چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 62 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جانِ دِگر گفته:
    مدت عضویت: 3385 روز

    سلام. وقت شما بخیر.

    # سوال اول:

    هدفی که برایش برنامه ریزی و تلاش کردم، اما به نتیجه دلخواه نرسیدم:

    بله. هدف مالی من، برای افزایش درآمدم. من در حرفه املاک هستم. اصلا بیرون آمدن من از کار قبلی (مهندس مشاور، چه خیلی اسم و رسم داشت) و اومدن تو این کار، یکی از اقدامات شجاعانه کل دوران زندگی من هست.

    در این کار املاک، خب، یک دوره ای برای من خوب بود، اما اکثر اوقات (مانند شرایط فعلی) چند ماه میگذره و درآمد ندارم.

    مدت زیادی است که خبر خاصی نیست، بگونه ای که الان، برای کوچکترین خرید روزمره ام، باید کلی حساب کتاب و بالا پایین کنم، که از کدام فروشگاه که یه ایپسیلون تخفیف داره، خرید کنم.

    با اینکه همیشه شاکر خداوندهستم، و هر روز صبح، بعد از شکر گذاری، تقسیم کار میکنم با خداوند، اما نمیدونم چرا خدا سهم خودش را انجام نمیده (درخواست من از خدا، هدایت مشتری های خریدار واقعی بسمت من هست).

    من دوره های روانشناسی ثروت 1، عزت نفس، قانون افرینش، راهنمای عملی دستیابی به رویاها،عشق و مودت، سلامتی و کتاب رویاهایی که رویا نیستند، را از همین سایت تهیه نمودم. بویژه از دوره روانشناسی‌ 1 ، با اون همه تبلیغات و بزرگنمایی، واقعا انتظار بهبود وضعیت مالیداشتم. اما یا من هنوز خوب تغییر نکردم، یا اصلا اتکای من به این دوره، اشتباه هست. نمیدونم واقعا ؟!

    # سوال دوم:

    در همین حرفه، کسانی هستند که موفق شده باشند؟

    بله. صد البته. من دارم میبینم بچه هایی که با تلاش فیزیکی مساوی یا حتی کمتر از من، نتایج چند ده برابری و چند صد برابری از من دارند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی شاکر گفته:
      مدت عضویت: 1554 روز

      سلام من با کامنتتون ایمانم بیشتر شد به اینکه همه چیز باوره مخصوصا اونجایی که نوشتین :

      من دارم میبینم بچه هایی که با تلاش فیزیکی مساوی یا حتی کمتر از من، نتایج چند ده برابری و چند صد برابری از من دارند.

      ممنون بابت کامنت قشنگت. مطمئن باش اگه من و تو و کسایی که این مشکل رو داریم توی زندگی که نتیجه نمیگیریم، مشکل از خودمونه.به قول شما کسایی هستن که دارن صد برابر نتیجه میگیرن !!

      باید طرز فکرامونو تغییر بدیم. باید همونجور که استاد گفتند، مثل یاد گرفتن یک زبان جدید که باید سالها وقت بزاریم براش، ما هم روی باورامون و تغییرشون وقت بزاریم. ورودی‌ها رو کنترل کنیم، و هزارتا چیز دیگه.

      خیلی کامنت قشنگی بود ممنون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فرید شیخعلی گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    درود به شما استاد عباس منش عزیز

    من فرید هستم و 31سالم هست و از سن 23سالگی بیزینس شخصی خودم را ساختم و یک کافه زدم بعد از 1سال به صورت سه شیفت کار کردن در سه جای مختلف از ساعت 7صبح تا ساعت 1الی 2شب شاید یه کم باور پذیر نباشه این حجم کار شایدم باشه ،به طوری که من یک روز هم تعطیل نبودم که بخوام برم بیرون ،بعد که کافه رو راه اندازی کردم حالا خیلی مشکلات دیگ پیش اومد مثل کار کردن با دوستم و برادرم و بلاخره مسائلی که پیش اومد نمیخوام اینجا در موردش صحبت کنم ولی اون چیزی که من هدفم بود رسیدن به یک درآمد خوب بود مثلا ماهیانه 100میلیون تومن و از صبح که میومدم منظورم ساعت 7صبح تا 1 شب داخل کافه بودم اوایل خیلی سخت بود بعد بهتر شد و درآمد من استاد می‌رسید به یک مبلغی مثلا روزی 2میلیون تومن فروش من هنوزم نمیدونم چرا ولی یک دفعه وقتی میگم یک دفعه واقعا یک دفعه از فرداش آقا هیچی مشتری نمیومد باورم نمیشد به مدت یک یا دو ماه هیچی که میگم ینی دخل میومد روی روزی 200تومن از 2تومن ،این قضیه تا به امروز که من اون کافه رو فروختم و جای دیگه کافه زدم و کافه رستورانش کردم هنوزم هست و من اینجا به فروش روزی 10تومن که می‌رسیدم دقیقا مثل قبل از فرداش به مدت چند ماه نابود میشد فروش البته تا به امروز به یک سری آگاهی ها رسیدم و دارم روی خودم کار میکنم و دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریدم و الان این فایل رو برای بار دوم دیدم و تصمیم گرفتم بهتر گوش بدم و یک کامنت هم بزارم که اگر شما وقت کردی یا دیدی این کامنت من رو به من یک راهنمایی کنی تا من بتونم بهتر شوم و دوره روانشناسی رو بهتر درک کنم ،ممنونم از شما با آرزوی بهترین ها برای شما و دوستان عزیزم در این سایت بسیار عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      پریا گفته:
      مدت عضویت: 327 روز

      سلام به سما دوست عزیز مساله ی شما دقیقا مثل منه و من هم به محض اینکه حساب میکردم که چقد درامد داشتم و میفهمیدم واو چقد در عرض یک مدت کوتاه این پول رو دراوردم چ انقد درآمدم شده یهو قطع میشد و استپ میزدم حتی تا مدتهای زیاد و گاهی برای اینکه ترمز نکنم اصلا تا اخر ماه حساب کتاب نمی‌کردم و بنظرم این مساله از ترمز احساس عدم لیاقتم نشات میگیره و الان سعی میکنم با فایلهای رایگان پیش برم و ترمیمش کنم تا زمانیکه اموزش شیوه حل مسایل رو بخرم چون یک ترمز بزرگ دیگه م که دارم عجولم و این از کمالگرایی من نشان میگیره و خیلی مسایل که توی شیوه حل مسایل میتونم ریشه یابی کنم و حلشون کنم به امید خدا

      گفتم اینو بگم بشما شاید ترمز شما هم باشه ارزوی موفقیت دارم براتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سیده فاطمه حسینی فر گفته:
    مدت عضویت: 1885 روز

    سلام استاد گرامی و دوستان صمیمی

    الهی هدایتم را سپاس ، میل به تغییر و تحولم رواسپاس

    این فایل مثل تمام فایل ها چقدر کاربردی و عالی بود

    در مورد سوال اول ؛

    یکی از اهدافم استقلال مالی بوده که چندین ساله تلاش میکنم ، هر ایده ای به ذهنم رسیده ، و همکارام گفتن انجام دادم ، یه مدت خیلی کوتاه یه نتیجه خیلی جزئی گرفتم ولی دوباره برگشتم به همون جایگاه اول یعنی صفر

    و به این نتیجه رسیدم که حتما دلیلی داره

    تا اینکه با سایت آشنا شدم و بیشتر زمانم رو گذاشتم روی گوش دادن فایل ها

    در مورد سوال دوم ؛

    بله همکارایی دارم که خیلی دیرتر از من شروع کردن و الان جایگاه بالاتری دارن

    در حالیکه کار ، شرکت، محصول، دفتر ، مدل کاری همه و همه یکسانه

    در مورد سوال سوم ؛

    مهمترین فکر مخرب غالبم اینه که ، مردم ( مثل خودم ) قدرت خرید ندارن یا اون پول رو با شرایط اقتصادی کنونی برای الویت های مهمتری خرج میکنن ، دنبال کیفیت محصول نیستن ، بیشتر دنبال رفع نیاز هستن با قیمت کمتر

    برای همین خرید نمیکنن و باور اینکه بازار هدفم محدود ، کسی رو نمیشناسم

    مدتیه این باورهای غلط رو پیدا کردم ولی نمیدونم چطوری تغییرش بدم

    البته هدفی هم بوده که خیلی خیلی راحت بدستش اوردم یا هدفی که با یه کم تلاش بیشتر بهش رسیدم

    شاید به جرات بتونم بگم ، تا الان استقلال مالی تنها هدفیه که با وجود این مدت و تلاش نتونستم بهش برسم

    استاد محترم و دوستان لطفا راهنماییم کنین

    سپاس از خانواده صمیمی استاد عباسمنش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سحر فروغی گفته:
    مدت عضویت: 704 روز

    با سلام و درود بخانواده نوری جدیدم…. من امروز عضو این خانواده با صلابت شدمو خدارو شاکرم… پیش، از این من سخنرانی کوین ترودو رو گوش، داده بودم. برام جالب بود و چند کتاب جذاب دیگه که در روند آگاهی من بسیار موثر بودن برای همین هضم صحبتهای شما برام قابل هضم بود….

    در پاسخ سوال اول من در عرصه کارهای هنری فعالیت دارم(نقاشی ماکت سازی مجسمه سازی) مربی مهارت ورزی و خلاقیت کودکان هستم… حدود5، 6 سال در این عرصه فعالیت دارم و هدفم انجام کاری ماندگار و موثر در عرصه هنر بودو هست… دوساله در عرصه خودشناسی و خداشناسی تحقیق میکنم… و طی دو سه هفته است به این سخنانی که فرمودین رسبدم…. من توانمندیهای خوبی دارم به شکر خدا ولی هنوز رسالت اصلیمو نمیدونم چیه….؟ هنر(شاخه های مختلف) مربی بودن روانشناسیُمحقق ولی باور دارم یه کار موثرو ماندگار خواهم کرد ولی نمیدونم اون چیه و چطوره؟ این فانتزی از دوران کودکیمه……. الان علی رغم تلاشهام هنوز به اون مرحله ایی که میخواستم نرسیدم

    شاید ترمز من بچه داری بوده….نبود سرمایه کافی…. شاید باورم ضعیف عمل کرده… شاید شاغل بودنم در عرصه حسابداری به تعویق انداخت…. شاید ماجراهای روابط عاطفی و خانوادگی از موضوع خارجم کرد….

    ولی دوستی رو میشناسم که در یک زمینه از هنر من فعالیت کرد و با کسانی آشنا شد که حمایت کردو و الان شرایط خیلی بهترری داره در فاصله دو سالی که میشناسمش…

    ممنون میشم راهنماییم کنید عملکرد بهترب در تمامی زمینه های زندگی داشته باشم تا به تعادل و پیشرفت برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیز و مریم خانم گل

    استاد این فایل نشانه ی امروزم بود برای پول ساختن، ولی تو جواب این سوالتون که

    1)چه هدفهایی رو انتخاب کردید و براش تلاش کردید با اینکه کلی زحمت کشیدید به نتیجه دلخواه نرسیدید؟

    اولین چیزی که به ذهنم اومد زبان انگلیسی بود، اینکه من قبل از کلاس اول، کلاس زبان میرفتم، بعد ادامه ندادم تا دوره راهنمایی 6 سال کلاس زبان رفتم، و دوباره برای لیسانس رها کردم، بعدش سه سال دیگه کلاس رفتم، وقتی درسم تموم شد و برگشتم شهر خودم، هی سعی میکردم بخونم اما انگار انگیزه نداشتم، همش میگفتم که چی بشه، تا بچه دار شدم و برام خییلی مهم بود که انگلیسی یاد بگیره انگار کاری که خودم نتونسته بودم رو میخواستم اون ادامه بده تا الان که چهار سالشه فقط کارتون انگلیسی میبینه، و خودم انگیزه پیدا کردم چیزای جدید یاد میگیرم که بتونم باهاش صحبت کنم

    چند وقت پیش یه برنامه تقویت لیسنینگ دانلود کردم ولی بازم وسط راه ادامه ندادم تا الان که شروع کردم از یه کتاب بیسیک، یعنی چیزایی که بلدم رو دارم دوباره میخونم. هرچند الان یک هفته است که بازم نرفتم سمتش، قضیه این بود که دو روز نتونستم زبان بخونم و بجای اینکه بیخیال اون دو روز بشم کمالگراییم اومد وسط که این دو روز رو بین بقیه ی روزها بذارم و بیشتر بخونم تا جبران بشه، ولی دیگه ذهنم همکاری نمیکنه و وقتی چیزی زیاد یا سخت میشه ذهنم ازش فرار میکنه نتیجه این شد که الان یک هفته است نرفتم سمت زبان.

    2)چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    من نوجوون بودم و کلاس زبان میرفتم کللل فامیل اینو میدونستن اما یبار دیدم دختر عموم و پسر داییم با هم انگلیسی صحبت کردن و من اصلا نفهمیدم چی میگن!! پیش خودم گفتم عه اینا کی زبان یاد گرفتن؟ چرا هیچ کس چیزی نمیدونست؟ حتی نمیدونستم چقدر تلاش کردن اصلا کلاس رفتن یا خودشون تو خونه خوندن؟ راستش خیلی احساس ضعف کردم، اینجوری توجیهش کردم که اونا هم میخوندن ولی به کسی چیزی نمیگفتن، اما من هفته ای یکبار کلاس که میرفتم همه میفهمیدن واسه همین این انتظار برای افراد خانواده ام بوجود اومده بود که من باید خییلی بلد باشم ولی اونا که چیزی نگفته بودن واسه همین کسی نمیدونست اونا چقدر خوندن!

    3) چه باورهای محدود کننده ای ممکنه تو ذهن من وجود داشته باشه که باعث میشه تلاش های من جواب نده؟

    اول که حس میکردم باهوش نیستم چون خواهرم درس نمیخوند به من میگفتن تو باید درس بخونی من میخوندم اما در کنارش بهم میگفتن خیییلی میخونی که به اینجا رسیدی (تیزهوشان درس میخوندم و دانشگاه سراسری) اما میگفتن خواهرم خییلی باهوشه با اینکه هیچچی نخونده فوق دیپلم دانشگاه آزاد قبول شده بود، خب اون باهوش بود شکی توش نیست اما منم باهوش بودم من حتی مقاله تو ژونال خارجی دارم اما همش حس میکردم این نظر رو از بقیه میگیرم که نگین خیییلی میخونه، خر خونه، راستش فکر میکردم با این قضیه کنار اومدم و تو ذهنم حلش کردم اینقدر برای خودم تکرار کرده بودم که من باهوشم، اما تو جواب این سوال دوباره این مسئله خودش رو نشون داد، اینکه هر چقدر هم بخونم مثل اون چندین سالی که خوندم یاد نمیگیرم، جالب اینجاست که من همیشه تو هر کلاس زبانی که میرفتم نفر اول و به شدت تو‌ چشم تیچر بودم، گاهی اصلا فقط برای من درس میدادن یعنی فقط به من نگاه میکردن و تدریس میکردن.

    #یه چیز دیگه هم حس میکنم زبان بلد شدن خییلی زمان میبره یعنی من ساالها باید بخونم و این نمیذاره هدف دومی بعد از رسیدن به زبان انگلیسی تعیین کنم چون حس میکنم این زبان یاد گرفتن حالا حالاهاا ادامه داره و خب این من رو خسته میکنه.

    #استاد یجا گفتید بیشتر کتابها میگن صبح و شبت رو بهم بدوز به هدفت میرسی براش تلاش کن

    آخ این دقییقا چیزیه که تو ذهن من کردن نگین تو باید خیلی درس بخونی نگین تو خیلی درس خوندی که به این نتایج رسیدی، و من دیگه خسته شدم یعنی گاهی از کار خونه و بچه به قدری خسته میشم که دیگه حال ندارم زبان بخونم چون میگم با یه ذره خوندن که چیزی نمیشه باید خیییلی بخونم و این باعث میشه خسته بشم و رها کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    amirhosein tofighi گفته:
    مدت عضویت: 502 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز

    خداوند رو شاکرم که من رو به این فایل هدایت کرد.

    من بابت علاقه زیادی که به معامله در بازارهای مالی داشتم چن سالی رو بدون آموزش فعالیت کردم و خب نتیجه خوبی حاصل نشد برای من تا به فکرم رسید اموزش ببینم.

    بعد از آموزش یه چند ماهی نتایج خیلی خوبی گرفتم تا به یه گره خوردم و بنظر من یه ترمز در ذهن من کاشته شد.

    بعد از مدتی کلا روند ترید کردن من منفی شد و دلسرد شدم اما ادامه دادم و شروع به اموزش دیدن بیشتر کردم در حالی که یکی از دوستانم که باهم اموزش دیدیم خیلی بهتر از من ترید انجام میداد و نتایج چشمگیری هم میگرفت.

    خلاصه در حین یاد گرفتن شیوه های جدید ترید یکم گیج شدم و مدتی دور شدم از بازار تا به این فایل هدایت شدم و تونستم یکی از ترمز های ذهنم رو کشف کنم

    1 من هنوز به آموزش بیشتری برای ترید کردن نیاز دارم.

    2 ترید در کل برای من زیان ده است.

    درحالی که من پی بردم به این ترمز ها سعی کردم باورهای جدید در ذهن خودم ایجاد کنم

    کاملا اشتباه است من برای ترید کردن وقت زیادی را اموزش دیدم و کاملا مسلط هستم استراتژی معاملاتی خاص خودم را دارم اشکالات خود را در بحث خرید و فروش به موقع به درستی حل کرده ام.

    هیچ آموزش دیگری برای ترید کردن لازم ندارم من باید به این باور برسم که در حال حاضر تریدر خوبی هستم و با کمک خداوند بهترین میشوم.

    برای ترید کردن من فقط به تمرکز نیاز دارم نیابد به هیچ عنوان عجله کنم و باور جا ماندن از بازار را از ذهن خود حذف میکنم

    باید به خودم اطمینان کامل داشته باشم من قطعا می توانم موفق شوم .

    از خداوند سپاس گزارم که این استعداد و توانایی را در اختیار من قرار داده و در تمامی مراحل به من کمک میکند.

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    اکرم مروج گفته:
    مدت عضویت: 606 روز

    سلام به استاد عزیز،من الان یک ساله که جدی روی دوره های خودشناسی دارم کار میکنم و تونستم بعد رابطه عاطفی خودمو درست کنم و خدارو شکر خیلی راضیم ولی هرچی روی بعد مالیم کار میکنم به اون نتایجی که می‌خوام نمیرسم و همان طور که استاد گفتن یک قدم به جلو و سه قدم به عقب

    ولی تو این یک سال چیزهایی درون خودم پیدا کردم که احساس میکنم منو طلسم کرده و مثل دیوار همیشه بهشون برخورد میکنم

    1-احساس و باور یک شکست خورده رو توی زندگیم دارم چون سالیان زیاد همیشه توی تمام ابعاد زندگی همین طور بودم،چون پدر من به تمام معنا یک آدم شکست خورده هست ومن همیشه به خودم میگم تو هم همینی

    2-اگه وضع مالیم خوب بشه همه اطرافیان از من توقع دارن

    3-اگه من پول در بیارم شوهرم بیکار میاد میشینه تو خونه و همه بار زندگی روی دوش من نیفته مثل مادرم

    4-باور فقر و کمبود چون من تمام بچگیم و نوجوانیم با فقر و کمبود گذشت بخاطر همین همیشه احساس و باور از دست دادن بامن هست و از پول خرج کردن میترسم و همیشه هم در حال از دست دادنم توی زندگیم

    5-باور بدشانس بودن و اینکه هرچی تلاش کنم هیچ فایده ای نداره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    به نام خدا

    خدایی که در این نزدیکی است

    خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است

    ….

    سلام و درود خدمت استادان عزیزم

    سلام و صد سلام به همسفران عزیزم در این سایت الهی که

    می دانم نه استادان عزیزم

    و نه همسفران عزیزم در این دنیا لنگه ندارند

    الهی شکر برای وجود تک تک تون

    …‌‌…..

    من جواب این سوال را می خواهم بدهم

    و اون این هست که

    اولا من خدای خودم را باید بهتر بشناسم و همه ی موفقیت ها و دلایل موفقیت ها و همه و همه اعتبارش را به خود خداوند قادر متعالم بدهم

    دوما اینکه من هنوز به صحبت های استاد . به کشف قوانین زندگی . به استمرار در کار کردن روی خودم ایمان قطعی و واقعی و صد در صد را ندارم حالا چرا ندارم ؟؟؟

    چون هنوز در شک و تردید هستم که آیا این قانون هست ؟؟!؟

    آیا جواب می دهد

    آیا من این همه بیایم و روی خودم کار کنم جواب ندهد چی ؟؟؟!

    آخه بنده ی خدا ..‌‌ این همه جواب گرفتی …‌‌ دیگه شک کردن اینجا چه معنایی دارد

    من خودم خیلی از قانون و از صحبت های استاد عباس منش عزیزم در مورد قانون نتیجه گرفتم خدا را صد هزار مرتبه شکر

    چه آشغال هایی که در زیر مبل با دست خودم کرده بودم و ریخته بودم و کم کم خداوند بهم گفت درشون بیار ..‌.

    تا کی می خواهی همه را زیر مبل کنی؟؟؟؟

    تا کی می خواهی مخفی بازی کنی ؟؟؟؟

    و خداوند همیشه پاسخ می دهد

    پاسخ درخواست کننده را

    الهی شکر

    الهی شکر

    الهی شکر

    ……

    من هدف اصلیم «««« زندگی کردن در ویلای شخصی خودم با عشق و با لذت و آرامش و سلامتی است »»»

    خیلی هم تلاش کردم برایش ولی نتیجه هنوز نگرفتم

    البته که هدف های دیگر هم بوده

    که اونها را خود خود خود خدا با عظمتی که دارد برایم خلق شون کرده است خدا را بی نهایت سپاسگزارم

    ولی این خواسته را من خیلی وقته دارم

    و دوباره اومدم از خداوند هدایت خواستم

    و دوباره روش کار کردم

    خدا را صد هزار مرتبه شکر

    من اومدم دونه به دونه ترمزهایی که استاد جان می گویند را سعی کردم روزی یک دونه روشون کار کنم

    اول از فایل های توحیدی شروع کردم

    و دیدم ایمانم خیلی سست است

    اومدم روی ایمانم به شدت کار کردم

    هر چی که وارد زندگیم شد . حتی کامنت ها . خواندن کامنت ها وووو همه را از خداوند دونستم

    بعد روی ترمز ها یکی به یکی دارم کار می کنم

    بهشون فکر می کنم

    تامل می کنم

    و خدا را صد هزار مرتبه شکر اوضاعم بهتر شده و می تواند بهتر هم بشود اگر روند را ادامه بدهم

    و سرد نشوم

    خدایا خودت کمک کن

    الهی به امید تو

    ……

    در مورد الگوهایی که استاد جان گفتند من خیلی الگو پیدا کردم و بهشون نزدیک شدم

    و در حد خودم یعنی جوری که در فضولی نباشد ازشون پرسیدم

    و در نود و نه درصد گفتند از وام . قسط . چک . نسیه

    و به خودم گفتم :: مبارک تون باشه ولی این راه از من نیست . مال من نیست

    و رهاشون کردم

    فقط در حد اینکه به ذهنم بگم این افراد تونسته اند پس من هم می تونم

    همین و دیگه روی خودم دارم کار می کنم

    خدایا خودت کمک کن به بهترین شکل ممکن به این خواسته ی اصلیم برسم و هر روزم بهتر از یک ثانیه قبلم شود

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم

    ……

    حالا من باید بیام الگوهایی را پیدا کنم . برای خودم تکرارشون کنم که

    کسانی که در زمان خیلی کم با تلاش خیلی کم به بهترین شکل ممکن به این خواسته من رسیده اند دریافتش کرده اند و هر لحظه از زندگی شون به بهترین شکل داره سپری میشه ……….

    خدایا خودت بهم نشون بده تا باورم شود که همین جوری که برای اینها شده برای من هم میشود براحتی

    الهی به امید تو

    ….‌‌….

    من باید به این خواسته براحتی با عشق برسم

    من نمی دونم

    خدایا با خودت

    ………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    افروز گفته:
    مدت عضویت: 2108 روز

    با سلام استاد عباسمنش عزیز

    اول از همه بگم که مکان زندگی شما فوق العاده زیباست..هر بار بادیدنش حیرت میکنم..مخصوصا از دیدن این باران شلاقی به قولی rain shower..با ایکه خودم در شهر رشت زندگی میکنم معروف به شهر باران..ولی بارون همیشه برای من مثل معجزست و تکراری و عادی نمیشه..و همچنین پدر من استخر پرورش ماهیان گرمابی دارن..یه فضای زیبا مثل مکان زندگی شما..با این تفاوت که آب ورودی به این استخرها از رودخانه هستش و برام خیلی حیرت انگیز هستش که استخر شما از آب پاک و شیرین و گوارای چشمه تشکیل شده.. البته که سوالی برام پیش اومد..آبی که برای شرب و شست شو در استخر پدرم استفاده میشه آب چاه هستش که بخاطر آهن بالا هم طعم خوبی نداره و هم باعث تیره شدن پوست و سطوحی میشه که روش میریزه..سوالم این هستش که آب آشامیدنی شما که مطمئنا از عمق بیشتری به سطح زمین رسانده می شود آیا این ویژگی را دارد یا خیر؟ بنطر نمیاد که داشته باشد و دوم اینکه چرا از همان آب چشمه لوله نکشدید برای مصرف روزانه؟

    با عرض معذرت, بخاطر دیدن صحنه ی باران زیبای آخر از بحث اصلی دور شدم..بر می گردم به موضوع صحبت

    استاد عزیز خب من چند سال هستش که عضو سایت شما هستم و غیر از اون دو سه سال قبل تر هم چون هنوز انگار که تکاملم را طی نکرده بودم , بدون اینکه عضو سایت باشم در یوتیوب فایل هاتون رو گوش میدادم.

    من یک مشاور تغذیه و رژیم درمانی هستم..32 سال سن دارم و البته که از نظر خودم و بقیه جوونتر از سن واقعیم نشون میدم.به جد میتونم بگم که از بچگی سخت کوش بودم..تا سوم راهنمایی همیشه شاگرد اول بودم و همیشه سرگروه بودم..تمام مقاطعم رو در بهترین دانشگاه های دولتی شیراز و شهید بهشتی تهران خوندم..و باز هم میتونم بگم که به جد از همون بچگی تا به الان به قول گاندی سعی کردم تحت هر شرایطی از مسیر راستی و درستی خارج نشم و همواره انسانیت برام اولویت بوده.البته که ما انسانیم و نجواهای شیطانی همیشه هست ولی به سرعت اختیارم رو ب دست گرفتم و تقریبا هیچوقت نگذاشتم که نجواهای شیطانی خودش رو در عرصه ی عمل نمایان بکند.به جز نجوای شیطانی غم و اندوه که مدت هاست ک نتونستم بصورت پایدار کنترلش کنم. می تونم بگم که در بچگی یک بچه ی فوووووق العاده شاد بودم و عاشق بازی و لذت می بردن از همه ی دقایق.. فکر میکنم فقط در همون زمان بود که به معنای واقعی در لحظه شاد بودم..ولی این احساس رفته رفته کم و کمتر شدو در دوران دبیرستان هم در رفتارم و هم در درسم خودش رو ظاهر کرد و طولانیش نکنم که دوران دبیرستانم تقریبا دوران سیاه زندگیم بود من از تمام درس های سخت دبیرستان عقب موندم و با اینکه در مدرسه ی نمونه درس میخوندم ولی شاگرد تنبل شده بودم و خب معدلم خیلی افت کرد..ولی بعد از دبیرستان خودم رو جمع کردم و با همت و تلاش شما فکر کنید که درس های سختی مثل عربی شیمی فیزیک و همه ی درس های دیگه رو به صورت خودخوان و فقط با کمک کتاب های کمک آموزشی عمقی خواندم و البته که چون هیچ وقت وضع مالی خوبی نداشتیم نهایتا دو سه کلاس آموزشی هم به سختی ثبت نام کردم و رفتم و در نهایت هم که یک رتبه ی خیلی عالی ولی لب مرزی آوردم..رتبه ی 1300 منطقه یک تجربی که همه میدونن این رتبه یعنی چی..ولی با اختلاف کم از آرزوی همیشگیم پزشکی جا موندم و بخاطر شرایط بد مالی حتی آزاد و بین الملل هم شرکت نکردم و این حسرت تا ابد با من موند…هرچند که خودم صلاحم رو نمیدونم..شاید اون رشته ب صلاحم نبود..شاید همین رشته ی تغذیه که خواندم برایم بهتر بود..ولی نمیتونم کتمان کنم که ترمز های فکری فوووق العاده زیادی هم که داشتم بی تاثیر نبوده اند..با قدرت می تونم بگم که آشنایی با شما در یوتیوب وقتی که یک شب با تمام وجود تمنای این رو داشتم که خداوند به من بفهماند که هست و نیاز داشتم که ایمانم قوی بشود..و با هدایت شدن به سمت فایلی از شما در دیگه ای از زندگی به روی من باز شد و کم کم احساس کردم که آدم دیگه ای شدم و دیدم تفکرم رفته رفته وسیع تر و وسیع تر شد..و خیلی وقت ها انقدر احساس میکنم آگاهی هام بالا میره که نگران ظرف وجودیم میشم که آیا متناسب با آگاهی هام اون هم رشد میکنه؟D :D :D: خلاصه اینکه استاد عزیز با نگاه کردن به اطرافیانم احساس میکنم خیلی بیشتر ااز بقیه فکر میکنم خیلی خیلی زیاد..در هر لحظه از زندگیم مشغول یک کار مفیدی هستم..از خواندن کتاب های مرتبط با رشته ی تغذیه گرفته تا اطلاعات دیگر..از یک جایی به بعداحساس کردم ک دیدن سریال های ایرانی یا خارجی..دیدن فیلم های مختلف هرچند هم که قشنگ باشن زاده ی تفکر یک فیلمنامه نویس و یک کارگردان هستن که اونها هم ذهن انسانی دارن پر از ترمز های فکری و باورهای محدود کننده و غلط..که ناخوداگاه در ذهن ما تاثیرشان را میگذارند..مخصوصا سریال ها که حتی اگر هیچ محتوایی هم نداشته باشند..آدم را معتاد میکنند که بی هدف این وقت ارزشمندشان را تا آخرین قسمت روی آنها بگذارند..چه بسا که خیلی ها چندین فصل دارند که کلی ذهنت مشغول مییی ماند که آیا چه زمانی این فصل بعدی می آید که فقط ببینم تا آخر این مسخره چه می شود…بنابراین تقریبا دیگر فیلم و سریال نمیبینم مگر در مواردی…و بجای آن شروع کردم مستند های خیلی زیادی دیدم که حداقل اتفاقات واقعی بودند..برای اینکه بفهمم بر روی این کره ی زمین تا بحال چه گذشته..و یک جورهایی روند قوانین خداوند را بر این دنیا تا حد کمی هم که شده درک کنم..با خیلی ها که صحبت میکنم حتی اطلاعات کمی هم راجع به چیزهایی که من میگویم و میدانم ندارند..خیلی وقت ها می گویم بخاطر همین است ک این کشور به این روز افتاده چون تعداد افرادی که عمیق فکر میکنند و اطلاعات بالا دارند کم هستش و تا تعداد افراد متفکر از بقیه جمعیت این کشور بیشتر نشود وضعیت این کشور عوض نخواهد شد. :( همه ی اینها به کنار ..خب گفتم من از یوتیوب با فایل هاتون شروع کردم بعد در سایتتون ثبت نام کردم و شروع کردم و تقریبا فکر کنم تمام فایل های دانلودیتون رو دیدم و تا همین الان هم فکر کنم اولین کاری هستش ک بعد از بیدار شدن از خواب انجام میدم..کم کم با خودم کنار اومدم که برای دوره های شما هزینه پرداخت کنم و خب وضع مالیم که خوب نبود و نیست.. ولی پول برای دوره ی اول خیلی معجزه وار جور شد و با عزت نفس شروع کردم..دوره ی دوازده قدم رو تا حدی خریدم..بخاطر رشته ام فکر کنم جزو اولین نفراتی بودم که دوره ی سلامتی رو خریدم ..از لحاظ رابطه ی عاطفی و رابطه با پدر و مادر ودوستان خب هیچ وقت به اون چیزی ک دوست داشتم نرسیدم..دوستان خوبی داشتم ولی همیشه بوده که از دوستانم ضربه خوردم .. اون رابطه ی دوستانه و دلخواهم رو با مادرم نداشتم..برادرم هم که هیچ …یکی از بزرگتترین غصه های من در زندگی هستش.. هیچ وقت رابطه ی خوبی با هم نداشتیم و بودنش اکثرا دردسر و نبودنش هم دارم کنار میام ک برام فرقی نداشته باشه و فکر کنم که از اول برادری نداشتم..رابطه ی عاطفی هم ندارم حتی الان..و از همه بدتر که به تازگی بهترین دوستم رفتار فوق العاده زشت و عجیبی رو با من داشت به یکباره..حالا نمیخواهم فلسفه ی قربانی شدن رو بقول شما مطرح کنم ولی من دلیلش را نمیدانم..من همیشه سعی کردم در مسیر راستی و درستی باشم ولی اینها مسائلی هستند که در زندگی من بوده و هست و یک سیکل معیوب هستتش که واقا ازشون رها نمیشم..دوره ی روابط رو خریدم و دارم مینویسمش و خب هنوز نتیجه ای ب اون صورت نگرفتم واینکه همیشه آرزوم بود که دوره ی روانشناسی ثروت یک رو بخرم ..هزینش برام زیاد بود ولی یک دوره مطب داشتم و هزینه اش جور شد..یک مساله ی جالبی که بلا استثنا در همه ی دوره های شما تکرار شده برام..وقتی اولین بار این دوره هارو فقط می شنوم انگار ک چون ظرفم هنوز کوچک هستش بعد از اتمام دوره می گفتم و می گویم فقط همین؟!!!! ولی وقتی شروع میکنم و جمله به جمله ی اون آگاهی هارو در دفتری می نویسم از هر جمله به حیرت میام و می گویم وااای چقدر آگاهییی..چرا من اینها رو انگار نشنیده بودم..بعضی وقت ها دستم از نوشتن درد میگیره و میگویم استاد عاخه یعنی هر جمله ی شما طلاست..نمیتونم که یدونشو ننویسم..و وقتی در پایان دوره یک دور از رویش دوباره میخوانم سرررشاااار از آگاهی میشم و شمارو دعا میکنم و خداوند را شکر میکنم که شمارو پیدا کردم و هم زبان منید و میتونم از آگاهی های شما استفاده کنم.الان به تازگی نوشتن دوره ی ثروت یک را تمام کردم و البته ک هنوز از رویش یک دور نخواندم..

    ولی با همه ی این حرفها می خواستم بگم که من خب آگاهی های خیلی زیادی بدست آوردم..دفتررررهاااا پر کردم و میکنم.. از دوره های شما گرفته تا حتی دوره های رایگان ک دارم اونهارو هم مینویسم..از دفتر آرزوها و خواسته ها..دفتر شکر گذاری..دفتر قدردانی که به تازگی در آن از تلاش ها و زحمت هایی که کشیدم قدردانی میکنم.. از سعی کردن برای دیدن هر نعمت کوچیک..از همواره ب فکر خدا بودن و بقول گاندی در مسیر راستی و درستی بودن..هرچند که آدم های باآگاهی های خییییلی بیشتر از من وجود دارند مثل خود شما.. ولی من مطمئنم که خیییییلی زیادند افرادی که مثل من آگاهی ندارند..اصلا کارهایی ک من میکنم رو نکردند..اصلا اونقدر درس نخواندند کتابی نخواندند اصصصلا حوصله اش را ندارند که بنشینند و روی خودشان کار کنند و این چیزها..وقتی کم و بیش راجع ب یکسری مسائل حرف میزنم هاج و واج فقط من رو نگاه میکنند یا یسری وقت ها که یکسری چیزها را نباید بگویم و میپرد از دهنم فکر میکنند شستشوی مغزی شدم یا مالیخولیایی حرف میزنم و فلان..البته ک خیلییی به توصیه ی شما مسائل را باز نمیکنم. ولی میخواستم بگم با وجود همه ی این حرف ها سرعت پیشرفت در زندگی من خیییییلییی کم است..هنوز تقریبا چیزی از خودم ندارم.. احساس میکنم یک اضطراب اجتماعی هم با من هستش که روابطم ناموفق اند هرچند ک عزت نفسم خیلییی بهتر شده..به نسبت تلااااشی ک من میکنم..نتیجه خیلی زیادی نمیگیرم..خیییلی آروم..خیلی کم..اصلا راضی کننده نیست..بیشترین مساله الان قسمت مالیست..هرچند امیدوارم یک روزی یک کارافرین بزرگ خواهم شد ولی اصلا راضی کننده نیست برام..و اینکه من مطب هم داشتم ولی دیدم آدم موندن در فضای دربسته ی مطب هم نیستم..خیلی با مردم خوش برخورد بودم میدیدم ک مرا دوست داشتند ولی من اون کار رو دوست نداشتم..من عاشق طبیعتم…یک دفتر دارم که علایقم و استعداد های احتمالیم رو در اون می نویسم..ولی هنوز نمیدانم که علاقه ی واقعی من چی هستش..چیزی ک همیشه به اون تاکید میکنید.. نمیدونم اون چه کاری هستش که حاضرم به خاطرش غذا نخورم .. شبا نخوابم.. از عشق زیاد.. فقط بخوام اون رو انجام بدم و همون هم برام پول بسازه..پیداش نکردم و واقا فرسودم کرده و انرژیم رو گرفته…جدای از اینها..با اینکه گفتم در بچگی بچه ی شاد و پرانرژی بودم ولی خیلی وقته که تقریبا چیزی من رو به صورت پایدار شاد نمیکنه با وجود شکرگزاری و تقریبا لذتی از زندگی نمیبرم و یک تنهایی عظیم..البته ک خودم رو دوست دارم و احساس ارزشمندی دارم..ولی خب نتایجم برام خییییلی کمه…فکر میکنم با وجود تمام دوره های ارزشمند شما ..تا زمانی که علاقه ی واقعیم رو پیدا نکنم به اون حس خوب و اون نتیجه ی مطلوب نمیرسم. واقعا چطور میشه اون رو پیداش کرد؟!

    البته بگم که خیلی راه هارو میرم و نصفه و نیمه ولش میکنم چون اون حس خوب رو ب من نمیده..و اینکه شبانه روز از خداوند میخوام ک به من الهام بکنه..ولی این اتفاق نمیفته..دریغ از یک کلام ک مغز محدود من بفهمتش..با وجود قلب پاک و تلاش زیاد..حتی اگر فکر کنم چیزی یا فکری الهامی از طرف خداست..دنبالش را میگیرم ولی تا نصفه ی راه دیگرپیامی ب ذهنم نمی آید ک فکر کنم الهامی از خداوندست که ادامه ی راه را ب من بگوید.. و خب رهایش میکنم..

    براستی شما چطور انقدر راحت الهامات رو دریافت میکنید؟

    ممنونم که وقت میگذارید و مطالعه میکنید..امیدوارم که خیلی بیراهه نرفته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    سیده سمانه لایق گفته:
    مدت عضویت: 3325 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر شما خوبیدآخه

    چقدر نمونه یه انسان متعالی هستین

    چقدر روی زندگی آدمهای دیگه تاثیر میذارید

    وااای خدای من

    واقعا بینظیرید

    بینهایت سپاسگزارم که هستید و دستی بسیار عالی از دستان خدادرزندکی ما هستید

    خوشحالم برای بودنتون وحضورتون تو زندگی همه اعضای سایت

    تحسینتون میکنم

    سپاسگزارم ازتون بینهایت

    همیشه باشید و بمونید برامون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: