چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 71 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-18.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-06-24 21:44:182021-11-09 05:11:00چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گل
خیلی خوشحالم که مدتی هست که به این سایت هدایت شدم
فایلهای استاد رو با دقت گوش میدم و تمام سعیم رو میکنم که به گفته های استاد در زندگیم عمل کنم
به شدت مواظب ورودیهای ذهنم هستم و سعی میکنم اگه مسئله ای پیش آمد که من رو ناراحت یا عصبی کرد زود خودم رو ازش بکشم بیرون
از زمانی که دارم رو خودم کار میکنم خیلی تغییرات در احساسم و در زندگیم پیش آمده
شاید تغییراتی که در زندگیم پیش آمده خیلی کوچیک باشه ولی برای من بسیار بزرگ و زیبا و لذت بخشه چون خودم تونستم اون رو خلق کنم و بارها و بارها مرورش میکنم و لذت میبرم
یکی از تغییراتی که در من بوجود آمده اینه که من ترس از ارتفاع شدیدی داشتم جوری که از دوتا پله نردبان نمیتونستم بالا بروم اگه در بلندی گیر میکردم دیگه نمیتونستم پایین بیام و گریه میکردم و آنقدر پاهایم به لرزش میافتاد که سست میشد و احتمال افتادن من زیاد بود و روز بروز این ترس از ارتفاع در من شدید تر میشد جوری که اگه کس دیگه ای هم لب پرتگاه ایستاده بود من نمیتونستم بهش نگاه کنم و بشدت حالم بد میشد و با اینکه خودم لب پرتگاه نبودم ولی پاهام به شدت به لرزش میافتاد ولی الان با کمال تعجبم ترس از ارتفاعم به کلی از بین رفته و این من رو غرق شادی و لذت میکنه و امسال برای اولین بار خودم بدون هیچ ترسی خودم رفتم روی نردبان بالای بالاش🥰 و پرده های خونه رو کندم و شستم و دوباره نسب کردم چه حس خوب و عالی داشتم منی که حتی وقتی روی یک چهار پایه کوتاه میخواستم برم با ترس میرفتم خیلی راحت روی نردبان ایستاده بودم و اون بالا چه احساس قدرت و لذتی میکردم شوهرم از دیدن من بالای نردبان چشماش گردشده بود و باورش نمیشد😳🥰
و اتفاق عالی دیگه اینه که زانو دردم هم خوب شده
رابطم با شوهرم خیلی بهتر شده
کاری که سالها میخواستم انجام بدم و امروز فردا میکردم رو بلاخره شروع کردم و ایده عالی به ذهنم رسیده که در پناه خدای مهربونم میخوام انجامش بدم
بسیار شادم
در خوب کردن حالم در لحظاتی که مشکلات پیش میاد خیلی قوی تر شدم با تمرین و تکرار خیلی راحت تر و سریع تر میتونم خودم رو از ناراحتی و عصبانیت بکشم بیرون
و خیلی خوشحالم که پسرم هم به این مسیر هدایت شده و با اینکه ۱۸ سالشه خیلی عالی داره رو ذهنش کار میکنه و براش خیلی خوشحالم چون وقتی از این سن شروع کنه خیلی عالی میتونه زندگیش رو از حالا اون جوری که دوست داره پایه ریزی کنه
چند شب پیش که خواهر شوهرم مهمونمون بودن من ناخودآگاه در مورد یک اتفاق بد که واسه یک شخصی افتاده بود صحبت کردم ولی تا متوجه شدم که دارم مسیر رو اشباهی میرم متوقف کردم ولی این اشتباه در من احساس گناه ایجاد کرد و سعی کردم با جملات این احساس رو در خودم از بین ببرم چون طبق گفته استاد میدونستم که احساس گناه عزت نفس من رو تخریب میکنه و احساس بدی در من ایجاد میکنه پس شروع کردم با خودم به حرف زدن به خودم گفتم عالیه تو خودت میدونی که این احساس بدیه و نباید توش بمونی از طرفی تو یک عمر این رفتار رو داشتی خوب معلومه که یک شبه نمیتونی اون رو درست کنی فقط با تمرین و تکرار میتونی خودت رو تو این موضوع قوی و قویتر کنی به قول استاد باید روند تکاملیت رو بگذرونی پس خودت رو بیخودی سرزنش نکن تو میتونی فقط باید هر روز یک گام برداری تو تا الانم خیلی موفق بودی و خیلی قوی تر شدی و بدون که از این به بعد هم بهتر و قویتر هم میشی و با این حرفها آرام شدم و اون احساس بد از وجودم رفت و یک لبخند زیبا روی لبهام نشست
وقتی خوب با خودم فکر کردم که چرا اون اتفاق بد رو تعریف کردم دیدم چون حرفی واسه گفتن نداشتم خواستم اینطوری حرفی زده باشم و صمیمیت رو بیشتر کنم و همون طور که دوستمون گفتن از قدیم هر کس بیشتر با یکی درد و دل میکرد می گفتن چقدر یکرنگ و ساده و صمیمی هستش و هر کس چیزی درد و دل نمی کرد می گفتن تودار و مرموزه و مغروره و کسی ازش خوشش نمیومد
من هم سعی کردم این باور اشتباه رو در خودم اصلاح کنم و به خودم گفتم :
من با تعریف کردن اتفاقات خوب زندگیم و با احساس خوبم با دیگران صمیمی خواهم شد
چه نیازی هست که آدم بخواد با تعریف چیزهای بد صمیمیت رو ایجاد کنه با خودم گفتم من از این به بعد اتفاقات خوبم رو واسه صمیمیت تعریف میکنم که با یک تیر دو نشان زده باشم چون اینطوری هم روی نکات مثبت و اتفاقات مثبت زندگیم تمرکز کردم و هم به قولی صمیمیت رو ایجاد کردم
خیلی خوشحالم که میتونم خودم مسائل زندگیم و ذهنم رو مدیریت کنم و مثل قبل افسار زندگیم رو بدست ذهنم ندادم که هر جوری که خودش بخواد بتازونه بلکه خودم بهش مسیر میدم و خودم ذهنم رو به مسیرهای درست و خوب هدایت میکنم تا اتفاقات خوب و عالی در زندگیم پیش بیاد
خدایا هزاران هزار بار شکرت که من رو به این مسیر زیبا هدایت کردی
به نام خدا
سلام
روزدهم سفرنامه
اتفاقات خوبی که امروز افتادوبهم احساس خوبی دادومیتونم کانون توجهم رو روش متمرکزکنم اینه که پدرم که چندروزی برای انجام کاری به شهردیگه ای رفته بوداومد وخوشحالم ازدیدن پدرم،کلی نعمت وبرکت خوردنی اومدتوی خونه مون،اونم به عنوان هدیه،وهمچنین یه گلدون خیلی زیبا وچندین شاخه گل زیبا،اینااحساس خوبی بهم میده،
وتوی ذهنم هم خاطرات واتفاقاتی رومرورکردم که درگذشته برام افتاده ویادآوریشون لذت بخشه برام وعکسهاشونم توگوشیم دیدم مثلاخاطرات روزتولدم،خاطرات لحظات خوب گذشته،گلهای زیباوگلدانهای زیبایی که هدیه گرفتم،پولهایی که به عنوان هدیه دریافت کردم،واحساس شادی اون لحظات،انسانهای خوبی که درزندگی ام بودند،جاهای تفریحی که باخانوادم رفتم وخوش گذروندم،ودرباره شون هم کمی بادیگران صحبت کردم.
باسپاس ازاستادعزیز
بنام خدای هدایتگر
روز دهم سفرنامم (دور دوم)
سلامی پر از صمیمیت بر همه عزیزانم
یادمه خیلی قبل تر از آشناییم با این خانواده بی نظیر، کتاب هایی در زمینه قانون جذب و قدرت کلمات میخوندم و خیلیی درونشون تامل میکردم.از اون موقع خود به خود رفته رفته مواظب حرف هایی که میزدم بودم.گلایه گردن رو خیلی کمتر کردم و علاقه ای نداشتم که راجب اتفاقات عجیب و غریب خودم و اطرافیان صحبتی کنم.البته همون کتاب خوندن ها هدایت خداوند بود و نقش یک زیرساخت رو برای من داشت و کم کم آماده ی دریافت آگاهی های بیشتر شدم و در نهایت به این خانواده هدایت شدم.
وقتی عضو این خانواده شدم باورم نمیشد که راجب موضوعاتی صحبت میشه که من در درونم بهشون فکر می کردم.
خلاصه با عضویتم به این خانواده دوست داشتنی کلاا ریتم زندگیم عوض شد و صحبت راجب ناخواسته ها به حداقل خودش رسید و الان دیگه کاملا سرکوب شده که البته با تعهدی که با خودم دادم و با هدایت رب انجامش دادم خدارو شکر.
حتی در بدترین شرایط هم از جون مایه میذارم که راجب ناخواسته ها صحبت نکنم و تقریبا از پسش بر اومدم که البته:
“” هذا من فضل ربی””
شااد و ثروتمند بااشید در پناه رب العالمین
الحمد الله رب العالمین
این فایل پایم واضح خداوند است به من که تلویزیون را کلا کنار بگذار.
خداوند شرایطی را برایم مهیا کرده است که تغییرم و کنترل ذهنم
کار سخت تری باشد اما پایه ای تر و حرفه ای تر از اب در بیاید.
چرا برای جلب توجه 4 نفر ادم که ان هم بدست نمی اوریم باید
خود را مظلوم نشان دهیم یا اینکه سعی کنیم با نشان دادن مظلوم بودن توجه
انها را جلب کنیم که برای ما دلسوزی کنند.
اینجور مواقع به خودم میگویم ایمانت را بهای ناچیزی نفروش.
چون واقعا ارزشی ندارد چون مشکل اینجاست که رابطه ی خداوند را درک نکرده
و دیگران را از زندگی خود حذف نکرده ایم.
تصمیم گرفتم که تنها در مورد اتفاقات خوب صحبت کنم که به من احساس بهتری میدهند.
در مورد خواسته هایم و اهدافم و برنامه هایم.
در طول این سفر تعهدم را از یاد میبرم برای همین زمانی که هماهنگ میشوم
نمی توانم از پس کنترل ذهنم بر بیایم و از مسیر خارج میشوم.
و دوباره باید تلاش کنم تا در مسیر درست قرار بگیرم.
مسیر درست برای من هماهنگی با خداوند است.
سلام به همهی دوستان واستاد عباس منش امشب تو ساله ۹۹ دنباله یه هدایت بودم که به این صفه رسیدم که در مورد اتفاقات بد صحبت نکنیم انگار یه نشونه بود برام خدایا شکرت
سلام خدمت همه دوستان و عزیزان و آقای عباس منش و سرکار خانم شایسته
من این فایل رو گوش دادم باورها خیلی در بدشانسی ما اثر دارند چون من خودم همیشه فکر میکنم در قرعه کشی خوش شانس نیستم و دقیقا همون افکار خودم اتفاق میفته
خدا رو شاکرم که در گروه دوستانی قرار گرفته ام که سعی میکنن روی افکار مثبت و جنبه های مثبت خودشون کار کنن و من با گوش دادن به فایل ها و خواندن کامنت ها انرژی میگیرم امیدوارم خداوند به همه ما در این مسیر کمک کنه
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان عباس منشی امیدورارم حال همه خوب باشه
خیلی خیلی خیلی برام جالب بود که من دیشب دقیقا موقعی که داشتم پیاده روی شبانه میکردم تووی راه به همین موضوع فکر میکردم که شانس چیه و دقیقا امروز نشانه من در سایت همین موضوع شد واقعا به قول استاد همه ما داریم هدایت میشیم
چیزی که قبلا در زندگیم(قبل اشناییم با استاد عباس منش عزیز) من هم بهش اعتقاد داشتم این بود که فکر میکردم بعضی چیزها و اتفاقات شانسیه و مثلا اگه اتفاقی رخ میداد چه خوب و چه بد میگفتم خوش شانس بودم که اینطور شد و اگه بد بود میگفتم بد شانسی اوردم
اما دقیقا چیزی که من الان برداشت میکنم همه چیز بر میگرده به دیدگاه و برداشت من از عوامل بیرونی و در حالیکه اصلا عوامل و محرکهای بیرونی در نتایج من ذره ای دخیل نیستن
چرا؟!
ممکنه اتفاقی را تجربه کنم و از نظر من خوب باشه ولی یه نفر دیگه بگه شانس نیاوردی و یا بر عکس
همه چیز بر میگرده به ورودیهای خودم و تصویر ذهنی که از خودم ساختم نه شانس و این خرافات
اگه من باورم این باشه که ادم خوش بیاری هستم پس همین هم میشه چون خداوند در قران بارها میگه هرچی تو میخواهی بنده من هدایتت میکنم به همون سمت
و اگه باورم این باشه ادم بد بیاری هستم باز هم همین میشه و هدایت میشوم
باید ببینم من چی میخوام من درخواستم چیه.
چرا که اگه دنیا شانسی بود دیگه عدل خداوند این وسط وجود نداشت و به قول استاد که از انشتین نقل قول میکنن خدا تاس نمیندازه که اگه ۶ اومد این کارو بکنه و اگه ۱ اومد یه کار دیگه
پس چیزی به اسم شانس وجود نداره.فقط برداشت ماست مطابق با ورودی هامون که باعث خلق شرایط و نتایج خوب یا بد در زندگی میشویم
در پناه الله یکتا رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند و سعدتمند در دنیا و اخرت باشید
سلام به همه ی هم مداران عزیزم
سپاس گزارم از خداوند تا بهم وحی داد تا اولیل دیدگاهمو ثبت کنم
من با استفاده از دکمه ی ( مرا به سوی نشانه ام هدایت کن) به این فایل رسیدم
اوایل روز نمیدونستم چرا با این موضوع که استاد در مورد کلام و گفتگوی افراد از اتفاق هاشون میگن انتخاب شده ولی هی به نیمه شب نزدیک میشدم تا به الان که دارم تایپ میکنم قبل از این تایپ دیدگاه یک تعهد دادم!!!!!!!
داشتم نظرات این فایل استاد رو میخوندم که بغضم گرفت و صدایی از درونم بهم گفت
علی تعهد بده دیگه از بدی ها و اتفاق های گذشتت پیش هیچ کس صحبت نکنی !!!
من قه خودم نگاه کردم گفتم من که فرد راز داریم من که این کارو زیاد انجام نمیدم
اما باز به گذشته ی خودم نگاه کردم فهمیدم اسن جزئی از ریز رقتار های اشتباهم بوده وهست و خودم خبر نداشتم ، حتی گاهی توی ذهنم برای خودم اتفاق های بدو میگفتم
اما تعهد دادم به خودم که دیگه هیچ وقت در هیچ موقعیتی در هیچ زمانی ختی یک کلمه از منفیجات و لتفاق های بد نگفم و فقط از معجزات بگم
من هم این دستور و وحی رو باید اطاعت میکردم چون خیلی وقته تعهد تغییر باور دادم و امروز روز ۲۸ شکرگژاریم بوده و به خودم اومدم و گفتم تازه شروع کارمه
با تمام وجود از خدا سپاس گزارم و از استاد عزیزم و تمام هم مداران عزیزم
ادامه بدین
کم نیارین
نتیجه ها سزاوار دیده شدن با چشمان شما هستند پس ادامه بدین
در پناه الله
ثروتمند و سعادتمند باشید
✨♥️
سلام استاد عزیزم، هدایت امروزم عالی بود. به نکته ی جالبی اشاره کردید. ان شااله بتونم از امروز به خودم این تعهد وقول را بدم که فقط اتفاقات خوب وشرایط مثبت زندگیم را برای بقیه تعریف کنم. ایمان دارم شرایط فوق العاده ای را تجربه می کنم. خیلی دوستتون دارم.
به نام خدای عشق وثروت.سلام به استادعزیزم عباس منش ومریم نازنینم ودوستای هسفرم.امروزمیخوام سفرنامه روزدهمم روبنویسم خداروشکرکه هرروز یه چیز جدیدیادمیگیرم وهروزتصمیم میگیرم باآگاهی یکی ازکارهای اشتباهموحذف کنم.چه قانون جالبی دراین جهان هست که باتوجه به هرچیزی اونوبه سمت خودت میکشونی پس چراتوجهمون به چیزهای خوب نباشه چرا به علایقمون فک نکنیم واقعا بافهمیدن این قانون اگه اونواجرانکنم یعنی درحق خودم ظلم کردم.امروزفهمیدم دلهره واظطراب معنایی نداره اگه قانون گذارخوبی باشم.ازکودکی یادگرفتم که ازشادیهات تعریف نکن که چش میزننت.ومن هم همیشه پیرو این باورغلط بودم واگه یه جایی ازخوبیهای زندگیم تعریف کردم حتما بعدش یه اتفاقی افتاده واسم چون ازقانون وباوراشتباه پیروی میکردم.ولی امروزمطمئن شدم با اظهارشادی شادی بیشتری سمتم میاد.دیگه از تعریف خوشیهام نمیترسم وباافتخاربازگو میکنم وخداروهم بابتش شکرمیکنم .تجربه های تلخ وخاطرات بد روهم به کلی حذف میکنم ودیگه ازروزهای سخت زندگیم تعریف نمیکنم مخصوصا برای بچه هام وتوجهمو از روشون برمیدارم.پروردگارا هزاران بارشکرکه من را درمسیر این خانواده دوستداشتنی قراردادی تا هر روز آکاهیهام بیشتربشه.دوستای گلم دوستتون دارم.