چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 94

1284 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناصر لطفی گفته:
    مدت عضویت: 1210 روز

    به نام تنها فرمانروای عالمیان

    سلام خدمت استادان گرانقدر و دوستان عزیزم

    روز دهم از سفرنامه زندگی من

    عنوان فایل:چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟

    اصلا چیزی به اسم خوش شانسی یا بدشانسی اونجوری که مردم میگن نداریم چون تمامش خلق اتفاقاتی که بهش توجه میکنیم و فرکانسش رو به جهان هستی ارسال میکنیم؛به هرچیزی که توجه میکنیم 1درمورد چی صحبت میکنیم 2درمورد چی فکر میکنیم 3چه چیزایی رو میشنویم 4چه چیزایی رو میبینیم ؛ داشتم در مورد این 4 مورد فکر میکردم که ببینم عملکردم تو کدوم یکی بهتره و دیدم انصافا در مورد صحبت کردنم خیلی خوب عمل کردم از وقتی قانون شناختم و درک کردم در مورد چیزایی که میبینم و میشنوم هم خوب بودم در مورد فکر کردن هم انصافا خیلی خوب تلاش میکنم که بهتر عمل کنم ولی بعضاً نجواهای شیطانی کنترل رو از افکارم به دست میگیره و احساسم بد میشه ولی از آنجایی که الخیر فی ما وقع میدونم که اینم درنهایت به نفع من میشه و پله پیشرفت من میشه

    خدارو شکر میکنم بخاطر این فایل فوق العاده و آگاهی های ناب این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    زینب باوی گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عزیزم ،مریم عزیز و تمامی دوستان

    استاد من این تجربه کردم که از زمانی که تصمیم گرفتم هیچ وقت حتی یه حرف در مورد ناخواسته ها و نازیبایی حرفی نزنم و توجه نکنم چرخ زندگیم روون شده ،روغنکاری شده و حال و احساسم عالی و اتفاقات عالی برام رخ میده و اگر به تضادی هم بربخورم دیگه اصلا بهم نمیریزم کنترل ذهن برام راحت شده به لطف الله

    خدایا شکرت که در این مسیر زیبا هستم و خدارو شکر که استادی چون استاد عباسمنش دارم .

    در پناه الله یکتا شاد،سعادتمند و ثروتمند باشین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    کزو ماندگار ،این زمین وزمان

    که با نام او راست گشت آسمان

    که با عشق او شد جهان ،بی کران

    به نام جهان بخش پاک آفرین

    به راهش بود ،مردم راستین

    سلام بر همگی

    تمام اتفاقات زندگی ما ماهسل تفکرات،اندیشه،باور و تمرکزات ما هست

    اگه در زندگی مدام گله و شکایت کنیم لاجرم از اینجور اتفاقات بیشتر و بیشتر برای ما اتفاق خواهد افتاد.

    حالا ممکنه این گله و شکایت با تنهایی و خلوت خودمون باشه و یا در یک جمع یا درد و دل با یک شخص

    قانون جذب هم به همین دقیقا اینجوری اشاره داره که جهان اتفاقات همگن با شرایط شما را وارد زندگیتون میکنه چه ناخواسته و چه خواسته

    وقتی میشه در این جهان که جزء جزء اش براساس قانون و منطق پیش میره خوشبخت زندگی کرد چرا ما انتخاب کنیم بدبخت زندگی کنیم و بعد خودمونا آدم بدشانس بدونیم که از اول زندگی شانس نداشته و دیگران را مسئول بدبختی و ناکامی خودمون بدونیم

    چرا وقتی میتونیم در مورد تک تک اتفاقات خوب زندگیمون صحبت کنیم بیاییم در مورد اتفاقات بد صحبت کنیم

    چرا وقتی میشه در مورد نعمات بیکران و بیشمار خدا کرد بیاییم در مورد اون چیزهایی که ندارم گله کنیم و صحبت کنیم

    بیاییم تمرین و عادت بدیم به دین زیباییها،نعمت ها و مدام و هر لحظه نقطه تمرکزمون را ببریم روی زیبایی های زندگیمون

    شکر گزاری کنیم بابت پدر و مادرمون،بابت خواهر و برادرمون،بابت همسر و فرزندانمون،بابت ماشین،خونه،ویلاهامون،بابت سالم بودنمون،بابت حال خوبمون،بابت آسمون آبی،بابت فرصت زندگی،بابت چشم و دست و پا و گوش سالممون،بابت قلبمون که بی اختیار ما داره میتپه

    ممکنه در زندگی اتفاقات کوچک بدی هم بیفته ولی وقتی ما تمرکزمون را از روی اون بردارم و صحبت نکنیم و توجه نکنیم بهش و در عوض توجه کنیم به شادی و خوشی هامون لاجرم اتفاقات خوب را داریم دعوت میکنیم به زندگیمون

    در عوض وقتی ما در مورد مشکلات صحبت میکنیم مثله اینه که کلید زندگیمون را دادیم دست اتفاقات بد،دعوت نامه هم براش فرستادیم،در را هم براش باز کردیم و میگیم بفرمایید تو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    جانا گفته:
    مدت عضویت: 600 روز

    بنام خداوند بخشاینده ی موهبتها

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون

    روز دهم تحول زندگی من

    این فایل من رو یاد گذشته ی خودم انداخت

    من بسیار انسان کم صحبت و با ملاحضه صحبت کنی بودم و همیشه میگفتم آخه چه واجبه برای همه همه چیز رو توضیح بدم

    و البته که همیشه هم خوشحال و آروم بودم

    اصلا اهل غیبت و گلایه نبودم ، انقدر درونم آرامش داشت که همه رو عالی میدیدم و از صمیم قلب همه رو دوست داشتم

    تا اینکه من به خاطر شرایط شغلی جدیدی که برام پیش اومد مجبور شدم مدااااام حرف بزنم مدام با آدمایی سر و کار داشتم که هزاااار مدل شخصیت و طرز تفکر داشتن و من به خاطر کارم باید گاهی اوقات حتی به دروغ هم نظر میشدم و اونارو تایید میکردم

    چند سالی گذشت و به خودم اومدم دیدم روحم از درون سیاه شده قلبم سخت و سیاه شده و مداااام در حال گلایه کردن هستم

    قطعا مبتونید تصور کنید که چند سال فرکانس منفی دادن و ذهن منفی داشتن و زبان منفی داشته چه اتفاقی برای هر انسانی رو رقم میزنه ..‌‌‌‌‌‌….

    من یک روز تصمیم گرفتم تمام انسانهای منفی رو که من رو از مدار خارج کرده بودن حذف کنن

    تا این حد که خواستم با اراده ی خودم از شرکت بیرون بیام چون نمیتونستم اون همه رو از شرکت بیرون کنم خودم باید میومدم بیرون

    وقتی تو خونه بودم اوایل خیلی خوشحال بودم که آخیش یه ماهه خودم رو اوکی میکنم و تمام

    اما ….. چیزی که متوجه شدم 5 ماهی درگیرش بودم این بود که تازه فهمیده بودم تو وجودم چی داره میگذره

    ذهنم و روحم توش پر از صدا بووود و من آرامش نداشتم و متوجه شدم حتی اگر دور هم شده باشی یه جورایی تو وجودت نهانیدنه شده که اونم باید خاایش کنی و از نو بسازیش .‌.‌

    دوستان میخوام بگم اگر هر کسییییی یا هر چیییزی شمارو از مدار درستتون خارج میکنه

    سررررییییع ازش دور بشید وگرنه مثل من درگیییرش میشید و باید ماه هاااا رو خودتون کار کنید تا این منفی ها از روحتون بیرون بره و کار بسیااااار دشواری هست که بخواید خودتون رو از افسردگی به انسان شاد تبدیل کنید من خیییییلیییییی تلاش کردم اما هر بار نا امیدی میومد تو قلبم هربااار دوباره شروع میکردمو دوباره نا امید بودم چرا ؟ چون سالها زبانم ، کلامم ، ذهنم فرکانس منفی داشته به جهان هستی میداده پس کاااملا طبیعی هست که من ماه هااا بخوام درگیرش باشم

    خدارو سپاسگذارم از بابت وجود استاد و این فایل که به من یادآوری کرد مراقب حرفام باشم که دوباره تجربه نکنم اون روزها رو

    بسیار بسیار شکرگزار خداوند هستم به خاطر وجود انسانهایی چون استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته ی گُل برای آگاهی هاشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    نازنین فتحی گفته:
    مدت عضویت: 588 روز

    بنام خدای هدایتگر

    سلام به همه

    ردپای روز دهم سفر

    باورم نمیشه!

    از وقتی فایل رو گوش کردم الان فهمیدم که اکثر بیشتر اتفاقات بد زندگیم آبشخورش کجا بوده!

    من آدمی بودم که همیشه به حرف زدن معتقد بودم هنوزم هستم ولی فکرشم نمیکردم هیچوقت حرف زدن هم باید گلچین شده باشه ، درباره ی اتفاقات بد یا به ظاهر بدم نباید صحبت کنم!

    من همیشه از سیر تا پیاز ماجرا رو بازگو میکردم دقیقا مثال همون حرف استاد من مثلا جایی میرفتم که اونجا اون روز مثل همیشه اش نبود میومدم بعد میگفتم شانس گند منو ببین امروز باید دقیقا اینکار رو میکردن؟!

    و الان فهمیدم که من همینقدر راحت فرکانس بد ارسال میکردم و خب به طبع هی تجربه های این چنینم بیشتر و بدتر میشد :/

    خداروسپاسگزارم که الان این آگاهی رو فهمیدم و یکی دیگه از باگ هام رو پیدا کردم و از این به بعد باید خیلی به حرفایی که میخوام بزنم فکرکنم و حواسم باشه که حتی درباره ی خوبی حرف می‌زنم یا بدی ، چون همین حرف زدنی که ساده میدونیم هم فرکانس ارسال میکنه!

    خداراشکر بابت هدایتم به این مسیر الهی

    درپناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2200 روز

    روز دهم

    روز شمار تحول زندگی من

    چرا افراد خوش شانس هستند مثل من

    خدایاااا شکرت که امروز صبح زود از ساعت 5:5 دقیقه ی صبح گاه شروع کردم به دیدن این فایل و خواندن کامنت دوستان در این قسمت

    امروز صبح کمی دیرتر از همیشه از خواب بیدار شدم یعنی شب گذشته آنقدر کامنت خواندن من طولانی شد که دیدم ساعت از ده شب هم گذشته بنابراین از آنجایی که باید شش و یا هفت ساعت خواب شبانه ام تنظیم باشد تا بتونم به راحتی ساعت دل خواهم بیدار بشم بنابراین سحر گاه امروز م رو خوب ندیدم ولی در عوض وقتی چشمامو باز کردم دقیقا روبروی پنجره ی بالکن چشمم افتاد به ستاره ی درخشان درشت و پر نوری که همین طوری به من زُل زده بود … واااای خدایااا شکرت . نمیدؤنید چقدر ناز و نوازشش کردم کلی قربون صدقه اش رفتم و گفتم خدایااآاا شکرت که اول صبحی چشمم به چنین ستاره ای نورانی و درشت و درخشانی افتاد بخودم گفتم این ستاره ی زیبا و درشت و درخشنده ای که به من زُل زده همون ستاره ی بخت و اقبال و خوش شانسی بلند و بیدار شده ی منه آخ جون .. واقعا چقدر من در هماهنگی کامل هستم .. فکرشو بکنید امروز فایل از شانس و خوش شانسی و مدار صحبت کرده و آنوقت منم با چنین ستاره ی قشنگی روزم رو شروع کردم .. واقعا مگه میشه !!!!???? مگه داریم تا این حد هماهنگی و همزمانی !!! بله بله بله میشه ….

    البته از آنجایی که هر یک از سیارات و ستارگان و اجرام آسمانی انرژی های مخصوصی دارند و در اثر گردش این سیارات و قرار گرفتن در جایگاهی انرژی هایی به سطح زمین و ما انسان ها و هر آنچه که در کره ی زیبای ما وجود دارد ایجاد می کنند . خیلی به ستارگان نگاه می کنم و درخواست بهترین ها رو می کنم و یک نشونه ی خوبی برام هست …‌ مثلاً ماه کامل و مهتاب انرژی پُر قدرتی برای جذر و مد و بالا آمدن آب و یا پایین آمدن آب دریا داره من این وضعیت رو بوضوح در جزیره ی کیش دیدم ..

    یادمه دو سال پیش ( خرداد 1400 سال)به اتفاق و پیشنهاد یکی از دوستانم رفتیم جزیره ی کیش .. اولین شبی که اونجا رسیدیم آنقدر خسته بودم که

    روی مبل خوابم برد .. دوستم داشت راجب آهو های اون منطقه صحبت می کرد و گفت سمت خونه مون یک محوطه ی وسیعی وجود داره که شبا اون آهو های قشنگ میان اونجا می تونیم ببینیم شون .. خیلی ذوق کردم ولی آنقدر خسته ی راه بودم که گفتم امشب اصلا نمی تونم برم اینا رو ببینم ولی در عوض صبح خیلی زود بیدار میشم می خوام با همه ی چی سلام و احوالپرسی کنم و می خوام صدای پرندگان رو بشنوم … همینکه اینا رو گفتم خوابم برد …

    خدایاااا شکرت دوستان عزیزم ..همین که داشتم این مطالب رو براتون می نوشتم دوباره چشممم افتاد به آسمان جلوی پنجره .. سپیده دم هلویی نارنجی رنگ صبح رو هم دیدم خدایاااا شکرت که بعد از ستاره ی بخت و اقبال و خوش شانسی ام الان دارم لحظه به لحظه ی روشن شدن آسمان زیباییم رو میبینم خدایاااا شکرت(((((( دوستان عزیزم می‌دونم چیزی به اسم شانس و اقبال وجود ندارد ولی از آنجایی که همه چی از انرژی بوجود آمده و قدرت کلام هم بالاست سعی می کنم همه چیز رو با قدرت و ارتعاش بالای انرژی ارسال کنم و بقول معروف به فال و نیت خوب نگاه می کنم )))))

    یعنی چند روزه که این ستاره ی درخشان رو از سر شب میبینم از اون قسمتی که ماه طلوع می کنه میبینم و صبح میرسه دقیقا پشت پنجره روبروی تختخوابم خدااایااااا شکرت و امروز بعنوان نشانه ی هدایتگر ستاره ی قطبی من هستش نشونه های خداوند رو جدی بگیریم و بهشون خوب توجه کنیم .. خدایاااا شکرت مرسی مرسی ستاره ی عزیزم که منو بسمت بهترین ها هدایت می کنی خدایااا برای این صبحگاهی تشکر و قدردانی می کنم خدایا شکرت

    خلاصه از داستان دور نشیم . که هنوز سه چهار ساعت نخوابیده بودم که با صدای بلند بلند صحبت های دوستم بیدار شدم …دیدم دوستم سریع رفته روی بالکن داره با شنیدن یک صدای پرنده ای که فوق العاده زیبا بود ناز و نوازشش می کنه منم با شوخی گفتم .. گلشن جونننننن . اون پرنده ها هنوز بیدار نشدند آخعععععع. خخخ .. بزار بیدار بشن بعدااااا سلام و احوالپرسی کن .. بعدش منم شروع کردم بلند بلند به پرنده ها .. آهای پرنده ها بیدار بشید که گلشن از شماها زودتر بیدار شده … خخخخخ . بجای اینکه شماها ما رو بیدار کنید

    گلشن اومده شماها رو بزور بیدار کنه .خخخخخخ بعدش صداشون رو با فاصله ی زمانی شنیدیم بخدا .‌ واقعا هم صدای اون پرنده ی بهشتی فوق العاده خاص بود مثل چههه چهههه ی دیگر پرندگان نبود .. واقعا فوق العاده و بینظیر و زیبا بود.. آخعععععع الان که یادم میاد تازه می فهمم که انگار الان بیشتر در مدار درک. اون صدای قشنگ بهشتی هستم ..

    بعدش دوستم گفت بریم سمت دریا چون هوا آنقدر گرم میشه که نمی تونیم بریم بیرون . (خرداد ماه بود). خلاصه ساعت هنوز پنج صبح نشده بود که راه افتادیم و پیاده روی سمت ساحل و کلی عکس های یادگاری لای آن نیزارهای گندمی پنبه ای بلند بلند عکس گرفتیم . خلاصه آنقدر پیاده روی کردیم و لذت بردیم که همانطوری خواب آلو خواب آلو رسیدیم ساحل صبح گاهی … وووااای هر چقدر از زیبایی این ساحل و آب و دریا و موج و رنگ سبز زیبای آب بگم کم گفتم وووااای محشر و بینظیر بود یک آلاچیق ساحلی با نیمکت های چوبی خوشکل و یک میز بزرگ ردیفی قرمز رنگ فوق العاده بینظیر بعدش یک کله گوسفند و بز رو با چوپان شون دیدم که داشتند رد می شدند واقعا منظره ی شگفت انگیز صبح گاهی فوق العاده ای بود.‌‌

    .. خلاصه دوستم آنقدر از اون آب شفاف و زلال و اون محیط آروم و ساکت خوشش اومد که پرید توی اون آب شور .. وایی آنقدر داشت لذت می برد که به منم می گفت بیا توی آب . ولی من بخاطر اینکه هنوز خسته ی راه بودم ترجیح دادم از دنگ و فنگ بعد از مراسم شنا خودمو خلاص کنم . بعدش تا ساعت 9 صبح برگشتیم چون هوا فوق العاده داغ شده بود و منم یهویی گرما زده شدم و سرم گیج می‌رفت و همه جا رو سراب می دیدم.. ولی دوستم تا موقعی که برسیم خونه همین طور می سوخت و تنش به خارش شدید افتاد بخاطر اینکه آب دریای کیش فوق العاده شور هست و البته مفید ..

    دقیقا دومین و یا سومین شبی که اونجا بودیم من به دوستم پیشنهاد دادم که چون امشب قرص ماه کامل هستش بریم شب توی ساحل بمونیم می خوام تا صبح مدیتیشن انجام بدم و بعدش طلوع و روی اسکله ماهیگرانی که با علاقه اونجا بودن رو ببینم ..

    خلاصه شب کنار اون ساحل کنار اسکله موندیم . عجب مهتاب درشتی بود .‌ باور کنید انگار کره ی زمین روبرومون بود .. آنقدر درشت و شفاف و خوشکل بود که اصلا فکر نمی کردم مهتاب جزیره ی کیش رو تا حالا کسی جای دیگه دیده باشه .. خودممم ندیده بودم .. آخه من به علم آسترولوژی هم علاقه دارم و مطالعاتی انجام میدم …. خیلی خیلی زیباست … چقدر مردم در آونجا تردد داشتن و چقدر رستوران و فست فوت و بادکنک و بادبادک و بستنی فروشی و موزیک و زیبایی و صدای صحبت کردن آدم ها و فریاد شادی بچه ها … صدای امواج دریا و آن زیبایی چراغ های کنار ساحل و اسکله و مغازه ها زیبایی آنجا را صد چندان کرده بود و ما هم همین طور کنار ساحل راه می رفتیم و تا اینکه آرام آرام خلوت شد و مردم رفته رفته کم شدند و رفته بودند و خلوت شد و چراغ های مغازه ها کم سو شده بودند . رفتیم توی اون آلاچیق های کنار ساحل روی نیمکت دراز کشیدیم ولی باورتون نمیشه آنقدر هوا سرد شد که احتیاج به کاپشن و پتو لازم بود یم ..‌.. هیچکس باورش نمی شد که در آن موقع فصل خرداد ماه سرد باشه … و توی روز هوای حدودااا 50 درجه . کنار ساحل در شب مهتابی أنقدر سرد بشه و بلرزیم از سرما .. خدایااآاا چه تجربه ی زیبایی .. پیشنهاد میدم به دوستان اگر احیانااااا در کنار ساحل شب خواستند بمانند حتما و حتما لباس گرم و پتو با خودتون ببرید حتی اگر در تابستان کیش بودید باور کنیدددددددد.. . به گرمای روزش نگاه نکنید . دقیقا دو هوای متفاوت کنار ساحل داره .. البته فقط کنار ساحل رو تاکید می کنم …خخخخ

    خب تمام این داستان های خاطره انگیز زیبای کیش رو گفتم که بهتون بگم که در اون شب مهتابی سواحل زیبای جنوب تا صبح بیدار بودیم و دیدم که دریا همچنان بالا اومده بود یعنی وقتی سپیده دم صبح گاه در کنار ساحل بسمت اسکله راه می رفتیم (هنوز طلوع خورشید نشده بود) دیدم آب تا نزدیکی های آلاچیق بوده ولی الان تا اون پایین ها آب عقب نشینی کرده بود و خیس بود .. یعنی شب اگر روی شنزار بخوابید صبح می‌بینید آب اومده و از سرتون گذشته . خلاصه بهتون گفته باشمممممم .. خلاصه رفتیم روی اسکله طلوع بینظیر خورشید رو از پشت اون دریا دیدیم و عکس های حرفه ای کنار خورشیدی گرفتیم و هوای مطبوع و صدای مرغان دریایی رو شنیدم و با ماهیگیران خوش تیپ با قلاب های ماهیگیری و تجهیزات حرفه ای در سکوت کامل روی اسکله رو دید زدیم وخخ .. جمعیتی از ماهی های خوشکل رو توی اون آب شفاف دیدیم ‌ اون آب نیلگون سواحل خلیج فارس رو دیدم ..منم ذوق زده می شدم .. وووااای خدا یا. همین الان دلم خواست تا دوباره برم آنجا و با دقت بیشتر به این زیبایی ها نگاه کنم خدایااآاا خودت اجابت کن این درخواستم رو که در بهترین زمان و بهترین مکان و موقعیت و فرصت های جادویی و استثنایی با سلامتی و تندرستی و دل خوش و پول و ثروت و نعمت و برکت به جزیره ی کیش و قشم و سواحل سرخ قشم برم و یک سفر رویایی و جادویی و خاطره انگیزی رو تجربه کنم و سفر کنم .. و برای دوستان عزیزم که با اون چشمان خوشکل تون دارید کامنت منو می خونید این آرزوها و ستاره ی خوش شانسی و دعا هام هدایای شما عزیزان باد..

    خب تا اینجای داستان رو براتون نوشتم البته فرداش رفتیم شنا توی منطقه ی مخصوص شنای بانوان و اونجا هم کلی شنا کردیم و هم آفتاب گرفتیم و سوختیم جاتون خالی و سبز. خخخخ آنچنان سوخته بودیم که دو روز نتونستیم لباس بپوشیم و بیایم بیرون .. پیشنهاد دوممم اینه که همیشه برای شنا در این منطقه برنامه شنای ساحلی و آفتاب گرفتن رو دقیقا بذارید برای روز آخر که می خواهید برگردید به تهران و یا شهرتون… چون مجبور می‌شوید دو سه روز تون رو برای گردش و لذت بردن از دست بدید..

    خب دوستان این داستان زیبا رو تعریف کردم چون …..

    امروز می خوام فقط و فقط روی اتفاق های قشنگ و نکات مثبت و خاطرات قشنگ و یا درس ها و آگاهی هایی که کسب کردم زُم کنم و بنویسم ..

    خب دیگه امیدوارم حال دلتون الان دیگه خوبع خوب شده باشه و قدرت تصور و تجسممم تون عالی و عالی تر شده باشه .. دیگه الان آفتاب صبح قشنگ اتاقمو روشن و نورانی کرده ..خدایاااا شکرت دیگه باید برم دفترهامو بیارم شروع کنم به نوشتن ..دوستان عزیزم الان نوبت اونا شده . دفترهای نازنین ام منتظر من هستند ..

    به امید اتفاق های قشنگ دیگه که براتون بنویسم و یا از کامنت های شما دوستان عزیزم دریافت کنم بهترینع بهترین اتفاق های قشنگ و لذت بخش رو براتون آرزومندم

    خدایااآاا سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    بیتا احسانی گفته:
    مدت عضویت: 1949 روز

    بنام الله یکتا

    سلاااام

    روز دهم از روز شمار تحول زندگی

    “وقتی از اتفاقات بد با دیگران صحبت میکنیم درواقع به جهان میگیم که اتفاقات بد بیشتری رو سر راه من قرار بده تا بتونم بیشتر درموردشون صحبت کنم!”

    چقدر من این اواخر هی سعی خودمو کردم که از اتفاقات بدی که برام افتاده بود با هیچکس صحبت نکنم و موفق نبودم!

    هرچند به نظرم از ریشه غلطه این

    من انقدری باید روی خودم کار کنم که اتفاقات بد به ندرت در زندگی من اتفاق بیفته

    هرچند که بعضی اتفاق ها ” به ظاهر” بدن و ماییم که از دید منفی نگاهش میکنیم و پیش همه هم تعریف میکنیم و باعث میشه هی بیشتر و بیشتر بشه

    من انقدر باید بی توجه باشم بهش و به قول استاد باید از یه دیدی به اتفاقات بد نگاه کنم که اذیت نشم و پیش هیچکس تعریف نکنم که اتفاقات بد زندگی جاشون رو به اتفاقات خوب و خوشحال کننده بدن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فاطمه شاکری گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    به نام خدای مهربان بخشنده

    سفرنامه روز دهم

    1402/9/14

    سلام استاد عزیزم. مریم جان

    خیلی از ادمها مسائل مشکلاتی پیش میاد میان برای افراد دیگه تعریف میکنن

    وقتی اتفاقات عجیب غریب رفتیم فلان بلا سرمون امد دستگیرمون کردن بهمون تهمت زدن و یه جورایی دوست دارید مشکلات برای بقیه تعریف کنید در مداری قرار میگیرید که اون اتفاقات جذب میکنید یعنی دوست دارید یه سریع اتفاقات عجیب غریب افتاد وقتی برنامتون اینه اتفاقات بد هی مرور میکنید برای بقیه تعریف میکنید در واقع به جهان هستی درخواست میکنید از این جمله اتفاقات براتون بیشتر بی افته

    اما تمرکز کنید تعریف کردن اتفاقات خوب خودمون متعهد کنید اتفاقات خوبی افتاده برای بقیه تعریف کنم درباره اتفاقات بد صحبت نکنم وقتی دوست داره راجب یک موضوعی صحبت کنه یه جورایی داره جذبش کنه وقتی دوست داره درباره مشکلاتش چه تو خانواده چه با دوستاش یه جورایی یه حرفی برا گفتن داشته باشه یعنی یه سریع اتفاق براش رخ بده که حرف داشته باشه اما انسان تمرکز کنه رو مسائلی صحبت کنه که مثبت راجب چیزهای منفی صحبت نکنه

    نکته مشترک ادمهای بد شانس اینه میان راجب موضوعاتی عجیب غریبی که براشون اتفاق میافته صحبت میکنن یه جمعی پیدا کنن میگمثن اره ما رفتیم فلان جا فلان بلا سرمون امد

    باید بیشتر مراقب باشیم بیشتر راجب اتفاقات خوب صحبت کنیم و خودمون متعهد کنیم تو سفر مشکلاتی پیش میاد تحت هیچ عنوان صحبت نکنیم مطمعنا در شرایطی قرار میگیریم که اتفاقات خوبی تجربه می کنیم

    سپاسگزارم ازتون

    اینجانب فاطمه شاکری متعهد میشوم از همین دقیقه 14:38 روز 14 اذر 1402 راجب موضوعات منفی هیچ صحبت نکنم و تمام تمرکزم رو اتفاقات مثبت باشه و راجب اتفاقات مثبت زندگیم صحبت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 632 روز

    بنام خدای زیبایی ها

    سلام به همه دوستان

    اون چیزی که اینجا برای من تکرار شد به صورت جمع بندی شده

    فرد خوش شانس که اتفاقات خوب واسش می افته فردی هست که توی اتفاقات به ظاهر معمولی و بد تونسته ذهنش رو کنترل و اون قسمت خوبش رو نگه داره و تقویت کنه راجع بهش صحبت کنه و بهش انرژی بده در نتیجه جهان هم به کانون توجهش پاسخ داده و اون قسمت رو واسش پررنگ کرده

    فرد بدشانس هم دقیقا برعکس

    اتفاقات واسش می افته زوم میکنه روی قسمت بدش در موردش صحبت میکنه میره تو مدارش ادامه میده ثبات قدم داره و جهان هم مثل جاذبه همونا رو واسش تشدید میکنه و میشه فرد بدشانس یعنی در واقع فردی که اگاهانه انتخاب کرده که از اتفاقات قسمت بدش نصیبش بشه

    خوش شانس اگاهانه انتخاب کرده از اتفافات قسمت خوبش نصیبش شه به چه شکل با توجه و صحبت و فکر بهش

    من چون در گذشته توی بدشانسی و منفی گرایی قوی بودم تونستم با این منطق برعکسش کنم

    با خودم گفتم واقعا راهش همینه منی که اتقد اتفاقات برام بد بود دلیلش این بود پس بیام یا الله برعکسش کنم و خدا رو شکر الان خیلی از مدار اتفاقات نامناسب با کنترل کانون توجه و اعراض از ناخواسته ها و توجه به خواسته ها و زیبایی ها فاصله گرفتم و دوست دارم توش قوی و قوی تر شم

    وقتی واسه کوچکترین قشنگی ها ذوق میکنی

    جهان کاری میکنه بازم ذوق کنی

    جهان کانون توجه ما رو تشدید میکنه

    یکی از فواید این کار بودن توی احساس خوبه

    وقتی نگاهمون به اتفاقات خوب باشه حال دلمون بهتره

    وقتی حال دلمون بهتر باشه به کارهامون میرسیم به قول هایی که دادیم واسه انجام کارها در طول روز میرسیم

    تو گذشته که ذهنم رو کنترل نمیکردم یه روز حالم خوب بود به کارام میرسیدم 2 روز حالم بد بود قیدشو میزدم

    یعنی در کل هدف گذاری واسه همچین ذهنی خیلی سخته

    خدا روشکر الان خیلی بهترم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2662 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خداوند آسمانها و‌زمین و هر آنچه بین آن دوست

    فایل دهم

    چرا بعضی ها بدشانس هستند؟

    از زمان نوجوانی و‌کودکی فقط خودم برای خودم‌مهم بودم

    یعنی اگه گیر میدادم‌پول‌میخام پول باید میدادن

    مادرم همش میگفت پریسا سیریش میشه به آدم

    و‌طبق قانون‌همونجور پیش میرفت

    یه سری رفتارها باعث‌میشه که تو‌خود بخود تمرکزت روی خاسته ها باشه

    مثلا برام‌‌افت داشت و داره که یکی فکر کنه من وضع مالی بد یا رابطه عاطفی یا خلا ای دارم‌ تو زندکی پس همیشه ظاهر و‌حفظ میکردم و سعی میکردم خودم رو‌آدم باکلاسی نشون بدم

    یعنی ب غرورم بر میخورد که آدمها دلشون برام بسوزه

    حالا یادم نمیاد که لحظه ب لحظه اتفاقات چجوری برام میگذشت

    اما ی چارت بخام بدم حسرتی ندارم از گذشته که ای کاش بهتر میگذشت

    احساس قربانی شدن پایه این گفت و‌گو‌ها هست با دیکران

    دوست داری بگی من قربانی شده هستم تو این روند

    احساس ضعف و احساس ناتوانی

    احساس دوری از خدا

    احساس تک‌و‌تنها بودن

    رفیق شدن با نجواهای ذهن

    حالا بعضی ها هم دیگه عادت کردن

    واقعیتش من که 1/5 اینجوری بودم داشتم میمردم قشنگ مرگ و‌جلوی چشمهام دیدم

    «قضاوت ممنوع»

    به من چه خوب ،هر کی مدار و راه خودش و میتونه خودش انتخاب کنه

    اما سخته خیلی سخته رو‌ دور غرغر بیفتی

    خداوندا ب تو پناه میبرم

    ظرفیت من رو افزایش بده ،

    عاشقتون هستم ،سپاسگذارم ب خاطر کامنتهای عالیتون و خدانگهدار

    پریسا شعبانی از شهر زیبا و‌ثروتمند آمل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: