هدفی متفاوت برای سال جدید - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2586 روز

    سلام به همه.سلام به استاد گرامی.

    منم در اهداف امسال نوشتم کار کردن روی احساس لیاقت و ثروت.

    اما وقتی این فایل گوش کردم به این نتیجه رسیدم تنها عامل موفقیت همان احساس لیاقت هست.پس تمرکزی روی احساس لیاقت کار میکنم.

    تنها دوره که وقتی شروع به کار کردن روی آن کردم این دوره لیاقت بود. من همیشه کمالگرا بودم و میدونستم هستم‌.اما باورهای که استاد اینجا گفت انقد من آروم کرد که نمیتونم بگم. من به آرامش رسیدم آرامشی که برای خودم هم عجیب بود. البته هنوز خیلی راه دارم که روی خودم کار کنم اما میدونم این تنها دوره که هرچه بیشتر کار کنم قوی‌تر میشم.

    خداروشکر بابت این استاد که همیشه یکی از بزرگترین شکرگذاری من هست.

    سال نو مبارک.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  2. -
    زیتون صابری گفته:
    مدت عضویت: 750 روز

    به نام خداوند به شدت کافی ام…

    سلام استاد عباسمنش عزیزم، و سلام خانم شایسته ی عزیزم.و همچنین سلام خدمت خانواده ی بزرگم.

    استاد عزیزم از اینکه این فایل هدف سال 1403 رو روی سایت گذاشتین خیلی ازتون سپاسگزارم

    من از روزی که با شما آشناشدم هر روز خداوند رو هزاران بار شاکر و سپاسگزارم.توحیدی که توی حرفهاتون هست رو بی نهایت دوس دارم .قلبم با شنیدن صحبت هاتون باز میشه.استاد جانم خیلی دوستتون دارم.از خانم شایسته ی عزیزم هم سپاسگزارم .

    خیلی چیزها هم از ایشون در سریال سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت یاد گرفتم.خدارو شکر بابت دستان نازنینش در قالب شما دو بزرگوار در مسیر زندگیم.

    در پناه الله مهربانم ،در بهترین شرایط خودتون باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  3. -
    زهرا مرادی حوری گفته:
    مدت عضویت: 555 روز

    سپاس خداوند را

    سلام به همه بروبچ عزیز

    امروز11 فروردین داشتم خونه تکونی میکردم وسایلامو و خیلی از وسایل رو دور ریختم چون خونه و زندگی استاد رو نگاه میکردم میدیدم هیچ چیز اضافه ای تو خونش نداره و همه چیزایی که داره رو استفاده می کنه و چیزی که استفاده نکنه رو نگه نمیداره به امید اینکه روزی از روزها شاید استفاده شد…اینو خودم حدس زدم و درک کردم و چیزی تو فایل ها نشنیدم در این مورد

    منم تصمیم گرفتم اون نوشته یا چیز هایی که بهم حس بد میده رو بندازم تو یه کیسه و 13 بدر اتیششون بزنم( مثل فایل های زندگی در بهشت که استاد و مریم جون بعضی لوازم رو اتیش میزدن منم گفتم همینکارو بکنم و یجوری شبیه استاد و مریم عزیز بشم)

    خلاصه همه وسایلی که بهم حس بد میدادن و استفاده نمیکردم رو جدا کردم گذاشتم یه طرف از جمله: دفترچه خاطرات‌. من نمیدونم این به چه درد من میخوره؟ خیلی حس بدی داشتم وقتی متن هاشو میخوندم انگار میرفتم 5 سال قبل و بازم همون حوادث برام رخ میداد. بخاطر همین انداختم دور

    لطفا دوستان نظراتشونو در این مورد بنویسن که چه نظری در این مورد دارن…

    مورد بعدی کتاب هایی بود که نمیخوندم و حس بد میگرفتم ازشون و خاطرات بد بهم میدادن

    لباس های قدیمی و…خلاصه همشونو ریختم بیرون

    و با ذهن باز و فراق بال قراره هدف های جدید برای سال جدید بنویسم و هرروز فکرای جدید و حال خوب کن رو مرور کنم.

    گفتم بیام تجربه مو در این مورد اینجا بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1916 روز

      سلام زهرا جان.

      خونه تکونی وسایل به من حس خوبی میده.

      یه جور سبک شدن ذهنم از چیزهایی که مدتهاست هستن ولی استفاده نمیشن.

      من تو خارج کردن وسایلی که استفاده نمیکنم خوب عمل میکنم، چه لباس باشه چه هر چیز دیگه ای.

      وقتی مرتب هستن و تمیز خارجشون میکنم و هدیه میدم.

      چون من استفاده نمیکنم ولی هست کسی که از داشتن و استفاده از اون وسیله خوشحال شه، یا حتی بهش نیاز داشته باشه.

      با هدیه دادنشون، به عبارتی انرژیِ حبس شده شون رو آزاد میکنم.

      اگه حس کنم مرتب هم نیستن دور میندازم.

      در مورد دفتر خاطرات نوشتی…

      من از نوجوانی مینوشتم و یادگاری نگه میداشتم، همیشه فکر میکردم برمیگردم و میخونم و جالب خواهد بود، اما مدتهاست متوجه شدم برنمیگردم که بخونم، ضمن اینکه منم حس میکنم چون ترکیبی از همه چیز رو مینوشتم بهم حس خوب نمیداد لزوماً و همه رو تا اونجایی که یادمه پاره کردم و دور ریختم.

      در حال حاضر فقط دفاتر سپاس گزاری مو نگه داشتم، چون میدونم داخلش فقط زیبایی و حس خوب نوشتم. اینم مثل دفتر خاطراته اما فقط قشنگی های زندگیم که خیلی هم زیادن و هر روز مینویسمشون.

      برخی از کتاب هامو هم هدیه دادم…

      اونایی که متوجه شدم زمان زیادی گذشته و نخوندم و نخواهم خوند، یا خوندم و قصد ندارم مجدد بخونم.

      من اعتقاد دارم وسایل صاحبِ خوبی پیدا میکنن برای خودشون، فقط کافیه ما آزادشون کنیم تا برن بهترین جای ممکن.

      در کل لذت بردم که کامنتت در مورد خونه تکونی وسایل و خروجشون بود.

      تحسینت میکنم که میتونی ازشون بگذری و عبور کنی.

      یه انگیزه دیگه هم دارم من برای خروجِ برخی وسایل از منزل: اینکه جا باز بشه برای نسلِ جدیدِ خواسته هام.

      من تا حالا تجربه سوزوندن یادداشت هامو نداشتم، اما قبل از دور انداختن حتما ریز ریز میکنم تا کاملاً غیر قابل دسترسی بشن.

      من از یه زمانی به بعد متوجه شدم وسایل کاربردی رو نگه دارم با مابقی خداحافظی کنم.

      یا موقع خرید فکر کنم واقعا قصد استفاده شو دارم یا فقط یه لحظه هوس کردم که بخرمش.

      سالها پیش خواهرم حرفی بهم زد که تو خونه تکونیِ وسایلم نگاهم رو بازتر کرد:

      گفت وقتی هر سال وسیله هاتو از جعبه درمیاری دوباره برگردونی داخلش، یعنی قصد استفاده نداری و فقط جا رو اشغال میکنن، بعد یه سری چیزها رو که فکر میکردم خاطره هستن رو دور ریختم دیدم هم فضا آزاد شد هم اینکه اتفاقا به راحتی فراموش شدن و هیچ ناراحتی ندارم بابتِ نبودشون.

      وابستگی و چسبندگی به وسایل هم یکی از شاخه های وابستگی در انسان هست.

      که یعنی اگه نباشه یا فکر کنم به نبودش حالم بد شه…

      کلا وابستگی حس آدمو بد میکنه.

      خیلی خوب کردی که تجربه تو نوشتی اینجا.

      و مرسی باعث شدی این ویژگی خودمم بنویسم.

      علاوه بر وسایل، یه سری افکار هم هستن که نیاز به خونه تکونیِ اساسی دارن چون فضای زیادی رو اِشغال و حبس میکنن تو ذهن.

      یه کار باحالی که در مورد لباس هام میکنم هم اینه که وقتی لاغر میشم لباس های مرتبِ زمان تپلی ام رو خارج میکنم، و وقتی تپل میشم لباس های مرتبِ زمان لاغری مو خارج میکنم جهت هدیه دادن.

      بدون حسرت که ممکنه دلم تنگ بشه براشون یا دوباره نیاز بشن و …

      به عبارتی زندگی در لحظه رو تمرین و تجربه میکنم.

      جالبه که زود هم یادم میره قبلا چی داشتم که الان ندارم و خارجش کردم.

      این آزادسازیِ فضا و انرژی بسیار ارزشمنده به نظر من و دل میخواد و شجاعت…

      چون یه صدایی اون پشت میخواد بگه حیفه نگهش دار و …

      اما حیف نیست.

      یه روزی این وسیله اومده منو خوشحال کرده، حالا میره یکی دیگه رو خوشحال میکنه و انرژی اش هم آزاد میشه.

      یاد یه مثال جالبی افتادم:

      موقع اسباب کشی به این خونه مون پارسال، من همه ی نمونه کارهای خودم (درس هنر) و یادگاری های دانش آموزام رو آوردم با خودم، چندین کلییربوک بودن و فراوان.

      خب دوستشون داشتم و فکر میکردم همه شون هم باید بمونن باهام، که هم یادگاری هستن هم یه رزومه ی مفصل…

      جابجا که شدیم، یهو به خودم اومدم تو فضای کمدهات الان همینی هست که داری بیا و مدیریت کن و سبک سازی کن، با جسارت و رهایی کلی شون رو دور ریختم و تعداد محدودی رو نگه داشتم، هم جا باز شد هم انرژی زیادی تو ذهن خودمم باز شد.

      جالبه که خونه تکونی دوطرفه انرژی ازاد میکنه، هم فضا هم ذهن.

      بهترین ها برای تو زهرا جان.

      الهی شکرت برای همه ی نعمت هات.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        زهرا مرادی حوری گفته:
        مدت عضویت: 555 روز

        سلام عزیزمم

        سپاس بخاطر متن قشنگت عزیزدلممم

        لذت بردم از خوندن تجربه هات در این مورد، این سایت کلا تازگی داره برام و حس بی نظیری میگیرم، الانم حسم خوب شد اومدم اینجا

        گفتی از نوجونی یادگاری مینوشتی و فکر میکردی برمیگردی میخونی ،منم دقیقا همینجوری فکر میکردم، فک میکردم برمیگردوم میخونم و برام جالب میشه از صندوقچه در میارم و به نوه هام نشون میدم درصورتی که من اصلا دوست نداشتم همچین زنی باشم پس انداختم بیرون.

        موقع انداختن، فلش مموری هامو دیدم یادم افتاد کلی عکس سمی دارم توشون و اونارم یادگاری نگه داشتم. وقتی فلش مموری هامو چک میکنم حس بد میگیرم از دیدن عکس هام نه بخاطر اینکه خودمو میبینم بلکه خاطره و حس های بدی که اون لحظه تجربه کردم میاد ذهنم و حسمو بد میکنه. فعلا تصمیم گرفتم مموری هام همینجوری بمونه و نگاشون نکنم شاید کلا انداختم دور نمیدونم..حس خوبی ندارم به نگهداشتن عکس از قدیم، نمیدونم.. گاهیم میگم ثروتمند که شدم مقایسه میکنم ولی نه! دو سه تا عکس بمونه کافیه نه چنتا مموری و فلش!!!!

        گفتی جسارت و شجاعت میخواد این دور ریختن. زدی تو خال. شجاعت گذشتن از وسایل! خیلی حس خوبیه این شجاعته و خوشحالم این شجاعتو دارم من آدم شجاعی ام

        وابستگی به وسایل و عکسها و خاطرات گذشته! اینها اجازه پرواز به آدم نمیده! اما خوشحالم که ما درک کردیم این موضوع رو و داریم وابستگی هامونو کم میکنیم

        این وابستگی میتونه یجور شرک هم حساب بشه، چون وابستگی رو هرجوری حساب کنی تو داری یه شی یا وسیله رو بهش میچسبی اونو بزرگش میکنی و یجور بت تو حساب میشه. پس میتونه اینم نوعی شرک باشه. همونطور که وقتی وابسته دوس پسرمون میشدیم و اونو برا خودمون بت میکردیم بزرگش میکردیم شرک محسوب میشد

        سمانه جان تحسینت میکنم تو این کار عالی عمل میکنی

        اون نوشته ات هم بی نظیر بود گفتی؛ وقتی وسایلارو از جعبه درمیاری تمیزشون میکنی باز میذاری تو جعبه یعنی قصد استفاده ازشو نداری! دیگ حق مطلب ادا شد

        این موضوع تو کشور ما خیلی شایع هست. لوازم لوکس و خوشگل میخرن و میزارن دکور که بقیه بیان ببینن و جالبش اینه سالها ازون وسایل استفاده نمیکنن!!!!!!!! اینو کجای دلم بذارم؟؟؟ خخخ خلاصه خیلی رسم عجیب غریبیه. وقتی تو سریال زندگی در بهشت دیدم مریم و استاد هیچ وسیله دکوری ندارن چقدر خوشحال شدم بال دراوردم لذت بردم ازین کارشون ازین سبک زندگی، ختی مبل هاشونم یجوریه که خودشون راحت باشن و به زیبا دیده شدن اهمیت نمیدن! عاشقتونم مریم جون عاااااشقتونممم دوستون دارم تحسینتون میکنم خلاصه الگو شدین برا منننننن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2038 روز

      سلام زهرای عزیز.من به شدت عاشق این کارم.وخیلی لذت میبرم وقتی چیز اضافه رو ازخونه درمیارم وخونه رو خالی میکنم.من سال گذشته خیلی این کار رو انجام دادم کلی لباس اضافه دراوردم کشوها چقدر مرتب وخلوت شدند.حتی من چندساله که تو این مسیرم وقبلا با اساتید دیگه بودم وهمه جلساتشو یادداشت میکردم اومدم اون نوشته های اساتید قبلی رو پاره کردم .کتابهای اضافه رو کتابخونه تحویل دادم.به هرچی میرسم با خودم میگم واقعا لازمه اینو نگهدارم اگه جواب نه هست خارجش میکنم هر چی میخواد باشه.وخونه ام خیلی خلوت شده .این ایام عید که خونه بقیه میرفتم میدیدم چقدر وسایل اضافه دارن وشلوغن به خودم میگفتم خوش به حال خودم.حتی اسباب بازی ها رو خیلی کم کردم.دیگه بچه هام میگن مامان فقط مونده مارو بزاری سرکوچه!!!!!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        زهرا مرادی حوری گفته:
        مدت عضویت: 555 روز

        به جمله آخرت خیلی خندیدم

        آفرین مریم عزیز، دقیقا منم جزوه ها و نوشته هایی که از اساتید قبلی در مورد قانون و فرکانس نوشته بودم رو ریختم دور. حین ریختن یه نجواهایی میان سراغم که؛ زهرا نکنه اینو لازم داشته باشی؟ به اون نجوا میگم من طی یکسال گذشته نیومدم اینارو چک کنم پس ازین به بعد هم نیازی بهشون نخواهم داشت. داستان شمس و مولانا میاد ذهنم که شمس به مولانا میگه همه کتاباتو از دم بریز تو آب و نابودشون کن. مولانا میگه چرا اخه؟ شمس میگه وقتی هنوز این کتابارو داری ذهنت نمیتونه چیز جدید یاد بگیره و قبولشون کنه و بپذیره، به قولی باید ظرفت رو خالی کنی تا بزرگ بشه، با ظرف پر با ذهن پر نمیتونی چیزای جدید یادبگیری. خوشحالم برا هردوتامون که این مسئله رو درک کردیم و هرسال بهش عمل میکنیم

        عزیزم دوست دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1259 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و دوستان آگاهم

    وقتی به این سه چهار سال گذشته نگاه میکنم میبینم با وجود تلاش هام بخاطر باور عدم لیاقت بخاطر اینکه حس ارزشمندی نداشتم نتونستم اونجوری که باید و شاید نتیجه بگیرم از همون سال اول متوجه شدم که یک جای کارم ایرادم داره اما نمیفهمیدم کجا مامانم میگفت تو عجله میکنی ما خیلی باورامون خراب بوده و… طبیعیه که دیرتر نتیجه بگیریم اما من نمیتونستم این حرفارو قبول کنم میگفتم نه مطمعنم یجای مسیرو دارم اشتباه میکنم یچیزی این وسط هست که مانع شده نمیزاره نتیجه بگیرم و وقتی نتایج افرادیو میدیدم که مثلا تو عرض یکسال درامد طرف چندبرابر شده مامانم میگفت حتما اونا از جایگاه بالاتری شروع کردن تو به بقیه نگاه نکن باز من قبول نمیکردم میگفتم نه درسته مدار ادما فرق داره ولی یچیزی این وسط درست نیست و هیچوقت این حرفا رو نمیتونستم قبول کنم و دلم واقعا میخواست زندگیمو تغییر بدم همیشه میگفتم این همه ادم تو دوره های مختلف قانون جذب و… هستن ولی تعداد کمی هستن نتیجه میگیرن و باز تعداد کمتری که واقعا نتایج بزرگ میگیرن و زندگیشون از همه نظر تغییر میکنه من میخام جز اونا باشم میخام واقعا تغییر کنم نمیخام ده سال دیگه ببینم فقط تو توهم کار کردن روی خودم و اینکه تو مسیر موفقیتم غرق شدم میگفتم چی باعث میشه که یک عده اونجوری نتایج واقعا عالی بگیرن و فهمیده بودم بحث فراتر از انجام صرف یک تمرین خاصه تا دقیقا دیگه فکر میکنم اواسط اسفند 1402 بود که فهمیدم من احساسم خوب نیست و فقط فکر میکردم خوبه و دلیلشم عزت نفس پایینمه و اینکه اصلا خودم رو ارزشمند نمیدونم احساس لیاقت نمیکنم و خب وقتی این فایلو گوش دادمم مطمعن شدم درست فهمیدم و این اون چیزیه که باید درست بشه خب دوره عزت نفس که از قبل ترش خریده بودم ولی جدی نگرفتم شروع ب گوش کردن کردم و تو یکسری کلاسهای انلاین درباره حس ارزشمندی شرکت میکردم و اصلا چقدر تو اون شبا ناخودآگاه اشکام سرازیر میشد و گریه میکردم و خب الان میفهمم تا قبلش اصلا رو خودم کار نمیکردم فقط فکر میکردم دارم روی خودم کار میکنم مثلا فهمیدم من تو تمام اون چندسال تمرکزم روی درست کردن یچیز بیرونی بوده مثلا تمرین کنم کتاب بخونم فایل گوش بدم که یه نتیجه بیرون اتفاق بیفته مثل درامد بالا ثروت فلان رابطه که در نتیجه اون من احساس رضایت کنم من حس خوبی بگیرم و وقتی از اون چند نفری که دور و برم به حساب داشتن مثل من رو خودشون کار میکردن پرسیدم گفتن اره درست میگی راستش منم الانکه دارم فکر میکنم با همین نیت میرفتم جلو بعد ازاونجایی که خودشونم تمایل داشتن به صحبت منم میگفتم که اره ماجرا از این قراره و خلاصه بیاید بیرون از این توهمات که من دارم رو خودم کار میکنم و… چون نتایجمون بعد سه چهار سال میگه اینجوری نیست و خلاصه اونا هم وارد مباحث عزت نفس شدن و بعضی شبها دور هم جمع میشیم و صحبت میکنیم یعنی الانکه روی عزت نفسم کار میکنم روی این حس ارزشمندی درونیه که ربطی به وجود هیچ عامل بیرونی نداره در واقعا داره بهم جهت میده نظم میده و انگار تازه دارم میفهمم کار کردن رو خودت چه شکلیه اصلا انگار یکسری عادت ها یکسری کارها خود ب خود جای اون اهرم رنج و لذتش تو ذهنم عوض شده الان میفهمم چرا هیچوقت نمیتونستم ب زندگیم نظم بدم از وقتم درست استفاده کنم یا یکسری عادت هامو تغییر بدم چون طبیعتا کسی که واسه خودش ارزشی قائل نیست واسه وقتشم نیست واسه عمرش واسه کسب و کارش و واسه هیچی دیگم ارزشی قائل نیست مگه میشه خودتو بی ارزش و بی لیاقت بدونی ولی وقتت رو یا کارت رو مثلا ارزشمند بدونی . رابطم با خدا خیلی بهتر شده با اطرافیانم تو جامعه دیگه از نظر ظاهری خودمو با بقیه مقایسه نمیکنم و توجه ام روی منحصر به فرد بودن خودمه نعمت ها زیادتر شدن و خودباوریم رفته بالا و دیگه چی بگم با اینکه باید خیلی خیلی خیلی و تا همیشه رو خودم کار کنم ولی تو همین مدت کم خیلی نتایج و تغییرات زیاد بوده نمیدونم دوره احساس لیاقت رو بخرم واقعا قراره چی بشه فقط کار کردن روی احساس ارزشمندی هیچ تمرینی فایده نداره بدون داشتن احساس لیاقت نتیجه نمیده هیچ راهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  5. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 668 روز

    سلام استاد عزیز

    چه منظره ی زیبایی رو توی این صبح زیبا دیدم چقدر زیباست !

    اون صدای گوش نواز پرنده ها و این درختای سبز و اسمونی که ابیه و این هوای فوق العاده

    سپاس گزارم از استاد عزیز و مریم جان که اینقدر با علاقه برامون راه و رسم ساده زندگی کردن رو میگن و چه خداییکه من دارم !

    استاد من دیروز تونستم دوره 12 قدم رو بخرم و توی تمرین ستاره ی قطبی م نوشتم که خدایا کمکم کن که توی این روز قشنگ روی باورام بیشتر کار کنم و ترمزام رو بشناسم و از همون اول صبح نشونه ها اومد واقعاااااا خدایاااا خدای منننن! چقدر که زیبا هدایتم کردی که بیشتر خودم رو کشف کنم

    استاد شما دقیقااا داشتید همون چیزایی رو میگفتید که قبلا توی جلسات اول دوره 12 قدم گفتید ، یعنی حس میکردم دقیقا داشتید برای من میگفتید!!!

    چقد مثال خوبی زدید در مورد ٫ چشم ٫ گفتن ،منم همینطوری بودم و الان که یاد گرفتم با عشق و با احساس خوب بگم چشم چقد بخودم افرین میگم

    واقعا مدتی میشه که خیلی در طول روز دارم به این فکر میکنم ،که چقدر شخصیتی که میسازم از خودم مهمهههه و ما چقد ارزشمندیم!

    من چه توانایی هاییی دارم که نمی دیدم قبلا

    وقتی به این توانایی هام دقت میکنم میفهمم و از درون احساس میکنم که ارزشمندم

    خدایا شکرت که توی این روز زیبا به این فایل هدایت شدم

    واقعا کار خدا بود و واقعااااا چقدر خدا همیشه بهترین ها رو بهم میده وقتی خودمو میسپارم به خودش!!

    واقعا من هر چیزی که میخام بهش برسم خونه ی خوب ماشین خوب مهاجرت سفر و و و هزاران خاسته ای که دارم اول باید ببینم توی ذهنم چی می گذره ؟ببینم واقعا من چه احساسی دارم ؟

    من خودمو لایقش میدونم؟

    اگه لایق میدونم پس ایمان دارم که بهم داده میشه اونم در زمان و مکان مناسبش

    استاد دیشب که داشتم فایل گوش میکردم

    شما یک ترمزی رو برام مشخص کردید که اصن…. زندگیمو روغن کاری میکنه

    اصن اسونم میکنع برای اسونیا

    اصن دیگه نیاز نیس که کلللللی وقت بزارم و زور بزنم که باورامو قوی تر کنم ، بهم گفتید باید اول ترمزام رو بر دارم که گاز بدم برمممم جلو برم بترکونم

    واقعا اولین چیزی که بذهنم میرسید همینه

    همین که اگه میخام این درامدو این روابطو این سلامتی رو داشته باشم باید دروناً تغییر کنم چون اصن واضحه!!

    از زمانی که روی خودم کار کردم زندگیم بهتر شد ، که الان که وقتی به یاد گذشتم میوفتم تنها چیزی که خیلی توجهم رو جلب میکنه اینه که خدای منننن ! من چقددررررر تغییر کردم

    من کلا ی ادم دیگم

    اصن خودم دیگه اون ادم قبلیه رو یادم نمی یاد من اصن دیگه یادم نمی یاد کی بودم

    و وقتی دیگران میگن چقدر تغییر کردی یادم میوفته من کی بودم !

    اصن ، چی بودم چی شدم!

    و الان هم چقدر بازم جای تغییر و جای رشد دارم!و چقد این امیدوارترو هیجان زدم میکنه

    نمی گم الان دیگه پرفکتم اما خیلی تغییر کردم ، چون فقط و فقط خودمم که از درونم آگاهم و خدا ب دورن من اگاهه

    و نگاهم ، زاویه دیدم به جهان تغییر کرده و این داره داد میزنه که تو ،شخصیتت،عوض شده که این نتایجو گرفتی

    خیلی خوشحالم که امروز هم بیدار شدم

    ی روز دیگه به بهار ، به سال نو نزدیکتر شدیم

    بقول استاد ،طبیعت چه مثالی خوبیه

    بعد از اون زمستون و اون هوای سرد بازم خودشو از نو میسازه و شاخه های درختارو پر از شکوفه میکنه ، اسمونو ابی تر از هر ابی میکنه و خورشید ، نور رو برقص در میاره و رنگین کمان که یک روز قشنگ رو‌ میسازه

    چقدر طبیعت درس داره برامون

    این ی درسه که بدونیم بدون اینکه هی گذشتمون رو تکرار کنیم بگیم که ،متعهدانه رو شخصیتمون کار کنیم و نتایج میاد

    اصن اینقدر خوشحال میشیم ازاینکه جهان به ما پاسخ داده که با شور و اشتیاق هر روز بیدار میشیم برا اینکه اره من میخام امروزو بترکونم روی خودم کار کنم

    و اصن برامون لذت بخش میشه واقعا

    استاد ، گفتید که به خاطر دیگران اهدافمونو انتخاب نکنیم ! چه مثال واضحیه برام وقتی که من هدفی داشتم که دروناً میخاستمش و براش تلاش کردم و گفتم اقا من میتونم بهش برسم چون من تواناییشو دارم که بدستش بیارم تونستم برسم بهش اونم براحتی و با احساس خوب و عشق رسیدم

    و چقد بمن کمک کرد که باورای درستیو توی ذهنم پرورش بدم

    محدودیت فقط توی ذهن ماست فقط توی ذهن ماست فقط و فقط و فقط

    وگر نه تو میتونی تخته گاز بریا میتونی

    استاد سپاس گزارم از حرفای ارزشمندی که میزنید حرفاتون برام خیلی ارزشمنده و امیدوارم بتونم ازش درس بگیرم و مسیری که دارم طی میکنم رو روان تر کنم برای رشد پیشرفتهام

    خدایا سپاس گزارتم ، عاشقتونم

    براتون بهترین هارو ارزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  6. -
    بهینا گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    استاد عزیزم

    راستش توی ذهنم دلم میخواست مثل قبل برای سال تحویل فایل داشته باشیم.. وقتی فایل رو دادید بسیار خوشحال شدم. ممنونم

    برای امسال 3 تا هدف میخواستم انتخاب کنم ولی وقتی داشتم می‌نوشتم 4 تا بود پس به خودم این اجازه رو دادم که 4 تا رو بنویسم

    امیدوارم سال بعد بیام این پیام رو بذارم که به 80 درصد اهداف 1403 رسیدم

    اهدافی که انتخاب کردم و میخوام به صورت خلاصه. من اینا رو میخوام

    1.لایف استایل

    2.احساس لیاقت و خودارزشمندی

    3.درآمد 20 تومن

    4.پیج 20 کا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  7. -
    mosab sharifi گفته:
    مدت عضویت: 3883 روز

    سلام و درود خداوند بر استاد عباس منش

    خیلی وقته که کامنت نگذاشتم و فایل های هدیه بسیاری در این مدت گذاشته بودید بخصوص همین فایل و فایل توحید عملی 10 که از اون فایل هایی فوق ارزشمند یعنی فرا تر از فایل هدیه هستن و اگهی های در حد دوره های استاد دارند. چون من دوره ثروت 1 رو دارم و ارزش این فایل رو می فهمم.

    واقعا این فایل رو استاد اول سال بموقع روی سایت گذاشتن چون اون روزها معمولا هم یه هدف گذاری برای سال می کنند.

    و بقول استاد بیشتر اهداف چنین شکلی دارند به فلان عدد مالی برسم فلان چیز رو بخرم و … است.

    اما اینجا توی این فایل استاد به موضوع کلی و بسیار حیاتی اشاره کردند که آقا اگر ظرف شما وسیع تر بشه بزرگتر بشه عمیق تر بشه نعمت و ثروت بیشتر درش جا می گیره.

    پس اگر من فلان نعمت و هدف رو میخوام بیام شخصیت و رفتارهام و اعمال رو به تغییر بدم سطح لیاقت خودم رو به جایی برسونم که انگار اون نعمت رو دارم

    داشتن اون نعمت رو برای خودم بدیهی کنم.

    کسی که میخواد یه ماشین میلیاری رو صاحب بشه اما رفتار هاش مثل کسی هست که انگار یه ماشین معمولی رو بهم بزور داره و میخواد همینی که دارم از سرمم زیادی است معمولا صاحب ماشین میلیاردی نمیشه.

    کسی که داره یه خدمتی رو به مبلغ پایینی می فروشه و خودش رو در اون حد نمیبینه که با مبلغ بالاتر اون خدمت رو عرضه کنه

    خب معلومه مشتریانی که حاضر باشن مبلغ بالاتر رو به خاطر اون خدمت پرداخت کنن رو نداره اون مشتریان با کیفیت به سمت فروشندگانی هدایت می شوند که خودشوون و محصولات و خدماتشون رو با ارزشون می دونند.

    پس نتیجه می گیریم اگر میخواهیم رشد کنیم و به اهدافی برسیم و به درامدی برسیم بایستی ارزش خودمون و خدمات و محصولاتمون رو بدونیم.

    هرچقدر بیشتر قدر بدونیم مشتریان با کیفیت تر و پروژه های بزرگتری به سمت مان جذب می شود.

    در کل می توانم این موضوع به هدف رسیدن رو در این فرمول خلاصه کرد:

    – که ما هدفی رو تعیین می کنیم.

    – باورهای مناسب در جهت رسیدن به اون هدف رو هم در خودمون می سازیم.

    – طوریکه ضمیر ناخوداگاه ما کانون توجه و تمرکزش روی هدف قفل شده است.

    – و اگر خودمون رو لایق داشتن اون هدف بدونیم

    – لاجرم به اون هدف دست پیدا میکنیم.

    بسیار ممنونم از استاد عباس منش گرامی برای فایل های فوق ارزشمندم

    براتون آرزوی سلامتی و ثروت فراوان و همچنین برای خانم شایسته و سایر دوستان سایت ارزوی بهترین ها در سال جاری رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  8. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2036 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    تا همین چند ماه قبل خیلی از خواسته ها رو برای نشون‌دادن به بقیه میخواستم.. ولی بعد دوره احساس لیاقت یاد گرفتم که تمرکز رو بذارم روی خودم.. هدفم فقط برای خودم باشه و اگه برای اینه که به بقیه نشون بدم ، پس نمیخوامش و یه خواسته سطحیه

    من همیشه توی ذهنم عدد ثروت میاوردم ، البته خواسته ها رو هم همیشه مشخص میکردم

    اما الان متوجه شدم که ثروت رو برای خودم بخوام که ازش لذت ببرم و باهاش چیزهایی که میخوام رو بخرم ، پس خواسته هام رو مشخص و واضح تر کنم

    در مورد هزینه دریافتی… یعنی یادم میاد خنده م‌ میگیره! بساطی‌ بود ! بقول همین دوستتون که جرائت نمیکرد عدد مورد نظرش رو بگه، من عددی که مصوبه هم بود نمیتونستم بگم! الان میفهمم که خودم رو لایق نمی دیدم و خدماتم رو ارزشمند نمیدونستم…

    البته با دوره عزت نفس به مراتب بهتر شدم ولی بازم با ترس و لرز بود که گاهی طرف هم میرفت و برنمیگشت…

    اما دوره احساس لیاقت میخ رو جوری کوبوند که ارامش روانی من فراهم شده .. نه زور زدن روحی، نه حرص خوردن یا الکی خودمو قانع کردن… حقم برام «بدیهی و طبیعی» شده و اگه کسی نمیخواد حق من رو پرداخت کنه یعنی اصلا در مدار من نیس، پس قطعا میره که برای جفت ما بهتره

    سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  9. -
    حسام گفته:
    مدت عضویت: 1976 روز

    اساتید عزیزم

    سلام

    سال نوتون مبارک

    دوستان عزیزم در سایت بهشتی من

    سال نوتون مبارک

    استیکر گل های فراوان از همه رنگ + قلب فراوان فقط قرمز قرمز

    احساس این لحظه من

    سال 1403 شروع شده و من ساعت 12  ظهر از خواب بیدار شدم و الان خونه پدر همسرم هستیم

    امسال ساعت 6 صبح سال تحویل شده

    از شهر خودم کاشان اومدیم به شهر گرگان

    و اینجا هوا جوریه که داره برف می یاد

    همه برادر خانم ها و خانم هاشون و بچه هاشون توی حال هستیم

    روبوسی ها و عیدی دادن ها به بچه ها تموم شد

    همه شروع کردن به تماس با عزیزانشون برای گفتن تبریک عید

    من تا اونجایی که یادمه برای 47 سالی که زندگی کردم

    از 10 تا 20 سالگی توی خونه بودم

    از 20 تا 30 سالگی عیدها با دوستام بودم و توی این مراسم ها نبودم

    از 30 تا 46 سالگی عیدها تنهای تنها بودم و من منزلم بودم و خانوادم شمال خونه خانوادشون بودم

    و الان در 47 سالگی برای اولین بار عید نوروز با خانواده خانمم بودم

    از یکم قبل تر بگم

    من 3 تا خواهر و 3 تا برادر دارم

    پدر و مادر درقید حیاتن

    3 تا دایی خانمم و عمه هاش و ……

    خلاصه

    وقتی دیدم همه شروع کردن به تماس تلفنی با عزیزانشون و خوش و بش های معمول……..

    یه احساس تنهایی

    یه احساس غریبی

    یه احساس تنها بودن

    یه احساس اینکه من به کی باید زنگ بزنم

    بعد گفتم اصلا چرا باید زنگ بزنم

    یه احساس گناه اومد سراغم

    اگه مث بقیه زندگی کرده بودی

    اگه دوستاتو نگه داشته بودی

    اگه هر سال اینکار تماس تلفنی داشتی

    الان راحت بودی

    احساس سرزنش خفیف

    احساس از بقیه عقب افتادن

    احساس بی کسی

    احساس بی ارزشی

    یعنی

    چون تو به هر دلیلی با دیگران تماس نمیگیری و عزیزی نداری و دوستی نداری

    پس تو بی ارزشی

    پس تو بی لیاقتی

    پس تو ،  احساس گناهی که داری طبیعیه

    و وقتی اومدم توی کوچه تا با خودم خلوت کنم و از هیاهو و شلوغی دور بشم

    و ببینم با کدوم گناه شیطان داره منو گناهکار میدونه

    …..

    توی کوچه به خدا گفتم کمکم کن

    خدا بهم گفت

    یادته کامنت آقای عطار روشن

    یادت اومد

    حالا جواب نجواها رو بده

    آیا با تماس نگرفتنم الان دارم به دیگران لطمه میزنم

    از لحاظ

    مالی

    عاطفی

    احساسی

    و ذهنی

    و ……

    جواب نه

    پس به کدوم گناه داری حرف نجواها رو قبول میکنی

    الان مدیرم اجازه داده مرخصی داده من برم شمال تفریح

    من عید رو بش تبریک نگفتم و تشکر نکردم بابت مرخصی

    آیا این بی معرفتیه

    آقا رضا ایده الهی رو بهم گفت

    گفت اگه پدرم تنها دارائیشو بهم داد و فوت کرد و من فرصت جبران نداشتم اون لذت پدر بودنشو تجربه کرده

    منم به خودم میگم

    مدیر من‌داره با مرخصی دادن به من تجربه انسان بودنش و محبت به کارمندش  رو تجربه میکنه ،،، خودش داره لذت محبت کردن رو با مرخصی دادن و غیره تجربه میکنه و ربطی به قسمت من نداره

    اون داره از تجربه خودش لذت میبره

    و ربطی به تجربه من نداره

    اگر به هر دلیلی

    من مث دیگران رفتار نمیکنم

    اگه من  به هر دلیلی با دیگران تماس نمیگیرم و دلیل بر این نیس که کسی دوسم نداره و عزیزی ندارم و دوستی نداری

    پس من‌بی ارزش نیستم

    پس من  بی لیاقتی نیستم

    پس این نجوای شیطان ،  احساس گناهی که داره بهم میده طبیعی نیس و دروغه

    دوستان عزیزم

    اگه بخوام آموزه های استاد عزیزم

    رو بیادم بیارم

    نجواهای شیطان

    اومدن از مقایسه شروع کردن

    چرا اینا اینهمه دوست دارن و من ندارم

    بعد منو وادار کردن با خودم بد صحبت کنم

    بعد نجواها منو از احساس ارزشمندی بدون قید و شرط گرفت

    و گفت تو بی ارزشی

    و ادامه ماجرا

    ولی منکه تونسته بودم با دوره بینظیر و توحیدی احساس لیاقت خودمو بهتر بشناسم

    تونستم ظرف مدت نیم ساعت حالمو خوب کنم

    استاد عزیز

    استاد شایسته عزیز

    دوستان عزیز

    سال سرشار از مهربانی و شادی و ارزشمندی رو

    همراه با درآمد بیشتر و

    سلامتی و

    همه نعمتها براتون آرزو میکنم .

    استیکر گل های فراوان از همه رنگ

    + قلب فراوان فقط قرمز قرمز

    عاشقتونم

    حسام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2237 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام به آقا حسام عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم

      سال نوی شما مبارک باشه.

      ان شاءالله سالی پر از خوشی و سلامتی و شادی و نشاط و نعمات بی پایان الهی و سراسر آرامش و احساس خوب و عالی داشته باشید.

      یه سالی پر از اتفاقات عالی و شگفت انگیز که هر روز خدا با این اتفاقات سوپرایز بشد.

      آقا حسام عزیز سپاس گذارم که پاسخ کامنت مرا در جلسه احساس لیاقت دادید و باعث شدید که اون کامنت رو بخونم و به گذشته مضحک خودم بخندم. و خدا را شکر کنم که به چه مسیر زیبایی هدایت بشم که هم سعادت دنیا رو داره هم عقبا.

      قبل از اینکه بیایم پاسخ کامنت شما را بدم داستان هدایت شما را خوندن بعد بلافاصله اومدم این کامنت شما را خوندم و خدا را شکر کردم که 180 درجه تغییرات رو میشد مشاهده کرد. در داستان هدایت نوشتید که تنهای تنها هستید و الان در کنار خانواده همسرتون عید رو سپری کردید.

      این همه تعهد برای ادامه مسیر و ایجاد این همه تغییرات جای بسی تحسین داره. شما را تحسین می کنم و براتون از خدای مهربان بهترین ها رو خواستارم.

      در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشید الهی آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    امين حيدرهايي گفته:
    مدت عضویت: 1390 روز

    خدارو صد هزار مرتبه شکر که شرایط و فرصتی ایجاد شد تا این فایل رو ببینم،استاد عزیز سپاس فراوان از راهنمایی ارزشمند شما در خصوص هدف گذاری جهت سال جدید،

    بطور واقع بحث احساس خود ارزشمندی گلوگاه مسیر زندگیه خیلی از ماهاست،امیدوارم امسال با بهره بردن از راهنمایی شما و عملیاتی کردن این صحبتهای ارزشمند برای همه سال متفاوت و روشنتری باشه.

    بسیار بسیار سپاسگزارم از خداوند متعال برای هر چیزی که در زندگی تجربه میکنم،

    انشالله با کمک خداوند من هم نیز در بهبود شخصیتم در سال جدید بتونم قدمی بردارم،

    در واقع شخصیت و حس ما نسبت به خودمون هست که افکارمون و بعد از اون زندگیمون رو میسازه،امیدوارم نور درونم قویتر و پررنگتر بشه تا تجربه ای شیرین‌تر از هر سال رو در زندگیم داشته باشم.

    انشالله سال جدید برای همه همراه با سلامتی و شادی باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای: