفترم نشستم در خلوت وقتی استاد اول جلسه دوم گفتن باید جلسه یک رو گوش داده باشید و بعد این جلسه رو و اینکه گفتن کامنتهای جلسه 1 رو مطالعه کنید سریع فایل رو استپ کردم و به خودم اومدم که مریم جلسه اول چی بود یادته؟و آیا کامنتهارو خوندی؟کامنت گذاشتی ؟دیدم خیر هیچ کدوم رو انجام ندادم البته داخل دفترم نوشته بودم باز رفتم سراغ نوشنه هام و گفتم باید کامنتهارو بخونم با خوندن هر کامنت صبر کردم نکته برای خودم نوشته و دیدم دلم آروم نیست اومدم و فایل رو یه بار دیگه گوش کردم..خدای من همون اول ماجرا غیر از چیزایی که نوشته بودم توی دفترم دیدم من همیشه سخت میگیرم مسائل رو چرا مریم به نظر تو باید همه چیز سخت باشه اینو وقتی استاد گفتن همه چیز باید راحت اتفاق بیوفته خیلی واضح شد واسم یکی از ترمزهام و اینکه من بهتره اینجوری بگم

    سوال 1 چه خواسته هایی داشتم که تا حالا بهش نرسیدم…من خواسته بودم که ثروتمند باشم اول فقط مالی ولی بعد ثروتمند بودن در تمام ابعاد رو خواسته بودم و کنترل ذهن

    خب سوال دوم چه کسانی رو دیدی که با تلاش کمتر تونستن برسن توی خانواده خودم که هیچ کس اما از کامنتهای دوستان و اینجا خیلی هارو دیدم و تحسینشون کردم

    حالا سوال سوم چه باورها و ترمزهایی..اینکه من همیشه سخت میگیرم یه رها کننده بودم و حل مسئله رو نداشتم الان خیلی بهتر شدم و هرچقدر بهتر تونستم این کارو بکنم حالم بهتره و عدم احساس لیاقت و ندونستن اینکه من لایق بهترینهام

    ندونستن و نخواستن خواسته هام..ویا اینکه اونا با تو فرق دارن تو که خوب نیستی همه از تو بهترن و خیلیییی از این ترمزها که خودممم نمیدونستم اینکه حالا بعدا ..بهانه های جورواجور

    تا الان اینارو تونستم بنویسم بلکه باز هم هست و من این مسئله رو اینبار پیدا و حلش میکنم و براش قدم برمیدارم

    استادجانم ومریم عزیز ازتون خیلییی سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    مرضیه سیفی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1169 روز

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته عزیزو دوست داشتنی. استاد من همسرم یک هدف داشتیم، اونم این بود مایه آپارتمان 78 متری داشتیم اون فروختیم همسرم تغییر شغل داد بامشورت هردومون، یه کامیون آمیکو 6تن باهاش گرفتیم که زندگیمون یه تغییر کنه، چند ماه ماه اول باتلاش مداوم همسرم درآمدش بد نبود، تا اینکه به تعمیر موتور افتادنزدک250هزینه برامون داشت، یعنی دیگه جوری بود برای خریدیه نان خشک واقعا سختمون بود، دوباره همسرم رفت سر شغل سابقش، چون دیگه درآمدی نداشتیم من خانه دارم همسرم با کار کردنم مخالفه، هر شغلی دوست نداره برم. البته خودم یه هدف دارم به پاس فایلهای رایگانتون به اون ایده رسیدم فعلا در شرف آموزش اون کارم. همسرم خیلی تلاش می کنه مایه زندگی راحت داشته باشیم.خودشم همیشه می گه نمی دانم کجای کارم می لنگه، البته نگفته نمونه مایه وام بهره ای توزندگیمون هست. من خودم به این جور وام ها اعتقادی ندارم وباورم اینه زندگیمونو به آتیش می کشه. همسرم هم دوست نداره ولی همیشه می گه مجبورم. خیلی مشتاقم از محصولات استاد بخرم. هنوز فرصتش پیش نیومده انشالله سریع به مدارش برسم. بی نهایت ممنونتم استاد عزیزم ومریم خانم عزیز که این فرصت و رو در اختیار ماگذاشتین که این مساله رو به یاد بیاوریم ودر رفع حل آن باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مرتضی خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1315 روز

    سلام و عرض ادب به شما دوستان با ارزش من

    جدیدا چند تا باور منفی ( ترمز ) پیدا کردم

    با شما به اشتراک بزارم

    دوستان باور مناسب و منطقی برای ترمز های زیر رو اعلام کنید

    1- اگر من ثروتمند بشم، خونه خوب بخرم همسایه های من آدم های خوبی نیستن.

    ■ ترس از همسایه

    2- اگر من ثروتمند بشم، خونه کنار دریا یا جنگل داشته باشم ترس از جانوران مثل مار عقرب و…. وارد خونه بشه

    ■ترس از جانوران

    3- اگر من ثروتمند بشم ، منشی یا وکیل من با اطرافیان دست به یکی می کنند ثروتمند من رو از من بگیرند

    ■ ترس از وکیل . منشی

    دوستان راجب باور های منطقی موارد بالا راهنمایی می کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      پریسا کرد گفته:
      مدت عضویت: 3256 روز

      سلام و وقت بخیر من برای خونه جدید و همسایه های جدید که خیلی آدم حسابی هستن و فوق العاده هستن هیجان دارم برای آشناییشون و خوشحالم که با آدم حسابی ها هم سایه شدم.

      من وقتی در مدار ثروت و درستی قرار بگیرم آدم های نادرست خود به خود از من دور میشن و طبق قانون ما دسترسی به هم نداریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      عاطفه خواجه گفته:
      مدت عضویت: 1775 روز

      سلام اقا مرتضی

      برداشت من اینه که شما احساس قربانی بودن دارین، باید به یاد بیارین که شما خالق صد در صد زندگی خودتون هستین نه قربانی که دیگران بتونن در زندگی شما تاثیری بذارن، مطمئن باشین چیزی که مال شما باشه هیچ قدرتی نمیتونه اونو از شما بگیره، ایه قرآن رو به یاد بیارین که میگه اگر خدا بخواد کسی رو بالا ببره کیه که بتونه اونو پایین بیاره، فایل قربانی شرایط یا خالق شرایط که یکی از همین فایل های اخیر هست رو چندین بار گوش کنین. البته یه چیز جالبی بهتون بگم که در باور اول شما، من دقیقا باور برعکس اینو دارم، چون معتقدم همیشه در مکان های فقیر فساد و بدی بیشتره ولی ثروتمندا انسان های خوبی هستن، شما باورتون اینه که ثروتمندا ادمای بدی هستن در صورتیکه اونا خوبن، شما برای تغییر این باور باید بگردین و الگوهایی رو پیدا کنین که ثروتمند هستن ولی بسیار انسان های خوبی هستن، مثل استاد عباسمنش و همسرشون، مثل بچه های سایت، و هرکس دیگه ای که توی اطرافیانتون هست، یادتون باشه واقعیت زندگی شما همون چیزی میشه که بهش توجه میکنی، اگه میخوای با ثروتمندان خوب تعامل داشته باشی باید دنبال الگوهایی با همین ویژگی باشی، موفق باشی دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      وحیده گفته:
      مدت عضویت: 2138 روز

      سلام دوست عزیز

      دوست دارم جواب سوال هاتونو بدم چون ترمز های خودمم شبیه این بود و

      در مورد همسایه و اطرافیان باید باور کنید که فرکانس شما که عوض بشه آدم های اطراف شما عوض میشن آدم های هم فرکانس شما اطراف شما میان ،یعنی اگه شما آدم خوبی هستید پس آدم های اطراف شما هم خوب میشن ، حالا چجوری به این باور برسیم شما تغییر کنین یکمم با خوندن مداوم کامنتهایی که بهتون احساس قدرت میده و با خودتون کمی به صلح برسید میبینید که آدمای اطرافتون تغییر میکنن از نظر رفتاری یا حتی فیزیکی عوض میشن ، فقط باید بدونید این از کجا آب میخوره، به نظرم همه چیز به احساس لیاقت برمیگرده ما لایق اینیم که بهترین انسان ها در کنارمون باشن ، دستای خدا مگه میشه بد باشن ، اگه بدن بخاطر اینکه درونی ما با خودمون سر جنگ داریم،

      ترس از حشرات و ایناا ، من چون خودم نتونستم ترسمو از سوسک و حشرات از بین ببرم نمیتونم تز بدم ولی ازین لحاظ میشه به قضیه نگاه کرد که شما باید سبک شخصی خودتونو داشته باشین از حشرات بدتون میاد اصلااا لزومی نداره تو طبیعت خونه بگیری، تو مدرنترین جای هر کشور و شهری خونه بگییر ، تو برج خونه بگیر، برای سفرت به تمیزتریین و بهترین هتل ها برو که خبری از حشره نباشه این جهان برای هر سلیقه و سبکی جا داره، طبیعا فقط در حدی برین که لذت ببرین لازم نیست داخلش زندگی کنین که نگران موجودات باشین

      ترس از منشی وکیل هم باز برمیگرپه به فرکانس و احساس لیافت و توکل و تسلیم بودن در برابر خدا و افراد رو دست خدا دیدن و اینکه الان به نظرم کارها انقدر ساده شده که زیاد هم نیاز به وکیل و منشی نیست ولی خب برای رسیدن به خوشبختی پایدار باید با خودمون به صلح برسیم ارزشمندی بی نهایت خودمونو درک کنیم و وقتی به این درک برسیم چون جهان آیینه اس مطمعن باشین وکیل و منشی میشن دستای خدایی که فقط به اضافه شدن ثروت و خوشبختی شما اضافه میکنن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1831 روز

    به نام خالق زیبایی ها سلام

    قبل از این که به سوال جواب بدم تا چند لحظه پیش به کلمه خالق زیبایی ها آنقدر با دقت نگاه نکرده بودم انگار تازه محرم شدم برای درک عظمت این اسم اگر من ربم خالق زیبایی میدونم پس منم هم زیبا هستم من هم باارزش هستم چرا که من ساخته دسته اویم .

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟ به تازگی یک خواسته رو به یاد اوردم اونم قبولی در بهترین دانشگاه ها بوده از همون دوران کودکی این خواسته شکل گرفته بود براش هم تلاش های بسیار کردم شدم بچه درس خون یه چیزی اون ور تر از درس خون اما نشد هر بار به دلیلی نمیشد .

    من هیچ وقت به یک دانشگاه عالی نرفتم فقط دو ترم دانشگاه پیام نور رشته مهندسی محیط زیست بعدشم که ترک تحصیل کردم چون دوست نداشتم تا این اواخر که چند سال از اون روز ها میگذره این خواسته رو فراموش کرده بودم خودم با این فکر که نیازی نیست برای موفقیت به دانشگاه بری گول میزدم میگم گول میزدم چرا که من دوست داشتم برم از اعماق قلبم اما دست نیافتنی میدیدمش و برای خودم حرامش کردم نه که مثل استاد خیلی راحت قایق تفریحی میتوانه بگیره اما دقیقه آخر منصرف میشه نه من نداشتمش و خودن گول زدم

    چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟ الان بزرگ ترین ترمز پیدا کردم احساس عدم لیاقت . احساس گناه . من می ترسم که قبول بشم در دانشگاه های خوب بر اساس سوابق تحصیلی چرا که من مثل بقیه یک سال اون رشته رو نخواندم رشته من چیز دیگه بوده و من حق اون ها رو زایه میکنم . اون ها خیلی می دونن و من نه . من نرفتم حتی کلاس های بیرون ثبت نام کنم با این بهانه که ورودی کنترل کنم اما من میترسیدم میترسیدم

    کد درست هم بهم گفته شد : من لایق ام چون پاره از خدا هستم چون من اگه به خودم به خواسته خودم شک کنم درواقع عظمت خدای خودم خالق خودم زیر سوال بردم درواقع کافر شدم و ندیدم قدرت رب العالمین من لایق ام چرا که پاره ای از وجود او هستم من لایق ام چون خالق ام اوست من لایق ام لایق بهترین ها خدایا متشکرم متشکرم برای این لحظه متشکرم برای حال خوبم متشکرم متشکرم متشکرم

    مریم به یاد داشته باش این دنیا تنها یک بازی هست بازی کنترل ذهن جدی نگیر ش و دلایل و حرف های پوچ جامعه رو نپذیر بدون که تو لایق خلق کردن و درخواست کردنی و این یعنی ایمان و باور واقعی به رب العالمین. دوست دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 3744 روز

    دررود.

    برای کسب و کار مدتی هست که تمایل به زدن یک گالری برای آموزش نقاشی دارم. یک بار تا مرزش رسیدم ولی نشد. ترمز هایی که دارم

    1. از پسش بر نمیام.

    2. چطوری شاگرد پیدا کنم.

    3. اگه نشد چی.

    با توجه به قانون و راهنمایی شما باید با تغییر نجواهای درونی و کنترل ورودیها این ترمزها رو تغییر بدم .

    سپاس ازتون حسین عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حسین سلیمانی گفته:
      مدت عضویت: 1554 روز

      سلام دوست عزیزم به امیدخدا بابرداشتن ترمزهاتون بوسیله آموزشهای بینظیر استاد بزرگ وعزیزمون استاد عباسمنش به خواسته هاتون میرسین ،من همیشه خداروشکرمیکنم که باهمچین استادی آشناشدم ،استاد به معنای واقعی کلمه ،یه نعمت بزرگی هست که به سایت استاد واستاد وواقعا استاد عباسمنش هدایت شدیم وباید قدراستاد روبدونیم همه جوره.ممنون که ترمزهاتو نوشتی دوست عزیزم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 3744 روز

    درود. به نام خداوند مهربان

    استاد گوش دادن این فایل خیلی ذهنم رو به هم ریخت. من سه سال و نیم هست که با همسرم ازدواج کردم و همیشه باورم این بود که اول ازدواج بچه دار میشیم. یک سالی گذشت ولی اتفاق نیافتاد. یکی از دوستام میگفت این نیاز جسمانیه و شاید روحت بچه نخواد. یکی میگفت شاید شوهرت از ته دل نمیخوادکه نمیشه . یکی گفت سنت بالاست و معلوم نیست بشه . بعد یک سال کلی آزمایش و عکس و ویزیت … انجام دادیم . همه آزمایشها اوکی بودن ولی هنوز هم نشده. بعد گوش دادن این فایل هیچ باور محدود کننده ای به ذهنم نیومد. یه لحظه نشستم و به درونم گوش دادم و از حرفایی که شنیدم تعجب کردم.

    1.خونمون کوچیکه. 2.پدرم نتونست زندگی خوبی برای من و برادرم فراهم کنه و من دوست ندارم سختی که خودم کشیدم یه موجود دیگه بکشه.3.من برا خودم اهدافی دارم که بچه مانع رسیدن به اونا میشه. 4.هنوز خودمون بچه ایم. 5.بچه خرج داره و باید خودت رو فدا کنی. 6.حوسلشو ندارم. 7. دقیقه نود اتفاق میافته. 8. باید خدا بخواد. 9. به زور چیزی رو از خدا نخواه فلانی به زور خواست بچش معلول شد.

    با نوشتن این باورها کلی اشک ریختم. با اینکه برای رسیدن به خواستم از روشهایی مثل خریدن لباس و برنامه ریزی برای اتاقش و اینکه چی بخرم و تختش رو کجا بزارم و چجوری بزرگش کنم……و آماده کردن خودم برای اومدنش. ولی باورهایی که ترمز هستن رو نادیده گرفتم. فکرها یا نجواهای درونی ظریفی که تو ذهنم مدام کار میکرده و من .بهشون بی توجه بودم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1139 روز

    به نام خدایی که ربّ عالمیانه

    باسلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    و تمام دوستان عزیزی که دارن این کامنت رو می‌خونن

    میخواستم این کامنت یا بهتره بگم رد پا رو در دوره عزت نفس بزارم اما دیدم که کامنت من ربط مشترک دوره عزت نفس و این فایل فوق العاده هستش که بارها و بارها گوش کردمش

    خب من یه هدفی دارم اونم مربی رقص شدن و شاگرد گرفتن هست که هنوز بهش نرسیدم خیلی وقتم هست این هدف رو دارم

    دیروز با یکی از دوستان نزدیکم بیرون بودم و داشتیم صحبت میکردیم که اتفاقا اون دوست هم درست عین من هدف مربی گری ژیمناستیک رو از خیلی وقت پیش داشته و بهش نرسیده

    یهو راجب یکی از دوستان باشگاهیمون صحبت کرد که من چون خیلی وقته اون باشگاه نرفتم خبر ندارم از بچه های اونجا

    گفت که فلانی یکی از تهران فیلم رقصش رو از تو پیجش دیده به زور با خواهش و التماس از کرج کشوندتش تهران که مربی باشگاهش بشه

    ( خب اشاره کنم تجربه ، مهارت و اطلاعات این دوستمون هم از من خیلی کمتره)

    دوستم گفت زمانی که این رو به ما گفت من یکی دیگه (که ایشون هم یکی از دوستان نزدیک من هست ) رو به هم کردیم و گفتیم اونوقت نیلی با اینهمه توانایی خودش میره پیشنهاد میده و اون ادما نمیفهمن چه کسی با چه توانایی جلوشون ایستاده !!!

    اقا این رو گفت من یهو بقضم گرفت

    یاد تمام اون رفتار ها و رد شدنا افتادم

    یاد اینکه حتی خیلیا خواستن ولی کسی ثبت نام نکرد افتادم در کل نجواهای ذهنی شروع شد

    تا اینکه به خودم گفتم میخوای قربانی باشی ؟؟؟

    کنترل اش کن

    ذهنت رو کنترل کن

    نزار احساس حسادت ناکامی و قربانی بودن تورو بشکنه !!!!!!!

    تا اینکه رو به دوستم گفتم فاطمه مقصر منمممم من من من اینطور نبوده همه رد کنن خیلیام خواستن اصلا تا یک قدمی ماجرا هربار پیش رفتم ولی نشد باز پس این نشون میده یه سد مقاومتی دارم در مقابل خواستم که این دوستمون نداشته که حتی با اینکه نمیخواسته یا حداقل اندازه من نمیخواسته این اتفاق براش افتاده شروع کردم هم واسه اون هم واسه خودم منطق اوردن انقدر منطق اوردم که اون احساس قربانی شدن از من دوره شد‌کاملا و برای دوستمون که از من کوچیک ترم هست خیلی احساس خوشحالی کردم چون تو اون سن خود خیلی دوست داشتم به این هدف برسم و چقدر ابراز خوشحالی کردم که اون تونسته و این نشون دهنده پیشرفت جهانه

    انقدر این منطق ها قوی بود که دیگه ذهنم نتونست چیزی بگه‌تا اینکه

    بعد از اوردن اون منطق ها خواستم برگردم به اصل خودم و گفتم

    فاطمه ( اسم دوستم هست ) من درسته به این هدف نرسیدم ولی حس نمیکنم زندگیم هدر رفته !!!!

    میدونی من چقدر رو مهارتم کار کردم چقدر رو شخصیتم کار کردم میدونی چقدر جسارت به خرج دادم

    کار هرکسی نیست هی نه بشنوه ولی ادامه بده تا جایی که جواب های مثبت هم بشنوه و اونجا مطمعن بشه اینکه نشده مشکل خودش بوده !!!!

    میدونی چقدر اعتماد به نفسم رفته بالا !!!!

    چه تغییراتی کردم ؟؟؟؟

    من انقدری راضیم از زندگیم که حد نداره

    پول عزیزه ولی همه چی پول نیست !!!!

    میرسم بهش اما نه با بدبختی با احساس رضایت !

    من تنهایی ام رو با خدا، به صلح رسیدن با خودم رو مهارتم رو درکم از زندگی رو تمام دست آورد هایی که تا الان داشتم از زمانی که شروع به تغییر کردم با دنیا عوض نمیکنم !!!!!

    انقدر راضیم از زندگیم که احساس میکنم دارم اونطوری زندگی میکنم که به خاطرش به دنیا اومدم

    دارم رسالتم رو انجام میدم حالا این تغییر شخصیتم و بهتر شدنم همیشه ادامه داره به یه جایی میرسم که پولم میاد بهش گفتم دلیل اینکه من تو اون باشگاه ها مربی نشدم این بود که سطح اطلاعات من اصلا واسه اونجا مناسب نبود من تو کویر میخواستم برنج بکارم

    من باید برم شالیزارم رو پیدا کنم !!!!!!

    جایی که از این مهارت خیلی زیادم صد برابر مربی های باشگاه که نصف منم مهارت ندارن پول بسازم !!!!

    چرا احساس قربانی شدن بکنم ؟ اونا دارن پول میسازن نوش جونشون منم میرم میسازم اگه مهارتم بیشتر باشه جای احساس قربانی بودن باید به خودم بگم‌پس قراره نتیجه های بزرگترم بگیرم !

    و ایمان دارم پیداش میکنم اون زمین شالی رو و خدا هدایتم میکنه

    اما من همین الانشم راضی راضیم

    به خداوندی خدا

    انقدر از ته قلبم این حرفارو زدم

    انقدر از حقیقت درونم بود این حرفا

    که همین الان اشگم داره در میاد !

    یاد اون حرفای استاد میافتم که میگه من یه کتونی و هندزفیری داشتم ولی عاشق زندگی بودم و راضی

    به خدا این احساس رضایت همه چیزه

    اوج شکر گزاریه اوج تشکر از خداست

    دیروز احساس کردم خدا از من راضیه احساس کردم پیش خدا عزیز تر شدم

    چقدر سپاس گزارشم که تو این چهار ماه که رو دوره عزت نفس دارم کار میکنم از این رو به اون رو شدم

    شکر شکر شکر هزاران بارررررررر شکر

    استاد بی نظیرم سپاسسسسس گزارتم به خاطر تمام محصولات بی نظیر و این فایل های فوق العاده

    خدا به شما عزت روز افزون بده که انقدر مارو اگاه میکنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2499 روز

      سلام نیلوفر جان

      امید دارم تا اکنون تو یه باشگاه خوب مشغول شده باشی

      من عاشق رقص هستم

      خودم خوب نیست رقص

      و بچه که بودم دختر دایی هام و دختر خاله هام تمرین میکردند من مسخره میکردم

      ولی چندین ساله خیلی دوست دارم پیشرفت کردم ولی نه زیاد

      وقتی از رقص نوشتی خوشحال شدم

      حتما برو و بدون یه باشگاه خوب نه چندین باشگاه تو رو میخوان و معلم خصوصی میشی من مطمعن هستم

      چقدر خوب با دوستت نشستی و ترمزها رو پیدا کردی خیلی خوشحال شدم

      ایول به داشتن دوستان هم مسیر

      شاد خوشحال و موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1176 روز

    بنام یکتای هستی بخش…

    سلام…

    اهدافی که تابحال داشتم و محقق نشده هنوز یکیش اینکه هنوز بعد از اینهمه سال نتونستم خودمو همینجوری که هستم بپذیرم و عاشق خودم باشم…البته نسبت به سه سال پیشم عالی شدم ولی هنوزم که هنوزه نمیتونم ارزشمندی های درونیم رو ببینم و فارغ از اینکه چه دست آوردهایی داشتم یا نداشتم عاشق خودم باشم…فارغ از اینکه چه ظاهر و اندامی دارم خودمو دوست داشته باشم…با اینکه بارها شده واقعا از ته قلبم عاشق خودم بودم ولی این احساس مقطعی بوده و با برخورد به کوچکترین تضادی احساس خودکم بینیم بلد میشه دوباره…یعنی درسته که همیشه و همیشه در حال رشد و پیشرفت بودم تو این نزدیک 4سالی که با قانون اشنا شدم از همه ی جنبه ها ولی تو این مورد احساس میکنم روند رشدم خیلی خیلی کنده…با اینکه همیشه خواسته ام این بوده که عاشق خودم باشم ولی اونچیزی که میخوام هنوز اتفاق نیفتاده..یعنی دوست دارم که که همینجوری که هستم عاشق خودم باشم و از ندگیم لذت ببرم ولی هربار ذهنم اینو گره میزنه به یک سری عوامل بیرونی…مثلا اگر کار خوب داشته باشی میتونی خودتو دوست داشته باشی اگه درامد خوب داشته باشی میتونی خودتو دوست داشته باشی اگه مهارتت بره بالا میتونی خودتو دوست داشته باشی …همه ی اینارم به دست اوردم ولی همچنان باز هم ذهنم یه چیز جدید برام میتراشه حالام میگه زمانی میتونی خودتو دوست داشته باشی که به اندام ایده آلت برسی وگرنه نمیتونی .دوم در مورد قانون سلامتی که بارها تلاش کردم که اجراش کنم ولی هربار ناموفق بودم و نیمه ی راه رها کردم با اینکه یکی از مهم ترین خواسته ها مه ولی هنوز نتونستم بهش برسم…هر بار که خواستم اجراش کنم به سخت ترین شکل ممکن همه چی پیش رفته جوری که حتی نتونستم از جام بلند شم یه سرویس برم یا با زحمت بسیار زیاد تا پای یخچال میرفتم تا یه لیوان آب بخورم…و این باور در من شکل گرفته که قانون سلامتی خیلی سخته…اگر بخوام انجامش بدم از کل زندگی و کارم میفتم و هیچ کاری نمیتونم انجام بدم‌…با اینکه کلی از کامنت نتایج دوستان رو خوندم که از همون اول با لذت و به راحتی دوره رو شروع کردن و ادامه دادن ولی نمیدونم چرا من هربار که شروع میکنم انگار مسیر برام زجر آور و غیر قابل تحمله و با وجود اینکه هر بار تمام سعیم رو کردم که به زور ادامه بدم بلکم بدنم عادت کنه به شیوه ی جدید ولی انگار یه چیزی قوی تر از این حرفا تو ذهن منه که به من اجازه ی حرکت توی این مسیر رو نمیده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    شهلا صدوقی گفته:
    مدت عضویت: 1714 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام خانواده استاد منشی چرا با وجود تلاش‌های فراوان به خواسته‌هایم نرسیدم با اینکه تمام تلاش ممکن رو انجام دادی ولی به آن نرسیدی �شتن خانه‌ای نوساز زیبا بزرگ ویلایی مستقل در منطقه عالی 2 داشتن ثروت فراوان و درآمد بالا 3 داشتن ماشین لاکچری و میلیاردی ولی �چ وقت نتونستم به اون‌ها برسم چون باورهای بسیار بسیار اشتباهی داشتم اگر بخوام در مورد این باورها صحبت کنم باید یک سر رسید بنویسم باور کم بود باور کم بود باور قربانی باور عدم لیاقت احساس بی‌ارزشی و بسیار باورهای دیگه‌ای که � این سه ریشه برمی‌گرده من رو هیچ وقت به اون آرزوی واقعی که داشتم نرسون فقط به یک مرتبه خیلی پایین که در حد یک قشر ضعیف جامعه هست رسوند �ن هم با تقلب زجر‌های زیاد و فراوان و ولی خدا رو صد هزار مرتبه شکر خداوند مرا هدایت کرد و الان شبانه روز �وع به تمرین و نوشتن و تغییر دادن باورهای سیام با منطق با دیدن الگوها و تکرار روی خودم دارم کار می‌کنم من مطمئنم که باید اول این ریشه‌های سیاه ریشه‌های سیاه کمرنگ بشن تا درهای ثروت و فراوانی به روی من باز بشه و در مدار ثروت راحتی سادگی نعمت و صراط مستقیم قرار بگیرم و خوشحالم که تونستم به این موارد پی ببرم و من تعهد کردم که تا آخر عمر به تمرین و کنترل ذهن ادامه بدم و در مسیر لذت و توجه به زیبایی‌ها و دیدن نکات مثبت زندگی کنم � دیگر نمی‌خواهم در جهنم باشم � جهنم سختی تقلا بی‌ایمانی شرک نگران ترس � رها از اینکه به نتیجه برسم یا نرسم می‌خواهم در مسیر لذت و صراط مستقیم و در مسیر بهشت باشم با کار کردن روی باورهای الهی و جایگزین کردن آنها با باورهای اشتباه من انقدر در فرکانس پایینی بودم که نعمت‌هایی که دیگران داشتن رو نمی‌دیدم در حالی که به راحتی خواهرم خانه بزرگی از همون اول زندگیش برایش فراهم شد و خیلی از افراد دوست دوستان که در شهرستان هستیم راحت به خانه مورد علاقه رسیدند من انقدر روابطم خراب بود که نمی‌دیدم هیچ نعمتی رو نمی‌دیدم اینقدر که وابسته به 70 و حرکات و کارهای شوهرم بودم خانواده بودم من یک انسان وابسته بودم و دارم سعی می‌کنم که در مسیر هدایت قرار بگیرم و هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت در مدار جهنم قرار نگیرم چون �نها به خواسته‌هایت نمی‌رسی بلکه خفت خواری زجر غم آتش سوز و حسرت �رت کینه تمام وجودت را می‌سوزاند ولی وقتی در مسیر هدایت باشی � تنها به ثروت می‌رسی بلکه راحتی آسایش لذت قدرت عزت و خدا رو هم داری من می‌خواهم در این مدار زندگی کنم و من می‌خوام در بهشت باشم من �تباهاتم رو می‌پذیرم هیچ عامل بیرونی رو در رسیدن به خواسته‌هایم قبول ندارم و خودم را �اده می‌کنم برای دریافت �اقت و نعمت‌های بزرگ با کنترل کانون توجه و حفظ انرژی و تمرکز امیدوارم که تونسته باشم به دوستان عزیزم در این خانواده الهی کمکی کرده باشم همونطور که به خودم کمک شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: