روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 352 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همگی
از این همه زحمت و مطالعه آقای عباسمنش و گروهش ممنونم
من روز دوم رو گوش کردم اینکه خداوند تنها قدرت جهان است و ظلم چیست اینکه چقدر من از دیگران میترسیدم و هی دارم رو خودم کار میکنم و چقدر صحبتهای استاد علاوه بر حس خدا روی عزت نفس هم اثر میذاره وقتی بفهمی هیچکس قدرتی نداره تو رو آزار بده و سرنوشتت رو تغییر بده از کسی نمیترسی که هیچ اصلا اجازه اینکار رو نمیدی واقعا شیر دل میشی
شاید خیلی پیش پا افتاده باشه برای دوستان اما توی مدتی ک دارم رو خودم کار میکنم و این یکی دو هفته ای که با صحبتهای استاد آشنا شدم خیلی شجاعتر شدم من یه آپارتمان کوچک دارم ک اجاره داده بودم و مدیر ساختمان شروع کرد مزاحمت و یکسره بین هزینه هایی ک قانونا باید مستاجر من پرداخت میکرد دخالت میکرد و مستاجر من رو تحریک میکرد و حتی یکبار با پیامک مزاحم من شده بود
این شجاعت رو پیدا کردم بعد از 6 ماه رفتم دم آپارتمانش (تا اون زمان این آدم رو ندیده بود) و با صدای خیلی بلند گفتم اگر یکبار دیگه مزاحم من بشه یا تو کارهای مستاجرم دخالت کنه حسابشو میرسم
وقتی حس کردم کسی قدرتی جز خدا نداره دست به کار شدم
چند مورد قبل هم اینکار رو کرده بودم اما اینبار با حس و قدرت ایمان به خدا جلو رفتم
ممنونم از زحمات شما
به نام خدایی که ماک آسمانها و زمین به نام خدایی که همه هستی رو مسخر ما کرده ردپای من در روز اول سفرنامه اینه که عذاب وجدان واسه خانواده ام نداشته باشم و غصه اونها رو نخورم تصمیم گرفتم بیشتر توکل کنم ودر قلبم برای همشون عشق بورزم و در دومین روز سفرنامه ام تصمیم گرفتم به خودم ظلم نکنم خداوهیچ وقت واسه ما بدی نمیخواد
سلام به همگی
ردپای روز پنجم من، صحبتهای استاد عالیه و اینکه و با چه زحمتی و انرژی تلاش میکنه ما رو هم بالا ببره براشون آرزوی سلامتی دارم
خب من الان بیکارم و اینکه میتونم توی این شرایط به صورت رایگان از راهنمایی های ایشون استفاده کنم لطف ایشون هست امیدوارم به زودی سر کار مناسب برم و دورهاشون رو بخرم
اما در مورد باورها و شرایط و فشار که صحبت کردند من باورهای غلط دارم که نذاشته دو سال ونیمه که سر کار برم یکیش اینه که به اندازه کافی مهارت ندارم دوم سنم بالاست و سوم کار خوب پیدا نخواهم کرد
قبلا اینطور نبودم یادمه وقتی فارغ التحصیل شدم پشت سر هم به همه خواسته هام و شغلم در سطوح مختلف میرسیدم چون اصلا باورم این بود که من میتونم من بلدم من شایسته ام و وارد میشدم حتی زمانی که فوق دیپلم بودم هنوز کارشناسی قبول نشده بودم شاگرد هایی داشتم که دانشجوی کارشناسی بودن خب اتفاقهایی افتاد که من باورهام رو از دست دادم هر چند تلاش کردم مهارتهام رو به روز کنم
به حرفهای استاد گوش کردم ایمان باعث حرکت میشه و تغییر قبل از اینکه فشار ما رو داغون کنه و 10 سال بعد رو باید دید
فقط الان یکم گیجم فکر کنم اول باید ایمانم رو قوی کنم اینکه خدا کمکم میکنه و امیدوار باشم با امید به آینده نگاه کنم خدا خودش شغل مناسبی بهم میده، میدونم باورهام غلطه دارم تلاش میکنم تغییر بدم به اون لحظه ای فکر میکنم که کار مناسب پیدا کردمو حقوقم رو که مبلغ خوبیه گرفتم و در کیفم رو باز میکنم و کارت بانکیم رو در میارم تا پول برداشت کنم بعد به خرید ماشین فکر میکنم به تعمیر و تعویض خونه ام فکر میکنم
چقدر من قبلا باورهام در مورد خودم قوی بود چقدر خوب بود واقعا حرف استاد درسته
🌷
سلام به دوستای خوبم و استاد عزیزم . امروز روز نهمه. تا به امروز اینقدر آگاهی من زیاد شده که حد نداره. خودم از خودم تعجب میکنم. از حجم آگاهی هایی که وارد شده. من یکسال بود که درگیر رابطه با یه پسری بودم که خیلی مشکل داشتم که تازه فهمیدم مشکل از کجا نشات میگیره و راه حل چی هستش! البته میدونم برای تغییر خودم و رسیدن به اون حسلی که باید بشم و دوست دارم باشم، باید مسیر تکاملی رو طی کنم. تازه فهمیدم که ویژگی های بدی داشتم که باید حتما اصلاح بشن و جاشون ویژگی های خوب بیاد. مهمتر از همه ارتباطم با خدا رو دوباره از سر گرفتم ولی اینبار اگاه تر از قبله. من خیلی چیزا رو فهمیدم و عین روز روشن شده برام که تمام خواسته ها رو باید از خدا بخوام و بعد بهش تکیه کنم تا منو بهشون برسونه. به این سادگی . باید به ندای قلبم گوش بدم و عمل کنم. باید بتونم بدون دلیل ببخشم، دوست داشته باشم، عشق بورزم و در این لابه لا نذارم شیطون گولم بزنه تا شخصیتی که دوست دارم رو جلوی خودم زیر سوال ببرم. به نظرم مهمترین و زیباترین ارتباط با خدا اینه که نمیذاره بد باشی! بلکه تو رو سوق میده اروم باشی و خوب باشی. احترام بذاری و محترم باشی. عاشق خودت باشی و عشق بورزی. از خدا ممنونم که خودمو تا اینجا به خودم شناسوند. من همیشه نیازمند راهنماییش هستم. همیشه نیازمند کمکش در پیشرفت معنوی خودم هستم. اینکه بتونم ادما رو همونجوری که خدا دوست داره، دوست داشته باشم. اینکه بهم یاد بده با آرامش و صمیمیت باهاش حرف بزنم و درخواست کنم خدایا شکرت از همه نعمتهای مادی و معنوی که برای لذت بردن و شادی ما افریدی. واقعا که خیلی دوستمون داری خیلییییی. منم دوست دارممممم
به نام خدای بزرگ
با سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان همسفر.من چند بار این سفرنامه رو شروع کردم ولی خیلی زود کم اوردم و ادامه ندادم.کم کاری از خودم بود ،ولی الان با نشانه هایی که دیدم و محبت خدا دوباره بارمو بستم تا اینبار قوی تر و مسمم تر شروع کنم این سفرو.
خدارو شکر میکنم هر لحظه که دیدم و باز کرد به تمام خوبی ها ، که یکیش آشنایی با استاد بود که کاملا دیدگاهم نسبت به زندگی کاملا عوض شد .دیدگاهی که کاملا چکشی تو مغزم کرده بودن جامعه و خانواده .روز اول برام خیلی جالب بود وقتی مهمترین تاثیر استاد روم همین تغییر بود و روز اول هم دقیقا همین دیدگاه و افکار دروغین که در مورد گناه و عذاب وجدان و همه چیزای غلط تو ذهنمون رفته بود توضیح میداد استاد.به نظرم همین هم یک نشانه اس
خدایا شکرت ♥️
به نام الله
سلام و وقت بخیر به استاد عزیز و همسفر های عزیزم.
وقتی روز دوم رو داشتم طی میکردم به این نتیجه رسیدم که بزرگی و محبت و انسانیت ما از بزرگی و محبت و بخشندگی خداست.کافیه به این مشخصه هامون ایمان داشته باشیم که ما هم جزیی از خداییم.و این یعنی هم فرکانس شدن با خوبی ها و خدا.
وقتی باورهامون قوی باشه فرکانسمون هم هم جهت میشه با خواسته هامون .و امروز چندین بار نشانه دیدم و این اعتماد قوی تر شد تو وجودم
اعتماد به خودم و باورهام و خدا
خدایا شکرت ♥️
ردپای روز ششم
سلام دوستان
حرفای استاد کاملا درسته در هر وضعیت مالی انگار میشه کسب و کار خودمون رو داشته باشیم مثلا شنیدم که یکی از همسایه ها که همسرش توی تولیدی کفش کار میکرد به این فکر افتاده ک کفش بیاره داخل خونه توی مجتمعشون بفروشه یا خانمی رو میشناختم که طلاق گرفته بود و بیکار بود و یه ماشین داشت از همون استفاده کرده بود و شده بود سرویس مدرسه برای دختر بچه ها و…. از این دست نمونه ها
خب من خیلی با خودم کلنجار دارم میرم که برم سر کار دوست دارم استخدام بشم جایی که ساعت کاریش کم باشه و دولتی باشه همش تو ذهنم چنین جایی هست و وقتی شرکتهای دیگه میرم که سطح پایین هستن حس خیلی بدی بهم دست میده و خیلی وقتها بدون پر کردن رزومه یا مصاحبه میام بیرون، از یه طرف باید کار پیدا کنم و از طرفی خب مهارت بالایی برای استخدام توی شرکتهای خیلی سطح بالا رو ندارم اما جاهای ندای درونیم یه جای دولتی با ساعت کار کم هست واقعا دوست دارم چنین جایی استخدام بشم خدا هدایتم کنه به سمت خواسته ام خدا همه رو هدایت کنه
ردپای روز هفتم
خیلی دوست داشتم بهتر متوجه بشم چطور باید باورهامون روتغییر بدیم که استاد گفتن با تغییر کانون توجه به سمت خواسته ها
خب این برای من ک فعلا مبتدی هستم راهنمایی خیلی خوبی بود 🙏
تصمیم گرفتم یه برگه رو دیوار بزنم و شروع تلاشم رو با روز و تاریخ ثبت کنم هر روز یه تیک بزنم
اینطوری هر وقت ک اون کاغذ رو ببینم یادم میاد که کنترل ذهن و توجه رو فراموش نکنم
ممنون استاد
🌷
روز دوم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همسفران گلم
فایل امروز بی نهایت عالیه خداروشکر میکنم بابت این آگاهی ها
همیشه فکر میکردم خداوند مانند انسانها احساساتی عمل میکنه منتظره شادی یا گناهی از ما سر بزنه تا عذابمان کند
قوانین الهی بی نهایت عادلانه است
از خدا میخواهم همینطور که به این قسمت هدایت شدم کمکم کنه تا نقاط ضعفم رو برطرف کنم با تمام توانم روی باورها کار کنم باورهای غلطی که هنوز ریشه داره و با کوچکترین عاملی رشد میکند.
باورهای اشتباه زیادی دارم که نمیخام بگم تا تکرار نشن
باورهای جدیدم که باید با تمام قدرت روشون کار کنم
ظلم به خود . من نمیتوانم زندگی کسی رو تغییر بدم من فقط میتونم زندگی خودم رو خلق کنم
خوب بودن و حس خوب داشتن = اتفاقات خوب
تصمیم گرفتم دیگه دنبال قانع کردن دیگران نباشم دنبال اینکه حق با منه . فقط میخام لذت ببرم و احساس خوب داشتن رو یاد بگیرم
سپاسگزارم از شما استاد بزرگوار و مریم جان
❤️❤️❤️❤️
با سلام من قبلا یبار این سفرنانه رو شروع کردم اما با بروز ترمز ها کنار گزشتم الان بعد مدتها دوباره ناخوداگاه به سمت سایت کشیده شدم و اینبار میخوام قانون مند پیش برم مغزمو تربیت کنم.حس میکنم مغزم مث یه بچه لوسی شده ک هی بهونه میگیره و ب تنبلی عادت کرده.میخوام به مغزم بگم ما اینکارو شروع کردیم و تمومشم میکنیم.تعهد من و مطما هنونطور ک فرکانسهایی ک واس تغییر ارسال کردم منو ب اینجا سوق داد از این سفرنامه درسهای ارزشمندی نیگیرم.من فهمیدم اتسانهای موفق کارهای عادی رو ب شیوه متفاوت میکنن مثلا متفاوت فکر میکنن و متفاوت رفتار عمل و زندگی میکنن واس موفق شدن باید عادها رو شکست و متفاوت شد و من متفاوت و موفق هستم هر روز بیشتر و بیشتر