"قدرت اراده" در مقابل نحوه عملکرد مغز انسان - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/01/abasmanesh-10.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-01-27 07:46:002024-02-01 09:33:10“قدرت اراده” در مقابل نحوه عملکرد مغز انسانشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به روی ماهت استاد عباسمنش نازنین
اومدم بگم عاشقتم ولی دیدم اول عاشق پروردگارم هستم که دست خودش رو که شما باشین در زندگی من قرار داده و لذت میبرم وقتی شما رو میبینم و صحبتهاتون رو میشنوم و بهرمند میشم از کلام درستی که بر زبان شما جاری میشه
قانون سلامتی که واقعا عین چرخ دنده های متصل به هم خیلی درست و روان کار میکنه اگر روغن کاری بشه و حواسمون بهش باشه و از درک همین سیستم بدن انسان میشه به بزرگی و عظمت خداوند متعال پی برد و اینکه همه چیز با نظم کار میکنه و استفاده از این دوره بجز تاثیرات خوبش که واقعا فوق العاده بود برام تو ذهن من کمک کرد که دوره 12 قدم رو هم بهتر درک کنم و بتونم هم با انرژی بالاتر و هم با درک بهتر ازش استفاده کنم و در مسیر خوشبختی و لذت بردن و بزرگ شدن خودم باشم
واقعا لذت میبرم وقتی شما رو میبینم که دست خداوند در زندگی من هستین و همیشه شما رو بابت رسیدن به خواسته هاتون تحسین میکنم و الگو قرار میدم تو زندگی خودم
عاشقتونم با آرزوی بهترینها برای شما استاد گرانقدر و همه دوستان عزیزی که این پیام رو خوندن️
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا به نیت نزدیکی به تو صلات عصرمو بجا میارم
الله اکبر
خدابزرگترین قدرت این عالمه که چنین سیستمی رو برای مغزخلق کرده که اگر خوب یادبگیرمش میتونم درتمام جنبه ها خوشبختی رو احساس وخلق کنم خدایا شکرت
الحمد لله رب العالمین اربابی مقدس نه زورگو اربابی که قدرت خلق زندگیمو بخودم داده
سلام استاد عزیزم خداروشاکرم که استادی مثل شمادارم که فلسفه ومنطق هرچیزی رو عالی میرید دنبالش که درک کنید سپاسگزارم وجود ارزشمندتون هستم
فلسفه واستدلال آوردن برای مغزی که بشدت بدنبال منطقه وهرچی اون منطق براش لذتبخش ترباشه بهتربامن همکاری میکنه
چیزی که من اینروزها کمی بهتر درک وعمل کردم اول برلی دوباره نماز خوندنم که برای مغزم بعنوان یه ورزش لذتبخش برای روحم تعریفش کردم وحالا خودش بااشتیاق همکاری میکنه باهام برلی کنترل بهترذهنم وهم برلی لذت بردن بهتر از همکلامی باخدام وخلوتهای معنادارتر وخالص ترم خدایا شکرت
وبرای نوشتن کامنت که برای خودم باهمین صلات لذتبخشش کردم وامروز بادیدن این فایل سرشار از عشق و آگاهی خودمو مصمم کردم که حتما کامنت بزارم واینطوری شکرگزاروقدردان نعمتی که خداوندم بهم داده توسط استادعزیزم باشم
منم با شیوه ی قانون سلامتی وزن کم کردم اما نه طبق اصول دقیق شماچون اونموقع محصولو نتونستم بخرم ولی بعدبافایلهای رایگان وسرچ توی اینترنت ودکی که خودم کردم وزنمو کم کردم ولی درک این دقت از تاثیر مغز روبا کربوهیدارتها نداشتم ونتایج عالی گرفتم اما مسائلی هم داشتم وهزینه هایی کردم که برام کلی درس داشت وکلی باورهای داغومنو بهم شناسوند ویه مدتی بود دوباره داشتم برمیگشتپ به شیوه سابقم اما ازاونجاییکه کمی از منطقهای قانون سلامتی رو درک کرده بودم ویه کم اصول درستی برای خودم تعریف کرده بودم همون باورم کنترلم میکرد وامروز بااین فایل بسیار عالی کلی آگاهی درک کردم که واقعا بهش نیاز داشتم
انشالله که بهشون عالی عمل کنم
سپاسگزارم استاد عزیزم
سپاسگزارم از دوستان عزیزم که باخوندن کامنتهای عالیشون هربار گره های ذهنم بازتر میشه
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا ممنونم که تواین روز زیبا توجهم به توروبا کامنتم انجام دادم
خدایا شکرت
به نام خدا
سلام و درود بر استاد،خانم شایسته و دوستانم
به به میبینم که سفر تمام شده و برگشتید به بهشت،سفر بخیر پس شما تا سریال زندگی در بهشت را دارید فیلم برداری میکنید ما ادامه سریال سفر به دور آمریکا را بریم
روز مرد و پدر را به استاد عزیزم و پر عشقم و آقا ابراهیم تبریک میگم
عجب تیشرت خوش رنگی،عجب پوست صاف و زیبا و قشنگی ماشالله مثل پسر 20 ساله شدید
خدایا شکرت
خیلی از کارهایی که ما انجام میدیم از روی روتین و عادت هست حالا چه این عادت ها را خانواده ها ایجاد کرده باشن چه خودمون،من هر چی به عمق عادت ها و اندیشه ها میرم میبینم تلفیقی از رفتارهای پدر و مادرم هستم.حالا هر چی مقاومت کنم که نه من مثل اونها نیستم
دقیقا منم قبلا زیادی هله هوله میخوردم تا میرفتم مغازه چیپس سرکه نمکی،نوشابه،کیک،کلوچه،بادام زمینی سرکه ای،دلستر لیمو و … زیاد مصرف میکردم،یه جور اعتیاد داشتم روزانه وعده ام 7 مرتبه بود،از کیک شروع میشد بعد از یک ساعت چیپس و … الان تلاش میکنم فقط سه وعده اصلی را رعایت کنم و فقط دلستر میخورم اونم بسیار کم نسبت به قبل،شاید باورتون نشه تا همین چند سال پیش من روزانه 4 الی 6 نوشابه مصرف میکردم بخاطر اون گاز و قندی که برام لذت بخش بود.حاضر بودم غذا و آب نخورم ولی نوشابه بخورم .ولی الان اصلا نوشابه مصرف نمیکنم حتی وسوسه هم نمیشم که بخورم فارغ از اینکه که ضرر داره یا نداره و به جای نوشابه از دوغ استفاده کنم زمان سفارش غذا تو رستوران ها یا نوشیدنی سر سفره
الان که داشتم گوش میدادم به حرفهاتون میبینم 99 درصد رفتار و کلام ما متاثر از رفتار اطرافیان و عادتهامون هسن و به قولی همرنگ جماعت شدن و بودن با جمع را به داشتن رفتار و عقاید خاص خودمون ترجیح میدیم
سلام استاد قشنگم و مریم جان و همهی دوستای عزیزم.
استاد خوبم چقدر این فایل آگاهی دهنده بود. وقتی داشتم گوش میدادم ناخودآگاه اشک تو چشام حلقه شد که چقدر این آگاهی ها نابن و همین یک فایل میلیون دلار ارزشمنده و شما با سخاوت رایگان در اختیار ما قرار میدید.
من قبلا راجع به شرطی شدن مغز تو کتاب قدرت شگرف درون آنتونی رابینز خونده بود. اما خب اون موقع انقدر ذهنم درگیریهای زیادی داشت که سطح یادگیری و تمرکز من بسیار بسیار پایین بود. و اصلا چیزی نفهمیده بودم از این مبحث.
از وقتیکه خداوند به من لطف بینهایتش رو عرضه کرد و منو به این مسیر هدایت کرد، چون خیلی از درگیریهای ذهنم کمتر شده، خیلی راحت متوجه میشم که چقدر سرعت یادگیری من تو هر مبحثی بیشتر شده و چقدر تمرکز من بالاتر رفته.
بیاندازه ازتون سپاسگزارم. هنوز موفق نشدم دورهی بسیار با ارزش قانون سلامتی رو دریافت کنم. اما مطمئنم که به زودی بهش دست پیدا میکنم. چون من لایق تمام خوشبختیهای روی زمینم. ( از آگاهیهای با ارزش دوره احساس لیاقت، جلسه اول، 20 دقیقه ی ابتدای فایل).
دوستتون دارم.
دست خدای هدایت گر به همراهتون
سلام سلام سلام استاد قشنگم بهترین معلم چقدر به این فایلتون احتیاج داشتم تا فکت ها و قوانینی که به دلیل عادی شدن موفقیتم برام کمرنگ شده بودن و شاید داشتم شل میگرفتم رو دوباره و قوی باور کنم و به مسیر سبز و راحت و پر از نعمت و برکت سلامتی و اخلاق خوش برگردم و هدایت شم خدایاااااا شکرت چقدر خدا منو دوست داره که تو زندگیم با شما آشنا شدم و از این طریق به بهترین ها هدایت شدم
خدایا شکرت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام استاد عزیزم.
خداروشکر میکنم که در مسیر این فایل قرار گرفتم.
بینهایت از شما سپاسگزارم که این فایل بینظیر را آماده کردید و این آگاهی ها را با ما به اشتراک گذاشتید.
من مدت هاست میخواهم این دوره را تهیه کنم ولی همیشه چندتا سوال نامناسب تو ذهنم وجود داره و داشت.
با این فایلی که شما روی سایت قرار دادید، به این نتیجه رسیدم قطعا باید در اولین فرصت این دوره را تهیه کنم.
موضوع بعدی این هست که باید همسرم را هم مسیر کنم با خودم.
اما نکته ظریف آموزشهای شما همواره این بوده است که من فقط باید باورهای مناسب ایجاد کنم.
پس سوال درست الان این است:
چطور میتونم این دوره را بخرم و بهش متعهد بشم و عمل کنم. با همین شرایطی که دارم.
خلاصه استاد میدونم که باید باورهایم را هم راستا با خواسته هایم بکنم تا به راحتی به خواستهام برسم.
حالا چه باوری بسازم که این مسیر را طی کنم مهمه
بینهایت از شما سپاسگزارم. خداروشکر میکنم. امروز روز پر برکتی بوده تا الان واسم.
استاد یا تا آخر این ماه یا توی اون ماه من این دوره را میخرم و از آموزشهای شما استفاده میکنم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام استاد عزیزم خسته نباشید
چه قدر جالب که دقیقا زمانی که درگیر این موضوع بودم شما این فایل رو منتشر کردید(البته شنیدن این چیزا دیگه واسه شما عادی شده احتمالا)
من هم فردی هستم که دوره قانون سلامتی رو خریداری کردم و چند بار تصمیم گرفتم که به این شیوه زندگی کنم ولی متاسفانه باز از مسیر منحرف شدم چون با پدر و مادرم زندگی میکنم و آنها غذاهایی ناهماهنگ با شیوه قانون سلامتی استفاده میکنند و به من هم توصیه میکنند که شیوه خودم را تغییر دهم و مثل آن ها باشم و به قول شما دیدن مواد غذایی کربوهیدرات دار هوس برانگیز است و تمایل به خوردن ایجاد میکند
من هم در مقابل دو عامل اصرار پدر و مادر و هوس برانگیز بودن کربوهیدرات متاسفانه نتوانستم مقاومت کنم تا الان
و به همین خاطر این خواسته در من شکل گرفته که پدر و مادرم جدا شوم و در خانه خودم زندگی کنم
به همین دلیل دارم تمرکزی روی باورهای ثروت سازم کار میکنم تا بتوانم از نظر مالی به جایگاهی برسم که برای خودم خانه ای فراهم کنم تا نه مواد غذایی ناسالم را ببینم و نه اصرار پدر و مادرم را تحمل کنم( از خداوند میخواهم که در این مسیر کمکم کند)
راستی نکته ای که در این فایل بنظرم رسید این بود که شما همانگونه که گفتید نسبت به قبل خیلی آرام تر شدید و با آرامش بیشتری صحبت میکنید که این موضوع کلام شما را تاثیر گذار تر میکند(چون یادم هست قبلا وسط صحبت کردن سر یک موضوع ناگهان عصبی میشدید و صدایتان را بلند میکردید که البته در مورد نکات اساسی این اتفاق میوفتاد)
و اینکه احساس میکنم بعد از دوره قانون سلامتی از نظر ذهنی مدارتان خیلی بالاتر رفته و آگاهی های ناب تر و با کیفیت تری را در اختیار مخاطبتان قرار میدهید و این به کیفیت کار شما بسیار کمک کرده است
در نهایت دستتان را میبوسم که انقدر خوب مسائل را درک کرده اید و الگوی بسیار خوبی برای ما در تمام مسائل زندگی هستید
آرزویم این است که در زندگی به موفقیت های بسیاری دست پیدا کنم و با افتخار نام شما را به عنوان کسی که زندگی ام را متحول کرده یاد کنم
انشالله
دوستتان دارم از صمیم قلب
بسمه تعالی
دست هایم شروع به لرزیدن کرد، حالت عصبانیت و تهاجمی داشتم، با سرعت سفره رو انداختم و تند تند غذا کشیدم و شروع به خوردن کردم، بعد از چند دقیقه انگار آدم دیگه ای شده بود آرام و متین غذا خوردن رو ادامه دادم، و همون لحظه برایم یه علامت سوالی ایجاد شد، که چطور این قدر زود غذا خوردن مرا آروم کرد، غذا تازه فوقش ابتدای معده رسیده، و تا بخواد برسه به روده که جذب انجام بشه زمان زیادی میخواد، چی باعث این همه تغییر سریع در احساس ضعف و گرسنگی و عصبانیت شد؟
و این سوال دو روز پیش ام بود و اینک دریافت پاسخی عالی از استاد فرزانه و عزیزم که یه دنیا دوستش دارم(ایمجی چشمان قلبی)
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
سلام و صد سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی زیبا و قشنگم
سلام به دوستان نازنین و توحیدی ام در این سایت الهی
این فایل نه تنها کلی اطلاعات اساسی و مفید به من داد مرا از قضاوت بقیه رها کرد.
چرا که من همیشه افرادی که نمی توانستند جلوی خودشان را بگیرند و شیرینی میخوردند را سرزنش می کردم و میگفتم، حتی اراده این رو نداره که یکم جلوی شکمش رو بگیره، چرا که من با توجه به تناسب اندام همیشگی ام هیچ وقت رژیم نگرفتم که ببینم این بندگان خدا چه زجری می کشند.
فقط وقتی روزه بودم که دیگه مجبوری ضعف و بی حالی رو تحمل می کردم.
و هیچ وقت بصورت دل بخواهی از خوردن خودم رو منع نکردم. تا با قانون سلامتی آشنا شدم، خوردن شیرینی و بیسکویت و فست فود رو کمتر و دربیشتر مواقع قطع کردم، ولی نوسان داشت یبار می خوردم یبار نمی خوردم.
در واقع این بندگان خدا اراده فولادین که داشته باشند باز تحت فشار مغز به سمت خوردن شیرینی کشیده می شوند.
و یه سوال دیگه ای که داشتم چرا صبحانه میخوردم دو ساعت بعدش گرسنم میشه؟ نهار میخورم دو ساعت بعدش مثل قحطی زده ها تو یخچال یا بوفه خوراکی پلاسم بعد از شام همین طور، و سعی می کردم فقط از مواد غذایی سالم مثل خرما و آجیل و عسل و .. . استفاده کنم
( البته فکر می کردم به اندازه کافی ذخیره چربی ندارم که بدن از اونها استفاده کنه. خخخ)
تا اینکه با توجه به توضیحاتی که استاد در مورد قانون سلامتی داد، متوجه شدم منم یکسری مشکلات دارم مثل زود خسته شدن و دوست داشتم که قانون سلامتی رو داشته باشم که بخاطر اون تمرکز و انرژی که میده، ولی الان با توجه به توضیحات استاد، و روش عملکرد مغز فهمیدم روش زندگی با قانون سلامتی خیلی فراتر از این حرف هاست. در واقع وقتی که مغز که مرکز بدن است بصورت مستمر سوخت خودش رو دریافت می کنه، دیگه نیازی به هشدار های وقت و بی وقت و کم کاری مغز و فشار نیست. دیگه مغز ما در هر لحظه آماده به کار است و منتظر نمی ماند. و بالطبع عملکرد عالی تری خواهد داشت.
استاد اگر قانون سلامتی برای از نمره 100 واجب بودنش 80 بود الان شده 120 و باید هرچه زودتر اون رو تهیه کنم و خودم و مغز نازنین ام رو راحت و آسوده کنم.
استاد یک دنیا سپاس بخاطر این که این قدر با حالید، این قدر به انرژی منبع نزدیک هستید.
دوستتون دارم یه عالمه بوووووس
در پناه حق روز به روز همه ی ما توحیدی تر و سعادتمند تر بشیم الهی آمین
سلام و خدا قوت بر استاد عباسمنش عزیز برای اضافه کردن این جلسه به سایت…
موضوع فایل قدرت اراده چقدر ربط دارد به اتفاقات این روزهای زندگی من…
من پسر عمویی داشتم هم سن خودم،که برایم از بهترین انسان های زندگی ام بود و همه اورا خیلی دوست داشتیم،که متأسفانه دیروز ناگهانی از دنیا رفت…
این پسر عموی دوستداشتنی من علاقه زیادی به خوردن شیرینی جات وفست فود داشت که در اثر زیاده روی در مصرف کربوهیدرات ها و شیرینی جات به وزن بالایی رسیده بود که دیگر راه رفتن و نفس کشیدن برایش سخت شده بودومجبور شد که عمل لاغری و کوچک کردن معده را انجام دهد وپس از چند سال از آن عمل به دلیل عوارض عمل کوچک سازی معده دیروز از دنیا رفت…
اما موضوع به این جا ختم نمیشود و من هم به دلیل داشتن نوبت دکتر امروز نتوانستم در مراسم خاکسپاری اش حاظر شوم و دکتر برایم سونوگرافی نوشت جواب سونوگرافی کبد چرب ضعیف بود،دکتر برایم قرصی تجویز کرد وازمن خواست که وزن ام را کم کنم،پیاده روی و ورزش کنم و از قند و غذاهای چرب پرهیز کنم
وهمش از صبح فکر میکردم که کبد چرب چیست و چگونه به وجود میآید و گفتم پس از مرور سایت استاد عباسمنش در اینترنت کبد چرب را سرچ کنم وپس از باز کردن سایت این فایل یا بهتر است بگوییم هدیه ای گران بها را از استاد عباسمنش دیدم وبه پاسخ تمام سوالات ام رسیدم،متأسفانه پسرعموی مرحوم ام در مقابل آموزش های شما مقاومت داشت،ولی افراد زیادی با آموزش های شما دنیا و آخرت شان را نجات داده آمد
و واقعا نه تنها مادر گرانقدر استاد،بلکه کل جهان باید به وجود استاد عباسمنش افتخار کنند
سلام ودرود به استادعزیزوتوانمندم ومریمجون عزیزم.
«قدرت اراده در مقابل نحوه عملکرد مغز انسان».
با وجود اینکه نیازی به کارکرد این دوره نداشتم چون احساس میکردم هم وزنم ایده آله هم تغذیم مناسبه هم مشکل جسمی ندارم اما بازم یه کنجکاوی عجیبی منو به خرید این دوره وکارکرد این دوره کشوند.این دوره رو پارسال کار کردم ونتایج خوبی ازش دیدم .
به قول استاد خیلی از چیزایی که فک نمیکردیم مشکله ،حل شدن .
یکی از اون موضوعات من جوش صورتم بود که دست از سرم، ور نمیداشت و همیشه یک یا دو جوش تو صورتم داشتم .خیلی از راهها را امتحان کرده بودم که دیگه تو این سن صورتم جوش نزنه اما اتفاقی نمیفتاد.هیچوقت متوجه نشدم که به خاطر چیه ؟!
ب خاطر خوراکمه یا علت دیگه ای داره .
تا اینکه بعد از اتمام این دوره دیگه دیدم صورتم جوش نزد.
حدود 4ماه کامل، طبق روش وسبک تغذیه ی استادپیش رفتم .
اول اینو بگم که دورش فوق العاده بود .
واقعن برای کسانی که اضافه وزن دارن ،یا بیماری قند وهر بیماری دیگه ای که دارن دوره ی بینظیری خواهد بود.
کسی که نیاز به تغییرات جسمیش داره ،شک نکنن که این دوره خیلی کمکشون میکنه .
حتی به منی که ب نظر ،نیاز نداشتم خیلی کمک کرد.
از اینکه سبک تغذیم و روند زندگیم به لحاظ تغذیه متفاوت شده بود خیلی عالی بود .
ولی از اونجایی که وزن کم کردم و متاسفانه با تیراندازی های زیادی روبرو شدم نتونستم ادامه بدم .
حتی یه نفر هم نبود که انتقاد نکنه .مورد حمله ی کوچیک وبزرگ قرار گرفته بودم .حتی علنن میگفتم یه سبکی هستش که دارم تستش میکنم .اجازه بدید ببینم چی میشه .
بازم فضولی ودخالت میکردن وحالمو خیلی بد میکردن.
طوری که اعتماد به نفسمو پایین اوورده بودن .
مسخرم میکردن .پشت سرم حرف میزدن .تو جم یه دفه انتقاد ازم میکردن .
دقیقا جوری شده بود که میگفتم کاش آدم یه جاییو داشت ،برای مدتی از کنار این آدما میزاشتو و میرفت .تا صدا وچهره ی این آدما را نبینه و نشنوه.
البته از اونجایی که خودمم از لحاظ ظاهری راضی نبودم وحالمباهاش خوب نبود با حرفا وکارای این واون کنار میومدم .
اماواقعن دلم میخاست وتمایل داشتم تجربه کنم تا ببینم از درون چ اتفاقی میفته .
برای منی که اصلا وزن اضافه نداشتم خب یه کم باعث اذیتم شد.
ولی از لحاظ سبک تغذیه ب نظرم عالی وفوق العاده بود.
باوجود اینکه دیگه رعایت نمیکنم اما از تجارب اونموقعم بخام بگم اینه که حس خیلی خوبی بهت میداد که راحت میتونستی غلبه به خوردنت داشته باشی.
من عاشق شیرینی جاتم .
به قول استاد معتاد شیرینی هستم .
از همون دسته هایی که نصف شبم پا میشن وشیرینی میخورن .
خودم میدونستم افراطی میخورم اما چون سالم بودم ومشکلی پیدا نمیکردم وحتی تو آزمایشهای چیزی نشون نمیداد،خوشحال بودم که مشکلی ندارم وبخورم ایرادی نداره.
اما تو اون چند ماهی که طبق دوره ی سلامتی پیش رفتم .
به هیچ نوع شیرینی وکربو هیدارتی ،لب نزدم .
اتفاقا مهمونی ها وجشنهایی هم دعوت بودیم که خیلی میدیم وخیلیا پیشم میخوردن .جالب بود که اصلا تمایلی به خوردنش نداشتم.
میخام بگم استاد هر آنچه تو این فایل گفتن عین واقعیت گفتن .دنیای آدم عوض میشه بدون اینکه بخای مقاومتی داشته باشی یا بخای خودتو کنترل کنی .
اصلا اینطور نبود .خیلی راحت میتونستی به روند تغذیه ی سالم ادامه بدی.
تو همون دوره اتفاقات خوب دیگه ای افتاد .دقیقا انرژیم همون بود.
حس خوبی میگرفتم .
فقط لاغریم رفته بود تو مخم !
کارکرد این دوره نیاز به صبر داره .ودقیقا اینکه به کسی حرفی نزنی واگه کسی حرفی زد طوری جوابشو بدی که دیگه چیزی بهت نگه .
منم جواب میدادم اما بازم از رو نمیرفتن و بازم انتقاد میکردن .
البته برای افرادی مثل من که نیاز نداشتن واگرنه کسی که وزن اضافه داره .چیزی نخوره و وزنش پایین بیاد همه تحسینشم میکنن .
خلاصه اینکه کار سختی نبود .اولش ب نظرت میاد که کار سخت ودشواریه اما وقتی میفتی توش میبینی خیلیم راحته .
چرا ؟چون دیگه استرس ودقدقه ی ناهار و شامو نداری.
اینکه خودتو موظف بدونی حتمن این تایم باید غذا بخوری .
چیزی که ما همیشه داریم وبابتش بخصوص ما مادرا گاهی اذیت میشیم.
این دوره نیاز به این داره که همه ی جوانب رو خودت بپذیری وبتونی از پسش بربیایی .
ینی همسرت قور نزنه ،بچه هات قدر نزنن .
کسانی که خودشونو متعهد میکنن ومشکل مالی ب نظرم ندارن راحت میتونن از پیش بر بیان.
چون خوردن گوشت الویت این دوره هستش حالا هر گوشتی ولی بدون نون وبرنج .
خب برای کسی که از نظر مالی اوکی نیست ،سخته !
چون قراره رویه زندگیت بشه .برای مدتی نیست که بگی باشه یه جور این مدتو تحمل میکنم .
باید تا وقتی زنده هستی انجامش بدی .
واینکه وقتی خانواده داری و خانوادت کنارت هستن ،یه جورایی برای همیشه نشدنیه .
حتی اگه ب اونا کاری نداشته باشی باز بعد از یه مدتی اونا هم از دستت خسته میشن .
چون اونا دوست دارن کنار هم وبا هم غذا بخوریم .
ونمیشه برای همیشه غذای تو متفاوت باشه وکنار اونا باشی .
هرطورم بخای مدیریت کنی باز کم میاری .
البته من تجربه ی خودمو میگم .
میخام بگم این موضوعات تاثیر داشت که من نتونستم ادامه بدم .
یه روز یه حرفیو تحمل میکنی دوروز ،سه روز ،یه ماه ،چند ماه بعد میبینی نمیشه .
بایدشرایطتت طوری باشه که همه بپذیرن .میگم برای کسی که بیماره یا وزن اضافه داره حتمن افراد خانواده میپذیرن ومشکلی پیش نمیاد.
حتی ممکنه استقبالم کنن وکمکش هم بکنن .
ولی برای من نشد.
ولی ازهمه ی اینا گذشته خیلی لذتبخشه که تا وقتی که گرسنت نشده ،نری سمت خوردنی .
واین اتفاق با تایم دیرتری، برای کسی که این دوره رو کار میکرد میفتاد.
ینی همون یه وعده غذا .خیلی عالی بود .من دوستش داشتم .اصلا ماه رمضون رو ب خاطر همین دوست دارم .که کنترل تو خوردنمون داریم .
وخودمونو مجاب به کم خوردن میکنیم .
الان سه وعده ی غذامون باید باشه به غیر از تنقلات مثل خشکبار ودسر که در طول روز خورده میشه .
هنوز ناهار خورده نشده میگم شام چی بزارم ؟
شام میخوریم میگم فردا ظهر چی بزارم؟
از خواب پانشده ،میگیم صبونه چی بخوریم ؟
میدونید اتفاقا به این موضوع خیلی دقت کردم چون بار احساسمو گفتم که دور از جون مثل … مدام تو فکر شکمیم .
آخه چرا؟!!!!
میگم که من تنها نیستم که خودم از پس خودم بربیام .دقیقا همه جا و در همه ی شرایط حرف از خوردن میزنیم ومیخوریمم .
تو مهمونیا وجشنها وقرارهای پارک ومسافرت وکافی شاپ ورستوران که دیگه نگم براتون !پشت سر هم ،قاطی باتی .
معده ی بدبخت هم عادت کرده چی بگه دیگه !
ولی چن تا از عادتهای قبلمو با کارکرد این دوره ،ترک کردم .
مثلا نصف شب پاشدنهام که میرفتم سمت خوراکی .
جوش که دیگه اصلا در نیووردم .هنوزم که هنوزه دیگه
صورتم جوش نمیزنه .
وعده های غذاییم سالمتر شدن .
آگاهیم در مورد سبک تغذیه ی درست، بالا رفت.
یه سری از مواد غذایی های مفیدی به لیست غذاهام اضافه شد.
یه چیزایو حذف کردم .یه چیزایی رو کم .
با وجود اینکه اهل ورزش هستم .پیاده روی جزعه برنامه های هفتگیم شد.
در کل اینکه دوره ی خوبی بود.
حتمن در اولین فرصت وقتی که بتونم بازم تا جایی که بشه انجامش میدم .
از همه ی اینا گذشته ،جنبه ی مثبت دیگش این بود که ب نظرم بار معنویتو بالا میبرد.
چون ما آدما وقتی مدام فکر خوردن هستیم ینی به لذتهای این دنیا دل بستیم .
میشه افکار وباور های قشنگی داشت که به اندازه تغذیه وارد شکم کرد و از درون هم خودتو حتی تو خوردن ،معنوی کنی .
گفتم دور از جون مثل … همش تو فکر خوردن هستیم به خاطر یه سری باورهای غلط که اگه نخوریم مغزمون کار نمیکنه .
اگه نخوریم انرژی نداریم .
اگه نخوریم میمیریم .
اگه نخوریم نمیتونیم کاری بکنیم .وتوان جسمیمون کم میشه .
با همین باورهای غلط همش خوراکی ریختیم به شکممون!
اما وقتی باورهامون درست میشن، به اندازه ی نیازمون که با تایم خیلی بیشتری ،میطلبه،تغذیه ی مناسب وارد بدنمون میکنیم .
کلا ما داغون کردنو و از هم پاشیدنو خوب بلدیم .
حتی به خودمونم رحم نمیکنیم .
چرا چون درست فکر نمیکنیم .
چون حرفای مردم برامون ارجعیت داره.
چون هرچی اونا میگن درسته !
روزایی هس که میتونم غلبه به نخوردن شیرین جات بکنم اما روزایی هم هست که متاسفانه خوب میخورم .
استاد عزیز علم وآگاهیمونو تو این دوره خیلی بالا بردن .
خوش به سعادت کسی که متعهدانه و اینکه همه جوره شرایطشو داره وانجام میده.
ب نظر من استاد اگه تونسته تو این چند ساله متعهدانه پیش بره ب خاطر این بوده که خودش تنها بوده وشرایط براش هموار بوده .
همه مثل ما فکر نمیکنن وهمه حرفا ونظرات ما رو قبول نمیکنن .
تنها هم نیستیم هم همسرمون همبچه هامون سر خیلی چیزا مقاومت دارن وتوجیهات خودشونو میارن .
فک نمیکنم کسی مثل استاد پیش رفته باشه .
البته استاد عزیز کلا متعهدانه روی موضوعات ومسائل خودشون کار میکنن به همین جهت تو همه ی موارد موفق هستن.
ودر آخر بازم میگم این دوره برای کسانی که وزن اضافه دارن ویا بیماری خاصی دارن دوره ی فوق العاده ای هستش .
حتمن با کارکرد این دوره از زندگی لذت بیشتری خواهند برد.
استاد جونم ممنون که امروز با یاد آوری صحبتهاتون بازم یه تلنگری خوردم برای مراقب بهتر از خودم .
رعایت همه ی این موارد در حس ارزشمندیمون هم بی تاثیر نیست .
در بالا بردن باورهای توحیدیمون هم بی تاثیر نیست .کم خوردن بار معنوی انسان رو بالا میبره.
در داشتن صحت وسلامتی هم ،عالیه .
برای مراقبت درست از جسم وروحمون هم عالیه .
کلا مفیدو بی زیانه !
استاد عزیز دمت گرم با این اراده ی فولادینی که داری .
جات تو عرشه عزیزم .
عاشقانه دوستت دارم وبه حرفات ایمان دارم چون تجربش کردم عالی بود .
باید صبوری بیشتری میکردم که متاسفانه نکردم .
سلام ناهید جان.
کامنتت رو که خوندم، لذت بردم که شجاعانه نوشتی از زمانی که دوره رو رعایت کردی و بعد از مدتی قطعش کردی…
نه اینکه قطع دوره تحسین منو برانگیخته باشه، نه…
اینکه فارغ از قضاوت دیگران، به این نکته اشاره کردی تحسین برانگیزه.
من وقتی قطع کردم دوره رو تا مدتها حالم بد بود، احساس بدی رو تجربه کردم، زندگی ام خوشی شو از دست داده بود، روحم آسیب دید چون ارزشمندیمو گره زده بودم به وزنم و رعایتِ دوره…
طبیعیه که بعدش انقدر داغون بشم، چون بلد نبودم خودم و احساساتم رو بپذیدم تا بتونم به خودم کمک کنم…
به لطف خدا کم کم حالم با خودم، جسمم که در حال اضافه وزن بود خوب شد و تونستم خودمو بپذیرم، ببخشم، دوست داشته باشم هر طوری که هستم…
متوجهِ یه باگ هایی در خودم شدم:
من خودمو با استاد مقایسه میکردم شدید و بعد سرزنش های شدیدی رو تحمیل میکردم به خودم…
بعدها متوجه شدم چقدر مقایسه ام غلط بوده.
سمانه جانم، اصلا مسیر تکاملی اش مثل استاد نبوده…
حتی نزدیک استاد هم نبوده…
استاد مدتها در پی کاهش وزن برای افزایش انرژی بودن، دنبال کشف راه بودن، مدتها تغییر دادن سبک تغذیه و فعالیتشون رو تا اماده شدن و هدایت شدن به قانون سلامتی.
همینطور در زمینه کنترل ذهن، اعتماد به نفس، عزت نفس، احساس لیاقت، من اصلا نزدیک تکامل استاد هم نشدم…
من روی اعتمادم به استاد، دوره رو رعایت کردم بسیار عالی و دقیق، و نتیجه دقیق هم گرفتم…
اما منم از یه جایی به بعد گفتگوهای ذهنیم عوض شد…
حرفِ دیگران، مخصوصا خانم X روم تاثیر گذاشت.
مسیولیتی به عهده ی اون نیست.
انگیزه ها و اهرم لذت من کم شد و در باز شد برای نجواها…
از طرفی هم نخوردنِ میوه، بهم فشار آورد…
دیگه کم کم ذهنم از مسیر درست طبق قانون سلامتی خارج شد و دلتنگ شد برای میوه…
میخوام از احساساتم بگم که تا حالا نگفتم.
اینارو تجربه کردم و خجالت نمیکشم بگم.
برام مهم نیست بقیه چه فکری میکنن…
من بعد از خروجم از مدار دوره و چیت هام، و بازگشت مجددم به دوره وقتی فکر میکردم آماده ام ولی نبودم، شبی رو تجربه کردم که انقدر دلم برای برنج تنگ شد وقتی دیدمش (شامِ همسرم) که اشکم سرازیر شد…
از خودم و حسم شگفت زده شدم که چی شده سمانه؟
دلت برای برنج تنگ شده و اشکت سرازیر؟
مگه میشه؟
بله شده بود…
من سمانه قبلی نبودم و احساساتم به شدت اسیب پذیر شده بود…
من اونشب برنج خوردم.
به خودم گفتم بخور اشکال نداره…
دیدم چقدر حالِ روحیم بد شده…
دیدنِ خوراکی های خارج از دوره، وقتی دیگران میخورن کار پیچیده ای هست.
تا مدتی راحت بودم، ولی بعد از مدتی خیلی اذیت شدم…
احتمال قوی به کارکرد اهرم رنج و لذت در مغز من برمیگرده.
تو دوره ی 18 روزه ای که مجدد برگشته بودم بعد از توقفم به دوره، یه شب تولد خواهرزاده ام دعوت بودیم، من رفتم تو اتاق تا اذیت نشم، غذاها رو نبینم…
تو اتاق بودم، صداها میومد، بوی غذا میومد، من در ظاهر خیلی به خودم افتخار کردم برای اراده و تعهدم…
ولی بعدش کاملا حس کردم چقدر اذیت شدم…
چقدر دلم قورمه سبزی که عاشقشم رو میخواست…
و خوراکی های دیگه رو…
جالبه چند روز بعد، برنامه رو بار دوم آگاهانه قطع کردم، دیدم نه این نمیشه، من دارم به زور تعهد نشون میدم، این حضور مجدد در دوره الان انتخاب من نیست چون بهم خیلی سختی وارد میکنه، اماده اش نیستم…
و وقتی رهاش کردم حسم ازادی از قفسی خودساخته برای خودم بود…
ذهن و روحی که اماده نیست، اگه بهش بهشت رو هم بدی حالش بده…
دقیقا شبی که بعد از 18 روز دوره رو قطع کردم (بار دومم برای حضور در دوره)، یهو با احساساتم رو به رو شدم:
برای اینکه اذیت نشم، وعده غذایی مو کاملا متفاوت از ساعت وعده غذایی همسرم گذاشته بودم که غذاهاشو نبینم که دلم بخواد…
اونشب هم اشکم سرازیر شد چون متوجه شدم من 18 روز هست با همسرم سر یه سفره نشستم و این موجب ناراحتیم بود، احساساتم به مرور اسیب دید و اذیت شدم، چون من علاقه مند دورهم غذا خوردن هستم.
ببین سمانه جون تو نمیتونی احساساتتو از خودت مخفی کنی.
شاید بتونی جلوی دیگران نقاب بزنی که همه چیز خوبه، اما پیش خودت نه…
و وقتی نقاب میزنی پیش خودت که یعنی انگار چیزی نیست، احساساتت از درون اسیب میبینه، سرخورده و بی پناه میشی و حالت بد و بدتر میشه.
چه بهتر با خودت شفاف شی…
من بعد از دوره سلامتی خیلی درس های مهمی نسبت به خودم و عملکردم گرفتم، درس هایی سخت و سنگین…
سریِ دومِ برنامه، تعهد رو واسه خودم تبدیل کرده بودم به غول…
که استاد میگن تعهد، بها دادن، قربانی کردن…
من میشنیدم و این صداها تو گوشم بود…
بعد انگار اینا شده باشن یه شمشیر و تو قلبم فرو برن و زخمیم کنن…
که یا متعهد میشی و بهاشو میدی، یا هیچی دیگه تو بی ارزشی…
متوجه نبودم خودِ تعهد و بها دادن و قربانی دادن برای هدف، از یه حالِ خوب میاد…
سری اول خوب جلو رفتم و نتیجه هم عالی بود، چون حالم یا خودم خوب بود تا همون مقطع که 5 ماه تو دوره بودم و البته 100 روز قبلش هم تو دوره ی کنترل غذاییِ خودم بودم.
سری دوم به زور نهایتا 18 روز طاقت اوردم، دیگه نتونستم ادامه بدم، حالم بد بود، لای منگنه بودم، لذت نمیبردم از دوره و مسیر و انگار شکنجه روحی و جسمی میدیدم…
اینا احساساتِ من بود.
سمانه جانم.
الان دیگه مدتهاست خجالت نمیکشم که بگم مسیرم چطوری بوده، نتایجم چطوری بود، من بهشت رو دیدم تو اون مدت، بعد خارج شدم، الان هم اعتقاد ندارم دیگه تو جهنم هستم…
میگم تو میتونی هر لحظه بهشت رو برای خودت بسازی، با احترام به خودت، با مهربونی و عدم سرزنشِ خودت…
اینکه بار نذاری روی کلمات، آگاهی ها، آموزش ها، دوره ها…
اروم باش و با روحت درکشون کن و بعد طیِ تکامل انجامشون بده نه با شتاب و عینکِ کمال گرایی…
عینک بهبودگرایی تو رو اروم میکنه بعد هدایتت میکنه به بهتر شدن.
عجله هیچ امتیاز مثبتی نداره تو روند بهبود …
میدونی چیه ناهید جان:
سمانه جان گاهی حس میکنه فقط باید جملات و باورهای مثبتش رو بنویسه تا تایید شه توسط اعضا و استاد و …
اما سمانه داره یاد میگیره که بنویسه از خودش، از سوالاتش، از چیزهایی که الان بهشون فکر میکنه و باور داره حتی اگه از لحاظِ قانون غلط باشه…
سمانه کم کم داره یاد میگیره خودش باشه، همینی که الان هست و درک میکنه…
استادِ من، با این همه کمالات و کار کردن روی خود هیچوقت ادعا نکرده کامله، همیشه میگن تا همیشه باید روی خودشون کار کنن تا بهتر شن…
بعد من گاهی دچار کج فهمی میشم که نه، سمانه باید کامل باشی تا خوب باشی، باید همه چیز رو متوجه شی، باید همه رفتارها و افکارت درست و طبقِ قانون باشه تا قبولت داشته باشم و باشن، باید مثل استاد باشی تو رعایت کردن قوانین…
اخه این چه فکریه؟
مقایسه ای غلط و اتفاقا به بیراهه رفتن ادم در مسیر…
دارم یاد میگیرم اشکالی نداره اگه حتی الان اشتباه هم فکر و عمل کنی تو برخی زمینه ها…
زمان نیاز داری تا ریشه ی باورهات عوض شن و برن تو شخصیتت.
ادعا ندارم همه چیز دان هستم، و تازه چیزهایی که متوجه شدم رو دارم خوب انجام میدم…
خیر من در مسیرم و دارم تلاش میکنم برای بهبود افکار و باورها و اعمالم…
سمانه الان قابل قیاس نیست با سمانه سال 99 فروردین ماه…
بزرگ شدم و از قصد دیگه میخوام بهبودهامو ببینم و بولد کنم واسه خودم…
انقدر ضعف ها رو نکوبم تو سر سمانه جانم و سرزنشش کنم…
سمانه کودک نوپاست در این مسیر…
نمیدونم بگم سنِ رشد و بهبودهام چقدره، من چند ماهه یا چند ساله ام، مهم هم نیست، مهم اینه دوباره به دنیا اومدم و دارم طور دیگه ای فکر میکنم و زندگی…
ناهید جانم کامنتت بهم شجاعت داد از احساساتم نسبت به دوره بنویسم.
چون همیشه فکر میکردم باید حرف های خوب بنویسم در مورد دوره سلامتی و تعریف و تمجید…
اما امشب از اسیب هام نوشتم، چون تجربه شون کردم…
کسی نمیتونه بگه این تجربه ها اشتباهه.
چون اینا برای شخص من باید پیش میومده، باید تجربه میکردم تا درس هامو بگیرم…
داشتم کامنتهارو میخوندم، یه دوست عزیزی از سختیِ تهیه ی روزانه و دایمیِ گوشت در این دوره نوشته بود، اینکه چون برنامه دایمیه و گوشت گران قیمت، این دوره متناسب عزیزانیه که از لحاظ مالی رفاه دارن…
و نوشته بودن که استاد در این مورد چیزی نمیگن چون سطح مالی خودشون بسیار بالاست…
بلافاصله ذهنم گفت خب استاد میگن باورهای ثروت ساز خودتو قوی کنین، برای شما مسیله حل میشه…
من نمیدونم هر کدوم مون تو چه مداری از ثروت هستیم اما تجربه ی خودمو میگم:
وقتی خودم رو لایق اون تغذیه و گوشت و مرغ و تخم مرغ میدونستم عالی برام مهیا میشد…
ایا من زندگیِ مالی مرفهمی دارم؟
خیر.
من هم مثل اکثریت سطح مالی متوسطی دارم و شاکر خدا هستم…
اما احساس لیاقت و باورهای محکمم برای اینکه من گوشت میخوام بخورم برای سلامتیم، اراده ام برای رعایتِ دوره کامل و دقیق، همه ی خوراکی هامو برام فراهم میکرد…
یعنی فکر که میکنم سختی یا عذابی نکشیدم برای غذا، راحت غذا خوردم با بهترین کیفیت.
افکار قوی، کیفیت زندگی ادمو قوی میکنن، چون باور پشتشون قوی هست و ادم خودش برای خودش خلق میکنه.
من دوست عزیزمون رو قضاوت نمیکنم.
اما دیدم وقتی باورهای خودم نزول پیدا کرد و سطح لیاقتم نسبت به خوراکی های مجاز دوره متزلزل شد دسترسی هام به غذاها سخت شد تا حدودی، کمتر شد.
مسیله ی اصلی، صحبت ها و قضاوت های دیگران از صورتم که لاغر شده نیست.
اینکه زشت میشی نیست.
اینکه چرا یه وعده میخوری نیست.
اینکه گوشت گرونه نیست.
اثل اینه که من هر وقت احساس لیاقت داشتم تو سبکِ زندگیم و دنبال توضیح دادن و توجیح کردن نبودم، حرف بقیه برام مهم نبوده و کار خودمو ادامه دادم، درونم باور داشته دارم چه میکنم با سبک زندگیم و اتفاقا آروم هم بودم و بی حاشیه، بهترین بودم واسه خودم از هر لحاظی…
اما وقتی باگِ حرف و قضاوت مردم برام فعال شده، آتش زده به نتایج و احساسات و عملکردم.
من به استاد و صداقت کلامشون ایمان دارم.
بعضی صحبت هاشونو باور کردم با گوش دادن زیاد، درک کردم و عمل کردم و نتایجم اشکار شدن برام.
برخی رو متوجه نشدم، گارد دارم، درک نمیکنم، منجر به عمل نمیشه یا انقدر ضعیف درک کردم که نتایجم هم خیلی ضعیفه…
اینجا مسیله استاد نیست.
استاد معلمه و درسش رو میده و میره، تمرکزش هم روی بهبود خودش هست، یعنی کاری نداره و براش مهم نیست من چقدر باور دارم به حرفهاشون…
میگن به میزان باورتون به اگاهی ها، نتیجه میگیرین که کاملا درسته.
منم دارم تاتی تاتی کنان جلو میام و اتفاقا راضی ام از خودم چون دارم تغییراتم رو مشاهده میکنم.
حالم با خودم و بهبودهام هم خوبه و دوست دارم همین فرمون رو بگیرم برم جلو…
مسابقه نیست این مسیر که به کسی جایزه بدن و من حس کنم عقب افتادم…
اینارو از قصد دارم مینویسم تا به خودم یعنی سمانه جانم یاداوری شه…
که یادم باشه مسیر رشد من متفاوته از دیگران.
که پای تله ی مقایسه رو بیشتر ببرم از زندگیم تا با خیال راحت جلو بیام.
اینو ایمان دارم که خداوند رزاّقه و روزیِ همه مخلوقات دست اوست.
اگه من ترمز نذارم، دسترسی من به روزی هاش بازتر و بازتر میشه…
پس تهیه ی گوشت و … رو ترمزی برای ورود به دوره سلامتی نمیدونم.
پس حرف مردم رو ترمزی برای ورود به دوره سلامتی نمیدونم.
ترمزهامو بردارم موفقم.
ترمزها رو بذارم روی هر چیزی، ناموفقم.
یادمه انقدر احساس لیاقتم بالا بود طی دوره که هدایت شدم و دسترسیم باز شد به مغازه ی گوشت فروشیِ عالی و باکیفیت، مغازه ای که پنیر پرچرب گوسفندی عالی، تخم مرغ محلی عالی، خیارشور، سرشیر، زیتون با کیفیت داشت و ازش خرید میکردم، کباب پز گازی و سینی گریل خریدم برای راحتی خودم و طبخِ مناسب غذاهام به شیوه دوره سلامتی، خوردنِ ویتامین های عالی که تو دوره معرفی شد، پختن قلم و فراهم سازی آب قلم و روغن قلم توسط خودم و …
میخوام بگم من تونستم و داشتم، چون خودم میخواستم، باور داشتم، احساس لیاقت داشتم که میخوام…
عین بچه ها مصمم بودم واسه داشتن و انجام دادن دوره و الزاماتش فراهم شد توسط خداوندِ روزی دهِ مهربان…
من وقتهایی که شک دارم به قدرتِ رزاقیِ خداوند و شرک میاد سراغم، میگم یعنی خدایی که تو رو با این عظمت و پیچیدگی خلق کرده بهت سلامتی داده، از پسِ نیازهای مالی ات برنمیاد؟
بعد خودم خجالت میکشم از خودم و شرکم…
از اعتماد کمم به رزاق بودن خداوند…
درست میشه اینم سمانه جون.
الان خیلی بهتر شده ترمزهات.
مطمینم بهتر و بهتر هم میشی هر چی بری جلوتر…
بهت افتخار میکنم از ناهیدی نوشتی که الان هست…
باعث شدی منم انگیزه بگیرم از سمانه فعلی بنویسم.
نه سمانه ای که دوست داره باشه و میخواد طبق قوانین کامنت بنویسه، در حالیکه بعضی قوانین رو هنوز باور و درک نکرده و فقط میخواد رونویسی کنه قوانین رو اینجا که شاگرد خوبه باشه…
سمانه ای که امشب و الان کامنت نوشت، خودِ حقیقی مه، با موفقیت ها و تجربه هاش که گاهی منجر به نتیجه مطلوب میشه گاهی منجر به نتیجه و تجربه ای متفاوت اما در نهایت ارزشمند…
من کامنتهاتو خوندم ناهید جان و کم و بیش متوجه تغییرات شخصیتی و بهبودهات شدم.
برات بهترین ها رو ارزو میکنم در هر زمینه ای که خواسته ی خودته.
مرسی برای کامنتت.
خدایا شکرت که روزیِ همه مخلوقاتت دست خودته.
سمانه عزیز، سلام و صد سلام به شما دوست هم فرکانسی و عاااالی و تبریک بگم بهتون که الحق لایق این رشدی هستین که تا به الان داشته این. خیلی خیلی قابل تحسین است و خبر خوب دیگه اینکه شما چه مامان گلی شوی با کوچولوت، به امید پروردگار.
احسنت به شما که با شجاعت مسیرت در این دوره را بیان کردی، این را اعتراف کنم که من داستانی شبیه شما در این دوره داشتم، البته کمابیش که الان بعد از دو سال، 70 درصد شبیه این دوره عمل میکنم و خیلی راضی هستم، اما نتونستم صد در صد مثل این دوره باشم و خیلی زود کنار کشیدم و خودم رو اصلا سرزنش نکردم و همون اول به خودم گفتم که شیما تو باید تو این موضوع تکاملی عمل کنی، هنوز تو مدار دریافتش نیستی. همیشه همیشه خیلی خیلی زیاد استاد را تحسین میکنم از عمل کردن به دانسته هاش. واقعا رفتار استاد قابل تحسین است. همینه که حرفهاشون برامون خیلی دلنشین و سبک و ساده است و این همه افراد در این سایت عاااشق استاد هستند. ممنون استاد جانم.
طی این دو سال، چک آپ هایی از بدن خودم داشتم که به یکسری آگاهی ها برسم و بدن خودم را بهتر و بهتر بشناسم. ولی هیچ وقت هیچ وقت نتونستم در کامنت ها بیان کنم، از ترس قضاوت شدن ….نوشته های شما را کامل خواندم و کلی تحسینتون کردم. انشاا… نی نی تون سلامت سلامت به دنیا بیاد و باهاش کلی کیف کنی که از نظر من، یه بخش عظیم رشد آدم ها میتونه با والدین شدن ایجاد بشه. من که تمام رشدم با حضور پسرم علی جان برام شروع شد و هنوز که هنوزه با حضور علی و چالش های که ایجاد میشه، دارم خودم رو بهتر و بهتر میشناسم. اما خیلی بهتون تبریک میگم از اینکه زمانیکه آگاه هستین، دارین مادر میشین یا حداقل میدونین قصه دنیا از چه قراره ….
خدا قوت بانو سمانه جان
در پناه خودش باشین همیشه….
سلام به شیما جانِ نازنینم.
ممنونم که برام نوشتی، خوشحال شدم.
این جمله ات خیلی برام لذت بخش بود:
همون اول به خودم گفتم که شیما تو باید تو این موضوع تکاملی عمل کنی.
تکامل…
چیزی که من باید خیلی روش کار کنم.
درکِ تکامل، خودش تکامل میخواد :)
خوشحال میشم که از شما و علی جان، پسر نازنینت، پیام دریافت میکنم.
مرسی برای انرژی های مهربانانه ای که برامون فرستادی.
مچکرم هم من، هم نی نی جون.
طبق شناختی که از خودم پیدا کردم، سمانه جانم یه نظم و هدف مندیِ خوبی داره تو زندگی اش.
برنامه ریزی داره، خط کشی داره…
تا اینجاش عالیه، چون ذهنمو نظم میده و متعهد میکنه برای رسیدن به خواسته ها و هدف هام.
وقتی تعادل رو حفظ میکنم، تکامل رو درک میکنم، مسیر خوب پیشِ رومه و جلو میرم.
گاهی پیش میاد از تعادل خارج میشم، انعطافی نشون نمیدم به این معنی که کمال گرایی ام غلبه میکنه و شتاب و عدم تکامل وارد اهداف و مسیرم میشه، اونجاست که میگم سمانه خانم زدی جاده خاکی…
دارم روی این قضیه کار میکنم.
متوجه شدم کمال گرایی پاشنه آشیلمه و کلی شاخه و برگ و پیچک داره واسه خودش…
و الان خوشحالم و سپاس گزار که بهبودم آغاز شده…
بهبود هم، به قول شما، تکامل میخواد، کم کم، چیکه چیکه بهتر میشم…
صبر لازم دارم و داشتنِ حسِ خوب و تلاش.
در پناه الله یکتا باشی عزیزم خودت و خانواده ی نازنینت.
همه مون باشیم.
خدایا شکرت برای روزی های حساب و غیر حساب فراوانت در هر لحظه از زندگیم.
سلام به سمانه ی عزیز دوست هم فرکانسی خوبم .
از لطفی که به من داری سپاسگزارم.
سمانه جان از اینکه ترمزها ومقاومتهای خودتو شناختی بهت تبریک میگم .
دقیقا ما اینجا هستیم تا ضعفهای درونی خودمونو پیدا کنیم .
سعی کن صادقانه وبا شهامت هروقت هر احساسی داشتیو با دوستان به اشتراک بزار.
هرروز با هر احساسی که مواجه میشی اونو بنویس و ارسال کن .
به هیچوجه از قضاوت کسی نترس .
حتی اگه اشتباهاتی بعد از عملکردهای درست داشتی ،بازم بنویس .
نوشتن خیلی بهمون کمک میکنه تا متعهد تر باشیم واینکه خودمون بدونیم کجای کارامون ایراد یا اشکالی داره.
به قول خودت اینجا مسابقه ی بهبودی نیست وقرار نیست کسی جایزه ای دریافت کنه .
هرکس به میزان تغییرات خودش نتیجه میگیره واونا روبه اشتراک میزاره واتفاقا با بیان اشتباهاتش باز کمک بزرگی به رشد ما میکنه .
قرار نیست اینجا فقط حرفها وتجربه های قشنگمونو بنویسیم .
قراره با هر موضوع یا مسئله ای روبرو شدیم با توجه به هر فایلی که مرتبط با خودشه ،از احساسات و افکار وباور ها وعملکردهامون بنویسیم .
خودم بارها از روابط خودم وتغییرات مثبتم با همسرم نوشتم ولی بارها هم پیش اومده که حس خوبی نداشتم و از احساسات منفیم نوشتم .
دقیقا اون روزا به خودم میگم میخای امروز که حالت خوب نیست ننویسی ؟!
بزاری فردا که حالت بهتر میشه بنویسی ؟!!!
بعد به خودم میگم نه !دلم میخاد از احساسات الآنم بنویسم .
حتمن ضعفهایی در درون من هست که باعث این حال بدی شده پس مینویسم تا پیداش کنم .
شما هم راجع به هر موضوعی هر احساسی داشتی بنویس .
اگه به فایلی مربوط میشه صادقانه از خودت بنویس .
به آخر نوشته هات که میرسی میبینی حالت خیلی بهتر شده .
همیشه اصل حال خوبه خودمونه نه دیگران .
موفق باشی عزیزم .