"قدرت اراده" در مقابل نحوه عملکرد مغز انسان - صفحه 17

454 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید علی رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1000 روز

    سلام به استاد عزیزم و همراهان مسیر لذت و موفقیت

    چند ماه میشه که کامنت نذاشتم ولی این فایل واقعا ترغیبم کرد که بیام و ی سری چیز ها رو بگم

    اول از همه از استاد عاسمنش عزیز تشکر میکنم که این مطلب مهم رو با عموم اعضای کانال درمیون گذاشتن

    این مطلب که مغز ما هم میتونه از چربی استفاده کنه هم از کربوهیدرات واقعا من رو شوکه کرد خیلی پیش اومده بود که موقع درس خوندن یا انجام ی پروژه ی دفعه گرسنه بشم و به سمت ی یخچال برم و ی. چیز شیرین بخورم و به نظرم این طبیعی بود و من داشتم سوخت مغزم رو فراهم میکردم ولی این عطش خوردن شیرینی و شکلات و بستنی هم بعضی وقتا واقعا ازار دهنده بود چون ی نوع خوی حیوانی میدونستمش ولی به هرحال از این موضوع اطلاع نداشتم

    اتفاقا من ازون ادمایی هم. هستم که بر خلاف جسه کوچیکم زیاد میخورم و اخرین باری که برای چکاپ رفتم دکتر هم گفت که برخلاف ظاهر و جسم چربی خونم بالاست

    الان فهمیدم عرق کردن زیاد جوش های پوستی

    و … از استفاده. زیاد من از کربوهیدرات بوده

    چون من عاشق چیزای شیرینم عسل رو خالی میخوردم و خرما رو تل تموم نکنم یا ازم نگیرنش میخورم ولی از این به بعد میخوام آگاهانه مصرف کربوهیدرات رو تو زندگیم کمتر کنم تا شرایط فراهم بشه و بتونم. دوره سلامتی استاد رو تهیه کنم و ساختار سوخت و ساز بدنم رو به صورت کلی تغیر بدم و درستش کنم

    ممنون از شما که وقت گذاشتین و این پیام رو مطالعه کردین 🫶🫶

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  2. -
    سحرکیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2698 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    الله اکبر چقد این فایل بی نظیر بود استاد من هزاران بار ازتون سپاسگزارم . وقتی دیروز این فایل گوش کردم و رفتم سراغ چیزهای که تونستم ناخودآگاه از همین عملکرد مغز استفاده کرده بودم چون نمیدونستم فقط انگار ارتباط های درستی رو در مغزم برای اون موضوع ایجاد کردم و اصلا خود ذهن منو مجبور به کارهای میکرد و ایدهای میاورد که اون کار رو انجام ندم..

    یه نمونه اش رو میگم :

    یکسال بود که می خواستم از یه رابطه عاطفی بیام بیرون ،استاد با اینکه واقعا دلم اون رابطه رو نمی خواست اما نمیدونم چرا باز سمت اون رابطه میرفتم ، همیشه هم برام سوال بود چرا من رابطه ای رو که میدونم نمی خوام چرا هنوز دارم ادامه میدم ،نمیدونستم که مغز من داره مجبورم میکنه بخاطر اون ارتباط های نادرست و پاداشی که میگیره ..

    بعد از یکسال تلاش واقعا دیگه خسته شده بودم و شروع کردم به رنج آورترین لحظه ها توی ذهنم، تا اینکه یه روز همین اتفاق افتاد مغزم وقتی ارتباط درست از این کار اشتباه رو ایجاد کرد شروع کرد منو مجبور به کارهای که منو از این رابطه دور و دورتر میکنه ، خدای من چقد راحت و عالی. و الان چندماه دیگه اون رابطه تموم شده. ولی توی ذهنم سوال بود چرا در طول اون یکسال این همه تلاش کردم نشد تا اینکه فایل شما رو دیدم و گفتم خدای من ،پس بخاطر همینه من هنوز خیلی رفتارها و ویژگیهام رو نمیتونم تغییر بدم حتی در مورد قانون سلامتی هم با اینکه نتیجه گرفتم اما هنوز ذهنم مقاومت داره در مورد بعضی غذاها..

    واقعا خوشحالم و انقد الان حسم عالیه که الان میتونم و در مورد هرچیزی که میخوام خیلی راحت ارتباط درست با پاداش رو در مغزم ایجاد کنم و اصلا دیگه خود مغزم میگه چیکار کنم و حتی خیلی قشنگ اجازه بعضی کارهارو میده و اجازه نمیده بعضی کارهارو انجام بدی .. فوق العاده است.

    من بی نهایت سپاسگزارم که در مسیر شما هستم استاد و به قول دوستان این فایل واقعا باید پولی میبود چون ارزشش رو داره.

    دوستتون دارم و از دور می بوسمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  3. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1307 روز

    بنام الله یکتا

    سلام بر استاد جانم

    این موضوع دقیقا ربط داره به تغییر باور

    اول خیلی مقاومت داریم

    نشخوارهای ذهنی

    اینقدر نشخوارها زیاده که اگه روی کاغذ بیاری ….میگویند تو دیوانه ای

    قدم برداشتن در مسیر قانون سلامتی سخت است اما سخت تر از تغییر باور نیست چون بحث قانون سلامتی خوراک بدنه

    اما…تغییر باور خوراک ذهنه که گاهی من از پادرمیام برای مهار این ذهن افسار گسیخته

    اما میدونم بلاخره پزشک شدنم رو کنار شما جشن میگیرم …بلاخره مهاجرت میکنم

    من خدارو دارم و هدایتم میکنه….خدایا شکرت که مارو جزو بندگان برگزیده خودت قرار دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1751 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استادعزیزم ومریم بانوی مهربان

    برای اینکه بتونیم ازدوره های دیگه هم به خوبی استفاده کنیم باید اول سلامت باشیم بایداول مغزسالمی داشته باشیم پس اولین دوره بایددوره سلامتی باشه دوستانی تازه وارد سایت میشین لطفا اول دوره قانون سلامتی را تهیه کنین

    خب من خودم قبل از دوره سلامتی وارد سایت شدم ویکی از بزرگترین آرزوهام این بود که استاد یه دوره ای بسازه که بشه سلامت بود وخدا به خواستم پاسخ داد وروزی که دوره سلامتی اومد روی سایت اشگ شوق ریختم وسپاس گزاری کردم اما متاسفانه هنوز نتونستم توی. مدار خریدش قراربگیرم و بزرگترین آرزو وخواستم از خدا اینه که فقط

    بتونم دوره سلامتی را بگیرم. چون همه زندگیم وتحت تاثیر قرار داده، اونقدر کم حافظه وکسل وهمیشه خسته هستم که اصلا نمیتونم روی دوره های دیگه تمرکز کنم، بعضی وقت هااونقدر شادهستم که انگار روی ابرهام و بعضی وقتها اونقدرغمگین وخسته که حد نداره، وهمش به خودم میگفتم خدایا آخه این چه حالیه که من دارم من چم شده من که همش تلاش میکنم ذهنم روی نکات مثبت باشه وسپاسگزاری کنم پس چرا اینجوری میشم، کلی تلاش کردم بتونم روی دوره ها کار کنم ونشد اهرم رنج ولذت وبه مدت چند وقت تمرین کردم نشد اصلا انگار مغزم خواب رفته نمیشنوه هیچی و درک نمیکنه، کلمات یادش میره بعد غذا خوردن همش دلم می خواد یه شکلات شیرین بخورم و واقعا این وضعیت خستم کرده.

    وقتی این فایل را شنیدم خوشحال شدم وفهمیدمکه من از مدار خارج نشدم بلکه تحت تاثیر غذاهایی که به بدنم وارد میکنم قرار گرفتم.

    استاد بزرگترین اجری که پیش خدا گرفتین همین دوره سلامتی هست یعنی هرکی دوره سلامتی واستفاده کنه به هرچی که بخواد میتونه برسه.

    انشالله من وبقیه دوستانی هم که آرزو دارن این دوره را بخرن در مدارش قرار بگیریم واین دوره رابخریم وعمل کنیم ونتیجه بگیریم وتااخر عمرمون سلامت زندگی کنیم

    آمین یارب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  5. -
    حمید زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    من یک متعهد هستم

    استاد با این فایل فقط من میتونم یک کلمه بگم خیلی متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم

    متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم

    متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم

    متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم

    متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم.

    میدونید استاد با این فایل من چقدر شما را تحسین کردم چقدر سپاسگذاری کردم که این فایل را فرصت داده شد به من که گوش کنم استاد میدونید چقدر من آگاهتر شدم نسبت به عملکرد خودم و مغزم و شیطان درونم اصلا انگار یک جورایی شیطان درونم را شناختم فهمیدم که چه چیزی داره من را از نعمت و ثروت دور میکنه چی باعث میشه که من ترمز دستی خودم را برای رشد موفقفیت بگیرم متوجه شددم بابا همینه !! همین مغز برای بقای خودش همیشه فرمان میده که یک ذره پول برام نگه داری ها من لازم دارم ها

    استاد من توی کامنت جلسه 18 معجزه های فایل جلسه 18 روانشناسی ثروت را نوشتم که چه سفر رویایی و معجزه آسایی به وجود اومد وقتی که به آگاهی های اون عمل کردم ولی توی اون مسافرت همیشه یک نگرانی ای وجود داشت نگرانی از تموم شدن پول هام با اینکه من توی حسابم داشتم و چیزی بیش از اندازه اون سفر هم داشتم ولی باز هم این نگرانی من را رها نمی کرد تا با گوش کردن این فایل متوجه شدم این نگرانی داره از کجا آب میخوره بله مغز من به من دستور میداده ببین همه ی پولهاتو خرج نکنی ها من برای رسیدن به مواد قندی ام لازم دارم برای من کیک و کلوچه بخر برای من ذرت شیرین بخر برای من هوا سرده آش بخر حواست باشه ها من لازم دارم وقتی هم که مسافرتت تموم شد رفتی شهر خودتون خوب اونجا هم برو کمی برام شیرینی بخر برو کمی برام آجیل بخر .

    استاد من هر روز صبح فقط تمام انرژی ام را میگذاشتم که از کجا نان تازه تهیه کنم از کجا صبحونه عالی بخرم تا زمانیکه در اداره هستم صبحونه بخورم بعدش ساعتای 12 و اینا باز دنبال یک ویفر و بیسکویتی میگشتم که بخورم و اصلا نمیفهمیدم که چه اقدام عملی ای دارم انجام میدم فکر میکردم همین طوریه دیگه بدن لازم داره و من بایستی بهش بدهم حتی یک ساعت قبل از گوش کردن فایل شما هم رفته بودم بامیه خریده بودم که با چایی بخورم و بعد از تموم شدن فایل من به همسرم تعارف میکردم و اون به من که بفرمایید این بامیه ها را نوش جان کنید و امروز صبح من دیگه فهمیدم که مغزم چه طوری عمل میکنه و همش میگه برو نون بخر نون تازه نخریدی ها توی اداره از گرسنگی تلف میشی ها ببین حداقل یک نون خالی برام بگیر دیگه یعنی قشنگ واضح و شفاف من دارم میفهمم که این نجوا ها داره از کجا میاد آبشخورش کجاست و خیلی خیلی خودم را شناختم .

    استاد اصلا میخوام بگم این نگرانی از تموم شدن پوله در طول ماه فقط و فقط از همین موضوع نَشئَت میگیره و این مغز میگه یک مقدار پول برای شیرینی و کیک و آجیل من نگه دار اصلا من برنامه داشتم هر ماه یک مقداری را برای خرید پفک و چیپس و تخمه و کیک و شیرینی و آجیل میگذاشتم کنار استاد میگذاشتم کنار چیه مجبور بودم برم بخرم چون ذهنم به من میگفت تو فقط با ایناها میتونی شاد باشی طور دیگه ای که نمیشه شاد بود و خوشحال بود تو اینا ها را اگر بخوری یعنی یک جمع خانوادکی صمیمی اگه اینا نباشه که اصلا دورهمی خانوادگی که دورهمی نیست یا مثلا تعطیلات که کنار خانواده بودم همه چیز صبحانه و ناهار و شام و بیرون رفتن وجود داشت وازهمه چیز لذت میبردیم ولی اصلا اگه کافی شاپ نری و یا قهوه ترک با کیک نخوری که اصلا تفریح نکردی و لذت نبردی در حالیکه یک عالمه زیبایی و لذت بود که تجربه میکردیم ولی مغز من همه را مخفی میکرد و میگفت نه کیک من نرسیده پس تو هم هنوز هیچ لذتی نبردی استاد کامل فهمیدم بازی چیه ؟

    بعدشم استاد کمی که فکر کردم دیدم اگر من این کربوهیدرات های متنوعی را که مغز من درخواست میکنه بزارم کنار چقدر صرفه جویی میشه توی هزینه هام و چقدر من میتونم جاهای دیگه و برای رشد خودم و سرمایه گزاری روی خودم هزینه کنم .

    استاد با خودم میگفتم که اگر تو میمردی و میرفتی اون دنیا و اون دنیا میگفتی به خدا که من ثروت مند نشدم و خداوند ، همین دلیل و آگاهی های این فایل را و عملکرد مغزم را دلیل عدم ثروتم میدونست اون موقع من چقدر حسرت میخوردم چقدر ناراضی بودم از زندگی کردنم در این دنیا ولی اصلا دیگه الان با این آگاهی ها ناب و عالی میتونم عملکرد مغزم را بهتر متوجه بشم و حتی نجواهای شیطان را بهتر تشخیص بدهم و آبشخورشون را درک کنم و خداوند را خیلی شکرگزاری کردم خیلی .

    استاد خیلی خیلی ازتون سپاسگذارم این فایل عالی بود عالی بود و ممنونم ازتون که هدیه دادید به ما آگاهی های این فایل را ، بهترین و عالیترین هدیه دنیا بود .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      معصومه سلمانی پور گفته:
      مدت عضویت: 1035 روز

      سلام

      وقتتون بخیر. واقعا لذت بردم از کامنتتون . چقد خوب توصیف کردین ذهنتون رو که چجوری بازی میده ادمو.

      من حدودا از 7 ماه پیش میخوستم دوره سلامتی رو و واقعا وقت گذاشتم و کامنتها و معرفی های استاد رو خوندم و نکته برداری کردم و چقد عالی وزن کم کردم فقط با همون اطلاعات کمی که داشتم

      چندوقتی بود که باز کمی نان و کربوهیدراتها رومصرف میکردم تا این فایل اومد حقیقتا هنوز نشد که ببینمش ولی از طریق کامنت یکی از دوستان به این فایل هدایت شدم و وقتی کامنتهای بچه ها رو خوندم تازه فهمیدم چقد ذهنم شیطون و منو به چه شکلایی منحرف و گول میزنه و واقعا این مدلی که شما نوشتین دیدم منم همینجورم حالا نه خیلی شدید ولی بخاطر پسر5 سالم و اینکه دوس داره بعضی خوراکیهارو میگیرم مثل کیک و کلوچه و اینجور چیزها ولی نوشابه و … نه و ی شرایطی پیش میاد که مجبورم همراهیش کنم و همین شبی که داشتم کامنت بچه هارو میخوندم که کربوهیدرات ها چین و نباید خورد رو بلند میخوندم پسرم گفت ا من میخوام بخورم . گفتم باشه مامان شما بخور ولی من نمیخورم چون میخام بدنم بهتر عمل کنه و سالمتر باشم گفت من سالم نیستم یعنی گفتم اگه ایتارو بخوریم بدنمون قوی نمیشه خوب رشد نمیکنه و به اندازه سنش براش توضیح دادم ولی گفتم من نمیخورم.

      اینم که اومدم اینجا نوشتم یکی از دلایلش این بود که بشه ردپایی برام تا بعد بخونم و ببینم متعهد بودم که همینقد که میدونستم عمل کردم بهش یا نه تا دوره رو بخرم و متعهد تر بهش عمل کنم زندگی و روالم این بشه.

      ان شاا.. لطف الله مهربان شامل حالم بشه و همینطور دوستانی که دوست دارن از همه لحاظ بهتر باشن و این دوره ارزشمند رو تهیه کنیم و متعهدانه بهش عمل کنیم.

      ممنونم استاد بخاطر این سایت عالی

      خدایا شکرت که از طریق دستانت داری هدایتم میکنی به راه راست

      باید پارو نزد وا داد

      باید دل رو به دریا داد

      خودش میبرتت هرجا دلش خواست

      به هرجا برد بدون ساحل همونجاست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1439 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به تمام دوستان عزیزی که این کامنت رو میخونن

    سلام به شما خانم شایسته و استاد عزیز که چه قدر در زندگیتان هدفمند هستید ومدام در حال بهتر شدن ،مدام در حال مسله حل کردن هستید . مسایلی که شما حل میکنید هزاران هزار ارزش خلق میکنه .من این حد از موفقیت های شما را تحسین میکنم،

    هدف من برای سال 1403 رسیدن به اندام رویایی و زندگی به سبک دوره قانون سلامتی وبه دست اوردن قدرت بدنی بالا برام هیلی جذاب شده

    استاد عزیزم من باید استارت دوره قانون سلامتی را بزنم ،من باید به این چربی های اضافی و مضر بدن خدا حافظی کنم .

    از خدا میخوام که هدایتم کنه من رو در مدار دریافت اگاهی های بیشتری از دوره قانون سلامتی قرار بده ،الان زمستان است بی تحرکی و مقدار مصرف بیش از حد کربوهیدرات ها کاری با بدن من کرده که اصلا راضی نیستم چون هیکلم کج و کوله شده. شکم بیش از حد زده بیرون ،باسن و کشاله ران هام بیش از حد بزرگ شده و راه رفتن برام سخت تر شده ،

    عصبانیت بیش از حد ،عصبانیت بی دلیل وتکرار شونده ،

    خارش پوست هنگام خواب وبیدار شدن ،،طوری که تمومی نداره من خسته میشم اونقدر بدنم، سرم، پاهایم را با شدت زیاد میخارونم،اما خارش برطرف نمیشه ادامه داره خارش بیش از حد سر ،شوره های بیش از حد سر، چربی سر حتی وقتی 12ساعت از حمام من بگذرد بوی بد وازاردهنده عرق بدون هیچ تحرک خاص

    گز گز پاها، من هنوز نشده که با نشستن روی زمین تا ده بیست دقیقه دوام بیارم داعم در حال عوض کردن پاها هستم و هنگام نشستن پاهایم بی حس میشوند ویا زانو درد ولگن درد میگیرم باید حتما مبل که نداریم خخ روی بالشتی چیز نرمی بنشینم که وزن زیادم اذیتم نکنه ولی باز هم مسأله حل نمیشه مخصوصاً خواب الودگی بیش از حد هنگام کامنت خوندن و نوشتن ،حتی در حالی که ده ساعت از شب را خوابیده ام ،. خواب بعد از نهار ، کسل بودن و بی حس بودن اندام هنگام بیدار شدن از خواب

    من در کل قدرت بدنی بالایی دارم نسبت به خانم های دیگه اما میخواهم با استفاده از قانون سلامتی اونقدر قوی باشم که در برابر یک مرد قوی مثل شوهرم هنگام شوخی که کشتی میگیریم و کلی می‌خندیم بتونم تا حدی از خودم دفاع کنم پیروزی بر یک مردِقوی بسیار لذت بخش است بسیار اعتماد به نفس بالاییی دارد . ما تو خونه همیشه با هم شوخی میکنیم به همسرم میگم بیا کشتی وهر بار من رو راحت بالا میبره و زمین میزنه البته نه با نامردی خیلی مراعات میکنه ،

    این برام خیلی جذاب شده که قدرت بدنی بالایی به دست بیارم نه تنها دوام بیارم بلکه حتی من پیروز میدان شوم خخخخ

    خوب

    بریم سر اصل موضوع

    قدرت اراده در مقابل نحوه‌ی عملکرد مغز انسان

    سبک زندگی ساز گار با بدن ،تشخیص اصل از فرع

    1چرانمی توان از قدرت اراده بر علیه خواسته های مغز استفاده کرد؟؟

    چون شیوه های را استفاده میکنیم که با سیستم بدن ناهماهنگ اند و مغز با ان شیوه های ناهماهنگ سازگاری ندارد .

    جوری که حتی با استفاده از اهرم رنج و لذت هم کار راحتی نیست که بخواهیم بدن را سازگار کنیم . یعنی استفاده از مواد غذایی مضر را برای مغز وبدن رنج اورش کنیم وبنویسیم و تا مدت ها بخونیم که ناخود آگاه مغز از غذا خوردن بدش بیاد وورزش و تحرک داشتن را لذت بخش کنیم رنج اور کردن کار نادرست و لذت بخش کردن کار درست تاتبدیل بشه به کاردرست و تغییر اهرم رنج و لذت تا اندامی سالم تر داشته باشیم .

    اما این شیوه در مورد مواد غذایی پایدار نیست.

    2.چرا رژیم های مختلف برای کاهش وزن در نهایت منجر به شکست میشود و فرد با تحمل سختی های فراوان برای کاهش وزن ،دوباره به شیوه ی قبلی ومشکلات ناشی از ان بر میگردد .؟

    چون تاثیری که شکر روی مغز میگذاره. به همون شکل اعتیاد اوره که کوکائین میگذاره یعنی همون سیستم پاداش دهی که مواد مخدر و هرویین سیستم مغزی را تحت تأثیر قرار میدهندو تحریک میکنندبه مصرف مواد ،، به همون اندازه هنگام مصرف مواد قندی مثل شکر و قند و تمام مواد غذایی کربوهیدرات دار روی مغز تأثیر میگذاره ،واین بر میگرده به باور و سیستم پاداش دهی مغزی .

    انرژی مغز 99درصد ادما از طریق قند تأمین میشه با اینکه مغز یکی از کم هجم ترین عضلات بدن هست ولی نیاز به انرژی بیش از حد داره تا بدن رو کنترل کنه

    3.چرا افراد با اینکه میدونن انجام یک سری کار ها براشون ضرر داره و به بدن یا کار و رابطه شان با علم به اینکه یک رفتار خاص صدمه میزنه اما اراده انها جوابگوی پرهیز از ان رفتار نیست .

    چون سیستم پاداش دهی از کار غلط را در خود پرورش داده اند .

    حالا داستان انرژی که مغز مصرف میکنه چیه؟

    مغز میتونه از دو نوع انرژی استفاده کنه ! یک. قند خون

    دو. کیتون ها ما هر وقت شروع کنیم به گذاشتن مواد قندی در دهان از همون لحظه اول از طریق بزاق دهان جذب خون میشود

    مغز شروع به پاداش دهی میکند چرا؟ چون داره انرژی شو دریافت میکنه و به خودش زحمت نمیده وترجیح مغز اینه که از قند اماده شده استفاده کنه .؟ چرا چون تبدیل چربی ها به کیتون ها کار زمان بر ی است و نیاز به انرژی بسیار بالایی داره

    عملا بدن کار خاصی نمیخواهد انجام دهد چون از طریق مصرف کربوهیدرات ها مواد قندی و انرژی مورد نیازش تامین میشود . بدن برای اینکه یک روندی رو طی کنه وبره چربی سوزی کنه و بعد انرژی رو بده به مغز یک کار زمان بره. چون ما به بدنمون عادت دادیم که از مواد قندی استفاده کند هیچ تلاشی نداشته باشد

    99درصد ما علاقه داریم که کار اسان انجام دهیم لقمه اماده شده را در دهان بگذاریم ومغز ما تربیت شده که هیچ کار خاصی انجام ندهیم تلاش چندانی نداشته باشیم .

    تو بدن از لحاظ مصرف مواد قندی یک مشکلی هست به نام انسولین که نمیگذاره مواد قندی بیش از حد وارد خون بشه و به مغز برسه چون قند بالا باعث کمای مغزی میشود و باعث کشته شدن انسان میشود . به محض بالا رفتن قنددر خون باعث جدا سازی اش میشود مواد قندی را به سلول ها میدهد و اگر سلول انرژی نیاز خود را داشته باشد آنها را تبدیل به چربی میکند. مغز در این حالت خوشحال میشود برای دریافت انرژی ،اما از این طرف چون مواد قندی در خون بسیار بالاست .انسولین قند را پایین میاورد وبدن باعث گرسنگی و ضعف میشود دچار کمبود انرژی میشود و در نهایت ما را مجبور به مصرف مواد قندی میکند که حتما یه چیزی شیرین یا کربوهیدرات مثل چایی نبات ،کیک ، برنج ماکارونی ،سیب زمینی ، وانواع میوه ها انواع حبوبات را مصرف کنیم و انرژی مغز و بدن را تامین کنیم . حتی نصف شب اخساس ضعف و گرسنگی میکنیم این مغز که ما رو وادار میکنه غذا بخوریم یا خرما بیست کویت بخوریم چون مغز از خودش داره محافظت میکنه در ما اشتها ایجاد می‌کند.

    اگر کاری کنیم که بدن بره سراغ چربی سوزی عملا تحریک نمیشویم تا کربوهیدرات مصرف کنیم . شیوه دوره قانون سلامتی کار رو برامون اسون کرده نحوه عملکرد مغز را میشناسیم وبه گونه ای که سازگار باشد با سیستم بدن .وقتی باعث شود انسان از نظر تغذیه به تعادل در سازو کار بدن و هورمون های فرد ایجاد شود فرد میتواند بدون اراده ویا تحمل گرسنگی ،به راحتی رفتار هماهنگ با سیستم بدن را انجام دهد با ایجاد تعادل پایدار در بدن فرصت کافی برای سم زدایی و پاکسازی را حتی در مقیاس سلولی _به دست می اورد و مواد اولیه لازم برای سلول های جوان و سالم را دریافت میکند .

    سپس در طی روند تکاملی ،سیستم هوشمند بدن ،سلول های ضعیف و بیمار را با سلول های جوان و سالم جایگزین میکند وتمام بیماری هایی که از قبل دچارش بودیم ،قند خون ،چربی کبد ، نازایی، نامرتب بودن قاعدگی در زنان ،..‌…‌‌ودیابت نوع دو بیماری های خود ایمنی درمان میشوند .

    طوری که هیچ میزان از دارو ،ورزش ،یا خرجِ هیچ حدی از اراده نمیتواند ناهماهنگی را جبران کند .

    با تشکر از استاد عزیزم این یک ردپا باشد برای من که حتما دوره قانون سلامتی را به دست خواهم اورد با در امدخودم. با تلاش خودم .خدای من گواه باشه که چقدر تو دفترم نوشتن و هدف گذاری کردم ده دوازده دفتر پر کردم

    خدایا هدایتن کن سر بلند باشم در انتخاب هدفم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    حامد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1853 روز

    استاد عزیز عرض ادب ‌احترام دارم خدمتتون

    خیلی سپاسگذارم به خاطر آگاهی های بی نظیرتون

    خوب در رابطه با شرطی سازی ذهن وکنترل ذهن

    حقیقتا تمام لحظه لحظه زندگیمون رو داره ذهنمون برامون رقم میزنه امید وارم اینو درک کرده باشم و فقط حرف مفت نزده باشم

    من خیلی دوست دارم که ثروتمند باشم از تمام جهان زندگی نه فقط پول با تمام آشتیانی که دارم برای اینکه انسان موفقی بشم اما نتونستم اوجور که میخام بشه هرموقع میگم خوب دیگه از این فایل به بد خوب انگیزه من قوی تر شد خوب یه دفتر جدید میگیرم و شروع میکنم به کار کردن درسته. شروع میکنم خوبم استارت میزنم ولی دوروز بعد دوباره شل میشم و باز این پورسه تکرار میشه چند سالی هست که منو درگیر مرده خوب الان به این نتیجه رسیدم با شنیدن صحبتهای شما که من اول باید بتونم ذهنم شرایط سازی کنم تا بتونم عملگرا باشم در زندگیم وگر نه تا پایان عمرم تا نتونم کارکرد ذهنمو درک کنم و بتونم اونجور که قانون جهان میگه بهش دستور بدم اوضاع همینه و هیچ راه دیگه ای نداره

    من تعهد میدم که قرض نگیرم نسیه نگیرم وام نگیرم چیزی قسطی نگیرم به قانون سلامتی عمل کنم هرروز کامت بزارم و عملگرا باشم به هر تمرینی که شما میدید و یه تغییر اساسی در وجودم ودر زندگیم ایجاد کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    امیر ارکان فر گفته:
    مدت عضویت: 3915 روز

    سلام استاد عزیز

    محتوا عالی بود

    من هم با وجود اینکه سبک غذایی خودم رو ایجاد کردم ولی فنداسیون اصلی اون دوره قانون سلامتی هست شاید خاص ترین نکته قانون سلامتی بحث چیزی نخوردن یا همون فستینگ یا روزه داری باشه

    سبکی که بدون شک اجداد ما از اون پیروی می‌کردند

    و تنها راهی که میتوانی فستینگ طولانی رو انجام دهی تغذیه درست داشتن هست اینکه چیزی بخوری تا بتوانی مدت زمان طولانی تری سیر بمانی تمام

    دیگه بقیه کارها رو باید سپرد به بدن هوشمند خودمون که خودش درمانگر تمام بیماری هاست

    کافیه انرژی لازم در اختیارش باشه کافیه استراحت

    کافی کرده باشه و کافیه فعالیت هماهنگ داشته باشه

    دیگه خودش به خوبی تمام مشکلات و حل میکنه.

    من روتین همه روزه خودم

    فستینگ

    پیاده روی

    سعی در خوردن غذای مناسب برای فستینگ

    و بسیار از این مسیر راضی ام

    در ابتدا بسیار زیاد لاغر شدن

    از ١٠5 رسیدم به ٧6

    ولی در ادامه دوباره وزنم متعادل شد

    الان ٩٢ کیلو هستم با قد ١٨6

    خدارو شکر که با شما در یک عصر زندگی میکنم

    خدارو شکر که دارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      Zahra گفته:
      مدت عضویت: 2153 روز

      سلام دوست عزیز وقت بخیر

      من به کامنت شما هدایت شدم و چیزیکه برام جالب بود اینه که من هم اساس رو روزه گذاشتم و طبق قانون سلامتی که استاد تو فایلهای رایگاه لطف کردن و حتی تو فایلهای سفر به دور امریکا نشون دادن من یه سبک تغذیه که با بدنم سازگار هست رو بهش رسیدم و انجام میدم چیز جالب برام این بود ک شما هم همینکارو انجام دادین، میخوام اگه براتون مقدوره بهم بگین یک روز کاملتون چطور میگذره و چیا مصرف میکنین چه چیزهایی تو برنامه غذاییتون هست،پیشاپیش ممنون که وقت گذاشتین و جواب دادین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2903 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان عزیزم .

    استاد واقعا بینظیری با این همه منطق های عالی که واقعا قابل هضم و درک هستند.

    استاد تمام زندگی من اینجوری بوده یک مسیری رو انتخاب کردم و بعد از مدتی دوباره اومدم به جای اول .

    البته من هر وقت در مورد خودم میگم از سال 96 به بعد منظورم هست که با شما اشنا شدم چون واقعا قبل از 96 اصل انقدر باورهام داغون بودن .

    واما از بعد اشنای با شما دیگه واقعا خیلی تغیر کردم

    ولی در تمام این سالهای اشنایم در 99درصدش هروقت خواستم کاری انجام بدم اولش انگیزه داشتم شروع کردم ادامه دادم اما از یه جای به بعد واقعا انقدر مغزم درگیر میشد و نجوا ها میان سراغم کاملا به روش قبل بر میگردم

    استاد من خودمو سرزنش نمیکنم

    چون نتونستم دوره قانون سلامتی رو ادامه بدهم بخاطر فشار زیاد ذهن

    من 3ماه کامل این دوره رو رفتم ونتیجه های عالی بینظیر از لحاظ جسمانی گرفتم .

    بخدا قسم کلی بیماری های که داشتم از بین رفتن

    از بیماری ایمنی که داشتم و 5سال قرص میخوردم تو اون 3ماه 4دونه قرص کلا نخوردم در حالی که من هر روز 1دونه یا 2وتا وبعضی وقتا هم 3تا میخوردم

    اما اون درمان شده بود درمان بدون قرص

    معده دردی که داشتم زانو درد

    درد قلب کلیه درد

    چشم ضعیفی پیش دیابتی

    کمر درد

    سرما خوردگی های شدید وحشتناک پی در پی

    خواب الودگی در حد 100 درصد .

    و خیلی چیزهای دیگه واقعا تو اون 3ماه من 90درصد عالی شدم

    فقط چند تا مشکل بود و دقیق میدونم بخاطر این بود که من خودم بخوبی اون مواد لازم رو تهیه نمیکردم

    مثل گوشت خوب گیرم نمی اومد

    یا شاید پتاسیم یا منیزم و یا مهم تر از همه نگرانی ها و احساس بدی که داشتم این قضیه خیلی مهم بود و تاثیر داشت چون واقعا احساس بو ونگرانی های الکی زیاد داشتم و این باعث میشد که عضله نسازه بدنم

    و بسیار بسیارزیار از حد معمول لاغر شده بودم

    خلاصه بعد از 3ماه و اون همه نتایج عالی که گرفتم

    بخاطر چند تا دلیل که مینویسم خودم هم یادم باشه که ذهنم چگونه گولم زد

    1..بخاطر حرف های دیگران و دورو برم خانوادم همسرم مادرم

    خلاصه انقدر میگفتن لاغر شدی بی انرژی شدی معتاد شدی مریضی خاسی حتما گرفتی و انقدر مقاومت داشتن انقدر مقاومت ها شدید بود

    و انقدر بعضی وقتها چون احساسم بد بود و نگرانی های داشتم بخاطر مثلا هزینه های خرید گوشت و اینا خلاصه چون در دوره قانون سلامتی احساس خوب و ارامش خیلی مهم هست برای عضله ساختن .

    ولی من نداشتم به همین دلیل جدا از اون همه نتایج جسمی و درمان بیماری ها و از همه مهمتر در سلامت ماندن وبودن

    اما انرژی لازم رو هنوز بدست نیاورده بودم و خیلی زیاد خسته میشدم و خیلی بی حوصلگی و احساس خستگی زیاد میکردم( تاکید میکنم فقط بخاطر این بود که من خوب به دوره عمل نمیکردم شاید اون گوشتی که میخوردم گوشت خوبی نبود یا اون نگرانی ها و احساس های بد یا اون فشار خانواده و همسرم و دورو بریا و حرف ها و قضاوت های دیگران همه اینا باعث شدن که زیر اون فشار تحمل نیارم)

    البته ناگفته نماند واقعا من به خودم افتخار میکنم و خودمو سرزنش نمیکنم چون این [قضاوت دیگران حرف بقیه پاشنه اشیل 30 ساله ی من هست ]

    من 3ماه عالی تونستم این دوره رو پیش برم

    اون همه مهمونی رفتم واون همه قضاوت شدم اون همه تحقیر و مسخره شدم

    اون همه بهم تعارف میکردن بابا بخور یه دونه میوه چی میشه مگه

    و کلی از اینا……..ولی من عالی تو این 3ماه انجام دادم و حرف مردم اصلا برام مهم نبود تا این اواخر

    که مادرم خیلی زیاد گریه میکرد و احساس میکرد یک مریضی خاسی گرفتم دیگه این اواخر خیلی زیاد فشارروم بود

    و حتی من همسرم بااون همه مقاومت ولی باهام راه می اومد خیلی بهتر شده بود

    و این جوری شد که زیر این فشار دوام نیاوردم

    .ولی واقعا همین 3ماه کلی انگیزه در من ایجاد شد برای هدف هام

    و کلی من پیش رفت کردم چون این اولین اولین و اولین باری بود که تصمیمی به این جدی گرفتم و انجامش دادم در تمام جنبه ها .

    واین باعث شد که من به هدف های بزرگتر فکر کنم و انگار یخ ذهنم اب شد که میشود میشود میشود واقعا لذت بردم از این فایل و در اون 3 ماه من واقعا به اندازه 30 سال عمرم نتیجه گرفتم و به اندازه 30 سال انگیزه گرفتم برای هدف هام

    ودر تمام جنبه ها وتصمیمات دیگم اینجوری بودم واقعا ولی این 3ماه دوره قانون سلامتی بسیار بسیار بسیار بیشتر و بهتر از تمام کارهای قبلم نتیجه داد برام ….

    نمیخواستم اصلا بیام بگم واقعا که من این راه رو رفتم و نتونستم ادامه بدهم والان یک ماه هست که از اون 3ماه میگذره ولی کامنتی نذاشتم در این مورد .

    اما با دیدن این فایل جرات پیدا کردم که بنویسم و خودمو هم سرزنش نمیکنم

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    به نامِ اللهِ هدایتگر

    سلام.

    اول میخوام از دو نفر تشکر ویژه کنم ابتدای کامنت که بهم انگیزه دادن با کامنتهاشون که این کامنت رو شجاعانه تر، روراست تر و صادقانه تر با خودم، بنویسم اینجا.

    از نفیسه جان عزیزم و فهیمه جان پژوهنده ی نازنین ممنونم.

    کامنت این دو عزیز رو خوندم امشب تو صفحه ی این فایل و جرقه ی نوشتنِ این کامنت زده شد…

    حرف هایی که شاید نوشتنشون سختم باشه ولی لازمه تو مسیر خودشناسی سمانه جانم باهاشون روبه رو شم.

    این منم و با همه ی موفقیت ها و تجربه هام، به خودم افتخار میکنم.

    همه ی اینا، سمانه رو به چیزی که هست و خواهد شد تبدیل کرده و میکنه…

    از خداوند یاری میگیرم موقع نوشتن و ویرایشش هدایتم کنه، هر چیزی که باید رو، بنویسم، زیادی هاشو هم پاک کنم…

    داستان برمیگرده به جایزه ای که به خودم دادم تو دوره سلامتی و نادرست بود …

    اون موقع فکر نمیکردم اشتباهه…

    همون جایزه، یا چیت، یا تقلب، منو از مسیر خیلی اروم اروم خارج کرد بدون اینکه متوجه بشم…

    :-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:

    قبل از دوره سلامتی، آبان پارسال، 100 روز رژیم خودمو گرفتم، یعنی:

    غذا خوردن به اندازه نیاز بدن، وعده های اصلی و میان وعده ها، که طبیعتا حجم غذام کم شد چون گوش به فرمان صدای درونم شده بود تا میگفت بسه قطع میکردم+ حذف شیرینی و کیک و بستنی و شکلات و ژله و دسر و نوشیدنی ها+ خوردن خرما و شیره + خوردن میوه+ خوردن لبنیات+ خوردن سبزیجات+ خوردن غلات.

    این سبکی بود که خودم انتخابش کردم.

    با همراهیِ پیاده روی تکاملی از روزی 10 دقیقه که بیشتر شد کم کم.

    چرا من هر بار تو کامنتهام مینویسم 100 روز خودم قبل دوره سلامتی رژیم داشتم؟

    چون انگار خدا منو تو اون 100 روز دقیقا اماده کرد برای دوره سلامتی…

    چون تکامل طی کردم بعد رسیدم به دوره سلامتی…

    بعد 100 روز خودمو وزن کردم تقریبا 70 یا 72 بودم.

    قدم 165 هست.

    کمِ کم، حداقل 10 کیلو کاهش وزن داشتم، چون اولش خودمو وزن نکردم.

    تا اینجا متوجه کاهش وزنم شدم.

    حالم خوب بود، حسم خوب بود و متوجه شدم آماده ی شرکت در دوره سلامتی شدم بعد از حدود 1 سال و خرده ای که دوره رو خریده بودیم.

    وارد دوره سلامتی شدم و تا وزن رویایی 56/400 رفتم، وزنی رویایی که به فکرم هم نمیرسید.

    به عبارتی 13/5 کیلو هم با دوره سلامتی کاهش وزن داشتم، میتونم بگم در کل حدود 24 کیلو کاهش وزن داشتم.

    رسیدم به حالتی از بدنم که چربی نداشتم دیگه در ناحیه شکم، پهلو، باسن، دست، پا و …

    به گونه ای که دنده ها و استخوان هام معلوم شدن.

    چون رژیم های قبلی نهایتا به 62 رسیده بودم و نه بیشتر…

    فکر میکردم طبقِ تجربه، اصلا نمیشه برسم به 60، چه برسه به کمتر از 60…

    رسیدم، شگفت زده شدم، راستشو بگم وقتی به زیر 60 کیلو حرکت کردم کمی غرور هم سراغم اومد…

    خب حدود 5 ماه تو دوره سلامتی بودم اما اواخرش چیت ها شروع شد …

    اولین تقلبم که همون جایزه ذهنی بود برای اندام شگفت انگیزم، کار داد دستم …

    بعد از اون تعهدم خیلی ریز ریز کم شد…

    با خانواده رفته بودیم باغچه داداشم برای چیدن گوجه سبز…

    من و خانواده ام علاقه مند جدیِ میوه هستیم، من تو دوران تعهدم هیچ خطایی نداشتم، میتونم بگم بدون خطا جلو رفتم که نتایج عالی گرفتم در اون مدت زمان…

    من گوجه سبز چیدم و چیدم و مقاومت داشتم و نخوردم حتی یه دونه گوجه سبز…

    میدیدم خانواده نوش جان میکردن و میچیدن…

    تا لحظه ی آخر…

    مشمای گوجه سبزهای چیده شده مو تکیه دادم کنار جدول اونجا تو باغچه، که بذاریم تو ماشین و برگردیم. که یهو احساساتم فوران کرد با دیدن مشماهای گوجه سبز و گفتم بخور اشکال نداره…

    از اون حرفهایی که یعنی تو لاغر و خوش اندامی، اشکال نداره بخور…

    خوردم گوجه سبز چند تا…

    یهو تبدیل شدم به یه انسانِ سیری ناپذیر…

    تو ماشین هم چند تا خوردم…

    همونطوری شسته نشده.

    بعدش که رسیدیم خونه مسیله تموم شد و من غذای سالم و مجازم رو طبق برنامه تک وعده ایم خوردم…

    بعد از اون ماجرا طبقِ روال سالمِ خودم بودم.

    چند بار دیگه رفتیم باغچه و این دفعه موقع چیدن هم خوردم، انگار تو باغچه مجوز داشتم از خودم، هم بچینم هم نوش جان کنم…

    تو یخچال بسته بسته شون کرده بودم که هدیه بدم به خانواده و همسایه ها…

    تا جلوی چشمم هم نباشن تا چیت نکنم.

    موثر بود اما چند بار یهو شب رفتم سراغشون و یه کاسه بزرگ گوجه سبز خوردم.

    توجیهم این بود که فقط همینه، تقلبم فقط همینه و اصلا سمت کربوهیدرات نمیرم، غلات که عمراً…

    اما اشتباه بود، بعد از مدتها، میوه های دیگه رو خوردم، یعنی گفتم اشکال نداره، میوه بخور، مابقی رو تقلب نکن…

    استاد تو دوره گفته بودن شیرینی جات اعتیاد اور هست ولی من کار خودمو کردم، انتخاب کردم که میوه بخورم …

    بعد از مدتها کم کم همه چیز برگشت تو برنامه ام حتی غلات…

    و برنامه رفته رفته و خیلی ریز ریز از تعهد خودش خارج شد…

    اینطوری که هر بار یه چیزی از تغذیه ناسازگار برگشت به برنامه غذایی ام…

    همه چیز برگشت…

    و اتفاقا شدید هم برگشت.

    انگار من از قحطی اومده باشم نسبت به همه ی خوراکی ها حریص شدم…

    چیزی نبود که از زیر دستم در بره.

    حسم این بود که دلم حسابی برای همه شون تنگ شده…

    اصلا یه وضعی بودها…

    از خودم خجالت میکشیدم.

    اینکه بقیه چه فکری میکنن در موردم آزارم میداد.

    این فکر بود که بقیه میگن نه به اون سخت گیریش تو اون مدت و رژیم غذایی خاصش، نه به الان که همه چیز میخوره…

    امان از توجهم به قضاوت دیگران در موردم.

    اون زمان خارج از برنامه غذا میخوردم، در ظاهر خوشحال بودم، میگفتم دارم لذت میبرم از زندگیم، در باطن حالم بد میشد وقتی تو خلوت بودم با خودم و ذهنم.

    در حقیقت تو قفس بودم…

    اینچنین شد که پاداش اشتباه، منو خارج کرد …

    خودم مسئولم.

    مسیولیتش با منه.

    انتخاب خودم بود.

    من از یه جایی به بعد نتونستم دوریِ میوه رو تحمل کنم.

    و از اونجایی که ذهن کمال گرا دارم گاهی، باعث شد خطام رو بزرگ کنم و به کل زیرِ همه چیز بزنم…

    نمیدونم امکان داشت بدون کمال گرایی، فقط روی چیتِ میوه بمونم یا نه، و باقی برنامه رو متعهد باشم یا نه…

    نمیدونم…

    اون موقع که بلد نبودم، الانم ادعا ندارم بلدم، الان اگاه تر شدم نسبت به حس هام.

    باگ ها یا آسیب هام که حرکتم دادن به مرور به خروج از دوره:

    – اینکه نظر دیگران اواخر دوره برام پررنگ تر شد.

    – اینکه تهیه خوراکی ها تو ذهنم سخت شد.

    – اینکه من الان لاغرم دیگه، بسه، خوبه، حالا برگرد و نفسی تازه کن…

    – اینکه بوی غذاهای خارج از دوره، سَم بودن خودشونو از دست دادن و حسرت میخوردم که چرا نمیتونم بخورم مثل قورمه سبزی، برنج، کیک یزدی، قنادی و …

    – اینکه سر سفر همگی، غذای یکسان بخوریم منو دچار حسرت کرد…

    – اینکه موهام شروع به ریزش کردن با اینکه همه ی مکملها رو میخوردم، اب قلم هم میخوردم، و این منو ترسوند تا حدودی…

    و خیلی افکار دیگه که ریز ریز نفوذ پیدا کردن داخلم…

    بله، باید روی احساس لیاقت، اعتماد به نفس، عزت نفس ریشه ای کار کنم.

    چون اینا ترمزهای من هستن تو مسیر…

    هر خواسته ای…

    جایی که احساس لیاقت داشتم همه چیز برام فراهم بود.

    پر قدرت رفتم جلو.

    سبکِ شخصیمو جلو بردم بدون اینکه نظر بقیه مهم باشه برام، و اتفاقا همه چیز امن و امان بود…

    آسیب هام از جایی شروع شد که اهرم رنج و لذتم ضعیف شد.

    به این معنی که قدرت دادم به عواملِ بیرونی و خودمو خالقِ زندگی و شرایطم ندیدم …

    یا مسیولیتش رو نپذیرفتم.

    بهانه و توجیه ها رو پررنگ تر کردم.

    همون شرک…

    که اشکال نداره اینو کوتاه بیا.

    اونو کوتاه بیا.

    اینجا رو بیخیال.

    اونجا رو رها کن…

    الانم که به شروع مجدد فکر میکنم در زمانِ مناسبِ خودش، اولین ترمزی که بالا میاد حرف یه بنده خداست…

    انقدر که بهش قدرت دادم تو ذهنم…

    حوصله نق زدن هاشو ندارم..‌.

    اینکه میگفت باز تو اینطوری غذا میخوری…

    فردی نزدیک و درجه یک تو خانواده‌…

    اماده نشدم که بتونم خوب با این مدلِ رفتاری کنار بیام یا نادیده بگیرم …

    حوصله ندارم اون ساز مخالف بزنه، منم دفاع کنم از خودم و طرز فکرم…

    چون ضعف من از اینه که خودم باورم ضعیف شده به هدف و تفکرم.

    وگرنه اون موقع انقدر راحت جلو رفتم با اون بنده خدا، که حد نداره…

    گیر خاصی بهم نمیداد.

    پذیرفته بود.

    جا افتاده بود براش که سمانه اینه مدلش…

    اما وقتی خودم متزلزل میشم تو افکار و باورهام، دقیقا اسیب های این تزلزل رو بیرون و رفتاری که باهام میشه قشنگ میبینم و حس میکنم…

    باور، به حرف های من نیست که…

    به خشونت و جدیتِ کلامم نیست که…

    اتفاقا باور که قلبی باشه، آدم آرومه و کار خودشو بی کلنجار و زور پیش میبره.

    باید سیر شد، تا تغییر ایجاد شه…

    سیر شد از پول، از غذا، از هر چی…

    انقدر که درونِ آدم بگه، خب، بسه، حالا چطوری میتونم بهتر شم؟

    کمبود تو این هدف، که سلامتی هست و تناسب اندام، و چه هر هدف دیگه ای خودشو خیلی قوی ظاهر میکنه…

    تمام این باورهای ترمز گونه از کمبود میان.

    کمبود غذای مجاز، کمبود تفکر سالم و بهبودبخش، کمبود عزت نفس و حس لیاقت، کمبود مالی و …

    ناراحت نیستم اصلا.

    دارم یاد میگیرم تحلیل کنم خودمو با کمترین حد از سرزنش، بی سرزنش…

    درک کنم چی به چیه.

    با خودم صادق باشم، چه درست بگم چه اشتباه بگم، صادق باشم…

    چون از صداقت با خودم، به صلح درونی خواهم رسید و بعدش بهبود و اصلاح خودم و شخصیتم…

    اینکه بهبودها برن تو شخصیتم تکامل میخواد، تمرین و پشتکار میخواد…

    خوبه که تو این مرحله از زندگیم، به این نتایج و درک از خودم رسیدم.

    جای شکرش باقیه.

    و یه نکته دیگه:

    حس میکنم اونقدر که باید طی دوره سلامتی خودم رو برای موفقیت هام تشویق و تحسین نکردم، فکر میکردم عادی و بدیهیه این نتایج، ولی نبود، اون نتایج شگفت انگیز بودن و هستن تا همیشه تو ذهنم.

    الان هم درسته من از دوره خارج شدم، ولی تا همیشه قدردان این دوره ی شریف و ارزشمند و نتایج شگفت انگیزی که برام به ارمغان آورد هستم، سپاس گزارم از استاد.

    من دقیقا بعد از قطعِ دوره باردار شدم …

    اولاش که نمیدونستم باردارم، خوراکی ها رو با ولعِ خاصی میخوردم، چون فکرم این بود که دلم برای خوراکی ها تنگ شده.

    نمیدونم شاید خروج من از دوره برای من بهترین بوده، چون وصل شدم به بارداری.

    همیشه برام سوال بود اگه باردار شم، ادامه بدم یا نه؟

    جوابی نداشتم براش.

    چون استاد هم توصیه ای نداشتن در این مورد…

    اما حس من میگه خروج از دوره برای من خیر بوده.

    سپاس گزار دوره سلامتی هستم که قبل از بارداری جسم منو سالم کرد از خیلی لحاظ ها.

    و شاید خود این دوره، بدن منو آماده و پاکسازی کرد برای بارداری…

    من از همون اول، همیشه فکر میکردم توی دوره قانون سلامتی باردار میشم…

    درسته تو دوره، ما با تغذیه و فعالیتِ سازگار با بدن جلو میریم، ولی سمانه ی فعلی ترجیح داده و میده شروع مجدد دوره، از بارداری و دوران شیردهی به نی نی خارج باشه…

    نمیدونم، هر چی خیره.

    ان شاالله در بهترین زمان به سبک تندرستی و سلامتی برگردم.

    سپاس گزار دوره هستم که با خوردن غذا به سبک دوره سلامتی، جسمم پالایش شد از هر چیزی که براش خوب نبوده و بعد جسمم میزبانِ مهمون کوچولوی نازنینمون شده …

    مسیله ی هورمون ها برای من تازگی دارن، چون هیچی نمیدونستم ازشون …

    هنوزم درک کاملی ندارم ازشون.

    تو دوره هم، زیاد تمرکز نکردم روی توضیحات، بیشتر فازِ عملی رو انجام دادم با قاطعیت و جواب گرفتم.

    – شاید یکی از باگ هام این باشه که قسمتِ منطقی کردن این ساز و کار و عملکرد دوره قانون سلامتی برای ذهنم رو زیاد جدی نگرفتم و فقط تکلیفهای عملی رو انجام دادم.

    اینکه تو بارداری هورمونها تغییرات عظیمی دارن رو حس کردم از درونم.

    من از بوی روغن زرد و زیتون که عاشقشون بودم تو دوره و حتی بعد از قطع دوره مصرفشون میکردم به شدت حالم بد میشد…

    گذاشتمشون کنار، چون تحملشون سخت بود، مامان ها متوجهِ ویار و تغییراتِ هورمونی در بدنِ مادر هستن که چه میکنه با آدم، خلق و خوی آدم و انتخاب هاش…

    الان که کمی بهتر شدم، با سالادم روغن زیتون خوردن رو دوباره تجربه میکنم …

    برنامه دارم روغن زرد رو هم اضافه کنم در بهترین زمان که بتونم، چون ثابت شده است که سالم و مقویه.

    حسم میگه برمیگردم به سالم خواری، اما کم کم، بدون شتاب، خیلی مهمه بعد از تجربه ی دومم تو دوره سلامتی که 18 روز بود و قطعش کردم چون خیلی اذیت شدم، اینبار آروم و عاقلانه و با تکامل جلو برم…

    این 18 روز که مجدد وارد دوره سلامتی شدم، دقیقا اوایل بارداری ام بود و خودمم نمیدونستم، برای همین بود که اون 18 روز انقدر بهم سخت گذشت، تغییرات هورمونی بدون اینکه من بدونم داشتن کار خودشون رو میکردن، ذهن منم که به خاطر سرزنش خودم، دوباره وارد دوره شده بود کار خودشو کرد و منو از دوره سلامتی تا حدودی بیزار کرد …

    نمیدونستم چرا انقدر حالم بده…

    بعدا متوجه شدم دلیل بعضی حس هام چی بوده.

    فکر میکردم چون از دوره سلامتی زده و بیزار شدم (چون تو اجراش ناموفق بودم)، از بوی روغن ها بدم میاد، نگو ویار بوده…

    البته همون موقع چون دیدم حالم بد میشه، روغن رو عوض کردم تو آشپزی ام …

    حالا خوشحالم کم کم برمیگردونم خوراکی های سالم رو…

    هنوز نمیتونم روغن زرد رو استفاده کنم، ولی با روغن زیتون روی سالاد کیف میکنم مثل قبلم.

    یادمه یکی از علایق به شدت جذابم تو دوره سلامتی تو وعده غذاییم این بود که روی سالادم (کاهو، خانواده کلم ها به صورت بخارپز روغن زیتون و نمک بریزم نوش جان کنم، یعنی انگار دنیا رو بهم میدادن با اون سالادها و بوی خوش روغن زیتون تصفیه نشده ی روشون)

    یه چیز دیگه هم یادم اومد، شاید یه کشف و شهود دیگه از باگ هام:

    – من وقتی چربی هام کاملا آب شدن، نمیدونم طی چند ماه، برامم مهم نبود، چون تو مسیر داشتم لذت میبردم و وزنم خودش خودجوش کم میشد چون از چربی ها، بدون سختیِ من استفاده میکرد واسه انرژیم، رسیدم به حالتی که گرسنه ام میشد بیشتر از قبل…

    اما به خودم با خیال راحت حق نمیدادم که دختر خوب استاد گفتن گرسنه شدین غذای سالم بدین به خودتون، شما نباید گرسنه شین، با صدای بدنتون هماهنگ شین…

    از یه طرف دو وعده ای میشدم، از یه طرف عذاب وجدان داشتم…

    چون فست دو روزه نرفته بودم و امتحانش نکرده بودم به جز یک بار، فست چند روزه که پیشکش…

    میگفتم تو لیکی گات رو که دقیق اجرا نمیکنی (واقعا تکامل رو تو برخی جلسه های دوره رعایت نمیکردم و عجله داشتم انگار دوره رو تموم کنم)، فست چند روز رو هم که نمیری، دو وعده ای هم که شدی دوباره، انگار ذهنم بهم میگفت دو وعده ای شدن به خروج از دوره شبیهه که اشتباه بود البته، پس تکلیفِ اینکه قراره سلول های ضعیفت از بین برن تو فست های چند روزه چی میشه؟؟؟

    سرزنش ها کار خودشون رو کردن.

    اینم یه باگِ دیگه از من و گفتگوهای ذهنیم طی دوره…

    تکامل

    تکامل

    تکامل

    سمانه جون روزی صد میلیون بار به خودت یادآوری کن تکامل رو رعایت کن…

    مسابقه ی دو بود از یه جایی به بعد برام…

    مخصوصا وقتی حسابی لاغر و خوش اندام شدم، انگار مجوز دادم به خودم که یالا از این به بعد سریعتر جلو برو تا دوره رو تموم کنی…

    ورزش من فقط همون پیاده روی بود، به تمرینات عضله نرسیدم…

    هر چی اوایل آروم و صبورانه جلو رفتم و نتایج عالی گرفتم با حس خوب، اواخرش به دلیل شتاب و عدم تکامل، حسم بدتر میشد و نتایجم کمرنگ تر شدن…

    – مورد بعدی:

    من از بعضی تمرین های دوره ترسیدم، چون برام ناآشنا بودن…

    انگار عادت کرده باشم به مواردی که خودم از قبل باهاشون آشنایی داشتم و با تمرین های جدید و ناشناخته احساس ترس کنم.

    من از فست 48 ساعته، 72 ساعته ترسیدم…

    که اگه بعد از 24 ساعت نتونم غذا بخورم میترسم که، انگار با موجود ناشناخته ای رو به رو شم.

    یه بار تجربه فستِ 2 روزه ناموفق داشتم، بعدش موفق.

    به فست دو روزه مجدد نرسیدم، تو همون تک وعده ای و دو وعده ای موندم…

    و حس کردم عقب افتادم، دارم ضعیف عمل میکنم، سرزنش میکردم فقط…

    از لیکی گات ترسیدم با اینکه ترسناک نبود.

    قسمتی که منو اذیت کرد این بود که فقط باید گوشت میخوردم ،(مرغ و تخم مرغ نمیشد دیگه)و نتونستم ذهنم رو اماده کنم براش و رعایتش نکردم.

    دوباره یه نقطه سیاه هم برای این رفت تو ذهنم…

    حالا دختر خوب هدف لیکی گات شناسایی حساسیت هات به مواد غذایی مجاز بود، چیز هولناکی که نبود که…

    انجامش نمیدادی تا زمان مناسب، ایرادی به وجود نمیومد که.

    الان انقدر راحت مینویسما.

    چون با خودم مهربون شدم.

    اون موقع مهربون نبودم زیاد با خودم، توقع بالا داشتم از خودم بدون تکاملم…

    – اینو میدونم که گاهی هم کج فهمی داشتم نسبت به صحبت های استاد در دوره، چیزی که دوست داشتم رو برداشت کردم…

    این کامنت نصیحت به دیگران نیست.

    فقط و اختصاصی برای سمانه است که با خودش بهتر و بیشتر روبه رو شه.

    خودشو پنهان نکنه.

    شجاع باشه با خودش روبه رو شه…

    تو کامنتِ خودِ دوره که با اکانت همسرم مینوشتم، هیچ وقت شجاعت نداشتم اینارو بنویسم.

    چون از قضاوت و شکست میترسیدم …

    هنوزم این دوتا پاشنه آشیلم هستن، دارم مینویسم ازشون که قدرتشون رو کم کم بگیرم ازشون و یه نفسِ راحت بکشم…

    من چکاب و آزمایش خون ندادم اول دوره، ترمز داشتم تو ذهنم برای چکاب شدن، بیماری هم نداشتم، عکسها و اندازه هامو انجام دادم طی چند مرحله در دوره و کاملاً متوجه تغییراتم شدم با سند.

    دوست عزیزی که این کامنت رو میخونی، اینا خاطره نیست، حقیقته.

    اینا مسیر من بوده.

    شاید بخشی از مسیر شما با من یکسان شه، نترس.

    بنویس و بپرس.

    با ترمزهات آشنا شو، آروم باش و حلشون کن…

    شما که میخوای آغاز کنی یا وسطاش هستی یا زمزمه هایی از چیت تو ذهنت میشنوی، بیا و در حق خودت لطف کن، قبل از اینکه دیر بشه و کنترل ذهن برات سخت شه و کامل یا نصفه نیمه خارج شی از دوره، به کمکِ خودت بیا.

    من سرزنش نمیکنم خودمو.

    این مسیر من بوده.

    نوشتم تا خودمو بهتر بشناسم.

    لازمه تو مسیر نترسی از نوشتنِ احساساتت که تو دوره سلامتی یا هر دوره ای تجربه شون میکنی.

    خجالت نکشی از چیت هات.

    از عدم موفقیت هات…

    اینا تجربه های ماست برای بهتر شناختنِ خودمون.

    چون اگه بترسی و خجالت بکشی از نوشتن و گفتن از درونت، اتفاقا بهشون قدرت میدی و بیشتر بهت حمله میکنن…

    من تو دوره ننوشتم، اما خوشحالم که اینجا نوشتم و صادقانه روبه رو شدم با خود حقیقی ام.

    و قدرت ها وضعف هام طی اجرای این برنامه.

    یه نکته مهم:

    همیشه موفقیت یا عدم موفقیت (یا بهتره بگم کسب تجربه بیشتر در مسیر و شناخت بهتر خود و باگها)، یه رو نداره، دو رو هست…

    یکی نقاط قوت آدم.

    یکی نقاط ضعف آدم.

    میخوام از نقاط قوتم هم بگم تو این دوره…

    1- سمانه تونست از آبانِ 1401 وارد برنامه کنترل تغذیه و پیاده روی بشه، 100 روز بعدش وارد دوره قانون سلامتی بشه، آفرین.

    2- سمانه تونست تا تقریبا تیر ماه 1402 تو برنامه کنترل تغذیه و سلامتی باشه و نتایج عالی کسب کنه، آفرین.

    3- سمانه تونست پیاده رویِ روزانه رو تا تقریبا آذر 1402 متمرکز ادامه بده، آفرین.

    4- سمانه تونست بعد از آذر تا الان هم پیاده روی بره، غیر متمرکز، آفرین.

    5- سمانه تونست از وزن حوالی 80 کیلو برسه به 56/400، آفرین.

    6- سمانه تونست با اعتماد به استاد و رعایت دقیق و موشکافانه ی دوره سلامتی و بهبود باورهای تغذیه ایش، برسه به وزنی که باور نداشت شدنی هست براش، آفرین.

    7- سمانه تونست کلی انرژی آزاد کنه به واسطه دوره سلامتی برای خودش.

    8- سمانه تونست خواب منظمی رو تجربه کنه، زود بخوبه یا نه فرقی نمیکرد، صبح های زود به راحتی بدون زنگ ساعت بیدار میشد، خواب روز هم خیلی کم داشت، در حد دقیقه، آفرین.

    9- سمانه تونست تجربه خوردن غذاهای سازگار و سالم برای بدنش رو کسب کنه، آفرین.

    10- سمانه تونست دسترسیش به غذاهای باکیفیت و سازگار با بدنش رو باز کنه، نوش جان کنه با احساس لیاقت و خواستنِ قلبی، آفرین.

    11- سمانه تونست با سبکِ شخصیِ خودش غذا بخوره، هم خانه، هم مهمونی، با شجاعت و اعتماد به نفس، آفرین.

    12- سمانه تونست جلوه ای متفاوت از اعتماد به نفس، عزت نفس، شجاعت، جسارت، احساس لیاقت، امنیت، آرامش، سلامتی رو تو زندگیش تجربه کنه، آفرین.

    13- سمانه تونست تو تنهایی پیاده روی کردن ماهرتر شه، چه صبح زود، چه میان روز، چه ظهر، چه عصر، چه شب، آفرین.

    14- سمانه تونست 5 صبح بره پیاده روی با شجاعت و احساس امنیت شدیدی رو تجربه کنه، آفرین.

    15- سمانه تونست جسم سالم تری رو تجربه کنه:

    * برطرف شدن حساسیت فصلی که با آبریزش بینی و عطسه شدید همراه بود.

    * کم شدن و حذفِ زمان خواب آلودگی طی شبانه روز.

    * انرژیِ بیشتر برای انجام فعالیت ها.

    * برطرف شدن لرزش دست ها.

    * روشن شدن پوست صورت.

    * شکل گیریِ عادت خوردن آب طی شبانه روز.

    * سفیدیِ بیشتر دندان ها.

    * برطرف شدن بوی دهان.

    * گوارشِ عالی.

    * روحیه و حس و حال بهتر.

    و …

    آفرین.

    16- سمانه تونست یه عالمه لباسِ قشنگ مطابقِ سلیقه اش، سفارش بده یا حضوری بپوشه و بخره که هر کدوم تو تنش عالی بودن، آفرین.

    17- سمانه تونست مستقل بره خرید منزل و پوشاک و … برای خودش و منزل، آفرین.

    18- سمانه تونست به راحتی بره نونوایی در حالیکه خودش نون نمیخورد، آفرین.

    19- سمانه تونست اهرم رنج و لذت قوی بسازه برای خودش تا کربوهیدرات رو سَم بدونه و وارد بدنش نکنه، و نتایج عالی بگیره، آفرین.

    20- سمانه تونست تو مهمونی ها بدون رودربایستی غذای سالم و سازگار خودشو بخوره، لذت ببره، کاری هم به غذای بقیه نداشته باشه. به میزبان هم با احساس لیاقت بگه چه غذایی رو میتونه بخوره و راحت باشه با خودش، آفرین.

    21- سمانه تونست توجهش رو به زیبایی ها، سپاس گزاری، تحسین معطوف کنه و متمرکز شه روشون، آفرین.

    22- سمانه تونست تو پیاده روی هاش لبخند بزنه به غریبه ها، سلام بده بهشون و انرژی مثبت بفرسته و دریافت کنه، آفرین.

    23- سمانه تونست اول تعداد وعده های غذایی شو کم کنه، بعد مواد ناسازگار رو خارج کنه از تغذیه اش، بعد دو وعده ای شه، بعد تک وعده ای شه، بعد آب قلم و روغن قلم رو خودش برای خودش تهیه کنه، سایر آموزش های دوره رو رو هم انجام بده، آفرین.

    24- سمانه تونست پارسال اسفند با انرژی که به دست آورده بود کل خونه رو با مدیریت و برنامه ریزی، خودش خونه تکونی کنه، آفرین.

    25- سمانه تونست به خونه تکونی مامانش هم کمک کنه، آفرین.

    26- سمانه تونست بعد از قطعِ دوره هم برخی غذاهای سازگار با بدن رو همچنان ادامه بده تو تغذیه اش، آفرین.

    27- سمانه تونست خودش رو ببخشه و با خودش دوست بشه، آفرین.

    28- سمانه تونست با درونش به صلح برسه و آرامش رو برقرار کنه برای خودش، آفرین.

    29- سمانه تونست بفهمه نباید احساس ارزشمندی شو به هیکل و وزنش گره بزنه، آفرین.

    30- سمانه تونست مسافرت بره با سبک تغذیه دوره سلامتی و موفق عمل کنه، آفرین.

    و …

    و این بود تجربه ی سمانه جانم از دوره ی شریف و محترمِ قانونِ سلامتی.

    سپاس گزارشم چون سالم هست و ارزشمند.

    حضور درونِ این دوره، مدار و فرکانس میخواد، سطحِ بالایی داره، نه از این بابت که بترسیم و واردش نشیم.

    از این بابت که با شجاعت خودمون و جسم مون و افکار و ذهن مون رو آماده تر کنیم تا با راحتیِ بیشتر و آسانی واردش بشیم و لذت ببریم ازش.

    خوب گوش دادن، خوب تمرکز کردن روی دوره ها، تکرارشون مدام، چیزیه که سمانه جانم زیاد نیاز داره رعایتش کنه.

    خدایا شکرت برای نوشتن از خودم با شجاعت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      معصومه سلمانی پور گفته:
      مدت عضویت: 1035 روز

      سلام عزیزدلم.

      مرحبا به شجاعتت برای نوشتن از خودت و ایرادها و نقاط ضعف و قدرتت .

      واقعا دل میخواد بنویسی و نگران نباشی بقیه چه فکری میکنن. من هنوز دوره رو تهیه نکردم و هرروز سعی میکنم بیام و چندتا کامنت بخونم کامنت بزارم و کم کم بیام تو مدار قانون سلامتی تا بخرمش

      یجاهایی ذهن نجوارم اومد و گفت نرو تو نمیتونی نگا چقد سخته وقتی میری مهمونی میتونی نخوری میتونی بگی نه من نمیخورم این غذاهارو میتونی از حرفاشون چشم پوشی کنی یا میتونی جلوی خودتو بگیری برای خوردن بعضی غذاها و خوراکیها که جمع میخورن .

      تو تنهایی راحتتره ولی تو جم سخته واقعا مدیریت کردنش ولی میخوامش هر روز بهش تشنه تر میشم که سلامتتر باشم قویتر باشم پرانرژی باشم تمرکرم بره بالا بتونم به راحتی همه چیزو درک کنم فایلاو دوره های استاد دوره زبانم رو همش تمرکزم بهم میریزه و درست نمیفهمم. اینکه زود خسته میشم بیحوصله ام انرژی کافی ندارم زود عصبانی میشم

      میدونی چیا دوس دارم

      دوس دارم خوابم کمتر باشه و ااحساس عالی داشته باشم

      انرژیم فول بشه

      خستگی ناپذیر باشم

      وقت کافی برای همه چیز داشته باشم

      تو کارم و کلا زنذگیم پر از ایده باشم و ایده ها همینطور بیاد

      وقت کنم و با پسرم کلی بازی و شادی کنم

      اندامم عضله کامل باشه و خوش فرمتر

      سبک و راحت باشم

      شاد و سرزنده باشم

      هیچ زمان مریض نشمو روفرم باشم

      لک های پوستم رفع بشه

      پوستم شفاف نرم و زیبا بشه

      موهام خوب رشد کنه و خوش حالتتر باشه

      ذهنم اینقد رها باشه که بتونم کارهامو با تمرکز بالا انجام بدم این تمرکزه یکی از مهمترین اهدافمه

      نمیدونم اینقددددد زیادن دستاوردهایی که دوس دارم بگیرم و با خودم مدام مرور میکنم که هرچی بنویسم کم بازم

      میدونم میخرمش و متعهدانه بهش عمل میکنم چون اینا که نوشتم لذتش میچربه به رنجها

      خدایاشکرت که اینجا نوشتم چیزایی که منو اذیت میکرد باعث مقاومتم میشد و چیزایی که باعث شد ترغیب بشم به خریدش هر چه زودتر

      سمانه ممنونم ازت بخاطر شجاعتت و اینکه باعث شدی منم شجاعتر بشم و برم درون خودم تا خودم رو تجزیه کنم میدونم حالا حالا ها خیلی مونده تا تکاملمو طی کنم و قویتر وو بهتر بشم ولی سپاسگذار خدامم که شروعش کردم .

      خدایا ممنونم ازت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مجتبی کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 1752 روز

      سلام خانم سمانه، روزتون به شادی و سلامتی

      امکانش هست در مورد اصطلاح “لیکی گات” که نوشتین، یک توضیح کوتاه بدین، من میخوام دوره رو تهیه کنم و در حال خوندن کامنت ها هستم،تا ببینم توانایی انجام تمرین هایی که در دوره هست را دارم بعدا تصمیم بگیرم وارد دوره بشوم یا نه، من در دوره 12 قدم و کشف قوانین هستم ولی برای این دوره دوستان خیلی در کامنت ها اشاره کردن که اول تحقیق کنیم بعد وارد بشیم. خیلی ممنونم (:

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1901 روز

        به نام خدا.

        سلام اقای کاظمی.

        همونطور که نوشتم به صورتِ کلی، لیکی گات شناسایی حساسیت ها و ناسازگاری های بدنِ هر انسان، به مواد غذایی هست.

        بهتره برای درک بهتر، توضیحات خود استاد رو بشنوین در دوره.

        چیزِ خاص یا پیچیده ای نیست که نشه انجامش داد.

        فقط به تعهد شما بستگی داره که چقدر پایبند به اجرای اموزش های استاد باشین تو هر جلسه، همین.

        استاد از جزییات هر جلسه از دوره، چیزی ذکر نمیکنن.

        تا دانشجویان با خرید دوره، بتونن دقیق متوجه بشن و درک کنند که چیکار باید بکنن و دچار برداشتِ اشتباه نشن.

        منم برای جلوگیری از توضیحِ نادرست، ارجاع میدم به اصل فایل (10) و توضیحاتِ کامل استاد که راهِ هر گونه اشتباهی رو میبنده.

        و اینکه تکاملی باید با هر مبحث آشنا بشین، فایل های معرفیِ دوره میتونن به همه مون کمک کنن که آیا قصدِ شرکت در دوره رو داریم یا نه، اماده هستیم یا نه.

        موفق و سربلند باشین.

        الهی شکرت برای همه ی نعمت هات.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: