live | چون قانون ساده است، عمل به آنرا جدّی نمی گیری - صفحه 9

217 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیف الله خالقی گفته:
    مدت عضویت: 1004 روز

    سلام و درود

    قانون ساده است به خاطر همین باور نمی کنیم

    در حین اینکه ساده است وسوسه شیطان هم هست

    اما خداوند کلام خودش را بالا می بره و وسوسه شیطان را پایین می بره

    به خاطر همین باورش نمی کنیم

    و این جاست که باور کردن یه نیروی مضاعف می خواد به خاطر مقاومت ذهن

    بالاترین مدار سیاس گذاری است

    ووقتی تو مدار ش بری اشک می ریزی

    واون احساس را درک می کنی

    چه جوری می فهمیم که باورها عوض شده

    با عملکرد مون

    و چند تا باور بنیادی که باید همیشه روش کار کرد

    قدرت از آن خداست ولاغیر

    بی نهایت فراوانی و نعمت وثروت هست

    ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست

    ثروتمندان بدونه حساب تو بهشتند

    هرچقدر ثرو تمند باشم نزد خدا محبوبترم

    پول بدست آوردن اسون ترین و لذت بخش ترین کار دنیاست

    همه چی اسون و راحت بدست میاد

    به شرط باور

    شاد و اسون گیر باش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    علیرضا قلیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2483 روز

    الهی به امید تو…

    گام 27، چون قانون آفرینش ساده است عمل آنرا جدی نمیگیری،

    سلام استاد مهربون و نازنینم، سلام به همه دوستان عزیزم در سایت عباسمنش، امیدوارم حالتون خوب و لبتون خندون باشه، سپاس گذار خداوندم بابت این فرصت دوباره،

    نکته ها:

    ️احساس خوب= با اتفاقات خوب، احساس بد= با اتفاقات بد،

    ️من با افکار و باورها و فرکانس های ارسالیم به جهان هستی زندگیم رو خلق می‌کنم،

    ️بازی خیلی ساده هست، بازی یعنی کنترل ذهن، یعنی کنترل ورودی های ذهن،

    ️نتایج نشون دهنده جهت حرکت ما هست،

    ️توجه به نکات مثبت جهان اطرافم،

    ️قرآن به زبان ساده و آسان به قول خود خداوند در مورد قوانین صحبت میکنه،

    ️تأویل آیات متشابه رو جز خداوند کسی نمیداند،

    ️قرآن دو نوع آیه داره، آیات محکم و آیات متشابه،

    ️چون قوانین خداوند ساده هست ما درکش نمیکنیم، چون ساده هست فکر میکنیم تاثیری نداره،

    ️همه چیز ساده است، این من هستم که اون پیچیده میکنم،

    ️نزارم کسی از من و سادگی من سوء استفاده کنه،

    ️ایمان داشته باشم به هدفهام و آرزوهام میرسم و با قدرت پیگیری شون کنم،

    ️ماسک نزنم و همون جوری که هستم خودم رو بپذیرم،

    ️باید همین قوانین ساده رو هی تکرار کنم در زندگیم تا مهارتم توی استفاده اونها بره بالا،

    ️قدم اول باید ببینم که چه خواسته هایی دارم فارغ از تمام مقاومت های ذهن منطقی من،

    ️به چجوری رسیدن به خواسته هام کاری نداشته باشم اون وظیفه خداست، راهش به من گفته میشه،

    ️من باید بشینم روی شونه های خدا و بزارم اون کارش رو بکنه و منو به خواسته هام برسونه،

    ️ایده ها و اتفاقات و آدمهای مورد نیاز خداوند سر راهم قرار میده برای تحقق خواسته هام،

    ️اگر درخواست من واضح باشد راه ها به من گفته میشه،

    ️خودم رو مقایسه نکنم با دیگران، خودم رو با دیروزم مقایسه کنم،

    ️من آزادی مکانی و زمانی و مالی رو میخوام، من موفقیت در تمام جنبه های زندگی رو می‌خوام،

    ️داشته هام رو ببینم و بخاطرشون سپاس گذار خداوند باشم،

    ️کنترل ذهن یعنی کنترل زندگی،

    ️قلب خداست و ذهن احساس،

    ️احساس ما قطب‌نمای درونی ماست،

    ️الهامات در ما اطمینان قلبی و آرامش رو ایجاد میکنن، ولی نجوا ها در ترس و نگرانی رو،

    ️الهامات مخالف منطق ذهنی ماست، اینکه ما مقاومت داریم طبیعی ولی اینکه با دیدن موارد محقق شده تسلیم این جریان هدایت نشیم اشکال داره،

    ️تسلیم پروردگاری بشم که هدایت گر تمام هستیه،

    ️هرچقدر که بیشتر روی خودم کار کنم درکم از قوانین خداوند بیشتر میشه و انتهای نداره،

    ️عملکرد من نشون دهنده باورهای ذهنی من هست،

    ️صداقت در کار و عملکرد درست باعث پیشرفت من میشه نه عوامل بیرونی مثل فن بیان و تبلیغات و…

    میدونید استاد منم مثل خودتون دنبال همین ساده کردن همه چیزم، دوست دارم ارتباط بین جهان هارو بفهمم تا بهتر بتونم نشونه های خداوند رو درک کنم، تا بهتر بتونم زندگی کنم تا آرامش بیشتری داشته باشم،

    البته درک جایگاه خودم و خداوند رو از وقتی یه ذره بهتر درک کردم دیگه زیاد عجله ندارم و آرامشم بیشتر شده، اینکه من کاری انجام نمیدم، اینکه من مسیرم، اینکه اعتبار همه چیز میرسه به خداوند…

    در مورد مسئله سادگی قوانین الهی منم خیلی موقع ها گیج میشم و اهمیتش توی ذهنم کم میشه چون افسارش از دستم در میره، چون به حال خودش رهاش میکنم و جایگاه اون و خودم رو فراموش میکنم، قدرت خودم و اون رو فراموش میکنم، قدرت اختیار و مهار کنندگی که در من قرار داده شده و نقطه مقابلش ذهنم که اختیاری از خودش نداره و جهنم رو پدید میاره و همچی رو در بر میگیره،

    وقتی کم روی خودم کار میکنم اینجوری میشه، وقتی اجازه میدم این آتیش بیش از حد شعله ور بشه، وقتی که یه اجاق براش درست نکنم به همجا سرایت میکنه، وقتی حد و اندازه براش مشخص نکنم پاشو فراتر از آنچه بهش مربوط میشه میزاره…

    میشه مثل زن و یا مردی که جایگاه خودش رو نمیدونه و میخواد توی کار طرف مقابلش دخالت کنه و بهش اعتماد نداره و بعد که مشکلات زیاد میشن میگه من که دارم درست عمل میکنم پس چرا…

    حدود خودمون رو باید تعریف کنیم برای خودمون، برای ذهنمون، برای همسر و فرزند و دوستان، و با درست رفتار کردن خودمون بقیه متوجه اون حدود میشن… همون عملکردی که استاد عزیزم فرمودند،

    چند وقت پیش داشتم به اینکه چرا استاد خیلی روی بحث احترام و حدود حساس فکر میکردم و یاد فایل آقا رضا عزیز افتادم، بعد ریشه ای که نگاه کردم دیدم احترام یعنی که ما جایگاه خودمون و طرف مقابل درک کنیم، یعنی فکر نکنیم چون طرف خیلی دوست داریم میتونیم هر جور دوست داریم عمل کنیم، وقتی آقای عباسمنش رو در مقام استاد من پذیرفته باشم به حرفاش عمل میکنم، چون می‌دونم استاد با کسی شوخی نداره و اگه خوب به آموزش هاش گوش کنم اون توجه بیشتری به من می‌کنه و میخواد بیشتر به من یاد بده چون متوجه ارزشی که برای آموزش هاش قائل میشم میشه…

    همین 2 روز پیش که داشتم به همسرم رانندگی یاد میدادم این موضع بهم الهام شد و بهش گفتم ببین عزیزم الان منو در مقام یه استاد ببین و فکر کن من مربی آموزشگاه رانندگی هستم نه همسرت تا توقعی براساس اون نسبت هم از من نداشته باشی، توقع نداشته باشی که من جدی نباشم، توقع نداشته باشی تا از خطاهات چشم پوشی کنم، توقع نداشته باشی باهات به اصطلاح مهربون باشم و… چون خیلی هارو دیدم وقتی با همسرشون میرن تا رانندگی یاد بگیرن بخاطر درک نکردن شرایط و اوضاع از همسرشون توقع بیجا دارن و بجای یادگرفتن رانندگی کار به دعوا میکشه، البته که خدارو شکر در مورد ما اینجوری نشده،

    چقدر من همسر بی‌نظیر دارم واقعا خدارو صد هزار مرتبه شکر و اون هم این موضع رو پذیرفت و کار خیلی عالی انجام داره میشه و هر روز داره مهارتش توی رانندگی بیشتر میشه و من توی آموزش،

    ذهنم در مقابل اینکار مقاومت داشت ولی با مرور مزایایی که برای من دارم خیلی آروم تر شد، مثل اینکه اون بعد یاد گرفتن رانندگی دیگه کارای خودش انجام میده و کلی کاری که تو انجامش میدادی بخاطر راننده نبودن اون، بعد که رفتین مسافرت اون هم راننده میشه و تو خیلی راحتر میشی، عزت نفسش می‌ره بالا و خودکفاتر میشه و…

    اینجوری که تونستم ساده کنم این کار رو توی ذهنم و برای همسرم، خیلی احساس بهتری داشتم به انجام اون کار،

    درک جایگاه خودمون خیلی به درک این موضع کمک می‌کنه، که بتونیم احساس لیاقت رو در خودمون ایجاد کنیم، عزت نفس خودمون رو بالا ببریم، تا به دنبال اون جایگاه خودمون نزد خودمون و خداوند بالاتر بره و بتونیم با قدرتی که از انجام کارهای قبلی گرفتیم و مهارتی که توی اجرای قوانین کسب کردیم این سیکل رو ادامه بدیم،

    همه چیز به نظر من برمیگرده به همین درک جایگاه یا مقام یا صورت، این یک اصل که اگه بتونیم خوب درکش کنیم نسبت به شرایطی که توش هستیم یا هفت جهان دیگر، میتونیم مقامی حتی بالاتر از ابراهیم رو نزد خداوند کسب کنیم و دوست و خلیل خداوند بشیم…

    من عاشق اینجوری فکر کردنم، اینکه همه چیز یکی ببینم، خیلی چیزا میاد توی ذهنم و میره و نمیتونم بنویسمشون، ولی دارم سعیم رو میکنم که ارتباط بینشون رو پیدا کنم و اون کاری که به من سپرده شده رو درست انجام بدم، تسلیم باشم در مقابل نیروی که هدایت گر جهانی هستی، حرکت کنم در مقابل نیروی که میخواد منو ثابت نگه داره، انتخاب کنم چیزی رو که به من احساس خوبی میده، و از یاد ببرم اونچه که به دست آوردم رو برای بیشتر به دست آوردن…

    امیدوارم بتونم به این آگاهی ها عمل کنم و بشن جزئی از عادت های من، الهی آمین… عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    صدف احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2398 روز

    ادامه نکات مهم فایل برای من:

    18 . الهام به استاد برای اینکه تمرکز بزاره برای قانون جذب و اینکارو انجام بده ، و توضیح اینکه چطور ذهن مقاومت داره هنگام دریافت الهامات و اینکه چطور باید ذهنو راضی کرد

    مثلا اینجا استاد میگن من هر وقت به این نیرو باور کردم ج داده …

    من خودم این تجربرو در ابعاد کوچیکتر تو کار داشتم ، ذهنم گفته بابا این کار طراحی لوگو خیلی پول توشه ببین چه خوب ج داده چرا میخوای ولش کنی ، ولی قلبم گفته نه باید این کاری که من میگم و انجام بدی اینجوری به همه ی چیزایی که میخوای میرسی ،

    19.باید بپذیریم از سمت ذهنمون مقاومت هست و طبیعیه ولی ما باید سعی کنیم با کنترل ذهن به مسیر درست برگردیم مثل کاری که استاد کردن( برای استاد تو اون برهه از زمان دوهفته طول کشیده

    و استاد تمرکز کرده رو قانون آفرینش ( چه اسم زیبایی هم براش انتخاب شده این دوره ، که فک کنم استاد داستان ایده این اسمم ی بار گفتن که خیلی جذاب بود که انقد ساده هدایت شدن به همچین اسم زیبا و مناسبی)

    21. استاد میگن این وعده هارو نمیدونم کی محقق میشه ولی میدونم که محقق میشه ، وعده هایی که خداوند برای این دوره بهشون دادن ، چیزی که اینجا اومد تو ذهنم اینه که وقتی عمل میکنی به گفته های خداوند و هدایت هاش به وضوح بیشتر برای قدم های بعد میرسی قدم بعد قدم بعد قدن بعد و موفقیت و اگه این قدم هارو دونه دونه برنداری قدم بعدش بهت گفته نمیشه استاد این قدم هارو طی کردن یکی پس از دیگری و به موفقیت رسیدن

    ان وعدالله حق ….

    22.بهترین راه شناسایی باورها لملکرد شماست ،به عملتون نگاه کنید میفامید باورتون چیه ، من خودم همیشه تو عمل مچ خودمو میگیرم و میفهمم فقط حرفام حرف مفت بوده و سعی میکنم تو اون زمینه دیگه حرف نزنم و بیشتر سعی کنم عمل کنم به قانون که راحتم نیست بعضی جاها که خیلی ذهنمون درب و داغونه توش ، ولی باید قدم برداشت و حرکت کرد کم کم به نتیجه میرسیم با توکل به خدا

    23. استاد در ادامه میگن اون چیزی که تاثیر میزاره بر مخاطب فن بیان نیست فرکانسه ، عمل به چیزی که میگیمه چقدر این جمله راه مستقیم رو بهمون نشون میده و یاداور میشه که راه و گم نکنیم نه فقط تو کسب و کار من چن وقت پیش داشتم فک میکردم در مورد چهره ادم ها وضع به همین منواله ادم هایی هستن که شاید از نظر ما چهره شون کاملا معمولی باشه ولی انقد فرکانسشون عالیه اعتماد بنفس دارن و عملگرا هستن و برای خودشون دارن زندگی میکنن و نتیجه میگیرن که قشنگ این ذهنیت زشت و زیبا رو رد میکنن و ادم متوجه میشه که یه داستان دیگه ای جز چهره ظاهری تعیین کنندهس و بله استاد کاملا درسته اون فرکانسه اون عمل به قوانینه

    24. مثال مغازه زیر پله که درامدش از مغازه های بالاشهرم بیشتره بخاطر تمرکز رو اصل و پردداختن به اصل ……و این نکته چقد عالی و همین مثال کوتاهی که استاد زدن چققققققد تاثیر گذار و قدرتمند بود ،

    اینارو برای تمرکز بیشتر خودم نوشتم و خوشحالم که تونستم تو این کلاس تمرکز یکم بیشتری بزارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهرا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1391 روز

    به نام رب فرمانروای جهانیان

    من مدت زیادیه که از مسیر دور شدم و دائم به من گفته میشد که داری مسیر رو اشتباه میری اما من توجهی نمیکردم

    یه مدته من گیر افتادم توی چرخه ی (زودتر برسم،پس کی میرسم،پس کی میشه،دیگه امروز میشه دیگه فردا میشه،فقط نتیجه رو میخوام اونم فقط مالی،به دیگران ثابت کنم ،بگم دیدید من تونستم،دیدید این راه جواب داد)من مدت زیادیه که زندگی رو زندگی نکردم فقط دارم میدوم فقط دارم چهارنعل میرم ،انگار که کور شدم و فقط دارم میدوم ،من خیلی وقته یه آهنگ شاد مثبت نزاشتم و برقصم ،من موقعیت خیلی عالی دارم که توی کل طایفه ی خودم و همسرم کسی مثل ما نیست از نظر مالی عشقی شرایطی و موقعیتی .واقعا هر لحظه هدایت خداوند توی زندگی ما هست .توی 5 سال اندازه اونایی که 20 ساله دارن کار میکنن رشد مالی داشتیم .و تمام اینها اعتبارش به خداوند میرسه.فقط و فقط خداوند بوده که زندگی مارو رشد داده .خداروصدهزارمرتبه شکر .به شکرانه ی تمام این نعمتها به شکرانه ی سلامتی خودم و همسرم و پسرم به شکرانه ی عشق بین منو همسرم به شکرانه ی ثروت توی زندگیمون به شکرانه ی این باغی که توش زندگی میکنیم به شکرانه ی سفرهای خارجی و داخلیمون به شکرانه ی ماشینهای زیر پامون به شکرانه ی یخچال پراز گوشت و میوه و سبزی به شکرانه ی این آرامشمون به شکرانه ی این راه صراط مستقیمی که توش هستیم به شکرانه ی اینکه با همسرم شاگرد استاد هستیم .به شکرانه ی هدایت خداوند به شکرانه ی حرفه ای شدنم توی هنرم ،به شکرانه ابزار حرفه ای کارم.باید هر روز برقصم شاد باشم در لحظه زندگی کنم هر لحظه شاکر باشم .خداوندا خودت منو بیدار کن تا بیشتر لذت ببرم و کمتر نتیجه گرا باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1510 روز

    به نام الله بخشنده و حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار و فرکانسها

    با اجازه الله

    سلام به استاد جان خوش قلبم مهربونم و مریم خانوم بی نظیر و فوق العاده

    نمی‌دونم چی شدکه امروز اینجوری شد و شد و من بعد از 10 12روزی که سفرم رو شروع کردم و مهاجرت دومم رخ داد تونستم به یکی از این گام های مبارک بیام ،

    نمی‌دونم چطوری ازتون تشکر کنم بابت این فایل

    واااااااقعا ازتون سپاسگذارم که اینقدر عاشقانه و با این نظم و دقت این آگاهی هارو برای ما تدوین کردین و دارید رایگان در اختیار ما قرار میدید

    بی نظیر بود استاد ،منو شیفته و مشتاق کرد که برم و از اول این گام ها تمامی فایل هارو گوش بدم و در موردشون بنویسم،

    و متن این قسمت هم فوق‌العاده بود،و برای منی که تقریبا از شیوه ی آموزشی شما و مطالب دوره ها آگاه هستم و در عمل هم بارها و بارها اجرا کردم

    خوندن این متن و یادآوری مجدد اصل کلام شما بسیار بسیار امروز من رو در مدار و فرکانس متفاوتی قرار داد،

    استاد مهربونم

    یادمه روزهای اولی که با شما آشنا شدم یه فایل از شما شنیدم در مورد رسالت شخصی بود و شما گفته بودید که بابا ده روز پاشید برید تو جنگلی جایی با خودتون خلوت کنید با یک دفترو خودکارو چندتا قوطی کنسرو و خودتونو کشف کنید و واقعا ببینید چی رو میخواید و برگشتید قول بدید که براش حرکت کنید،

    استاد جانم

    من تا اون موقع اصلا نمی‌فهمیدم الهامات یعنی وی نمی‌فهمیدم هم صحبتی با خدا یعنی چی

    فقط میدونستم که هست و کمکم می‌کنه که هم صحبتی با خدارو نه می‌فهمیدم و نه درک میکردم

    همیشه می‌فهمیدم که یک سری صحبت‌ها تو یمغذ من داره ردو بدل میشه و با خودم گفتم و گو میکنم

    و

    می‌فهمیدم که وقتی صبح های سحر برای نماز پا میشدم چقدر این صدا شفاف و واضح بود برام

    که خیلی موقع ها ربط داشت به توجهاتم در شب قبلش،

    می‌فهمیدم وقت هایی که با خدای خودم عشق بازی میکنم و میپرستمش چقدر احساس خوبی دارم چقدر بهم شجاعت و اعتماد به نفس میده

    ولی به خدا من حتی اعتماد به نفس روهم درک‌ نمی‌کردم یعنی چی ،

    و

    صد هزار مرتبه شکر که خداوند منو هدایت کرد قدم به قدم گوش منو شنوا ترکردقلب منو آماده تر کرد برای درک آگاهی ها

    چقدرررررر این مسیر خودشناسی 4 سال اخیر برام لذت بخشه وقتی الان بخش نگاه میکنم

    چقدر برام لذت بخشه که چقدر دارم خودمو خوب میشناسم چقدر گفت و گو های دونفره ی بسیار زیادی مفیدی با خودم دارم که اغلب منجر به تصمیم گیری های اساسی زندگیم میشه،

    قبلا هم این گفت و گو ها بود و تصمیماتی گرفته می‌شد اما شجاعت و ایمان حرکت نبود اما اعتماد به جریان هدایت نبود اما اعتماد به خداوند نبود

    ،

    13 روز پیش با یکی از دوستان عزیزم که با هم هم فرکانس هستیم به نیت سفر جنوب کشور و جزیره قشم از تهران حرکت کردیم یه حسی همراه من بود که تو دیگه بر نمی گردی و این حرکت پاسخ به درخواست های تو بوده

    و کاملا در حال احساسی خوب و ایمان بودم که این حرف درسته ،

    اما نجواها هم بودن

    من فقط با 2/800 هزار تومان وارد این چالش و حرکت شدم،

    که 2 میلیون هم ریختم تو حساب مشترک بین منو دوستم که از یک کارت چیزهای موردنیازمون رو خرید کنیم،

    ما بودم و دو تاکوله پشتی و یک چادر دونفره و مقداری خوراکی

    از همون شروع سفر با دوستم در مورد خواسته هامون صحبت میکردیم،در مورد اینکه دوست داریم با چه آدم های تو قطار هم کوپه بشیم و چه چیزهایی رو تجربه کنیم و دائم می‌گفتیم که این سفر قراره خیلی مارو رشد بده ،

    استاد جان از همون اول شروع سفر من سعی کردم از قانون در عمل استفاده کنم از آگاهی های که از دوره ها کسب کرده بودم دائم کلمه ی هدایت بر لبهامون جاری بود دائم تو صحبت هامون هر کجا به شک بر خورد میکردیم با سوال برامون پیش میومد می‌گفتیم هدایت میشیم توکل به خدا،

    و از همون شروع سفر میخواستم با بزرگترین و همیشگی ترین ترس واهی ذهنم یعنی کمبود پول و و ترس از شرایط ناگوار و ترس از گرسنگی مقابله کنم ،

    و جهادی اکبر به راه انداختم برای کنترل ذهنم برای مقابله با این نجوا و دائم به خودم میگفتم که نمی‌دونم هدایت میشیم ،

    از همون شروع سفر نشانه های هدایت شروع شد به نمایان شدن،

    تو کوپه ی قطار ما با 4 نفر هم فرکانس دیگه هم سفر شدیم البته این رو هم با با پیش گذاشتن و شروع به صحبت کردن با هم سفری ها متوجه شدیم و این قدر گرم صحبت های خوب و تحربیاتمون شدیم که یه هو نگاه کردیم دیدیم ساعت شده 2 نصف شب،

    و همون جا قدم بعدی به ما گفته شد که بریم جزیره ی هرمز ،

    من قبلا یک بار تجربه ی جزیره ی هرمز رو داشتم که یکی از بهترین سفر ها و تجربیات عمرم بود،

    وقتی وارد جزیره شدیم باز هم از خداوند هدایت طلبیدیم و خود همون دو دوستی که ما تو قطار باهاشون آشنا شدیم قشنگ دست مارو گرفتن و بردن دقیقا سر جایی که باید باشیم ،

    یعنی کاملا ما حضور خداوند رو احساس کردیم که داره هدایتمون می‌کنه

    و ما در کمپ خودمون در یک فضای پر از آرامش و زیبایی ساحل و صخره های بی نظیر هرمز مستقر شدیم و آغاز عشق بازی ما با خودمون و خداوند شروع شد،

    تقریبا 10 رو که اصلا نفهمیدیم چطوری گذشت و چقدر اتفاقات جالب و معجزه آسا تجربه کردیم چقدررر دستان خداوند میومدن و به ما خیر میرسوندن

    یعنی قشنگ معلوم بود و ما حضور خداوند رو کااااملا حس میکردیم

    و کل این ده روز با همون 4 تومنی که توی کارتون داشتیم و نعمت‌هایی که خداوند از طریق دستانش برای ما می‌فرستاد سپری شد

    کاملا تحت حمایت و هدایت پرودگار بودیم

    عجیب ترین و شگفت انگیز ترین سفر عمرم بود

    چون همش بر پایه ی اعتماد بر خداوند بود

    و قشنگ حس میکردم که عضله های اعتماد به خداوندم داره قوی میشه

    کلی با خودم صحبت کردم کلی نوشتم کلی خلوت گزینی کردم کلی به آسمون نگاه کردم شب صبح کلی به دریا و عظمتش نگاه کردم

    گفت و گو ها خیلییییی واضح و شفاف بود پرسش و پاسخ ها بسیاااار واضح و شفاف بود

    تصمیمات یکی پس از دیگری گرفته میشد و تو دفترم مینوشتم

    چقدر خوشحال بودم که دیگه اون وابستگی های قبلی نبود اون نگرانی های قبلی که بابا چی میشه مامان چی میشه استادت چی میشه دیگه نبود جواب همشون یه چیز بود اونم خدا

    توی اون چند روز کاملا به این موضوع پی بردم که در جهان من فقط من هستم و خداوند

    هرچیز و هرکسی که من در اطرافم میبینم و حس میکنم پاسخ خداوند یکتا به درخواست‌های من هست و اون زمین و آسمان رو به تسخیر من درآورده

    اگر مادری بوده که من رو باید پر غو بزرگ کرده و برای من غذا درست می‌کرده و منو سیر می‌کرده و منو ترو تمیز می‌کرده اون خداوند بی همتای من بوده

    اگر پدری بوده که به من پول تو جیبی می‌داده یا برای خونه خرید می‌کرده یا هر کمکی به من می‌کرده پدرم نبوده خداوند بوده

    هر خیری به من رسیده از طرف خداوند بوده

    و مهم نیست که من کجای این جهان باشم

    اون همیشه هست و اون همه چیز و همه کس برای من میشه

    در مورد خواسته هام و اهدافم خیلی باهاش صحبت کردم و به وضوووح رسالتم عشقم علاقم زندگیم بهم گفته شد قبلا هم بارها بهم گفته شده بود اما من یا نادیدش می‌گرفتم یا با شکو تردید و نظر دیگران خرابش میکردم،

    اما دیگه اونجا نه شکو تردیدی بود و نه نظر دیگرانی،

    اونجا من بودم و خدای خودم و جهانی که به من هدیه داده تا اونجوری که دوست دارم زندگی کنم،

    و در همون گفت و گو ها و همون احساس های خوب

    قدم های اولیه بهم گفته شد

    حتی شهر بعدی که باید به سمتش حرکت کنم هم قلبی بهم گفته شد

    و واقعا خوشحالم که نیرویی در درونمون داریم که حی و حاضر میتونیم باهاش ارتباط برقرار کنیم و اون به ما میگه که در هر لحظه باید چیکار کنیم،

    قبلا هم نوشتم که چطور باهاش صحبت کردم و جواب ها گفته شد و اقدام کردم،

    این راهی بود که من باید انجامش میدادم و صد هزار مرتبه شکر که شخصیت من در این سه چهار ساله ساخته شد تا به این حد از ایمان و شجاعت برسم که منجر بشه به حرکت و اقدام عملی که هرگز شجاعت انجام دادنش رو نداشتم یا با شکو تردید و بازگشت به عقب خرابش میکردم،

    خوشحالم

    از صمیم قلبم خوشحالم که خودمو شناختم و با خودم صادق هستم و فقط و فقط به خودم متعهد هستم به خواسته های قلبم متعهد هستم و براشون ارزش و احترام قائل هستم

    ،

    بعد از خلوت گزینی ما و ملی صحبت در مورد قوانین و کلی شناختن خودمون ،

    حرکت کردیم به سمت مقصد بعدی

    ،

    و ما تو این سفر این چالش رو هم برای خودمون در نظر گرفتیم که از دیگران درخواست کنیم

    درخواست رایگان

    مثلا میوه ی رایگان خوراکی رایگان که اینهارو تو جزیره بارها انجام دادیم و چقدرررررر این درخواست کردن کمک می‌کنه به کمرنگ کردن نظر بقیه در مورد خودمون چقدر احساس خوبی پیدا می‌کنی وقتی باور میکنی و با دوتا چشمات میبینی که چقدر جهان پر از مردمان نازنین دوست داشتنی صادقی هست که از هر جهت به ما کمک میکنن

    ما قصد کردیم که از بندر عباس تا جزیره ی کیش رو به صورت هیچ هایک ،بریم،

    و بارها تو این مسیر درخواست کردیم جاهایی که به هرکس بگی میگه مگه مییییییشه که مثلا اینجا شمارو کسی سوار کنه؟!

    ولی خداوند فرد مناسب رو برامون میرسوند و مارو سوار میکرد و مارو به مقصد بعدی میرسوند ،

    حتی یکی از این عزیزان که مارو وسط یک بیابون در دل تاریکی شب سوار کرد ،حتی مارو برد خونشون و یک روز کامل خونشو در اختیارمون قرار داد تا ما قشنگ استراحت کنیم و بعد حرکت کنیم،

    و در نهایت من با هزار تومان پول توی کارتم و کلییییی تجربه های بینظیر و کلییییی کنترل ذهن و کلییییی نگه داشتن اعتماد به نفس وارد جزیره ی کیش شدم،

    قبلا یک بار برای سفر به اینجا اومده بودم

    اما اینبار جسم فرق میکرد،

    همون شب توی یکی از پارک های شهر چادر زدیم با اینکه همه میگفتن اجازه نمیدن که چادر بزنید ،

    اما ساعت 11 شب بود که داشتیم آماده می‌شدیم برای خواب حتی مامور نیروی انتظامی اومد بالا سرمون اما دو تا سوال کرد حتی بدون اینکه ما درب چادر رو باز کنیم گفت راحت باشید شبتون بخیر،

    آره

    برگی بدون اذن خداوند از درخت بر زمین نمی افته

    اتفاقی بدون اینکه تو بهش توجه کرده باشی و فرکانسشو ارسال کرده باشی و باورش کرده باشی برات رخ نمیده،

    و من به لطف خداوند فصل جدیدی از زندگیم رو در این جزیره شروع کردم با تمام اون نجواها و ترس ها که میخواستم منو برگردونم به عقب،

    اما الان بعد از گذشت 3 روز احساس فوق العاااذه ای دارم

    احساس میکنم تو مسیر خودم هستم،

    احساس میکنم اصلا اینجا مال خودمه

    من نمی‌دونم تا کی قراره اینجا باشم و مقصد بعدی کجاست

    اما می‌دونم که با توجه به خواسته هام که از دل تضادهایی که باهاش برخورد میکنم به وجود میاد ،

    من قدم به قدم هدایت میشم،

    همون‌طور که تا الان هدایت شدم

    و به لطف الله مهربان اولین درآمدم هم بعد از سه روز که فقط هزار تومان تو کارتم بود وارد حسابم شد

    و بیییی نهایت خداوند رو سپاسگذاری کردم،

    و بااااور دارم که بهم کمک می‌کنه بااااور دارم که حواسش به من هست،

    و من خودمو لاااایق بهترین ها می‌دونم و مطمئنم چند وقت دیگه در شرایط بسیااار عالی و فوق العاده ای قرار میگیرم چون من دارم با ذهنم میسازمش دارم حسش میکنم و دارم خلقش میکنم

    هیچ چیزی اتفاقی و شانسی نیست و من هستم که با دقت صد در صد دارم زندگیمون خلق میکنم ،

    انگار دوباره متولد شدم

    انگار دوباره شروع کردم با خواسته های جدیدم با اهداف جدیدم فارق از اینکه بقیه چه فکری میکنن یا چه انتظاراتی از من دارن،

    این زندگیه منه و می‌خوام اونجوری که دوست دارم زندگیش کنم،

    اینم بزارید بگم که هم رد پا باشه هم انگیزه،

    برای اینکه جای خواب داشته باشم سعی کردم هر طور شده یک ماری پیدا کنم که حتی خواب داشته باشه،

    و دقیقااااا هدایت شدم جایی که دوست داشتم باشم،

    من عااااشق رهبری به سبک مربی گری هستم عاااشقم بالا بردن بهره وری افراد و تاثیر گذاری مثبت در افراد و کسب و کار ها هستم،عاشق کمک به رشد و پیشرفت هستم،عاشق ارتباط برقرار کردن با افراد و کارمندان و کارگرها هستم حس میکنم تمام این سالهای عمرم ساخته شدم برای همچین موقعیتی نمی‌دونم اما دارم حسش میکنم هنوز در جستو جو و کشف سبک شخصی خودم هستم،

    خلاصه هدایت شدم به یک تولیدی بزرگ که تقریبا 15 تا پرسنل داره

    من فقط گفتم که می‌خوام کار کنم و حرفی از توانمندی هام نزدم،

    و مثل یک کارگر در بخش رنگ کاری مبلمان مشغول به یادگیری و کار شدم و یک کانکس 2 در 4 هم که 3 نفر داخلش زندگی میکنن در اختیارم هست ،

    و شروع کردم به پیاده کردن توانایی رهبریم و ارتباط گرفتن با تمامی کارگر ها،

    در حدی که بعد از 3 روز الان همشون منو میشناسن و یه جورایی عاشقم شدن ، همشونو تخلیه اطلاعاتی کردم از خودشون برام گفتن از چالش های کسب و کار و مدیریت مجموعه برام گفتن،

    و دقیقا با توجه به خواسته من که بالا بردن بهره وری کسب و کار ها و مدیران هست من هدایت شدم به همچین فضایی،

    وگرنه موقعیت خیلی خیلی بهتری هم بهم پیشنهاد شد ولی قلبم باهاش همخونی نداشت،

    خلاصه،

    اینقدر تو این چند روز در لحظه دارم زندگی میکنم و اصلا نفهمیدم امروز جمعس،

    با اینکه دیشب تا ساعت 2 تو پارک بالا سر شاگردم بودم،

    صبح مثل خروس ساعت 7 از خواب پاشدم و بعد تمرینات ذهنیم رفتم شروع کردم به کار کردن و فایل گوش کردن،که طرفهای ساعت 12 بود تازه دوزاریم افتاد که امروز جمعست و روز استراحته :)

    اما مهم نبود برام چون من داشتم لذت می‌بردم فایل گوش میکردم و کار رنگ آمیزی رو انجام میدادم،

    اما این رفتار من که دیروز ازم سر زد نشون داد که به لطف الله چقدر تغییر کردم و چقدر به خود باوری و خدا باوری رسیدم،

    از اولم هدفم این بود که بعد از گذشت چند روز برم پیش مدیر مجموعه و بهش خودمو معرفی کنم و توانایی هامو بگم و از بخوام اجازه بده که به رشد مجموعه کمک کنم،

    دیروز نشسته بودم و داشتم سمباده میزدم که استاد نقاشی کار اومد بهم گفت چرا نشستی؟ پاشو وایسا و کار کن :) البته کلی هم رو خودش تاثیر گذاشته بودما،

    اما خب این مورد رو دیگه نتونستم بپذیرم و گفتم من دو مترم کمکم میشکنه واسم دولا دولا کار کنم :)

    خلاصه براش منطقی کردم داستان رو :)

    و همونجا بهم گفته شد که الان وقتشه برو و با مدیر صحبت کن،.

    رفتم لباسهامو مرتب پوشیدم و رفتم تو دفتر مدیر که با پسرش تو دفتر بودن،

    اول تعجب کردن که لباس پوشیدم فکر کردن می‌خوام برم،

    بعد نشستم خودمو کامل معرفی کردم و گفتم چه تواناهایی دارم و واقعا برام ترس داشت اولش که بگم می‌خوام تو رشد مجموعه بهتون کمک منم،

    اما گفتم،

    گفتم من اصلا برای همین موضوع اومدم،و توی این چند روز چالش های کارگرها و کسب و کارتون رو شناسایی کردم چندتاشم بهشون گفتم و کاملا پذیرفتن و خیلی هم مشتاق شدن که باهام همکاری کنن،

    البته من این رو هم به خودم گفتم که من توانایی تغییر اینارو ندارم مگر اینکه خودشون همراهی کنن دل بدن به کار و به دنبال رشد و بهبود باشن،چون با اینکه سابقه ی خیلی بالایی دارن،اما روبه نزول هستن و احتمالا اگر با این روند پیش برن حذف میشن،

    به هرحال من دارم توی ذهنم می‌سازم که دوست دارم خداوند چه افرادی رو چه کسب و کارهایی رو به سمتم هدایت کنه که آماده باشه برای تغییر و مشتاق باشن،

    و من برای شروع اولین ایده این اومد که با اینها شروع کنم،

    و نمی‌دونم تا کجا پی بره اما می‌دونم که دارم با هربار اقدام کردن قوی تر میشم و اعتماد به نفسم بیشتر میشه برای مراحل بعدی و عاااااشق این مسیرم

    اصلا تو پوست خودم نمیگنجم دلم میخواد بدوئم و از خوشحالی جیغ بزنم که اومدم تو مسیر مورد علاقم،

    و

    الان وقت اینه که دوباره با دقت بالا از قانون استفاده کنم،

    از تمرین ستاره ی قطبی از تجسم از درخواست از قانون وضوح از طریق تضاد ،و تموم تمریناتی که استاد بهمون گفته تا زندگیم رو اینجا تو این جزیره اونجوری که دوست دارم خلق کنم و رقم بزنم،

    و در کنار تمام این صحبت ها یک از حملات تاکیدیم هم اینه که من احااازه میدهم که خداوند منو مسیر درست به راه راست هدایت کنه و به چیزی گیر نمی‌دم به چیزی نمیچسبم،فقط و فقط دارم لذت میبرم واقعا خوشحالم که این قدم رو برداشتم و بالاخره رفتم تو دل ترسهام،

    خوشحالم که دست خدارو روی شونه هام احساس میکنم .خوشحالم و سپاسگذارم به خاطر شخصیتم به خاطر توانایی هام به خاطر قدرت تاثیر گذاریم روی افراد به خاطر هدایت های الله به خاطر همه چیز خوشحالم،

    همین چند ماه پیش بود که عاااشقانه میخواستم حرکتی انجام بدم که این باورهایی که دارم می‌سازم رو در عمل اجرا کنم،

    و الان دارم تک به تک باورها و به خودم ثابت میکنم به ذهنم ثابت میکنم که مهم نیست دیگه کجای این جهان هستم هرکجا که باشم به من کمک میشه ثروت و خوشبختی و دوستهای خوبو روابط عاشقانه و موقعیت های فوق العاده به دنبال من میدوئن،

    و خدارو صد هزار مرتبه شکر،

    فکر میکنم کل این متن خودش بزرگترین سپاسگذاری از آموزش های استاد بوده باشه

    که این تغییر بزرگ رو در من ایجاد کرده که موجب این حرکت ها شده،

    خیلی خوشحالم به خاطر دیدگاهی که به خودم و جهان و توانایی هام پیدا کردم خیلی خوشحالم که توانایی هامو بیشتر شناختم و بیشتر بهشون اهمیت دادم و بیشتر بهشون دارن بها میدم و براشون ارزش قائل هستم، و باید باشم اینها موهبت های خداوند و لطف خداوند به من هستن،

    و خیلی هم با جزیره ارتباط برقرار کردن حس میکنم لیاقت منو داره برای قدم بعدی،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که فرصت نوشتن بهم دادی

    استاد جانم خیلی ازتون ممنونم مریم خانوم واقعا بی نظیرید واقعا موهبت خداوند برای استاد و ماهستین با این خلاقیت و تواناییتون تو تدوین و مطالبی که کرد هم میارین،

    از همه ی بچه های عزیز سایت هم سپاسگذارم

    برای همتون آرزوی بهترین هارو میکنم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    به نام یگانه فرمانروای هستی

    سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر؛ خانم شایسته و همه عزیزانم

    استاد این تیکه هایی که از دوره قانون آفرینش مریم جان تو این فایل گذاشتند منو برد به اوایل آشنائیم با شما. من از همان روزای اول که وارد سایت شدم کامنت نوشتن رو با خرید دوره قانون آفرینش شروع کردم.

    یادمه آنروزها در انتخاب دوره مناسب برای شروع اکثر فایل های معرفی دوره ها رو می دیدم و یادم میاد که خانم شایسته پیشنهاد انتخاب دوره قانون آفرینش رو بعنوان شروع داده بودن و شما دوره عزت نفس رو.

    اما وقتی بین این دو دوره مردد بودم برای انتخاب یه حسی بهم گفت که پیشنهاد خانم شایسته برای من پیشنهاد بهتریه و یه دلیل دیگه که باعث شد این دوره رو بگیرم این بود که این دوره اولین دوره تهیه شده روی سایت بود. و به نوعی منم انگار میخواستم با شما تکاملم رو طی کنم و دوره ها رو بیام بالا. الان که بیشتر دوره های شما رو دارم و به امید خدا تا سال آینده احتمالا باقیمانده دوره ها رو هم تهیه کنم وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم که بهترین انتخاب برای من همان دوره قانون آفرینش بود و این دوره انگار الفبای تفکر عباسمنش رو یاد می دهد و جلسات زیاد و کوتاه این دوره برای منی که ظرف وجودم برای دریافت این آگاهی ها کوچک بود گزینه بسیار مناسبی بود که از راهنمائی بانو شایسته عزیز که همواره بهترین مکمل و کمک کننده برای ما در درک فایلها و آگاهی های سایت هستند کمال تشکر و قدردانی رو داشته باشم.

    یادمه اولین استادی که باهاش آشنا شدم و وارد این فضا شدم حدود یک سال و نیم قبل از آشنایی با شما بود و ایشون از شاگردان شما بود و اولین بار من اسم شما رو از زبان ایشان شنیدم. شکرگزاری و داشتن روتین صبح گاهی و پنج صبحی شدن و مفهوم فرکانس چیزهایی بود که من از ایشون یاد گرفتم و بعد از 5-6 ماه که فرکانسم بالاتر رفت دوره ای رو معرفی کردند به نام فنگشویی! آنروزها من شور و شوق عجیبی داشتم و خیلی سپاسگزار خداوند بودم که منو به این وادی هدایت کرده و به نوعی احساس دین میکردم به ایشون و دوست داشتم با ایشون ادامه بدم. و بهمین دلیل این دوره را تهیه کردم. یادمه خیلی تو بحر این موضوع رفته بودم و تمام چیدمان منزل رو بر اساس آداب فنگشویی می چیدم و حتی مدتی وقت گذاشتم و تونستم اتوکد یاد بگیرم و نقشه ساختمان بکشم و جوری برام قضیه جدی بود که میخواستم به عنوان شغل انتخابش کنم. برای کسانی که این کامنت رو می خونند و دوست دارند بدونند که بطور خلاصه جریان چیه اینو بگم که حتما در مغازه ها و بوتیک ها دیدید که از گلدان های سانسوریا یا بامبو با تعداد مشخصی شاخه استفاده میشه یا قاب عکس کشتی است یا اسب و… اینها بر اساس همان تفکر فنگشوئیه که اینکار رو سبب افزایش ثروت و رونق کسب و کار میدونه یا حداقل انرژی منفی ای که مانع کسب ثروت و جذب مشتری میشه رو از بین میبره! یادمه یه بار این استاد یه ویس در کانال تلگرامش گذاشت که یکی از دوستاش تمام قواعد رو رعایت کرده و همه خانه رو مثل دسته گل کرده ولی مشکل انرژی خونش حل نشده و جریان ثروت و روابط شون تغییری نکرده است و مستاصل شده بود و دست به دامن ایشون شده بود و ایشون رفته بودند خونشون و متوجه شده بودند که این خانم پشت شوفاژی که به دیوار چسبیده بوده رو نتونسته خوب گردگیری و تمیز کنه و وقتی ایشون به این مساله پی بردند و اونو تمیز کردند، مشکل شون حل شده و کلی تشکر و پیام فرستاده بودند و ذوق کرده بودند. حالا یه صلوات بفرستید تا بدونید از چه فضایی من هدایت شدم به چنین فضایی.

    بعد از اون من هدایت شدم به چند تا از اساتید دیگه که اونهام بیشتر تکنیک می گفتند و کارهای مثل ریلکس کردن و مراقبه و … و بعدش که هی روی خودم کار میکردم هدایت شدم به بهترین استادی که تو ایران کار میکرد و یکدوره 6 ماهه رو من پنجشنبه جمعه ها میرفتم تهران برای شرکت در کلاسهای ایشان. آنوقت ها احساس میکردم که به اوج قله رسیدم و فرکانس کلاسهای حضوری بسیار بالا بود و من خیال میکردم که دیگه چیزی نیست که تو این حوزه بلد نباشم! اواخر آن دوره ایشون تمرکزشون رو گذاشتن روی دوره ای بنام قدرت میکروفون و بحث فن بیان و هزینه فوق العاده زیادی رو برای آن در نظر گرفته بودند هر چند که این دوره که من بودم هم هزینه بالایی داشت. و بازخوردهایی که از برخی دوستانم که در آن دوره شرکت کرده بودند بازخوردهای رضایت بخشی نبود و من هدایت شدم به سایت استاد و با همان ذهنیت مستقیم از دوره ها شروع کردم و آنوقت بود که متوجه شدم هر چی تا حالا یاد گرفتم رو باید بریزم دور و واقعآ هم همین کار رو کردم چون اصلا اون مطالب به کار من نمی اومد و تفاوت مثل تفاوت شب و روز بود. تفاوت در این حد بود که انگار من نشستم سر کلاس استاد و تازه شروع به یاد گرفتن الفبا کردم.

    طی کردن تکامل در این زمینه این خوبی رو برای من داشت که قدر این جا و آموزشهای استاد رو بیش از هر کس دیگه ای که این مسیر رو طی نکرده میدونم. و این بمن کمک کرده که سخنان ایشون رو وحی منزل بدونم و تلاش کنم که این آگاهی ها رو درک کنم و در زندگی عمل کنم و این مسیریست تکاملی که نیاز داره به کار دائمی و پایبندی و رعایت قوانین هستی و به میزانی که به این قوانین در زندگیمان عمل می کنیم، در زندگی نتیجه میگیریم.

    استاد امیدوارم که مثل همین سمینارهای دوره قانون آفرینش بزودی شاهد حضورتون تو سمیناری باشیم و از نزدیک شما و دوستان همفرکانسی رو زیارت کنیم و این خواسته ایست که مطمئنم بزودی اجابت خواهد شد. در پناه خداوند باشید. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
  7. -
    صدف احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2398 روز

    ریپییت

    ریپیت

    ریپیت

    ریپیت

    ریپیت

    “Repeat”

    کلمه ای که تو این سایت وقتی هستم هی تکرار میکنم

    کلمه ای که بعد این لایوهای زیلا که تدوین جدیدشون باز هم عالی ترش کرده

    به خودم میگم

    ریپیت

    ؛

    چرا خسته نمیشم هر چی میشنوم

    چرا خسته نمیشم هر چی عمل میکنم

    چقد مدیون این جهان شدم و این سایت

    چقدر مدیون خدا شدم با فهم بیشتر نسبت به خودم جهان و خدای خودم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    من این فایلو ریپیت کردم

    چون عالی بود و میخوام ی سری نکات شو اینجا به خودم گوشزد کنم

    ؛

    1. همه چیز سادس ، هر روز و هر روز و هر روز باید طبق قانون فقط رو خودمون کار کنیم ذهنمونو کنترل کنیم ، نکات مثبت و مرور کنیم

    نشانه هارو تصدیق کنیم ، همش همیناس باید تکرار شه تکرار شه تکرار شه

    2. همه چی فرکانسه ، احساس خوب فرکانس خوب احساس بد فرکانس بد

    3. ساخت باور مناسب مساوی با ترس کمتر ، نگرانی کمتر ، ساخت با ر مناسب باعث میشه ما رهاتر شیم ارام تر شیم حالمون بهتر شه و در نتیجه اتفاقات مثبت و دلخواه برامون اتفاق بیفته

    4. قانون ساده است ، کنترل ذهن تمرین میخواهد بجای نا امید شدن از قانون بخاطر سادگی اش!! ان را دوباره و دوباره تمرین کن تا موفق باشی همیشه و همیشه

    5.بیان صریح قرآن در رابطه با قانون ، در داستان موسی و ابراهیم و …

    6. آیات متشابه برای کسانی که تو قلبشون مرضه و آیات محکم آیاتی که باید بهشون توجه کرد قوانین و از تو دلشون بیرون کشید و قطب نمای اعمال قرار داد

    7.چون قانون سادست فکر میکنیم بی تاثیره !!!

    8.همه چچچچچیز سادست

    9. قرآن ساده ست ، چون بهمون گفتن پیچیدست نرفتیم بخونیمش !!!!! واقعا این باور حس میکنم از همین لحظه عملکرد منو تحت تاثیر داره قرار میده :/

    وای خدایا من تا همینجا قلبببم

    قلبم قلبم

    هر لحظه دارم عاشق تر میشم نسبت به زندگی خدا و جهان …

    10 . پیش بینی استاد در مورد اتفاقات زندگیش ….. که این خودش ی ایمان بزرگی باید به ما بده که همه ی رویاهامون اگر رو خودمون کار کنیم از رویا بودن خارج میشن و به واقعیت تبدیل میشن

    11. اشاره به سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت ( نکته شاخصش برا من اعتماد بنفس استاد در فایلها و اینه که خودشون هستن و این خیلی منو جسور تر و جسور تر کرده برای اینکه خودم باشم و هر روووووز بیشتر به خود حقیقیدم نزدیک شم بدون اینکه فکر کنم بقیه چی میخوان و چه نظری دارن ، و چقددددر زندگی این سبکی لذتبخشه و چقدر هممونم تجربه کردیم اینجور مواقع پاداشتو از خدا دریافت میکنی ،و اون حس خوبی که داری از خودت بودن بدون ترس میگیری از هزاران طریق تو زندگیت پاسخ داده میشه ، مثلا همون لحظه یکی میاد و ازت تعریف میکنه در صورتی که تو اصلا به ی همچین نتیجه ای فکرم نمیکردی فقط خواستی خودت باشی ولی قانون جهان اینه وقتی تو خودت رو دوست داشته باشی جهان هم به تو احترام میزاره و تورو دوست داره ؛)

    12.تکرار قانون ، بهتر شدن ، بالارفتن اعتماد بنفس ، باور بیشتر به قوانین ، کنترل ذهن بیشتر ، نتایج قوی تر و بزرگتر (چرخه دوست داشتنی این خونواده ؛))

    13. خواسته هارو واضح تجسم کنید ،(مثال استاد خیلی خوب میگه که چقد خواسته میتونه ی خواسته رویاایی دور از ذهن باشه ولی عملی ، چون خود استاد هم رسیدن به این خواسته هاشون ، و این قسمتش خیلی جذابه که استاد مثالی زدن که شاید ی سری بگن حالا این مهمه من قسطامو بدم برام بسه ، در صورتی که شما هر چی خواسته های بیشتری داشته باشی و رویایی تر کنی زندگیتو با اون حس و حالی که فقط از اون خواسته میگیری انقد حالتو خوب میکنی که هدایت میشی به اینکه زودتر اتفاقات مثبت برات بیفته و زود تر از نظر فرکانسی به اون جایگاه نزدیک بشی …

    14. قدم اول برای خلق خواسته ، فقط بخواید !!!!!!، ، و اینم میدونیک وقتی قدم اول رو برداری قدم بعد بهت گفته میشه ؟؟؟؟؟ و قدم بعد و قدم بعد و قدم بعد

    ……ایده ها گفته میشه ، دستان خداوند فرستاده میشه

    خواسته اگه واضح باشه ایده ها به شما گفته میشه

    15 .آزادی مکانی زمانی رفاه اسایش راحتی لذت

    نتیجه این نوع عملکرد و این نوع دیدگاه است

    16. قلب و ذهن هر دو در حال صحبتن

    ذهن شیطان ، نتیجه احساسی ترس خشم افسرگی احساس گناه ، قلب خدا ،نتیجه احساسی ارامش قدرت لذت اگاهی عشق

    قلب ارامبخش ذهن مشوش کننده

    تفاوت مثه روغن و آب میمونه ، بسیار بسیار واضح!!!!

    شک و تردید ایجاد نمیکنه

    17 .استاد کل دوره هارو به همین منوال با اعتماد به همین نیرو که بهش میگیم خدا به وجود اووردن ….

    خب من تایمم ویرایشم تموم شد اگه بتونم تو یه کامنت دیگه ادامه میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    زهرانجفی گفته:
    مدت عضویت: 1579 روز

    بنام خدایی که همه زندگیم به دست اوست.

    سلام استادجانم مریم عزیزم وخانواده جانم

    ردپای گام27

    استادم من به حرفهای این جلستون خیلی فکر کردم ویادم افتاد در زمان جاهلیتم چه کارهای سخت وطاقت فرسایی که برای رسیدن به خواسته هامون بادوستام انجام میدادیم و فکر میکردیم راه رسیدن بهش همینه.

    حقیقتا اینا همش برمیگرده به باورهای اشتباه ما که فکر میکنیم هرچی بیشتر سختی بکشی به خدانزدیک تری به خواسته هات میرسی مقرب تری به درگاه خدا وقطعا بهشتی میشی.

    باورهایی که از بچگی توسط خانواده،مدرسه،رسانه ،دوست ،آشنا،مبلغان مذهبی و…به ما آموزش داده شده بود.

    درست یادمه مثلا میگفتن ی نمازی هست که 40روز راس ساعت مقرر باید بخونی به نیابت حضرت ابوالفضل تعداد رکعات بالایی داشت برای رسیدن به حاجتت واگر حتی یک روز یادت بره قبول نیست وباید از اول بخونی.وای که چقدر من به شخصه بدبختی کشیدم برا خوندنش وآخرش به آرزومم نرسیدم.خخخ

    یاچمیدونم شب فلان باید قبل اذان صبح یا نمیدونم بعدش باید بری در 7تا مسجد رو بزنی حاجت بخوای حتما حتما بهت داده میشه.واینم حاجت منو نداد.

    انگشتر شرف الشمس،شب لیله الرغائب،نذری دادن،دخیل بستن،شمع روشن کردن،پیش دعانویس رفتن،فال گرفتن،عریضه انداختن توچاه جمکران،زیربارون دعا ونماز،و هزاران چیز دیگه

    هیچکس بما نگفت توی همون فضای مسجدو امامزاده ونماز ودعا وشب فلان وفلان تو میتونی فقط وفقط با خدات از روی حال خوبت حرف بزنی ازش خواسته هاتو بخوای شادباشی خوشحال باشی امیدوار به لطف وکرم وبخشش باشی.هیچکس بما نگفت مکان های مذهبی ومعنوی شبهایی که میگن خاص تو میتونی جای گریه واشک و زاری و ترس از خدا بابت جهنمش وگناهانی که کردی با روی گشاده و امید وایمان ازش بخوای ببخشتت نترسی ازش عذاب وجدان و ترس از گناه نداشته باشی.

    وهیچ کجای این اتفاقات هیچکس بما نگفت از خود خدا بخواه.درست رفتارکن،انسان بهتری باش،سپاسگزار تر باش ی سپاسگزاری واقعی ی سپاسگزاری از اعماق وجودتِ ی سپاسگزاری که کنایه زدن به خدا و ناامیدی پشتش نباشه

    هیچکس بما نگفت چشم زیبا بین داشته باش،کلام زیبا داشته باش،نگاهت به آینده خوشبینانه وزیبا باشه،توکل وامیدت بخدا باشه وشک نکن بهت داده میشه.

    هیچکس حرفی از توحید وتقوا نزد یااگرم زد ازروی اعتقاد واقعی نبود ی سری حرفهای قشنگ بود که اونم فقط بیانش میکرد ودرعمل هیچ.

    استادجانم لحظه به لحظه زندگیم از خدای عزیزترازجانم سپاسگزارم که شمارو سرراه من قرارداد وابزار رسیدن به خودش وزندگی بهشتی رو بمن یاد دادید.

    درپناه خداباشید.آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1384 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    وهمه ی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی

    یه چند روزی نبودم حسابی دلم تنگ شده بود

    واقعا انگار یه چند سالی دور بودم

    فکر نکنید تکنیک های خاصی است همه چیز ساده است

    چقدر این سادگی به من ارامش میده وقتی بااستاد اشنا شدم بعد یه مدت رفتم سراغ قران وفهمیدم واقعا پیچیده نیست اما مغز من بخاطر تجربیات و باورهای قبلیم

    میخواست پیچیده کنه و میرفت سراغ ایات متشابه اما وقتی درک کردم که خود خدا گفته یک سری از

    ایات رو فقط خود خدا میدونه چیه و اصل و متشابه داره خیلی بهم ارامش داد

    و اینکه همه چی بر میگرده به کنترل ذهن

    اینکه من واکنش گرا نباشم یه اتفاق بد بیفته نارحت بشم یه اتفاق خوب بیفته خوشحال بشم مثل همه ی مردم کسی که خالق زندگیشه واکنش گرا عمل نمیکنه

    بلکه کنترل ذهنش دست خودشه نه شرایط

    وهرچقدر باورهای من قوی تر بشه ترس های من کم تر

    واقعا من خودم اعتراف میکنم که بخاطر سادگی قوانین خیلی وقت ها گول خوردم

    وپیش خودم جدی نگرفتم یا گفتم خب سپاسگذاری میکنیم دیگه در حالی که سپاسگذاری عمیق که نتیجه میده و سرمنشأتمام باورهاست

    سادگی خودش قوی ترین باوره و از همه چی بنظرم قویتره کسی که ساده فکر میکنه ساده باور میکنه و ساده عمل میکنه

    اخه کی به این فکر میکنه که لوگوش رو بذاره سیب

    گاز زده مگه ساده تر از اینم داریم نه این ساده ترین

    شیوه ی انتخاب کردم یه لگو یا نماده

    مسی اصلا پیچیده فوتبال بازی نمیکنه اصلا انقدر ساده بازی میکنه که همه رو عاشق فوتبال میکنه

    همه هم میدونن مسی میخواد چ حرکتی بزنه اما نمیتونن جلشو بگیرند

    اصلا چرا باید سخت باشه چرا پیچیده باشه چرا ساده نباشه همونقدر که حق داره پیچیده باشه همونقدر هم حق داره ساده باشه

    این نکته ای که استاد توی دوره قانون افرینش گفتن که

    من فقط میگم اینو میخوام اینکه چطوری به من ربطی نداره خدا خودت جورش کن

    ماخیلی وقتها اصلا درخواست نمیکنیم چون راهی برای رسیدن بهش بلد نیستیم وچون بلد نیستیم درخواست نمیکنیم و این از بی ایمانی ماست

    ماا اگه ایمان داشته باشیم همه چی برامون ممکنه

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    صدف احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2398 روز

    همیشه در خواست اگر واضح باشد راه ها به شما گفته میشه

    چه زمانی در خواست کاملا واضحه

    زمانی که شما یک در خواست مناسب با باور ها و شرایطت داری

    زمانی که تکاملی داری راه و طی میکنی

    زمانی که یهو تارگت عجیب غریب و غیر باور نمیزنی

    یه خواسته واضح و شفاف که از قضا خیلی شیرینم هست

    که از قضا تورو به رویاهات نزدیک ترم میکنه

    که از قضا بودن تو اون شرایط حالتو بهتر میکنه و باعث میشه اون حال خوب که بیشتر پیشرفت کنی ….

    خدایا شکرت بخاطر این اگاهی ها و این نکات زیبا

    حالا بیایم ببینیم چطور یه فردی که هنوز به خواسته هاش دست پیدا نکرده در موردشون صحبت میکنه و آینده خودشو پیشگویی میکنه

    این پیشگویی از کجا میاد ؟؟؟

    از درک قوانین و ایمانی که به این قوانین اوورده

    از شناختی که به کار و ساز جهان پیدا کرده

    از درک رابطه ای که بین فرکانس هاش و نتایجش نظاره کرده ،،

    این ادم ایمان اوورده

    و تصمیم گرفته که خلق کنه اونچه رو که عاشقانه و با تموم وجود میخوادش رو

    نمیدونه چطور ….

    ولی باور کرده که این جهان بهش خواهد گفت

    چرا خواهد گفت

    چون سریای پیش هم که چیزیرو میخواسته بهش هدایت شده بدونه اینکه خودشو اذیت کنه فقط رها بوده و باور داشته

    جهان سادست چجوری خود من یه تایمی سختش میکردم ، خدایا شکرت

    امیدوارم بتونم هر روزو هر روز بیشتر بفهمم این جهان و تا هم به خودم کمک کنم هم بقیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای: