هدفی متفاوت برای سال جدید - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پدرام فصیح زاده گفته:
    مدت عضویت: 1219 روز

    سلام دوستان من

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته محترم

    از لحظه ای که فایل رو دیدم، خیلی به فکر فرو رفتم…

    دیدم بحث خود ارزشمندی و احساس لیاقت دقیقا جز بزرگترین پاشنه های آشیل من بوده همیشه و به شدت باید روش کار کنم…

    این پیام رو از بندر زیبای گناوه در استان بوشهر دارم مینویسم. از خونه ی یکی از اقوامی مینویسم که توی 6 سال گذشته فقط یکبار اومده بودیم خونه شون و من همیشه به دلیل شرایط مالی ضعیف با وجود اینکه یکی از نزدیکان خانواده همسرم هستن، ولی چون پولی نبود که بخوایم کادو بخریم و دست خالی نریم، همیشه یک بهانه ای میتراشیدم که نرم…

    اینبار اوضاع فرق کرده بود، الحمدلله بعد از سال ها با پول دارم دوست میشم و هر ماه دارم بخشی از پول رو توی حسابم نگه میدارم و با بقیه اش خرج میکنیم تا بتونم پاشنه آشیل بزرگم یعنی پس انداز رو روش کار کنم…

    این بار خیلی پرقدرت و به لطف خدا با آرامش بیشتر…

    اینبار بدون نگرانی مبلغ قابل توجهی به عنوان عیدی دادیم و اومدیم خونه این انسان شریف و دوست داشتنی.

    و دوست دارم از این به بعد هر هفته جاهای جدید رو برم که توی این 6 سال به دلایل پوچ نرفتم…

    زندگی من شده بود فرار…

    فرار از مقابله با افراد بابضاعت خانواده و فامیل.

    چرا؟

    چون اگه میخواستم برم مهمونی باید چیزی می‌بردم و این موضوع باعث می‌شد بریزم به هم که چرا پول ندارم که یه سر به اقوام درجه یک خودم بزنم.

    این موضوع دغدغه شب و روز من شده بود و الحمدلله بعد از سالها زندگی من در تمام ابعادش داره تغییر میکنه.

    پدرامی که بعد از ازدواج قید مهمونی رفتن رو زده بود، الان داره پای روی ترسهاش میذاره و باوجود اینکه میدونه پولی که میده، قابل توجه هست، ولی ترسی نداره. چون هم درآمدش به لطف خدا بهت شده و هم اینکه هر روز داره به این فکر میکنه که با رفت و آمد با اقوام، خودش رو در مدار محبت و رافت و الفت قرار بده و آرامش از دست رفته ی گذشته رو به خودش برگردونه.

    نمیدونم چند نفر تجربه ی این مورد رو داشتید، ولی من یکی از سخت ترین بخشهای زندگیم، همین مورد بوده و به شدت عزت نفسم افت کرده بود.

    نمیدونم کدومتون تجربه ای اینو داشتید که چندین سال لباس نتونید بخرید و هر سال به جای اینکه خودتون خرید انجام بدید خانواده براتون لباس بخرن…

    بروی خودم نمیاوردم و خیلی خوشحال نشون میدادم، ولی میگفتم خدایا کمکم کن، من میخوام خودم برای خودم لباس بخرم.

    سال 1402 بهترین سال زندگی من بود، از همه نظر

    تونستم با کمک آموزش‌های استاد عزیزم از بدهکاری و قرضهای همیشگی خلاص بشم وبعد از حدود 6 ماه که خودم و همسرم هیچ چی قسطی و قرضی نخریدیم، داریم کم کم آرامش واقعی و سبک بالی رو تجربه میکنیم.

    تمام لباس های قدیمی که مال سال‌های قبل بود رو ریختم دور و برای خودم چند دست لباس نو و دو جفت کفش خریدم…

    این هایی که میگم فوق العاده عزت نفسم رو برده بالاتر.

    منی که باورام به شدت راجع به ثروت داغون بود، به لطف خدا تونستم بعد از سالها، برای مهمانم غذای گوشتی درست کنم و مرغ درست نکنم. می‌فهمید چقدر لذت بردیم منو همسرم؟ میدونید چقدر خوشحال شدیم؟

    آخه همیشه میرفتیم خونه افراد مختلف و گوشت و ماهی و میگو و… می‌خوردیم ولی هر کسی میومد خونه ی ما میدونست که بی برگ برگرد باید مرغ ( کباب، سرخ کرده، خورشتی، شکم پر، استانبولی مرغ و…) بخوره. این همیشه برام عذاب بود.

    اولین غذای غیر مرغی رو درست کردیم ( میگو پلو)

    شاید خنده تون بگیره، ولی من همسرم بال درآورده بودیم، بال…. می‌فهمید بال….

    دومیش قورمه سبزی بود….

    همسرم به خانوم اون بنده خدا زنگ زد که میخواد غذا درست کنه بیان خونه، طرف گفته بود این روزا خیلی مرغ خوردیم، بذار یه وقت دیگه، و خانومم به خانومش گفته بود غذا مرغ نیست، قورمه سبزیه

    ….

    میفهمید؟؟؟؟؟ طرف نگفته میدونست باید مرغ بخوره… فاجعه بود برای من که یه شخصی اینو راجع به من بگه،،،،

    ولی الان ورق برگشته،،، الان که بعد از سالها این موضوع رو تونستم انجام بدم و طرف مقابل رو سورپرایز کنم و چیزی غیر از مرغ بذارم جلوش، مثل بمب تو وجودم ترکید و احساس ارزشمندی بی نظیری به من داد… همیشه ترس از دست دادن پول نمیذاشت برای مهمانم چیزی غیر از مرغ بخرم، در صورتی که اون شخص بارها و بارها ما رو دعوت کرده بود و قیمه و قورمه و میگو و ماهی و…. داده بود. بارها…

    شاید خیلی ها بفهمن چی میگم…

    همیشه که خانواده من یا همسرم بهمون گوشت میدان، ما بسته بندی کوچیک میکردیم که زیاد بخوریم در وعده های بیشتر…

    ولی الان به لطف خدا خودمون می‌خریم و در بسته های بزرگتر… البته نه زیاد بزرگ، ولی خیلی بزرگ تر از اون قبلی ها…

    قبلا آرزومون بود بریم کنتاکی و پاچینی…

    الان مدام میریم جاهای جدید که ببینیم کدوم کنتاکی از همه اش بهتره…

    قبلا به زور با ترس و لرز فقط برای پسرم کوبیده میخریدم و اگه اضافه میومد خودمون کنارش می‌خوردیم، الان به لطف خدا به راحتی می‌خریم و میخوریم.

    استادجان بعد از سالها برای پور و مادرم کنتاکی خریدم و چقدر ذوق رو توی چشماشون میدیم، نه بخاطر اینکه نخورده بودن، به خاطر اینکه میدیدن که من شرایطم بهتر شد..

    به خدا اگه فیلم زندگی من رو بسازن، به دوفصل تقسیم میشه…

    فصل یک ( دوران جاهلیت و قرض و بدهی و بدبختی و…)

    فصل دو ( خوشبختی)

    یاد فیلم در جستجوی خوشبختی افتادم که آخرش ویل اسمیت گفت این بخش از زندگی من اسمش هست، خوشبختی

    میدونید این خوشبختی از کجا میاد؟

    از جایی که استاد گفت من همون روزها که تو خونه ی سیمانی که فقط یک اتاق بود، همونقدر احاساسخوشبختی میکردم که الان میکنم.

    منم از استاد یادگرفتم که

    خوشبختی، داشتن دوست داشتنی ها نیست

    خوشبختی، دوست داشتن داشتنی هاست

    از وقتی شکرگذاری شخصیتم شده، نعمت های زندگیم به مراتب بیشتر شده.

    چند روز یکی از همکارانم توی شرکت کاله داشت ادای بچه ها رو درمی‌آورد که مثلا هر کسی چه تیکه کلامی داره، و داشتیم میخندیدیم، به من که رسید گفت :

    خداروشکر خداروشکر خداروشکر

    هر وقت ازمن میپرسن فروشت چطور بود میگم عالی خداروشکر

    دیگه گیر داده بود میگفت إقای خداروشکر

    خیلی خوشحالم که این خداروشکر گفتن ها داره شخصیتم میشه، نه اینکه الکی بگم.

    خیلی خیلی شکرگذارخداوندم….

    راستی جاتون خالی کنار دریای بندر گناوه و دیلم لذت بخشه واقعا…

    بعد از مدت های طولانی که اومدیم کنار دریا، دارم میفهمم که چقدر شاد شدن و شاد بودن راحته…

    حدود 1و نیم ساعت از گچساران تا دیلم راه هست برای دیدن دریا، و من سالها بود که خودم و همسر و فرزندم رو محروم کرده بودم از این نعمت.

    ان شاء الله بیشتر میایم…

    آرامش خیلی خاصی داره دریا…

    دوستان امسال من میخوام تمام موارد مربوط به خود ارزشمندی و احساس لیاقت رو در خودم بوجود بیارم که هر سالم بهتر از سال گذشتم باشه به لطف خدای مهربانم…

    عاشقتم ای خدای عادل… ای خدایی که قدرت خلق به من دادی…. خلق زندگیم…

    از در و دیوار برام خبرهای خوش میاد و هر لحظه عاشق این خدا میشم که چقدر همه چیزش دقیق داره پیش میره…

    دعای من برای تمام انسان ها

    سال 1403، شروع بهترین سال‌های زندگی تون باشه و خوشبخت زندگی کنید و آسان بشید به آسانی ها ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    حمیداکبریان گفته:
    مدت عضویت: 842 روز

    سلام وعرض تبریک نوروز به استاد وخانم شایسته وهمه همراهان سایت

    تغییر شخصیت چقدر نکته کلیدی وکار راه اندازی اشاره کردین طبق معمول لیست خواسته ها برای سال جدید وقتی می نویسیم از خرید فلان ماشین یا وسایل مثل لب تاپ وموبایل یا لوازم خونه ، ورفتن به مسافرت ویا ارتقای شغلی، رابطه جدید یاعروسی کردن همه اینها را براساس نیاز به خط می کنیم ومی نویسیم واتفاقا خوب ولازم هست که آخر سال میزان پیشرفت ورسیدن به خواسته ها راتیک بزنیم ومیزان پیشرفت خودمان را ببینیم اما وقتی روی شخصیت خودمان ومخصوصا احساس لیاقت کار کنیم مثلا بر روی کار من ارزشمند است وبا اعتماد به نفس واقعی نه زبانی چون وقتی میگی کارم ارزشمند هست یعنی تخصص وتعهد درمورد کارم دارم وجایی اگر ضعیف هستم نسبت به بهبود ان مثل آموزش جدید اقدام میکنم وبا این باور ما درآمد مان افزایشی میشود واکثر خواسته های ما باپول بدست می اید واخرسال خیلی از خواسته ها تیک میخورد کارمن نقاشی ساختمان هست در این سال گذشته به خصوص نیمه دوم با شروع دوازده قدم عالیترین درآمد داشتم در صورتی که از لحاظ باور عامیانه نیمه دوم سال هوا سردتر میشود وکار ما کساد میشود به غیر ازشب عید وبرای من هر ماه درامدم بیشتر شد وجالب قضیه این بود که اسفندماه که شب عید بود ضعیفترین درامد بدست اومد چون من توی سالنامه روزهای کارکرد ومزد وخرید رنگ وکارگر وبعد سرماه درآمد خالص مینویسم ابتدا برام تعجب برانگیز بود که چرا با اون رشد این ماه آخر افت شدید داشتم ابتدا جدی نگرفتم ولی با دیدن نوشته ها به خصوص درستاره قطبی دیدم من دراون ماه ها همه اش نوشتم این ماه بهترین کار ودرامد خداوند برایم رقم میزند ولی تو ناخودآگاهم نسبت به اسفند چون شب عیده خیلی احتیاج به باور سازی نداشتم نه اینکه بگم اینها را ولی تو نوشته هام وباور خودم این بود که اسفند همه چی اوکیه چون شب عیده واین همه مشتری که از کار من راضی هستند وبعضا کارها رابه خاطر شلوغی رد میکنم دیگه اسفند ومیترکونم ودر کمال تعجب ولی ازدید قانون درست من شب عید وتقریبا بیکار شدم وبازهم از استاد تشکر میکنم که به عالیترین شکل قوانین توضیح میدن ودرابتدای سال انگیزه بهتری به ما دادن و این بار روی بهبود شخصیت مثل همین چشم گفتن بعدچهل سال با وجودیکه ادم مغروری نیستم ولی زورم می امد واین را به حساب چاپلوسی میگذاشتم ومیگفتم من نون بازومو میخورم چرا خودم خوار وخفیف کنم واین اصطلاحات به کار ببرم ودرهمون حالت درون خودم واقف هست که اینجا غرورم اجازه نمیده بگم چشم وبه این خاطر میگم از چاپلوسی بدم میاد یا درمورد دوستانی که بامن کار میکنند و اتباع هستن موقع پیامک دادن فقط کارم میگفتم سلام واحوالپرسی و..نمیکردم وابتدای پیام اونجوری که برای صاحب کار سلام واحولپرسی خلاصه با ادبتر مینوشتم برای کارگرها رعایت نمیکنم وبعد این فایل پول یکی از این دوستان که کار کرده بود براش فرستادم وپیامک واریز که مبلغی عیدی بهش دادم با سلام واحوالپرسی تبریک عید نوشتم براش فرستادم باهمین کارهای ریز و کوچک ترمزها وایرادات شخصیتی ما پیدا میشود وانشالله به فضل الله متعال امسال سالی بشود که از لحاظ احساس لیاقت وبهبود شخصیتی بهترین سال برای همه دوستان بشود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 676 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    به نام رب العالمین

    سلام و درود فراوان بر استاد و عزیزدلشون و دوستان توحیدی همفرکانسی

    خدا رو شکر که توانایی‌های شخصیتیم روز به روز در حال بهتر شدنه

    به خودم افتخار می‌کنم برای توانایی کنترل ذهنی که تکاملی بدست آوردم

    امسال سیزده‌ بدر همین که رسیدیم به مقصد خواستم پیاده شم لباسم گیر کرد به ماشین و یه تیکه‌اش پاره شد لباس نو ها ! بعد من جز اون دو نفری که بودن و دیدن؛ به هیچکس نگفتم حتی به مادرم چون میدونستم اگه بگم توجه بر ناخواسته هست و تازه بیشتر بهش توجه میکنن

    یه جمع 22 نفره بودیم آقا این وسط ذهنم نجوا میکرد میگفت بگو! اگه نگی فکر میکنن لباست از اول پاره بوده و….

    ولی قلبم میگف مگه مهمه؟! تو به قانون عمل کن کاریت نباشه.

    خلاصه تاااازه امشب مامانم و داداش کوچیکه گفتن لباست کی اینجوری شده؟ گفتم دیروز ولی ذهنمو کنترل کردم نگفتم به شما

    مامانم گفت آفرین کار خوبی کردی چون مامانم باهام هم مسیره خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    کُلَن این بیخیالیه که بنظرم همون ساده گرفتن و شل گرفتن معنی میشه حتی گاهی میگم اعتماد کردن به نیرویی که کل کیهان رو با نظم و دقتی بینهایت اداره میکنه

    گفت آسان گیر بر خود کار ها کز روی طبع سخت می‌گیرد این جهان بر مردمان سخت کوش

    حالا اگه زهرای قبلی بود خُلق خودش, مادرش و اطرافیان رو تنگ ‌می کرد برای چیزی که نمیتونست در اون زمان تغییرش بده! نه لذت میبرد نه حتَی الْاِمکان از جاش بلند میشد که کسی نبینه خانوم کمال‌گرا یه گوشه از لباسش پاره‌ست!….

    اما زهرای الان داره رو باورهاش و شخصیتش کار میکنه نتیجه‌اش هم این شد که بشمار سه ذهنش به صورت اتومات پذیرفت و قضیه رو حل کرد در ادامه کلی وسطی بازی کرد و یه عالمه لذت برد

    نجوا های ذهن هم پوچ از آب در اومد حتی یک نفر هم نپرسید لباست چی شده! منم به ریش چاخان جان میخندم! البته میدونم نیتش از این همه چاخان حفاظت از منه ولی من کار خودمو انجام میدم-

    خدای من صد هزاران مرتبه شکرت که هر لحظه هدایت ، حمایت و حفاظتم میکنی

    معبودم مرسی که همیشه هوامو داری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    Fs1367 گفته:
    مدت عضویت: 825 روز

    به نام خداوند یکتا و بی همتا

    سلام استاد و همه دوستان امیدوارم سال پیش رو پر از اتفاق خوب باشه

    قبل از عید دل درد داشتم سرگرم کارای عید بودم و طبق معمول مهم بودن هرچیزی به جز خودم بی اعتنا بودم ،هرروز به سایت سر میرم به خاطر مشغله داشتم از سایت غافل شدم ،تا روز سوم عید ،فایل جدید استاد گوش دادم تلنگری شد که برم دنبال دل دردی که داشتم

    صدای استاد شد فرشته نجات من

    به محض اینکه رفتم دکتر بیمارستان بستری شدم جراحی شدم و از خطر مرگ نجات پیدا کردم وعمر تازه خدا بهم داد

    این مسیر حق ترین و درست ترین راه

    من اینو با تمام وجودم حس کردم

    استاد عزیزم ممنونم با حرفاتون جون منو نجات دادید

    در پناه حق باشید و همیشه دعاگو شما هستم وعمر تازه ام مدیون شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  5. -
    نفیسه رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 803 روز

    سلام‌استاد جان

    سلام خانوم شایسته عزیز که هر وقت یه فایل جدید میزارین من به شما فکر میکنم که فیلم میگیرین ، همش با خودم میگم چقدر سخته در حال راه رفتن فیلم بگیرید و محو صحبت های استاد هم بشین و متمرکز هم بشین روی کادر فیلم ، ممنون که انقدر زحمت میکشین

    استاد جان دیروز تو اینستا رفتم بعد از مدتها بدون فیلتر شکن باز شد و یه پست گزاشته بودین که میگفتین توی سایت یه فایل گزاشتین با عنوان هدف گزاری … خیلی خوشحال شدم که برنامه ریزی کردین برای سال جدید ما

    اومدم سایت رو دیدم و روز بعدش گوش دادم فایل رو … از وقتی پست اینستا شما رو دیدم داشتم به این فکر میکردم که من چه هدفی بزارم برای سال بعد ؟ چی میخوام که از همه مهم تره؟ چی بنویسم که رسیدن بهش هم از نظر ذهنم هم ناممکن نباشه هم رسیدن بهش یه گام بزرگ باشه ؟ نه که دفعه اوله دارم هدف گزاری میکنم یکم برام سخت بود

    خدا رو شکر استاد که این فایل رو گزاشتین…خدا رو شکر بهم هدف دادین … کاملا از گمراهی در اومدم … خدا رو شکر که هر فایلی میزارین یه مسیر رو برام روشن میکنه

    راستش رو بخواین همین چند روز پیش با خودم گفتم بزار برم اولین کامنتی که توی سایت گزاشتم رو بخونم ، وقتی خوندم باورم نمیشد که این کامنت رو من نوشته بودم انققققدر که توی این شش ماه (مهر 1402)تغییر کردم و انقدر این تغییرات آروم آروم بود که اصلا خودم متوجه نشده بودم که انقدر عوض شدم … خدایا شکرت

    انقدر انرژی داد بهم که هر وقت یادم میاد با خودم میگم ارزشش رو داره که خیلی به خودت سخت بگیری توی خودسازی وقتی توی شش ماه انقدر عوض شدی فکر کن توی یک سال چقدر زیر و رو میشی

    استاد جان ممنون که روی تغییر شخصیتمون تمرکز کردین و پیشنهاد دادین که برای سال جدید اینجوری هدف گزاری کنیم

    خیلی خیلی دوستتون دارم

    خیلی خیلی ممنون و سپاسگزارم ازتون

    عشق من هستین

    من هدف امسالم رو پیدا کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  6. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 764 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی

    همین الان داشتم سوره ابراهیم رو مطالعه میکردم خداوند می‌فرماید که شما رو اگر سپاس گذاری کنید می افزایم خب این سپاس گذاری حال من رو خوب می‌کنه و از اون جایی که جهان مثل آینه داره عمل میکنه و از اونجایی که انرژی های مشابه همه دیگر رو جذب میکنن پس اگر من سپاس گذاری کنم و احساسم خوب بشود و این احساس خوب رو ادامه بدهم جهان مثل آینه عمل میکند و از جنس همان احساس وارد چرخه زندگی من میکند …خیلی این حرفا رو شنیدیم از استاد عباس منش ولی خدا میدونه هربار این هارو مرور میکنم برام تازگی داره من هر روز مرور میکنم روزی بعضا 15ساعت الانم که ایام عید هست از شش صبح تا 9شب8شب من فقط روی خودم کار میکنم و بعدشم میخابم و انقدر من دارم اینارو تکرارررر میکنم بازم تازس برام هرباری که تکرار میکنم انگار تازه شنیدمش خیلی جالبه

    همه چیز خداوند هست سلول بخش اصلی هر چیزی هست همه چیز این انرژی هست انرژی حاکم بر جهان و من طبق تکاملی که طی شد مغزم جوری خلق شد که میتوانم با مغزم تمرکز و توجه کنم و جهانم مثل آینه عمل میکنه به هرچیزی توجه کنم تمرکز روش بزارم از جنس همان چیز وارد چرخه زندگی من می‌کنه و این اول و آخری هم نداره همینطور که افراد بی نهایت یا نامحدود پول ساختن

    آیه:

    لّٗا نُّمِدُّ هَـٰٓؤُلَآءِ وَهَـٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّکَۚ وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا

    این آیه دقیقا داره میگه انرژی های مشابه هم دیگر رو جذب میکنن افکار مشابه افکار مشابه جذب میکنن

    پس نیاز نیست چیزی بیرون من تغییر کنه من باید بیام صد درصد تمرکز خودم رو بزارم روی بزرگ تر کردن ظرف درونم بعد جهان مثل آینه عمل میکنه و انرژی های مشابه همو جذب میکنن

    و من در شرایطی قرار میگیرم که دلخواهم هست دوسش دارم و تا وقتی دارم این روند رو ادامه میدم یعنی ورودی هامو کنترل میکنم و فقط توجه میکنم به خاسته همین طور نتایج پایدارتر و بزرگتر میشود چون این قانونه و ثابت هست

    البته که قانونی هم وجود داره به نام قانون تکامل که باید با رعایت قانون تکامل پیش برم یعنی من و همه افراد سایت یه مسیر در پیش داریم توی این مسیر تضاد هم داریم من هر روز تضاد حل میکنم فقط بعضی مواقع تضاد ها بزرگتر میشن زمان هایی که بزرگتر شدن باید من بیشتر جلوی واکنش ذهنمو بگیرم باید توی مسیر بمونم باید بدونم اصل چیه باید بدونم احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و جهان داره مثل آینه عمل میکنه و انرژی های مشابه هم دیگر رو جذب میکنن پس نباید بزارم احساسم بد بشه باید افکار منفی رو از همان ابتدا خنثی کنم نباید بزارم رشد کنن افکار منفی

    من اگر قانون رو درک کنم خیلی بهتر زندگی میکنم تا این که بخام دنبال پول و این چیزا اول مسیر باشممم نه من به شخصه خودم دنبال پول نیستم چون کسی که دنبال پوله به نظر من قانون رو درست درک نکرده ولی کسی که دنبال بزرگتر کردن ظرفش هست دنبال توحید هست اون سازکار جهان رو درک کرده چون اون خانه ها اون ویلاها اون ماشین ها اون طلاها اون مسافرت ها اون کالاها هستن ولی در اختیار من نیستن چرا ؟

    چون من ظرفم بزرگ نشده اگر ظرف من بزرگ بشه من طبق قانون در شرایطی قرار میگیرم که اون وسایل وارد چرخه زندگی من میشوند با رعایت قانون تکامل نه یه شبه …

    بابا من بیام ظرفم رو بزرگ کنم یه عمر خودمو زجر دادم بابا من بیام طبق قانون زندگی کنم طبق قاااانون ببینم قانون چی میگه

    قانون میگه :من یه موجود فرکانسی هستم که خداوند قدرت خودش رو درون من گذاشته که من میتوانم انرژی رو از شکلی به شکل دیگر تغییر حالت بدم با چه ابزاری تمرکز با چه ابزاری توجه

    الان میفهمم وقتی به مارک زوکربرگ گفتن چرا همیشه یه لباس تن میکنی گفت چون میخام تمرکزم سر پوشیدن لباس خرج نشه من دارم میسازم هر لحظه خدا داره منو اجابت می‌کنه هر لحظه نه با دهانممم با توجه ام با تمرکزم من باید بیام اینووووو مدیریت کنم بابااااااااااااااااااااااااااااا

    ای داد

    خدا گواهه خدا شاهد نهان و آشکار همه رو می‌دونه من به تمام خاسته هام به راحتی میرسم از این به بعد حالا چندتا شم مثال میزنم از ماشین خونه و کالا زندگی:

    من عاشق ماشین های بریتانیایی هستم رولز رویس کالینان .بنتلی کوپه . رنجرور.و البته آلمانی مرسدس میباخ s580

    من عاشق خانه لب ساحل هستم مخصوصا لوکیشن هایی مثل (malibu وsanta barbara)

    و عاشق مسافرت با کشتی های کروز و عاشق تکنولوژی های روز دنیا با کیفیت ترین ها کدوم ها هستن هموناااا

    خلاصه الان دیگه خیلی خوشحالم چرا چون به تمام خاسته هام به آسانی میرسم چرا به آسانی چون من خالقم من همه کارم و روح من تکه از وجود خداوند هست و من خدای زندگی خودم هستم و جهان فقط و فقط به تمرکز من و توجه من پاسخ میدهد و چرا به آسانی چون نهنگ ها دلفین ها دارن به آسانی توی اقیانوس ها زندگی میکنن چون پرندگان به آسانی پرواز میکنن چون مورچه پانزده برابر وزن خودش رو به آسانی جا به جا می‌کنه چون کهکشان ها به آسانی در حال حرکتند و همه چیز یه چیزه انرژی منم تکه ایی از این انرژی هستممم و آسانی ویژگی روح منه راحتی آسانی مسیر درست هست مسیر این انرژی حاکم بر جهانه و هرچقدر مسیر راحت تر و آسان تر شه یعنی مسیر درست تره دقیق تره …

    چه خدای خوبی داریم حالا باید شروع کنیم به ساختن ابزار ما چیه کانون توجه تمرکز

    مرحله اول کنترل کردن صددرصد ورودی ها تا جایی که بشه

    مرحله دوم توجه صد درصد به خاسته به چیزهایی که بهمون احساس خوب میدهد چون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب

    مرحله سوم پایداری و مداومت در این مسیر استقامت داشتن صبر کردن روی همین موج ماندن

    مرحله چهارم دریافت خاسته هات وتمامممم

    من که دارم میسازم با توجهم حالا بیام بهش جهت بدم حالا بیام بهش جهت درست بدم و خدایا چی بگم الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر

    استاد به یقین رسیدم نمیتونم احساسم رو بیان کنم با کلمات فقط میخام بگم آمریکا همو ملاقات میکنیم یعنی میتونم الان یه با یه انگشتم زمین نگه دارم مثل توپ قلش بدممم بابا اصلا باورم نمیشه

    اره دیگه من الان به تمام خاسته هام یقین دارم که میرسم فقط من یه مسیر در پیش دارم و اگر به عهدم وفا کنم و طبق قانون إلهی پیش برم همه چیز به شکل طبیعیش وارد چرخه زندگی من میشود و بازگشتم هم به سوی خداست و من مالک ذره گرد غبار در هوا هم نیستم کلا اشرف مخلوقات شدم تا جهان گسترش بدم و بعدشم خوشحال شاد و به قول قرآن تسلیم جان از تنم بیرون بیاد و طبق قرآن کسی که توی این دنیای مادی خوب زندگی کنه اون دنیا هم جاش خوبه

    یقین بهترین چیز دنیاست

    یقین

    یقین

    یقین

    عاشقتم استاد عزیزم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  7. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 1699 روز

    بنام خداوند مهربانم

    خداوندا هر انچه که من دارم از آنِ توست.

    سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته قشنگم و بچه های این سایت ناب و الهی.

    من سه سال میشه حس خیلی خوبی دارم تو سال جدید چون هدف گذاشتم و سال که نو میشه ادامه هدفی رو قراره برم که پارسال یا دوسال پیش گذاشتم، تا رسیدن به نتیجه بهتر و بهتر( هدف اصلی خودشناسی بوده) ،تضادها هستن،کنترل ذهنا هستن ولی قدرت خداوند خیلی پر رنگتر از اینهاست و منو قدرتمند میکنه برای رفتن تو مسیرهای جدیدتر،به قول استادم همه چی به لطف خداوند میاد،چون رو احساس لیاقتت داری کار میکنی.

    وای من تو زندگیم (یاد گرفته بودم )هرکسی هرچی بی احترامی میکنه بازم بهش احترام بزارم,و اینو مادرم بهم یاد داده بود، تا همین الانم ایشون داره این عادت کاملا غلط رو میره جلو.

    ولی من 3 ساله به هیچ عنوان شخصییتم قابل مقایسه با قبل نیست،ولی مامانم بازم همینه از نزدیکترین فرد تو زندگیش بی احترامی میبینه و میگه ولش کن ،و گریه میکنه ناراحت میشه وعذاب میکشه،من یاد گرفتم وبازم بیشتر باید رو خودم کار کنم که واسه حرفام ارزش قائل باشم و هیچی بهش نگم ،فقط دعا میکنم انشالله یروز متوجه بشه،که کوچلو کوچلو میبینم میخواد مث من باشه‌ ارزش قائل باشه واسه خودش،

    افراد اطرافم گلچین شدن،هم خودم اگاهانه هم جهان این کارو واسم کرد، حتی به بعضیا اجازه نمیدم با تلفن صدامو بشنون، بدون غرور بیجا و بعضیارو هم خیلی دوس دارم ولی بدون وابستگی.

    من رو شخصیت کار کردنو 3 ساله دارم تجربه میکنم ،همه چی بعدش به لطف خدا میاد،انگار خداوند میشه همه چیز تو،یعنی همه چیز.

    وقتی رو شخصیتت کار میکنی همه چی عوض میشه ادمای اطرافت،طرز رفتارت،طرز صحبتت ،انتخاب دوستات،رفتارهای بقیه،خرید کردنات ،سلیقت،تن صدات ،ریکشنات،قدرت درونت، باورات، اصلا انگار روحت انقدر بزرگ میشه که گاهی اتفاقی ادمهای قبلو میبینی،احساس میکنی اونا از یه کره دیگه هستن به خاطر اون فاصله فرکانسی.

    ما 3 ساله مهاجرت داخلی کردیم، و بزودی مهاجرت به دبی داریم انشالله و سکوی پرتاب ما میشه برای مهاجرت به اِمریکا( این جسارت هدف گذاشتنو من قبلا اصلا نداشتم ،من میگم ،فرکانسها و باورهای مورد نیازو میسازم و خداوندم واسم موجودش میکنه)

    توی همه زمینه ها مهاجرت خیلی بهم کمک کرده خیلی خیلی زیاد، از جزیره کیش تا تهران با پرواز یک ساعتو 45 دیقه بیشتر نیست،ولی 3 ساله هیچکسیو بجز مادرم و دختر خالم ندیدم اونم یکی دوبار ، انقدر متعهد بودم رو هدفم که تنها کسی که تو دنیا دارمو نرفتم دیدنش یعنی مامانم، تا الان که مادرم شاکی شد چون یک سالو 7 ماهه ندیدمش مجبور شدم بیام پیشش تهران وکوروش همسرم ترسید گفت من نمیام ،از اونجا میخوام بیام فقط یک سال مراقبه کنم و من درکش میکنم الان که اینجام.

    چون هیچ کسی نمیتونه بیاد تو فرکانس تو و جهان اجازه نمیده و این یه قانونه،ولی من خودم اومدن تو فرکانس بقیه و دارم اذیت میشم به جای لذت بردن،چون کسی نمیدونه درون من چقدر متفاوت شده.

    یه چیز خیلی خیلی جالب انگار مادر دختر قبل نیستیم همو اصلا درک نمیکنیم ولی استادم بهم یاد داده واسه خودت و حرفات ارزش قائل باش چیزیو بزور بهش نمیگم فقط احترام میزارم،خیلی چیزا میگه بهم با وجود اینکه میدونه چقدر اتفاقات خوب داره واسم میوفته ولی راجع به حجابو نمازو اینا میگه بهم ،میگه تو همه چیزات خوبه ولی نمازو روزتم بگیر، حالا من روزی نیست شایدم ساعتی نیست که سپاسگزاری نکنم یعنی توجه یعنی نماز و با قانون سلامتی فوق العاده هم که روزه واقعی ام همیشه ،خیلی وقتا با خنده و بی توجهی ردش میکنم ولی عجیب عاشق هم شدیم مثل دوتا خواهر یا دوتا رفیق ،اختلاف سنیمون 15 ساله،من شب هفته بابام که به رحمت خدا رفت بدنیا اومدم که مامان 15 سالش بوده خدارو همیشه شاکرم به خاطر ارتباط قشنگمون ، الان 3ساله که راه درست رو شناختم و استاد منو با قانون و این مسیر فوق العاده عالی اشنا کرده،میگم خب حتما این جهان خیلی خیلی باید جذابو قشنگ باشه واسم که من انقدر باعجله یعنی 6 ماهگی به این دنیا اومدم و باید کشفشون کنم اتفاقات عالیمو.

    خداوند شاهده اصلا باورم نمیشه انقدر عاشق مامانم شده باشم و حرفاش ناراحتم نکنه قبلا و سالها جنگ میکردیم مدام مدام قهرو دعوا ،و تعجب میکنه که من اروم شدم و من عشق میکنم حتی با مخالفتاش،بنظرم روحم داره بزرگو بزرگتر میشه و انقدر واسه خودم ارزش قائل هستم که طرز رفتار بقیه از جمله مادرم کاملا عالی شده و این یکی از اون هدفهای اصلیم بود ،از رابطه کاملا عاشقانه بین منو کوروش همسرمم که نگم چقدر زیبا بدون وابستگی و عالیتر شده.

    از سلامتی ، خودشناسی واقعی و خداشناسی واقعی و ازادی مکانی و زمانی و رشد بیزینسمونم که قبلا گفتم و بزودی ازادی مالی هم در راه است به لطف خدای مهربونم

    زندگی من از همه لحاظ کاملا متفاوت شده چون هدف اصلیم تا الان خود شناسی و توحید یعنی خدا شناسی بوده و هست برای همین هم همیشه سپاسگزار خداوندم هستم و استاد عزیزم،و خودم که هنوزم تلاش میکنم که بهترو بهتر بشم.

    خدایا همه مارو هدایت کن به یه عالمه اتفاقهای عالی،آمین

    همگی در پناه الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  8. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 653 روز

    سلام بر پرادایس زیبا که دلم براش یه ریزه شده سلام به استاد خوشتیپ سلام به مریم مهربان ودوستداشتنی وسلام به همه دوستان با این همه کامنت زیبا

    بله بعد از مدت زیادی من هم اومدم کامنت خودمو بنویسم منتها این دفعه یه فرقی داره ایندفعه با احساس ارزشمندی میخوام یه کامنت ارزشمند بنویسم

    خیلی دوست دارم استاد مثل آب روان هستین هرلحظه درحال انجام کاری هستی وبازهم یه پروژه جدید بی‌صبرانه منتظر خبرش هستم

    درسته استاد من هم هرسال می‌نشستم اهدافمو می‌نوشتم واکثرش رسیدن به پول ومادیات بود ولی دریغ از این فکر که تازمانی که دنبال فروشگاه‌های ارزون قیمت میگردم تا زمانی که خواسته های کوچیکمو زیر پا میزارم تازمانی که برام قضاوت دیگران درمورد خودم مهمه تازمانی که همسر وفرزندم رو اولویت بیشتری از خودم میدونم چطور ممکنه به اهدافم برسم

    استاد اگه بخوام فقط به نظر خودم اکتفا کنم دوست دارم یه خونه توی مزرعه داشته باشم با گیاهان حیوانات سرکار داشته باشم وخودم برای خودم زندگی کنم این خواسته واقعیه منه والا ماشین هایلوکس میخواستم تا چش بقیه رو دربیارم یا دوستداشتم خونه داشته باشم تا بقیه شماتت نکن که بعد 20سال زندگی مشترک چرا تلاش نکردین صاحبخونه بشین یا پول زیاد میخواستم تا برتری خودمو به اطرافیان ثابت کنم برای همون به هیچکدومشون نرسیدم چون برای خود واقعیم نمیخواستم

    ومورد دیگه که یاد گرفتم اینه که به دیگران احترام بزارم برای اونها هم مثل خودم ارزش قائل باشم وبیشتر شنونده باشم

    من باید امسال فقط روی شخصیتم کارکنم باید شخصیتمو بزرگ کنم تاظرفم بزرگ بشه باید بهترینها رو برای خودم انتخاب کنم نباید نگران قضاوت بقیه باشم

    ممنونم استاد هدایتمون کردی برای هدف امسال….. پیش به سوی موفقیت بیشتر با حال خوب بیشتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  9. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    به نام الله یکتا

    چقدر این فایل به جا بود برای منی که تموم تمرکزم روی کمبودهاست و الان دری از بهشت به روی من باز شد و دوباره منو متوجه ارزشمندیم و قدرتم کرد که جهان مسخره من است و من بنده ی خدایی هستم که فرمانروای جهانیان است…

    خدا رو شکر میکنم بابت این فایل و این هدایت و همه چی از اعتماد به خود است و اعتماد به الله و توکل و خودباوری و توحید

    کسی که به خودش باور داره که به کسی باج نمیده و کسی که برای خودش ارزش قائل هست که با همه نشست و برخاست نمیکنه و همه حرفی رو نمیزنه،چقدر خوبه یادآوری این نکته که همه چی عزت نفسه،دوست داشتن بی قید و شرط خودم و همینی که هستم و باور به توانایی هام و باور به قدرت خداوندم

    وقتی مشرک نباشی و به عوامل بیرونی کار نداشته باشی و خودت با تمرکز روی اهداف شخصیتی کار کنی،که دیگه دنبال نتیجه نیستی،تو در لحظه حال داری لذت میبری و شادی و زندگی کردی اون لحظه رو،هر چند که نتیجه ها هم میان و لذت اونا رو هم میبری

    یه چند روزی هست که با یه چند تا تضاد برخورد کردم و همش خودخوری میکردم و هی اتفاقات به ظاهر در حال بدتر شدن بود طوری که دیشب با وجود سرماخوردگی شدید خودم ساعت 3 شب بیدار شدم و دیدم دختر 4 ساله ام هم تب کرده و با اون حالم مجبور شدم برم براش دارو بگیرم و استرس تب اون هم به من اضافه شد و وقتی برگشتم خونه خوابم نبرد و همش میگفتم من که خوب بودم چی شد این چند روزه همه چی بهم خورده و من خیلی نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و یاد حضرت نوح افتادم که چندین سال کشتی رو می‌ساخت که فقط با یک الهام به او گفته شده بود و با وجود مسخره شدن‌ها و طولانی شدن این پروسه،نه تنها ناامید نمیشه بلکه ادامه میده و من متوجه خودم شدم که هر لحظه به جای لذت بردن از تک تک نعمتهای بیشماری که در زندگیم هست منتظر نتیجه ها هستم و این نرسیدن ها منو کلافه و نا امید کرده بود و الان با دیدن این فایل نه تنها حالم خیلی خیلی عالی شده بلکه میخوام اهدافم رو درست تعیین کنم و ظرفم رو بزرگ کنم تا نعمت‌ها به صورت طبیعی وارد بشه و خداوند رو هزاران بار شکر بابت هر لحظه هدایت و حمایت…

    خدایا ای وهاب به هر خیری که از تو به من برسه محتاجم و شکرگذار بینهایت نعمت بیکرانت هستم و سجده میکنم به درگاه پاکت

    سپاس استاد عزیزم بابت این فایل توحیدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  10. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1298 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام میکنم به همه دوستان و اساتید فوق‌العاده ام

    ساعت 12 ظهره و تو رخت خابمم و از این اتفاق عجیبی ک برام افتاده حیرت زده

    خدایا چطور تورو سپاس بگویم که لایق آن باشد؟

    خدایا چطور بندگیت را بکنم انگونه که باید؟

    خدایا چطور بگویم که احساسم هم با کلماتم نوشته شود

    الله اکبر

    الله اکبر

    26اسفند به بابام گفتم میخام برم خونه عموم و کل عیدم رو اونجا باشم

    هدفم این بود که تمرین کنم و دیگه بعد از عید به هر زور و سختی شده کارم رو تغییر بدم و از دستیار به پرسنل سالن برسم

    همه چی هم اماده کرده بودم

    از طرفی هم تازه دوره احساس لیاقت رو تهیه کرده بودم باخودم گفتم بعد از 13 رو دوره کار میکنم

    روز اول عید همه وسایلا لباسا همه چی رو اماده کردم

    قرار براین بود که بریم

    یهو دیدم بابام گفت نمیرم

    یکم تو برجکم خورد

    گفتم اشکال نداره فردا میریم و فرداش هم وقتی دیدم نمیریم قلبم گفت دنبال چی هستی؟

    میخایی بری اونجا 13روز خدا میدونه چقدر اونجا ورودی نامناسب حرفای نامناسب و و و و

    اینقدر مساعل ناخاسته رو راجبش اونا حرف بزنن و توهم قاطیشون بشی که فقط تمرین کنی؟

    صرفا فقط به این دلیل که تو لایق شنیونکار شون بشی؟

    یعنی همین تمرینایی ک توخونه داری نمیتونه تورو شنیونکار کنه؟

    نشستم فکر کردم

    گفتم اگه رو دوره کار کنم احساسم بهتره و احساس خوب اتفاقات خوب

    اگه برم اونجا صدرصد حالم بهم میریزه و احساس لد اتفاقات بد رو بوجود میاره

    بعد به خدا گفتم خداجونم دمت گرم دیگ نمیخام برم خودت یکاریش کن

    یهو بابام شروع کرد به کاررفتن و گفت دیگ نمیشه رف

    گفتم چه بهتر خداروشکر

    باز دیشب گفت فردا میریم و به منم هیچی نگفت که بریم یا میری یا ن

    امروز صب با سروصدای رفتنشون بیدار شدم

    بابام که همیشه گیربود که بریم اینبار حتی بمن نگفت بریم بااینکه من قبلا بهش گفته بودم میخام برم و دید ک چقدر دوست دارم برم پیش دخترعموم اینا

    و من الان جلسه 1 احساس لیاقت رو تمرینش رو انجام دادم و چقدر احساسم بهتره خدا میدونه چه اتفاقات قشنگتری در راهه

    این دوره امسال معجزه میکنه

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت که در مدار این دوره هستم

    الهی شکرت برای این لطف و مهربانیت

    خدایا نمیدونم چجوری شکرت رو بجا بیارم

    فقط میدونم که تو خیلی خدایی و من لایق بندگیی تو هستم

    کمکم کن همونقدر ک اررشمند افریدیم همونقدر ارزشمندیم رو پیدا کنم

    من لایق بهترین زندگیی بهترین همسر بهترین مسافرت بهترین خونه بهترین شهر و ریباترین مکان برای زندگیی وردن هستم

    هرچیزی بهترینش برای منه

    خدایا میدونم لطفت همیشه شامل حال فرشتته خودت کمکم کن که شخصیتم رو تغییر بدم

    خدایا خودت آسانم کن برای آسانی ها…

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: