https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-19 06:08:272024-09-08 08:12:02قلبی که به سوی خداوند باز می شود
742نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
دیروز که در این سرگردانی بودم و نمیدونستم چیکار کنم….یجوری بودم انگار سررشته تمام امور رو از دست داده باشم ،سرگردان و حیران بودم….میخواستم برم سراغ قرآن طبق عادت همیشگیم…اما با خودم گفتم از بابا منکه درک درستی از قرآن ندارم چرا هی بخودم دلخوشی الکی بدم
اخه سر قضیه ی روابط عاطفیم و تنش هایی که پیش اومده بود من مرتب از قرآن آیاتی رو میدیدم که میگه ما ناپاک رو از پاک جدا میکنیم
تو آیاتی از سوره ی آل عمران و دوتا سوره ی دیگه که الان خاطرم نیست
خلاصه من رو حساب دیدن این آیات همش منتظر بودم عذاب خداوند بر شوهرم نازل بشه و بی آبرو بشه و من خیلی سریع ازش جدا بشم
اما بهرحال قدم های درست یا نادرست من باعث شد که من تو پروسه ی گرفتن گرفتن وکالت طلاق بیافتم
یعنی شوهر من که بشدت با دادن حق طلاق مخالف بود الان راضی شد که بهم حق طلاق رو بده(این واسه من معجزه بود)اما همین گرفتن حق طلاق با قاطی شدن با شرک خفی من خیلی طولانی شد
مرتب از خداوند استغفار طلبیدم و کلی گفتم که اللهم الغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا
اما هنوز این وکالت نامه بدستم نرسیده
من هم. بدیده ی خیر نگاه میکنم و میگم حتما خدا بهترش و بمن میده ،
خلاصه تو همون وقتی که تو سردرگمی بودم خداوند از زبان دخترم با من حرف زد
دخترم دو روز پیش اومد و همین سوره ی الم نشرح لک ذکرک
یه احساسی بهم گفت که فرشته تو نرفتی قرآن و باز کنی تا باخدا حرف بزنی ..خدا خودش برات فرستاد آیاتش رو
اما شیطان ذهن گفت که برو بابا دلت و الکی خوش میکنی…خدا چرا باید باتو حرف بزنه ،تو گنهکاری
من فقط تنها کاری که کردم نه به سرزنش های ذهنم توجه کردم و نه به اون آیاتی که از زبون دخترم شنیدم توجه کردم
اما امروز هم که با همون حال دو روز پیشم اومدم تو سایت و از خداوند هدایت خواستم به این فایل فوق العاده هدایت شدم،و دیدم خداوند با لب و دهن شما با من حرف زد
آره درسته……..
خداوند یه بار خیلی سنگین رو از روی دوشم برداشته بود چند وقت پیش
خدایا شکرت
خدایا شکرت
شکرت که با من حرف میزنی
الهی قربونت برم که از زبون استادم منو هدایت میکنی
الهی فدات بشم که برای من خیر میخوای
الهی قربونت برم استاد که میگی هیچکس جز خود آدم کنترلی بر زندگی خودش نداره
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان همفرکانسی ام
اول از همه من تحسین میکنم این رابطه صمیمی و عاشقانه و محترمانه ای که بین استاد عباسمنش و عشقشون خانم شایسته هست . واقعا وقتی یکی از فایلهای سایت رو میبینم که شما دوتا عزیز با هم هستید ، اولین چیزی که توجه منو به خودش جلب میکنه این رابطه عاشقانه و محترمانه و کاری هست که شما دارید و این باور رو برای من منطقی میکنه که بله میشود در یک رابطه تا این قدر عاشقانه و بدون وابستگی بود ، در عین حالی که اینقدر احترام همدیگر هم رعایت میشود و با محترمانه ترین القاب و عناوین همدیگه رو مخاطب قرار بدیم و تازه همکار هم باشیم. من که لذت میبرم از این ترکیب جادویی !!!
خدایا شکرت که من شاگرد استادی هستم که در تمام جنبه های زندگیم میتونم ازش الگوبرداری کنم.
اما چقدر موضوع خوبی رو شما باز کردین برامون استاد عزیزم ! اینکه وقتی قلبمون باز میشه برای الهامات واقعا میتونه ورق برگرده . واقعا من این تجربه رو داشتم تو زندگیم که تو موقعیت های خیلی سختی قرار گرفتم که اگر خداوند کمکم نمیکرد معلوم نبود چه بلاهایی سرم می اومد و مسیر زندگیم به کجاها نمیرفت . یکی از بدترین شرایطی که حتی فکر کردن بهش اذیتم میکنه زمانی بود که من مستاجر بودم و چقدر عذاب میکشیدم بخاطر باورهای محدود کننده خودم . من یادم میاد که توی حدود 16 سال زندگی مشترکم حدود 23 بار اسباب کشی کردم و چقدر برام سخت بود این کار ! یعنی بعضی وقتها حاضر بودم یک هفته برم برای کسی مفتی کار بکنم زیر افتاب داغ ، ولی وسایلم رو جابحا نکنم . تا دو سه روز نمیتونستی وسایل رو جمع کنی بزاری تو کارتن. تا یک هفته _ ده روز هم نمیتونستی بچینیشون داخل خونه . هر خونه یگکه میرفتی یه دردسرایی داشت …. از اولین روزی که میرفتی تو خونه باید به فکر روز آخر قرارداد بودی که ببینی دوباره صاحبخونه ، خونه رو بهت میده یا نه ؟! و هزار بدبختی دیگه …
اما وقتی که بقول معروف تسلیم شدم و از روی ناچاری رو آوردم به خدا و اروم اروم احساسم بهتر شد و با این بحث های موفقیتی و قدرت باورها و احساس خوب داشتن آشنا شدم ، دیگه ورق برگشت و توی مدت زمان کوتاهی من خونه دار شدم . دیگه از اون مهدی ناامید ، بد شانس و خودخور و غمگین که همه شعرهاش غمگینانه و نا امیدانه بود ، تبدیل شدم به یک مهدی مثبت اندیش و خوش شانس و خوشحال که حالا داره به رویای نوشتن یک کتاب انگیزه بخش فکر میکنه !
بقول قران و بقول استاد همراه هر سختی ، آسانی هست ! ولی این ما هستیم که انتخاب میکنیم تو مدار کدومش قرار بگیریم و بعد خداوند ما رو آسون میکنه برای اون انتخابمون !
من الان یکی از شکرگزاریهای اصلیم وجود همین قوانین بدون تغییر خداونده ! قوانینی که الحق و النصاف خطا نمیکنه ! استاد باز هم ازتون ممنونم بخاطر این آگاهی هایی که با ما به اشتراک میگذارید .
امیدوارم که در پناه الله یکتا همیشه همینطور سالم و شاد و موفق باشید.
الهی به امید تو شروع میکنم و نمیدونم کی تموم بشه متنم و این همه حرفی که توی دلم هست .
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز .
ازتون سپاسگذارم بابت این فایل که به محض دیدن بنرش توی صفحه اول سایت در حال راه رفتن وایستادم ورفتم یه صندلی پیدا کردم و نشستم تا ببینم قراره به کجا هدایت بشم . استاد اصلا اسم فایل حاوی یه نوری بود ، و چهره خندان شما و خانوم شایسته این روحانی بودن فایل رو چند برابر میکرد . بعضی فایل ها اصلا حتی بنرش توحیدی هست . مث این فایل ، مث فایل پدیده همزمانی ، مثل فایل هدایت خداوند و افتادن یه ماده شوینده و فایلی که بعدش تهیه شد و چه هدایتی بود . یاد اون آیه افتادم که خداوند در سوره بقره میگه خداوند را باکی نیست از ابنکه به پشه ای و یا فراتر از آن مثل بزند … ماجرای تولید اون فایل هم همین شد که یه ماده شوینده بشه هدایتگر قوم و قبیله ایی که به دنبال یکتا پرستی و موحد بودن هستن و خداوند آنها رو با یک ماده شوینده هدایت میکنه .
موحد بودن میتونه به همین سادگی هدایتت کنه ، میتونه با یه حرف ، با یه بارون ، با یه منظره و…. هدایتت کنه . مث پیامبر که هدایت شد . مث استاد عباس منش که هدایت شد ، مث خانوم شایسته که هدایت شد و مث نفیسه که هدایت شد . همین الان وسط تابستون داغ و هوای بسیار گرم یه بارون زیبا هوای تهرانو لطیف کرد که به محض شنیدنش پریدم دم پنجره و سپاس گفتم و گفتم این هدایته ، این نویده ، این نعمته … من دو روز پیش گفتم خدایا ای مهربان ترین مهربانان تو حکیمی و مدبر و تدبیر گر ، احساس میکنم که دلم بارون میخواد ، احساس میکنم که نیاز دارم بارون ببینم . دلم برای رحمت بارونت تنگ شده و امروز اینو دیدم که رحمت الهی نصیبم شد و ابرهای باران زا به سمت من هدایت شد و الان داره با نسیم بعد از بارون صورتم رو نوازش میکنه . چقدر این نسیم لذت فراوونی رو بهم میده .
و اما همزمانی فایل شما با هدایتی که دنبالش بودم حال این روزای منو بهتر و منو بهت زده تر میکنه از اینکه بهم میگه نفیسه قلبتو باز کن …
خداوند با این فایل باهام حرف زد ، خداوند ترمز زندگی منو بهم گفت ، خداوند دوباره و دوباره هدایتم کرد .
من چهار سوره شمس ، لیل ،ضحی و شرح رو خیلی دوست دارم و هرجا احساس کنم مشکلاتم داره بهم فشار میاره به این 4تا سوره مراجعه میکنم و چقدر در همه ابعاد بهم کمک میکنه ، چقدر دیدم رو باز میکنه ، چقدر قلبمو اروم میکنه ……..
وقتی خدا بهم میگه :نفیسه مگه سینه ات رو نگشاده ام ؟ و بار سنگین ات را از دوشت برنداشتم ؟ ان که برای تو کمرشکن بود ؟ و نامت رو بلند نکردم ؟
چرا تو قلبمو و سینه ام رو باز کردی با فردی به نام استاد عباس منش که دست تو بود تا بهمون از زبان تو بگه ،،، از زبان تو بگه که نذار بار زندگیت شونه هاتو خم کنه … سینه ام رو گشاده ایی با این حرفت که گفتی دنیا قانون داره …. با این نویدت قلبم آروم گرفت …. نگرانی ازم دور شد ، دیدم باز شد ، قدرت رو از بیرونم گرفتم … دیگه برام مسخره هست وقتی یکی میگه فلانی یا بهمانی نمیذاره ، فلانی قدرت داره ، و هزاران باور مسخره شرک آلود که توی مغزمم دیگه نمیگنجه … و بار سنگین رو از دوشم برداشتی ، باری که هزاران نفر رو میبینم در اطرافم دارن باهاش زندگی میکنن ولی من سه ساله که اون بار از دوشم برداشته شده ، باری که همه فکر میکنن طبیعیه و جزئی از روند زندگیه …. ولی من دیدم نه اونو نمیخوام و به خاطر کم بودن مقاومت هام و باورهای هم جهت سریع بهش رسیدم که هر کی میفهمه میگه چقدر شانس داشتی … یا چقدر خدا دوست داشته و چیزایی مث این …. ولی من میگم این لطف خدا بوده و به نظرم یه نعمت طبیعی هست . و دیگه کمر شکن نیست … نعمت شده … تمامش نعمته …
و نامت را بلند نکردیم ؟
چرا نامم را بلند کردی اینقدر بلند که خودم خبر ندارم … اینقدر عزت دادی که افرادی و کسانی در موردم صحبت میکنن که من نمیشناسمشون …. میان جلو سلام و احوالپرسی میکنن و ازم تشکر میکنن به خاطر کارهام ولی من نمیشناسمشون و میزبان میاد تا بهم معرفی شون کنه … آره تو اسم منو پیچوندی تو گوش مردم . توی همه فک و فامیل ، توی همه همکارام …. تو به من عزت دادی …
اما چرا فراموش میکنیم . چرا یادمون میره .؟؟؟؟؟؟؟
چرا یادمون میره با هر سختی آسانی هست …
چرا تاکیدت رو بر این موضوع فراموش میکنیم
چرا راه رو برای شیطان ذهن باز میذاریم ….
چرا به قول شما خوشی بهمون نیومده ….
چرا خودمون رو لایق این آسانی های ممتد نمیدونیم
چرا غرق در خوشی میشیم و یادمون میره بعد از اینکه فارغ بشیم باید سراغ کوشش دیگه ،برنامه بعدی ،هدف بعدی بریم ….
اینا همش به خاطر اینه که باورهامون تثبیت نشده … هویت و شخصیتمون قوی نشده ……
فکر نمیکنیم که اون کار کردن ها بود که شرایط این شد ….
اطمینان نمیکنیم که سی سال روش زندگیمون رو رها کنیم و به چیزی که نمیبینیم دل ببندیم
همونی که خدا توی اولین سوره به عنوان اولین ویژگی متقین میگه :به غیب ایمان دارند …
آخه سی سال همه چیو با چشم دیدی … فکر نمیکنی فرکانس بوده که این نتایجت رو رقم زده …
آخه فرکانسو نمیبینی ….
به قول شما که توی دوره 12قدم میگین اگر یه کار عملی انجام بدم یه اتفاقی داره می افته اما کار ذهنی که کاری نمیکنه …..
اما …
اما….
اما…
دقیقاً همینه که داره کارا رو انجام میده
دقیقاً همینه که داره اون کارای عملیت رو به نتیجه میرسونه …..
من جزو آدمایی هستم که استاد انجام دادن کار فیزیکی هستم . یکی از پاشنه های اشیلم هم همینه …..
اینکه بیام و بخوام باور کنم کار ذهنی بعد این همه کار یدی فقط موثره واقعا مث سیمان و بتنی هست که تا مغز سرم چسبیده … خیلی تلاش ،خیلی مثال، خیلی باور هست که باید جایگزین بشه … اینقدر سخت و سفت چسبیده که بعد از راه اندازی کسب و کارم که افتتاح کردم نتیجه نگرفتم … تلاش فیزیکی کردم ،همت کردم ،پا رو ترسام گذاشتم … اما جواب ؟؟؟
نشد
نشد
نشد
توی اون لحظه احساس کردم خدا نشسته جلوم زل زده تو چشام و با یه لبخند میگه :
خسته شدی ؟
من : اره
خدا :بهت گفتم قانون رو … نگفتم ؟
من :چرا گفتی!
خدا:پس چرا عمل نمیکنی ؟
من :…………
چرا ! نفیسه ! چرا ؟؟؟؟؟؟؟
چرا سیمان کار فیزیکی سخت توی جان و جسمت رسوخ کرده ؟
چرا خودتو لایق یه زندگی آسون با درآمد بالا نمیدونی ؟
اصلاً بگو ببینم کی بهت گفته پول دراوردن از راه سخته ،از تلاش فیزیکی زیاده؟؟؟
مگه قرآن رو نخوندی ؟؟؟؟؟
مگه نمیگه با هر سختی اسونیه
مگه نمیگه اگر صدق بالحسنی بشی آسون میشی برای اسونی ها ….
مگه نمیگه خداوند در دین سختی قرار نداده
این همه آیه برای آسونی … این همه آیه برای راحتی
بازم به فکر سختی هستی …
عجب از این شیطان ذهن که چقدر قشنگ مسیر گمراهی رو برات آذین بندی میکنه …
چقدر قشنگ با این سختی ها تو رو قدرتمند زندگی خودت نشون میده !!!!
چقدر بهت میباله که تو قوی هستی اشکال نداره و هزاران حیله و مکر دیگه که شده نقطه ضعف های من که شیطان بیشتر از خودم منو میشناسه و از طریق اونها بهم حمله میکنه ؟؟؟
خدایا چه هدایتی بود ،
چه حرفی بود ،
چه راهنمایی بود ،
انشالله به لطف خدا بتونم با یادآوری زمان هایی که سینه ام را گشاده کردی و بارم رو از دوشم برداشتی و نامم رو بلند آوازه کردی هر روزم رو با این مهربانی تو اغاز کنم …. هر روزم را با یادآوری مهربانی ات که هیچ کس رئوف تر از تو نیست شروع کنم.
چه کسی مهربانتر ؟
چه کسی بخشنده تر ؟
چه کسی رزاق تر ؟
چه کسی کارساز تر ؟
چه کسی وهاب تر ؟
چه کسی عاشق تر ؟
چه کسی بی نیاز تر ؟
چه کسی ثروتمند تر ؟
چه کسی سلامت بخش تر ؟
چه کسی راهنما تر ؟
چه کسی شنوا تر ؟
چه کسی بینا تر ؟
چه کسی نزدیکتر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
معبودم دستانم را در دستانت میگذارم و سر تسلیم فرود میآورم و شاد و آرام به آغوشت برمیگردم که سینه ام دوباره گشاده شود و آرامش حاصل از این هماهنگی به جان و جسمم رسوخ کند !
چقدر خوشحالم که ب این فایل هدایت شدم و سپاسگزار خداوندم . خدایا شکرت
من تا الان 30 چند ساله ام هیچ وقت معنی این آیه را نمیدونستم که خدای من چی میگه و الان چقدر خوشحالم که دارم میفهمم که خدای من چی میگه و گفته با این که این آیه را سالهاست حفظم ولی اصلا معنی و مفهوم را تا الان نمیدونستم چقدر زیبا گفت استاد که با الهام و گوش کردن ب ندای درونی ب بهترین مسیر میرسی دیروز که سر کار بودم یهویی بهم الهام شد که پاشو برو خونه خواهرت اون ها تو شرایط تقریبا نامناسبی بودند و منم سرکار و بعد ب خدای خودم گفتم اجازه هست بعد ساعت کاری برم و من دوست نداشتم اونجا برم یعنی حوصله رفتارهای نامناسب و غیبت از این جور کارا نداشتم
چون هدایت شدم ب خودم یکم پیچیدم دوباره سوال کردم خدا جون باید برم و بهم گفته شد بله برو
دیگه تصمیم گرفتم چون قبلا امتحان کرده بودم این الهامات را نتیجه عالی حرکت کردم رفتم کلا همه چیز را فراموش کردم خودم سپرده ام دست خودش وارد شد ب محل و افکار قبل از ذهنم پاک کرده بودم
خیلی قشنگه الان که یادم میفته پی میبرم از قانون چقدر قشنگه این تیکه هم مدار و هم مسیر تازه دارم درک میکنم زمانی برای نهار از این جور کارها گذشت نشسته بود خواهرم متنی از دفتری را برای تایپ از من خواست که بخوانم و ایشون تایپ کنه من میدونستم کلاس میره ولی استاد و متن را هیچ وقت ب خودم اجازه پرسیدن یا دخالت نداده بودم و بی خبر متن مورد نظر مال ی استاد موفقیت بود که من ایشون نه مشناختم و نه زیاد ازشون پرسیدم
متن جالب بود که نوشته شده بود اتفاقات زندگی خودت رقم میزنی با افکارت و دشمن را نفس خوانده بود متن پیچیده بود ولی این جمله را درک میکردم تا این خواهرم خودش ب من گفت مدتی با این استاد سر میکنم و با اون حس خوبی دارم و حالم عالی از اتفاق من قدم اول استاد خریده بودم ولی عمقی کار نکرده بودم تصمیم گرفته بودم صبح اون روز عمقی جلسه اول نکته ب نکته گوش کردم و نوشتم و ظهر هدایت شدم و رفتم و این اتفاق افتاد
من که از ذوق این اتفاق اون جا خدا رو شکر میکردم و بلند میگفتم و بعد فایلی از اون استاد شنیدم که ب دنبال جواب سوالم مدت ها بود که جواب میخواستم سوالم این بود چرا من آدم های عالی جذب نمیکنم ؟؟؟؟
جواب تو اون فایل داده شد زمانی که من خودم عوض نشم شرایط بیرون عوض بشو نیست
دقیقا من صبحش تو ذهنم بود که این ترمز من هم هست من آدم ها با شرایط خودم جذب میکنم
بعضی موقع راضی شرایط نیستم شاد و پر انرژی نیستم و همچین آدم ها را جذب میکنم و این جالب بود اون استاد این طوری میگفت زمانی که تو آدم دروغ گو جذب میکنی تو متنفری از آدم دروغ گو البته این شخصیت دروغ گفتن هم تو وجودت هست ولی خبر نداری البته بارها شده که دروغ هم گفتی و تو چون این شخصیت داری اون جذب میکنی و خیلی قشنگ گفته شد
الان مدتی که فهمیدم جریان هدایتو قلبمو باز میزارم برای هدایت البته بعضی موقع ها متوجه نمیشم ولی قرار بیشتر تمرین کنم تا واضح تر و اکی تر بشم خدایا بابت قانونت که عالی شکر خدایا بابت استاد که واضح و بی پرده همه چیز برام توضیح میده شکر و سپاس بابت سایت قشنگت
درود و سلام خداوند به استاد عباس منش بزرگ وار و خانم شایسته دوست داشتنی
الهی 100 هزار مرتبه شکر اول اینکه تیپ دوست داشتنی و جذاب و شیک پوشتون رو دوست دارم استاد و خانم شایسته و چقدر بهتون میاد
و چقدر لذت بردم از فایل جدیدی که میشود به درک و آگاهی قرآن از طریق اگاهی دوست داشتنی استاد رسید خدایا شکرت وقتی قلبم و تمام وجودم را به تو میسپارم حالم خیلی خوب است و قلبم آرام و باز میشود و این کمک میکند که پیام خداوند را بفهمیم و به درک آن پی ببریم وقتی روی بحث توحیدی که خداوند را تنها منبع قدرت بدانم همه چیز به خوبی پیش میرود
و وقتی قلبمان باز میشود اصل از فرع رامیتوانیم به قول استاد تشخیص بدهیم و چقدر زیبا در مورد این آیه خوب گفتید استاد که بعد از هر سختی آسانی است یعنی وقتی در مسیر باشی آسانی هم با انتخاب خودمون با افکار خودمون آن را رقم میزنیم وارد زندگی ما میشود
وقتی هدف داریم و به اون هدف ادامه میدهیم و وقتی به آن هدف رسیدیم هدفهای بعدی را در مسیر ادامه میدهیم و اگر هدف بعدی را ادامه ندهیم رشد نمیکنیم و به پایین میرویم وقتی اشتیاق را به سمت پروردگار بیشتر میکنیم با ایمان و توکل حس خوب به هر هدفی میرسیم چون دست یافتنی است و خداوند برای من خوبی میخواهد درهای زیادی را برای من باز میکند
و این اعتبار را باید به خداوند بدهم چون فقط اون میتونه در هر شرایطی به من کمک کنه و این توکل کردن به خداوند ترس را از ما میگیرد استاد و خانم شایسته بینظیر بود خیلی سپاسگزارم وقتی صبح خوبم را با این فایل که در مورد سورههای قرآن بود شروع کردم احساس میکنم تمام انرژی دنیا جمع شدند و به من تزریق کردند و بسیار احساس خیلی خوبی دارم همه دوستان خوبم را به خدای بزرگ و مهربان میسپارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشالله
پاکترین درود و تحیت خداوند از اعماق وجودم تقدیم به قلب نازنین استاد عباسمنش عزیزم.
چه حسن انتخابی! منو بردید به ابتدای سال گذشته، زمانی که نقطه عطفی در زندگیم رقم خورد، به واسطه وصل شدن به نور هدایتی که تازه بعد از حدود 3 سال عضویت در سایت به قلبم تابیده شد و من شروع کردم به شاگردی کردن.
قبلش فقط یک عضو خنثی و حاشیه ای بودم. در کنار اولویتهای دیگه گهگاهی به سایت سر می زدم و حتی دوره 12 قدم رو هم با اینکه خریده بودم و گوش می دادم ولی عمقش رو درک نکرده بودم.
سال گذشته از لحظه سال تحویل، انگار که بعد از 38 سال تازه معنای «حول حالنا الی احسن الحال» رو درک کردم.
انگار که تازه دو ریالیم افتاد که کجای داستانم و باید چکار کنم.
از خدا خواستم که بهش نزدیک بشم. فهمیدم که چقدر بهش محتاج و به هر ذره ای از خیرش فقیرم.
و چه دلبری کرد برام!
چه برکتها و نعمتها و شادیهایی به زندگیم روانه کرد!
اگر تمام عمر سر از سجده برندارم و دائم ذکر شکرگزاری به لبم جاری باشه بیراه نیست.
چه تغییرات عظیمی در زندگیم رقم خورد که فقط بخشیش توسط دیگران قابل دیدنه. و همون هم خیلی واضح و بزرگه.
این روند خیلی کند از دو سه سال قبلش شروع شده بود و یادمه سه سال پیش دوتا فایل خیلی روم تاثیر گذاشته بود و اولین بار با اون دوتا فایل قلبم شستشو شد و اشک ریختم.
1- نامه 31 حضرت علی به فرزندشون امام حسن
2- دعای کمیل از زبان حضرت علی
این دو فایل شروع تغییرات نرم من بود.
اما فایلی که سال گذشته نور بسیار قدرتمندی در دلم ایجاد کرد و منو هفته ها بنده سربه زیر و سجده گزار درگاه خدا کرد همین فایل بی نظیر سوره انشراح بود.
اصلا تا چند روز کار من فقط اشک ریختن بود.
هنوز هم توی گوشیم دارمش.
چقدر این خدا عجیب مهربانه. چقدر زیبا و منطقی در زمانی که سینه محمد تنگ شده بهش دلداری میده و به یادش میاره بارهای گرانی که از روی دوشش برداشته.
بهش یادآوری میکنه که زمانیکه در اوج غم و درماندگی بودی من اینجا بودم کنارت، می دیدم، می شنیدم، و من بودم که اون بار رو از دوشت برداشتم. بدون و آگاه باش که تو نبودی، تو نمی تونستی، این من بودم که با سبک کردن بارت آوازه ات رو در جهان گسترده کردم.
محمد که به دنبال شهرت و اعتبار نبود، اما توکلش به منبع قدرت باعث شد هم غمش مرتفع بشه، و هم در عین حال نام نیکش عالمگیر بشه.
چه شباهت معناداری هست بین بندگان خالص خدا.
استاد عباسمنش عزیزم، ما همه انسانیم و گاهی دچار وسوسه های شیطان میشیم.
نفس اماره همیشه کار خودش رو میکنه، اما به قول همیشگی خود شما، به میزانی که سرمون جلوی خدا پایین باشه، سرمون جلوی غیر خدا بالاست.
و من وقتی سربلندی شما و آوازه ی نام نیکتون رو می بینم فقط و فقط تحسین می کنم این حد از بندگی و کوچکی کردنتون رو به درگاه عالی مرتبه خدا.
هرکسی که ارج و قربی دائمی در بین قلبهای مردم داره قطعا از همین فرمول استفاده کرده.
همنشین خدا بوده و خودش آگاهانه انتخاب کرده که محتاج رب باشه.
به یاد میارم جاهایی که با گوشت و پوست و استخونم درمانده و محتاج خدا شدم و ازش با عجز درخواست کردم. چقدر نیکو پاسخ داد.
عجز که میگم نه فقط گریه و زاری، بلکه تسلیم و ابراز ناتوانی.
اذعان به اینکه من نمی دانم و تو می دانی.
اقرار به هیچ بودن و هیچ ندانستن.
اونجاها بود که خودش هم برام امید شد.
هم توانایی جسمی شد.
هم قوت قلب و روحم شد.
هم پارتی شد.
هم زبانِ گویا شد.
هم گوشِ شنوا شد.
هم چشمِ بینا شد.
هم آبرو و اعتبار شد.
هم احترام و صمیمیت و عزت شد.
و هم نتیجه عالی شد.
خدا با کلام استاد ذره ذره بیشتر وارد دریچه های مختلف زندگیم شد. مثل نسیم ملایمی که با خودش عطر شکوفه های بهاری رو آورد. اون نسیم درختهای خشکیده وجودمو بارور کردند. شکوفه ها تبدیل به میوه شدند.
میوه ها بذر شدند و دوباره روییدند و باز هم ثمر دادند.
اینها به خدا شعر نیست واقعیت زندگی منه.
نتایج به اندازه ای که بندگی کردم تو دستمه.
همین الان روی تشک نرم ویلای بسیار زیبایی دراز کشیدم که با خانواده خوب و بسیار مهربان همسرم اجاره کردیم.
شبی در نهایت آرامش و در ویلایی در نهایت زیبایی. در طبیعت خوش آب و رنگ اطراف کرج. پر از باغهای میوه، با استخری پر از آب زلال و خنک که منتظره تا صبح بشه و ما بپریم توش و صدای خنده هامون فضا رو پر کنه، در معرض خنکی نسیم شهریورماه زیبا، با خوشقلب ترین آدمهایی که می تونستم از خدا بخوام.
این روابط زیبا قبل از تغییر من اصلا وجود نداشت. من منفور این خانواده بودم چون خودم ساخته بودمش. اما الان محبوبیتم رو با تمام وجود حس می کنم. ما قرار نبود امروز اینجا بیاییم اما تک تک اعضای خانواده همسرم هر کدوم چند بار زنگ زدن و گفتن جاتون خالیه پاشید بیایید. بالای 10 بار با من و ابراهیم تماس گرفتن تا بالاخره اومدیم.
این یعنی عشق.
یعنی ردپای خدا.
یعنی برداشتن بار گران از روی دوش من که سالهای اول زندگیم داشت کمرم رو می شکست. من واقعا اذیت بودم. اما روابط اینگونه تغییر کرد وقتی من انتخاب کردم که تغییر کنم.
از نتایج مالیم که قبلا هم گفتم. باز هم میگم.
ما سال گذشته تا نیمه اول سال ماهی حدود 5 تا 7 میلیون تومن درآمد داشتیم و ابراهیم مجبور شده بود علاوه بر بنگاه املاک اسنپ هم کار کنه.
بسیار در مضیقه بودیم.
اما الان درآمد هر روز ما 3 برابر یک ماه از سال گذشته است. تقریبا بین 15 تا 22 میلیون تومن در یک روز. اونم سود خالص….
یک نتیجه عالی دیگه تمرکز بیشتر من روی بازی و شادی کردن با دخترمه.
چه اوقات خوشی رقم خورد و چه قهقهه هایی با هم زدیم. چه بازیهای خلاقانه ای کردیم و چه درسها از این مسیر من آموختم.
من اصلا مادر شادی نبودم. شاید کسی باورش نشه ولی امسال موقع سال تحویل تنها دعایی که برای تمام سالم کردم این بود که مادر شادی باشم و توی خونه ام خودم بشم منبع انرژی مثبت و شادی و بازی. هدف امسالم فقط شاد بودن بوده و اینکه یاد بگیرم بی بهانه از همه چیز لذت ببرم.
سخت نگیرم و ساده بگذرم. دیدم رو به همه اتفاقات و شرایط باز بگذارم و بتونم انقدر همیشه حال خودمو خوب نگه دارم که مقاومتهام برای دریافت هدایتها کمتر و کمتر بشه.
و البته که شد.
این رشد رو در وجود دخترم دیدم. به واسطه رشد خودم. تغییرات بسیار بزرگی در وجود نازنینش رخ داد که قشنگ حس می کنم بخاطر تغییر ذهن منه.
نوشتن جزییاتش طولانی میشه.
برکت بزرگ دیگه ای که در راهه فرزند نازنینمه که ان شاالله به وقت خودش در آبان ماه قراره متولد بشه و نور چشم ما بشه.
اسمش رو «نوا» انتخاب کردم که بشه نوای خوش زندگیمون.
برگردم به عقبتر…
یادم میاد موقعی که دانش آموز پشت کنکوری بودم. چه ارتباط قلبی عمیقی به خدا داشتم. یک سال و نیم با تمام وجودم درس خوندم. روی هدفم موندم و این فقط خدا بود که سختی های مسیر رو برام هموار می کرد. با جسم و جون نحیفم روزی بین 8 تا 10 ساعت درس می خوندم ولی اون نور امید بود که منو در مسیر «فإلی ربک فارغب» نگه می داشت.
یادمه وقتی دلشکسته بودم و تنهایی داشتم بار غم یک جدایی خیلی سخت رو به دوش می کشیدم، با عجز و امید صداش زدم. گفتم دیگه بسه خدایا تو برام تمومش کن. تو جایگزین همه نداشته هام شو.
و چه پاسخ زیبایی بهم داد. یک سال طول کشید تا من به مرور در مسیر درست دریافت قرار بگیرم اما هیچوقت فراموش نمی کنم که چطور آروم آروم بار سنگین خفت و غم و ترس رو از روی دوشم برداشت و بجاش بهم آرامش و امنیت و عشق عطا کرد.
قطعا «همراه با» هر سختی آسانی است.
این منم که بلد نبودم راه آسون رو انتخاب کنم.
من از استاد عباسمنش برای اولین بار شنیدم و چهارستون بدنم اینو خواست. خواستم که راه های آسون و وجه راحت این دنیا رو طلب کنم.
الانم گهگاهی به خودم میام و می بینم از راه سخت دارم به دنبال خواسته هام میرم.
در صورتیکه اولا راه های راحت و کم هزینه و کمنر زمانبری قطعا وجود دارند.
دوما من اگر در مدار صحیح دریافت نعمت باشم، نعمتها به دنبال من میان و لازم نیست من به دنبالشون بگردم.
الهی باز هم از تو درخواست می کنم، مثل درخواست کردن یک عاشق از معشوق، مثل درخواست موسی در دل بیابان آوارگی، که راحت ترین راه ها و زیباترین و سرراست ترین مسیرها رو برای من هموار کنی و منو در آغوش خودت بگیری و بگذاری در صرلط المستقیم.
به صورتیکه که اصلا متوجه این تغییرات نشم و فقط لذت ببرم. پاهام منو ببرن و ذهن منطقیم از تعجب انگشت به دهان بمونه.
من می خوام یار تو باشم، بنده خاشع و بی ادعای درگاه تو باشم. می خوام همیشه فقیر خیرات تو باشم و تو بی نیازم کنی.
الهی به من بسیار بخشیدی و هر روزم رو با شکرگزاری تو آغاز می کنم و به پایان می برم، تو شاهدی.
از فضل معنوی و مادی خودت بی حساب و بی نهایت بر من ببخش و توفیق بده بی حساب و بی نهایت شکرگزارت باشم.
خدایا به استاد عزیزم، این بنده صالحت که بانی این خیر عظیم شد به مراتب بیشتر ببخش و کمک کن همیشه شاگرد خوبش باشم.
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان و دوست داشتنی
نمیدونم باید چی بنویسم و چی بگم ولی دلم خواست بیام فقط از ایمان شما استاد عزیزم بگم وقتی امروز با یک مثال به ظاهرساده ی شما در جلسه 4 دوره کشف قوانین زندگی قدرت ایمان شما به خداوند و باور خالق بودنتون، اشکهای من سرازیر شد و گفتم استاد شما به حق شایسته ی این زندگی هستین و حتی بیشتر و بیشتر و بیشتر. مثالی که شاید واسه خودتون به ظاهر خیلی ساده باشه
شما مثال زدین از ازمونیکه که کنار پنجره تنها نشسته بودین و منتظر اتفاق خوبی که باور داشتین واستون رقم میخوره و میگذشت دقایق و ثانیه های امتحان و وجود داشت هنوز ایمانی که میگه اتفاق خوب رقم میخوره و من نتیجه رو بدست میارم. 5 دقیقه مانده به پایان ازمون ولی هیچ اتفاقی نیفتاده ولی هنوز ایمان شما پابرجاست بدون هیچ دلهره ، بدون هیچ استرس و نگرانی ، حتی لحظه ای نگفتین که پس چرا نشد؟ وقتی تا الان نشده این 5 دقیقه اخر چه اتفاقی میخاد بیفته؟ ولی استاد عباسمنش باور داره اتفاق خوب رقم میخوره حتی همین 5 دقیقه اخر و این همون ایمانی هست که خدا بهش پاسخ میده. این یکی از همون ازمونهای ابراهیمی است که ازش سربلند میاین بیرون و پاداشش میشه اتفاق خوبی که باید میفتاد و رقم خورد. منه ملیحه حتی وقتی میشنوم و خودم رو تجسم میکنم در اون لحظات دیگه باورم رو از دست میدم و میگم دیدی نشد؟ دیدی همش الکیه. اخه تو این 5 دقیقه چه اتفاقی میخاد بیفته و ناامید میشم و مطمئنا نتیجه رقم نمیخوره و به من ثابت میشه که بله جواب نمیده.
تفاوت اینجاست استاد نازنینم ایمانی که عمل اورد و پاداشی که خداوند به شما داد. این حد از ایمان و باور شما هنوز هم وقتی بهش فکر میکنم اشک رو از چشمانم سرازیر میکنه.
و این باور قویتر شد و خالص تر و نتایج آسانتر و خالص تر و بیشتر و بیشتر.
استاد توحیدی من شما لایق این نتایج ، این زندگی و این بهشت زیبا هستین و حتی بهشتی که خدا وعده داده به انسانهای باایمان در سرای دیگر.
استاد نمیدونم چرا ولی احساس میکنم بعد از قانون سلامتی، شما به نظر من حتی خیلی ارومتر و صبورتر و مهربانتر از قبل شدین.( مسیر بی انتهای پیشرفت از هر نظر)
شما استادان عزیزم الگویی عالی ونمونه و خاص و توحیدی برای من هستین که تا کنون در عمرم ندیدم.
خیلی وقته ننوشتم ولی الان میخوام بنویسم خدایا خودت بهم بگو هر چی که لازم هست بنویسم تا قبل از هر کسی یه رد پای محکمی باشه برای خودم از همین آیه اول این سوره تا به یاد بیارم تا برای خودم یادآوری اش کنم
وقتی خداوند بهم میگه الم نشرح لک صدرک؟ چرا خدا جونم تو قلب من رو به سوی خودت باز کردی. به قول استاد این زمانی اتفاق افتاد که من خواستم و نخواستم باور کنم همینه که هست و خدای من وقتی شروع کردم به ساختن این باور تو ذهن و وجودم همه چی شروع کرد به تغییر کردن به بهتر شدن، اینقدر که الان حال خوبم پایدارتر شده بیشتر وقتها حالم خوبه
تو شغلی منی که دختری بودم که همیشه سعی کردم کار کنم ولی خب اوایلش بخاطر آشنا نبودنم با قانون سخت می گذشت ولی الان به اندازه ای که روی خودم کار کردم راحت تر شده، خیلی اطرافیانم رو می بینم که از دیگران میخوان کاری واسشون بکنند ولی من به لطف آگاهی هایی که اینجا با فایل های رایکان و دوره هایی که خریدم نوش جون کردم دیگرانی که بقیه خودشون رو میکشن کاری واسشون انجام بدن من همون دیگران رو حتی اگر کاری واسم کرده باشند ازش خارج شدم، حدود 4 سال پیش عموم من رو به یکی از اداره های مطرح استانمون معرفی کردم و من رفتم اونجا شاغل شدم اداره ای که قبل رفتنم خیلی واسم بزرگ بود رفتم و دو سال اونجا بودم ولی بعدش حس کردم متعلق به اونجا نیستم و کار نیاید اینقدر سخت باشه که من اونجا کلی بهم سخت میگذره و همین شد با اینکه یه منبع مشخص درامدی واسم بود ولی خارج شدم با اینکه حتی همکارام بعدش سعی کردن منو منصرف کنند و همین باعث شد فضا رو باز کنم برای ورود تجربه هایی که میخوام که یکی از مهم ترین آپشت هاش راحت بودنش و لذت بردن بود و همین باعث شد هدایت بشم به حوزه ای که تا چند سال پیش حتی نمی تونستم تو رویاهام هم بهش فکر کنم و اون عکاسیه که همین امروز هم اتفاقا سر یه برنامه عکاسی از مسابقات کونگ فو بودم
یا یکی از مهم ترین تجربه ها و درس هایی که از این سوره گرفتم مربوط به امسال که اگر اینجا در این فضا نبودم اگر این آگاهی ها رو دریافت نکرده بودم خیلی عجیب غریب و سخت بود و اونم رفتن مادرم از این دنیا بود که با تمام وجودم این آیه رو تو این تجربه و اتفاق زندگی کردم طوری که همون لحظه اول که مادرم رو دیدم بجای طلبکار بودن ازش که من رو چرا تنها گذاشت ازش تشکر کردم برای سالهایی که داشتمش و بهش قول دادم که از این به بعد خوشحال تر و موفق تر و حال خوب تر خواهم بود
ممنونم استاد عزیزم
بی نهایت سپاسگذارم از شما از مریم بانوی زیبای شایسته جان
از دوستان بی نظیرم که چـــــــــقدر کیف میکنم و یاد میگریم از کامنت های فوق العاده شون
دوستتون دارم خــــــــیلی
هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین
سلام به همه ی بچه هایی که هر کس اندازه ی درکش داره درس ها رو پاس میکنه.
این تلاش ها تحسین برانگیز هستن.
بهبودگرایی من دست به کار شد خانم شایسته جانِ نازنینم:
وقتی یه فایل میاد صبر میکنم تا چند بار گوش بدم بعد اگه کلامی اومد بنویسم…
الان اما نه…
1/5 بار گوش دادم و اومدم اینجا…
گفتم سمانه جونم تا همینجاشم بنویس:
مرسی استاد جان برای فایلِ جدید، ستاره قطبیم خلق شد.
مریم جون خوشحال شدم تو عکسِ بنرِ سایت، شما رو دیدم، حضورت شما شیرینه برام، صدات شیرینه برام، عینِ یکی از آبجی هام شدی، من عاشقِ آبجی هام هستم.
استاد مرسی از خودتون و تغییراتتون میگین، یاد میگیرم ازتون، با مثال بهتر درک می کنم.
از جفتتون ممنونم برای این فایلِ زیبا، زیبا از کلی جهات، برای این سوره، برای گشودن سینه و قلب به روی خدا، به سمتِ بهبودها، به سمتِ رشد…
آیا باری رو از دوشِ تو برنداشتیم که داشت کمرِ تو رو خرد میکرد؟
خدایا چقدر زیبا میگی، دقیق میگی، میزنی به هدف.
استاد، استادِ تشخیصِ اصل از فرعه و بچه هاشو طوری آموزش میده که خودشون بتونن تشخیص بدن، محتاج دیگری نباشن برای تشخیص. کاملا عزتمندانه هر کسی خودش کنترل و مدیریتِ زندگیش دستِ خودش باشه.
زیبا گفتی مریم جان.
استاد چقدر دقیق و زیبا گفتین در مورد کرایه تاکسی تا فلکه باهنر…
آرزوی شما برای اینکه همه تا آخر خط بیان که 75 تومن نصیبتون بشه نه 25 تومن یا 50 تومن…
چقدر خالص صحبت میکنین شما، تا عمقِ قلبم حرف هاتون نفود میکنه.
بیشتر از گذشته، هر لحظه عاشقِ شخصیت و منشتون میشم استادِ نازنینم…
دقیقا الان اذانِ ظهر به افق تهران داره از موبایلِ مادرم پخش میشه…
نشونه از این قشنگتر؟؟؟
اعتباری که از خدا گرفتین و تو کل زندگیتون پخش شده، احترام به نام خانوادگیِ عباس منش، برای شما که خواهران و اقوامتون اشاره کردن بارها…
خدایا شکرت برای استاد خوبم، برای همه ی چیزهای خوبی که تو زندگیش داره و بی نهایت بار لایقشه.
خدایا مرسی برای مهربونی هات، که با دستِ مادرم که نازم میکنه، میبوسه منو همین الان، دقیقا همین الان، بهم نشون میدی دوستم داری، عاشقمی، حواست بهم هست هر لحظه.
خداوند مهربانم مرسی اجازه دادی بنویسم…
خداوند هدایتگر و روزی دهِ من، مرسی روزی ام کردی این فایل رو گوش بدم، پیاده روی کنم، بیام خونه مادرم و کلی روزیِ غیر حساب و با حسابِ دیگه سرریز کردی تو زندگیم.
میدونم که این روزی ها، نعمات، برکات، ثروت ها همیشه بودن، هستن و خواهند بود…
من ترمز داشتم درک نمیکردم، خوشحالم که ترمزهام کم کم کنار میرن.
——————
چند ساعت پیش این کامنت رو نوشتم، بعد قبل از ارسالش، رفتم بیرون، الان باز کردم سایت رو فکر کردم کامنتم از دست رفته اما دیدم هنوز هست اینجا…
با عشق ارسالش میکنم.
کلی خوشحالی، حس خوب، لذت اومده برام از فضلِ خدا، خلق شده توسط خودم و …
خدایا شکرت برای مادرم، که با هم در مورد این مسیر زیبا کلی صحبت میکنیم، انرژی میگیریم.
مامانم بهم گفت: سمانه هر بار نیم پله بهتر شو…
این همون مفهوم روند تکاملی هست که استاد همیشه میگن، میگن هر بار کمی بهتر از قبل شیم.
مامانم که گفت هر بار نیم پله، بهتر شو بهتر درک کردم.
به نام خدای مهربان که برای من پاکی نیکی و درستی میخواد
استاد عزیزم همه ما هدایت میشیم از سمت خداوند ولی وقتی آگاهانه اینو درک کنیم راحت تر بر مسیر قدم میزاریم و با ایمان حرکت میکنیم اگر کاملا درک کنیم که خداوند تنها منبع قدرت توی زندگیمون هست و ایمانمون رو نشون بدیم بگیم که خدا تو مارو هدایت کن به سمت مسیر خوشبختی و موفقیت اونوقت دیگه نه ترسی داریم نه غمی چون میدونیم خدا هدایتگر ماست .
من فکر میکنم خدا که به پیامبر گفته مگه باری از رودوشت برنداشتیم ؟ آیا نام تورا بلند آوازه نکردیم ؟ و در ادامه که میگه همانا به همراه هر دشواری آسانیست یعنی سختی بوده که این خوشبختی و موفقیت را رسیدی .
توی زندگی ما همیشه وقتی توکل میکنیم قدم برمیداریم با ایمان جاهایی اتفاقات به ظاهر سختی میفته اینجاست که اونهایی که از قلبشون درک کردن خدارو میدونن و آگاهانه پیش میرن میفهمن این همون مسیر موفقیت هست ولی ظاهر این اتفاق سختی دیده میشه وگرنه هیچوقت خدا مارو به مسیر بد هدایت نمیکنه . اونم خدا؟ خدایی که ازش خوشبختی موفقیت خواستیم و توکل کردیم و پیش رفتیم . پس یادمون باشه خدا همیشه مارو به خوشبختی و راه راست میبره وقتی که توکل کردیم حرکت کردیم پس اتفاقات که ظاهر سختی دارن همون مسیر موفقیت و خوشبختی هستن . اگر آگاهانه تر نگاه کنیم میفهمیم درک میکنیم که این اتفاق که ظاهر سخت داره خود خوشبختیه .
استاد این حرفت خیلی به دلم نشست این یک مسیر هست مقصد نیست
هرچقدر پیشرفت کنیم و موفق باشیم بازم ادامه داره و این مسیر هست برای پیشرفت نه یک نقطه پایان .
با توکل به خدا و نترسیدن و اینکه هیچکسی در جهان کنترلی بر زندگی من نداره همچی به نفع من میشه . به شرط ایمان قلبی
بنام الله یکتا
سلام بر استاد عزیزم
امروز بیقرار بودم و هدایت شدم به این فایل گرانبها
دیروز که در این سرگردانی بودم و نمیدونستم چیکار کنم….یجوری بودم انگار سررشته تمام امور رو از دست داده باشم ،سرگردان و حیران بودم….میخواستم برم سراغ قرآن طبق عادت همیشگیم…اما با خودم گفتم از بابا منکه درک درستی از قرآن ندارم چرا هی بخودم دلخوشی الکی بدم
اخه سر قضیه ی روابط عاطفیم و تنش هایی که پیش اومده بود من مرتب از قرآن آیاتی رو میدیدم که میگه ما ناپاک رو از پاک جدا میکنیم
تو آیاتی از سوره ی آل عمران و دوتا سوره ی دیگه که الان خاطرم نیست
خلاصه من رو حساب دیدن این آیات همش منتظر بودم عذاب خداوند بر شوهرم نازل بشه و بی آبرو بشه و من خیلی سریع ازش جدا بشم
اما بهرحال قدم های درست یا نادرست من باعث شد که من تو پروسه ی گرفتن گرفتن وکالت طلاق بیافتم
یعنی شوهر من که بشدت با دادن حق طلاق مخالف بود الان راضی شد که بهم حق طلاق رو بده(این واسه من معجزه بود)اما همین گرفتن حق طلاق با قاطی شدن با شرک خفی من خیلی طولانی شد
مرتب از خداوند استغفار طلبیدم و کلی گفتم که اللهم الغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا
اما هنوز این وکالت نامه بدستم نرسیده
من هم. بدیده ی خیر نگاه میکنم و میگم حتما خدا بهترش و بمن میده ،
خلاصه تو همون وقتی که تو سردرگمی بودم خداوند از زبان دخترم با من حرف زد
دخترم دو روز پیش اومد و همین سوره ی الم نشرح لک ذکرک
یه احساسی بهم گفت که فرشته تو نرفتی قرآن و باز کنی تا باخدا حرف بزنی ..خدا خودش برات فرستاد آیاتش رو
اما شیطان ذهن گفت که برو بابا دلت و الکی خوش میکنی…خدا چرا باید باتو حرف بزنه ،تو گنهکاری
من فقط تنها کاری که کردم نه به سرزنش های ذهنم توجه کردم و نه به اون آیاتی که از زبون دخترم شنیدم توجه کردم
اما امروز هم که با همون حال دو روز پیشم اومدم تو سایت و از خداوند هدایت خواستم به این فایل فوق العاده هدایت شدم،و دیدم خداوند با لب و دهن شما با من حرف زد
آره درسته……..
خداوند یه بار خیلی سنگین رو از روی دوشم برداشته بود چند وقت پیش
خدایا شکرت
خدایا شکرت
شکرت که با من حرف میزنی
الهی قربونت برم که از زبون استادم منو هدایت میکنی
الهی فدات بشم که برای من خیر میخوای
الهی قربونت برم استاد که میگی هیچکس جز خود آدم کنترلی بر زندگی خودش نداره
صدبار اگر توبه شکستی باز آی
خدایا متشکرم
استاد عزیزم ممنونم
بینهایت عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان همفرکانسی ام
اول از همه من تحسین میکنم این رابطه صمیمی و عاشقانه و محترمانه ای که بین استاد عباسمنش و عشقشون خانم شایسته هست . واقعا وقتی یکی از فایلهای سایت رو میبینم که شما دوتا عزیز با هم هستید ، اولین چیزی که توجه منو به خودش جلب میکنه این رابطه عاشقانه و محترمانه و کاری هست که شما دارید و این باور رو برای من منطقی میکنه که بله میشود در یک رابطه تا این قدر عاشقانه و بدون وابستگی بود ، در عین حالی که اینقدر احترام همدیگر هم رعایت میشود و با محترمانه ترین القاب و عناوین همدیگه رو مخاطب قرار بدیم و تازه همکار هم باشیم. من که لذت میبرم از این ترکیب جادویی !!!
خدایا شکرت که من شاگرد استادی هستم که در تمام جنبه های زندگیم میتونم ازش الگوبرداری کنم.
اما چقدر موضوع خوبی رو شما باز کردین برامون استاد عزیزم ! اینکه وقتی قلبمون باز میشه برای الهامات واقعا میتونه ورق برگرده . واقعا من این تجربه رو داشتم تو زندگیم که تو موقعیت های خیلی سختی قرار گرفتم که اگر خداوند کمکم نمیکرد معلوم نبود چه بلاهایی سرم می اومد و مسیر زندگیم به کجاها نمیرفت . یکی از بدترین شرایطی که حتی فکر کردن بهش اذیتم میکنه زمانی بود که من مستاجر بودم و چقدر عذاب میکشیدم بخاطر باورهای محدود کننده خودم . من یادم میاد که توی حدود 16 سال زندگی مشترکم حدود 23 بار اسباب کشی کردم و چقدر برام سخت بود این کار ! یعنی بعضی وقتها حاضر بودم یک هفته برم برای کسی مفتی کار بکنم زیر افتاب داغ ، ولی وسایلم رو جابحا نکنم . تا دو سه روز نمیتونستی وسایل رو جمع کنی بزاری تو کارتن. تا یک هفته _ ده روز هم نمیتونستی بچینیشون داخل خونه . هر خونه یگکه میرفتی یه دردسرایی داشت …. از اولین روزی که میرفتی تو خونه باید به فکر روز آخر قرارداد بودی که ببینی دوباره صاحبخونه ، خونه رو بهت میده یا نه ؟! و هزار بدبختی دیگه …
اما وقتی که بقول معروف تسلیم شدم و از روی ناچاری رو آوردم به خدا و اروم اروم احساسم بهتر شد و با این بحث های موفقیتی و قدرت باورها و احساس خوب داشتن آشنا شدم ، دیگه ورق برگشت و توی مدت زمان کوتاهی من خونه دار شدم . دیگه از اون مهدی ناامید ، بد شانس و خودخور و غمگین که همه شعرهاش غمگینانه و نا امیدانه بود ، تبدیل شدم به یک مهدی مثبت اندیش و خوش شانس و خوشحال که حالا داره به رویای نوشتن یک کتاب انگیزه بخش فکر میکنه !
بقول قران و بقول استاد همراه هر سختی ، آسانی هست ! ولی این ما هستیم که انتخاب میکنیم تو مدار کدومش قرار بگیریم و بعد خداوند ما رو آسون میکنه برای اون انتخابمون !
من الان یکی از شکرگزاریهای اصلیم وجود همین قوانین بدون تغییر خداونده ! قوانینی که الحق و النصاف خطا نمیکنه ! استاد باز هم ازتون ممنونم بخاطر این آگاهی هایی که با ما به اشتراک میگذارید .
امیدوارم که در پناه الله یکتا همیشه همینطور سالم و شاد و موفق باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم .
الهی به امید تو شروع میکنم و نمیدونم کی تموم بشه متنم و این همه حرفی که توی دلم هست .
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز .
ازتون سپاسگذارم بابت این فایل که به محض دیدن بنرش توی صفحه اول سایت در حال راه رفتن وایستادم ورفتم یه صندلی پیدا کردم و نشستم تا ببینم قراره به کجا هدایت بشم . استاد اصلا اسم فایل حاوی یه نوری بود ، و چهره خندان شما و خانوم شایسته این روحانی بودن فایل رو چند برابر میکرد . بعضی فایل ها اصلا حتی بنرش توحیدی هست . مث این فایل ، مث فایل پدیده همزمانی ، مثل فایل هدایت خداوند و افتادن یه ماده شوینده و فایلی که بعدش تهیه شد و چه هدایتی بود . یاد اون آیه افتادم که خداوند در سوره بقره میگه خداوند را باکی نیست از ابنکه به پشه ای و یا فراتر از آن مثل بزند … ماجرای تولید اون فایل هم همین شد که یه ماده شوینده بشه هدایتگر قوم و قبیله ایی که به دنبال یکتا پرستی و موحد بودن هستن و خداوند آنها رو با یک ماده شوینده هدایت میکنه .
موحد بودن میتونه به همین سادگی هدایتت کنه ، میتونه با یه حرف ، با یه بارون ، با یه منظره و…. هدایتت کنه . مث پیامبر که هدایت شد . مث استاد عباس منش که هدایت شد ، مث خانوم شایسته که هدایت شد و مث نفیسه که هدایت شد . همین الان وسط تابستون داغ و هوای بسیار گرم یه بارون زیبا هوای تهرانو لطیف کرد که به محض شنیدنش پریدم دم پنجره و سپاس گفتم و گفتم این هدایته ، این نویده ، این نعمته … من دو روز پیش گفتم خدایا ای مهربان ترین مهربانان تو حکیمی و مدبر و تدبیر گر ، احساس میکنم که دلم بارون میخواد ، احساس میکنم که نیاز دارم بارون ببینم . دلم برای رحمت بارونت تنگ شده و امروز اینو دیدم که رحمت الهی نصیبم شد و ابرهای باران زا به سمت من هدایت شد و الان داره با نسیم بعد از بارون صورتم رو نوازش میکنه . چقدر این نسیم لذت فراوونی رو بهم میده .
و اما همزمانی فایل شما با هدایتی که دنبالش بودم حال این روزای منو بهتر و منو بهت زده تر میکنه از اینکه بهم میگه نفیسه قلبتو باز کن …
خداوند با این فایل باهام حرف زد ، خداوند ترمز زندگی منو بهم گفت ، خداوند دوباره و دوباره هدایتم کرد .
من چهار سوره شمس ، لیل ،ضحی و شرح رو خیلی دوست دارم و هرجا احساس کنم مشکلاتم داره بهم فشار میاره به این 4تا سوره مراجعه میکنم و چقدر در همه ابعاد بهم کمک میکنه ، چقدر دیدم رو باز میکنه ، چقدر قلبمو اروم میکنه ……..
وقتی خدا بهم میگه :نفیسه مگه سینه ات رو نگشاده ام ؟ و بار سنگین ات را از دوشت برنداشتم ؟ ان که برای تو کمرشکن بود ؟ و نامت رو بلند نکردم ؟
چرا تو قلبمو و سینه ام رو باز کردی با فردی به نام استاد عباس منش که دست تو بود تا بهمون از زبان تو بگه ،،، از زبان تو بگه که نذار بار زندگیت شونه هاتو خم کنه … سینه ام رو گشاده ایی با این حرفت که گفتی دنیا قانون داره …. با این نویدت قلبم آروم گرفت …. نگرانی ازم دور شد ، دیدم باز شد ، قدرت رو از بیرونم گرفتم … دیگه برام مسخره هست وقتی یکی میگه فلانی یا بهمانی نمیذاره ، فلانی قدرت داره ، و هزاران باور مسخره شرک آلود که توی مغزمم دیگه نمیگنجه … و بار سنگین رو از دوشم برداشتی ، باری که هزاران نفر رو میبینم در اطرافم دارن باهاش زندگی میکنن ولی من سه ساله که اون بار از دوشم برداشته شده ، باری که همه فکر میکنن طبیعیه و جزئی از روند زندگیه …. ولی من دیدم نه اونو نمیخوام و به خاطر کم بودن مقاومت هام و باورهای هم جهت سریع بهش رسیدم که هر کی میفهمه میگه چقدر شانس داشتی … یا چقدر خدا دوست داشته و چیزایی مث این …. ولی من میگم این لطف خدا بوده و به نظرم یه نعمت طبیعی هست . و دیگه کمر شکن نیست … نعمت شده … تمامش نعمته …
و نامت را بلند نکردیم ؟
چرا نامم را بلند کردی اینقدر بلند که خودم خبر ندارم … اینقدر عزت دادی که افرادی و کسانی در موردم صحبت میکنن که من نمیشناسمشون …. میان جلو سلام و احوالپرسی میکنن و ازم تشکر میکنن به خاطر کارهام ولی من نمیشناسمشون و میزبان میاد تا بهم معرفی شون کنه … آره تو اسم منو پیچوندی تو گوش مردم . توی همه فک و فامیل ، توی همه همکارام …. تو به من عزت دادی …
اما چرا فراموش میکنیم . چرا یادمون میره .؟؟؟؟؟؟؟
چرا یادمون میره با هر سختی آسانی هست …
چرا تاکیدت رو بر این موضوع فراموش میکنیم
چرا راه رو برای شیطان ذهن باز میذاریم ….
چرا به قول شما خوشی بهمون نیومده ….
چرا خودمون رو لایق این آسانی های ممتد نمیدونیم
چرا غرق در خوشی میشیم و یادمون میره بعد از اینکه فارغ بشیم باید سراغ کوشش دیگه ،برنامه بعدی ،هدف بعدی بریم ….
اینا همش به خاطر اینه که باورهامون تثبیت نشده … هویت و شخصیتمون قوی نشده ……
فکر نمیکنیم که اون کار کردن ها بود که شرایط این شد ….
اطمینان نمیکنیم که سی سال روش زندگیمون رو رها کنیم و به چیزی که نمیبینیم دل ببندیم
همونی که خدا توی اولین سوره به عنوان اولین ویژگی متقین میگه :به غیب ایمان دارند …
آخه سی سال همه چیو با چشم دیدی … فکر نمیکنی فرکانس بوده که این نتایجت رو رقم زده …
آخه فرکانسو نمیبینی ….
به قول شما که توی دوره 12قدم میگین اگر یه کار عملی انجام بدم یه اتفاقی داره می افته اما کار ذهنی که کاری نمیکنه …..
اما …
اما….
اما…
دقیقاً همینه که داره کارا رو انجام میده
دقیقاً همینه که داره اون کارای عملیت رو به نتیجه میرسونه …..
من جزو آدمایی هستم که استاد انجام دادن کار فیزیکی هستم . یکی از پاشنه های اشیلم هم همینه …..
اینکه بیام و بخوام باور کنم کار ذهنی بعد این همه کار یدی فقط موثره واقعا مث سیمان و بتنی هست که تا مغز سرم چسبیده … خیلی تلاش ،خیلی مثال، خیلی باور هست که باید جایگزین بشه … اینقدر سخت و سفت چسبیده که بعد از راه اندازی کسب و کارم که افتتاح کردم نتیجه نگرفتم … تلاش فیزیکی کردم ،همت کردم ،پا رو ترسام گذاشتم … اما جواب ؟؟؟
نشد
نشد
نشد
توی اون لحظه احساس کردم خدا نشسته جلوم زل زده تو چشام و با یه لبخند میگه :
خسته شدی ؟
من : اره
خدا :بهت گفتم قانون رو … نگفتم ؟
من :چرا گفتی!
خدا:پس چرا عمل نمیکنی ؟
من :…………
چرا ! نفیسه ! چرا ؟؟؟؟؟؟؟
چرا سیمان کار فیزیکی سخت توی جان و جسمت رسوخ کرده ؟
چرا خودتو لایق یه زندگی آسون با درآمد بالا نمیدونی ؟
اصلاً بگو ببینم کی بهت گفته پول دراوردن از راه سخته ،از تلاش فیزیکی زیاده؟؟؟
مگه قرآن رو نخوندی ؟؟؟؟؟
مگه نمیگه با هر سختی اسونیه
مگه نمیگه اگر صدق بالحسنی بشی آسون میشی برای اسونی ها ….
مگه نمیگه خداوند در دین سختی قرار نداده
این همه آیه برای آسونی … این همه آیه برای راحتی
بازم به فکر سختی هستی …
عجب از این شیطان ذهن که چقدر قشنگ مسیر گمراهی رو برات آذین بندی میکنه …
چقدر قشنگ با این سختی ها تو رو قدرتمند زندگی خودت نشون میده !!!!
چقدر بهت میباله که تو قوی هستی اشکال نداره و هزاران حیله و مکر دیگه که شده نقطه ضعف های من که شیطان بیشتر از خودم منو میشناسه و از طریق اونها بهم حمله میکنه ؟؟؟
خدایا چه هدایتی بود ،
چه حرفی بود ،
چه راهنمایی بود ،
انشالله به لطف خدا بتونم با یادآوری زمان هایی که سینه ام را گشاده کردی و بارم رو از دوشم برداشتی و نامم رو بلند آوازه کردی هر روزم رو با این مهربانی تو اغاز کنم …. هر روزم را با یادآوری مهربانی ات که هیچ کس رئوف تر از تو نیست شروع کنم.
چه کسی مهربانتر ؟
چه کسی بخشنده تر ؟
چه کسی رزاق تر ؟
چه کسی کارساز تر ؟
چه کسی وهاب تر ؟
چه کسی عاشق تر ؟
چه کسی بی نیاز تر ؟
چه کسی ثروتمند تر ؟
چه کسی سلامت بخش تر ؟
چه کسی راهنما تر ؟
چه کسی شنوا تر ؟
چه کسی بینا تر ؟
چه کسی نزدیکتر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
معبودم دستانم را در دستانت میگذارم و سر تسلیم فرود میآورم و شاد و آرام به آغوشت برمیگردم که سینه ام دوباره گشاده شود و آرامش حاصل از این هماهنگی به جان و جسمم رسوخ کند !
تا آسان شوم برای آسانی ها
و چه کسی از خدا به عهدش وفادار تر هست؟؟
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
«ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻱ، ﺩﻝ ﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﺎﻳﻞ ﻣﮕﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻤﺘﻲ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺑﺒﺨﺶ. ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺍﻱ. (٨) ال عمران
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
چقدر خوشحالم که ب این فایل هدایت شدم و سپاسگزار خداوندم . خدایا شکرت
من تا الان 30 چند ساله ام هیچ وقت معنی این آیه را نمیدونستم که خدای من چی میگه و الان چقدر خوشحالم که دارم میفهمم که خدای من چی میگه و گفته با این که این آیه را سالهاست حفظم ولی اصلا معنی و مفهوم را تا الان نمیدونستم چقدر زیبا گفت استاد که با الهام و گوش کردن ب ندای درونی ب بهترین مسیر میرسی دیروز که سر کار بودم یهویی بهم الهام شد که پاشو برو خونه خواهرت اون ها تو شرایط تقریبا نامناسبی بودند و منم سرکار و بعد ب خدای خودم گفتم اجازه هست بعد ساعت کاری برم و من دوست نداشتم اونجا برم یعنی حوصله رفتارهای نامناسب و غیبت از این جور کارا نداشتم
چون هدایت شدم ب خودم یکم پیچیدم دوباره سوال کردم خدا جون باید برم و بهم گفته شد بله برو
دیگه تصمیم گرفتم چون قبلا امتحان کرده بودم این الهامات را نتیجه عالی حرکت کردم رفتم کلا همه چیز را فراموش کردم خودم سپرده ام دست خودش وارد شد ب محل و افکار قبل از ذهنم پاک کرده بودم
خیلی قشنگه الان که یادم میفته پی میبرم از قانون چقدر قشنگه این تیکه هم مدار و هم مسیر تازه دارم درک میکنم زمانی برای نهار از این جور کارها گذشت نشسته بود خواهرم متنی از دفتری را برای تایپ از من خواست که بخوانم و ایشون تایپ کنه من میدونستم کلاس میره ولی استاد و متن را هیچ وقت ب خودم اجازه پرسیدن یا دخالت نداده بودم و بی خبر متن مورد نظر مال ی استاد موفقیت بود که من ایشون نه مشناختم و نه زیاد ازشون پرسیدم
متن جالب بود که نوشته شده بود اتفاقات زندگی خودت رقم میزنی با افکارت و دشمن را نفس خوانده بود متن پیچیده بود ولی این جمله را درک میکردم تا این خواهرم خودش ب من گفت مدتی با این استاد سر میکنم و با اون حس خوبی دارم و حالم عالی از اتفاق من قدم اول استاد خریده بودم ولی عمقی کار نکرده بودم تصمیم گرفته بودم صبح اون روز عمقی جلسه اول نکته ب نکته گوش کردم و نوشتم و ظهر هدایت شدم و رفتم و این اتفاق افتاد
من که از ذوق این اتفاق اون جا خدا رو شکر میکردم و بلند میگفتم و بعد فایلی از اون استاد شنیدم که ب دنبال جواب سوالم مدت ها بود که جواب میخواستم سوالم این بود چرا من آدم های عالی جذب نمیکنم ؟؟؟؟
جواب تو اون فایل داده شد زمانی که من خودم عوض نشم شرایط بیرون عوض بشو نیست
دقیقا من صبحش تو ذهنم بود که این ترمز من هم هست من آدم ها با شرایط خودم جذب میکنم
بعضی موقع راضی شرایط نیستم شاد و پر انرژی نیستم و همچین آدم ها را جذب میکنم و این جالب بود اون استاد این طوری میگفت زمانی که تو آدم دروغ گو جذب میکنی تو متنفری از آدم دروغ گو البته این شخصیت دروغ گفتن هم تو وجودت هست ولی خبر نداری البته بارها شده که دروغ هم گفتی و تو چون این شخصیت داری اون جذب میکنی و خیلی قشنگ گفته شد
الان مدتی که فهمیدم جریان هدایتو قلبمو باز میزارم برای هدایت البته بعضی موقع ها متوجه نمیشم ولی قرار بیشتر تمرین کنم تا واضح تر و اکی تر بشم خدایا بابت قانونت که عالی شکر خدایا بابت استاد که واضح و بی پرده همه چیز برام توضیح میده شکر و سپاس بابت سایت قشنگت
به نام پروردگار نور و زیبایی
درود و سلام خداوند به استاد عباس منش بزرگ وار و خانم شایسته دوست داشتنی
الهی 100 هزار مرتبه شکر اول اینکه تیپ دوست داشتنی و جذاب و شیک پوشتون رو دوست دارم استاد و خانم شایسته و چقدر بهتون میاد
و چقدر لذت بردم از فایل جدیدی که میشود به درک و آگاهی قرآن از طریق اگاهی دوست داشتنی استاد رسید خدایا شکرت وقتی قلبم و تمام وجودم را به تو میسپارم حالم خیلی خوب است و قلبم آرام و باز میشود و این کمک میکند که پیام خداوند را بفهمیم و به درک آن پی ببریم وقتی روی بحث توحیدی که خداوند را تنها منبع قدرت بدانم همه چیز به خوبی پیش میرود
و وقتی قلبمان باز میشود اصل از فرع رامیتوانیم به قول استاد تشخیص بدهیم و چقدر زیبا در مورد این آیه خوب گفتید استاد که بعد از هر سختی آسانی است یعنی وقتی در مسیر باشی آسانی هم با انتخاب خودمون با افکار خودمون آن را رقم میزنیم وارد زندگی ما میشود
وقتی هدف داریم و به اون هدف ادامه میدهیم و وقتی به آن هدف رسیدیم هدفهای بعدی را در مسیر ادامه میدهیم و اگر هدف بعدی را ادامه ندهیم رشد نمیکنیم و به پایین میرویم وقتی اشتیاق را به سمت پروردگار بیشتر میکنیم با ایمان و توکل حس خوب به هر هدفی میرسیم چون دست یافتنی است و خداوند برای من خوبی میخواهد درهای زیادی را برای من باز میکند
و این اعتبار را باید به خداوند بدهم چون فقط اون میتونه در هر شرایطی به من کمک کنه و این توکل کردن به خداوند ترس را از ما میگیرد استاد و خانم شایسته بینظیر بود خیلی سپاسگزارم وقتی صبح خوبم را با این فایل که در مورد سورههای قرآن بود شروع کردم احساس میکنم تمام انرژی دنیا جمع شدند و به من تزریق کردند و بسیار احساس خیلی خوبی دارم همه دوستان خوبم را به خدای بزرگ و مهربان میسپارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشالله
بسم الله الرحمن الرحیم
پاکترین درود و تحیت خداوند از اعماق وجودم تقدیم به قلب نازنین استاد عباسمنش عزیزم.
چه حسن انتخابی! منو بردید به ابتدای سال گذشته، زمانی که نقطه عطفی در زندگیم رقم خورد، به واسطه وصل شدن به نور هدایتی که تازه بعد از حدود 3 سال عضویت در سایت به قلبم تابیده شد و من شروع کردم به شاگردی کردن.
قبلش فقط یک عضو خنثی و حاشیه ای بودم. در کنار اولویتهای دیگه گهگاهی به سایت سر می زدم و حتی دوره 12 قدم رو هم با اینکه خریده بودم و گوش می دادم ولی عمقش رو درک نکرده بودم.
سال گذشته از لحظه سال تحویل، انگار که بعد از 38 سال تازه معنای «حول حالنا الی احسن الحال» رو درک کردم.
انگار که تازه دو ریالیم افتاد که کجای داستانم و باید چکار کنم.
از خدا خواستم که بهش نزدیک بشم. فهمیدم که چقدر بهش محتاج و به هر ذره ای از خیرش فقیرم.
و چه دلبری کرد برام!
چه برکتها و نعمتها و شادیهایی به زندگیم روانه کرد!
اگر تمام عمر سر از سجده برندارم و دائم ذکر شکرگزاری به لبم جاری باشه بیراه نیست.
چه تغییرات عظیمی در زندگیم رقم خورد که فقط بخشیش توسط دیگران قابل دیدنه. و همون هم خیلی واضح و بزرگه.
این روند خیلی کند از دو سه سال قبلش شروع شده بود و یادمه سه سال پیش دوتا فایل خیلی روم تاثیر گذاشته بود و اولین بار با اون دوتا فایل قلبم شستشو شد و اشک ریختم.
1- نامه 31 حضرت علی به فرزندشون امام حسن
2- دعای کمیل از زبان حضرت علی
این دو فایل شروع تغییرات نرم من بود.
اما فایلی که سال گذشته نور بسیار قدرتمندی در دلم ایجاد کرد و منو هفته ها بنده سربه زیر و سجده گزار درگاه خدا کرد همین فایل بی نظیر سوره انشراح بود.
اصلا تا چند روز کار من فقط اشک ریختن بود.
هنوز هم توی گوشیم دارمش.
چقدر این خدا عجیب مهربانه. چقدر زیبا و منطقی در زمانی که سینه محمد تنگ شده بهش دلداری میده و به یادش میاره بارهای گرانی که از روی دوشش برداشته.
بهش یادآوری میکنه که زمانیکه در اوج غم و درماندگی بودی من اینجا بودم کنارت، می دیدم، می شنیدم، و من بودم که اون بار رو از دوشت برداشتم. بدون و آگاه باش که تو نبودی، تو نمی تونستی، این من بودم که با سبک کردن بارت آوازه ات رو در جهان گسترده کردم.
محمد که به دنبال شهرت و اعتبار نبود، اما توکلش به منبع قدرت باعث شد هم غمش مرتفع بشه، و هم در عین حال نام نیکش عالمگیر بشه.
چه شباهت معناداری هست بین بندگان خالص خدا.
استاد عباسمنش عزیزم، ما همه انسانیم و گاهی دچار وسوسه های شیطان میشیم.
نفس اماره همیشه کار خودش رو میکنه، اما به قول همیشگی خود شما، به میزانی که سرمون جلوی خدا پایین باشه، سرمون جلوی غیر خدا بالاست.
و من وقتی سربلندی شما و آوازه ی نام نیکتون رو می بینم فقط و فقط تحسین می کنم این حد از بندگی و کوچکی کردنتون رو به درگاه عالی مرتبه خدا.
هرکسی که ارج و قربی دائمی در بین قلبهای مردم داره قطعا از همین فرمول استفاده کرده.
همنشین خدا بوده و خودش آگاهانه انتخاب کرده که محتاج رب باشه.
به یاد میارم جاهایی که با گوشت و پوست و استخونم درمانده و محتاج خدا شدم و ازش با عجز درخواست کردم. چقدر نیکو پاسخ داد.
عجز که میگم نه فقط گریه و زاری، بلکه تسلیم و ابراز ناتوانی.
اذعان به اینکه من نمی دانم و تو می دانی.
اقرار به هیچ بودن و هیچ ندانستن.
اونجاها بود که خودش هم برام امید شد.
هم توانایی جسمی شد.
هم قوت قلب و روحم شد.
هم پارتی شد.
هم زبانِ گویا شد.
هم گوشِ شنوا شد.
هم چشمِ بینا شد.
هم آبرو و اعتبار شد.
هم احترام و صمیمیت و عزت شد.
و هم نتیجه عالی شد.
خدا با کلام استاد ذره ذره بیشتر وارد دریچه های مختلف زندگیم شد. مثل نسیم ملایمی که با خودش عطر شکوفه های بهاری رو آورد. اون نسیم درختهای خشکیده وجودمو بارور کردند. شکوفه ها تبدیل به میوه شدند.
میوه ها بذر شدند و دوباره روییدند و باز هم ثمر دادند.
اینها به خدا شعر نیست واقعیت زندگی منه.
نتایج به اندازه ای که بندگی کردم تو دستمه.
همین الان روی تشک نرم ویلای بسیار زیبایی دراز کشیدم که با خانواده خوب و بسیار مهربان همسرم اجاره کردیم.
شبی در نهایت آرامش و در ویلایی در نهایت زیبایی. در طبیعت خوش آب و رنگ اطراف کرج. پر از باغهای میوه، با استخری پر از آب زلال و خنک که منتظره تا صبح بشه و ما بپریم توش و صدای خنده هامون فضا رو پر کنه، در معرض خنکی نسیم شهریورماه زیبا، با خوشقلب ترین آدمهایی که می تونستم از خدا بخوام.
این روابط زیبا قبل از تغییر من اصلا وجود نداشت. من منفور این خانواده بودم چون خودم ساخته بودمش. اما الان محبوبیتم رو با تمام وجود حس می کنم. ما قرار نبود امروز اینجا بیاییم اما تک تک اعضای خانواده همسرم هر کدوم چند بار زنگ زدن و گفتن جاتون خالیه پاشید بیایید. بالای 10 بار با من و ابراهیم تماس گرفتن تا بالاخره اومدیم.
این یعنی عشق.
یعنی ردپای خدا.
یعنی برداشتن بار گران از روی دوش من که سالهای اول زندگیم داشت کمرم رو می شکست. من واقعا اذیت بودم. اما روابط اینگونه تغییر کرد وقتی من انتخاب کردم که تغییر کنم.
از نتایج مالیم که قبلا هم گفتم. باز هم میگم.
ما سال گذشته تا نیمه اول سال ماهی حدود 5 تا 7 میلیون تومن درآمد داشتیم و ابراهیم مجبور شده بود علاوه بر بنگاه املاک اسنپ هم کار کنه.
بسیار در مضیقه بودیم.
اما الان درآمد هر روز ما 3 برابر یک ماه از سال گذشته است. تقریبا بین 15 تا 22 میلیون تومن در یک روز. اونم سود خالص….
یک نتیجه عالی دیگه تمرکز بیشتر من روی بازی و شادی کردن با دخترمه.
چه اوقات خوشی رقم خورد و چه قهقهه هایی با هم زدیم. چه بازیهای خلاقانه ای کردیم و چه درسها از این مسیر من آموختم.
من اصلا مادر شادی نبودم. شاید کسی باورش نشه ولی امسال موقع سال تحویل تنها دعایی که برای تمام سالم کردم این بود که مادر شادی باشم و توی خونه ام خودم بشم منبع انرژی مثبت و شادی و بازی. هدف امسالم فقط شاد بودن بوده و اینکه یاد بگیرم بی بهانه از همه چیز لذت ببرم.
سخت نگیرم و ساده بگذرم. دیدم رو به همه اتفاقات و شرایط باز بگذارم و بتونم انقدر همیشه حال خودمو خوب نگه دارم که مقاومتهام برای دریافت هدایتها کمتر و کمتر بشه.
و البته که شد.
این رشد رو در وجود دخترم دیدم. به واسطه رشد خودم. تغییرات بسیار بزرگی در وجود نازنینش رخ داد که قشنگ حس می کنم بخاطر تغییر ذهن منه.
نوشتن جزییاتش طولانی میشه.
برکت بزرگ دیگه ای که در راهه فرزند نازنینمه که ان شاالله به وقت خودش در آبان ماه قراره متولد بشه و نور چشم ما بشه.
اسمش رو «نوا» انتخاب کردم که بشه نوای خوش زندگیمون.
برگردم به عقبتر…
یادم میاد موقعی که دانش آموز پشت کنکوری بودم. چه ارتباط قلبی عمیقی به خدا داشتم. یک سال و نیم با تمام وجودم درس خوندم. روی هدفم موندم و این فقط خدا بود که سختی های مسیر رو برام هموار می کرد. با جسم و جون نحیفم روزی بین 8 تا 10 ساعت درس می خوندم ولی اون نور امید بود که منو در مسیر «فإلی ربک فارغب» نگه می داشت.
یادمه وقتی دلشکسته بودم و تنهایی داشتم بار غم یک جدایی خیلی سخت رو به دوش می کشیدم، با عجز و امید صداش زدم. گفتم دیگه بسه خدایا تو برام تمومش کن. تو جایگزین همه نداشته هام شو.
و چه پاسخ زیبایی بهم داد. یک سال طول کشید تا من به مرور در مسیر درست دریافت قرار بگیرم اما هیچوقت فراموش نمی کنم که چطور آروم آروم بار سنگین خفت و غم و ترس رو از روی دوشم برداشت و بجاش بهم آرامش و امنیت و عشق عطا کرد.
قطعا «همراه با» هر سختی آسانی است.
این منم که بلد نبودم راه آسون رو انتخاب کنم.
من از استاد عباسمنش برای اولین بار شنیدم و چهارستون بدنم اینو خواست. خواستم که راه های آسون و وجه راحت این دنیا رو طلب کنم.
الانم گهگاهی به خودم میام و می بینم از راه سخت دارم به دنبال خواسته هام میرم.
در صورتیکه اولا راه های راحت و کم هزینه و کمنر زمانبری قطعا وجود دارند.
دوما من اگر در مدار صحیح دریافت نعمت باشم، نعمتها به دنبال من میان و لازم نیست من به دنبالشون بگردم.
الهی باز هم از تو درخواست می کنم، مثل درخواست کردن یک عاشق از معشوق، مثل درخواست موسی در دل بیابان آوارگی، که راحت ترین راه ها و زیباترین و سرراست ترین مسیرها رو برای من هموار کنی و منو در آغوش خودت بگیری و بگذاری در صرلط المستقیم.
به صورتیکه که اصلا متوجه این تغییرات نشم و فقط لذت ببرم. پاهام منو ببرن و ذهن منطقیم از تعجب انگشت به دهان بمونه.
من می خوام یار تو باشم، بنده خاشع و بی ادعای درگاه تو باشم. می خوام همیشه فقیر خیرات تو باشم و تو بی نیازم کنی.
الهی به من بسیار بخشیدی و هر روزم رو با شکرگزاری تو آغاز می کنم و به پایان می برم، تو شاهدی.
از فضل معنوی و مادی خودت بی حساب و بی نهایت بر من ببخش و توفیق بده بی حساب و بی نهایت شکرگزارت باشم.
خدایا به استاد عزیزم، این بنده صالحت که بانی این خیر عظیم شد به مراتب بیشتر ببخش و کمک کن همیشه شاگرد خوبش باشم.
::::::::::::::::::::::::::::::؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛::::::::::::::::::::::::::::::
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه
که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد بِه از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان و دوست داشتنی
نمیدونم باید چی بنویسم و چی بگم ولی دلم خواست بیام فقط از ایمان شما استاد عزیزم بگم وقتی امروز با یک مثال به ظاهرساده ی شما در جلسه 4 دوره کشف قوانین زندگی قدرت ایمان شما به خداوند و باور خالق بودنتون، اشکهای من سرازیر شد و گفتم استاد شما به حق شایسته ی این زندگی هستین و حتی بیشتر و بیشتر و بیشتر. مثالی که شاید واسه خودتون به ظاهر خیلی ساده باشه
شما مثال زدین از ازمونیکه که کنار پنجره تنها نشسته بودین و منتظر اتفاق خوبی که باور داشتین واستون رقم میخوره و میگذشت دقایق و ثانیه های امتحان و وجود داشت هنوز ایمانی که میگه اتفاق خوب رقم میخوره و من نتیجه رو بدست میارم. 5 دقیقه مانده به پایان ازمون ولی هیچ اتفاقی نیفتاده ولی هنوز ایمان شما پابرجاست بدون هیچ دلهره ، بدون هیچ استرس و نگرانی ، حتی لحظه ای نگفتین که پس چرا نشد؟ وقتی تا الان نشده این 5 دقیقه اخر چه اتفاقی میخاد بیفته؟ ولی استاد عباسمنش باور داره اتفاق خوب رقم میخوره حتی همین 5 دقیقه اخر و این همون ایمانی هست که خدا بهش پاسخ میده. این یکی از همون ازمونهای ابراهیمی است که ازش سربلند میاین بیرون و پاداشش میشه اتفاق خوبی که باید میفتاد و رقم خورد. منه ملیحه حتی وقتی میشنوم و خودم رو تجسم میکنم در اون لحظات دیگه باورم رو از دست میدم و میگم دیدی نشد؟ دیدی همش الکیه. اخه تو این 5 دقیقه چه اتفاقی میخاد بیفته و ناامید میشم و مطمئنا نتیجه رقم نمیخوره و به من ثابت میشه که بله جواب نمیده.
تفاوت اینجاست استاد نازنینم ایمانی که عمل اورد و پاداشی که خداوند به شما داد. این حد از ایمان و باور شما هنوز هم وقتی بهش فکر میکنم اشک رو از چشمانم سرازیر میکنه.
و این باور قویتر شد و خالص تر و نتایج آسانتر و خالص تر و بیشتر و بیشتر.
استاد توحیدی من شما لایق این نتایج ، این زندگی و این بهشت زیبا هستین و حتی بهشتی که خدا وعده داده به انسانهای باایمان در سرای دیگر.
استاد نمیدونم چرا ولی احساس میکنم بعد از قانون سلامتی، شما به نظر من حتی خیلی ارومتر و صبورتر و مهربانتر از قبل شدین.( مسیر بی انتهای پیشرفت از هر نظر)
شما استادان عزیزم الگویی عالی ونمونه و خاص و توحیدی برای من هستین که تا کنون در عمرم ندیدم.
گوارای وجودتون بهشت دنیا و آخرت
دوستتون دارم
بنام خدایی که بشدت کافیست
خیلی وقته ننوشتم ولی الان میخوام بنویسم خدایا خودت بهم بگو هر چی که لازم هست بنویسم تا قبل از هر کسی یه رد پای محکمی باشه برای خودم از همین آیه اول این سوره تا به یاد بیارم تا برای خودم یادآوری اش کنم
وقتی خداوند بهم میگه الم نشرح لک صدرک؟ چرا خدا جونم تو قلب من رو به سوی خودت باز کردی. به قول استاد این زمانی اتفاق افتاد که من خواستم و نخواستم باور کنم همینه که هست و خدای من وقتی شروع کردم به ساختن این باور تو ذهن و وجودم همه چی شروع کرد به تغییر کردن به بهتر شدن، اینقدر که الان حال خوبم پایدارتر شده بیشتر وقتها حالم خوبه
تو شغلی منی که دختری بودم که همیشه سعی کردم کار کنم ولی خب اوایلش بخاطر آشنا نبودنم با قانون سخت می گذشت ولی الان به اندازه ای که روی خودم کار کردم راحت تر شده، خیلی اطرافیانم رو می بینم که از دیگران میخوان کاری واسشون بکنند ولی من به لطف آگاهی هایی که اینجا با فایل های رایکان و دوره هایی که خریدم نوش جون کردم دیگرانی که بقیه خودشون رو میکشن کاری واسشون انجام بدن من همون دیگران رو حتی اگر کاری واسم کرده باشند ازش خارج شدم، حدود 4 سال پیش عموم من رو به یکی از اداره های مطرح استانمون معرفی کردم و من رفتم اونجا شاغل شدم اداره ای که قبل رفتنم خیلی واسم بزرگ بود رفتم و دو سال اونجا بودم ولی بعدش حس کردم متعلق به اونجا نیستم و کار نیاید اینقدر سخت باشه که من اونجا کلی بهم سخت میگذره و همین شد با اینکه یه منبع مشخص درامدی واسم بود ولی خارج شدم با اینکه حتی همکارام بعدش سعی کردن منو منصرف کنند و همین باعث شد فضا رو باز کنم برای ورود تجربه هایی که میخوام که یکی از مهم ترین آپشت هاش راحت بودنش و لذت بردن بود و همین باعث شد هدایت بشم به حوزه ای که تا چند سال پیش حتی نمی تونستم تو رویاهام هم بهش فکر کنم و اون عکاسیه که همین امروز هم اتفاقا سر یه برنامه عکاسی از مسابقات کونگ فو بودم
یا یکی از مهم ترین تجربه ها و درس هایی که از این سوره گرفتم مربوط به امسال که اگر اینجا در این فضا نبودم اگر این آگاهی ها رو دریافت نکرده بودم خیلی عجیب غریب و سخت بود و اونم رفتن مادرم از این دنیا بود که با تمام وجودم این آیه رو تو این تجربه و اتفاق زندگی کردم طوری که همون لحظه اول که مادرم رو دیدم بجای طلبکار بودن ازش که من رو چرا تنها گذاشت ازش تشکر کردم برای سالهایی که داشتمش و بهش قول دادم که از این به بعد خوشحال تر و موفق تر و حال خوب تر خواهم بود
ممنونم استاد عزیزم
بی نهایت سپاسگذارم از شما از مریم بانوی زیبای شایسته جان
از دوستان بی نظیرم که چـــــــــقدر کیف میکنم و یاد میگریم از کامنت های فوق العاده شون
دوستتون دارم خــــــــیلی
هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین
سلام استاد جان ها
استاد عباس منش جانم
استاد شایسته جانم
سلام به همه ی بچه های باصفای این دانشگاه.
سلام به همه ی بچه هایی که هر کس اندازه ی درکش داره درس ها رو پاس میکنه.
این تلاش ها تحسین برانگیز هستن.
بهبودگرایی من دست به کار شد خانم شایسته جانِ نازنینم:
وقتی یه فایل میاد صبر میکنم تا چند بار گوش بدم بعد اگه کلامی اومد بنویسم…
الان اما نه…
1/5 بار گوش دادم و اومدم اینجا…
گفتم سمانه جونم تا همینجاشم بنویس:
مرسی استاد جان برای فایلِ جدید، ستاره قطبیم خلق شد.
مریم جون خوشحال شدم تو عکسِ بنرِ سایت، شما رو دیدم، حضورت شما شیرینه برام، صدات شیرینه برام، عینِ یکی از آبجی هام شدی، من عاشقِ آبجی هام هستم.
استاد مرسی از خودتون و تغییراتتون میگین، یاد میگیرم ازتون، با مثال بهتر درک می کنم.
از جفتتون ممنونم برای این فایلِ زیبا، زیبا از کلی جهات، برای این سوره، برای گشودن سینه و قلب به روی خدا، به سمتِ بهبودها، به سمتِ رشد…
آیا باری رو از دوشِ تو برنداشتیم که داشت کمرِ تو رو خرد میکرد؟
خدایا چقدر زیبا میگی، دقیق میگی، میزنی به هدف.
استاد، استادِ تشخیصِ اصل از فرعه و بچه هاشو طوری آموزش میده که خودشون بتونن تشخیص بدن، محتاج دیگری نباشن برای تشخیص. کاملا عزتمندانه هر کسی خودش کنترل و مدیریتِ زندگیش دستِ خودش باشه.
زیبا گفتی مریم جان.
استاد چقدر دقیق و زیبا گفتین در مورد کرایه تاکسی تا فلکه باهنر…
آرزوی شما برای اینکه همه تا آخر خط بیان که 75 تومن نصیبتون بشه نه 25 تومن یا 50 تومن…
چقدر خالص صحبت میکنین شما، تا عمقِ قلبم حرف هاتون نفود میکنه.
بیشتر از گذشته، هر لحظه عاشقِ شخصیت و منشتون میشم استادِ نازنینم…
دقیقا الان اذانِ ظهر به افق تهران داره از موبایلِ مادرم پخش میشه…
نشونه از این قشنگتر؟؟؟
اعتباری که از خدا گرفتین و تو کل زندگیتون پخش شده، احترام به نام خانوادگیِ عباس منش، برای شما که خواهران و اقوامتون اشاره کردن بارها…
خدایا شکرت برای استاد خوبم، برای همه ی چیزهای خوبی که تو زندگیش داره و بی نهایت بار لایقشه.
خدایا مرسی برای مهربونی هات، که با دستِ مادرم که نازم میکنه، میبوسه منو همین الان، دقیقا همین الان، بهم نشون میدی دوستم داری، عاشقمی، حواست بهم هست هر لحظه.
خداوند مهربانم مرسی اجازه دادی بنویسم…
خداوند هدایتگر و روزی دهِ من، مرسی روزی ام کردی این فایل رو گوش بدم، پیاده روی کنم، بیام خونه مادرم و کلی روزیِ غیر حساب و با حسابِ دیگه سرریز کردی تو زندگیم.
میدونم که این روزی ها، نعمات، برکات، ثروت ها همیشه بودن، هستن و خواهند بود…
من ترمز داشتم درک نمیکردم، خوشحالم که ترمزهام کم کم کنار میرن.
——————
چند ساعت پیش این کامنت رو نوشتم، بعد قبل از ارسالش، رفتم بیرون، الان باز کردم سایت رو فکر کردم کامنتم از دست رفته اما دیدم هنوز هست اینجا…
با عشق ارسالش میکنم.
کلی خوشحالی، حس خوب، لذت اومده برام از فضلِ خدا، خلق شده توسط خودم و …
خدایا شکرت برای مادرم، که با هم در مورد این مسیر زیبا کلی صحبت میکنیم، انرژی میگیریم.
مامانم بهم گفت: سمانه هر بار نیم پله بهتر شو…
این همون مفهوم روند تکاملی هست که استاد همیشه میگن، میگن هر بار کمی بهتر از قبل شیم.
مامانم که گفت هر بار نیم پله، بهتر شو بهتر درک کردم.
انگار باری از دوشم برداشته شد.
انگار سبکبال شدم برای حرکت کردن به جلو.
خدایا شکرت، عاشقتم
به نام خدای مهربان که برای من پاکی نیکی و درستی میخواد
استاد عزیزم همه ما هدایت میشیم از سمت خداوند ولی وقتی آگاهانه اینو درک کنیم راحت تر بر مسیر قدم میزاریم و با ایمان حرکت میکنیم اگر کاملا درک کنیم که خداوند تنها منبع قدرت توی زندگیمون هست و ایمانمون رو نشون بدیم بگیم که خدا تو مارو هدایت کن به سمت مسیر خوشبختی و موفقیت اونوقت دیگه نه ترسی داریم نه غمی چون میدونیم خدا هدایتگر ماست .
من فکر میکنم خدا که به پیامبر گفته مگه باری از رودوشت برنداشتیم ؟ آیا نام تورا بلند آوازه نکردیم ؟ و در ادامه که میگه همانا به همراه هر دشواری آسانیست یعنی سختی بوده که این خوشبختی و موفقیت را رسیدی .
توی زندگی ما همیشه وقتی توکل میکنیم قدم برمیداریم با ایمان جاهایی اتفاقات به ظاهر سختی میفته اینجاست که اونهایی که از قلبشون درک کردن خدارو میدونن و آگاهانه پیش میرن میفهمن این همون مسیر موفقیت هست ولی ظاهر این اتفاق سختی دیده میشه وگرنه هیچوقت خدا مارو به مسیر بد هدایت نمیکنه . اونم خدا؟ خدایی که ازش خوشبختی موفقیت خواستیم و توکل کردیم و پیش رفتیم . پس یادمون باشه خدا همیشه مارو به خوشبختی و راه راست میبره وقتی که توکل کردیم حرکت کردیم پس اتفاقات که ظاهر سختی دارن همون مسیر موفقیت و خوشبختی هستن . اگر آگاهانه تر نگاه کنیم میفهمیم درک میکنیم که این اتفاق که ظاهر سخت داره خود خوشبختیه .
استاد این حرفت خیلی به دلم نشست این یک مسیر هست مقصد نیست
هرچقدر پیشرفت کنیم و موفق باشیم بازم ادامه داره و این مسیر هست برای پیشرفت نه یک نقطه پایان .
با توکل به خدا و نترسیدن و اینکه هیچکسی در جهان کنترلی بر زندگی من نداره همچی به نفع من میشه . به شرط ایمان قلبی